سنترالیزیم نادموکراتیک رهنمون حکومت به پرتگاه سقوط!
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
حکومت وحدت ملی در ابتدای شکل گیری وعده های سرخرمن زیادی به مردم داد که از آنجمله پس از نزدیک به ده ماه فقط یکی از آن وعده نوشتاری حکومت وحدت ملی را که ایجاد کمیسیون اصلاح نظام انتخاباتی بود؛ حکمش را صادر کرد و هنوز از فعال شدن این کمیسیون و تعیین جدول زمانبندی انتخابات پارلمانی خبری نیست. هرچند معاون این کمیسیون در مصاحبه اش تاکید بر برطرفی کمیشنرهای موجود کمیسیون انتخاباتی بعنوان بخشی اساسی از اقدام اصلاح نظام انتخاباتی یاد کرد که شاید اینهم به مزاق داکتر عنی خوش نیاید؛ زیرا همین کمیشنرها بودند که داکتر غنی به ارگ نشسته است و لذت میبرد.
از جانب دیگر مجلس سنا دیروز اعلام داشت که دیگر با پارلمانیکه موعد انتخابات پارلمانی مشخص نشده است؛ کار کرده نمی تواند.
رئیس پارلمان به قندز رفته است تا جلو ترویریست ها در چهار دره و بگیرد و غنی ویرا اخطار داده است که ظرف یک روز دیگر به کابل برگردد؛ دوستم به جوزجان رفته و از آنجا عزم فاریاب دارد که ریشه تروریست ها را برکند. محقق پس از فاجعه جلریز و ارزگان زبان به گلایه و شکوه باز کرده است؛ هرچند دانش خاموش است؛ اما خلیلی در مراسم تشیع پیکرهای پاک شهدای جلریز نیز حرف های داشت که حکایت از شکوه از عملکرد حکومت می کرد. عبدالله که چندین بار گلایه و شکوه کرده است و اخیراً هم گفته است که مردم از حکومت وحدت ملی فاصله گرفته است، اما این رئیس اجرائیه و ستاره سینمای جنگ وود افغانستان داکتر عبدالله عبدالله اخیراً هم برای عیدی با فاملیش به دهلی سفر کرده است و از حال و احوال مردمش نیز بی خبر است.
وزیر خارجه در سفر عیدی اش در بدخشان نیز زبان به شکوه گشود و نشان داد که انگار وزیر خارجه حکومت وحدت ملی نه؛ بلکه رهبر اپوزیسیون کشور است. زیرا گلایه و شکوه اش بیان از اپوزیسیون افغانی داشت؛ زیرا در این کشور معمول است که بزرگان نقد کنند؛ گلایه و شکوه نمایند؛ اما هیچکدام در توانمندی ارائیه راه حلی برای معضل کشور نیست، ورنه در کنار نقد و گلایه و شکوه راه حلی نیز عرضه میشد، تا مردم نیز درک می کردند کمبود درکجاهاست و گزینه دیگر چیست.
تنها در این میان از انجینر محمدخان خبری نیست که در چه وضعیتی قراردارد و یا شاید به انتصاب داماد انجنیر حکمتیار به سمت مشاوریت رئیس جمهور و داشتن دو وزیر در حکومت راضی باشد؛ زیرا برای شخصی گمنامی مثل محمدخان بهتر از این موقعیت پیدا شده ئمی توانست.
آقای کرزی انگار با داکتر غنی آشتی نکرده باشد؛ تلاش هایش را سریعتر کرده است و به بهانه عید حتی به زیارت استاد سیاف به پغمان شتافت و خدا داند که چه مسایلی را مطرح کرده باشد.
وکلای پارلمان که د ردوران انتخابات به دو تیم انتخاباتی تقسیم شده بودند؛ حال دارند تعدادی از آنها تازه سر عقل می آیند و متوجه می شوند که آنچه کمپاین کرده بودند؛ اشتباه بوده است و این حکومت آن ظرفیت لازم را برای حکومت بر کشور جنگ زده افغانستان ندارد و تنها در ده ماه گذشته حتی قادر نشده است که کابینه اش را تکمیل کند؛ چه رسد به اینکه به مسایل کلان کشوری بپردازد.
موقف جامعه مدنی و سازمانهای اجتماعی و مردم عام که مشخص است؛ نانی کمی که در دسترخوان مردم وحود داشت؛ نیز بخاز شده به هوا پرواز کرد و بیکاری و بیروزگاری نسل جوان و اما بیسواد کشور را به صنعت تروریزم پیوند میزند و نسل جوان تحصیل کرده ام که کشور را برای رهای از بدبختی به صوب اروپا ترک می کند و در این میان بازار قاچاقبران انسان و سربازگیری تروریزیم خوب گرم شده است.
طالب که تاریخ انقضاء آن به سر رسیده است؛ از جانب بادارانش مجبور به تغییر چهره شده اند و اندک چهره های مشخص رهبری آنانرا وادار به مذاکره کرده است که چند روزی حکومت داکتر غنی را سرگرم خیالپردازی های به حاکمیت رساندن مطلقه خودش در راس هرم قدرت و قوم پشتون تنها شریک حاکمیت در افغانستان نموده شرکاء حکومت را از کنار غنی بدور ساخته و وقت را از غنی بگیرد و ویرا در صحرای محشر افغانستان مثل داکتر نجیب تنها رهایش نماید.
به هر صورت یک چیز در این کشور خیلی برجسته است و آن نقش کودتا و فتنه. بدون شک دستان کرزی نیز در فتنه ی برخلاف غنی درکار است و غنی با پیشگیری روش سنترالیزیم نادموکراتیک خویش همه (حتی تیم حکومتی اش را نیز از خود ناراض ساخته است)، چه رسد به اینکه دیگران از وی دست به گلایه و شکوه نزند. مردم که تنها پشتوانه این حکومت بود، نیز از حمایتش برداشته است و اینک در خلاءقانونی در خلاء مشروعیت مردمی اش ئیز گرفتار است.
هرچند آقای غنی دو گزینه در پیش داشت که میتوانست با درائیت مطروحه اش یکی از بهترین آنها را انتخاب نماید. یکی رهبری حکومت وحدت ملی به شیوه دموکراتیک و احترام به نظرات شرکاء حکومت و دیگر شیوه نادموکراتیک به تعبیر خلقی-پرچمی ها سنترالیزیم نادموکراتیک. اما غنی ترجیح داد شیوه دوم را مثل سلفش داکتر نجیب الله که در آواخر عمر حکومتش به این شیوه دست یازید و نتیجه اش همان شد که دوستم و سایر اعضاء حزب را از خودش راند و حزب یکپارچه را به بخش های قومی تقسیم کرد و نتیجه همان پیمان جبل السراج شد که منجر به سقوط حکومتش و فرار به دفتر سازمان ملل متحد گردید.
حال آقای داکتر غنی نیز همان شیوه برتری قومی نجیب و برتربینی خویش را که سالیان سال به آن خو کرده است، در پیش گرفته که اینک در آغاز راه فقط گلایه و شکوه شرکاء اش بروز کرده؛ اما در قدم های بعدی که آب از گلو بالا بزند، شرکاء نیز مثل دوستم در زمان نجیب دست به اقدامات دیگری خواهند زد که یکی از نمونه اش را میتوان در سخنرانی محقق در روز عید یاد کرد.
از جانب دیگر بادرنظرداشت شرایط حساس کشور که شرح دادم و هجوم نیروهای ترویست و فریب همسایه برای مصروف نگهداشتن حکومت داکتر غنی در مذاکرات و خوش بینی بیش از حد داکتر غنی به یکپارچه کردن قوم پشتون برای حکم رانی برکشور افغانستان دشمنان مردم از خوش بینی داکتر غنی استفاده نموده؛ اول شرکاء حکومتش را از کنارش خواهد گرفت و آنگاه مردم افغانستان و شرکاء حکومتش را در مقابل خشونت روز افزون نیروهای جذب شده در صنعت تروریزیم همسایه قرارخواهد داد که شرکاء و مردم چاره ی جز ایستادگی در مقابل نیروی تروریزیم نخواهد داشت و البته کشوری بنام افغانستان در آنصورت یکپارچه باقی نخواهد ماند و تجزیه بصورت غیر رسمی شکل خواهد گرفت و نیروهای تروریست نیز به کشورهای شمال و شمالشرق افغانستان رخنه خواهد نمود و آنگاه افسوس بی معنی خواهد شد.
آقای داکتر غنی باید واضحاً درک کند و با تمام وجودش لمس نماید که نه وی امیر عبدالرحمن خان است و نه زمان حاضر شرایط حاکم آن زمان را دارد. در آنز مان استعمار بریتانیای کبیر از کشتار سیستمتیک هزاره ها توسط حکومت امیر حمایت می کرد و امیر تنها با هزاره ها سر جنگ و دشمنی و نابودی آنها را برای گرفتن سرزمین شان داشت؛ حال آنکه در شرایط کنونی همه اقوام بزرگ به شکلی در قدرت ذیسهم است و کرزی هم خیلی میل داشت رویه امیر سلف را در پیش گیرد؛ اما برادرهای ناتنی اش و حضور گسترده مجاهدین مانع وی از اینکار شد و در نتیجه آقای کرزی مجبور شد همه را به نحوی در قدرت سهیم بسازد. در شرایط کنونی کشور در مقابل یک دشمن قوی تروریست قراردارد و از جانب دیگر نارضایتی مردم و شرکاء حکومت؛ قدرت داکتر غنی را بزودی از پا درخواهد آورد و غنی زمانی زیادی برای این سنترالیزیم نادموکراتیکش ندارد.
بهتر است داکتر غنی شیوه دموکراتیک را پیشه نموده، دست از برتربینی خویش بردارد و نظر شرکاء حکومتش را محترم شمارد؛ مدیریت مایکرومنجمنت را به مدیریت ماکرومنجمنت تغییر داده این سنترالیزم نادموکراتیکش را به دیسنترالیزیشن تغییر داده، چهل درصد بودجه را که به ولایات وعده داده بود؛ عملی نماید؛ اداره ناامورش را که یک حکومت موازی است لغو و آنرا در حد یک سکرتریت شورای وزیران و کابینه کوچکش نماید. صلاحیت های ولایات و و زارت را دوباره به آنها تفویض نموده؛ به مسایل کلان کشوری که اعم از نقش کلیدی همسایه در فریب حکومتش است را درک کرده راه و چاره ی برای صنعت رو به رشد تروریزیم و سربازگیری از نسل جوان بیسواد و بیکار طرح و عملی نماید. پالیسی های مناسب و درخور بیرون کشیدن کشور از وضعیت سردرگم طرح و عملی نماید. به سرمایه های کوچک و بزرگ خودی زمینه کار و تولید دهد. اقوام مختلف کشور را در جهت مبارزه با نیروی تروزیزیم متحد گرداند. زمینه جذب نیروهای جوان تحصیل کرده را در بخش های مختلفه دولتی و غیر دولتی با برنامه ریزی مشترک با بخش خصوصی؛ بخش غیردولتی (انجوها) و حکومت را انجام و سرمایه را بصورت عادلانه در تمامی ولایات اختصاص دهد؛ تا تمامی ولایات از رشد هماهنگ برخوردار گردد و زمینه برای نفوذ تروریست قطع گردد. در غیر آن راهی جز داکتر نجیب در پیش ندارد و فراموش نکند که حضور بیشتر از ده هزار نیروهای بین المللی قادر نیست؛ بحران درون قومی افغانسنان را به نفع داکتر غنی تغییردهد. سیلاب زمانی که جاری می شود، دیگر صخره و تپه نمی-شناسد؛ همه را یکجا باخودش می برد. این سیلاب مردمی هر نیروی را هلاک می کند و آنگاه این نیروی دفاعی کشور نیز کاری کرده نمی تواند.
عبداللهی
بدرود و با درود!