دقيق بخوان و دقيق قضاوت كن!
به بهانه جواب به دشنام های آقای جواد ناصری
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
نوشتة منتشره در سایت انترنتی کابل پرس? به عنوان "فغان بی خروش ملت افغانستان" به قلم آقاي جواد ناصری برایم رسید؛ آنرا به دقت خواندم. دو چیز سبب شد که به جواب آن بپردازم:
اولاً: اینکه نویسندة عنوان متذکره را محترمانه متوجه اشتباهات شان درین نوشتة شان بسازم و این دین اخلاقی خود را به مثابة یک قلم بدست وطن محبوب مان افغانستان، ادا نمایم.
ثانیاً: این اصل را میخواهم، به هموطنان شرافتمندم اظهار بدارم که: ملت افغانستان در راه بسیار دشوار تامين ثبات سیاسی گام گذاشته است، ایجاب میکند نگارندة یک مطلب را چه در رسانه های مطبوعاتی و انترنتی و چه در رسانههای تصویری و رادیويي، به دقت بشناسند و بعد نوشتهاش را بخوانند و به سخنانش گوش دهند، تا از یکسو وقت گرانبهای شان ضایع نشود و از سوی ديگر جلو تأثير منفي آنانيكه آب را گل آلود ميكنند تا ماهي بگيرند، گرفته شود.
نخست میپردازم به قصد اول:
آقای جواد ناصری!
محترمانه به شما یادآور میشوم زمانیکه مطلبی یا جملهیی را خواندید و یا شنیدید با تأمل آنرا تحلیل و تحقیق نمایید و زود حکم صادر نکنید.
هیچکس قانوناً حق ندارد یک ملت را تحقیر و توهین نماید.
اینکه در سراسر نوشتة تان هرچه از توهین و تحقیر و تحریف حقایق و دشنام نسبت به این نگارنده داشتید دریغ نکرده اید، اما ناخوبتر آن بود که با تغییر دادن عنوان نوشتة اینجانب به "فغان بیخروش ملت افغانستان،" شما به ملت افغانستان اهانت روا داشته اید.
هرگاه شما یک میلیون بار بگویید در افغانستان ملت واحد وجود ندارد. هموطنان ما یکصدا میگویند ما ملت سربلند، واحد و یکپارچة افغانستان هستیم که در روز مرگ و زندهگی باهم وحدت عام و تام داشته ايم و داریم.
اگر شما بخواهید یا نخواهید، انگلیس، روس، ایران و پاکستان بخواهند یا نخواهند، یک ملت واحد بنام "ملت افغان" در جریدة عالم ثبت جاوداني است.
این ملت یعنی ملت واحد و باشرف و آزادیخواه، دارای تمدنهای پرغنای چندین هزار ساله درین سرزمین، امروزه بنام ملت افغان محل احترام همه جهانیان صلح دوست قرار دارد، فریاد پرخروش و برحق ملت افغانستان را "فغان بیخروش" نامیدن، يك اشتباه جدي است.
در سرلوحة نوشتة تان نگاشته اید که "در نوشتة عازم حقیقت کتمان شده و اذهان جوانان را به بیراهه سوق میدهد و فاقد ارزش تاریخی است."
این مطلب در پاراگراف اول از نوشتة شما است که بدون ارائه کمترین دلیل و تحلیل، حکم خود را پیشداورانه فوقاً صادر کرده اید. این شیوة علمی و متمدنانة نقد نیست.
بعد تمام رژیمها را از امیر عبدالرحمن تا این دم مؤلدين نفاقها و بحرانها دانسته و حکم حاکمانة تان را بر محكوم ساختن تمام زمامداران كشور اصدار فرموده اید.
و سپس در تعریف ملت واحد در افغانستان، آنقدر خود را دچار اشکال ساخته اید كه بالآخره به صورت کاملاً مندرآوردی گفته اید "هویت ملی بر اساس قومیت، زبان و سرزمین مشترک و سازمان سیاسی دولت بوجود نمیآید و شرط عمدة تکوین هویت ملی ارادة باهم زیستن مي باشد.
این حرفهای شما چیز نوی نیست، سکتاریستها و شوونیستها تقریباً نیم قرن است که طبق فرمان سازمانهاي استخباراتي كشورهاي منطقه بخاطر ایجاد نفاق و پاشان ساختن دولت مرکزی افغانستان آن را نشخوار كرده اند و ميكنند، ولی ره به ده نمیبرند و سرگردان اند. شما دقت بخرچ بدهید و خود را از این سرگردانی بیهوده نجات دهید.
جناب جواد ناصری!
ا
ز تمام نوشتة مفصل عزیز عازم، شما صرفاً دو پاراگراف کوچک را مطمح نظر قرار داديد و ازین دو پاراگراف هم روی دو کلمة "نیرومند و بغاوت" تکیه کرده اید و آنچه در انديشه داشتيد بدون تدقيق در اطراف آن نوشتيد.
از شما میپرسم: هرگاه سیاستمداری را بگوییم سیاستمدار نیرومند است آیا در وصف و نیکی آن سخن گفته ایم یا در ذم و بدی آن؟!
جواب منطقی باید این باشد که نیرومندی او را شرح دهیم تا قضاوت روی آن صورت گیرد.
ا
ز شما مي پرسم: آیا هتلر سیاستمدار نیرومند نبود؟! آیا چنگیز، نرون، هلاکو و تیمور سياستمداران نیرومند نبودند.؟! با صرف گفتن "امير عبدالرحمن خان يك سياستمدار نيرومند بود" که نیرومندی اش هم بلافاصله تشریح شده، نگارندة آن مقاله باید از طرف شما مورد اين همه دشنام قرار گيرد که گویا در مقاله اش از وصف امیر عبدالرحمن سخن گفته است؟!
اگر کسی بگوید عمر ابن عبدالعزيز و حجاچ بن یوسف سیاستمداران نیرومند بودند، آیا بلافاصله متهم مي شوند كه هردو را در يك سطح قرار داده است؟!
من به شما و همفکران شما یک سخن ديگر را هم حالي ميسازم:
اگر عبدالرحمن خان با همه اسبتداد و سیه کاریهای خودخواهانهاش اینقدر هوشیار و دور اندیش نمیبود که قبل از رسیدنش به کابل درحالیکه قوای انگلیس هنوز در کابل بود، در چهاریکار مستقلاً اعلان سلطنت نمیکرد و میآمد در کابل و بعد از دید و وادید با سیاستمداران و نظامیان با صلاحیت اشغالگر انگلیس، اعلان سلطنت میکرد، آيا در آن حال شاه شجاعی بیش نمیبود؟
اين درک و تصمیم از توانایی و نيرومندي سیاسی او سرچشمه میگیرد یا از ضعف او؟!
همچنان در آنجا که او با مخالفین خود مدارا نمیکرد و با قاطعیت و مستبدانه برخورد مینمود. مجاهدین نامدار کشور را نابود میساخت. غازي ايوب خان را از وطن فراري ميساخت و متنفذین هزارهجات و نورستان را سرکوب مینمود و عدهای از همین متنفذین را بعد از سرکوب قدرت شان در دربار خود راه میداد و از ندمای خود میساخت، آيا اینها همه حاکی از نیرومندی سیاسی این سیاستمدار جبار نبود؟! پس درینجا نفس نیرومندی وی یاد شده نه اینکه از او بحیث یک انسان خیرخواه، بزرگوار، رؤوف، معارفپرور و عادل یاد شده باشد.
کلمة دوم هم ذکر کلمة بغاوت است. این کلمه در هر حال اگر باغیان عبارت باشند از دزدان و قطاعالطریقان و جواسیس اجنبی و یا برعکس آزادیخواهان و حق طلبان و تحول پسندان، در مناسبت با دولت مرکزی خواه دولت عدل و انصاف باشد خواه دولت ستمگر، در هردو حال باغی نامیده میشوند. باغی در اصطلاح سياسي یعنی سرکش از حکومت مرکزی.
ا
فادة بغاوت متنفذین هزارهجات و نورستان معنی کفرآمیز ندارد. اگر چیزی نمیبود خشم یک دیکتاتور مستبد چون امیر عبدالرحمن را علیه خود شان نمیشورانید و ما در برابر یک چنین عمل انجام شدة تاریخ قرار نمیداشتیم که مظالم آنرا غبار به رشتة تحریر درآورده آنهم از روی شنیدنیها نه دیدنیها.
نويسندة این سطور نه از خانواده جبارانی چون امیر عبدالرحمن هستم و نه کمترین علاقهای به قوم پرستي و قبیله پرستي و خاندانهاي معین دارم. همچنانکه کمترین سؤ نیت شخصي در برابر هیچ فردی و هیچ قومی ندارم.
اما من ملت خود را خوب میشناسم و سخت به آنها دلبسته هستم. ملت من یعنی همه ساکنان سرزمین افغانستان.
تفسیر نادرست از کلمه سیاستمدار نیرومند و بغاوت متنفذین، شما را تا سرحد جنون بیموازنه ساخته است، شايد اين بيموازنگي و سطحي نگري مولود عوامل خاص روانی در وجود شما باشد، که مرا به آن کاری نیست.
مرا عقیده برین است که هموطنان باید متوجه باشند که درین آشفته بازار جاری هرکسي هر بینفسی، قلم بدست میگیرد و بدون آنكه کمترین صلاحیت علمی، ادبی و اجتماعی را واجد باشد، بر هرکه و هرچه دلش خواست میتازد و وظیفهای را که عناصر پشت پرده به وی سپرده، در وجود چند دشنام بیرون میریزد و اندیشههای مردم را نسبت به حقایق و سخنان زندة فرزندان صدیق این وطن مغشوش میسازد. به هوش باشیم که سخنان مجهول را از آدرس مجهول و شخص مجهولالهویه نخوانیم و وقت گرانبهای خود را ضایع نسازیم.
امروز رسانه ها حيثيت كجكول درويشان قرون ماضي را پيدا كرده بدين معني كه در آن درهم (پول نقره ئي) هم ميافتد و دينار (پول طلائي) هم ميافتد و پول سياه كم ارزش و بيارزش (تنگه قلب) هم ميافتد.
اما اين جامعه است كه غث و ثمين را از هم جدا مي كند.
آقاي جواد ناصري تصور نكنيد كه نوشتيد و نشر شد و مؤفق شديد.
نگفتــه ندارد كسي با تـــو كار
چو گفتي سخن پس دليلش بيار
جامعة افغاني را آنطوريكه شما نا آگاه فكر ميكنيد، آنطور نيست. اين جامعه ديگر، آن جامعة بستة زمان امير عبدالرحمن خان نيست كه متنفذين هزاره جات، مردم معصوم و بيگناه هزاره جات را عليه حكومت مركزي بشورانند و بعد آنها را در برابر توپ و تفنگف لشكر حكومت قرار دهند و خود در پشت اين سپر جا بگيرند تا امتيازات براي خودشان را از دربار مركز قدرت بدست آرند و بعداً از ندماي دربار شوند و نواسه هاي شان امروز براي پوشاندن جرم همان متنفذين محل و كلان شوندهگان حريص كه به تجارت روي مردم خود مشغول بودند، آنها را بنام قيام كنندهگان متمدن معرفي بدارند و مردم هم سخنان شانرا باور كنند.
ملت افغانستان آنقدر كه از ستمگران و معاملهگران بيرحم محلي و باجگيران از مردم و معاملهگران سياسي اقوام، جفا و ظلم ديده اند از زمامداران قسيالقلب مركزي به آن پيمانه نديده اند. تمام ظلم ها و ناروا هاي زمامداران مستبد به اعتبار خوانين و ارباب هاي ظالم و مكار محلي صورت گرفته است.
آنقدر كه خوانين، ارباب ها، بيگ ها، و فيودال هاي محل در مناطق پشتوننشين، هزاره نشين و تاجيك نشين و ازبك نشين و غيره، ظلم و نارواي دوامدار بر اقوام خود شان روا داشته اند، حكومت هاي مركزي و نمايندهگان شان روا نداشته اند.
اين كلان شوندهگان جبار و ردا پوشان مكار و مردمفريب اند كه تا اكنون هم توده هاي اقوام مختلف مردم را تا آن زمان بر ضد حكومت مركزي استعمال ميكنند و به كشتن ميدهند تا براي خودشان و فرزندان شان امتيازات بدست آرند. البته اين به آن معني نيست كه جنايات و گناهان حكمروايان قسيالقلب مركزي برآئت يابد، اين حكمروايان مركزي در حقيقت نمايندهگان مركزي همان فيودالهاي محل اند و همواره حامي منافع همان اربابان محل بوده اند.
آدرس را اشتباه نكنيد. اگر در سنگر مردم قرار داريد از مردم افغانستان از همه مظلومان و ستمكشان كشور دفاع نمائيد. در آنصورت باهم خواهيم بود و اگر صرف به يك قوم بچسپيد، به اساس تجارب جهاني و ملي بيآينده خواهيد بود.
امروز نسل جوان هزاره، ازبك، تركمن، تاجيك و پشتون دشمنان اصلي و طبقاتي خود را درك ميكنند.
موج هاي تغيير جهان، افغانستان را نيز از اين گرداب هلاكت و فلاكت بيرون ساختنيست و ملت واحد افغانستان موانع و كثافات را از سر راه خود دور كردنيست و در شاهراه تغيير جهاني گام گذاشتني است.
خوب میبود که آقای جواد ناصری نخست خود را بصورت کامل معرفی میکردند زندهگی گذشته اش روشن میبود، صلاحیت علمی و سابقة نویسندهگی اش، آشکار میبود، آنوقت مطلبش قابل خواندن میشد و در آنحال مردم میدانستند که اسم اصلی، شغل، پیشه، محل زیست و کار، سن و سال، درجة تحصیل او، سابقة علمی، فرهنگی و قلمی او در چه حد است، و مردم میفهمیدند که وی صلاحیت تماس به همچو مسایل را دارد یا خیر؟
من برای اولین و آخرین بار به یک شخص مجهولالهویه جواب نگاشتم تا اندکی ایشان و بیشتر مردمم را متوجه نكات ياد شده بسازم.
در اخیر به آقاي جواد ناصري و امثال آنها به زبان شاعر خطاب ميكنم:
قلم گیر و همچون قلم راست باش
نه هرچش خیال کجت خواست باش
فرياد پرخروش ملت افغانستان
جبهه هاي سياسي امروزي از كجا منشأ مي گيرند؟
پنج شنبه 6 نوامبر 2008, پوهاند جنرال عبدالعزيز "عازم"
فغان بی خروش ملت افغانستان!
نظری برمقاله عبدالعزيز "عازم"
دو شنبه 10 نوامبر 2008, نويسنده: جواد ناصری
پيامها
16 نوامبر 2008, 21:17
Man nazar har do jenab rah daqeeq motaleh kardom. Albata tah jaye har do naweesenda ba ja astan. Hazem sahib yak andaza ehsasatie naweshtan. Bayad goft ke mah hama nah omaid hayee sulah dar Afghanistan astem. Mushkel Afghanistan pecheeda tar az cheze ast ke mah bar ha roye han mepechem.
17 نوامبر 2008, 00:50, توسط امین
واه، آقای عازم،نمیدانم که شما را عازم خطاب کنم یا آزم، ولی از طرز نوشته شما میخواهم شما را آزم بگویم (معذرت) ، به لغت نامه دهخدا،اگر خدای نخواسته دسترسی داشته باشید مراجعه کنید.
جالب است که بیعت تانرا یک بار دیگر باز هم تمدید کردیدو آن هم
برای قاتل مثل امیر عبدالرحمن، چگونه وجدانت به تو این اجازه را
داد که در مقابل جینوساید بر علیه هزاره ها و نورستانی ها قلم را هم شریک جرم و خیانت کنید، نمیدانم که این نوشته را در حالت
سکون و آرامش روانی کامل شما، برایتان نوشته اند و یا اینکه گفته اید بنویسید؟!!
2 دسامبر 2008, 05:01, توسط رضاکاتب
جناب عازم!
نظریات ونوشته شما وهمچنان جناب ناصری مرا متوجه داستان فیل مولانا نمود که دریک فضای تاریک هرکسی به هرسمت فیل قرار داشته باشد،درست میتواند همان نقطه نزدیک به جسم فیل را لمس نمایید وبس!
به نظر شما امیرعبدالرحمن یک سیاستمدار قوی برای افغانستان بود. وآنرا باشخصیت های بزرگ مقایسه مینمایید تاریخ در مورد امیر موصوف زیاد نوشته است.
ازشما میخواهم مه درمورد معاهده دیورند(نومبر1893)چند سطری بنویسید و ازین سیاست مدار قوی تان دفاع نمایید. من باور دارم که درجه تحصیل تان حتمآ ازلیسانس بالاتر نبوده و رتبه های علمی مروج درافغانستان با معیار های بین المللی هم خوانی ندارد. شاد باشید!
17 دسامبر 2008, 04:28
جناب سردار قبیله.
پس عبدالرحمان شاه شجاع نیست؟ همین که میگوید فلان ادمک برفی تان گویا استقلال وطن را گرفت چه معنادارد.....ایا هیتلر واستالین....سیاستمداران خوب بودند یا جباران وقهاران دوران؟
مردم ما از زمان حاکمیت قبیله هیچگاه ملت واحد نبوده حرف حاکمان وسیاست مداران را زمزمه میکنید......