به مناسبت دومین سالگرد درگذشت قسیم اخگر
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
در اجتماع قبیلوی رسم بر اینست که مردم شان به دنبال منافع فردی و شخصی و قبیلوی خویش باشند. زندگی آنها در دایره بسته و محدود میچرخد. بنا براین ارزش ها و ضد ارزش ها نیز با معیار قبیلوی سنجش میشوند؛ در این فرهنگ حقیر، سفله ها پرورش می یابند و بر صدر مینشینند و خودی میشوند، و نخبه ها به زیر کشیده میشوند و تحقیر میگردند؛ در اینجا صداقت، مردم دوستی و خردمندی جای ندارند، قسیم اخگر باید محروم از همه چیز و بیگانه باشد اما کسانی که از آدرس قوم و قبیله خویش وارد عرصه اجتماعی میشوند، هرچند در تمام عمر شان به جز شکم و زیر شکم شان دیگر فکر نکرده باشند ، باید همه ی دار و نادار معنوی و مادی مردم را در اختیار داشته باشند و حتا مرگ و زندگی مردم باید در دست آنها باشند؛ آیا در چنین حالتی نباید زوال و سقوط چنین جامعه ای را انتظار کشید؟
در این مقاله من به دنبال صغرا کبرا کردن و به اثبات رساندن حق و باطل و عقاید کسی نیستم بلکه به دنبال آن چیزی هستم که کسانی مثل اخگر به آنها باور داشت و در تمام طول عمرش در جهت تحقق بخشیدن آنها قلم و قدم زد. و خواهم کوشید برداشت های خودم را نسبت به تفکر اخگر در سه حوزه ای اخگر و دین، اخگر و سیاست و اخگر و هویت خلاصه کنم .
دین
قسیم اخگر از نظر اعتقادی یک مسلمان موحد بود. به حضور و بقای عادلانه تمام پدیده های هستی باورمند بود و به همین جهت تقسیم بندی های آنها را به خوب و بد و زشت و زیبا و مقدس و نا مقدس درست ندانسته و آن را برخاسته از ذهنیت انسان ها میدانست و نه از جهت برتری ذاتی پدیده ها نسبت به همدیگر؛ زیرا باور داشتن به چنین چیزی را زمینه ساز شرک در جهان و جامعه میدانست که بوجود آمدن اشرافیت اجتماعی را نتیجه ی چنین تقسیم بندی های ذاتی پدیده ها میدانست؛ او دین را یک امر الهی میدانست، لذا هرنوع دروغ ، فریب و ظلم و جنایت را تحت نام دین ، یک عمل ضد دینی و اخلاقی میدانست، و تمام آنچه را میگفت در زندگی شخصی اش به اجرا میگذاشت؛ از نظر ذهنی نیز او سعی ورزید تا در جریان مبارزات اش در تفکیک و پالایش آموزه های اصیل و پندار های انحرافی تحت نام دین توجه به خرج دهد. ایشان به دنبال آن هنجار های نوین دینی بود که بتواند پاسخگوی نیاز زمان ما باشد. و از این جهت اسلام مترقی و اسلام ارتجاعی را علامت گذاری کرد. اسلام صوفیانه و عارفانه را بعنوان سلوک دنیاگریز و عزلت گرا که از اندیشدن و عملکردن، تنها شیوه کشف و شهود پردازی را در پیش گرفته اند،آنرا عامل بازدارنده در برابر پیشرفت و ترقی جامعه اسلامی میدانست.باور او این بود که عمل شخصی( تذکیه نفس) بی اعتنایی به امور دنیایی جامعه اسلامی که برایندی آن جز فقر و عقب ماندگی چیزی دیگری نخواهد بود؛ سلوک رضا و تسلیمی آنان را در برابر خداوند نه، بلکه در برابر استعمار، استبداد و استثمار میدانست؛ او باورند بود که متولیان دین عبای دین را سرچپه بر قامت دین پوشانیده اند و این سبب گردیده است تا این دین را از حالت روندگی و حرکت به توقف و انجماد بکشانند؛ او وقتی متولیان و سخنگویان دینی را به باد انتقاد میگرفت که چرا آنها از زبان زمان میترسد و همیشه کوشش میکنند تا به گذشته رجعت کنند، یا به زهد گرایی و تصوف رو می آورند ، یا با منطق صوری ارسطویی عقب ماندگی فکری، اجتماعی و مادی جامعه اسلامی را توجیه و تاویل میکنند. و این خلاف زبان قرآن، روح و محتوای دین است؛ ، در صورتیکه قرآن خود همیشه با زبان زمان سخن میگوید؛ وقتی معیار ارایه میکرد از ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه سخن میگفت. و آن را پاسخ قرآن به نیاز زمان میدانست؛ او اسلام حکومتی و انحصاری را زمینه ساز استبداد دینی میدانست که هم میتواند به دین آسیب برساند و هم اعتماد دیندار به دین را سست و لرزان میکند. و این استبداد دینی در نهایت باعث هژمونی دین بر حیات اجتماعی انسان ها میشود، که هم دین را ضربه زده و بی اعتبار میسازد وهم جامعه دینی را نسبت به دین بی اعتماد میکند . بخش دوم سیاست و بخش سوم هویت است . ادامه دارد .....