پاسخ حقوقی به کسانیکه فاجعه زابل را نسل کشی (ژینوساید) نمی دانند
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
جنایاتی که بر ضد یک گروه بخاطر نابودی آن اجرا شود، نسل کشی است. گرچه معنای ژینوساید کشتن نسل یا قوم است، ولی به تدریج مفهومی را بخود گرفته که گروه های مذهبی و عقیدتی نیز در آن شامل شده اند.
هر یک از اعمالی زیر که در نابود کردن یک بخش یا تمام گروه های ذکر شده جهت داشته باشد، ترکیب عناصر ژینوساید را در بر دارد:
کشتن اعضای گروه؛ وارد کردن ضرر شدید جسمی یا روحی به اعضای گروه؛ تحمل عمدی نوعی از شرایط خاص زندگی بر یک گروه با هدف نابودی فیزیکی بخش یا تمامیت گروه؛ تحمیل اقداماتی جهت جلوگیری از زاد و نسل در گروه و انتقال اجباری كودكان گروه به گروهی دیگر.
ادعایی موجود است که فاجعه زابل یک قضیه مجرد جرمی است که هر روز در اطراف و اکناف افغانستان رخ میدهد. چرا قتل دیگران نسل کشی نیست و از هزاره ها نسل کشی است؟
پاسخ:
بلی قتل هفت تن هزاره در ولایت زابل نسل کشی با شدید ترین وقاحت آنست که از چوکات، مرزبندی ها و تعرف حقوقی نسل کشی فراتر می رود. گرچه وقاحت ، قساوت و شدت اجرای جرم مربوط به خصوصیات محیطی، محلی و باوری اجرا کننده هاست، رویهمرفته جنایت زابل به هیچ صورت نمی تواند قضیه عادی جنایی باشد. این فاجعه جزء و ادامه جنایاتی است که یکجا با جنایات دیگر همردیف، پیوسته و مرتبط می باشد.
دلیل همردیف بودن آنرا با جنایات دیگر که علایم و عناصر جرم ژینوساید را تکمیل می کند، با کمک میتود های تیوری حقوق به بررسی می گیرم.
هر عملی که بتواند عمل جرمی را القا کند باید چهار عنصر جرمی در آن شامل باشند که عبارتند از جانب عینی جرم، جانب ذهنی جرم، عامل یا عاملین جرم و موضوع جرمی.
قبل از اینکه جنایت زابل را در ترازوی این چهار عنصر جرمی وزن کنم، دو نکته مهم دیگر را قابل یاد آوری میدانم.
نکته اول قضیه زابل یک جرم عادی و مجرد نبوده چندین عامل دارد. در عقب اجرای جنایت زابل برعلاوه اجرا کننده، سازمانده، شرکای جرمی که زمینه اجرای جرم و شراط آنرا آماده کرده اند. سازمانده جرم شخص نه، بلکه گروه سیاسی مذهبی، آیدیولوژیکی، میکانیزم تعصب و تعبیض و مافیای جهانی قرار دارد.
نکته دوم این جنایت ادامه جنایتی است که چندین سده ادامه داشته و از جرایم دوامدار است.
جرم دوامدار طوریست که به یک باره گی نه بلکه به چندین مرحله انجام می شود و همه عناصر ترکیبی اش را که در بالا ذکر شد، از دست نمی دهد. مثلا: گروهی از مجرمین سازمان یافته می خواهد ده ملیون دالر امریکایی را از بانک بدزدند. مضمون جرم ده ملیون دالر است، موضوع جرم ملکیت دولتی یا خصوصی است که مورد تجاوز قرار می گیرد، اجرا کننده آن گروه مجرمین سازمان یافته، جانب ذهنی آن عبارت از نیت و قصد مجرمین است که فیصله کرده اند ده ملیون دالر را از بانک سرقت کنند و جانب عینی آن اینست که آنها عملا به اجرای پلان جرمی آغاز کرده اند. چیزی که مشخصه جرم دوامدار را نشان میدهد اینست که ده ملیون دالر در سه سیف جابجا شده که دزدیدن هر کدام فقط روز رخصتی ممکن است. مجرمین سیف اول را میدزدند ولی حین دزدیدن سیف دوم دستگیر می شوند. در این صورت مجرمین از سرقت ده ملیون دالر مجازات می شوند نه تنها از پول های که در سیف اول موجود است. به این معنی که قصد جرمی و سایر عناصر جرم تغییر نکرده است. زمان اجرای جرم هم وقتی پایان می یابد که پلان جرمی کاملا عملی شود.
برمیگردیم به جرم نسل کشی که زمان جرم نسل کشی مردم هزاره ختم نشده ادامه دارد، مانند جرم دوامداریکه مثال آوردیم.
از همه عناصر ترکیبی جنایت زابل فقط عنصر اجرا کننده ها و عنصر ذهنی آنرا دقیقا موشکافی می کنیم.
اول: جانب ذهنی جنایت زابل به مثابه ادامه نسل کشی مردم هزاره: نسل کشی مردم هزاره نیت و قصد مافیای جهانی در کشور های غربی است که در عمل جرمی از میان برداشتن مردم هزاره طرح و بیش از صد سال قبل در چهارچوب پلان درآورده شده و اجرای آن توسط حکومت های دست نشانده و یا جواسیس غرب مانند امیر عبدالرحمان خان، حفیظ الله امین، ملا محمد عمر، حامد کرزی، محمد اشرف غنی احمدزی ... عملی شده است.
انگیزه جرم نسل کشی مردم هزاره منافع کشور های غربی است. سازمان دهندگان جرم بخاطر تضمین منافع دورنمایی شان پلان کرده اند که آیین تشیع را از کشور های مورد نظر شان نابود کنند. هزاره ها که اکثریت آنها شیعه مذهب هستند، قربانی این انگیزه غرض آلود جنایت مافیای جهانی شده اند. از آنجاییکه اجرای پلان طرح شده مبنی بر نابودی هزاره در افغانستان تا حال دوام دارد، پس هر جرمی که بخاطر قتل هزاره ها جهت داشته باشد، ادامه اجرای نیت یا قصدی است که طراحان آن هنوز در اجرای قصد شان تاکید دارند. بوجود آمدن وقفه در اجرای این جنایت دوامدار نمی تواند اجرای یک جنایت مشخص را چه در زابل باشد یا در کابل از هم جدا بسازد. زیرا عناصر جرمی در اینجا ثابت بوده و تصمیم نگرفته اند که به این جنایت خاتمه بدهند و از ادامه جنایت دوامدار شان پشیمان هم نیستند. شاید افرادیکه نتوانند به عمق علوم حقوق و سیاست داخل شوند، به مشکل بپذیرند و شاید هم نپذیرند که جنایت عبدالرحمان خان با جنایات طالبان یا جنایات زمان اشرف غنی ارتباط دارد. آن ها شاید نتوانند درک کنند که می تواند همه آنها یک جرم باشد. برای توضیح این بغرنجی لازم است که اجرا کننده های جرم را دسته بندی و شناسایی کنیم.
دوم: اجرا کننده های جنایت زابل به مثابه جرم دوامدار نسل کشی مردم هزاره: جرایم مانند جرایم قتل جمعی و سازمان یافته اجرا کننده های زیاد دارد. در علوم حقوق واژه یی بنام "شرکای جرمی" وجود دارد که عموما به سه دسته یا افراد مانند سازمانده یا سازمان دهندگان، کسانی که شرایط اجرای جرم را آماده می سازند و اجرا کننده یا اجرا کننده های جرم تقسیمبندی می شوند.
در قتل عام زابل که با قساوت و وقاحت شدید هفت انسان از یک قوم به "جرم" تعلقیت قومی شان سر بریده شده اند، هم سه دسته مجرمین وجود دارد. دسته سازمانده و الهام دهنده و طراح آن مافیای جهانی است که مفکوره نابودی مردم هزاره را بنابر تعلقیت شان به آیین تشیع طرح و اجرای آنرا بطور دوامدار و وقفه یی پلان کرده و بشکل دوامدار و بدون وقفه در عقب اجرای آن قرار دارند و بخاطر اجرای آن شیوه ها، اسلوب های جرمی و تکتیک های نو را طرح و در اختیار شرکای جرمی شان قرار میدهند، همچنان بخاطر اجرای آن منابع مالی و انگیزه های جدید را زمینه سازی می کنند. محیط جرمی ایجاد می کنند، تعصب مذهبی، بنیادگرایی دینی ، نفرت و یکدیگرناپذیری را تشویق و تقویت می کنند. در جرایم سازمان یافته در سطح یک کشور ، مجرمین سازمان یافته محیط جرمی شان، زندان ها، فاحشه خانه ها، مدارس و دیوانه خانه ها وغیره را برمی گزینند، ولی مافیای جهانی می توانند کشوری را به محیط جرمی شان تبدیل کنند که افغانستان و پاکستان برجسته ترین مثال های این کار آنهاست. اگر از موضوع دور نشویم، این محیط جرمی به مافیایی جهانی نه تنها ادامه اجرای جرم نسل کشی را ممکن می سازد، بلکه با استفاده از این محیط جرمی جرایم زیاد را به راه می اندازند، مانند تجارت مواد مخدر، قاچاق اعضای بدن انسان، تجارت سکس وغیره.
برمیگردیم به اصل موضع که جنایت زابل ادامه جرم دوامدار نسل کشی مردم هزاره است که نمی تواند از کشتار هزاره در ابعاد زمانی و مکانی مجزا باشد. هرگاه گروه دزدانی که به طالب و گروه های ساخته شده در خارج برای اهداف مشخص تعلق نداشته باشد، در زابل گروپی از افراد، مردم هزاره را از موتر پایین ، دارایی آنها را غارت و خود را آنها بخاطر نابود کردن آثار و مدارک جرمی شان تیرباران می کنند، در این صورت این جرم نسل کشی نیست. زیرا آنها قصد دزدی را داشتند، نزد آنها مهم نبود که قربانیان شان تاجک باشند یا هزاره یعنی قصد کشتن مردم هزاره را نداشتند و خود شان هم مربوط به گروه های که بخاطر اجرای نسل کشی ایجاد شده اند، نیستند. عناصر جرمی نسل کشی در مورد این قاتلین صدق نمی کند.
دسته دوم اجرا کننده های جرم کسانی اند که شرایط اجرای جرم را مساعد می سازد ولی در پلان جرمی و اجرای جرم دخیل نیستند. این دسته اجرا کننده ها در جرم قتل هفت انسان در زابل افغانستان عبارت از دستگاه استخباراتی پاکستان (آی اس آی) است که به اجرا کننده ها سلاح میدهد؛ به آنها انگیزه های طرح شده از طرف سازمانده را که تعصب، تبعیض و نفرت است منتقل می سازد، و شرایط فعالیت، اعزام آنها به افغانستان را آماده می کند. مکانیزم این دسته اجراکننده های جرم در افغانستان هم موجود است که در حلقات حکومتی نفوذ و حضور قابل ملاحظه دارند. مکانیزم افغانی اجرا کننده جرم با استفاده از قدرت دولتی کار اجرا کننده ها را آسان می سازند. از آنجاییکه جانب عینی جرم در عمل کردن و یا عمل نکردن (اباورزیدن) تبلور می کند، شرکای افغانی جرم زابل، در ابا ورزیدن حلقات حکومتی از وظیفه شان بخاطر رهایی اسیران تبارز کرده است. چنانچه دست و پاچگی حکومت، حین راهپیمایی نمایان شد.
حکومت با عجله در مدت دو روز توانست هشت گروگان دیگر را آزاد کند. به یقین که حکومت می توانست این اسیران را نیز آزاد کند، ولی در مدت شش ماه این کار را نکرد. زیرا پلان طوری بوده که این کار را نکند. پس دسته ای که شرایط اجرای جرم را آماده می کند، در داخل حکومت افغانستان موجود است.
دسته سوم شرکای جرمی اجرا کننده های جرم است. در جنایت زابل اجرا کننده های جرم گروه طالبان هستند که این کار اول و آخر آنها نیست. رسانه های غرب و حکومت کابل اذهان عامه را در مورد ارتکاب جرم توسط طالبان منحرف و مغشوش می کنند، تا روند مذاکرات با طالبان خدشه دار نشود. آنها تلاش می کنند که گروه های داعش را در این جرم متهم بدانند.
انگیزه ای که طالبان را در اجرای این جرم قادر ساخته است، تربیه مسلکی آنها در اجرای این کار است که در پاکستان کسب کرده اند. مهمترین انگیزه هایی که به طالبان قابلیت های چون قساوت، بی رحمی، وحشت و دهشت را میدهد؛ تعصب مذهبی، اکسترمیزم دینی ، تعصب و تبعیض قومی است که در خانواده و محیط زیست شان نه، بلکه در اردگاه های و مدارس پاکستان در مغز و ذهن شان ترزیق شده است. اگر مسایل روانی اجرا کننده های جنایت زابل را بررسی کنیم، آنها ظاهرا انسان های سالم هستند، ولی در این جا علم حقوق از تغییرات معجزه آسای مناسبات انسان ها و کشور ها بسوی دسیسه، نفرت و مظاهر منفی به عقب مانده است. از طرف دیگر ادبیات مافیایی جهان توانسته است که خلای علمی را ایجاد نمایند.
شناسایی اجراکننده های جنایت زابل بطور اخص و معرفی جرایم مربوط به نسل کشی هزاره در افغانستان بطور عام، آنقدر پیچیده است که در هنجار های کلاسیک علم نمی گنجد. معیار برای اجرا کننده جرم اینست که انسان عاقل و بالغ باشد و سن معین را نظر به جرمی که در قانون درج است تکمیل کرده باشد و از اجرا و نوع جرم آگاه باشد و عمدا یا با بی احتیاطی آنرا اجرا کرده باشد. در این جا انسانی که با تریاک بنیادگرایی، تعصب دینی و تبیعض و نفرت قومی به وحشی و دهشت افگن تبدیل شده باشد، یا فکر کند که با اجرای ذبح کردن هزاره به جنت می رود و مالک (حور و عین) ؛ شراب انطهور و جوی شیر می شود. آیا این اجرا کننده انسان سالم و عاقل است؟ اجرا کننده های حقوق و عدالت بین المللی که اکثرا ابرقدرت ها می باشند، مصروف دسایس استخباراتی هستند، مایل نیستند که این خلا علمی و حقوقی را پر کنند که آیا طالب هزاره کش و یا افراد انتحاری می توانند انسان سالم و عاقل باشند؟
به باور من به صفت حقوقدان چنین افراد مثلا انتحاریها، مجریان حقوقی جرم نیستند، ابزاری اند که مورد استفاده قرار میگیرند. پس جنایت کار اصلی کسانی ، گروه هایی یا کشور های اند که این ابزار های خطرناک را تولید کرده اند.
در اخیر به کسانی که جنایت زابل را به صفت جرم نسل کشی نمیشناسند، پاسخ من اینست که جنایت زابل جرم نسل کشی علیه مرم هزاره بنابر تعلقیت اکثریت این مردم به آیین تشیع می باشد که ایجادگر مفکوره های جرمی، الهام دهنده و تهیه پلان های استراتیژی آن یعنی مافیایی جهانی بخاطر حفظ منافع مالی شان در منطقه است که افغانستان نقطه مهم آنست. شرکای جرمی در زمینه سازی و آماده ساختن شرایط برای اجرای جرم حکومت پاکستان و دستگاه استخباراتی "آی اس آی" ، حلقات حکومتی افغانستان تا سطح مقامات بالایی، گروه ها و احزاب سیاسی فاشیست مانند حزب افغان ملت و شخصیت های دلال (لابی) طالبی که در مقامات بالایی حکومت طالبان کار کرده اند، میباشند.
چیزی که این جرم را در جنایت نسل کشی شامل می سازد، تغییر ناپذیری عناصر جرمی، دوامدار بودن جرم و تداوم قصد جرمی است که همچنان ادامه دارد. این جنایت وقتی ختم می شود که بالا ترین مقام آن که عبارت از مفکوره پردازان، الهام دهندگان و ستراتیزیستان این جنایت، به ادامه جرایم شان خاتمه بدهند، تغییر پالیسی کنند، پشیمان شوند یا سیستم شان در سطح جهانی برهم بخورد.
خواننده عزیز! میدانم که در این نوشته چیز های نو وجود دارد که بنابر خصوصیتش شاید تناقضاتی به نظر آید و شاید هم درک آن برای بسیاری خواننده ها مشکل باشد. مثلا: شاید اکثریت قاطع خواننده ها در قضیه جنایت زابل تنها اجرا کننده های طالبی آنها را بشناسند و در شناخت شرکای حکومتی، منطقوی و جهانی آن شک و تردید های داشته باشند، حق دارند زیرا خلای علمی، خلا در قانون، خلا در قدرت و خلای زیادی مشکل جهان امروز ماست که گروه های مافیایی منافع شان را در خلأ ها حفظ می کنند. حقایق در ابهام باقی می ماند، جنایتکار تنها اجرا کننده معلوم می شود، سازمانده و مفکوره پردازان و کسانی که از جرایم نفع می برند، نه تنها شناسایی نمی شوند، بلکه به صفت اجرا کننده عدالت و ناجی قربانیان ظاهر می شوند.
یادداشت به خواننده:
همان طوریکه یک نقاش می تواند درد مردمش را در تابلویی رسم کند، همانطوریکه یک شاعر با ردیف کردن سخن با زیبایی های مفاهیم دردی را تا ژرفنای درک خواننده می رساند و همانطوریه داستان نویسی اثرش را با ارائه زیبا ترین شگردها به ذهن خواننده جاسازی می کند، من به صفت حقوق دان تلاش کرده ام که مشکل مهم حقوقی-سیاسی کشوری و جهانی را که در محک دانش و تجربه حقوقی ام قرار گرفته با خواننده های عزیز خود شریک بسازم. (پایان)