افغانستان و رييس جمهور محبوب امريكا باراك اوباما
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
معمولاً خصوصیت های ناسیونالیستی مانع آن میشود که روی شخصیت های علمی، سیاسی و اجتماعی جهان، در کشور ما حقایق و احساس عقلانی و منطقی مجال تبارز یابند.
قطع نظر از آنکه گلوبالیزم به شکل و محتوای جدید و کاملاً جدیدش طبق نظر باراک اوباما و همفکران آمریکایی، اروپایی، افریقایی و آسیایی اش، تعریف شود، نظری به حالات موجود در کشور، که ناشی از طرز تفکر آقای جورج دبلیو بوش رئیس جمهور پیشین ایالات متحدة امریکا و یاران انگلیسی اش بود، میاندازم.
تا قبل از ظهور اوباما در مبارزات انتخاباتی، جنگ در مرکز گلوبالیزم با محتوای استعماری بیان گردید و جنگ در مرکز گلوبالیزه شدن کشور های شرقی بخصوص کشورهای اسلامی و بالاخص در وطن ما جلوهگر شد، در حالیکه سوسیالیزم به رهبری کرملن هنوز در محراق تنفر مردم افغانستان قرار داشت، در آغاز هزارۀ دوم ناگهان گلوبالیزم به رهبری قصر سفید تحت قیادت بوش، در کشور ما با شیپور جنگ آغاز شد و بیش از هفت سال کارد را به استخوان ملت عذاب دیدۀ ما رسانید.
این سیاست نظامیگرانه سبب به قدرت رسیدن مجدد معاملهگران، نفاق افگنان، چپاولگران دارایی های عامه و هیزمکشان جنگ و تروریزم و اوج گیری تولید و قاچاق مواد مخدر و فاسد شدن دولت در وطن ما گردید.
چهار سال خودسری ها و بیبندوباریها سبب شد که سرانجام عدهای از محافل حاکمه دست به دامن طالبان زنند و چهار سال دیگر به زدوبندهای سری ادامه دهند و در همين چهار سال دوم گاهی هم انگلیسها ابتکار عمل را در تعیین سرنوشت ملت ما بدست ميگرفتند و تشویشهای تکاندهنده را ایجاد مينمودند و زمانی هم رخدادهای داخل پاکستان سبب ميشد، ایالات متحده ستراتیژی نظامی و سیاسیاش را که برای مردم افغانستان نامفهوم است، در عالمی از ابهام پیش ببرد.
درینجا بود که گلوبالیزم جهانی معاصر تعریف بسیار بدی را از خود تبارز داد.
نتایج این سیاستها در افغانستان غنی را غنیتر و فقیر را فقیرتر ساخت و کشور را به کشور گداها، بیکارها و بزرگترين مؤلد مواد مخدر و دولت را در سیارۀ ما به نمونۀ بینظير فساد مبدل ساخت و نفاق و شقاق در میان اقوام ملت واحدمان را قوت بخشید.
در چنین آشفتگی خطرناک در كشور ما، مسیر تکاملی جامعۀ امریکا، رهبر جوان و اندیشمندی را به مسند قدرت رسانید که نخستین پروگرام اعلام شده اش، پرداختن به مسألۀ افغانستان است.
تا جاییکه جریان انتخابات در امریکا نشان داد، گلوبالیزم یا جهانی شدن تمدن غربی و تعمیم دموکراسی در جهان نیز تعریف دقیق و منطقی ارائه کرد.
مطالعۀ دقیق جامعۀ افغانی از طرف شخص شخیص باراک اوباما و همکاران نزدیکش در مورد افغانستان، از اهم مسایل مطروحه درين مقطع زماني است.
بدون تشخیص دقیق کلیه نیروهای سیاسی موجود و ريشهها و پيوندها و پسمنظر فعالیتهای آنها نمیتوان استراتیژی دقیق و معقول سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی را برای افغانستان طور عاقلانه و عادلانه تنظیم کرد.
بزرگترین اشتباه قصر سفید در طول این هشت سال اخير در مورد افغانستان همانا اعتماد بالای نیروهای سیاسی معاملهگر شمال و جنوب افغانستان بود که در هیچ مرحلهای به ملت افغانستان جز جفا و زیان؛ کمترین خدمتی نکرده بودند.
این نیروهای سیاسی حاکم بر سرنوشت کشور ما هرکدام در راستای منافع کشورهای ولینعمت شان بدون پرداختن به تأمین خیر و سعادت ملت واحد افغانستان عمل کردند و برای خودشان ثروت اندوزی نمودند و سیستم پولشویی را براه انداختند و ادامه میدهند.
امروز ملت افغانستان در یک طرف قرار دارد و سازمانهای سیاسی که در اپوزیسیون و پوزیسیون دولت واقع اند در طرف دیگر.
هرگاه این مسأله به دقت مورد مطالعه و ارزیابی قرار گیرد و بر مبناي خواست ملت افغانستان استراتیژی سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی ایالات متحده امریکا در افغانستان تنظيم شود، یقیناً مورد قبول و پشتیبانی ملت افغانستان قرار خواهد گرفت. به این معنی که با عقب زدن نیروهای جهنمی سیاسی موجود در کشور که چون اختاپوت ملت ما را از چپ و راست، در بند کشیده اند، نیروهای بالقوه و خلاق ملت افغان آزاد میشود و دموکراسی و عدالت اجتماعی به سرعت در وطن محبوب ما تحقق خواهد یافت و گلوبالیزم با چنین محتوای انسانی آن در جامعۀ افغانی مفهوم میگردد و جنگ و مبارزه امریکا علیه تروریزم به پیروزی کامل میرسد.
ممکن نیست که ملت افغانستان توسط ایادی بیگانهگان تحت فشار و محکومیت و استثمار بیرحمانه نیروهای قهار قرار داشته باشد، و پروسۀ مبارزه علیه تروریزم و دهشت افگنی به پیروزی كامل برسد.
ملت افغانستان امیدوار است که اصل و روح مطلب مورد توجه زعامت جدید ایالات متحدۀ امریکا قرار گیرد، ملت افغانستان که یک ملت کهن سال و دارای مواریث بزرگ ملی و حافظ تمدنهای شاندار تاریخ جهان است و هویت روشن در خانوادۀ بشری دارد باید بیش از این در معرض بازیهای سیاسی، سیاستمداران آزمند شرق و غرب و کشورهای منطقه و نیروهای جهنمی داخلی، قرار نگیرد.
چرا نگوییم:
شعار اصلی و محوری باراک اوباما، (تغییر) است. تغییر در همه جهات و همه ابعاد، تغییر در مقیاس امریکا و اروپا و تغییر در کلیه جهان.
چرا امیدوار نباشیم که افغانستان، اولین کشور مطرح در استراتیژی جدید عمومی در ایالات متحده، شامل این تغییر باشد.
جنگ باید به صلح تغییر یابد. صلح را صلح طلبان تأمین میکنند نه نیروهای جنگطلب و وابسته به بیگانگان مغرض.
عقبماندهگی فرهنگی باید هرچه زودتر به رشد و شگوفانی علمی و فرهنگی بدل شود. علم و فرهنگ را اهلش میتواند پاسداری کند و توسعه دهد نه منادیان جهل و بیخردی.
بیکاری و فقر باید به کار و رفاه عمومي تغییر یابد.
کار و رفاه را مردم و بدنۀ اصلی ملت بوجود میآورند نه جنایتکاران حرفوی و انگلهای سیری ناپذیر جامعه که گردانندهگان اصلی تولید و قاچاق مواد مخدر اند.
نفاق و تعصبات قومی بايد به وحدت و یکپارچهگی ملی افغانستان تغییر یابد. وحدت ملی را وحدت طلبان و عاشقان افغانستان تأمین مینمایند نه سکتاریستها و شوونیستها.
این تغییرات در محراق پیکار ملت و فرزندان راستین ملت قرار دارد و در همبستگی بینالمللی با استراتیژی تغییر ایالات متحدة امریکا، باید در افغانستان آغاز یابد.
تغییر در همه ابعاد زندهگی ملت افغانستان است که ضامن نابود ساختن و امحای کامل تروریزم در منطقه و جهان میباشد.
برای رسیدن به اهداف مقدس و پاک باید از وسایل پاک و راههای پاک استفاده شود. هشت سال است که در کشور ما برای رسیدن به هدف هاي پاک، از نیروها و وسایل و راه هاي ناپاک و نامقدس استفاده شده است. درین عرصه نیز باید تغییر به میدان آید.
نويسندهگان و صاحبنظران سياسي و اجتماعي كشور ما، اوضاع و حالات را توضيح و تشريح مينمايند، ولي هيچكدام آنها راه تغيير را نشان داده نميتوانند.
به گفته یک دانشمند معروف قرن 19، سخن بر سر توضیح و تشریح جهان نیست، سخن بر سر تغییر آنست.
امیدواري جهانیان بخصوص تشنهگان صلح و امن و رفاه همگانی در وطن ما، اینست که باراک اوباما درفشدار این تغییر در مقیاس جهان باشد.
بشریت در پنج قارة بزرگ دنیا امیدوارند روز 4 نوامبر 2008 سر آغاز عصر نوین عدل و آزادی باشد.
توضيح و شناخت دقیق جهان کار علمای علوم طبیعی جهان است.
تغییر در جوامع جهان کار رهبران سیاسی و اجتماعی خلاق ملتهای جهان است.
از نظر دانش علوم اجتماعی، اشخاص و افراد خود محور، از طریق احزاب و جبهات سیاسی عقبگرا، مردم را به قبول کیش شخصیت وامیدارند، اما در عصری که ما زندهگی میکنيم یعنی قرن 21 دیگر محلی برای ظهور و رشد کیش شخصیت وجود ندارد. آنچه وجود دارد و مورد قبول و احترام بشریت است نقش خلاق شخصیت ها است.
بشریت از هرگونه کیش شخصیت و استبداد فکری و انجماد عقلی سخت بیزار است.
بشریت به قهرمانان دنیای سیاست ضرورت ندارد، بلكه به افراد و شخصیتهای مصمم، عاقل، عالم، مجرب، دارای روحهای بزرگوار و دلسوز ضرورت دارد.
مسلمانان معتقد اند که هیچ انسانی بر انسان دیگر فضیلت ندارد الا به علم و تقوی.
علمداران عدل و آزادی عصر نوین، زمینهساز علم و تقوی در دنياي ما اند که ضامن ثبات و بقای نسل انسان در سیارة ما میباشند.
هرگاه نسیم حیاتبخش عدل و آزادی در کشور و جامعة افغانستان محسوس شود، امیدها زنده گردد و خدمتگذاران اصیل این وطن از انزوای اجباری برون آیند و در مسیر جهانی شدن دموکراسی قرار گیرند و فریاد پرخروش ملت ما از کران تا به کران کرة زمین بچرخد، فراعنة بیرحم و بلعم باعورهای مکار و قارونهای حریص جز اینکه به گورستانهای ابدی شان پناه ببرند، جایی برای زیست درین وطن آفت رسیده نخواهند یافت. صاحب حقیقی این وطن خود ملت واحد افغانستان خواهد بود و دیگر کسی جرأت نخواهد کرد که بر سرنوشت وطن و مردم ما تجارت سیاسی بنماید.
تکرار میکنم شرط اینست که کاخ سفید در مورد افغانستان سیاستهای معاملهگرانه را با آنانیکه امتحان خود را داده اند بکار نبندد و در عوض، مطالعة عمیق در حیات این ملت و سیاست های پیاده شده از طرف بیگانگان مغرض در وطن ما را به دقت انجام دهد و بعد، استراتیژی سیاسی و نظامی خود را در همسویی با خواست ملت عذاب دیدة ما تنظیم نمایند و مصممانه با ملت ما یکجا آنرا تحقق ببخشد.
بر افراشته باد درفش عدل و آزادی در وطن مان افغانستان محبوب و در سراسر جهان بپا خاسته در مسیر تغییر!