جنبش روشنایی خونبارترین رویداد تاریخی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
حواشی جنبش مدنی روشنایی علی پیام
روایت اولشخص
اول. از چند روز به این طرف از سوی کارمندان حکومت مرتب در ذهنها تزریق میشد که دیدهشده چندین کاماز طالبان در نقطهنقطه شهر جابهجاشده. قراره که حداقل 300 نفر تا 400 نفر از مردم کشته شوه. (هاهاهاهاهاها گویا حکومت چنین برنامهریزی کرده بوده که 300 تا 400 نفر از جنبش روشنی که کشته شدند دیگرکسی جرئت نخواهد توانست اعتراض مدنی کنند.) والله که هیچکس شرکت کنه. کسی از جنبش منبش مدنی و روشنایی خبر نداره مگر چند آدم فیسبوکی. اگه تظاهرات شود اشرف غنی گفته: «من در چوک دهمزنگ خواهم آمد و اسناد را عیان خواهم ساخت». من در برخی از مواقع در پاسخ برخیشان گفتم: «اگه جنبش حقوق مدنی روشنایی این اندازه قدرت و ظرفیت داشته باشد که رئیس حکومت را در چوک دهمزنگ بیاورد بزرگترین پیروزی مطالبات مدنی مردم است.» که آقای اشرف غنی نیامد. دروغگو!
دوم. در روز جنبش مدنی روشنایی تعدادی از روزنامهنگاران آزاداندیش گفتند: «چندین روز پیش آقای داکتر اشرف غنی احمدزی برخی از رسانههای شنیداری، دیداری و نوشتاری را مهمانی دادند و تطمیعشان کردند.» یکی از این روزنامهنگاران مکثی کرد و سپس گفت: جای قسیم اخگر خالی که تطمیع شدنی نبود.» بعدش دیدم که مرد روزنامهنگار با دستش اشکهایش را پاک کرد.
سوم. در روزهای پیش از جنبش روشنایی برخی از رسانههای چاپی تا توانستند علیه جنبش روشنایی نوشتند و مردم را واهمه دادند و ترس تزریق کردند. امیدوارم که رزق حلال و روزی پاک گیرشان بیاید تا آبرومند از تاریکی برایند. امیدوارم که یک کار و کاسبی شرافتمند گیرشان بیاید تا از عمل مزدوری که عین انتحار است نجات یابد. انتحار شاخ و دم که ندارد بیرار، خُوار! یکی در قالب طالب انتحار میکند و دیگری در قالب مزدبگیری از حکومت یا ارگ که از روشنایی فرار کرده به تاریکی پناه می برند.
چهارم. شبی که فردا قرار است جنبش مدنی روشنایی کابل را روشن کند برایم شب سنگینی بود. تمام تصورات شب را نمیتوانم اینجا بنویسم. صد من کاغذ خواهد شد. اصلا شاید یک روز نوشتم. آنهمه سمپاشی حکومت، مزدوران و اجیرانش شده بود؛ وای از دست یکلقمهنان که آدمها به خاطر آن چقدر ذلیل و حقیر میشوند! قرار من این بود که فردا آخرین روز حیاتم خواهد بود. هاهاهاها عجب حکومت مزخرفی داریم نه! ببین شهروندانش بهجای اینکه به زنده ماندن فکر کند به مرگ فکر میکند. خنده داره به خدا. بهخصوص اینکه گارنیزیون کابل اظهار عجز کرد و بعدش تمام سنگ ملامتی را بهسوی جنبش روشنایی حواله کرد و گفت: فردا اگر مشکلی پیش بیاید چه و چه که شنیدهاید. عرق شرم بر جبین. خجالت نمیکشی گارنیزیون! به تو هم میگه مقام مسئول! لطفا محترمانه برو خودکشی کن. شاید خودکشی از تو ننگش بیاید؛ زیرا افرادی چون ارنست همینگوی، ویرجینیاوولف، ریچارد براتیگان، یوکیو میشیما و ... به سراغ خودکشی رفتهاند. من در اینجا وکیل مدافع کسانی نیستم که تو نام بردهای. من از مسئولیت و مقام مسئول امنیت کشورم حرف میزنم در اینجا. کشور که تنها مال تو نیست.
پنجم. خلاصه تصور من از اثر سمپاشیهای مزدوران حکومت اینطوری که فردا در راه روشنی توسط تاریکی در اثر انتحاری کشته خواهم شد. دیدید که کشته نشدهام؛ چون ما بدون سلاح، برای اصلاح، برای شکلگیری فرهنگ مطالبات مدنی به خیابانها رفته بودیم. هریک از ما مارتین لوترکینگ و ماندیلا بود.
ششم. من و دوست نویسندهام طی یک قرار در پل سرخ خود را به دروازه جنوبی دانشگاه کابل رساندیم. امروز خورشید از شرق کابل طلوع نکرد. بلکه هزاران هزاران خورشید از شرق، غرب، جنوب و شمال کابل به تابیدن گرفت. خورشیدهای که از کوته سنگی بهطرف ارگ به تابیدن شروع کرده بودند داشتند میآمدند. من صدای لوترکینگ را بهوضوح از وجدانهای آزاد شهروندان کابل میشنیدم که میگفت: «نه، نه ما آرام نیستیم، و ما آرام نخواهیم گرفت تا زمانی که عدالت مانند آبی زلال جاری نشود و مانند رودی خروشان نخرامد. من رؤیایی دارم که روزی فرا خواهد رسید که در آلاباما، بهرغم تمام نژادپرستان بدطینتش و والیای که برای ممانعت از حقوق مدنی مهر دخالت و ابطال بر هر حرکت مدنی میزند؛ حتی روزی در همان آلاباما کودکان دختر و پسر سیاه با کودکان دختر و پسر سفید دست در دست هم میدهند مانند خواهر و برادر. و امروز من رؤیایی دارم! با این ایمان از کوه یأس سنگ آرزویمان را میتراشیم. با این ایمان، آهنگ ناهماهنگ وطن را به سمفونی زیبای آهنگ برادری مبدل خواهیم کرد. با این ایمان ما قادر به کار مشترک خواهیم شد، با این امید که روزی آزاد خواهیم شد. این کشور من، ای سرزمین زیبای آزادی، برای توست که میخوانم.»
ما در دروازه جنوبی دانشگاه کابل به هزاران هزاران خورشید پیوستیم. در مسیر راه دوستان ما را پیدا کردیم. نویسندگان، روزنامهنگاران آزاد، عکاسان، فعالان جنبش مدنی، استادان دانشگاه، هنرمندان و... همگی با هم به عدالت، روشنایی و به مطالبات مدنی سلام دادیم. لبخند زدیم. به یاد دوستان خود افتادیم که اینک در تابش خورشید جنبش روشنایی در کنار ما نیستند؛ اما خوشبختانه یادشان در ذهن ما هست و در اقصا نقاط جهان ما را همراهی می کنند. دوستانی که توانایی و پتانسیل جهانی دارند. از دیوارهای دانشگاه کابل هنوز دور نشده بودیم که من و دوستان همراه، گروه 15 تا 20 نفره را دیدیم که عملکرد متفاوت از دیگران دارند. با هم گفتیم: این دستهای را که ما میبینیم قرار است جنبش مدنی روشنایی را بدنام کنند. اگر نکرد ...
ادامه دارد
Ali Payam
May 19, 2016
حواشی جنبش مدنی روشنایی
روایت اول شخص- قسمت2
علی پیام- مورخه 18 می 2016، کابل، پل سرخ.
هفتم. مخاطب کر و لال من، جلالتمآب تاریخ آینده! روز 27 عقرب 1395 آفتاب است و گرما. از دروازه جنوبی دانشگاه کابل میرسیم به چوک دهمزنگ. موجی از جمعیت بهطور متراکم و فشرده در ساحت قدسی چوک دهمزنگ ایستاده هستند. گفته میشود که حکومت جاده پل ارتل بهسوی ارگ ریاست جمهوری را دیوار کرده. پیففف! بوی از کجا آمد؟ با خودم گفتم: «دیدن دیوار چین و دیوار برلین که در زندگی میسر نشد باید رفت دیوار حکومت افغانستان را دید.» رفتیم بهسوی پل آرتل به همراه برخی از نویسندگان، عکاسان و خبرنگاران (دوستتان دارم همراهان!) این حافظ عجب جونمرگی بوده صدها سال پیش پیشبینی کرده بوده «همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر/ نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلها»، یک حرف بیربط و بیقاعده لازم.
دوست عکاسم (م.م.) از راه ما آمد، نفس زده. قبل از او دوست عکاس دیگرم (م.ح) که چند لحظه پیش باهم بودیم به همراه دوست رماننویسم باعجله و مضروب از راه ما آمدند و رفتند بهطرف چوک دهمزنگ، اینکه ماجرا چه بوده و چه نبوده؟ به بادار شریکی بیگناهم. دوست عکاسم گفت: «برگردیم. از آنطرف سنگ میزنند و آب میپاشند تا کسی نزدیک دیوار نشوند.» مانع را از دور نگاه کردم. بدبختی را ببیند مستطاب تاریخ آینده! نه نه، پیفففف را حس کن، سهطبقه کانتینر رویهم، چه طرح نا هنرمندانهای رویم به دیوار، چه خلق ناشیانهای آبرو رفت، در مقابل دیوار کوه شیردروازه، نه نه در برابر شیران شب شکن عدالتخواه، در سرتاسر «شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل (شما حائل بخوانید)/ کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها» ، حداقل از پل سزان، میکلآنژ یا ایوان شیشکین میپرسیدی که طراحی هنرمندانه یعنی چه! تاریخ تکرار میشود؛ آنهم به شکل مفتضحانه نه به طرز رمانتیک. تاریخ مثل نخ تسبیح حضرت استاد گرانقدر رئیسجمهور از شکلگیری دیوار گلی کوه شیردوزاه تااااااااااااا دیوار آهنی پل آرتل منتهی به کوه آسمایی در پیش چشمان ما تکرار میشود. دوست من افزود: «من از آن پشت دیوار آهنی یک سنگ خوردهام.» سپس بهاتفاق سه دوست عکاس برگشتیم. در حوالی باغوحش در سایه دیوار نشستیم. این نشستن در سایه دیوار باغوحش یک فلسفه عظیمی دارد؛ زیرا بیریاترین محل کابل همین باغوحش هست. البته بهوضوح معلوم بود که حیوانات مستقر در باغوحش بیخطرتر و بیضررتر از حیاتوحش مستقر در نظام سیاست، قدرت و حکومت افغانستان هستند. ما قصه خود را کردیم. از جنبشهای حقوق مدنی افغانستان گفتیم. از مشروطیت خواهی. از جنگ، از مزدوران مزدبگیر ... هوم هوم هوم، از جنبشهای حقوق مدنی در تاریخ بشر بدبخت و نگونبخت گفتیم. از دیوار کانتینری. از اهمیت جنبشهای حقوق مدنی. خندیدیم. ریاکاری نکردیم. کمی بلندبلند خندیدیم. من الکی ادای آن سیاهپوست عدالتطلب سخنور را درآوردم. دوست من میخواست مستند کند گفتم: نه. مسخره! همگی خندیدیم. خندههای ما نیشخندی بود برآشفتهترین نظام سیاسی که حالا نظام فاسد اعظم بر وزن قائد اعظم را در جهان لقب گرفته. ما نسل از بازیهای پشت پرده آگاهیم، آهای تاریخ! ما را گول نزن. هیچکدام ما گویا شوق شنیدن لسپیکر یا لوداسپیکر ها را نداریم؛ زیرا میدانیم که میدانیم که میدانیم. ما نسل، تجربه تاریخ را در عینکهای خود تعبیه کردهایم. یا للعجب! تاریخ ناکام سیاسی بعد از شکلگیری نظام احمدشاه تا بیخ همین باغوحش عزیز رو به روی کانتینرهای بیزبانی که توسط سربازان غریب این وطن شبانه از کجاهای این شهر نقل داده نشد تا بنیاد تاریخ سیاسی این سرزمین را کانتینری کند. از این بگذریم که هیچ کانتینری نمیتواند آفتاب را بپوشاند: آفتابی که از زلالترین معدن هستی عدالتخواهی بجوشد و به خیابانهای کابل عزیز، کابل عزیز، کابل عزیز جاری گردد و جاری گردد و جاری گردد بگذار هر کس بهقدر توانش استفاده خودش را ببرد؛ هر ... زیرا سخاوت اقیانوس تفسیر همین معنی است. خساست کار آفتاب نیست. آفتاب بر گوه و گل می تابد. از بخشش آفتاب هیچ جنبندهای را محروم نباید کرد. بگذار آفتاب را هر خفاشی انکار کند و تحریف کند و تلاش کند که تغییر شکل بدهش؛ زیرا آفتاب آمد دلیل آفتاب و آفتاب تغییر شکل داده نمیشود. آفتاب را ببین هم بر کانتینرهای حقارت تاریخی ما مردم میتابد و هم بر جنبش روشنی! آفتاب، همان صدای عدالت است. عدالت، قویترین صدای بشر، این حیوان نانجیب، است، به گفته دوست رماننویسی که شاید بهخاطر یک پست فیسبوکی در حمایت از جنبش روشنایی از طرف کاربران شبکههای اجتماعی ناملایمتی دید، برایم در یک نامه چنین نوشت: «هیچ چیز به اندازه صدای عدالت قوی نیست. من هم محرومیت کشیدهای هستم که سالها تنها ماندهام، حالا با شما تنها نخواهم بود. من نه وکیلم نه سیاست مدار. نه ارتش دارم نه سپاه ... لکن یک قلم نوک شکسته دارم...»، میبینید که در جهان خلق پُست مدرنیستها نویسنده چیزی را مینویسد و ممکن است خوانندهها چیزی را برداشت کنند، اصلا بدی «جریان سیال ذهن» همین است که کجا بودم و چه میگفتم؟ بگذریم.
هشتم. اصل داستان این است که ... چه است؟ این است که چوک دهمزنگ امروز «روز اعترافات سیاسی» بود، من روز اعترافات سیاسی می نویسم شما «روز محاکمه صحرایی- علنی و تاریخی سیاست در افغانستان» یا «سیلی زدن کارگردانان نظام سیاسی اعم از ... از ... از... تا بینهایت (حرف مرا به افراد محدود و معدود مصادره به نامطلوب نکنید، لطفا) به صورت خویش» بخوانید، دل شما هر طوری میخوانید، چون شما نسل پُستمدرن هستید و فرم روایت شما «متنهای ناتمام» است؛ یعنی آهای خواننده بقیه حدیث را خودت در ذهنت جمعوجور کن، یا به گفته لیوتار: برساخته روایت. مخاطب خاص من فقط تو هستی تاریخ ظلمتکده وطن من! نترسید. بی خیال! مخاطب نویسندهها (داستان نویسان) همواره سیستم، تفکر و منظومه حیات است. مغز سخن این است که ما «آدمیزاد» بدذات هستیم. فقط اسب حیوان نجیبی است؛ چرا روز اعترافات سیاسی بود؟ به خاطر اینکه سیاست، قدرت و حکومت افغانستانِ امروز در حضور جمعیت میلیونی جنبش روشنایی بهوضوح و به زبان بیزبانی اعلام کرد: هان مردم! جهان! علی پیام! سیاست، قدرت و حکومت در افغانستان ناکام بوده و است؛ زیرا بخش عظیمی از داعیهداران جنبش روشنایی در طول حکومت پساطالبانی مگر غیر از بخشی از منظومه کارگزاران نظام سیاسی پساطالبانی بودهاند خواه ... (هوم هوم هوم، سهنقطه را شما تکمیل کنید.) شاید یادتان باشد که در قسمت اول نوشته خودم جنبش روشنایی را به خورشید، ماه و ستاره تشبیه کردم و شما لابد خندید و گفتید: عجب ابلهی هست این، کجای این تظاهرات آفتاب است! به روایت یک نشریه بیرون مرزی: یک عده اقلیت شورشی «هزاره» در خیابانهای کابل علیه حکومت! هاهاهاهاها! بهعبارتدیگر بخشی از اینهمه به آبوآتش زدن و تمجید از جنبش روشنایی معطوف است به معجزه اعتراف به ناکامی سیاست، قدرت و حکومت در افغانستان؛ بلکه از این هم بیشتر از ابتدای شکلگیری تاریخ نحس سیاسی این سرزمین و بهویژه تاریخ پساطالبانی تا ظهور فرهنگ کانتینری و دیوارچینی بین خلق و خانه خلق (بسوزی ای ارگ!)، از نخ تا سوزن بگیر تا جوالدوز به جان دیگری. مسخرگی تا این حد؟ ریشخندی تا این اندازه؟ هاهاهاهاها. به نظر من و از دید من و از دید غیر سیاسی میاسی من جنبش مدنی روشنایی «نقد سیاست و حاکمیت در افغانستان» بود؛ به ارزش تمام طول تحصیل بعضیها تا ختم دوره دکترا، به همین سادگی! شما باشید شکل آفتابگیر نقد حاکمیت و نقد سیاست را در پیشگاه میلیونی شهروندان داوطلب دادخواهی، چه مینامید؟ ها!
آهای تاریخ! بیاییم تمام قضایا را از عینک سیاسی نگاه نکنیم. این سیاسی کردن همه مضامین و آبژهها مسخره است! کمی بار تخیل و اندکی چاشنی تفسیر فلسفی و ملسفی بدهیم. ارزش ذاتی جنبش روشنایی روشن کردن ژرفای کارایی و ناکارایی «سیاست، قدرت و حکومت» (این سه مثلث متداخل لامذهب در دوره پسا طالبان ... تا اکنون ... هوم هوم هوم هوم!) چقدر حرفهای تکراری میزنم؛ ملالانگیز، رخوت برانگیز، برای اینکه خوب در مغزت فرو برود ای تاریخ نادان! تاریخ، ته ریخ، بالای ریخ، مابین ریخ، ریخ اندر ریخ! خوب شد؟ کیف کردی؟ تحلیل موضوع خیلی راحت است: یادم است که در اولین پستهای فیسبوکیام از زبان مارتین لوترکینگ نوشتم: «زمان آن است که وعدههای دموکراسی واقعی شود. زمان خیزش است از دره تاریک و متروک تبعیض نژادی به مسیر روشن عدالت نژادی. زمان خیزش ملت است از سنگریزههای تعصب و بیعدالتی نژادی به سخره عظیم برادری. (زمان آن است تا ملت را از ریگهای سرگردان بیعدالتی نژادی برهانیم و بر سخرههای عظیم برادری بنشانیم.) و همین حالا زمان آن است تا عدالت را...» بنمایه و یا تم اصلی شکل یافتن جنبشهای مدنی تاریخ بشر مانند جنبش محو آپارتاید در افریقای جنوبی و جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان امریکای شمالی «نقض عدالت» است. تو مخاطب من هیچ شعور نداری، عدالت درد دارد، متأسفانه. عدالت، ماهیت دائمی و قدر مشترک خوبیهای تمام هستی است وگرنه اووووووو چرا برای برق و مرق مدیحهسرایی کنم! مگر غیرازاین است؟ اَلَ هِی! رسیدم بر سر کوتل سَیغان/ بدیدم شَیخَلی و ملک بامیان!» تو تاریخ یا ته ریخ این قدر متعفن هستی که ارزش جاده ابریشم را هیچ درک نمیکنی. آیا جاده ابریشم آیسکریم است؟ این جاده نه ملک پدری او است و نه طلق مادر او یکی دیگر، مگر در جنبشهای مدنی محو آپارتاید فقط سیاهپوستان خواهان عدالت بودند؟ نه. نه. تمام آنانی که جنبش محو آپارتاید را شکل دادهاند سیاه نبودند بلکه برخی سیاه بودند و عدهای سفید بودند و تعدادی هم بیرنگ بودند و بعضی هم ... هوم هوم هوم، اصلاً برو بابا مگر من مارسل پروست هستم یا ویلیام فاکنر که ذهن روانپریشم، پِر، پِر، پِر پریشانی کند!
البته از حق نگذریم باور قلبی من این است که یکی از بهترین خلاقیت حکومت در تاریخ این جغرافیای پر از نقض عدالت به ویژه حکومت بعد از توافقنامه بن، شکلگیری کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان و پایهگذاری کار عملی برای تأمین ارزشهای حقوق بشر و حقوق شهروندی در افغانستان است وگرنه حکومت بعد از عصر توافقنامه بن تا عصر کارگزاران نظام کانتینری بهطورکلی استصحاب نظام مبتنی بر بیعدالتی و تبعیض نژادی بوده است و سیستم ناکارآمد تأییدی نه نظام تأسیسی؛ مثلاً تأیید وزارت اقوام و قبائل و ... آهای آقای سروانتس! (عجب مخاطب اَلَکِی!) برای یک جامعه برآمده از نابالغی و طفلی وزارت اقوام و قبائل چه معنی دارد و باقی قضایا حواله دُنکیشوت.
نهم. راست قضیه من هم در چوک دهمزنگ دست به اعتراف زدم؛ منتها از جنس دیگر و فصل دیگر. این ارسطوی ابله جنس و فصل را با ما خوب یاد داده. با خودم گفتم: من و شاید افرادی مثل من که در اینجا حضور دارند زخم ناسور «نقض عدالت» و وجود «تبعیض نژادی» و هویت «نظام فاشیستی» و «آپارتاید» و تأمین عدالت ما را در باران آفتاب ثور در خیابان کشانده است؛ زیرا که خیابان با آسمان وصل است. خیابان مال هیچکس نیست و مال همه است. خیابان خیابان است. خیابان خیابان نیست. است. نیست. هیچ مفهومی فراتر و برتر از ساحت خیابان نیست. میدانی، خیلی وقتها لازم است تا قلم را به قدم تبدیل کنی. اصلاً چه لزومی دارد که به شکل خاصی از ماهیت و فرم معینی از خاصیت بیندیشیم. همین قدم را قلم ساختن و در سونامی جنبش روشنایی پیوستن، شکل دادن شکل و فرم دادن فرم هنرمندانه تاریخ است، ته ریخ نیست. ساختن تاریخ است. دیوارچینی تاریخ است، دیوارِ چین و ماچین است، نه از نوع دیوارچینی حکومت فساد اعظم. چه کسی گفته که اگر یک هنرمند بهطور مثال در فلان قاره یک کار طنز انجام داد باید در این سرزمین تظاهرات شود و بعدش درودیوار خراب شود و اموال عمومی و شخصی غارت شوند، لاحول ولا زبانم لال؛ ولی هرگاه عدالت نقض شود سهم خیابان را از مردم بگیرد و کسی حق نباید داشته باشد که مسیر خود را طی کند؟ چه کسی به تو این دیکته خام را کرده تاریخ خام کله! تو اصلاً متوجه نیستی که گندم و گنداب فرق دارد؟ درست است که هردوی این کلمه با «گاف» شروع میشود؛ میدانی که کلمه دیگری نیز هست که با گاف شروع میشود و همیشه تاریخ سیاست این کشور را به گاف داده است که خودت میدانی، ای تاریخ بیشعور! امشب ذهن یک آدم مالیخولیایی در روان من حلول فرما شده! ها؟
داشتم در پیشگاه معظم خودم اعتراف میکردم: برق خواه به شکل روشناییاش باشد یا به شکل صنعتیاش جزء وظایف اصلی کارگزاران نظام سیاسی است اصلاً به یک نویسنده، عکاس، هنرمند و از این قماش جماعت چه و چه، چه! درد داشت مینالید. درد در اندام دهمزنگ نفوذ میکرد و از درز دیوار تاریخ میرفت تا ایوان شقاوت ته ریخ تحریرگر این تاریخ؛ درد به کلمات سرگردان تبدیل شد. در فراز آسمایی و شیردروازه شناور گشت. درد به یک متن تبدیل شد که دهمزنگ را دیو زنگی خواندیم. درد ما این است که درد ما درد میکند؛ تاریخ تباهشده سرزمین من! که با زغال و انگیشت به رشته تحریر درآمدی، تو را کدام هیولایی تحریر کرده؟ بنال تاریخ سرزمین من! بنال هستی من! اعتراف کن تاریخ وطن من! این دیو پستفطرت چرا تو را با رنگ عدالت ننوشت که با انگیشت نوشت؟ درد، درد «انسان» است. غیر انسان، درد انسان را درک نمی کند؛ زیرا ادراک یک جوهره انسانی است.
ادامه دارد/ دلت تا هرچه خواستی تکثیر کن؛ ولی با ذکر نام علی پیام، متشکرم!
Ali Payam
July 23, 2016 ·
متأسفم تظاهرات مردم در دهمزنگ به خون کشیده شد
Ali Payam
July 24, 2016 ·
ساعت نصف شب است از کشتارگاه میدان دهمزنگ برگشتهام. کشتار دهمزنگ یکی از خونبارترین کشتار خیابانی تاریخ این سرزمین است. نزدیکیهای غروب با جمعی از دوستان نویسنده، عکاس و روزنامه نگار در کشتارگاه دهمزنگ رفتیم. در روشنایی برق کم نور میدان دهمزنگ زمین از خون کشته ها سرخ بود. تکههای لباس، کفش، کلاه و وسایل کشته شدهها در کف جاده غمگینانهترین یادگاری را ترسیم می کردند. زن سالخوردهای ضجه زنان دنبال نشانی فرزندش میگشت تا شاید یک لنگ کفش یا یک کلاه آفتابی پیدا کند.
راویان و شاهدان عینی هریک روایتهای خودشان را بازگو کردند. اصغر هم قریگی من هنوز تمام کالایش غرق خون بود. یک جوان امروز در آغوشش جان داده است. مردم در غم و خشم غرق بودند. همگی گیج و گنگ. اینکه فردا و فرداها چه اتفاقهایی رخ خواهد داد معلوم نیست. شاهدان عینی هریک روایتی از چشمدیدهایشان را بازگو کردند که حال و حوصله نوشتن ندارم. اینکه واقعاً چه خواهد شد؟ از منظر یک شهروند نگرانی خود را با شما شریک میکنم. کشته شده های بی گناه خیلی دردآور هستند؛ مردمی که در چارچوب ماده 36 قانون اساسی بدون سلاح و با نیت صلح آمیز در خیابانها آمدهاند تا از حقوق سیاسی خودشان بهره ببرند...
Ali Payam updated his status.
July 24, 2016 ·
پیشنهاد: یک منار در ابتدای جاده دارالامان ساخته شود که اسامی تمامی کشته شده های روز دوم اسد 1395 تظاهرات صلح طلبانه و عدالت طلبانه موسوم به جنبش روشنایی همراه با عکس آنان در مناره نصب گردد.
علی پیام
Ali Payam
July 25, 2016 ·
یک روایت
یک راوی امشب قصه کرد: «امشب برای زنده نگهداشتن یاد قربانیان دهمزنگ در چوک دهمزنگ رفتیم یک نفر مخابره والا یقه مرا گرفته کلان شما کیست؟ نه اداب معاشرت و نه فن برخورد. این نهادهای امنیتی چرا نفرهای خود را آداب معاشرت یاد نداده؟ بعدش که در پل سرخ آمدم یک دوست تا مرا دیده منت کردن را شروع کرده که چرا برای شمع روشن کردن رفتی این کار تو آب در آسیاب چند شارلاتان ریختن است. من مانده ام که این چه وضعی است؟ حالا جواب آن مخابره والا و جواب آن بی مخابره والا: من آزاد هستم. هر جا تصمیم می گیرم می روم و هر کار که بکنم کاری را انجام می دهم که با اصول حاکمیت قانون برابر باشد. من نه رهبر دارم و نه پیشوا بلکه خودم رهبر خوذدم هستم. من به دلخواه شعور خودم عمل می کنم.»
وقتی که قصه راوی تمام شد، فقط گفتم: بلی. بفرمایید آب بنوشید تا کمی سر حال بیایید.
از سری روایتهای این شهر و این مردم عجیب.
Ali Payam
July 25, 2016 ·
نیازمند مدیریت
دوستان من در اقصی نقاط جهان! اولین لحظات صبح سومین روز کشتار دهمزنگ است. فضا سنگین. قلمها خشک. بدنهای دانشجویان و دانشگاهیان و مردم عدالتخواه ما در گور. زخمیها نگران بهبود سلامتیشان.
فضا از ناکجاآبادها از جمله از همین کابل کارگردانی می شود تا برای همیشه جلو رشد مزرعه گندم گرفته شود و خوشه های گندم تبدیل به سیاه قاغ گردد. چرخش های 90 دقیقه بین کارگزاران جنبش روشنایی (مدیریت حذف از ناکجا آباد)، تزریق پول و وعدهای قدرت، اعلان حکومت نظامی مستبدانه توسط ژاندارم کابل (یک نوع شگرد مدیریت حذف فضای روندهای مدنی مردم از ناکجاآباد)، تقصیر نیروهای امنیتی کابل در تامین امنیت در نزدیکی های زمان فاجعه و مدیریت حذف در قالب گوشمالی تظاهرات مدنی، چک چک برخی از کهنه کاران جنگ برای ضرب شصت نشان دادن جوانان دانشگاهی که خواستار جامعه بی طبقه و جامعه ای به رهبری قانون هستند (طبق گواهی شاهدان عینی از چک چکها)، مدیریت حذف از سوی سیستمهای ارتجاع و سنتی (دور و نزدیک)، زیرا جوانان درس خوانده و دانشگاه رفته خواستار روحیه سکولاریزم در جامعه هستند، بدین طریق نهادهای ارتجاع و سنتی خود را در حالت انزوا می بینند. به هر صورت ناکجاآبادها همیشه ارابه های کشتار بوده اند.
یادم است پارسال دوست ارجمند ما ... چند نفر را در سالن مدرسه اش جمع کرد و یک فیلم نشان داد. این فیلم به خوبی نشان می دهد که فضای فاجعه توسط کارگردانها مدیریت می شوند. آن دوست عزیزم نام آن فیلم را در کامنت بنویسد.
... و اکنون که خون عدالت بر زمین کابل ریخته؛ آیا «نوش دارو» کجاست؟ به نظرم زمانی است که مردم هوشمندانه فضای مدیریت حذف را مدیریت کنند و از تک ساحتی ساختن عدالت خودداری کنند؛ زیرا عدالت مال تمام انسانهای نیکو سرشت هستند.
حالا تا دیر نشده نوش دارو نیاز است؛ زیرا تن نیمه جان «عدالت» در قربانگاه کابل افتاده است. فعلا زمان تهییج نیست و هیچ زمانی تهییج کار درست نیست بلکه همیشه بهترین راه «مدیریت» است. حالا عدالت خواهان سرزمین ما نیازمند نوش داروی مدیریت است.
چهارمین روز فاجعه دهمزنگ
کابل، پلسرخ
Ali Payam updated his status.
July 26, 2016 ·
#روز پنجم قربانیان دهمزنگ
#جنبش روشنایی
Ali Payam
July 28, 2016 ·
درباره وضعیت این روزها:
#ششم فاجعه دهمزنگ
Ali Payam
July 29, 2016 ·
روز هفتم فاجعه ضد بشری دهمزنگ
توفان توییتری برای گرامیداشت قربانیان جنبش روشنایی جهت آشکارسازی عمق فاجعه و جنایت کشتار افراد ملکی، جنایت کشتار افرادی که از حق سیاسی (مظاهره) استفاده کردند اما قربانی شدند، جنایت ضد بشری، روز دادخواهی خیابانی آغاز شد. از ساعت 9 صبح تا 4 بعد از ظهر به وقت کابل.
به این طوفان بپیوندید
#enlightenment
#EnlightenmentMovement
#روشنایی
#طوفان_توییتری
گوش کنید بچه ها! آدمی چقدر تاریک شود و چقدر حقیر و فرومایه شود که به هر دلیل شخصی که داشته باشد اما در برابر فاجعه ضد بشری دهمزنگ روز دوم اسد 1395 ساکت باشد.
Ali Payam
July 31, 2016 ·
ما خونهایی هستیم که به تاریخ 23 جولای 2016 (2 اسد 1395) در میدان دهمزنگ کابل ریختهایم تا فراخوان عدالت، برابری و خوبی را برای این سرزمین تقسیم کنیم و تا به برابری درود بگوییم و به خوبیها گل سرخ بدهیم تا سیاست از سیاهی به سفیدی برسد. ما قربانیانی هستیم که به صورت خود نوشتیم: «آزادی» و «برابری»؛ زیرا تا تاریخ، تاریخ است، شما سرخروی بمانید. لطفاً با ما بازیهای کثیف و نجس سیاسی راه نیندازید. ما رفتهایم، لطفاً از ما ورقهای بازی نسازید و تخته شطرنج جور نکنید. ما لالههای سرخ کوهیهستیم که جغرافیای زشتی را مسخره کردیم، لطفاً ما را مسخره نسازید. از گناه شما گذشتیم، شما را به خیر و ما را به سلامت، شما ما را به حال خود ما بگذارید. ما را فراموش کنید، رنگ شما سیاه است، شما دروغ میگویید. اگر ما میدان دهمزنگ را گل لاله کاشتیم شما بروید به وسعت تاریکی این سرزمین قدم بزنید تا ما آرامش خود را از اعماق گورها بجوییم. ما از دهمزنگ جوشیدیم، جوشیدیم و جوشیدیم، چون چشمه تا خشکسالی را از مزارع آفتزده شما دور کنیم؛ اما دیو تاریکی، دهمزنگ را با خون ما شست تا عطش خود را فرو بنشاند. ما آن نردبانهایی نیستیم تا ما را زینه بسازید و به بام مقاصد مردار سیاسی خود برسید؛ زیرا ما از مسیر «دادخواهی مدنی» آمده بودیم تا اتوپیای مدنیت، منزلت انسانیت، کرامت بشری و ارزشهای دموکراتیک و امتیازات برابر حقوق بشری را در این سرزمین به طور مساوی و عادلانه تقسیم کنیم. ما تکههایی از گوشت و استخوانی هستیم که تکه تکه قطعه قطعه در میدان دهمزنگ تکثیر شدیم نه برای اینکه جوره کمسایی و دانههای قمار شما شویم. ما جز خیابانهای کابل و میدان دهمزنگ دیگر هیچ سنگری نداشتیم تا با بدی و پلیدی مبارزه کنیم. ما اکنون هریک، جنازههای «حق سیاسی»، حق مطالبات مدنی و محو تاریکی و بدی را در قالب تظاهرات در بهترین شکل مقاصد قانونی و مشروع با خود به اعماق گور آوردهایم تا برای همیشه دفنشان کنیم؛ زیرا در این سرزمین هیچگاه آفتابگردشی گل نخواهد کرد و هیچگاه عدالت نخواهد رویید؛ چون کلید طلسم در دست جادوگرانی هستند که کلید را در پشت کوه قاف جا گذاشتهاند. لطفا سراغ ما را نگیرید؛ چون به خوبی میدانیم که به زودترین وقت و زمان ما را فراموش میکنید و از ما وسیلۀ بازیهای نحس زدوبندها و سیاستگریهای سیاه خود میسازید. خواه ما درست عمل کردیم و خواه نادرست؛ لطفا شما بروید پی کارتان تا ما آسوده زخمهای خود را در گورهای خود مرور کنیم.
علی پیام
10 اسد 1395 برابر با نهم فاجعه دهمزنگ کابل
کابل، پل سرخ
مصاحبۀ علی پیام در مستند جنبش روشنایی (ویدئوی زیر دیده شود):
Kaveh Ayreek
October 15, 2018