صفحه نخست > دیدگاه > و چنین ما به حقارت رفته ایم!

و چنین ما به حقارت رفته ایم!

برگ از تاریخ نبشته چهاردهم!
میراحمد لومانی
يكشنبه 2 آگوست 2015

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

در پیامد نزدیک به هزار سال حاکمیت اغیار، جغرافیای سیاسی سرزمین ایران تاریخی به پیکره های مجزا و بیگانه از هم به قسمت گرفته شده است.« تاجیکستان – افغانستان- ایران و کردستان سه گانه و از هم پاشیده در اقلیم های جعرافیایی مجزا و متفاوت.» حاکمیت بیگانه گان، نگرش و باور های جدید و چند گانه ایدیالوژیکی را برای توده های این سرزمین به تحمیل گرفته است. ایدیالوژی و باور های [جدید]، در پیامد از قرائت های متفاوت مذهبی، بنیاد پیوستهگی فکری و انسجام ایدیالوژیکی " توده های ایران تاریخی" را از هم گسیخته؛ و در پیامد همین از هم گسیختهگی ها است که کتله های اجتماعی – فرهنگی، با هویت های متفاوت و متضاد در این بستر جغرافیایی به ظهور برتابیده اند. باز تاب فشار، قتل، غارت و تجاوز بیگانه گان از یک سو، و تضاد و تقابل فکری [ ایدیالوژیکی] توده های این خطه از جانب دیگر جغرافیای سیاسی ایران تاریخی را به قسمت های مجزا و متفاوت سه گانه یی از هویت های فرهنگی - سیاسی ظهور تاریخی بخشیده است. کنش های مهم و سرنوشت ساز تاریخی توده های این پیکره نه بر مبنای "منافع علیای ملی، و سرنوشت مشترک و تبار مشترک – جغرافیای سیاسی مشترک و فرهنگ مشترک " اتخاذ گردیده است، بلکه برمبنای منافع کوتاه مدت منطقه یی و بخصوص منشا ایدیالوژیکی [ مذهبی ] اتخاذ گردیده است. در دشوار ترین مقطع از تاریخ، اصیل ترین اقوام ایرانی تبار [ کُرد های سنی مذهب] بنابر علایق و تمایلات مذهبی شان در کنار امپراتوری عثمانی سنی مذهب قرار گرفته اند و برای تقابل با بردران ایرانی تبار[ شیعه مذهب] خویش شمشیر از نیام بر کشیده اند؛ که در بازتاب همین امر تا هم اکنون بخش های مهم از پیکره ایران تاریخی را در پیوست به قلمرو حاکمیت عثمانی و اعراب مدغم می بینیم. ودر جای دیگر و در مقاطع دیگری از تاریخ " تاجیکان" [این کتله عظیم ی از تبار ایرانیان] در نقاط مرکزی، شمال و شمال شرق این سرزمین« افغانستان امروزی» گاه در کنار اتراک و در راستای پایداری حاکمیت آنان شمشیر از نیام بر کشیده اند و گاه هم در راستای تحکیم حاکمیت افغانی، در راستای میلان به ارضای عقاید مذهبی خویش" جهاد نموده اند. مذهب و باور های متفاوت مذهبی نه تنها شالوده ساختار ملی جامعه ایرانی را از درون به ویرانی بر کشیده است، بلکه خونین ترین تقابل های تاریخی را برای وارثین سرزمین ایران تاریخی به ارمغان داشته است. دکتر منوچهر پارسا دوست درصفحه 606 کتاب شاه اسماعیل اول چنین می نویسد: « ..لشکر کشی های مدام و جنگ های پی در پی که پس از در گذشت یعقوب بیک در 898 هجری روی داده بود موجب ویرانی بسیاری از شهر ها و روستا گردیده و کشت زارها به حال خود رها شده بودند. بر اثر لشکر کشیهای و جنگ ها تبریز از 903 تا 908 هجری هفت بار و شیراز از 907 تا 909 هجری هشت بار دست به دست گشت. نا امنی های ناشی از جنگ امیران و حاکمان محلی زیانهای ناشی از جنگ را سنگین تر کرده و بر شدت فقر و پریشانی مردم به ویژه روستائیان، پیشه وران و بازرگانان افزوده بود....» دکتر منوچهر پارسا دوست می نویسد: « غیاث الدین خواند میر به گونه روشن و گویا علل قحطی و پریشان حالی مردم خراسان و به ویژه هرات در آخر 919 بیان می کند. او می نویسد« به سبب وفور عبور عساکر و حدوث نوایب متواتر و قلت زراعت و تفرق رعیت... در بلاد خراسان[ به ویژه] در دارلسلطنه هرات...قحطی در غایت شدت و عسرتی در نهایت صعوبت روی نمود. فرزندش امیر محمود در باره قحطی هرات در 919 هجری تصریح می کند« در شهر هرات در آرزوی لب نانی جان به لب می رسید و این حادثه امتداد تمام یافت... مع ذلک در هر چند روز تاخت و تاز جماعت ازبکان به ولایت وبلوکات دارالسلطنه هرات می رسید و از مواشی و اموال عجزه و رعایا چیزی نمانده تمامی در عقبه تلف افتاد» شدت قحطی و طولانی بودن آن به جایی رسید که گرسنگان، پس از آنکه سگها و گربه ها خورده شدند به شکار انسان ها پرداختند. و گوشت آدم را می خوردند.//
باور و ایدیالوژی مذهبی خلافت اسلامی دمشق و شام بنیان همبستگی ملی - تباری ایرانیان را از بنیان به ویرانی بر کشیده؛ و عصبیت های مذهبی – ایدیالوژیکی، شعور- درایت و همسویی ملی آنان را به خشونت و تقابل اجتماعی تبدیل نموده است.این تنها طالبان افغان تبار در قرن بیست و یک نیستند که مجسمه های بودا در بامیان را نابود می نمایند. بلکه در صده اول هجری یعقوب لیث صفاری [ این سردار پر آوازه سرزمین ایران و پدر زبان پارسی] بوده است که تمام هستی و بود و نبود فرهنگی بامیان را که معادل قابل توجه یی از ا رزش های مادی و معنوی بوده است، به تاراج برده و برای خلافت اسلامی شام و بغداد به پیش کش گرفته است. در تقابل و تضاد درونی ایرانیان عمرو لیث برادر و جانشین یعقوب لیث به توسط آل سامان به اسارت در آمده و در راستای خوش خدمتی به اغیار و صاحبان مذهب برای خلافت اسلامی در بغداد ارسال گردیده، و در آن دیار گردن زده می شود... تقابل و تعدی فارس تبارها در لای لجن از خشونت های مذهبی در پهنه تاریخ آنان بیداد میدارد. فیض محمد کاتب هزاره چنین مویه مینماید « مقارن این حال [صفر 1313] ازعرایض وقایع نگاران هزارهء حجرستان به گوش راست نیوش حضرت والا رسید که پیادگان نظام فوج پنجشیری شب و روز در خانه های رعایای هزاره گردش کرده و زنان ایشان را مثل زن خود مباشر جماع می شوند.» (13)
« از هشتم محرم الحرام سنه 1310 مجاهدین و غزاکنندگان اهل سنت از بدخشانات و بلخ و ترکستان از ترکمان و ازبک و افاغنه سرحدات هند همه رو به طرف یک مشت هزاره ارزگون و اجرستان از چهار طرف به حرکت آمدند.» ( 20) در صفوف لشکر امیر عبدالرحمن خان، سربازان بدخشانی و پنجشیری برای سرکوبی مردم هزاره صف می بندند...
و چنین است که در جغرافیای سرزمین ایران تاریخی هویت های سه گانه متضاد و متفاوت تاجیک در شرق و شمال؛ ایرانی های امروزی در جغرافیای سیاسی ایران امروز؛ و کرد ها؛ " این ستم دیده گان تاریخی چند پارچه" در جغرافیای سیاسی متفاوت ی همچون عراق – ترکیه و ایران امروزی به ظهور برتابیده اند. همشهری های ایرانی تبار با ترکیب اعتقادی-مذهبی متفاوت[ شیعه و سنی] به کرات در تبانی با دخالت و تجاوز اغیار به کشتار و قتل عام بی رحمانه همدیگر مبادرت ورزیده اند. هر گاه اگر تقابل های تاریخی ایرانیان در هرات، در بلخ و.. بر مبنای عقاید مذهبی آنان را از نظر دور داشته باشیم، همین جنگ های خونین وویران گر دهه هفتاد حزب وحدت آقای مزاری و جمعیت اسلامی آقای ربانی بشترین ریشه ها را در تضاد و تقابل مذهبی این دو تبار برادر و هم ریشه دارا بوده است.« هرچند حزب نصر آقای مزاری خونین ترین جنگ هایی را با همتباران وهم مذهبی های هزاره خویش در مناطق هزاره نشین مرکزی نیز تجربه نموده اند» چرا هزاره های سنی مذهب در بستر اجتماعی تاجیکان با کمترین مشکل زیست می نمایند؟!. و یا چرا تاجیک مذهبی سنی متعصب در کنار سیاف و. در زیر سایه وی خود را را نسبت با بودن در کنار هزاره شیعه مذهب راحت و آسوده احساس می نماید؟! چرا جوانان کشور تاجیکستان بعد از هفتاد سال و اندی زیست در زیر سایه دیکتاتوری حاکمیت کمونیستی، حال دسته دسته به جریان فکری سلفی داعش در عراق و سوریه می پیوندند و...؟! اینان و دها سوال دیگر اند که درد مندان آگاه و وارثین فرهنگ و داشته های غنامند زبان فارسی باید برای آن جواب و راهکار برون رفت جستجو بنمایند. برون رفت از لایه های مخرب و خانمان برانداز عصبیت های مذهبی و کم رنگ نمودن آن!
ملت و جامعه یی در پیامد بیش از هزار سال تاراج، و مشروعیت گرفتن این تاراج از مجرای مذهب و ایدیالوژی مذهبی، سم عصبیت های مذهبی، و باور مند به امرخشونت - بر بنیاد قداست آن، تا به اعماق وجود شان رسوخ نموده، عقلانیت و خرد ورزی را در بتن این جامعه رو به به خشکیدن برده است؛ "کشتن و کشته شدن" در نماد از قداست و فرمان الهی، همچون پدیده ماورایی بر روح و روان این جامعه نضج یافته است. و بر همین قاعده در بهترین ایام های شادی - عبادی شان [ اعیاد] بهترین تمنیات شان برای همدیگر، بودن در جمع "غازی ها" « انسان هایی که دستان شان به خون انسان های دیگر رنگین است» میباشد....
تهاجم اتراک و عرب، پیامد تحمیل فرهنگ و هویت تحمیلی دیگری را برای جامعه ایرانی تبار به ارمغان داشته است. پدیده های تعریف شده هویتی " خراسان، تاجیک، هزاره و.." امر هویتی تحمیلی و خود ساخته اغیار بر بومیان این سرزمین میباشد. دکتر منوچهر پارا دوست به نقل از انگلبرت کمپفر منشی و پزشک سوئیدی در دربار صفوی و اقتباس از فرهنگ فارسی معین چنین می نویسد: « هنگامی که شاه اسماعیل در 907 هجری در تبریز به تخت پادشاهی نشست زیر فشار دو نیروی عمده قرار داشت. او زا یک سو ایرانی بود و خود را ایرانی می دانست و مانند شاهان ساسانی خودرا «شاهنشاه» خواند. و ازسوی دیگر، او با کمک ترکان شیعه عثمانی موسوم به قزلباشان به قدرت رسیده بود و برای حفظ و تحکیم قدرت خود به جنگجویان ترک قزلباش نیاز داشت. شاه اسماعیل در اردبیل به دنیا آمده و پس از آزادی از قلعه استخر فارس، در آذربایجان و بعد سالها در میان مردم گیلان به سر برده بود. او به اجرای مراسم و سنتهای ایرانی دلبستگی داشت و جشن نوروز را همیشه با تشریفات با شکوه برپا داشت. نه تنها در زمان او بلکه در دوران آخرین پادشاهان صفوی نیز جشن نوروز با جلال و شادمانی برگزار می شده است. قزلباشان که شاه اسماعیل را به قدرت رسانده بودند چون مرد شمشیر بودند و قدرت سیاسی را به زور شمشیر به دست آورده بودند خود را برتر از ایرانیان می دانستند و اداره امور کشور را حق مسلم خود می دانستند. ایرانیان نیز که اهل قلم و مدیریت و قرن ها به کشور داری پرداخته بودند و از آیین و الزامات آن آگاهی دقیق داشتند ترکان چادر نشین قزلباش را که عموما ازفن کشور داری بی بهره بودند برای کشور لایق نمی دانستند. " ترکان نیز برای تحقیر ایرانیان آنان را تاجیک می خواندند.« تات یعنی رعیت و چیک پسوند تصغیر تحقیر است. محمد معین، فرهنگ فارسی، جلد اول، صفحه 996. تات یا تاجیک به کلیه غیر ترکان، و به ویژه ایرانیان گفته می شد»
بلخ؛- این مهد مدنیت و ابادنی؛ بازتاب اندیشه های آرمان شهری نیاکان مان - در پیامد از خرد ورزی جمشید این سلاله از تبار پیشدادیان؛ در پسا هجمه اعراب، و در پیامد از ترک تازیها به نابودی می گراید. بلخ به تاراج میرود و شهر هایی در آن سوی آمو در یا قامت بر می تابد. بلخ غریب، یتیم و بی فرزند- همچون عروسی در اسارت بیداد و چپاول اغیار تا حال در نبود " جم دیگری و جمشید دیگر" عزادار میباشد... اتراک، هر آن گه تاراج و کشور گشایی هوس می نمودند، از آن سوی امو دریا [ توران زمین ] رو به جانب وسعت ابادانی های بلخ [ این سرزمین جمشید، و ایران تاریخی ] لشکرمی کشیدند. در پسا هجمه اعراب و تاراج اتراک، دیگر در بستر تاریخ، بلخی مشهود نیست و مدنیتی از سینه آن بر نه تافته است. اگر هم ستاره هایی در شبستان آن دیار درخشیده اند؛ این گهر ها همچون ابن سینا و مولانا بلخ از آن، و نامردمی های آن روی بر تافته اند.. این شهر و مدنیت آن اسیر در قمومیت سلسله های متفاوت از اتراک، تاراج ویرانی های مکرر خویش را شاهد بوده است.. و حال از بلخ و مدنیت آن تلنبار ازخاک چیزی دیگری در سینه تاریخ مشهود نه میباشد. مخروبه یی که در ویرانه های جغد شب لانه بر گزیده و افغان براقلیم هفنم هستی به فغان بر آمده است...!
بامیان؛- این بام دنیا، این شهر عجایب اعجازگر تمدن، شهر کاوه طغیان گر، جوشش مذاهب، شهر شه مامه و صلصال، مظهر همزیستی، و قلب پر طپش جاده ابریشم,این ضلالیت ناب و اعجاز گر بند امیر در گام نخست به و.سیله سردار ناخلف، و فرزند نا آگاه خویش یعقوب لیث سیستانی در شعار و نماد از از اسلام و اسلام خواهی به تاراج رفته، و درپیامد آن در بستر تاریخ رو به مردن گذاشته، و در انجماد از عصبیت ها و استبداد مذهب و قبیله جان می بازد. گویی هجوم یعقوب لیث در تبانی با سرداران عرب طاعونی بوده است که در سوز ان تاهم اکنون بامیان و بامیانی در تب می سوزد و در مغاره ها زیست مینمایند...

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس