پروژۀ توزیع چادر سیاه در بامیان چه میکند؟
پارۀ بیستودوم
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
جالب است که برخی از کاربران شبکههای اجتماعی، عمل توزیع چادر سیاه یا غژدی ایرانی- عربی را «فعالیت فرهنگی» عنوان کردهاند در حالی که این پروژه بیش از همه «فرهنگ زدایی» و «تهاجم فرهنگی» است نه «فعالیت فرهنگی» و کارکرد آن عیناً ترور فرهنگی پوشش زنان هزاره است و دست کم از اعمال تروریستی طالبان نیست که تندیسهای بودا را در بامیان ویران کردند. حالا چند تروریست دیگر در قالب کتابخانه و مدرسه دینی و چه و چه دست به کار شدند و با اخذ پروژۀ غژدیسازی (چادر سیاه ایرانی- عربی) میخواهند فرهنگ بومی و سنتهای پوشش مردم هزاره را ترور کنند.
در این چند روز عکسهایی در رسانههای اجتماعی نشر شده است که نشان میدهد از سوی دستگاه ارتجاع و مزدبگیران ایران و پروژه سازان در ولایت بامیان چادر سیاه ایرانی توزیع شده است. توزیع چادر در بامیان، واکنشهای زیادی داشته است که از جمله یکی از کاربران افغانستانی به طرفداری از توزیع چادر در حساب کاربری فیسبوک خودش نوشته است:
«پیروان دنیای غرب! در ایام فاطمیه در ولایت فرهنگی بامیان به خاطر زنده نگهداشتن فرهنگ و تمدن اسلامی برای دختر خانمها چادر نماز را توزیع نمودند و عده غربزدگان از این وضعیت ناراضی هستند و در دنیای مجازی ماتمسرایی نموده و عدهای را متهم به ترویج فرهنگ ایرانی مینماید. برای این عزیزان باید گفت با برداشتن حجاب نمیتوان حامی دموکراسی و آزادی بود مردم افغانستان و به خصوص جوانان متأسفانه امروز دموکراسی را از دید ظاهر میبیند و هیچگاه درک نکردهاند پوشش ظاهر نمیتواند پاسدار و پیامآوری آزادی باشد، بلکه آزادی اندیشه و آزادی فکر مهم است. ما زمان میتوانیم خودمان را حامی دموکراسی و آزادی بدانیم که آزادی فکری داشته باشیم و بدون هیچگونه ملاحظات آزاد باشیم و مطابق با افکار خودمان زندگی کنیم نه افکار عمومی یا هم خیر عموم» (Mohammad Taban). این کاربر مسلماً یکی از همین پروژه سازان یا وابستگان پروژه توزیع چادر است که چنین واکنش نشان داده است.
اما پرسش اینجاست که چه کسانی این پروژه ایرانیسازی و شیعهسازی افراطی به سبک ایران را در بامیان روی دست گرفته است؟ امروز به یکی از فعالان فرهنگی و سیاسی ساکن بامیان تلفن زدم و دلیل و بانی توزیع چادر سیاه ایرانی را پرسیدم، وی برایم نوشت: «این توزیع چادر از طرف سادات صورت گرفته است. امسال از این قبیل چیزها زیاد بوده، مثلاً در محرم امسال، آنقدر پرچم توزیع شد که خدایتان بداند».
معلوم است که پروژههای اینچنینی زیانهای وحشتناکی برای مردم هزاره به بار خواهد آورد و برخی از کویتهسازی هراس بر دل دارند که نشود فعالیتهای خشک مذهبی و ایرانی سازی بامیان را به کویته تبدیل سازد.
جالبی قضیه اینجاست که زمانی که توزیعکنندگان هدایای جمهوری اسلامی ایران به مراجع تمویل کننده جهت اخذ دستمزدشان مراجعه میکنند، دستمزد آنان پرداخت نمیشوند که در این باره هادی دریابی روزنامهنگار مقیم کابل در حساب کاربری فیسبوک خودش چنین نوشته است:
«گویند تعدادی از دختر خانمهایی که در بامیان تحفۀ حضرت زهرا را بین دختران و زنان بیحجاب توزیع میکردند، در پایان روز به مرجع تمویلی مراجعه کرده و طلب پول نمودند؛ اما پول وعده شده را دریافت نکردند. هرچه سند آوردند و شاهدکشی کردند، فایدهای نکرد. آخر کار چند تن از این دختران به فراهم کنندگان تحفۀ فاطمه زهرا گفتند: پدر از شمو رَ نالد که مورَ بازی ددین و پدر از مو رَ نالد که مردم رَ بازی دَدیم»؛ (Hadi Daryabi).
منیره هاشمی، هنرمند ساکن ناروی، کار توزیع چادر را طرح احمقانه خوانده و در حساب کاربری خودش نوشته است:
«این طرح احمقانه دیگر چیست؟
شرم بر شما که از قضا و قدر «والدین» شدهاید و جز جنگ، نفرت، خونریزی و خرافهپرستی، چیز دیگری برای آینده به میراث نگذاشتهاید. با کدام توجیه، آیندۀ اولادتان را چنین قمار میزنید. چگونه با این طرحهای احمقانۀ دولت ایران، درهایی که به روی آرزوهایشان باز میشود را میبندید؟ چطور وجدانتان اجازه میدهد که مرتکب چنین خیانت و جنایت عظیمی در حق یک انسان شوید. چطور جرئت میکنید و نمیشرمید از کودکی که به این جهان سرد و وحشی میآورید و آنها را مظلوم و قربانی و چادرپوش تربیت میکنید. چگونه میتوانید دختران را از آزادی، رهایی و عشق محروم کنید؟ شما که نمیخواهید باری از شانههایشان بردارید، پس چرا میگذارید؟ چرا چادر و نه کتاب و قلم؟ چرا با این کارزار بیارزش، آزادی را سلب میکنید و چنین بیشرمانه، ذلت را بر فرزندانی که دختر به دنیا میآیند تحمیل میکنید! اساساً چگونه دلتان میآید بجای شجاعت، سکوت و فرمانبری را در روح و روان کودکان بپرورید؟ جای شرم نیست که همچنان ابزار میشوید در دست عدهای انسانهای بیوجدانِ دزد، آدمکش و متجاوز که میخواهند عبای بردگی زهرا را بر شما بپوشانند، بر دخترانتان و زنان جامعهتان. مظلومیت، هنر نیست. زنی که صدایش از در سوخته نیز عبور نکرد و فراتر نرفت، الگوی من و هیچ دختری نیست. الگوی من مادرم هست که شجاعت را به من آموخت و شفقت را به برادرم. او که همیشه انسانیت را در گوشمان زمزمه میکرد. اگر نمیتوانید آیندۀ روشنتری برای کودکانتان به میراث بگذارید، حداقل این غل و زنجیرها را بر پایشان نبندید»؛ (Monirah Hashemi).
اما در این بین شخصیتهای سرشناس و پژوهشگران، روزنامهنگاران عمل توزیع چادر سیاه ایرانی را تقبیح کرده است که از جمله استاد فاضل کیان، پژوهشگر و مورخ، در حساب کاربری فیسبوک خودش نوشته است:
«سیاه چادر ایرانی: گرچه مردم ایران رسم و رواج خوب زیادی دارند که باید فرا گرفت، اما سیاه چادر زنان ایرانی و عربی، همانند سیاه چادر عشایر و غژدی نشینان کوچی است. رنگ سیاهرنگ شب و نشان مصیبت و مرگ و نشان بیرنگی در زندگی است. همانطوری که تقلید کورکورانه از فرهنگ صادراتی غربی برای مردم ما نازیبا است، تقلید از سیاه چادر ایرانی و عربی، نیز برای زنان ما زیبا و زیبنده نیست. خلق را تقلیدشان بر باد داد/ ای دو صد لعنت برین تقلید باد»؛ (Fazel Kayani».
یکی دیگر از کاربران فیسبوک این عمل پروژهسازی را تحلیل کرده و نوشته است:
«چند روز قبل ویدیوی را در فیس بوک دیدم که طی پروژهای چند خانم در بامیان چادر را به عنوان هدیه فاطمه زهرا به بانوان بامیانی به مناسبت ایام فاطمیه توزیع کرده بودند. جالب آنجا بود که در ویدیو از خانمها پرسیده بودند که الگوی شما در زندگیتان چه کسی است و مصاحبه کنندهها جواب دادند که فاطمه زهرا است. در این ویدیو آنچنان نشان میدادند که این چادر سیاه عبا مانند نماد حجاب و عفت میباشد، بیخبر از اینکه موضوع حجاب و عفت را نمیتوان به یک چادر بوجی مانند خلاصه کرد...»؛ (Shahrbanu Haidari).
تحلیل موضوع
آنچه روشن است این است که پروژۀ توزیع چادر سیاه غژدی مانند ایرانی در بامیان، خواه از سوی هر نهادی یا افرادی یا دستگاهی باشد چند پیامد و نتیجه دارد که میتوان از آن چنین نام برد:
1. فرهنگ زدایی و تهاجم فرهنگی: پروژۀ ننگین توزیع چادر سیاه ایرانی- عربی به زیان و ضرر مردم به ویژه فرهنگ پوشش مردم هزاره است؛ زیرا این پروژه پوشش زنان هزاره را نشانه رفته، تلاش دارد تا غژدی سیاه ایرانی و عربی را به جای لچک رنگی و چادر گل سیب زنان هزاره جایگزین کند؛ بنابراین فعالان فرهنگی و مدنی و سیاسی بامیان متوجه باشند که آرام آرام پروژۀ فرهنگ زدایی و تهاجم فرهنگی در بامیان شکل میگیرد.
2. آسیب امنیتی و سیاسی: این پروژه آسیب و خطر سیاسی و امنیتی را نیز به دنبال دارد. دلیلش این است که هرگاه جلو اینگونه پروژههای فرهنگ زدایی و تهاجم فرهنگی گرفته نشود، ممکن است بامیان و هزارهجات به کانون بحران امنیتی و ترور همچون کویته از سوی بنیادگرایان تبدیل شود؛ بنابراین از دستگاه امنیتی به ویژه امنیت ملی انتظار میرود که جلو اینگونه تحرکات را تا دیر نشده بگیرند. مسلماً این پروژه آسیب سیاسی و اجتماعی نیز دارد؛ زیرا کشور از نظر سیاسی و اجتماعی کم کم به دست چند دلال و مزدبگیر و پروژه ساز بیفتد که نیازمند مسئولیتپذیری والی، قومندانی امنیه و امنیت ملی و سایر دستگاه حکومتی است.
مسئولیت سید اعلا رحمتی، والی کنونی در این موارد خیلی زیاد است. اگر جلو اینگونه پروژهها گرفته نشود، نشان میدهد که ایشان در اینچنین پروژهها دست دارد. تحرکات مرموز و زیرخاکی ای که در زمان تصدی آقای رحمتی روی دست گرفته شده است، نشان میدهد که اگر وضع بدین منوال پیش برود ولایت بامیان نیازمند تغییرات اساسی است.
جالب است که برخی از کاربران شبکههای اجتماعی، عمل توزیع چادر سیاه یا غژدی ایرانی- عربی را «فعالیت فرهنگی» عنوان کردهاند در حالی که این پروژه بیش از همه «فرهنگ زدایی» و «تهاجم فرهنگی» است نه «فعالیت فرهنگی» و کارکرد آن عیناً ترور فرهنگی پوشش زنان هزاره است و دست کم از اعمال تروریستی طالبان نیست که تندیسهای بودا را در بامیان ویران کردند. حالا چند تروریست دیگر در قالب کتابخانه و مدرسه دینی و چه و چه دست به کار شدند و با اخذ پروژۀ غژدیسازی (چادر سیاه ایرانی- عربی) میخواهند فرهنگ بومی و سنتهای پوشش مردم هزاره را ترور کنند.