بگذارید بروند
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
اشک در چشمانم جمع شده و بغض در گلویم جمع شده است. کلماتم را توان نشستن در کنار هم نیست. کلماتم تکه تکه و پراکنده اند. تنها هستم مثل همیشه. انسانیت مرده است و عقل کاری برای زندگی بهتر انسانها نمی کند. جامعه شناسی به چه کار می آید؟ روانشناسی به چه کار می آید؟ تاریخ دارد در قبرستان فرو می رود. مرا درد نمی گیرد که سی سال تمام دولت جمهوری اسلامی ایران هیچ پناهنده ای از افغانستان نپذیرفته است. سی سال شد و سه نسل که در مرحله تعلیق بررسی وضعیت پناهندگی به سر می بریم و از همه حقوق انسانی خویش محرومیم. از حق تحصیل، کار، درمان و از همه مهم تر از حق انسان بودن در اجتماع. بارها گفته ام و دوباره می گویم عقلانیت با انسانیت قرین است. می خواهم دیگر نترسم و به عنوان روشنفکر خیلی ها را به محکمه عقلانیت بکشانم. تا شاید بشود تغییری به وجود آورد. مردمی که من از آنها حرف می زنم تنها هستند. صاحب قدرت و ثروت نیستند و دهان شان خرد شده و یارای فرایاد زدن در ایشان نیست. در چشم هایشان خون خستگی و در دل های یشان دلگیری از کار بشر. آه به کجا می توانند پناهنده شوند آن دستهای کوچک و چشم های گریان. من گریه می کنم. بله من هم اکنون گریه می کنم و انسانهایی دارند استخوان انسان های دیگری را خرد می کند. حرفم از این روزهای مرز ایران و ترکیه است که هزاران هزار نفر دستگیر و پراکنده شده اند. هزاران نفر به افغانستان دیپورت شده اند. همه جا حرف از رفتن است، حرف از فرار کردن از تله استخوان خرد کن بلاتکلیفی در ایران. چرا دولت جمهوری اسلامی ایران ممانعت می کند از خروج پناهجویان افغانی؟ چرا دولتمردان افغان که هیچ غلطی در این سال ها نکرده اند جز دزدی اشاره داده اند که مانع مهاجران شوند؟ ما نه برای نان و آب بلکه برای اندکی آرامش و احساس انسان بودن از شما فرار می کنیم. از شما گرگ های بی انصاف. هر راهی که امکان داشت در تضییع حقوق ما اتفاق افتاده است. رفتارها و قوانین غیر بشری شما آینده ی فرزندانمان را تباه کرده است. هستی نداشته مان را هر لحظه به اضطراب و بر باد رفتن تهدید می کنند. آنچه در دلم می گذرد حسرت روزهای رفته و ظلم روان برای این ابنای بیچاره ی بشر نیست. رنج من از سقوطی است که دامن انسانیت و اخلاق اجتماعی را گرفته است. دولتمردان زیر باد کولر نشسته چه می فهمند که بر پوست و گوشت و خون مسافران راه پناهندگی چه می رود. هیچ قانونی حق ندارد حق انسان را نابود کند. قانون برای چه به وجود آمده است؟ قانون برای بهتر کردن شرایط و وضعیت زندگی اجتماعی ساخته می شود. قانونی که آدمها را دسته بندی می کند و به راحتی از اخلاق انسانی اجتماعی چشم پوشی می کند کثیف ترین حالت تبارز اندیشه فرهیختگان یک جامعه است. بارها و بارها گفته ام که دولت جمهوری اسلامی به طور سیستماتیک اقدام به اجرای نوعی برده داری مدرن در برابر پناهندگان کرده است از سوی دیگر جامعه ی پناهندگان به علت شرایط بی ثباتی که دچارش بوده است هرگز نتوانسته است مدعی حقوق خویش باشد. متاسفانه جامعه جهانی که در برگیرنده ی فرهیختگان و مدیران همه جوامع می باشد در سال های اخیر سعی کرده است از کانون بحران های اجتماع انسان دور باشد. دور بودن از شدت ها و عدم لمس مشکلات باعث می شود تا درباره حل و کاهش رنج ها و دردهای اندیشه ای اتفاق نیفتد. ما همه بر یک سفره نشسته ایم امکان ندارد که ما غذای خویش را با آرامش زیر نگاه گرسنه همه سفره هایمان نوش جان کنیم. این روزها بحران پناهندگان نشانه ی بسیار روشنی شده از وضعیت مدیریت جهانی که وجود دارد. شکاف های افتاده در بنای تمدن هر روز بزرگتر می شود و اگر فرو بریزد دامن همه را خواهد گرفت. تهیه ی اندیشه ی لازم برای حل بحران های دردناک اینچنین بی شک سخت تر از ساختن یک مدل موبایل نیست. اما می خواهد که همه ی آنها که دست توانایی دارند پای کار بیایند. سخن من با دولتیان نیست که همواره از بی اخلاق ترین و بی دردترین بخش های جامعه ی انسانی بوده اند. سخنم با روشنفکران است. با آنها که می اندیشند و آنها که می دانند اگر زندگی دیگری را بهتر کنند زندگی خودشان بهبود پیدا می کند. هنرمندان، دانشگاهیان، اندیشمندان و همه ی آنهایی که درک می کنند درد هر انسان، درد آنهاست. کاش می شد کاش می شد کاش می شد بارانی ببارد تا سختی این روزهایم قابل تحمل تر شود. مرگ وجود دارد. خودخواهی و ظلم، بنیان برانداز است
این روزها سیلی از پناهندگان دارند سعی می کنند از مرز ایران و ترکیه بگذرند. دولت جمهوری اسلامی ایران اما با فرستادن نیروهای نظامی راه خروج را بر ضعیف ترین انسان های جهان بسته است. بدتر اینکه بعد از دستگیری، این پناهندگان چه آنها که مدارک درخواست پناهندگی دارند چه آنها که ندارند به بدترین شکلی به افغانستان دیپورت می شود. دولت به ماموران خود دستور داده تا این افغانی ها حق ندارند به غرب بروند. دولت گفته است این افغانی های عوضی را بیندازند به افغانستان. بر خلاف آنچه هر باره در رسانه ها مطرح پی شود تقریبن هیچ پناهنده ای به لحاظ قانونی در ایران وجود ندارد. تمام افغانی های حاضر در ایران در مرحله درخواست پناهندگی نگه داشته شده اند تا با قانون غیر انسانی از همه ی حقوق انسانی شان محروم باشند. صفت پناهنده به شخصی اطلاق می شود که دولت به اصطلاح میزبان او را پذیرفته باشد و به او تمام حقوق یک شهروند را اعطا کرده باشد. افغانی های مقیم ایران دارای هیچ حقی اعم از تحصیل و درمان و کار و سفر و فعالیت اجتماعی نیستند. آنچه در ایران دارد اتفاق می افتد عین یک برده داری مدرن است. هیچ انسان منصفی نمی تواند چنین بی اخلاقی را تحمل کند. روی سخنم با آن دسته از دولتمردان است که هنوز بارقه ای از اخلاق در قلبشان وجود دارد. کسانی که روح انسانی در ایشان هنوز زنده است. بروید و ببینید در کوههای مرزهای شمال غربی ایران چه می گذرد. انسانها کشته می شوند گروگان گرفته می شوند. بیچاره و درمانده دیپورت می شوند. بروید بشنوید و ببیند کودکان و زنان را که آه می کشند. آه دامنگیر است و سنگ ظلم را می ترکاند. من یک شاعر با یک قلم بیست سانتی متری و قلبی که از درد هزاران نفر انباشته است. انذار می دهم تان به انسانیت. انذارتان می دهم که با خبر باشید اشک خانواده ها و انسانهای تنها و بی پناه سیل می شود و بر خانمان و تمدن تان خواهد دوید. دلارها و منافع اقتصادی مهم هستند اما جامعه ی انسانی پایدار به اخلاق و انسانیت بوده است. به درک مشترک از وضعیت دیگر انسان ها. وظیفه روشنفکر است که پای برخی چیزها مانند انسانیت بایستد. زندگی در منجلاب بی تعهدی کپک زده ترین نوع زندگی است. به هوش باشید که قلب های زیادی شکسته اند و قلب های زیادی زیر فشار دارند له شوند. رفتن حق هر انسانی است.
بگذارید بروند
بگذارید بروند
بگزارید بروند
بگذارید بروند