فرياد پرخروش ملت افغانستان
جبهه هاي سياسي امروزي از كجا منشأ مي گيرند؟
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
به قلم پوهاند جنرال عبدالعزيز "عازم"
زماني كه قطعه خاكي از پيكر هند بزرگ طبق پلان استعماري انگليس به نام پاكستان جدا شد، دولت سلطنتي افغانستان خط نام نهاد ديورند را به رسميت نشناخت.
دولت نظاميگر پاكستان در مقابل، به شيوة سياست استعماري بريتانيا، فعاليت مخفي تخريبكارانه را در صفحات شمال كشور ما به راه انداخت و قول پنج خود را از يك عده اربابان، بايها و متنفذين محل و بوروكراتهايي كه منسوب به ولايات صفحات شمال كشور بودند، به مقصد تجزية افغانستان فعال ساخت.
خوانندهگان محترم اين سطور! اميدوارم به روشني بپذيريد كه هدف از ذكر كلمة قوم و اقوام از طرف نگارندة اين سطور آنست كه حقايق تاريخي متعلق به همة اقوام و در نهايت به ملت واحد افغان را بيان بدارم. ورنه هيچگونه مهتري و يا كهتري بين اين قوم و آن قوم نزد من مطرح نيست و آنرا جهالت و جفا در حق ملت واحد افغانستان ميدانم و عليه آن با قاطعيت مبارزه كرده ام و مينمايم.
فعالين اين قول پنج، مردم صفحات شمال را عليه پشتون ها تحريك ميكردند و افسانه هايي از چنگيز مغل و تيمور كورگان را به مثابة اساطير در ذهن عوام زنده ميساختند و به خورد آنها ميدادند. به اين ترتيب در ميان ملت واحد افغانستان تخم نفاق قومي و سمتي و زباني را ميپاشيدند.
اينها از يكسو به نفع دولت نظاميگر پاكستان، بعداً ايران و بعداً روسها عليه دولت مركزي افغانستان به فعاليت تخريب كارانه ادامه ميدادند و از سوي ديگر بدين وسيله جلو عصيان تودههاي مظلوم و تحت ستم از جمله دهقانان در ولايات شمال كشور عليه خود اين استثمارگران فيودال و بوروكرات را ميگرفتند و بدين ترتيب توجه مردم را به سمت ديگر؛ يعني (دشمني عليه پشتون ها) سمت ميدادند. نمونة بارز آن پروگرام خاينانة آزادبيگ است كه تمويلكنندة عمدة آن بعداً پاكستان بود.
اين فعالين قول پنج بيگانه، خيلي ماهرانه به شاه خود را نزديك ساختند و فرزندان شان را به حيث بچههاي دربار به ارگ سلطنتي ميفرستادند.
زمانیکه فقيد محمد داوود در دورة صدارتش با ارادة پرتوان دست به اعمار جامعة افغان زد، توسعة متوازن روز افزون در عرصههاي مختلف معارف، اقتصاد و خدمات اجتماعي در سراسر كشور اوج گرفت و طرح و تطبيق پلانهاي پنج ساله آغاز و ادامه يافت، فعاليت اين سپوتاژران متذكره مؤقتاً فروكش كرد.
در سال 1342 تمام مرتجعين و جناح راست سلطنت و جواسيس بيگانه دست به دست هم دادند و كودتاي سفيد عليه فقيد محمد داوود را انجام دادند و او را از صدارت كنار زدند و خانهنشسين ساختند و بدين وسيله افغانستان را از مسير سالم رشد همهجانبه و متوازن محروم ساختند.
در دوران به اصطلاح دهة دموكراسي محمد ظاهرشاه، نسل كهنه و فرتوت اين جواسيس بيگانه و سپوتاژران مكار جاي و وظيفة خود را به فرزندان شان كه در عاليترين شرايط و امكانات اقتصادي و اجتماعي، تحصيلات خود را در داخل و خارج كشور به پايان رسانيده بودند، سپردند.
اين تحصيل كردهها، تاجران پختة سياسي بار آمده بودند و با زرنگي در داخل احزاب و سازمانهاي سياسي چپ و راست نفوذ كردند و تا سطح رهبري آن سازمانها خود را رسانيدند. وظيفة تخريب كاري و انشعابات را به سر رسانيدند، فعاليت تخريبكاري خود را صبغة سياسي دادند و به عنوان مبارزه عليه ستم ملي، جوانان تحصيل كردة صفحات شمال را در كشور بسيج ساختند.
عده اي از آنها در حزب دموکراتیک خلق افغانستان و عدهاي هم در سازمان جوانان مسلمان افغانستان خودها را تا سطح رهبري رسانيدند.
اينها در جامعة افغانستان به نام ستمي ها شهرت يافتند.
اينها هميشه به حيث انشعابگران، جدايي طلبان (سكتريست ها) در عرصة سياست فعاليت كرده اند و ميكنند.
اينها نه به سوسياليزم معتقد بودند و نه به اسلام كدام علاقهاي داشتند و نه دارند؛ ولي با تظاهر به اين دو ايديولوژي تا مغز استخوان ستمي باقي مانده اند.
عدة ديگري از نويسندهگان و سياستمداران كه در ولايات مركزي و جنوبي و جنوب شرقي كشور، در دام آي اس آي افتاده بودند، نغمة عظمت طلبي پشتون ها را سر دادند. بالاي زبان پشتو در اينسو و آنسوي خط نام نهاد ديورند تجارت سياسي را آغاز كردند و ضديت با زبان دري را به تدريج رونق دادند؛ حتا عدة از نويسندهگان مشهور پشتو، عضويت مسلمليگ پاكستان را داشتند.
بعضی از سیاستمداران و نویسندهگان همين گروه شوونيست، اجندای سیاسی و قومی سازی قدرت در افغانستان را دنبال میکنند و در حقیقت اینها مجریان نوعی ناسیونالیزم قومی و سلطهجویی استراتیژیک پاکستان در افغانستان میباشند.
اين گروه فروخته شده و عقب نگهداشته شده و داراي ژستهاي شوونيستي با آن گروه فروخته شده با اداهاي سكتارستي جمعاً منشأ تمام آفتخيزيها در كشور در طول اين نيم قرن اخير اند، كه وطن و ملت افغان را به تباهي كشاندند. اكنون همينها جبهه هاي سياسي ساخته اند و ميسازند. گروههاي سياسي داخل همين جبهههاي انحرافي وابسته به بيگانهگان بود كه اختلافات زباني و قومي را ايجاد و فربه ساختند و بازی قدرت را در کثیفترین شکل آن ادامه میدهند.
همین گروههاي رهبري جبههها بودند كه جنگهاي تنظيمي را چاق ساختند و اكنون كه اين بازار به كساد گراييده، اختلافات قومي را ايجاد و به شدت دامن ميزنند. اينها بالاي دو واژة پشتو و دري چنان هياهوي مغرضانه را برپا كردند، تو گويي آسمان به زمين خورده است. عاشقان افغانستان هردو زبان پشتو و دري را ميراثهاي گرانبهاي ملي خود ميدانند و هردو را مانند مردمك دو چشم خود دوست ميدارند و به سروصداي اين دشمنان شناخته شدة ملت افغانستان كمترين ارزش قايل نيستند و آنرا مردود و محكوم تاريخ اعلام ميدارند.
اينها كلمة محترم (افغان) را مرادف با (پشتون) معنا و تفسير ميكنند و با اين ترفند تمام هموطنان غير پشتون را از افغان بودن خارج مينمايند و به اين وسيله وحدت ملي كشور را ميخواهند كاملاًً پاشان بسازند و هويت ملي افغانها را مخدوش گردانند. هدف عمدة هردو جبهة سياسي؛ یعنی هم سكتاريستها و هم شوونیستها (به عبارت وطنی هم جدائيطلبان و هم عظمتطلبان) که هردو پشت روی یک سکه اند، این است که اقوام باهم برادر ساکن وطن محبوب مان افغانستان را بین هم در اندازند و دولت مرکزی را به سود عظمت طلبان منطقه از هم پاشان سازند و بار ديگر انارشي بيبندوبارانه و كشتوكشتار بيرحمانه را در وطن به راه اندازند؛ زيرا شاملين اين جبههها نميتوانند در صلح و امن به حيات و موجوديت خود ادامه دهند. اينها سالهاست كه در كودتاهاي چپي و راستي، جنگهاي داخلي و تنظيمي و قتل و كشتار، صاحب نان، نام، ثروت، مكنت و مقام) شده اند؛ اينها در نشرات خود پيوسته، از موجوديت مخالفتها و دشمنيهاي ريشهدار، در ميان اقوام افغانستان قلم فرسائي ميكنند و عمدتاً همه اقوام غير پشتون را يكطرف و پشتونها را طرف ديگر قرار ميدهند.
اينها آغاز هجوم هاي قومي پشتونها را بر ساير اقوام ساكن در اين وطن از دوران زمامداري امير عبدالرحمن خان به اينسو در وجود يك سلسله رخدادها ميشمارند و دوران سلطنت نادرشاه و خاندانش را معراج سلطة قومي پشتون ها تبليغ كرده اند و ميكنند.
هموطنان! بيائيد كمي اين ادعاي پوچ و عوامفريبانه آنها را باز كنيم:
امير عبدالرحمن خان يك سياستمدار نيرومند بود كه در نتيجة جنگها با امير شيرعليخان و ساير سرداران خانوادة محمدزائي رشد كرد. وقتي به قدرت رسيد ابتدا تمام رقباي خانداني خود را سركوب كرد و سپس به سركوب ملوكالطوائفي در سراسر كشور پرداخت.
تمام غازيان و مجاهدان پشتون ضد استعمار انگلیس، از جمله ملامشك عالم اندري و محمد جانخان وردك را كه در جنگ دوم افغان و انگليس نقشهاي اساسي داشتند نابود ساخت، غازي محمد ايوب خان قهرمان معركة ميوند را از وطن خارج ساخت، بغاوت سردار محمد اسحق خان پسر كاكايش را در ولايت بلخ سركوب نمود. از جمله، بغاوتهاي عدهاي از متنفذين هزارهجات و نورستان را سركوب كرد، همانسان كه سلطنت ظاهرشاه بغاوت ببرك خان حدران را در پكتيا و بغاوت صافيها را در اطراف ولايت كابل سركوب نمود.
در جريان اين سركوبها و مطيع ساختن سركشان به ادارة مركزي، ممكن است عساكر و مامورين دولتي كه مربوط باشندهگان تمام كشور بودند، از اضافه رويها و تشدد كار گرفته باشند. اين قضايا به قوم پشتون چه ارتباط دارد؟!
همچنان وقتي نادرخان كابل را از حبيبالله كلكاني ميگرفت در سپاه خود عدة معدودي از باشندهگان ولايت پكتيا را شامل ساخت. او براي تحكيم قدرت خود و سركوب مخالفين خود مانند هر سياستمدار مستبد، پشتون مخالف خود را هم سركوب كرد، هزارة مخالف خود را هم سركوب كرد و تاجيك هم صدا با حبيبالله كلكاني را هم سركوب كرد. اين قضايا به قوم پشتون چه ارتباط دارد؟! اينها حاكميت يك خاندان معين مخصوصاً شخص نادرخان را به قوم پشتون كه در سراسر كشور ساكن اند، چرا نسبت میدهند و آنرا حاكميت جابرانة پشتونها بر ساير اقوام قلمداد میکنند.
حاكميت نادرخان را مساوي به حاكميت قوم پشتون دانستن نه تنها يك امر غير عادلانه و دور از حقيقت است؛ بلكه به تمام معنا غير عقلاني است.
اينكه محمد گل خان مومند و شير خان به حيث ماموران بلند پاية دولت آل نادر، در صفحات شمال با ذوق و سليقههای از هم متفاوت با مردم بومي آن ولايات و ناقلين بيزمين كه از جنوب و مركز كشور به شمال كشور مسكنگزين شده بودند، چگونه برخورد نموده اند، به هيچ وجه به قوم پشتون ارتباط ندارد. قابل توجه اينست كه نقل مكان پشتونها به شمال و غرب و تاجكها به جنوب و جنوب شرق يك عمل مدبرانهاي بود كه در نتيجة آن تا اكنون افغانستان يك پارچه و متحد داريم كه در برابر فعاليتهاي خرابكارانة (تجزيه طلبي ها و برنامة آزاد بيك و پانتركيزم و هم شوونیزم بیبنیاد مسلمليگي و غيره)، تا هنوز هم استواري خود را حفظ كرده است.
لهذا هيچگاهي در هيچ مرحلة تاريخ وطن، پشتونها بالاي هيچ يك از اقوام ديگر هموطن شان تجاوز نكرده اند و اقوام ديگر هم هيچگونه دشمني با پشتونها نشان نداده اند. هرچه صورت ميگيرد از اثر سپوتاژها و قول پنج بيگانه است كه از شمال، جنوب و غرب براي فريب مردم كشور، نسخه پردازي شده و ميشود.
توجه كنيد! آنجا كه بر فرق بيگناهان كابل كه در آن پشتونها هم بودند؛ ميخ كوبيده ميشود، اين كار قوم هزاره نبوده و نيست. اين كار همانهايي بود كه به صورت جنون آميز طبق دستور بيگانهگان بدين وسيله در ميان ملت واحد افغانستان اختلاف و دشمني ايجاد ميكردند. همچنان آنجا كه سينههاي خواهران هزاره را در افشار كابل ميبريدند و قتل عام زنان، مردان و پيرمردان و اطفال را انجام ميدادند، كار قوم پشتون نبوده و نيست. اين كار ديوانه وار آنانيست كه از بيگانهگان و دشمنان اين وطن به مقصد ايجاد دشمني ميان اقوام پشتون و هزاره و تاجيك و ازبك دستور گرفته اند.
تمام حوادثي كه قبل از آن و يا بعد از آن تا امروز انجام يافته و مييابد، در آن از معدودي هزارهها و معدودي پشتونها و معدودي تاجكها و معدودي ازبكها استفاده صورت گرفته است، آن هم به وسيلة تاجران سياسي و نمايندهگان سازمانهاي جاسوسي بيگانهگان که امروز جبهههای سیاسی میسازند و تیشه به ریشة ملت واحد افغانستان زیر نام (ملت) میزنند و نام پاك و محترم (ملت) را روپوش اعمال زشت خود ميسازند. درينجا چند تن ماجراجوي متعصب را نبايد به نام يك قوم كثيرالعده حساب كرد. من خودم شاهد قضاوتهاي تعداد زيادي از برادران و خواهران هزاره و شيعه مذهب بودم كه اعمال ننگين و وحشيانه ميخ كوبيدن بر فرق هموطنان مسلمانش را و هم در كانتينر انداختن و آتش زدن آنها را به شدت محكوم ميكردند و به عاملين و دستور دهندهگان آن لعنت و نفرين ميفرستادند. من شاهد گفتار پشتونهاي ولايت كابل بودم كه اعمال جنايتكارانة ضد خواهران و برادران هزاره را به شدت نفرين ميكردند و آنرا كمال بيغيرتي و نامسلماني ميدانستند. روح اقوام هزاره، پشتون و تاجك و ازبك ازين اعمال شيطاني نفرت دارد. اگر خيمههاي قوم پشتون، تاجيك، هزاره، ازبك، تركمن و نورستاني و غيره باشندهگان افغان زمين از هم جداست؛ اما دلهاي همه باهم پيوند دارد، خيمه هاي ما جدا دلها يكي است.
در جنگ ميان كوچيها و باشندهگان ولسوالي بهسود، بودند و هستند گروپها و گروههاي سياسي كه هردو طرف (برادران كوچي و برادران هزاره)، را ناشيانه و مغرضانه به جنگ تشويق و ترغيب مينمايند و يكي از طرفها را برضد طرف ديگر تحريك و تقويت ميدارند و هر كدام از اين گروپهاي سياسي كه در اپوزسيون و يا پوزسيون دولت قرار دارند، يكطرفه موضعگيري ميكنند و به مقصد به دست آوردن امتيازات سياسي از دولت مركزي، به اين تحريكات دست مييازند و از يك خراشيدهگي، زخم ناسور ميسازند.
بايد به اين مَلِكي و افسقالي اين تاجران سياسي خاتمه داده شود و فرزندان راستين مردم و آنانيكه صادقانه در جهت خير و سعادت آن عده برادران كوچي كه در گذشته در ولسوالي مذكور مالچر داشتند و باشندهگان ولسوالي بهسود كه اكنون با برادران كوچي مشكل دارند مسؤولانه بيانديشند و از طريق تفاهم ذاتالبيني به قناعت هردو جانب قانوناً بپردازند، نه اين كه موضعگيري و جانبداري هاي مغرضانه نمايند.
هموطنان شرافتمند، (پشتونها، تاجيكها، هزارهها، ازبكها، تركمنها، نورستانيها و تمام ساكنان سرزمين واحد مان افغانستان)!
اين شيوه هاي ناهنجار بازاري كه يك قوم را بيگانه و قوم ديگر را مهاجر و قوم ديگر را فاشيست خطاب ميكنند، ظلمي است كه از پنجاه سال قبل بدينسو طوري كه قبلاً يادآوري كرده ام، دشمنان بيروني به وسيلة قول پنج شان بر ملت واحد افغانستان روا داشته اند، که گاهي ظريفانه و گاهی خشونت بار ادامه دارد.
اين مافياي زمين، مافياي تهاجم فرهنگي، مافياي پول شويي و مافياي توليد و تجارت مواد مخدر و بالاخره مافياي سياسي را دقيقاً تشخيص دهيم و آنها را به زور ملت يك پارچه و متحد افغانستان، به عقب نشيني و شكست قطعي مواجه سازيم.
نگارندة اين سطور به تمام وطندوستان واقعي كشور "فرياد پرخروش ملت افغانستان" را ميرساند كه باهم متحد شوند و دست معاملهگران رسوا و عمال ماسک پوش دشمنان خارجی را از سرنوشت كشور و ملت كوتاه و قطع سازند!
تكرار ميكنم: هيچ قوم در افغانستان فاشيست، شؤونيست، ستمي و سكتاريست نيست. اين خود سياستمداران جبههها اند كه فاشيست و شوونيست ميشوند و يا ستمي و سكتاريست ميشوند.
وقتي منافع شخصي حزبي، گروهي و گروپي اين سياست مداران محترم جبهه ها ايجاب بكند با دشمنان تاريخي اين وطن هم سر از يك گريبان مي كشند، بدون آنكه لحظه اي از خجالت سرخ شوند؛ ولي زمانيكه منافع ملي و سرنوشت وطن مطرح مي شود، آنگاه اين رهبران و ذوات محترم به اصطلاح خود شان محوري، در لاك حزب و گروه خود فرو مي روند و خود را واجب الاحترام و مستحق تمام امتيازات مي دانند و پرداختن به وجايب ملي را كسر شأن جهادي خود مي پندارند و رداي نوراني جهاد (!) را به دوش مي كشند و كسي را ياراي آن نيست كه به مقام قدسي آنها نگاه كنند و بگويند كه بالاي چشم شما ابرو است اين را مي گويند اسلام سياسي و چون خود رهبران سياسي از نگاه موقف معنوي در جامعه در طول سالهاي متمادي به خصوص اين هفت سال دوران دموكراسي، چيزي نشدند و در قلوب مردم راه نيافتند به ناچار از نام محترم شهداي جهاد به خصوص شادروان احمد شاه مسعود كه حسابش از همه جداست، تا مي توانند استفاده مي كنند و كاملاً مصداق همين ضربالمثل اند: من آنم كه رستم جوانمرد بود.
اكنون پرسش ذيل را به تحليل مي گيريم:
ادامة جهاد بعد از 26 دلو 67 به خاطر چي؟!
آيا جهاد تنظيم ها به خاطر آزادي افغانستان و خروج نيروهاي شوروي از كشور بود، يا خير؟! شورويها در 26 دلو 1367 به صورت كامل از وطن ما خارج شدند، اين پيروزي ملي يا در اثر سياست مدبرانه و شجاعانة شهيد داكتر نجيبالله به اتكاي ملت مجاهد افغانستان بود و يا در اثر رشادتهاي مجاهدين كه ديوار برلين را هم فرو ريختاندند (!) و كابل را هم در مدت پنج سال به بهشت برين(!) بدل كردند. به هر حال وطن در همان تاريخ آزاد شد. بلافاصله اردوي افغانستان تحت قيادت داكتر نجيبالله تعرض مستقيم نظاميگران پاكستان را در جبهه مشرقي به شكست قطعي (دشمنان مواجه ساخت و دفاع مستقلانه از وطن را مؤفقانه تحقق بخشيد، پس ادامة جهاد اين رهبران محترم به خاطر چي بود؟!
اين رهبران محترم تنظيم هاي جهادي و سخنگويان شان تا امروز همة ملت را كور خوانده اند و همان نعره هاي مستانه تاريخ زده و عوامفريبانه را سر مي دهند كه "رژيم داكتر نجيب الله هم مانند رژيم هاي تركي، امين و كارمل، رژيم كمونيستي بود، لذا ما تا سقوط داكتر نجيب الله به جهاد خود ادامه داديم"، در حاليكه داكتر نجيب الله را كسي در نتيجة كدام محاربه و حرب با نيروهاي مسلح آن رژيم، سقوط نداده بلكه اين افتخار (!) سقوط رژيم مصالحة ملي و ناكام ساختن پلان صلح پنج فقرهيي ملل متحد، به پرچمي هاي ستمي مآب به دستور روس ها و سازش با مخالفين رژيم كه در بارة آن ها ذكر به عمل ميآيد تكيه مي كند تنظيم هاي جهادي فقط بدون كمترين مانع به سوي كابل مارش كردند. كودتاچيان جبون كه نمايندگان شان همين اكنون هم در داخل همين جبهه هاي سياسي سر و كله مي جنبانند، دولت و قواي مسلح منظم افغانستان را دودسته به رهبران تنظيم هاي جهادي تسليم كردند و خودشان پا به فرار گذاشتند.
گناه رژيم داكتر نجيبالله اين بود كه شوروي ها را از وطن بيرون ساخت و چهار سال قبل از امدن گروه هاي تنظيم هاي جهادي به كابل، وطن را آزاد ساخت.
روزي هم يكي از قارونهاي كلان (آقاي نواز شريف) در زمان صدارت خود در پاكستان لاف زنان بــه افتخار (!) ميگفت: "من بزرگترين خدمت را به وطنم (پاكستان) انجام دادم، يعني اردوي افغانستان را كه هميشه از آن بيم داشتيم در اثر پلانها و تلاش هاي من كاملاً از بين رفت".
اولاً ازين قارون بايد پرسيد، در كدام ميدان، در كدام محاربه و حرب اين مؤفقيت نصيب تو شد؟؟!!
حقيقت اينست كه نظاميان پاكستان و اردوي مدرن آن، شهامت رويارويي را با اردوي افغانستان نداشتند، ما را توسط عمال خود از عقب خنجر زدند.
جنگهاي تنظيمي از يكسو اختلافات قومي را ميان ملت واحد افغانستان ايجاد كرد و از سوي ديگر به ميزان توسعة جنگها و اوجگيري بحرانها در كشور ما توسط فرزندان ناخلف اين وطن كه ايادي نظاميگران پاكستان بودند تمام تأسيسات اردو توأم با تأسيسات و نهادهاي اقتصادي و فرهنگي كشور به آتش كشيده شد. اين ايادي دشمنان خارجي، هزاران ميل اسلحه را دزديدند و به باداران پاكستاني خود سودا كردند. تانكها و زرهپوش ها را پارچه پارچه كردند و به عنوان آهن پارههاي به غنيمت (!) گرفته شده در بازارهاي خارجي فروختند. طيارات را اره كردند و توته توته به بيگانهها رسانيدند، حتي دوره گردها ده به ده و شهر به شهر و خانه به خانه ساليان متوالي ميگشتند و لباسهاي نظامي، كلاه، بوت و كمربند عسكري را جمعآوري ميكردند و در سيستم تاراجگري همه را به خارج از كشور انتقال ميدادند. اين بود اسلام آنانيكه از بيگانهگان درس گرفته بودند.
همين لحظه كه من اين سطور را مينگارم، شمارة تازة (صدوپنجاهم) روزنامه 8 صبح يوم يكشنبه تاريخ 1 سنبله 1387 در روي ميزم قرار دارد، مطلب خبري زير عنوان (تلاش ها براي تقويت نيروهاي هوائي بيشتر شده است) در آن روزنامه نظرم را جلب كرد، نوشته ام را در همينجا متوقف ساختم و اين خبر را به دقت مطالعه كردم. در ستون اول صفحة اول پاراگراف اخير، اين مطلب نگاشته شده است:
"پيش از آنكه مجاهدين سابق در سال 1371 خورشيدي به قدرت برسند، افغانستان داراي نيروي قوي و مجهز هوائي بود. وزارت دفاع ميگويد در آن سالها افغانستان حدود (400) هوا پيما داشت."
عزيزان! اكنون ملت فرياد ميكشد كه اين همه دارائيهاي ملي ما چه شد مسؤول تاراج شدن آنها كيان اند؟! اين مشت نمونه خروار از تاراج گريهاي آن زمان است.
در سال هاي بعد از 1371 الي سقوط طالبان تمام كتب طبع شده در طول يك قرن (قرن بيستم) در مطبوعات افغانستان كه گنجينة گرانبهاي فرهنگ ملي كشور را به زبانهاي دري و پشتو تشكيل ميداد و هم آثار مطبوع نظامي (مانند تعليمنامهها و تعليماتنامهها) را از بازارها و خانهها، از آرشيفها و ديپوها جمع كردند و به خارج از كشور انتقال دادند.
قشر مدافعين وطن (افسران و جنرالان مؤمن و وطندوست، تعليم يافته و آگاه اردوي افغانستان) تحقير شده و خلع سلاح شده از صحنة فعال دفاع وطن خارج ساخته شدند و ميدان تاراجگري بيگانهگان گرم شد.
99 فيصد منسوبين اردوي افغانستان با خانوادههاي شان مسلمانهاي متدين و با غيرت و ملي بودند.
بلي! اردوي افغانستان مطابق خواست دولت بيرحم پاكستان در سالهاي بعد از آغاز 1371 قرباني عقدههاي بيلجام و تعصبات كور گرديدند.
تاجران سياسي كه بعد از كنفرانس بن يكي پي ديگر، نهادهاي نظامي و پست هاي كليدي را غصب و ميان خود تقسيم كردند، آخرين ضربات را بالاي نظاميان و شخصيتهاي ملي نظامي به شمول فرهنگيان نظامي آن كه در وطن باقي مانده اند وارد آوردند.
اينها شمهاي از كارنامههاي افتخارآميز مجاهدين بود كه تاكنون هيچ كسي و هيچ قلم بدستي در روزنامهها، جرايد، مجلات و هفتهنامههاي شان يادي از آنها نكرده اند.
هموطنان!
نتیجه عمده این تحلیل اینست که:
1- جهاد به حکم کلام الهی در برابر ایدیولوژی ضد اسلامی مؤمن به ملت مسلمان و حق پرست افغانستان است. افتخار جهاد مربوط به ملت مسلمان و مجاهد افغانستان است، که تمام مردم این سرزمین در آن شریک اند، هیچکسی و هیچ گروه و گروپ سیاسی حق انحصار آنرا ندارند. تکرار میکنم ملت ما ملت مجاهد است.
یک عدهیی قلیل تاجران سیاسی و عوامفریب جهاد مال شخصی و حزبی و گروپی و گروهی خود میدانند و حاصل قربانیها، سربازیها، شهادتها، معلول شدنها و بیخانمان شدنهای افراد معصوم و با ایمان و مجاهدان حقیقی افغانستان را مال و ملک خود میدانند و از این راه ثروت و مکنتهای فراوان را برای خود اندوخته و میاندوزند. نه به مجاهدین معلول و معیوب کوچکترین حقی پرداخته اند و نه از آنها کمترین مواظبت به عمل آورده اند.
در حقیقت مجاهدین حقیقی و واقعی در دست سیاستمداران تنظیمها و جبههها استعمال شده اند. و اکنون نیز از آنها به حیث حربه بخاطر حفظ و تحکیم قدرت خود استفاده مینمایند. باید خود مجاهدین حقیقی وطن بیدار شوند و این تاجران سیاسی که از نام پاک جهاد تا کنون استفاده کرده اند، بیش از این نتوانند برای تحکیم مواضع سیاسی منحط خود استفاده نمایند.
2- ملت عذابدیده افغانستان به تاجران سیاسی جبهها که دیگر بازار قبلی شان کساد شده است، اجازه ندهند از نام پاک ملت سؤ استفاده نمایند و در وجود جبههای سیاسی، اقوام و باشندهگان این مرزوبوم را به جان هم اندازند و با عوامفریبی و نفاق افگنی وحدت ملی افغانها را پاشان سازند.
كاسة صبر ملت افغانستان لبريز شده است و فرياد پرخروش ملت افغانستان از كران تا كران سيارة ما خواهد رسيد. ملت عذاب ديدة ما ازين به بعد به هيچ كسي حق نخواهد داد كه بيش ازين با سياست بازيها، معاملهگريها و خوشخدمتيها به سازمانهاي استخباراتي جهنمي بيگانهگان به ملت واحد و متحد افغانستان جفا روا بدارد.
به تمام ديوانهگان ضد وحدت ملي و قدرت طلب، بحيث يك شهروند دردمند اين وطن ميگويم:
به جنون دشمني قومي و زباني پايان دهند، بگذارند اقوام باهم برادر افغان در پهلوي هم دست به دست هم بسوي يك زندهگي آبرومند و مملو از رفاه همگاني و وفاق معنوي پيش بروند. دشمنان بيروني را بيش از اين شاد نسازند و مانند كسانيكه اين جاده را كوبيده اند و بدنامي ابدي را كماهي كرده اند، باز نكوبند!
برادر هموطن!
من عزيز عازم نه نمايندة كدام حزب و كدام گروه هستم و نه به كدام مقام وابسته هستم و نه با بيگانگان كدام سروسري دارم و نه آدم پر عقدهاي هستم كه روي عقدههاي شخصي درين سن تقريباً هفتاد سالهگي قلم بدست گرفته باشم. هويتم كاملاً روشن است. بحيث يك شهروند با درد اين ملت عذابديده و تاراج شده و اين وطن آتشديده و ويران شده، با ديد و قضاوت مستقل خودم گوشهاي از حقايق جاري در وطنم را نگاشتم، زيرا شاهد دقيق همه جريانات تقريباً نيم قرن اخير بوده ام.
پايان
پيامها
6 نوامبر 2008, 07:10, توسط امین
محترم پوهندوال عبدالعزیز عازم!
امروز مسایل سیاسی افغانستان وقوم محوری قبیله گرایی چنان روشن وهویدا است که اگر شما هرچقدر هم قسم وقران بخورید و تظاهر به روشنفکری بکنید پلان های شوم محمد گل خان مهمند وتیم شان را در جهت ارمان به اصطلاح وحدت ملی با کلمات رنگ وروغن بکنید ومسئله شوم ناقلین وقباله چراگاه های مردمان بیچاره ازبک وتاجک وهزاره شمال را بدست کوچی ها امری ملزوم برای حفظ تمامیت ارضی قلمداد نمایید سودی نخواهد داشت وحنای شما دیگر رنگی ندارد موفق باشید
آنلاین : فریاد پر خروش ملت افغانستان
8 نوامبر 2008, 02:30, توسط شمس الدين "عليم"
دوست عزيز امين نام سلام!
اولاً اينكه خودت اصلاً دقت نكرده اي كه نام استاد گرانقدر محترم بريد جنرال پوهاند عبدالعزيز عازم استاد سابقه دار اردو است كه فعلاً از دست اين جنايت كاران كه فعلاً بر سر قدرت است، خانه نشين شده است.
دوست عزيز اميدوار هستم كه در قسمت نام اين استاد گرانقدر توجه كنيد. استاد پوهندوال نيست. پوهاند جنرال عبدالعزيز عازم است.
به هر ترتيب مسايلي را كه شما ياد كرده ايد باز هم دقت كنيد من چيزي نمي گويم فقط دقت نماييد بعداً در مي يابيد كه استاد همه جانبه اين مسأله را مطرح نموده است.
مؤفق باشيد.
دگروال متقاعد شمس الدين "عليم" و يكي از شاگردان استاد كه از همين طريق مي خواهم براي استاد سلام هاي زياد خود را و جان جور و صحت كامل شان را از خداوند متعال بخواهم.
موفق باشيد
9 نوامبر 2008, 07:49, توسط يما
دوست عزيز آقاي امين!
اينكه شما چقدر به اين مقاله دقيق شده ايد. فكر مي كنم كه اصلاً هيچ دقت خود را به خرج نداده ايد.
دوم اينكه نام اين نويسنده پوهندوال عبدالعزيز عازم نيست؛ بلكه پوهاند جنرال عبدالعزيز عازم است.
تشكر
8 نوامبر 2008, 15:18, توسط farhad
آقای عازم :
این مقاله شما دور از واقعیت افترا آمیز چند پهلو مملو با چاپ لوسی. ا ین یاد داشت از قبل تهیه شده
خود بیدون در نظرداشت واقعیت های تاریخی قلم فرسای کردی اینک دلیل این همه یاوه گوی هایت را
شاید خودت هم ندانی.
به شما باید بگویم روشن فکر تاریک اندیش.
10 نوامبر 2008, 06:04, توسط محمد
آقای پوهاند صاحب عبدالعزیز عازم! آیا امکان دارد که آفتاب را به دو انگشت پوشاند؟ شما کوشش نموده اید تا جنایات ومظالم شاهان وامیران جابر نظیر عبدلرحمن خان مستبد، نادرخان غداروعمال نا بکار شان مانند هاشم خان جلاد ومحمد گل خان مهمندی متعصب را به نحوی پرده پوشی نماید واز جنایات که آن ها در حق مردم مظلوم این مرزوبوم روا داشته اند اغماض نماید. شما وامثال شما اگر بکوشید حقایق و واقعیت های تاریخی گذشته را بنا بر ملحوظات، وارونه جلوه دهید کاریست نا بجا زیرا تاریخ شاهد همه مظالم ونا مردمی های این شاهان وامیران مستبد وعمال نا بکار شان است. شما در نوشتهء خود کوشیده اید که جنایت کاران را که از کله های انسان های مظلوم بویژه ملیت مظلوم هزاره منار ها ساخته اند براءت بدهید وآن را اشتباه ویا زیاده روی عساکر و زیر دستان شان قلمداد نماید که این کار شما دور از انصاف ومنطق بوده ومردم بیشتر ازین فریب کسان را که با ماست مالی ، حیله ونیرنگ بخواهند واقعیت های تلخ تاریخی گذشته را که اظهر من الشمس است از اذهان مردم بپوشانند نه خواهند خورد
17 نوامبر 2008, 08:50, توسط مزاری
عازم صاحب سلام ! ما باشنده گان شمال کشور هرگز فراموش نخواهیم کرد که حین لشکر کشی طالبان در شمال به همکاری ملیشای پاکستانی ، همان همسایه های پشتون ما ، از الف تا یا ، بلای جان ما شدند . همان قندهاری های لیلامی فروش شهر مزارشریف با دیدن همدیاران خود ملا و آخند از آب در آمدند . من شاهد هستیم که یک همسایه مان که سالها در یک کوچه در غم و خوشی شریک بودیم با آمدن طالبان چنان ملا ظالم شد که حتی پسر بچه های کوچه از دستش آرام ندااشت چه رسد به سربازان جنبش و دست اندر کاران جنبش . چون او همه را از نزدیک میشناخت . چه انسانهای دانشمند و انجینیران مسلکی بنام جنبشی و کمونست که حلق آ ویز ، تیر باران شدند و شما مینویسید که ( لهذا هيچگاهي در هيچ مرحلة تاريخ وطن، پشتونها بالاي هيچ يك از اقوام ديگر هموطن شان تجاوز نكرده اند و ... ) شنیدن کی بود مانند دیدن !! پیش از آنکه سلیقله پردازی نمائید ، یکبار از نزدیک از درد دل به اصطلاح شما ملت خودخبر بگیرید و باز این و آن نمائید .
امروز در شمال کسانیکه انتحار مینماید همه از جوانان برادران ناقل مایند که در بلخ ، قندز ، سرپل ، تخار و فاریاب به زور حکومتی ها و مومند خیل ها با غضب جبارانه زمین های باشنده گان بومی بنام اضافه جریبی جابجا شده اند . باز هم این مقاله شما یک گام به پیش است که از موضح فاشیستان قوم گرا ، که خود را مالکان اصلی این سرزمین محسوب میکنند و در مجلس نمایده گان با دهن کف آلود سرو صدا مینمایند دفاع نکرده اید . پیروز باشید .
3 دسامبر 2008, 02:31, توسط سمین
سلام های خود را خدمت استاد محترم تقدیم می کنم، اینکه اشخاص مسلکی از دور نمایی خود تاریخ تاریک را چیزی تعریف میکنند غلط یا راست دورغ یا حقیقت را می خواهد به روی پرده بیاورد یا خود ستانی خود را می خواهد تعریف نماید پس مربوط به خود شخص دارد،امروز جوانان و روشنفکران عاقل کسانی را احترام می گزارند که حقیقت و واقعیت داشته باشد حقیقت و واقعیت کاری یکی از استعداد های حاجیانه خداوند است که برای یگان انسان عطا نموده نه برای هر کس ، ما شاید تلخ تاریخی این سرزمین از سال هاهستیم که می بینیم می شنویم فقط در طول تاریخ به غیر از رنج وعذاب چیزی دیگر نه شنیده ایم نه دیده ایم و نه خوانده ایم کدام تاریخ قهرمانی را تاریخ افغانستان بنامیم که خوشحال و باعث افتخار ما باشد چیزی که عیان است حاجت به بیان نیست هر دولت مندان که با زور تفنگ و قوم پرستی و نژاد پرستی در کرسی ریس
جمهور این کشور غصب نموده هیچ کدام ریس جمهور یا کارمندان بلند پایه این دولت هیج وقت از استعداد خود به کار کماشته نشده همیشه ازاین و آن کماشته شده تاریخ تلخ افغانستان سر اسر از واقعات تلخ و زخم و جگر مردم بیگناه پر است پس کدام تاریخ است که ما تا هنوز نخوانده ایم که جای مشخص ذکر جوان مردانه این قهرمانان روی سیاه است که باز بخوانیم خوب سخن زیاد است هر کس امروز تاریخ نویس است یا بیشتر نویسندگی کی را تعریف کنیم از سخن خارج است
امید است که هر تاریخ نویس واقعیت بین وحقیقت بین باشند نه مانند قسم آقای محترم ریس جمهور ، که خود سری طبق کوکنار را گرفته در کوچه ها می فروشد و دیگران به جرم کوکنار فروشی متهم می سازد پس اگر واقعیت بیان هستید پس ذکر کنید و بنویسد ایا این کار اقای کرزی که خود یک تعلیم یافته پشتون ها هستند زور است یا رضا حق است یا نا حق چقدر تعریف هم ردیفان این پشتون ها می کنید چقدر برای این جلادان بی پردهی تاریخ می نویسید کدام راز جنایت کارانه و خاینانه و وطن فروشانانه این مردم بی شرم را ماست مالی می کنید اگر امروز هم است وقتیکه در موتر بالا میشوی موتریکه مربوط پشتون باشند آواز خوانی های فایشیانه خود را می مانند چقدر شاهد تاریخ باشیم
بهتر است هر تاریخ نویس توجه عزت و ابروی نوشتن تاریخ خود را داشته باشد و گر نه شاید پیام های بی ابرومندانه باشند