ملاها و مولویها با بیانیههایشان در افغانستان در پی چیستند؟
بخش شانزدهم
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
در روزهای آخر ملاهای بامیان افغانستان بیانیهای را بیرون داده است و در این بیانیه از ملاها خواستهاند تا هرگونه روابط خود را با دستگاه حکومت پایان بدهند. بهراستی ملاها با این بیانیه در پی چیست؟ ملاها که بارها با برگزاری جشنواره دمبوره، موسیقی محلی، در بامیان ساز ناسازگاری خود را آشکار کرده بودند و بارها بیانیه داده بودند و از حکومت محلی خواسته بودند تا فستیوال دمبوره و موسیقی را نگیرند، ولیکن آوازهای ملاها و بیانیههایشان به گوش هیچکسی نرسید و هیچکسی نه مقامات حکومت محلی نه مردم به داد و هوار و فریاد «وا ماتم که اسلام از بین رفت» نگاه نکردند بلکه به ریش ژاژخایی ملاهای نگونبخت خندیدند.
ملاها که همیشه خود را مالک دنیا و جان و جهان و همهچیز مردم دانستهاند و میدانند و همواره ناف آنان به عرش خدا و پیامبر بند است، میخواهند تا از هر شگردی سود ببرند تا همیشه بر گردۀ مردم و تودهها سوار باشند و مردم برایشان سواری بدهند.
ملاها و مولویها این را بهخوبی میدانند که هرگاه چیرگیشان بر روان و ذهن مردم از بین برود، نانشان در خاک مالیده خواهد شد و نامشان در زبالهدان گور.
ملاها و مولویهای افغانستان خود را نمایندۀ خدا در زمین دانسته و روایت الکی «العلما ورثه الانبیا» (ملاها و مولویها بازماندههای پیامبران خدا در زمین هستند) را در زبان جا انداختهاند. از این روی باید همه چیز به ملاها و گفتههایشان و امر و نهی شان وابسته باشد. روی همین جهت همواره به مردم میگویند: این کار را بکن و این کار را نکن. این، بکن، نکن در سالهای آخر در جامعۀ هزاره زیاد دیده شده است از جمله بیانیۀ چند روز پیش ملاهای بامیان دربارۀ منع ارتباط با ولایت و حکومت به خاطر و به بهانۀ مخالفت با برگزاری فستیوالهای موسیقی محلی که از سوی ولایت بامیان برگزار شده بود.
البته این پلیدی و شارلاتانی و بند بودن همهچیز به ناف ملا شیوه و شگردی است که از محمد پیامبر اسلام مانده است؛ زیرا چند افسانه و اسطوره بشری مانند افسانه کشتی نوح، صالح و شکم ماهی و چند آیۀ کشتار را سر هم کردند و گفتند: «جبرئیل به ما از جانب خدا رسانده»!
البته راست سخن این است که ملاها هر آنچه میگویند چیزی نیست جز همان چیزهایی که در کتابها و اسناد دینی و منابع روایت و سنت و قرآنشان آمده است؛ مثلاً اینکه «نباید موسیقی خوانده شود» و «نباید زن و مرد در یک جای قرار بگیرند» در متن دستور اسلام هست؛ چیزی بسیار غیر انسانی که با آزادی اندیشه و آزادی بیان و آزادی اراده سازگاری ندارد و از انسان موجودات کلیشهای و گوشبهفرمان و بردۀ چند شارلاتانی میسازند که جز شیادی، نان به مفت خوردن و وبال گردن مردم بودن چیزی نیست.
گفتههای ملاها و ژاژخاییهایاشن همان چیزی است که در دستور اسلام و کتابهایشان هست؛ نه کم نه زیاد. البته از نظر تحلیلی و دیالکتیک سیاسی اگر امروزها ملاهای بامیان بیانیهای از سوی جلسۀ شورای هماهنگی مدارس دینی، دفاتر مجتهدین اسلام و شورای ملاهای مرکز بامیان دربارۀ منع برگزاری فستیوال دمبوره یا موسیقی سنتی بیرون داده است، چیزی نیست جز یک چیز: «جنگ قدرت» بین سنت و جامعۀ رو به نوسازی افغانستانی.
ملاهای بامیان شاید میدانند که برگزاری هرگونه مراسمی و هرگونه برنامهای برای رشد اقتصادی، گردش و چرخش پول و بالا رفتن سطح معیشت و پایین رفتن سطح ناداری به حال مردم بامیان و افغانستان مفید است، ولیکن آنان میترسند که نشود آرام آرام در حاشیه رانده شوند و نشود که قدرت سلطه بر افکار و اذهان تودهها را از دست بدهند.
اگر درواقع نگاه کنیم، هریک از ملاها در خلوت خودش نه آن است که در بین مردم خود را نشان میدهند. فلسفۀ جنگ نیز همین است. به هر صورت ملاها اگر از نوگرایی مردم میترسند و اگر از موسیقی میترسند و اگر از بایسکل سواری زنان میترسند، فقط و فقط ترسشان از این است که قدرت سلطه مذهبی از دست برود.
اگر در متن و بطن و خلوت زندگی ملاها بروید، هریکشان در خلوت خود هم موسیقی گوش میکنند هم نه آن است که در ظاهر هستند. این، انکار شدنی نیست. اگر شما بتوانید زندگی شخصی و خلوت ملاها را ثبت کنید و دستگاهی بسازید تا خلوت آنان را رصد کند، ذهن شما تغییر خواهد کرد.
روایت تاریخی نشان میدهد که بشر همواره برای «قدرت» جنگ کردهاند. جنگ مذاهب نیز بر سر قدرت است. این را نباید انکار کرد. وضعیت حاضر نیز شاهد است که ملاها و دستاندرکاران مذهب اقتدار و قدرت خود را در بین نسل جوان امروز از دست داده است. این، برای ملاها نگران کننده است. اگر ملاها ببینند که اقتدارشان را از دست داده است، برایشان خودکشی است. همانطوری که ملاهای مسیحی و کلیسا در غرب در حاشیه رفتهاند و تفکر جدایی دین از سیاست حاکم بلامنازع زندگی جمعی و فردی شده است، ترس ملاهای اسلام از همین جاست که نشود روزی برسد که از متن به حاشیه بروند، آنگاه نتوانند اعمال حاکمیت کنند.
از دست رفتن قدرت و اقتدار ملاها و مسجدها و منبرها به معنای شکست و سقوط اقتدار ملاهاست. پس آنان دارند تلاش میکنند که به هر شیوه و فنی دست بزنند خواه از طریق روایتهای اسلامی یا احکام دینی یا قطع روابط با حاکم محلی.
ملاها خاطرات شکوهمند تاریخی از این نوع شگردها و شیوهها دارد که یکی از مهمترین آن فتوای ملا میرزای شیرازی مقیم کشور عراق در اوایل همین قرن است. خاطرات بسیار شکوهمندی که به زمان حکومت ناصرالدینشاه قاجار در ایران برمیگردد که میرزای شیرازی فتوایی به این مضمون صادر کرد: «بسمالله الرحمن الرحیم، الیوم استعمال تنباکو و توتون بِأَیِ نحوٍ کان در حکم محاربه با امام زمان علیهالسلام است. حرره الاقل محمدحسن الحسینی.» همین فتوا چنان شکوهمند بود که حکومت را به زانو درآورد.
ملاهای بامیان نیز به امید چنین شکوه تاریخی و به آرزوی به زانو درآوردن حکومت و زمامدار محلی این بیانیه را انشا کردهاند با این بیانیه تا بتواند ذهن عوام را مدیریت کرده زمامداران محلی را به زانو دربیاورند همانطوری که پس از صدور فتوای ملا میرزا شیرازی بلافاصله در همان نیمهٔ روز اول که حکم به دست میرزا حسن آشتیانی رسیده بود، در حدود صد هزار نسخه از حکم نوشته و در سراسر کشور پخش شده بود. با صدور این فتوا، مردم از همهٔ اصناف و حتی اقلیتهای مذهبی مبارزه سیاسی علیه این قرارداد را یک وظیفه شرعی و تکلیفی الهی دانستند و چیلیمها را شکسته و توتون و تنباکو را به آتش کشیدند. حرمسرای شاه نیز از استعمال دخانیات پرهیز کردند. انیسالدوله، سوگلی ناصرالدینشاه دستور جمعآوری قلیانها را صادر نمود.
ولی موضوع بیانیۀ ملاهای بامیان نه واکنشی به بار آورد نه استقبال شد بلکه برعکس با مسخره و دشنام مواجهه شد و رسانههای اجتماعی دیدگاههایی را انعکاس دادند که نشان از مسخره کردن بیانیۀ یک مشت شارلاتان و مفتخور است. البته اگر امروز چنین فتواهایی صادر شود، شاید نسل پیر جامعۀ افغانستان دل بدهند، ولیکن نسل نو و امروز افغانستان به چنین فتواهایی دل نخواهند بست، زیرا که سلطه و سیطرۀ ملاها در جامعه کمرنگ شده است و کمتر رنگتر خواهد شد.
اگر به چند دهه پیش برویم و مخالفت ملاها را با درس دولتی خواندن بهخوبی تجزیه و تحلیل کنیم، به همین جنگ قدرت معطوف است؛ زیرا ملاها مردم را مانع میشدند تا بچههایشان به مدارس دولتی درس بخوانند و استدلال میکردند که بچهها کمونیست میشوند. اصل ماجرا همان ترس ملاها از نوگرایی جامعه بوده است نه چیز دیگر.
به هر عنوان اگر به هریک از بیانیهها، استفتاها و موضعگیریهای ملاهای بامیان، دایکندی و جاغوری را تجزیه و تحلیل کنیم و از منظر فن آنالایز نقد و بررسی کنیم، نتیجهای که به دست میآید، عبارت است از ترس ملاها از نوگرایی جامعه و منزوی شدن ملاها و از دست رفتن قدرت و سیطره و سلطه بر افکار عامه، همان چیزی که در غرب پیش آمده است که کسی به ملای مسیحی تره هم خرد نمیکند. همان وضعیتی که در غرب با رنسانس پدیدار شد.
خلاصه نتیجه این بحث این است که هرگونه مخالفت ملاهای افغانستانی بهخصوص ملاها در بامیان، دایکندی، غزنی، هرات، بلخ و هر ولایت دیگر با هرگونه پدیدههای چون بایسکل رانی دختران، فستیوالهای هنری، موسیقی محلی، اجراهای هنری چون بازیهای محلی و رقص و غیره به مسئلۀ جنگ قدرت معطوف است و ترس ملاها از انزوا و حاشیه رفتن و جدایی دین از سیاست.
پس باید این مسئله را کاوش کرد و مخالفت ملاها و مولویها را با نوگرایی جامعه و پدیدۀ انزوای دستگاههای مذهبی پیوند داد. البته این را باید دانست که در شرایط کنونی جامعه و تغییرات نسلی فتوای تحریم تنباکوی نود سال پیش دیگر هیچ طرفداری نخواهد داشت، اگرچه با هر شیوه و شگردی متوسل شوند؛ همانگونه که مردم بامیان با مسخره کردن ملاها و بیانیهشان و بیتوجهی به آنان چنان مشت محکمی بر دهان آنان زدهاند که باید مثل موش به لانههایشان بروند و دیگر آواز مخالفتشان بر هیچ فستیوالی و برنامهای بیرون نشوند.
امیدواریم که بی توجهی مردم و مقامات محلی ولایت بامیان به بیانیۀ چند ملای شیاد و شارلاتان و مفتخور آرام آرام زمینههای جدایی دین از سیاست را در افغانستان هموار سازد تا هر کس و ناکسی خود را مالک و صاحب جان و جهان و مال مردم ندانند و هر کس به رفتار و کردار و گفتار خودشان بند باشند و احترام به باورهای همدیگر اصل پذیرفتهشده شوند.
نه به چیرهگی ملاها، مولویها و دستگاه واپسگرایی
نه به بهرهکشی مفتخورهای به نام ملا، مولوی، عالم دین
پیش به نوسازی جامعه
پیش به آزادی