سپنتا ، دیکتاتور رنگین درهیأت دموکرات ازمکتب فرانکفورت
نويسنده: حسين معين
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
لطفا حوصله داشته باشید که سخنانم را تا آخر بگویم ، بعد قضاوت نمایید. درابتدای سخن ام باید بگویم که خبر رد صلاحیت داکتر رنگین دادفر سپنتا،وزیر خارجه برایم خبری خوش نبود. بردانش وصداقت وتعهد او هیچ شکی ندارم واستادم بوده وهست. ازروزی که داکتر سپنتا ازپارلمان رای اعتماد گرفت تا حال ازوی حمایت کرده ام. به دلایلی که ذکر کردم. این را هم روشن کنم که اوقربانی جناح بندی ها ، گرایش های غیرمنطقی وسوء استفاده های ازصلاحیت پارلمانی اعضای ولسی جرگه گردید. با وجود این دلایل من اورا دیکتاتور می دانم. چرا؟ به این چرا بعدا می پردازم ولی پیش ازآن به ذکر دلایلی که آقای سپنتا چرا رد صلاحیت شد می پردازم.
اول اینکه آقای سپنتا وزیر خارجه به هیچ جناحی وابسته نیست. او نه درجبهه متحد شمال است ، نه مجاهد ،و نه طالب. جایگاه درمیان مردم هم ندارد. صرف درابتدا حمایت رییس جمهورکرزی را باخود داشت که دراین اواخر آن را ازدست داد. هرچند همین بی طرفی او باعث وزیرشدن اش شدولی بعدها به دلیل اینکه او قوم گرا نیست وحتا ضد قوم گرایی است ، سبب برکناری اش گردید. اوبارها قوم گرایی های بعضی جناح ها ازجمله جمعیت اسلامی وطرفداران افراطی انجینیر احمدشاه مسعود را محکوم کرده بود. برای چنین احزاب سخت تمام می شود که ازهمان قوم باشی ولی گرایش به آن قوم نداشته باشی. ازسوی دیگر او کرسی سیاسی کسی را تصرف کرد که خوب می توانست به نفع قوم اش کارکند وتوقعات جناح اش را به درستی برآورده کند.
دوم اینکه آقای سپنتا بارها گفته بود که یکی ازدستاورد های اش این است که دولت پاکستان هیچ وقتی به این پیمانه تحت فشارهای دیپلوماتیک بین المللی قرار نگرفته بود. ازسوی دیگر روابط جمعیت اسلامی و اتحادشمال سابق با دولت ایران ازدیرزمان تا کنون بسیارنزدیک بوده واست. اینکه آقای سپنتا ادعامی کند که دررد صلاحیت او بعضی حلقات خارجی دست داشته است ، شاید اشاره به پاکستان وایران داشته باشد. دردرون اعضای ولسی جرگه طرفداران طالبان وپاکستان هم زیاد اند وهم جمعیت اسلامی که روابط بسیارحسنه با ایران دارد. این دو جناح درولسی جرگه درمورد برکناری سپنتا متحد شده وباعث برکناری وی گردیده است.
سوم اینکه درولسی جرگه درجریان چندماه گذشته دو حرکت انجام شد که سپنتا با هردومورد ابراز مخالفت کرد. یکی درمورد منشور مصالحه ی ملی که همان گروه های درگیرآن منشوررا به تصویب رسانید وسپنتا آن را محکوم نمود. حرکت دوم ، تشکیل جبهه ملی بود که دراین مورد هم سپنتا ابرازمخالفت کرد وگفت که تشکیل این جبهه به مصلحت نظام نیست. ایجاد کنندگان جبهه ی ملی ومنشور مصالحه ی ملی درولسی جرگه اکثریت را تشکیل می دهند. مخالفت سپنتا با هردوی این حرکت ولسی جرگه هم دررد صلاحیت اش ازسوی ولسی جرگه نقش داشته است.
چهارم اینکه آقای سپنتا گاه گاهی سخنانی را ازموقعیت وزیرخارجه دررسانه ها مطرح می کرد که بسیارپوست کنده که خلاف مصالح دولت پنداشته می شود، بود. خودش هم بارها گفته است که زبان اش دیپلوماتیک نیست. چنانچه درچندین کنفرانس خبری اش که خودم حضور داشتم ، درمورد بعضی ازموضوعات می گفت که این نظر شخصی ام است نه نظررسمی وزیرخارجه. سپنتا نمی توانست که چیزی دردل اش بود ، آن را پنهان کند. دردولت کارمی کرد که باید ازموقف دولت سخن می گفت. اما گاهی دولت عملی را مشروع جلوه می دهد که ازنگاه منطقی مشروع نیست. پارادوکس تیوری وعمل باعث می شد که سپنتا جانب دولت را نگیرد.
پنجم اینکه بسیاری ها ازروند اصلاحات اداری دروزارت خارجه ناراضی بودند. البته این نارضایتی ها بیشترازسوی طرفداران وزیرخارجه سابق ، داکتر عبدالله عبدالله مطرح گردیده است. بعضی معتقدند که روند اصلاحات دروزارت خارجه ابتدا بسیارخوب پیش می رفته ولی بعدها این روند آهسته وتوام با چالش های شد که گاهی ازبن بست اصلاحات سخن می گفتند.
حال که سپنتا بنابردلایل بالارد صلاحیت شد، آیا به طور قانونی می تواند که درکرسی اش به عنوان وزیرخارجه باقی بماند؟ من فکر می کنم که دموکراسی مبتنی برقانون اکثریت است. شاید یکی ازنواقص دموکراسی این باشدکه به کمیت رای توجه دارد نه برکیفیت رای. ممکن است که این رای دهندگان ازرای شان استفاده سو نمایند ویا شاید این رای ازسوی یک انسان کم سواد که درک درست ندارد استفاده شود ویا شاید هم رای ها به دلایل غرض آلود استفاده شده باشد؛ ولی قوانین هیچگاه به این توجه ندارد که فلان رای غلط استفاده شده ویا درست.
با این درک وتحلیل ازدموکراسی وقانونمداری، باید به رای اکثریت احترام گذاشت ، هرچند که درپشت این رای اکثریت دست های آلوده ی باشد. دموکراسی ویا اگر صریحتر بگویم ، رای اکثریت نمی تواند که حقایق را به اثبات برساند. ممکن است که حق با یک شخص باشد ولی اکثریت آرا باکسی دیگر. فیلسوفان سیاسی نیزبراین نکته توافق دارندکه رای اکثریت صرف به این دلیل قابل احترام است که رای گیری یک روش تصمیم گیری ورسیدن به یک توافق نسبی دریک موضوع عمومی است. اگرنه شاید بسیاری های محق باشند ولی اکثریت آرا وی را محق نداند.
به این لحاظ ، آقای سپنتا باید با این بازی قانونی موافق باشدوکناربرود. شاید دررد صلاحیت او دست های آلوده ویا به گفته ی خودش دست های خارجی دخالت داشته ؛ ولی همین اکثریت آرا او رد صلاحیت کرده وقانون برکیفیت وپشت پرده آرا نمی پردازد. صرف درقانون اساسی آمده است که دلایل رد صلاحیت صریح ومستقیم باشد واگر پاسخ وزیری قناعت بخش برای وکیلان نباشد، وکیلان می توانند که به او رای عدم اعتماد بدهد. فکر می کنم که آقای سپنتا این قانون را نمی پذیرد وبرکیفیت رای اعتراض دارد. درحالیکه خود سپنتا ازهمین وکیلان رای اعتماد گرفت. اگر آقای سپنتا برمشروعیت ولسی جرگه شک دارد، چرا درگرفتن رای اعتماد، شک نکرد. حال برباقی ماندن اش درکرسی وزارت خارجه ، برخلاف قوانین دموکراتیک پافشاری دارد وراه آقای ربانی رییس جمهور سابق را درحفظ کرسی سیاسی درپیش گرفته است. اگر آقای سپنتا به دموکراسی وقانونمندی معتقد است ، همین مردم ماست وهمین نمایندگانش درولسی جرگه. آرای همین نمایندگان مردم است که آقای سپنتا را وزیرخارجه ساخت واکنون هم همان نمایندگان مردم است که اورا رد صلاحیت می کند. اینکه به چه کیف وکان آرا رد صلاحیت شد، تعلق به قوانین ندارد. چون قانون اکثریت آرا بر دلایل و چگونه گی استفاده آرا هیچ توجه ندارد.
آقای سپنتا وطرفداران اش می خواهندکه خود ونظرخودرا بردیگران تحمیل نمایند. من تحمیل نظررا دیکتاتوری می نامم. دیکتاتور همیشه کسی نیست که شمشیربه دست داشته باشد ومردم را گردن بزند. تحمیل اندیشه ونظر خود دیکتاتوری است وکسی که این عمل را انجام می دهد دیکتاتوراست. آقای سپنتا افتخاردارد که شاگرد مکتب فرانکفورت است. آیامکتب فرانکفورت دیکتاتوری را می پذیرد؟ آقای سپنتا گفته بود که درصورتی که مورد استیضاح قراربگیرد ودلایل اش برای نمایندگان مردم قناعت بخش نباشد ، خود استعفا می دهد. حال نه تنها که دلایلش برای نمایندگان مردم- نه دیگران- قناعت بخش نبوده ؛بلکه رد صلاحیت هم شده ، هنوز به کارش ، به حیث وزیرخارجه ادامه داده است. چه انگیزه ی به جز اقتدارطلبی برای آقای سپنتا می تواند موجود باشد؟ وی استاد علوم سیاسی یکی ازدانشگاه های معتبرآلمان وبه گفته ی خودش ، شاگرد مکتب فرانکفورت است وبرتاروپود دموکراسی آگاه است وسالهای سال این ارزش ها را تدریس نموده است.
ازچه کسی می توان توقع داشت که ازدموکراسی دفاع کند ومنافع اش رافدای تحکیم واستقراریک نظم دموکراتیک همگانی کند. شاید بودن سپنتا دروزارت خارجه به نفع کل کشورباشد وجای اورا ازحیث دانش - نه مدیریت - کسی نتواند پر کند؛ ولی این خواست نباید ازطریق غیردموکراتیک بدست آید.
پيامها
24 می 2007, 05:56, توسط سعداله
این نقل قولی است از سپنتا که «پیام زن» نقل کرده:
«.... من معتقدم که مقاومتی که احمد شاه مسعود رهبری کرد باعث شد، باز تکرار میکنم باعث شد که افغانستان به مستعمره کشور دیگری تبدیل نشود و یکی از صفحات درخشان تاریخ کشور ماست. من به یاد دارم که در آن زمان احمد شاه مسعود آقای داکتر عبدالرحمن و آقای کاظمی که فعلآ عضو شورای ملی هستند و برادر خود ولی مسعود را به آلمان روان کردند و در صحبتهایی که با ایشان داشتیم به دلیل دفاع از استقلال افغانستان حمایت خود را از مقاومت اعلان کردیم.»
اگر این گفته سپنتا واقعیت داشته باشد دیگر با این نوع دفاعش از قاتلان مردم ما و فاشیست های نامدار در واقع آبروی نه تنها خودش بلکه تمامی روشنفکران را برده است.
آنلاین : سپنتا، نیلوفری در لجنزار یا مرتدی دنبل دار؟
24 می 2007, 08:07
sadela khan you are sick.
24 می 2007, 09:38, توسط احمد عیار
به راستی هم که ابروی روشنفکران را برده. روشنفکرانی که همه وطنفروش، بیغریت، تن آسا، سطحی و نازک نارنجی اند، آبروی شان با دفاع از هر قهرمان و هر وطنپرستی که برای آزادی وطنش جنگیده باشد، میرود واین حقیقت محض است.
چرا که اگر از قهرمانان آزادیخواه و آنانی که در راه خدا و وطن جهاد کرده در برابر ظلم مقاومت کرده اند، دفاع و پشتیبانی صورت گیرد، دیگران ازین بیفیرت ها میپرسند که اگر او قهرمان بود، تو چه کاره هستی؟ اگر او از وطن و مردمش در برابر ستمگران مزدور و اشغالگران دفاع میکرد، دران وقت تو کجا بودی، چه میکردی؟
چون ایشان پاسخی به این پرسش ندارند، اینجاست که آّبروی شان میرود.
راه چارهء این روشنفکران چیست؟ باید تمامی مجاهدین، مقاومتگران و سنگردران آزادی، جهاد و مقاومت را اشرار، جنگسالار، ناقض حقوق بشر و غیره بخوانند.
ای تف برین شرف و دوصد لعنت به این روشنفکری.
با این همه، اگر همه موضعگیری ها و استدلال های جوانی که این مقاله (سپنتا، دبکتاتور درهایت دمکرات از مکتب فرانکفورت) را نوشته همینسان باشد، میتوان او را درجایگاه یک آدم معقول نشاهند.
24 می 2007, 11:54
هموطن عزیز
این حامیان جنایتکار ملی ملا مسعود و شیطان الدین ربانی از جهاد حرف میزنند ولی بدون اینکه به ما بگویند که جهاد او برعلیه کی بود؟ آیا قرارداد آتش بس در طول جهاد قهرمانانه مردم افغان با روسها جهاد بود و یا خود فروشی و غلامی به میجر های پنجابی؟ لطفا ً در ذیل بخوانید که این حامیان جنایتکار ملی چه واقعیت های را میخواهند از ما کتمان کنند. اینها همان رهزنانی هستند که از برکت دستاورد های شگوفان ! جنایتکار ملی اکنون غلام های حلقه به گوش امریکا شده اند و این را هم جهاد خطاب میکنند.
گروموف آخرین قومندان اردوی اتحادشوری در افغانستان در کتات " ارتش سرخ در افغانستان"(2) مینویسد:
"تلاشهای مرکز اطلاعاتی سپاه چهلم دستاورد های معینی به همراه داشت. در سال 1982 ما توانستیم به مهمترین هدف خود نایل گردیم. ما توانستیم با احمد شاه مسعود تما س های بس پایدار بر پا کنیم که تا پایان خروج نیرو های اتحاد شوری از افغانستان تداوم یافتند. طی زمان حضور نظامی ما در افغانستان ، کار ها با مو فقیتهای متناوبی ادامه یافت. بویژه در سال 1982 نمایندگان سپاه چهلم و شخص احمد شاه مسعود موافقتنامه ای را به امضا رسانیدند که در آن مسعود تعهد سپرده بود بروی کاروانهای نظامی ارتش شوری در سالنگ جنوبی ، جائی که او فرمانروای بی چون و چرای آن بود ، آتش نگشاید.
مسعود به اعضای گروهش دستور داد تا از فعالیت شدید بر ضد نیرو های دولتی دست کشیده و مبارزه مسلحانه را در گام نخست بر ضد سازمانهای مخالف جمعیت اسلامی افغانستان پیش ببرند. ...........همه گفت و گو ها با مسعود مستقیما توسط فرماندهی نظامی شوروی انجام میگرفت....."
۱. به نقل از کتاب احمد شاه مسعود شهيد راه صلح و آزادي، صفحات ۳۹-۱۰۰، به کوشش: مجيب الرحمن رحيمي، از انتشارات بنياد شهيد مسعود، چاپ ۱۳۸۲.
هر وقتي از كرنيل هاي پاكستاني سخني به ميان مي آمد، احمدشاه مسعود سرگذشت خود را ياد آوري مي نمود. او مي گفت: "در سالهاي هجرت به مشكلات اقتصادي شديدي رو برو شديم، روزي چهار، پنچ نفر تصميم گرفتيم، تا مشكل خود را به يكي از مقامات دولت پاكستان برسانيم. به دفتر نصيرالله بابر كه در آن زمان در پشاوربود، رفتيم.
يكي پي ديگري سخن از مشكلات خود بميان آورديم، بابر در طول يكساعت صحبت ما، تنها به روي ميز خود چشم دوخته بود، و به ما و حرف هاي ما اصلاً اعتنايي نداشت".
25 می 2007, 10:40, توسط Tabesh
Every body not think like YOU he is SICK ! Please think correct
24 می 2007, 07:37
نباید این اشتباه را مرتکب شده و فکر کنیم که پارلمان افغانستان دارای صلاحیت تام مثل پارلمان کشورهای دیموکراتیک است. از لحاظ حقوقی هم پارلمان افغانستان صلاحیت تام ندارد. چراکه به اعتراف همه به شمول جامعه جهانی این پارلمان بر اساس یک معامله و پروسه در چوکات موافقت نامه بن و موافقت نامه های تابعه (مثل توافق برلین و لندن) ساخته شد تا تمثیلی از روش دیموکراتیک باشد. حدود عمل پارلمان مصالح مندرج در موافقت نامه بن و دیموکراسی است. در صورتی که جنگسالاران پارلمان از این حد تجاوز کنند جایگاه حقوقی پارلمان نیز از دست می رود. در صورت دوام چالش افکنی پارلمان ضرورت و جایگاه قانونی آن دست رفته و تنها گزینه انحلال آن خواهد بود.
24 می 2007, 10:07, توسط davood
salam dostan. wa aqhay hossain moin. in ke jinab wazir khareja chitor wa chraa isteza shod kam wa besh bar hama roshan shode shayad ham kamelan. wa amma man baa ni nazar mowafqh nestam ki jnab wazr sahib qhablih yane doktor abbdulah kheili khob ba qhawmish merasid yarasidagi mekard on rasidagi ki mekard chi bod ? in jenab ba gair az ezbash diga ba darde ech farde afghanistan nakhoda . wa faqhad karish safirkadani famil hayash bode wa bas. manandi digar baradaranash misile sayaf rabani maqhiqh wa....wa
24 می 2007, 11:02
the most important thing in democracy is that everything should be based on law and order. ok, majority’s vote is important, but it has to be in a lawful frame. democracy does not mean that majority can do what they want
24 می 2007, 11:56
هموطن عزیز
این حامیان جنایتکار ملی ملا مسعود و شیطان الدین ربانی از جهاد حرف میزنند ولی بدون اینکه به ما بگویند که جهاد او برعلیه کی بود؟ آیا قرارداد آتش بس در طول جهاد قهرمانانه مردم افغان با روسها جهاد بود و یا خود فروشی و غلامی به میجر های پنجابی؟ لطفا ً در ذیل بخوانید که این حامیان جنایتکار ملی چه واقعیت های را میخواهند از ما کتمان کنند. اینها همان رهزنانی هستند که از برکت دستاورد های شگوفان ! جنایتکار ملی اکنون غلام های حلقه به گوش امریکا شده اند و این را هم جهاد خطاب میکنند.
گروموف آخرین قومندان اردوی اتحادشوری در افغانستان در کتات " ارتش سرخ در افغانستان"(2) مینویسد: "تلاشهای مرکز اطلاعاتی سپاه چهلم دستاورد های معینی به همراه داشت. در سال 1982 ما توانستیم به مهمترین هدف خود نایل گردیم. ما توانستیم با احمد شاه مسعود تما س های بس پایدار بر پا کنیم که تا پایان خروج نیرو های اتحاد شوری از افغانستان تداوم یافتند. طی زمان حضور نظامی ما در افغانستان ، کار ها با مو فقیتهای متناوبی ادامه یافت. بویژه در سال 1982 نمایندگان سپاه چهلم و شخص احمد شاه مسعود موافقتنامه ای را به امضا رسانیدند که در آن مسعود تعهد سپرده بود بروی کاروانهای نظامی ارتش شوری در سالنگ جنوبی ، جائی که او فرمانروای بی چون و چرای آن بود ، آتش نگشاید. مسعود به اعضای گروهش دستور داد تا از فعالیت شدید بر ضد نیرو های دولتی دست کشیده و مبارزه مسلحانه را در گام نخست بر ضد سازمانهای مخالف جمعیت اسلامی افغانستان پیش ببرند. ...........همه گفت و گو ها با مسعود مستقیما توسط فرماندهی نظامی شوروی انجام میگرفت....."
۱. به نقل از کتاب احمد شاه مسعود شهيد راه صلح و آزادي، صفحات ۳۹-۱۰۰، به کوشش: مجيب الرحمن رحيمي، از انتشارات بنياد شهيد مسعود، چاپ ۱۳۸۲.
هر وقتي از كرنيل هاي پاكستاني سخني به ميان مي آمد، احمدشاه مسعود سرگذشت خود را ياد آوري مي نمود. او مي گفت: "در سالهاي هجرت به مشكلات اقتصادي شديدي رو برو شديم، روزي چهار، پنچ نفر تصميم گرفتيم، تا مشكل خود را به يكي از مقامات دولت پاكستان برسانيم. به دفتر نصيرالله بابر كه در آن زمان در پشاوربود، رفتيم. يكي پي ديگري سخن از مشكلات خود بميان آورديم، بابر در طول يكساعت صحبت ما، تنها به روي ميز خود چشم دوخته بود، و به ما و حرف هاي ما اصلاً اعتنايي نداشت".
24 می 2007, 13:37
شرمم میاید که ترا با انچه مانند سگ زوزه میکشی - هموطن بنامم. ای خاین بی همه چیز با دو و دشنام به انکسیکه دیگر امروزه جهان عملکرد و بصیرت وی را مایه نجات نه تنها بشتون - تاجیک - هزاره - نورستانی -بشه ای - ایماق و در کل افغانستان بلکه بشریت میداند - و بدون شک رزم و ستیز وی مایه بقای تو کثیف بیمقدار شده و مادر و خواهرت را از گاییدن باکستانی - عرب و عجم و غیره رهانیده است - نمیشود حقایق انباشته در دل تاریخ را دگونه نمود. چه قضایای اتفاق افتیده در کشور ما انعکاسی از نبرد - برخاش و ستیز ملتی دست تهی و شکم گرسنه در برابر هیولایی روس و باکستان و تروریزم بوده است که جهان امروزی متمدن را با همه ساز و برگ نظامی و تکنالوزیک ان به حیرت واداشته و از انست که امریکا و اروبا و دیگر شوی های بوبوی روسبی و فاحشه ات بدان به ناچار افرین میگویند و به نام نامی اش جاده و سرک و غیره نام مینهند.
حال انچه گفتم را برای یک لحضه هم که شده به قضاوت بگیر و بدان که ( نام چو جاوید شد - کشتنش اسان کجاست)
و فرمایشات شوی نه نه جانت را در کوس خشویت زده و از گریبان اغای بی غیرت و نصوار بکت که تو کوس نه نه را اداب سخن گفتن و درک حقایق شفاف تاریخ کشور خودت را نداده است - برون کن.
او کوس نه نه ! بدان که تاریخ کشور ها و ملت ها با خون و اتش نوشته میشود و بر همه ماست تا انانیرا که جان در کف برای رضای خدا و در خط دفاع از حق ملت و همنوع معصومش - جانبازانه خون سرخش را نثار میکنند - قهرمانان ملی می نامند. چنانیکه ما مسعود بزرگ را ملقب بدان میدانیم. و این راه و رسمیست که همه کشور های دنیا بدان التزام دارند و از خود ها قهرمان های خود شان را دارند.
حال امید است یک کمی جایگاه قهرمان - قضاوت تاریخ و مسولیت مردم در قبال انرا فهمیده باشی و فرمایشات جنرال گراموف را در کوس خواهرت بزنی تا وی نیز چنین ابلهانه بر بزرگ مردی که وی را بر نسلهای امروز و فردای افغانستان حقی بسیار است - نه تازد.
24 می 2007, 14:08, توسط MASOOD GHOLAM RUSS
IF THE MASOOD SAPORTERS LIKE THAT HOW ABOUT HIMSELF
24 می 2007, 14:19
بهبه واقغان که نشان دادی طرف دار سر سخت قهرمانت هسی این ادب وطرز سخن گفتن را از استادت یقینن اموختی واقعان که او لیاقتی چنین طرفدارانرا دارد که ارزشهای او رااز انچه هست بالا تر ببرد.در زندگی یک چیز را که هیچ وقت در فکرش نبودئ یاد بیگر. دشنام جز اینکه فر هنگ وتر بیت خانوادگی دشنام دهنده را نشان دهد دیگر هیچ مفهومی ندارد
24 می 2007, 14:19, توسط MASOOD AGENT OF KGB RUSS
MASOOD’S GANGS BAYAD TAMAMESHAN DAR WAZARATE ABIARY (SAQOE) KAR KONAND........
24 می 2007, 14:30, توسط شیرشاه زمان
من نمیدانم که این طرفدار سرسخت مسعود چرا بالای دوست ما چنین به خشم است. نقل قول ها از او نه بلکه از گروموف جنرال روسی و کتابی است که طرفداران خود مسعود آنرا به نشر سپرده اند.
24 می 2007, 15:01
If Massoud was not fighting so who fought against the russians for 14 years. You don’t accept anybody’s war agianst russians. If Massoud was not fighting, do you accept that other people of Afghanistan were fighting? Do you accept the righteousness of their war against Russians and that of the communist regime? If you accept, so what you were doing in those years? What your father and relatives were doing in all those years? Tell me honestly. What you did against Pakistan and against Soviet Union? Were Taliban and Pakistan rulling over our country illegally and tyranically or not? What you did against them? Did you and your relatives had courage to fight against enmemies of your country? If yes, how you are against Mujahideen?
Who fought for 5 years in Bagram, Yakawlang, Kunduz, Herat..... agianst Talliban? What you did?
As I said, you are those cowards who did nothing against the invaders and against the enemies of your motherland. That is why you are agianst them. you see the cease fire but your blind eye cann ot see seven full scale attacks of Russians on Panjshir. You can see the cease fire but you cant see the hundreads of red army’s destroyed military vehicles bodies all over the Panshir valley. You can talk about cease fire but you cant see the tombs of hundres of matyres of Shurae Nizar and Jamiat all over the country....
But I know you are not only against Jamiat and Massoud but you Beayghairats are against all Mujahideen?
What you have lost during the war? we have lost our relaitves, our live, our youth, our land, property, opportunity to learn and earn... What you have lost checken????
If somebody comes and uses such an abusve language against you, that is because of the pain you are inflicting to them. You are hurting us very bad. Pray for God to help peace prevail. I am sure by the way these checkens are talking about Mujahideen and about our Martyres, another blood bath is on its way and these checkens would be responsible for it.
People lose temper and switch to abusive language and cursing in two cases: 1- when sombody loses logic. 2- when somebody is facing a stupid that can’t understand logic.
What this honorless person says: "Jihaad against whom?" What one can say? We said against russians and Pakistanis. If you are not accepting which kind of language your need to hear from us????
Now I am asking all friends to sing the song of Shabnam Sorya: Khuda Rooze sha beyaara, Tu raa bebeenum do baa ra....
Hanooz Awale Ishq as.....
I know that now they are criticising me why I am writing in English. But doesn’t matter. They know what i wrote and you know what I mean...
Watandaran, Mujahideen! Our brothers who have died for the cause of allah and for the cause of the motherland, have left this country and their cause to us. come together and at least fight against these vultures who are eathing our image, our honor, our name....! Don’t wait anymore, don’t be spectator anymore.
25 می 2007, 03:56
اینه چهره بز کثیف مسعودوف کاملا ً افشا شد. این دزد وبیسواد کثیف نه تنها سگ پاکستانی ها بود بلکه برای روس هاتا آخر دمک میزد و اکنون برادران بیناموس او ولی مسعودوف و ضیا مسعودوف راه برادر خائین و بیوطن شانرا ادامه میدهند و بوت لیسی امریکایی را میکنند. قهرمان ملی شماسنگ فروشان اجنت روس بود. به به به. ماشاالله
25 می 2007, 11:34, توسط احمد عیار
وقتی دوستان مسعود همچو چیز ها را درکتاب های خود و آن هم کتاب هایی که در تکریم ازاو مینویسند، می آورند، معنی آن اینست که ازان نقل قول ها تعبیر های دیگری منظور است. یعنی دران نقل قول ها چیزی دیده نمیشود که علیه مسعود به کار رود.
به طور مثال من جهاد و مقاومت را افتخار خود میدانم. هرکسی کسی که مرا برای حصول اهداف جهاد و مقاومت کمک کرده باشد، و مرا در رسیدن به آزادی و خود ارادیت کمک کند، ازو کمک میگیرم و این کمک گرفتن را ننگ نمیشارم. شرطش اینست که با گرفتن این کمک آزادی و خود ارادیت خود را به نوع دیگری از دست ندهم. به همینگونه است آتش بس موقتی با روس ها. وقتی یک ابر قدرت جهانی که هدفش "محو کامل اشرار" است، و ادعا دارد که اشغالگر نیست بلکه به کمک آمده است، و درعین حال حاضر میشود با یک جبهه از مجاهدین (همان اشرار) آتش بس کند و شرایط شان را بپذیرد، معنی اشت یک پیروزی سیاسی برای جبهه است نه شکست. آتش بس تسلیم شدن نیست. درین آتش مسعود برحریف خود شرایطی را تحمیل کرد... این یک پیروزی بود.
بازهم، این برمیگردد به برداشت و انگیزه های قضاوت. طرفداران مسعود به خوبی میدانند که این ادعا ها را چه کسانی میکنند و چرا. ازینروست که آنچه درینجا از سوی اشخاص و افراد نوشته میشود اکثراً مملو از عقده و براساس برنامه های سیاسی صورت میگیرد. حقوق بشر بهانه ییست در دست سیاسیون. قومیت، حزبیت، وابستگی به نیرو های حاکم و دیدگاه های شخصی اند که اینجا برنوشته حاکم اند.
بنا براین دو راه وجود دارد. یکی این که با حفظ دیدگاه خود، دیدگاه دیگران را احترام گذاشته و از توهین و تحقیر یا برحق دانستن خود و ناحق دانستن دیگران بپرهیزد. اگر چیین کیم، هم بحث به جایی میرسد و هم اصل های دموکراسی و آزادی بیان مراعات میشود. حتی ممکن است هزاران صفحه سیاه شود وکسی نتواند کسی را قناعت بدهد. بلکه بازهم طرف های مربوط درجایگاه متفاوت خویش باقی بمانند.
راه دیگر اینست که، به تبلیغات، پروپاگند، دشنام دادن، سلیطه گری پبردازیم و خود را سزاوار همه چیز دانسته دیگران را ناحق بخوانیم.
به هوش باید بود که به خصوص در مورد مسایل سیاسی هرگز نمیتوان حکم کرد. درسیاست دشمن دایمی و دوست دایمی وجود ندارد. آن که دیروز مجکوم بود فردا حاکم میشود. اگر کار سیاسی میکنیم، باید عواقب حرف های ما را متوجه باشیم. درکار سیاسی حکم قطعی و ابدی وجود ندارد.
واما در کار علمی که دران دشنام دادن و طرف گرفتن نیست، قضاوت صورت نمیگیرد، بلکه هدف از کار علمی فکری روشن ساختن و آگاهی دادن و معلوم ساختن مجهولات است....
حالا دوستان ما بگویند، که درکجای کار قرار داریم. کار روشنفکرانه میکنیم، کار علمی میکنیم، کار خبرنگارانه میکنیم یا هم پارتیزان های سیاسی هستیم که کار ویرانی طرف مقابل و تلاش برای بدست آوردن منافع خودی است. به هوش باید بود که وقتی میگوییم خودی، این "خود" میتواند یک شخص باشد، میتواند یک گروه باشدف میتواند یک حزب باشد یا قوم. به هیچ صورتی نمیتوان "خودی" را در همهء "مردم" خواند. همهء مردم به گروه ها و طبقات تقسیم شده اند که هریک منافع جدا و متقاوت ازهم را دارند...
پس بگذار طرفداران مسعود حرف خود را بگویند، مجاهدین حرف خود را، روشنفکران حرف خود را، کمونیست ها حرف خود و حتی طالبان حرف خود را. اما شرط تمامی این حرف گفتن ها اینست که باید از توهین و تحقیر و دسیسه سازی جلوگیری شود.
وقتی با وجود چهارده سال جهاد و ده سال مباززه با مداخله و تسلط پاکستان، بازهم دوستانی با دیده درایی تمام و به استناد نقل قول های ناقص و گنگ و براساس تعبیر های شخصی، مسعود را نوکر روس و پاکستان و گاهی هم امریکا و ایران و هند ومیخوانند، آیا میشود آنرا چیزی جز یک فکاهی خواند؟
ملا مسعود و ملاربانی خواندن به زغم این دوستان چیست؟ چه میخواهند ثابت بسازند؟ "ملا" بودن که عیب نیست. مولوی بودن که افتخار است نه عیب. عیب وشرم آن تست که کسی خیانت وگناه کند.
روشنفکر و ملا، مکتبی و مدرسه یی کشور باید به تفاهم برسند. منحصر شدن قدرت بدست هریک ازین دو فاجعه بار می آورد. فاجعهء ثور و فاجعهء طالبان هردو انحصار قدرت بدست یکی ازین ها بود که هردو فاجعه بود.
دوران حکومت مجاهدین دوران ثبات نبود اما نشانه های زیادی میتوان یافت که زمینه برای اشتی و همزیتسی و ملا و روفنضکر در پهلوی هم فرام شده میرفت. جنگ و نا آرامی این پروسه را برهم زد....
حالا هم، روشنفکران (مکتب خوانده های غیر مذهبی) با تکیه به عوامل حارجی قضیه و به تصور این که دنیا به کام شان است، با تمام نیرو علیه دین و علیه شعایر دینی به مبارزه، هتک حرمت و تحقیر میپردازند. مثلاً همین "ملا" را به قسم طعنه به کار بردن ریشه درهمین سطحی نگری و هسل اندیشی دارد.
دین نه ربانی است نه مسعود نه ملاعمر. دین در اذهان و قلوب مردم جا دارد. با دین در افتیدن، یعنی بر افتیدن. با تاسف که با این کار نه تنها اشخاص بلکه داعیه یی که بدست این اشخاص است نیز به خاک میرود. این داعیه خود باشد یا بد.... ذرعیج نقطهء جهان نمیتوان تاثیر دین را بر اذهان مردم ازمیان برداشت. در کشور های دیگر جدایی دین از سیاست به معنی از میان بردن و نابود کردن دین نیست. در امریک امروز برد بوش و تیمش ریشه در دین باوری بش و پشتیبانی او از موضع کلیسا در امور جامعه و حتی جهان است. پس دین حتی در امریکا حرف اول را میزند- ولو به صورت غیر علنی.
پس دوستان ما باید یک مقدار متوجه آنچه میگویند و میکنند باشند. به خصوص آنهایی که تازه وارد میدان روشنفکری و سیاست میشوند باید به این مسایل توجه داشته باشند.
25 می 2007, 12:19, توسط بهادر
آتش بس با دشمنی که افغانستان را اشغال کرده و یک میلیون افغان را به قتل رسانیده، شهر ها و دهات کشور را ویران کرده و از هیچ جنایت در برابر مردم بیدفاع افغان دریغ نداشته، خیانت است.
مسعود نه تنها با آنها آتش بس داشت بلکه امنیت همان کاروان های نظامی آنها رادر طول شاهراه های سالنگ میگرفت که روس ها از آن کاروان های نظامی برای به خون و خاک کشیدن مردم و وطن ما استفاده میکردند. خیانت
25 می 2007, 15:40, توسط احمد عیار
مسالهء آتش بس یک حقیقت است. اما استفاده ازان به مثابهء یک حربه علیه مسعود حرفی است که پاکستانی ها اختراح کرده از زبان حزب اسلامی حکمتیار و پسان توسط طالبان و دشمنان رنگارنگ مسعود تکرار میشود. مسعود امنیت درکجا امنیت میگرفت و در برابر کدام حزب و وگروهی از مجاهدین که خواهان حمله به قوای روس بودند، جنگیده و مانع جهاد آن ها شده است؟؟؟؟
این اتهامات تنها به درد تبلیغات میخورد. هیچ عاقلی آنرا نمیتواند بپذیرد. هفت بار لشکر کشی روس ها به پنجشیر و صدها جنگ و حملهء مجاهدین مسعود برقوای روس را نادیده میگیرند و آتش بس را بهانه قرار میدهند.
مسعود نه تنها خود همه عمر ضد قوای شوروی جنگید بلکه حتی به کمک برادران پکتیایی نیز مجاهد فرستاد. شما نوشته های حامد علمی یک خبرنگار افغان و بیطرف را که خود شاهد جنگ ها بوده و خود مجاهد بوده است، بخوانید تا به حقیقت کار های مسعود پی ببرید.
برخی ها قسم خورده اند که مسعود هرچه شود او را نپذیرند. آنها تمامی تبلیغات آی اس آی علیه مسعود را میپذیرند ودرهیچ یک ازان ادعا ها شک نمیکنند، اما هزاران حقیقتی را که خود هم شاهدش بودند و هزاران هموطن شان درمورد شهادت میدهند، آنرا نمی پذیرند. اینست دشمنی. حرف مدعی همین گونه است و مدعی هرچه بگوید میتواند، اما نباید توقع داشته باشد که دیگران آنرا بپذیرند.
مسعود را مسعودف بخوانیدیا ملا مسعود یا هرچیز دیگر، چیزی از عشق و احترام مردمی که او را دوست دارند، کم نمیشود اما درعوض علیه کسانی که این اتهامات را وارد میکنند و این توهین ها را روا میدارند چنانچه تخمی ازکینه میکارند که به بسیار مشکل میشود فراموشش کنند.
دشمن این را خوب میداند و ازهمنروست که دور تازه ای از نفرت میان مردم را زیر همین نام آغاز گرده اند. آنهایی که علیه مسعود مینویسند وظیفه گرفته اند. ورنه اگر به راستی هم به وطن و مردم خویش عللاقه دارند همین حالا طالب و القاعده به کمک پاکستان هزاران داغ دیگر به جگر مادران و پدران ما می آفرینند، و نیاز است که ما به همین مشکل بپردازیم. برعکس چسپیده اند به مسعود که چرا با روس ها آتش بس کرد... به اصطلاح مردم ما کور هم میداند که دلده شور است. ما میدانیم که پارس کردن علیه مسعود از کجا آب میخورد و نتایج آن چه خواهد بود.
وقتی یک عده از جان و دل به چیزی اعتقاد دارند اما شمار دیگری رااستخدام میکنند تا به همین الگو ها، نماد ها و هویت های یک قوم، یک ملت، یگ گروه یا یک سمت توهین روا داشته شود، شما بگویید حاصلش چه خواهد بود؟
حاصلش اینست که آنها هم به تمامی اعتقادات، هویت، فرهنگ و نسل و نسب کسی احترام نکنند و به عمل متقابل بپردازند. یعنی جنگ ییشتر، یعنی مخالفت بیشتر، یعنی تباهی و ویرانی بیشتر. کسانی که از ویرانی شکایت دارند باید بدانند که حرف و عمل خود شان نیز سبب تباهی و ویرانی بیشتر میگردد.
ما میدانیم که مسعود چه کرده و چرا اینهمه علیه او تبلیغ و دشمنی، وجود دارد و دشمن او چه کسانی اند. به همان دلایلی که دیگران با مسعود دشمنی میکنند و به همان دلیل دوستدارانش او را دوست دارند. اتهام بستن به مسعود هم روی همان انگیزه است و تمجید از مسعود نیز همان انگیزه ها را میتواند داشته باشد....
هرقدر دشمنی با مسعود شدت و سرعت بگیرد، به همان اندازه دفاع از مسعود و دوستی با مسعود شدت میگیرد و نتیجهء این دوستی ها و دشمنی های افراطی به رویارویی های بیشتر قومی، سمتی، تنظیمی و غیره کمک میکند و نفت روی آتش میریزد. حالا اختیار به خودتان که چه میکنید!
25 می 2007, 18:27
Hamid Elmi wa be tarafi. Aqae ayar, Demagogy wa Derough paragani ham az khoud endaza dared. lotfen bas konid. wa khoud ra zeyater efsha nakonid
25 می 2007, 18:29
bedon tajik bodan wa Pashton bodan, masoud shouma ba Taliban chee farq dasht? Aqea Ayar
26 می 2007, 03:57, توسط شیرشاه زمان
آقای عیار
حرف های شما یکی دیگر را رد میکند. هر چند در اول شما خوشبختانه از آتش بس مسعود با قاتلین میلیونها فرزند افغان پرده بر میدارید ولی در اخیر میگویید که او تمام عمر بر ضد روسها جنگید. مگر آیا ممکن است که هم آتش بس داشت و یک فیر برضد روسها نکرد و هم تمام عمر بر ضد آنها جنگید.
دوم اینکه شما مانند مسعود مردم را تهدید میکنید که یا او را به حیث قهرمان بپذیریند یا شما جنگ های قومی و مینطقوی را دامن میزنید. شما فراموش نکنید که تا زمانیکه قاتل هزاران کابلی و کسیکه به وطن و مردم با امضای قرارداد آتش بس خیانت کرده به حیث قهرمان یاد شود، صلح و آرامی در کشور غیر ممکن خواهد بود. شما میتوانید به صورت موقت با پشتیبانی از قوای امریکا او را بر مردم تحمیل کنید مگر شما میدانید که این وضع برای همیشه باقی نخواهد ماند. کارمل هم در موجودیت قوای شوروی رهبر برومند بود و عکس های او از هر کنج و کنار کابل بر مردم چشم دوخته بود ولی دیدید که باخروج روسها حتی رفقای خودش آن عکس ها را به زمین افگنده و برآن تف کردند.
26 می 2007, 04:12
عجب حماقتی، این شورای نظاری های پست خود شان که چتلی خوار مسعود هستند سر مسعود کتاب نوشته او را قهرمان و پیغمبر و چه و چه میتراشند و بعد برای اینکه ما را متقاعد سازند که مسعود قهرمان است به همان کتابهایی که ارزش انداختن در چتل دانی را دارند رجوع میدهند. فکر میکنند همه مثل خود شان احمق و خر هستند.
نر هستید جواب کتابهای نویسندگان مشهوری مثل برود ریچاردسن و استیون کول را بدهید که با موشگافی و با ارائه اسناد کافی جاسوسی های قهرمان مولی تانرا به روسها و سی آی ای نشان داده اند.
آنلاین : رشته های مسعود با سی آی ای
26 می 2007, 12:20
کسی که طالب و مسعود را یکی میداند یا دشمن قسم خوردهء حقیقت است که چشمان کور است و یا این که کلاً بی عقل است.
یک چیز را به شما "کابل پرسی" ها بگویم که این شما هستید که هیچ تفاوتی با طالبان ندارید؟ فرق میان شما و طالبان چیست؟ طالبان و ملالی جویا هم تنها خود را همه کاره، شریف، مبارز ( البته مبارز کاغذی میخوانید و دیگران را رد میکنند و شما هم. تنها تغاوت شما با طالبان اینست که طالبان سلاح دارند، شما انترنت و قلم. همان کاری که طالبان با قمچین و تفنگ میکردند شما با قلم و انترنت میکنید. شما، طالبان، و راوا (ملالی جویا) هیچ تفاوتی ازهم ندارید.
شما هم دشمن جهاد، مجاهدین، و مقاومتگران در برابر تسلط پاکستان هستید و طالبان و راوا هم. شما هم دشمن مسعود هستید طالبان، راوا، پاکستان ملالی جویا هم.
مسعود کسی بود که هرکه وطن رابدست دشمن ترک کرد اما سنگر نگهداشت و ترک وطن نکرد. هیچگاهی.
مسعود در قلب مردمش جادارد. اگر امریکا میتوانست ازکسی رهبر و قهرمان بسازد، کرزی و عبدالحق و یا کسان دیگری را میتواند قهرمان بسازد.
مسعود را مردمش قهرمان ساخته اند. هزاران مقاله و شعر گزارش و فلم در مورد مسعود نوشته شده است که امریکایی ها کمترین سهمی دران دارند. امریکا به مسعود علاقه ندارد. از رفتن امریکا کسانی هراس داشته باشند که با آمدن امریکا و ناتو صاحب نام و جای داشتند.
کسانی که برای ده سال در برابر طالب جنگیده اند بازهم میجنگندو بازهم مقاومت خواهند کرد. کرمک هایی مانند شما که اصلاً در نظر کسی هم نیستید. شما مگس هایی هستید که تنها برای دلبد کردن مردم آفریده شده اید. کار دیگری کرده نمیتوانید.
هیچ علاقه یی به مسعود نداشت و ندارد
من دریکی از پیام های دیگر نوشته بودم که شماپروپاگند کننده ها خود فروخته و اجیر هستید نه روشنفکر. ورنه کی نمیداند که آتش بس مسعود با روس ها هم محدودیت زمانی داشت و هم محدودیت مکانی... همانگون که منطق مسعود و منطق مجاهدین برای شما پذیرفتنی نیست منطق شما نیز برای ما پشیزی ارزش ندارد.
26 می 2007, 12:24
یک سوال از شما دارم: برایم بگویید که اگر مسعود بد بودو برای شما پذیرفتنی نیست، حد اقل یک مجاهد و قوماندان را در سراسر کشور نشان بدهید که شما بپذیریدو تاییدش کنید. تنها یک نفر را- مرده یا زنده!
وقتی من جواب شما را گرفتم، باز میتوانم بگویم که فرق میان شما و طالبان و راوا و ملالی جویا چیست؟
26 می 2007, 13:16, توسط شیرشاه زمان
شما باید سوال میکردید که کدام یک از مجاهدان به نام، بد بودند ؟ زیرا اکثریت مجاهدین سر به کف کشور که بر علیه روسها و رژیم دست نشانده آنها مبارزه کردند قابل احترام هستند ولی اشخاصی مانند مسعود، ربانی و حکمتیار ثابت کردند که خائینین بودند که در زمان جهاد با روس ها آتش بس داشته و با آنها همکاری میکردند یا از آغوش ای اس ای برای لحظه ای هم بیرون نیامده و بعد از شکست روسها بوسیله مردم مجاهد و مسلمان افغان، این خائین ها به عزت و آبروی مردم تجاوز کرده، وطن را به خاک یکسان کردند و جنگهای قومی و منطقوی را شروع کردند.
این جنایتکاران مجاهدین راستین را نیز بدنام کرده و راه را برای طالبان وحشی و خون آشام باز کردند.
بیایید از مجاهدین راستین چون قومندان عبدالحق، مجید کلکانی، پهلوان احمد جان، اسماعیل خان و ده ها و صد ها قومندان های خط اول جبهات از هرات تا کنر و از قندهار تا بدخشان که فداکارانه بر ضد روس ها مبارزه کردند و اکثریت آنها بعد از دخول دزدان مسعود به کابل و چور و چپاول مال و منال مردم و آغاز جنگ های گروهی توسط آنها و اتحاد شان با طرفداران کارمل از اندوه و غصه گوشه عزلت برگزیده و یا زبان به شکایت گشودند و بار ها تلاش کردند که جلو این گونه جنایات را که جهاد مقدس مردم افغان را بر اعتبار میکرد بگیرند.
آیا به خاطر دارید که حضرت مجددی فقط اندکی بعد از ورود به کابل چنین گفت: " حتی روسها و کمونیست ها جنایاتی را که در این روز ها صورت گرفته انجام نداده بودند.... من خجالت میکشم که خود را مجاهد خطاب کنم.... ".
26 می 2007, 17:56
تا حال تنها مسعود آتش بس کرده بود. حالا حکمتیار و ربانی هم شامل این آتش بس شدند. آیا چیزی به نام وجدان میشناسید؟ حکمتیار که خودش یکی از منتقدین آتش مسعود با روس هاست. او را چگونه شامل آتش بس میسازی؟ حکمتیار شاید بسیار کارهای بد دیگری کرده باشد، اما آتش بس که نکرده.
نکته دیگر این که اگر حزب اسلامی حکمتیار و جمعیت اسلامی استاد ربانی که شورای نظار نیز مربوط به آن است، را از جهاد افغانستان بگیریم، نمیدانم کی میماند. این دوحزب بزرگترین جبهات را درسراسر کشور داشتند.
به گزارش دوست و دشمن، بیش از نیمی از تلفات جانی و مالی روس ها در جنگ هاییست که با جبهات شورای نظار و جمعیت اسلامی داشتند.
حالا همهء مجاهدین حزب اسلامی و جمعیت و قوماندانان آن خاین اند تنها دوسه نفر دلخواه شما مجاهد بودند؟!
خوب شد نام گرفتی!
1- عبدالحق: آنانی که مسعود را به خاطر همکاری اش با آی اس آی درزمانی که بیش از بیست و دو سال نداشت، و به زودی هم این مناسبات از سوی او برهم خورد... را بهانه قرار داده و او را مزدور پاکستان و آی اس آی میخوانند، با کدام وجدان عبدالحق را مجاهدی بهتر از مسعود میدانند؟ شکی نیست که عبدالحق یکی از مجاهذین برجسته بود. نه تنها اوبلکه تمامی برادران وخانواده اش مجاهد بودند. حاجی قدیر برادر عبدالحق از متحدین جبههء متحد ملی ویکی از اعضای برجستهء آن بود. برادر دیگرشان حاجی دین محمد که اکنون والی کابل است نیز از مجاهدین است و سزاوار احترام.
2- مجید کلکانی: او رهبر یک سازمان سیاسی بود که بیشترین اعضای آنرا مائویست ها تشکیل میدادند. اگر مجید به خاطر یاغیگری هایش درمیان مردم پایگاه و طرفدارانی داشت مگر یاران کمونیستش مانع آن میشدند که او بتواند پایگاهش را گسترش بدهد. حتی اگر او خودش خوب هم بوده باشد، اکثریت یارانش کمونیست های دوآتشهء شعله یی مائویست بودن که بد از کمونیست های طرفدار مسکو بودند و تاهنوز هم اگر، نه به خاطر مردم و وطن، بلکه به خاطر ایدیولوژی کمونیستی شان با مجاهدین مخالف اند. صفوف مردمی مجید کلکانی که از لوث ایدیولوژی مائویستی در امان مانده بود، پسان ها به مسعود پیوستند و شامل جبههء مقاومت شدند. امان الله گذر یکی ازهمان هاست.
3- پهلوان احمدجان تنها نامیست که ازان به مثابهء تبلیغات علیه مسعود و به خصوص درین اواخر استفاده میشود. او یک پهلوان بود. او اگر توانایی و تعقل لازم برای پیشبرد جهاد و مبازره میداشت، شاید میتوانست بماند. امروز یکی از قوماندان ها میبود.
4- اسمعیل خان همان قوماندان بزرگ و عزیزی است که عکس مسعود را در دیوار عمارتی که درتخت صفر هرات است روی یک دیوار بزرک آن عمارت دومنزله با نقاشی کرده است. ( امر نقاشی آنرا داده است). اسمعیل خان از دوستان و همسنگران مسعود است.
4 - اسمعیل خان و مسعود، همراه با ملانقیب الله کندهاری شمار دیگری از قوماندانان درهمین سطح همه از قوماندان جمعیت اسلامی به رهبری استاد ربانی اند.
نمیدانم چگونه همه خوب اند برای شما و مسعود بداست. با کدام معیار میتواند اسمعیل خان خوب باشد و مسعود نی. با کدام معیار عبدالحق میتواند خوب باشد و مسعود نی. با کدام معیار مجید کلکانی میتواند خوب باشد، اما مسعود نی؟؟؟؟
شما ها وظیفه دارید میان مجاهدین و میان مردم تفرقه بیندازید. به راستی هم که کسی از "حزب" خود نمیگردد. وقتی چارتا سرلچ بیخدا از لینین و مائوی خود نمیگردند و پس از سی سال با عقده و دشمنی پایان نیافتنی برضد مجاهدین به مقابله و ستیزه روی می آورند، پس مجاهدین چرا فراموش کنند که با چه کسانی روبرو اند. اگر این اجیران به ظاهر روشنفکر و دموکرات به همین منوال به دشمنی با مجاهدین و جهاد ادامه بدهند، به زودی ما شاهد رویارویی بسیار شدید و گروهبندی هایی آشتی ناپذیرانه در سطح کشور خواهیم بود.مجاهدین که پس از پیروزی جهاد با هیچ کسی دشمنی نکردند. تصورشان این بود که شاید همه به جایگاه ومقدار خود قانع بوده و درک نمایند که مجاهدین چه کردند و دیگران چه کردند. اما دیده میشود که این خاموشی مجاهدین سبب گردیده ییغیرت ترین، نامرد ترین، اجیر ترین مردمان با استفاده از هوا و فضای مجاهدستیز کنونی، دست و استین بر بزنندو به ضد مجاهدین به تبلیغ و پروپاگند بپردازند.
دیگر کسی تحمل نخواهد کرد. باید به دهن هرچه کمونیست، سرخ، زرد و یا دیگر ایزک های سیاسی پرداخته شود.
دوستان و اندیوالان! فکر تان باشد که درجنگ و درعشق هرچیز رواست. هرچه روا بوده و هرچه روا خواهد بود.
درین جنگ تازه، دست حق به همراه تان!
27 می 2007, 02:37, توسط شیرشاه زمان
چنین معلوم میشود که شما در خواندن هم مشکلات دارید. بگذارید موضوع را قدری بیشتر تر توضیح کنم. من نگفتم که ربانی و حکمتیار با روس ها آتش بس داشتند. من گفتم که مسعود با قاتل یک میلیون مردم افغان آتش بس داشت و امنیت کاروانهای نظامی آنها را در طول شاهراه سالنگ میگرفت و ربانی و حکمتیار در پاکستان در آغوش ای اس ای خوابیده بودند. و با آمدن به کابل و یا رسیدن به دروازه های کابل ثابت کردند که در طول جهاد اینها به جز از منافع خویش دیگر به هیچ چیزی فکر نکرده بودند. زیرا جنایات شان بر علیه مردم ییدفاع کابل این مسله را ثابت کرد.
مجاهدین واقعی چون عبدالحق و اسماعیل خان، مجید کلکانی کسانی اند که آزادی افغانستان برایشان مطرح بود. اینکه تورن اسماعیل خان عکس مسعود جنایتکار را در دیوار رسامی کرده و یا عکس او را در دفتر خود بلند کرده ، جهاد او را بر علیه روسها تیره نکرده ولی نشان میدهد که مانند شما بیخبر یا غیر شعوری از شخصی دفاع میکند که با قاتل مردم افغانستان آتش بس کرده بود.
قومندانهای جمعیت از جمله ملا نقیب و اسماعیل خان و حزب اسلامی در واقع که در زمان جهاد از خود شهامت نشان داده و برعلیه اشغالگران روس رزمیدند. آنها مانند مسعود بزدل و خائین نبودند و آنهاخون مردم بیگناه کابل و گناه تجاوز به زنان را در افشار کابل به گردن ندارند.
باز هم تکرار میکنم که مسعود، ربانی، حکمتیار افرادی معدودی هستند که جهاد مقدس مردم افغانستان را با جنایات شان علیه مردم بیدفاع بخصوص بعد از سقوط رژیم نجیب بی اعتبار کردند.
4 جون 2007, 07:25
Fuck You..... and Mother fucker Massood...and all his supporters............. You motherfucker betrayer of Afghanistan and...so
24 می 2007, 15:33
معین صاحب،
درست است آرای اکثریت در دموکراسی های دنیا قابل احترام است، اما قانون هم راه های قانونی را برای استفاده از این رای اکثریت پیش بینی کرده، و در صورت که ملاحظات در این مورد موجود باشد، هر طرف قضیه چه قوه اجرائیه و چه مقننه می توانندبه مراجع قانونی که در اینجا داد گاه عالی باشد مراجعه کنند، در صورتیکه دادگاه عالی بیطرفانه در مورد قضیه رای خویش را صادر کند آنوقت هر دو طرف فضیه باید متابعت کند.
در ضمنا شما که دیگه باید بیطرفانه قضاوت کنید، از توجیهات که مثلا جناب احمد بهزاد بیشرمانه استفاده میکرد شما استفاده و نشخار دو باره نکنید.
نمیشه که در مقابل عملکرد یک کشور مستقل دیگر مسئولین کشور خود را رد صلاحیت کرد، آخر این احمدی نژاد تصمیم دارد فردا با دستیابی به سلاحهای اتمی اسرائیل را از نقشه جهان بردارد حال، این کار پارلمان افغانستان به این می ماند که مثلا پارلمان اسرائیل وزیر خارجه یا حتی نخست وزیر را رای عدم اعتماد دهد که چرا با احمدی نژاد از راه گفتگو و مذاکره مسئله اختلافات دو کشور را حل نکرده که فردا او میخواهد کشور شان را از نقشه جهان محو کند.
بلی مسئله ریشه در جاهای دیگر دارد، درست است اگه در کدام مسئله دیگه پارلمان وزیر خارجه را صلب صلاحیت میکرد همه ما حق داشتیم که از موضع پارلمان دفاع کنیم، ولی این که دیگه هیچ نوع توجیه منطقی و قانونی ندارد که بخاطر عملکرد یک کشور دیگه مسئولین کشور خود را مسئول بشناسیم...
شاد باشی
راستی نکنه که درخواست وظیفه داده بودی و قبول نشدی در وزارت خارجه، و حال میخواهی عقده گشایی کنی!
خفه نشی ها، صرف یک سوال بود دوست.
25 می 2007, 11:06, توسط Dr.PH:D afrasayab
The people who defend from Sapanta , before write something here, it is better to read without prejudice the informations that printed in pf.rawa.org about Mr.Dadfar Sapanta ,than if they can answer the rawa informations first, after it they defend from Sapanta. If they do so ,people maybe believe them opinion , if the defenders Sapanta not answer or can not answer the Rawa.org informations, everythings they write in here, it is like it to write " On Water " because people are not sheep
Also with use bad language nobody can win, every body use bad language ,it means he can not argue, when a person can not argue, it is better to write nothing. A wise person never starts bad language, we must learn from past time
25 می 2007, 20:46, توسط بد اندیش حقیقت گوی
دوست عزیز معین،
مقاله ی جالبی بود که از صمیمیت و صداقت حکایت می کرد.
تنها ایرادی که در این نوشته می بینم، تحلیل شما در مورد نگرانی خشم مجاهدین به خاطر داکتر عبدالله است. دوست عزیز! داکتر عبدالله منفور ترین انسان در میان مجاهدین است. او خون قهرمان ملی شهید احمد شاه مسعود را به پاکستان فروخت. هنوز خون آن شهید در کفنش خشک نشده بود که او به دست بوسی مشرف رفت. اینکه این مرد شیاد به چه اندازه مایه ی سر افگندگی مجاهدین است، شاید به بسیاری ها قابل تصور نباشد. او از قندهار است در طی حکومت کرزی ثابت کرد که از قندهار است (البته عیبی ندارد). داکتر عبدالله فعلاً در جایگاه سکرتر جنرال بنیاد شهید مسعود منتظر است که جای سپنتا را پر کند. اما به شما باید بگویم که از پشتی بانی مجاهدین برخوردار نیست و مجاهدین از این مرد نفرد دارند.
26 می 2007, 04:03, توسط شیرشاه زمان
عبدالله بدون شک در مدت وزارت خویش با انتصاب دزدان و چپاولگران در نمایندگی های کشور ثابت کردکه شاگرد مکتب دزد معروف مسعود است ولی در مقایسه با آنانیکه مستقیما ًً در قتل عام مردم مظلوم کابل سهم داشتند و کابل را به ویران مبدل کردند شاید باز هم بهتر باشد.
26 می 2007, 01:42, توسط سهیل شارق
نخست اینکه رأی پارلمان درمورد وزیرخارجه مغایرقانون اساسی افغانستان بوده است. به تأسی از قانون اساسی، ولسی جرگه برای سلب اعتماد به یک وزیر دلایل موجه باید داشته باشد، اینکه آیا وزیرخارجه کارش موضوع مهاجرین است یا کدام چیزدیگر باید من وتو قیاس وارزیابی نمائیم. برادرعزیز، از زمانیکه داکتر اسپنتا وزیرخارجه شد، توانست سیاست های خارجه و دستگاه دیپلوماسی کشور را طوری فعال نماید تا پاکستان (رقیب و دشمن تاریخی) کشور را منزوی نماید و موضوع دولت افغانستان مبنی براینکه پاکستان از تروریزم جهانی حمایت می کند، را نیز توانست به جامعه جهانی ثابت سازد. وغیره. باید به یاد داشته باشیم که وزیرخارجه درمدت یک سال کاریش، این همه کار ها نموده است که ما در طول تاریخ افغانستان شاهد آن نبوده ایم. من میتوانم خدمات دیگر ایشان را برایتان ارائه نمایم ولی دراینجا نمی گنجد. در فوق مسئله -دلیل درمورد عدم داشتن دلایل موجه پیرامون استیظاح وزیرخاجه را ارائه نموده ام. موضوع دیگر اینکه، در رأی گیری اول ولسی جرگه، آقای وزیر یک رآی مشکوک (که در دوجای آن قلم خورده بود) نیز وجود داشت. از نظر حقوقی این یک رأی باطل است که درزمره رأی نه مثبت نه منفی حساب می گردد و درتمام دنیا همین چیز معلوم است. اینکه آیا دوباره رأی گیری، کجایش قانونی است را آیا شما ارزیابی نموده اید؟ موضوع دیگر اینکه، ایران یک کشور فاشیست است که به هیچ وجه نگرانی ها، مشکلات، و موضوع گیری های کشور های دیگر و قوانین جهانی را احترام نمی نماید. ایا شما میدانید که طی چند ماه گذشته شورای امنیت ملل متحد چندین قطعه نامه را علیه غنی سازی یورانیم ایران صادر نموده اند و ازایران خواسته شده است تا غنی سازی را متوقف نماید، آیا ایران به نگرانی های جامعه جهانی گوش داده است؟ جوابش بدون شک نخیر است! چگونه ایران به نگرانی ها و مشکلات افغانستان توجه می نماید؟؟؟؟!!!! باآنهمه غیرقانونی ها از مرجع قانونگذار افغانستان، من متیقین هستم که اگر رأی سلب اعتماد وزیرخارجه قانونی میبود، داکترصاحب اسپنتا به دیموکراسی ایمان دارد و آنرا بالاتر از مقام وزارت میداند! هنوز ستره محکمه افغانستان رأی خود را دراین مورد ابراز نداشته است، ولی مطمین هستم که ستره محکمه این رأی غیرقانونی را خوب میداند و آنرا به نفع منافع علیای مردم افغانستان و بخاطر آینده کشور ما و داشتن سیاست صریح وجدی خارجی وفعال فعلی افغانستان، به نفع داکتر اسپنتا ودیموکراسی خواهد داد! با عرض احترام سهیل شارق
26 می 2007, 03:40, توسط رحیمی
معین جان تشکر!
مقالهء جالب و خواندنی بود. دفاع از اسپنتا و عملکرد او در وزارت خارجه جهالت محض از سیاست های این فلسوف شکست خورده است. او بدتر از سلف خود داکتر عبدالله قوم پرستی را در وزارت خارجه ترویج داد، این واقعیت را میتوان در انتصابات جدید در وزارت خارجه مشاهده کرد که در آن از بعضی از اقوام اصلاً نمایندهء وجود ندارد.
درست که آقای دوکتور به قوم گرایی باورد ندارد اما آیا به عدالت اجتماعی و شرکت برابر تمام اقوام افغانستان که از خواسته های دیرینه و مشروع مردم است نیز ایمان ندارد؟
26 می 2007, 04:00, توسط حسین معین
به همه دوستان سلام.
تشکر ازکسانی که پیام نوشته اند. می خواهم که یک تذکر کوتاه درمورد این نوشته بدهم. آن اینکه نوشته ی بالا تا آنجا از سپنتا حمایت نموده که رد صلاحیت نگردیده. حتی نگارنده بااستیضاح ورد صلاحیت آقای سپنتا ازسوی ولسی جرگه مخالف است ؛ ولی وقتی که او بنابر هردلیل - چه خوب وچه بد - ازسوی ولسی جرگه با اکثریت آرا رد صلاحیت می شود و آقای سپنتا هم چنان پافشاری بربقای اش درکرسی وزارت خارجه دارد، با این عمل آقای سپنتا موافق نیست.
26 می 2007, 05:37
شما يقين نمائيد كه سايت كابل پرس به سايتى مشهور شده كه انسانهاى شريف و عزتمند از خواندن آن خجالت ميكشند. كلماتى در بخش نظر خوانندگان بچشم ميخورد كه دور از همه آداب و نزاكتهاى نويسندگيست. معلوم نيست كه اين سايت خبرى و تحليليست و يا سايت ارذال و اوباش كه به هيچ مسلك و ملتب فرهنگى و عقيدتى پابند نيستند.
لطفأ متوجه نشر كلمات غير انسانى و غير اخلاقى ايكه، در هيچ جامعه اى جز بازار اوباشان و ارذال بى مايه و بى معرفت خريدارى ندارد، باشيد. حد اقل عفت كلام بايد مراعات شود. تشكر
26 می 2007, 09:41, توسط شیرشاه زمان
اين سایت محلی است که افغانها درد دل میکنند و عدم سانسور باعث میشود که چشم دید های دست اول و اسناد مهم به نشر برسد. با تاسف که چند تن معین که از جنایتکار معروف مسعود دفاع میکنند با توهین به مادر و خواهر مردم و فاحشه خواندن ملالی جویا عفت کلام را برباد میدهند. ولی به نظر من این هم ایرادی ندارد زیرا ما بیشتر به ماهیت این افراد بی ادب ، بی علم و مریدان جنایتکاران واقف میشویم.
26 می 2007, 17:58
بگویید که فحاش و توهین کننده کیست؟ ملالی جویای شما یا دیگرانی که از فحاشی و سلیطه گری ملالی جان تان به تنگ آمده اند؟؟؟
26 می 2007, 16:31, توسط غیر پنجشیری غش کرده سفارت
راست میگی شیرشاه زمان
یکی از همان دزدان تاجیک و پنجشیری کاکای کرزی صاحب است که سالها در چوکی سفارتهای اروپای در زمان حکومت ربانی و وزارت عبدالله تکیه زده بود. دیکتاتور صاحب رنگین اسپنتا لطف کردند ایشان را به سفارت پر چرب تر افغانستان در عربستان سعودی نشاندند.
یکی دیگر از همان دزدان تاجیک و پنجشیری شهزاد ناصر ضیاء نبیره امیر عبدالرحمن خان چنگیز افغانستان است. ایشان هم چندین سال بر سفارت کشور در آلمان تکیه زده بودند.
این دو مشت نمونه خروار است.
27 می 2007, 02:47, توسط شیرشاه زمان
من هیچگاه مسله تاجک و پنجشیری را در اینجا ذکر نکردم. ولی گفتم که هر چند در زمان عبدالله عبدالله دزدان و چپاولگران دزد معروف مسعود در نمایندگی های دیپلماتیک تقر حاصل کرده بودند ولی با آنهم عبدالله مستقیماً در کشتار مردم در کابل دست نداشت. اینکه برادر و یا کاکای کرزی سفیر شده است من با شما موافقم که هیچ کس حق ندارد چوکی سفارت را به خاطر ارتباطات فامیلی و قومی بدست آورد بلکه به اساس درایت و دانش.
کرزی اگر رئیس جمهور بادرایت میبود و بر مردم خویش اتکا میداشت ، باید هیچگاه حاضر نمیش که مسعود را به حیث قهرمان ملی اعلاه کنند و تلاش میکرد تا جنایتکاران جنگی چون ربانی و قانونی باید به میز محاکمه کشانیده شوند.
27 می 2007, 15:39, توسط غیر پنجشیری غش کرده سفارت
خفه نشو شیر شاه جان
کرزی صاحب از روز اول به امریکای ها اتکا کرده بود. مسعود قهرمان بود احتیاجی به دادن قهرمانی از طرف کرزی نداشت.
باز هم شما خفه نشوید کرزی دیگر به هیچ یک از مدافعان وطن نشان قهرمانی نمیدهد. راست میگوی این نشانهای کرزی به درد قهرمانهای افغانستان نمیخورد. چون کرزی یک نوکر بیش نیست پس مدالش هم بدرد قاتلین مردم مظلوم افغانستان یعنی همان اربابان کرزی (امریکای ها و انگلیسیها) میخورد.
چون میدانم شما خوشحال میشوید عرض میکنم: جدیدا هروقت امریکای ها و انگلیسی ها مردم قندهار و هلمند را قتل عام میکنند کرزی صاحب آنها را به کاخ ریاست جمهور دعوت و برای شان نشان قهرمانی میدهد.
یک پرشس تا حالا چند صد بار امریکای ها بگفته خود شان اشتباهی مردم جنوب و شرق را بمباران کردند که در نتیجه هر بمباران دها نفر شهید شده؟
بیاید مردم را فدای عقده های خود نکنیم.
شما اگر عقده تاجیک و پنجشیری نداری چرا از کشتار اربابان کرزی صاحب (امریکایها و انگلیسی ها) یاد نمیکنی؟
27 می 2007, 00:10, توسط صفراحمد فهیمی
سلام به دوست عزیز معین
در دنیای امروز مهم نیست که حقیقت چه باشد مهم این است ما چگونه میتوانیم خواسته های خود را حقیقت جلوه دهیم. دموکراسی هم همینطور است. معنی واقعی دموکراسی مهم نیست. مهم این است که این واژه بتواند خواسته استفاده کننده آن را مشروع جلوه دهد.
و در این گیرودار آنچه منافع اقلیت را بیشتر و بهتر تامین کند از نظر من بعنوان یک اقلیت ارزشمند است.
آنلاین : سپنتا دیکتاتور رنگین در هیات دموکرات از مکتب فرانکفورت
28 می 2007, 04:22
قابل توجه آقای معین!
اضهاردلسوزی شمادرقسمت آقای اسپنتاقابل قدراست چراکه اواستادشمابوده.ولی آقای اسپنتااصلآ لیاقت وزارت خارجه رانداشته کسکه مسوولیت خودراوموقف خودرافراموش کرده وکارهای رابکندیاگپ های رابزند که به ضررش باشدوهیچ فایده نداشته باشد.
وقتی کسیکه پایگاه مردمی نداشته باشد" حمایت ریس جمهورنداشته باشد" سابقه سیاسی وجهادی وطالبی نداشته باشد( به اصطلاح مردم آسمان تیرکند وزمین قیر کند و سفانتا وزیرخارجه شود).
کسیکه هیچی ندارد وحتازبان دیپلماتیک نداشته چطورمیتواند وزارت خارچه پبشببرد. بهتراین است فرست به کسی دیگری داده شود.
31 می 2007, 04:03, توسط Basmullah popal
سلام به خوانندگان عزيز.برادر محترمی که مخالف اسپنتا هستيد ايا فرد مجربتری سراغ داريد يا که نظرات تان به اساس ميليت قوم گرای منطقوی سر چشمه ميگيرد. متاسفانه ما مردمی هستيم که هيچ کس قابل قبول ما نيست اگرعاقل و اگر جاهل اگر عالم اگر احمق بگذشته ها نظری بيندازيم با امان الا خان چه کرديم با نادر طرزی چه کرديم؟ ما فقط عالم انتقاد هستيم.BASMULLAH POPAL