
سپنتا ، دیکتاتور رنگین درهیأت دموکرات ازمکتب فرانکفورت
نويسنده: حسين معين
لطفا حوصله داشته باشید که سخنانم را تا آخر بگویم ، بعد قضاوت نمایید. درابتدای سخن ام باید بگویم که خبر رد صلاحیت داکتر رنگین دادفر سپنتا،وزیر خارجه برایم خبری خوش نبود. بردانش وصداقت وتعهد او هیچ شکی ندارم واستادم بوده وهست. ازروزی که داکتر سپنتا ازپارلمان رای اعتماد گرفت تا حال ازوی حمایت کرده ام. به دلایلی که ذکر کردم. این را هم روشن کنم که اوقربانی جناح بندی ها ، گرایش های غیرمنطقی وسوء استفاده های ازصلاحیت پارلمانی اعضای ولسی جرگه گردید. با وجود این دلایل من اورا دیکتاتور می دانم. چرا؟ به این چرا بعدا می پردازم ولی پیش ازآن به ذکر دلایلی که آقای سپنتا چرا رد صلاحیت شد می پردازم.
اول اینکه آقای سپنتا وزیر خارجه به هیچ جناحی وابسته نیست. او نه درجبهه متحد شمال است ، نه مجاهد ،و نه طالب. جایگاه درمیان مردم هم ندارد. صرف درابتدا حمایت رییس جمهورکرزی را باخود داشت که دراین اواخر آن را ازدست داد. هرچند همین بی طرفی او باعث وزیرشدن اش شدولی بعدها به دلیل اینکه او قوم گرا نیست وحتا ضد قوم گرایی است ، سبب برکناری اش گردید. اوبارها قوم گرایی های بعضی جناح ها ازجمله جمعیت اسلامی وطرفداران افراطی انجینیر احمدشاه مسعود را محکوم کرده بود. برای چنین احزاب سخت تمام می شود که ازهمان قوم باشی ولی گرایش به آن قوم نداشته باشی. ازسوی دیگر او کرسی سیاسی کسی را تصرف کرد که خوب می توانست به نفع قوم اش کارکند وتوقعات جناح اش را به درستی برآورده کند.
دوم اینکه آقای سپنتا بارها گفته بود که یکی ازدستاورد های اش این است که دولت پاکستان هیچ وقتی به این پیمانه تحت فشارهای دیپلوماتیک بین المللی قرار نگرفته بود. ازسوی دیگر روابط جمعیت اسلامی و اتحادشمال سابق با دولت ایران ازدیرزمان تا کنون بسیارنزدیک بوده واست. اینکه آقای سپنتا ادعامی کند که دررد صلاحیت او بعضی حلقات خارجی دست داشته است ، شاید اشاره به پاکستان وایران داشته باشد. دردرون اعضای ولسی جرگه طرفداران طالبان وپاکستان هم زیاد اند وهم جمعیت اسلامی که روابط بسیارحسنه با ایران دارد. این دو جناح درولسی جرگه درمورد برکناری سپنتا متحد شده وباعث برکناری وی گردیده است.
سوم اینکه درولسی جرگه درجریان چندماه گذشته دو حرکت انجام شد که سپنتا با هردومورد ابراز مخالفت کرد. یکی درمورد منشور مصالحه ی ملی که همان گروه های درگیرآن منشوررا به تصویب رسانید وسپنتا آن را محکوم نمود. حرکت دوم ، تشکیل جبهه ملی بود که دراین مورد هم سپنتا ابرازمخالفت کرد وگفت که تشکیل این جبهه به مصلحت نظام نیست. ایجاد کنندگان جبهه ی ملی ومنشور مصالحه ی ملی درولسی جرگه اکثریت را تشکیل می دهند. مخالفت سپنتا با هردوی این حرکت ولسی جرگه هم دررد صلاحیت اش ازسوی ولسی جرگه نقش داشته است.
چهارم اینکه آقای سپنتا گاه گاهی سخنانی را ازموقعیت وزیرخارجه دررسانه ها مطرح می کرد که بسیارپوست کنده که خلاف مصالح دولت پنداشته می شود، بود. خودش هم بارها گفته است که زبان اش دیپلوماتیک نیست. چنانچه درچندین کنفرانس خبری اش که خودم حضور داشتم ، درمورد بعضی ازموضوعات می گفت که این نظر شخصی ام است نه نظررسمی وزیرخارجه. سپنتا نمی توانست که چیزی دردل اش بود ، آن را پنهان کند. دردولت کارمی کرد که باید ازموقف دولت سخن می گفت. اما گاهی دولت عملی را مشروع جلوه می دهد که ازنگاه منطقی مشروع نیست. پارادوکس تیوری وعمل باعث می شد که سپنتا جانب دولت را نگیرد.
پنجم اینکه بسیاری ها ازروند اصلاحات اداری دروزارت خارجه ناراضی بودند. البته این نارضایتی ها بیشترازسوی طرفداران وزیرخارجه سابق ، داکتر عبدالله عبدالله مطرح گردیده است. بعضی معتقدند که روند اصلاحات دروزارت خارجه ابتدا بسیارخوب پیش می رفته ولی بعدها این روند آهسته وتوام با چالش های شد که گاهی ازبن بست اصلاحات سخن می گفتند.
حال که سپنتا بنابردلایل بالارد صلاحیت شد، آیا به طور قانونی می تواند که درکرسی اش به عنوان وزیرخارجه باقی بماند؟ من فکر می کنم که دموکراسی مبتنی برقانون اکثریت است. شاید یکی ازنواقص دموکراسی این باشدکه به کمیت رای توجه دارد نه برکیفیت رای. ممکن است که این رای دهندگان ازرای شان استفاده سو نمایند ویا شاید این رای ازسوی یک انسان کم سواد که درک درست ندارد استفاده شود ویا شاید هم رای ها به دلایل غرض آلود استفاده شده باشد؛ ولی قوانین هیچگاه به این توجه ندارد که فلان رای غلط استفاده شده ویا درست.
با این درک وتحلیل ازدموکراسی وقانونمداری، باید به رای اکثریت احترام گذاشت ، هرچند که درپشت این رای اکثریت دست های آلوده ی باشد. دموکراسی ویا اگر صریحتر بگویم ، رای اکثریت نمی تواند که حقایق را به اثبات برساند. ممکن است که حق با یک شخص باشد ولی اکثریت آرا باکسی دیگر. فیلسوفان سیاسی نیزبراین نکته توافق دارندکه رای اکثریت صرف به این دلیل قابل احترام است که رای گیری یک روش تصمیم گیری ورسیدن به یک توافق نسبی دریک موضوع عمومی است. اگرنه شاید بسیاری های محق باشند ولی اکثریت آرا وی را محق نداند.
به این لحاظ ، آقای سپنتا باید با این بازی قانونی موافق باشدوکناربرود. شاید دررد صلاحیت او دست های آلوده ویا به گفته ی خودش دست های خارجی دخالت داشته ؛ ولی همین اکثریت آرا او رد صلاحیت کرده وقانون برکیفیت وپشت پرده آرا نمی پردازد. صرف درقانون اساسی آمده است که دلایل رد صلاحیت صریح ومستقیم باشد واگر پاسخ وزیری قناعت بخش برای وکیلان نباشد، وکیلان می توانند که به او رای عدم اعتماد بدهد. فکر می کنم که آقای سپنتا این قانون را نمی پذیرد وبرکیفیت رای اعتراض دارد. درحالیکه خود سپنتا ازهمین وکیلان رای اعتماد گرفت. اگر آقای سپنتا برمشروعیت ولسی جرگه شک دارد، چرا درگرفتن رای اعتماد، شک نکرد. حال برباقی ماندن اش درکرسی وزارت خارجه ، برخلاف قوانین دموکراتیک پافشاری دارد وراه آقای ربانی رییس جمهور سابق را درحفظ کرسی سیاسی درپیش گرفته است. اگر آقای سپنتا به دموکراسی وقانونمندی معتقد است ، همین مردم ماست وهمین نمایندگانش درولسی جرگه. آرای همین نمایندگان مردم است که آقای سپنتا را وزیرخارجه ساخت واکنون هم همان نمایندگان مردم است که اورا رد صلاحیت می کند. اینکه به چه کیف وکان آرا رد صلاحیت شد، تعلق به قوانین ندارد. چون قانون اکثریت آرا بر دلایل و چگونه گی استفاده آرا هیچ توجه ندارد.
آقای سپنتا وطرفداران اش می خواهندکه خود ونظرخودرا بردیگران تحمیل نمایند. من تحمیل نظررا دیکتاتوری می نامم. دیکتاتور همیشه کسی نیست که شمشیربه دست داشته باشد ومردم را گردن بزند. تحمیل اندیشه ونظر خود دیکتاتوری است وکسی که این عمل را انجام می دهد دیکتاتوراست. آقای سپنتا افتخاردارد که شاگرد مکتب فرانکفورت است. آیامکتب فرانکفورت دیکتاتوری را می پذیرد؟ آقای سپنتا گفته بود که درصورتی که مورد استیضاح قراربگیرد ودلایل اش برای نمایندگان مردم قناعت بخش نباشد ، خود استعفا می دهد. حال نه تنها که دلایلش برای نمایندگان مردم- نه دیگران- قناعت بخش نبوده ؛بلکه رد صلاحیت هم شده ، هنوز به کارش ، به حیث وزیرخارجه ادامه داده است. چه انگیزه ی به جز اقتدارطلبی برای آقای سپنتا می تواند موجود باشد؟ وی استاد علوم سیاسی یکی ازدانشگاه های معتبرآلمان وبه گفته ی خودش ، شاگرد مکتب فرانکفورت است وبرتاروپود دموکراسی آگاه است وسالهای سال این ارزش ها را تدریس نموده است.
ازچه کسی می توان توقع داشت که ازدموکراسی دفاع کند ومنافع اش رافدای تحکیم واستقراریک نظم دموکراتیک همگانی کند. شاید بودن سپنتا دروزارت خارجه به نفع کل کشورباشد وجای اورا ازحیث دانش - نه مدیریت - کسی نتواند پر کند؛ ولی این خواست نباید ازطریق غیردموکراتیک بدست آید.

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره
این کتاب را بخریدنباید این اشتباه را مرتکب شده و فکر کنیم که پارلمان افغانستان دارای صلاحیت تام مثل پارلمان کشورهای دیموکراتیک است. از لحاظ حقوقی هم پارلمان افغانستان صلاحیت تام ندارد. چراکه به اعتراف همه به شمول جامعه جهانی این پارلمان بر اساس یک معامله و پروسه در چوکات موافقت نامه بن و موافقت نامه های تابعه (مثل توافق برلین و لندن) ساخته شد تا تمثیلی از روش دیموکراتیک باشد. حدود عمل پارلمان مصالح مندرج در موافقت نامه بن و دیموکراسی است. در صورتی که جنگسالاران پارلمان از این حد تجاوز کنند جایگاه حقوقی پارلمان نیز از دست می رود. در صورت دوام چالش افکنی پارلمان ضرورت و جایگاه قانونی آن دست رفته و تنها گزینه انحلال آن خواهد بود.
salam dostan. wa aqhay hossain moin. in ke jinab wazir khareja chitor wa chraa isteza shod kam wa besh bar hama roshan shode shayad ham kamelan. wa amma man baa ni nazar mowafqh nestam ki jnab wazr sahib qhablih yane doktor abbdulah kheili khob ba qhawmish merasid yarasidagi mekard on rasidagi ki mekard chi bod ? in jenab ba gair az ezbash diga ba darde ech farde afghanistan nakhoda . wa faqhad karish safirkadani famil hayash bode wa bas. manandi digar baradaranash misile sayaf rabani maqhiqh wa....wa
the most important thing in democracy is that everything should be based on law and order. ok, majority’s vote is important, but it has to be in a lawful frame. democracy does not mean that majority can do what they want
هموطن عزیز
این حامیان جنایتکار ملی ملا مسعود و شیطان الدین ربانی از جهاد حرف میزنند ولی بدون اینکه به ما بگویند که جهاد او برعلیه کی بود؟ آیا قرارداد آتش بس در طول جهاد قهرمانانه مردم افغان با روسها جهاد بود و یا خود فروشی و غلامی به میجر های پنجابی؟ لطفا ً در ذیل بخوانید که این حامیان جنایتکار ملی چه واقعیت های را میخواهند از ما کتمان کنند. اینها همان رهزنانی هستند که از برکت دستاورد های شگوفان ! جنایتکار ملی اکنون غلام های حلقه به گوش امریکا شده اند و این را هم جهاد خطاب میکنند.
گروموف آخرین قومندان اردوی اتحادشوری در افغانستان در کتات " ارتش سرخ در افغانستان"(2) مینویسد: "تلاشهای مرکز اطلاعاتی سپاه چهلم دستاورد های معینی به همراه داشت. در سال 1982 ما توانستیم به مهمترین هدف خود نایل گردیم. ما توانستیم با احمد شاه مسعود تما س های بس پایدار بر پا کنیم که تا پایان خروج نیرو های اتحاد شوری از افغانستان تداوم یافتند. طی زمان حضور نظامی ما در افغانستان ، کار ها با مو فقیتهای متناوبی ادامه یافت. بویژه در سال 1982 نمایندگان سپاه چهلم و شخص احمد شاه مسعود موافقتنامه ای را به امضا رسانیدند که در آن مسعود تعهد سپرده بود بروی کاروانهای نظامی ارتش شوری در سالنگ جنوبی ، جائی که او فرمانروای بی چون و چرای آن بود ، آتش نگشاید. مسعود به اعضای گروهش دستور داد تا از فعالیت شدید بر ضد نیرو های دولتی دست کشیده و مبارزه مسلحانه را در گام نخست بر ضد سازمانهای مخالف جمعیت اسلامی افغانستان پیش ببرند. ...........همه گفت و گو ها با مسعود مستقیما توسط فرماندهی نظامی شوروی انجام میگرفت....."
۱. به نقل از کتاب احمد شاه مسعود شهيد راه صلح و آزادي، صفحات ۳۹-۱۰۰، به کوشش: مجيب الرحمن رحيمي، از انتشارات بنياد شهيد مسعود، چاپ ۱۳۸۲.
هر وقتي از كرنيل هاي پاكستاني سخني به ميان مي آمد، احمدشاه مسعود سرگذشت خود را ياد آوري مي نمود. او مي گفت: "در سالهاي هجرت به مشكلات اقتصادي شديدي رو برو شديم، روزي چهار، پنچ نفر تصميم گرفتيم، تا مشكل خود را به يكي از مقامات دولت پاكستان برسانيم. به دفتر نصيرالله بابر كه در آن زمان در پشاوربود، رفتيم. يكي پي ديگري سخن از مشكلات خود بميان آورديم، بابر در طول يكساعت صحبت ما، تنها به روي ميز خود چشم دوخته بود، و به ما و حرف هاي ما اصلاً اعتنايي نداشت".
معین صاحب،
درست است آرای اکثریت در دموکراسی های دنیا قابل احترام است، اما قانون هم راه های قانونی را برای استفاده از این رای اکثریت پیش بینی کرده، و در صورت که ملاحظات در این مورد موجود باشد، هر طرف قضیه چه قوه اجرائیه و چه مقننه می توانندبه مراجع قانونی که در اینجا داد گاه عالی باشد مراجعه کنند، در صورتیکه دادگاه عالی بیطرفانه در مورد قضیه رای خویش را صادر کند آنوقت هر دو طرف فضیه باید متابعت کند.
در ضمنا شما که دیگه باید بیطرفانه قضاوت کنید، از توجیهات که مثلا جناب احمد بهزاد بیشرمانه استفاده میکرد شما استفاده و نشخار دو باره نکنید.
نمیشه که در مقابل عملکرد یک کشور مستقل دیگر مسئولین کشور خود را رد صلاحیت کرد، آخر این احمدی نژاد تصمیم دارد فردا با دستیابی به سلاحهای اتمی اسرائیل را از نقشه جهان بردارد حال، این کار پارلمان افغانستان به این می ماند که مثلا پارلمان اسرائیل وزیر خارجه یا حتی نخست وزیر را رای عدم اعتماد دهد که چرا با احمدی نژاد از راه گفتگو و مذاکره مسئله اختلافات دو کشور را حل نکرده که فردا او میخواهد کشور شان را از نقشه جهان محو کند.
بلی مسئله ریشه در جاهای دیگر دارد، درست است اگه در کدام مسئله دیگه پارلمان وزیر خارجه را صلب صلاحیت میکرد همه ما حق داشتیم که از موضع پارلمان دفاع کنیم، ولی این که دیگه هیچ نوع توجیه منطقی و قانونی ندارد که بخاطر عملکرد یک کشور دیگه مسئولین کشور خود را مسئول بشناسیم...
شاد باشی
راستی نکنه که درخواست وظیفه داده بودی و قبول نشدی در وزارت خارجه، و حال میخواهی عقده گشایی کنی!
خفه نشی ها، صرف یک سوال بود دوست.
دوست عزیز معین،
مقاله ی جالبی بود که از صمیمیت و صداقت حکایت می کرد.
تنها ایرادی که در این نوشته می بینم، تحلیل شما در مورد نگرانی خشم مجاهدین به خاطر داکتر عبدالله است. دوست عزیز! داکتر عبدالله منفور ترین انسان در میان مجاهدین است. او خون قهرمان ملی شهید احمد شاه مسعود را به پاکستان فروخت. هنوز خون آن شهید در کفنش خشک نشده بود که او به دست بوسی مشرف رفت. اینکه این مرد شیاد به چه اندازه مایه ی سر افگندگی مجاهدین است، شاید به بسیاری ها قابل تصور نباشد. او از قندهار است در طی حکومت کرزی ثابت کرد که از قندهار است (البته عیبی ندارد). داکتر عبدالله فعلاً در جایگاه سکرتر جنرال بنیاد شهید مسعود منتظر است که جای سپنتا را پر کند. اما به شما باید بگویم که از پشتی بانی مجاهدین برخوردار نیست و مجاهدین از این مرد نفرد دارند.
نخست اینکه رأی پارلمان درمورد وزیرخارجه مغایرقانون اساسی افغانستان بوده است. به تأسی از قانون اساسی، ولسی جرگه برای سلب اعتماد به یک وزیر دلایل موجه باید داشته باشد، اینکه آیا وزیرخارجه کارش موضوع مهاجرین است یا کدام چیزدیگر باید من وتو قیاس وارزیابی نمائیم. برادرعزیز، از زمانیکه داکتر اسپنتا وزیرخارجه شد، توانست سیاست های خارجه و دستگاه دیپلوماسی کشور را طوری فعال نماید تا پاکستان (رقیب و دشمن تاریخی) کشور را منزوی نماید و موضوع دولت افغانستان مبنی براینکه پاکستان از تروریزم جهانی حمایت می کند، را نیز توانست به جامعه جهانی ثابت سازد. وغیره. باید به یاد داشته باشیم که وزیرخارجه درمدت یک سال کاریش، این همه کار ها نموده است که ما در طول تاریخ افغانستان شاهد آن نبوده ایم. من میتوانم خدمات دیگر ایشان را برایتان ارائه نمایم ولی دراینجا نمی گنجد. در فوق مسئله -دلیل درمورد عدم داشتن دلایل موجه پیرامون استیظاح وزیرخاجه را ارائه نموده ام. موضوع دیگر اینکه، در رأی گیری اول ولسی جرگه، آقای وزیر یک رآی مشکوک (که در دوجای آن قلم خورده بود) نیز وجود داشت. از نظر حقوقی این یک رأی باطل است که درزمره رأی نه مثبت نه منفی حساب می گردد و درتمام دنیا همین چیز معلوم است. اینکه آیا دوباره رأی گیری، کجایش قانونی است را آیا شما ارزیابی نموده اید؟ موضوع دیگر اینکه، ایران یک کشور فاشیست است که به هیچ وجه نگرانی ها، مشکلات، و موضوع گیری های کشور های دیگر و قوانین جهانی را احترام نمی نماید. ایا شما میدانید که طی چند ماه گذشته شورای امنیت ملل متحد چندین قطعه نامه را علیه غنی سازی یورانیم ایران صادر نموده اند و ازایران خواسته شده است تا غنی سازی را متوقف نماید، آیا ایران به نگرانی های جامعه جهانی گوش داده است؟ جوابش بدون شک نخیر است! چگونه ایران به نگرانی ها و مشکلات افغانستان توجه می نماید؟؟؟؟!!!! باآنهمه غیرقانونی ها از مرجع قانونگذار افغانستان، من متیقین هستم که اگر رأی سلب اعتماد وزیرخارجه قانونی میبود، داکترصاحب اسپنتا به دیموکراسی ایمان دارد و آنرا بالاتر از مقام وزارت میداند! هنوز ستره محکمه افغانستان رأی خود را دراین مورد ابراز نداشته است، ولی مطمین هستم که ستره محکمه این رأی غیرقانونی را خوب میداند و آنرا به نفع منافع علیای مردم افغانستان و بخاطر آینده کشور ما و داشتن سیاست صریح وجدی خارجی وفعال فعلی افغانستان، به نفع داکتر اسپنتا ودیموکراسی خواهد داد! با عرض احترام سهیل شارق
معین جان تشکر!
مقالهء جالب و خواندنی بود. دفاع از اسپنتا و عملکرد او در وزارت خارجه جهالت محض از سیاست های این فلسوف شکست خورده است. او بدتر از سلف خود داکتر عبدالله قوم پرستی را در وزارت خارجه ترویج داد، این واقعیت را میتوان در انتصابات جدید در وزارت خارجه مشاهده کرد که در آن از بعضی از اقوام اصلاً نمایندهء وجود ندارد.
درست که آقای دوکتور به قوم گرایی باورد ندارد اما آیا به عدالت اجتماعی و شرکت برابر تمام اقوام افغانستان که از خواسته های دیرینه و مشروع مردم است نیز ایمان ندارد؟
به همه دوستان سلام.
تشکر ازکسانی که پیام نوشته اند. می خواهم که یک تذکر کوتاه درمورد این نوشته بدهم. آن اینکه نوشته ی بالا تا آنجا از سپنتا حمایت نموده که رد صلاحیت نگردیده. حتی نگارنده بااستیضاح ورد صلاحیت آقای سپنتا ازسوی ولسی جرگه مخالف است ؛ ولی وقتی که او بنابر هردلیل - چه خوب وچه بد - ازسوی ولسی جرگه با اکثریت آرا رد صلاحیت می شود و آقای سپنتا هم چنان پافشاری بربقای اش درکرسی وزارت خارجه دارد، با این عمل آقای سپنتا موافق نیست.
راست میگی شیرشاه زمان
یکی از همان دزدان تاجیک و پنجشیری کاکای کرزی صاحب است که سالها در چوکی سفارتهای اروپای در زمان حکومت ربانی و وزارت عبدالله تکیه زده بود. دیکتاتور صاحب رنگین اسپنتا لطف کردند ایشان را به سفارت پر چرب تر افغانستان در عربستان سعودی نشاندند.
یکی دیگر از همان دزدان تاجیک و پنجشیری شهزاد ناصر ضیاء نبیره امیر عبدالرحمن خان چنگیز افغانستان است. ایشان هم چندین سال بر سفارت کشور در آلمان تکیه زده بودند.
این دو مشت نمونه خروار است.
سلام به دوست عزیز معین
در دنیای امروز مهم نیست که حقیقت چه باشد مهم این است ما چگونه میتوانیم خواسته های خود را حقیقت جلوه دهیم. دموکراسی هم همینطور است. معنی واقعی دموکراسی مهم نیست. مهم این است که این واژه بتواند خواسته استفاده کننده آن را مشروع جلوه دهد.
و در این گیرودار آنچه منافع اقلیت را بیشتر و بهتر تامین کند از نظر من بعنوان یک اقلیت ارزشمند است.
آنلاین : سپنتا دیکتاتور رنگین در هیات دموکرات از مکتب فرانکفورت
قابل توجه آقای معین!
اضهاردلسوزی شمادرقسمت آقای اسپنتاقابل قدراست چراکه اواستادشمابوده.ولی آقای اسپنتااصلآ لیاقت وزارت خارجه رانداشته کسکه مسوولیت خودراوموقف خودرافراموش کرده وکارهای رابکندیاگپ های رابزند که به ضررش باشدوهیچ فایده نداشته باشد.
وقتی کسیکه پایگاه مردمی نداشته باشد" حمایت ریس جمهورنداشته باشد" سابقه سیاسی وجهادی وطالبی نداشته باشد( به اصطلاح مردم آسمان تیرکند وزمین قیر کند و سفانتا وزیرخارجه شود).
کسیکه هیچی ندارد وحتازبان دیپلماتیک نداشته چطورمیتواند وزارت خارچه پبشببرد. بهتراین است فرست به کسی دیگری داده شود.
این نقل قولی است از سپنتا که «پیام زن» نقل کرده:
«.... من معتقدم که مقاومتی که احمد شاه مسعود رهبری کرد باعث شد، باز تکرار میکنم باعث شد که افغانستان به مستعمره کشور دیگری تبدیل نشود و یکی از صفحات درخشان تاریخ کشور ماست. من به یاد دارم که در آن زمان احمد شاه مسعود آقای داکتر عبدالرحمن و آقای کاظمی که فعلآ عضو شورای ملی هستند و برادر خود ولی مسعود را به آلمان روان کردند و در صحبتهایی که با ایشان داشتیم به دلیل دفاع از استقلال افغانستان حمایت خود را از مقاومت اعلان کردیم.»
اگر این گفته سپنتا واقعیت داشته باشد دیگر با این نوع دفاعش از قاتلان مردم ما و فاشیست های نامدار در واقع آبروی نه تنها خودش بلکه تمامی روشنفکران را برده است.
آنلاین : سپنتا، نیلوفری در لجنزار یا مرتدی دنبل دار؟