صفحه نخست > دیدگاه > افغانستان درآتش اندیشه های فاشیزم

افغانستان درآتش اندیشه های فاشیزم

فاشیزم و گزاره های آن به عنوان یک رفتار سیاسی درتاریخ افغانستان/ قسمت دوم

فرشته حضرتی
همرسانی
  • mail
  • google
  • linkedin
  • printer
  • reddit

افغانستان در آتش اندیشه های فاشیزم، نگارشی ازاین قلم بود، که درتارنمای کابل پرس? و چندین تارنمای دیگر، نشر گردید. برداشت ودریافت من از فاشیزم و پس منظر تاریخی آن درافغانستان و تمثیل سازه های متفاوت آن دراخلاق ورفتار سیاسی سلسله استبداد، متن ومحتوای آن نگارش را شکل می بخشید. پس ازانتشار آن نگارش، اشاراتی را ازبرخی دوستان دریافت کردم که پس منظر تاریخی فاشیزم را درافغانستان مصادف با ظهور رسمی این طرزنگرش ورفتار، درادبیات سیاسی میدانند .

همانگونه که درنگارش قبلی اشاره کرده بودم، فاشیزم بطور رسمی توسط بنیتو موسولینی (1943 ـ 1922) وارد ادبیات سیاسی گردید وجنبشی که او بنیانگذار آن بود درتعاملات سیاسی معاصر، از آن به عنوان جنبش فاشیستی نام برده میشود(1). فاشیزم که درخیلی زمینه ها با نشنلیزم قرابت نزدیک دارد، تاهنوز ازچشم اندازهای متفاوت به آن نگریسته شده است وبا داده های متفاوت تئوریک مورد تحلیل، تفسیر وتعریف قرار گرفته است. نژادپرستی، نظامیگری، ضد عقل وخردبودن، انکارآرمانهای انسان دوستانه وضدیت با باورهای انسان برابری ازجمله پدیده های اند که شامل رفتار ونگرش فاشیستی می باشد (2). باتوجه به این تعریف، نگارنده معتقد است که فاشیزم یک رفتار تاریخی میباشد که موسولینی آن را دریک چهارچوبه نظری تعریف کرده وبا پشتوانهء تئوریک وارد تعاملات سیاسی کرد. به عبارت دیگر، نگرش فاشیستی پدیده ی نیست که برای اولین بار توسط موسولینی مورد استفاده قرار گرفته باشد و درایتالیا زمینه مصرف ذهنی وعملی پیدا نموده باشد. بلکه فاشیزم به عنوان یک نگرش و رفتارتاریخی دراعمال وکردار خیلی از متقدمان سیاسی عرصهء جولانگری داشته است بدون اینکه دریک چهارچوبه ی نظری تعریف وتفسیرشده باشد.

به عبارت روشنتر، پس منظرتاریخی وروانی فاشیزم به سالهای خیلی دور برمیگردد که این نگرش دراشکال متفاوت اما بدون چهارچوبه ء تئوریک، درسیاست وخصلت های رفتاری حاکمان متقدم تبلور یافته است که فرایند تاریخی آن به فاشیزم معاصر، توسعه وتکامل یافته است. همانگونه که سوسیال دموکراسی و لیبرال دموکراسی اشکال تکامل یافتهء از رفتار و نگرش دموکراسی میباشد، فاشیزم معاصر نیز میتواند فرایند تکامل یک رفتار تاریخی درتعامل با نشنلیزم باشد که درمکانها وزمانهای متفاوت تکامل یافته است. لذا باتوجه به تعریفی که ازفاشیزم صورت گرفته است، هررفتار ونگرش سیاسی که باهمین مشخصات آراسته باشد، میتوان آن را رفتار فاشیستی نامید.

اما درافغانستان همانگونه که درنگارش قبلی اشاره کرده بودم، پس منظر تاریخی و روانی فاشیزم افغانی درحاکمیت احمدشاه درانی (1747 میلادی) گره میخورد. شاید پس منظر تاریخی فاشیزم به عنوان یک رفتار سیاسی، ازاین کرده هم فراتر رود، اما هدف از کالبد شکافی رفتار وهنجارهای فاشیستی درافغانستان، فاشیزم افغانی میباشدکه ازهمین رو ازچشم انداز این قلم، نظام سیاسی را که احمد شاه درانی ایجاد کرد، رفتار ونگرش فاشیستی نیز درآن زمینهء مصرف و تبلور یافت. قطع نظر از رفتار نژادگرایانه انتخاب نام افغانستان بریک قلمروجغرافیایی که اقوام وتیره های متفاوت درآن می زیستند، نماد روشنی ازنگرش ناتعریف شده ی فاشیستی میباشد که درآن زمان فاقد چهارچوبهء تئوریک بوده است. دولت احمدشاه متشکل ازپشتونهای خالص بود که سران قبیله ء پوپلزایی درآن نقش مرکزی داشتند (3). بطورمثال: بیگی خان پوپلزایی، عبدالله خان پوپلزایی، حاجی نواب خان الکوزایی، برخوردار خان اچکزایی، جعفرخان پوپلزایی، جان خان پوپلزایی ومحبت خان بلوچ ازجمله عناصر کلیدی حکومت احمدشاه بودند. اسمای که دراین جا ملاحظه میشود، به جز یک تن بلوچ، متباقی همه پشتون وعمدتا از قبیله پوپلزایی می باشند (4). درحالیکه سایر اقوام مانند تاجیک ها، هزاره ها، ازبکها وایماق نیز درساختارجامعه حضور داشتند که باشندگان قندهار و اطراف آن بیشترینه از اقوام غیر پشتون بوده اند (5) اما حضور آنها درساختار حکومت احمدشاه قابل رویت نمیباشد. احمدشاه درانی براساس تعهدی که نسبت به قبیله داشت، زمین های قندهار را میان قبایل درانی تقسیم کرد و مالیات زمین را برای زمینداران غیر پشتون افزایش بخشید. علاوه برآن وظیفه حصول مالیات اززمین داران غیر پشتون را به سران قبیلهء درانی سپرد که این تعامل زمینه تصرف وتصاحب زمین های اقوام غیرپشتون را برای آنها فراهم آورد. احمدشاه درانی هفت بار به هند لشکر کشید که قتل عام مردم دهلی وتاراج آن شهر، درجنگ سوم (1757 میلادی) ازخونین ترین لشکرکشیهای او به هند محسوب میشود (6). لذا باتوجه به خصوصیات رفتاری که برای فاشیزم تعریف کرده اند، نمایه های روشنی از آن درحکومت ایشان مشاهده میگردد که بصورت یک جریان نیرومند درامتداد حاکمیت دوخاندان سدوزاییها ومحمدزاییها تکامل یافته است. هرچند که جاذبهء قدرت وثروت برادر را به مرگ برادر وپسر را به مرگ پدر واداشته است اما درکناراین واقعیت، نگرش ورفتار فاشیستی نیز جزء خصایل رفتاری حاکمیت بوده است که به رغم رقابت های خونین، هرکدام به نحوی آن را درمعرض نمایش گذاشته اند. ازآنجایکه این اندیشه به عنوان یک نگرش مقدس تبدیل شده است، دراشکال وابعاد متفاوت درتاریخ معاصر افغانستان فرصت جولانگری یافته است.

رفتار ونگرشهای سیاسی که در یک سیر تکاملی به مکاتب سیاسی معاصر انجامیده است، دریک بستر تاریخی و روانی قابل تحلیل وتفسیر می باشد. پدیدهء فاشیزم هرچند که ازچشم انداز متفاوت مورد تحلیل وتفسیر قرارگرفته است، اما کمتر به پس منظر تاریخی وبستر روانی آن پرداخته شده است. دقت وتامل دررفتار ونگرش فاشیستی، پس منظر تاریخی و روانی آن را به سالهای دورگره میزند که درمرور ایام به نگرش تئوریک تکامل یافته است. چنانچه که خیلی ازپدیده های سیاسی همین مسیر تکاملی را طی کرده است.

درست است که اندیشه های فاشیزم به صورت رسمی درجنبش موسولینی تبلوریافت، اما سیر تکاملی این اندیشه درافغانستان از حکومت احمدشاه درانی آغاز میگردد و توسط امیر عبدالرحمن و نادرخان دراوج قصاوت وبی رحمی تمثیل میشود. هاشم خان و محمد گل خان مومند عناصر شناخته شده درتاریخ معاصر افغانستان اند که رفتار ونگرش فاشیستی را باتمام توان وقدرت به نمایش گذاشته اند. میگویند که محمدگل خان مومند، بسیار از آثار آبدات تاریخی که متعلق به اقوام غیر پشتون بود، ویران کرد. اما محمود طرزی این اندیشه را آرایش فکری بخشید وازمجرای مطبوعات به تبلیغ وترویج آن پرداخت. ظاهرشاه و داودخان آخرین سلسله ء خاندان شاهی بودند که این رفتار ونگرش را دراشکال دیگر تبلیغ وترویج کردند.

اما درعصر حاضر، همانگونه که درنگارش قبلی نیز به آن پرداخته شده است، افغان ملتی ها و طالبان دو نمونه ی متفاوت ازیک واقعیت میباشد که از دو آدرس متفاوت سیاسی اعمال واندیشه های فاشیستی را به نمایش میگذارند. آنچه را که آنها انجام میدهند، رفتار مجزا ازتسلسل تاریخ نمی باشد. رفتار طالبان با ارزشهای تاریخی و اقلیت های غیرپشتون دربستر همین نگرش قابل تحلیل می باشد. تخریب بودای بامیان، قتل عام مردم هزاره درمزار ویکاولنگ، آتش زدن تاکستانهای شمالی وتطبیق سیاست زمین سوخته درشمال افغانستان، ازجمله پدیده های است که نگرش و رفتار فاشیستی طالبان را به نمایش میگذارد. رفتار واخلاق سیاسی تیم آقای کرزی نیز به عنوان ادامه ء همین رفتار تاریخی قابل تحلیل وتفسیر میباشد که ریشه درسنت وآموزه های پرورش اجتماعی قبیله دارد. رفتار سیاسی تیم آقای کرزی را میتوان شکل تکامل یافته ء ازفاشیزم دولتی دانست که باپوشه ء دیموکراسی عرضه میشود. درحالیکه نگرش وباورهای فاشیستی لایه های زیرین این رفتار را شکل می بخشد. تلاشهای تیم آقای کرزی درحقیقت ترویج وتبلیغ نوع فاشیسم نوین دولتی میباشد که باشعارهای دیموکراسی انجام میشود. البته تیم آقای کرزی وارث تاریخی این نگرش میباشد که احمدشاه درانی بنیانگذار آن بود. واقعیت این است که فاشیزم درافغانستان پدیده ی نیست که همگام با تولد رسمی فاشیزم درایتالیا تولدشده باشد، بلکه به عنوان یک نگرش ورفتار تاریخی ریشه درتاریخ این سرزمین دارد که پس منظر تاریخی وروانی آن را باید درحاکمیت احمدشاه درانی جستجوکرد.


فرجام کلام

آنچه که گفته آمد، برداشت ودریافت نگارنده از فاشیزم و گزاره های آن به عنوان یک رفتار سیاسی درتاریخ افغانستان میباشد. به اعتقاد نگارنده اخلاق ورفتار فاشیستی محدود به قوم وجغرافیای مشخص نمیباشد. این پدیده میتوانست دراشکال تاجیکی، هزاره گی و ازبکی آن نیز ظاهر شود درصورتیکه زمینه ء اعمال قدرت برای اینها فراهم میبود. اما آنچه که من در نگارش اول ودراین متن به آن پرداخته ام، پاره ای ازواقعیت های تلخ این سرزمین است که درامتداد تاریخ برای این مردم بستر مصیبت وسیاه بختی فراهم آورده است. پرده برداشتن از چهره ی این واقعیت ها، به مفهوم دشنمی و خصومت با قوم بخصوص نمی باشد، که خیلی ها چنین تصور می نمایند. واقعیت این است که مردم شریف وباعزت پشتون بیشتر ازهمه قربانی رفتار فاشیزم تاریخی بوده است. ترویج فضای بی اعتمادی و رفتار فاشیستی با حمایت دولت، مصیبت های سنگینی را برسرنوشت مردم شریف پشتون تحمیل کرده است که نمونه های روشن وعریان آن ترویج ترور وتریاک میباشد. به اعتقاد این قلم، آنچه که میتواند زمینه ء عزت وسربلندی مردم افغانستان را فراهم نماید، ایجاد فضای اعتماد، ترویج ارزشهای انسانی و ایجاد نظام قانونمند مبتنی بر ارزشهای شهروندی میباشد که درآن همه باشندگان این سرزمین احساس وابستگی نماید.

رویکردها:

http://politik.pal.pp.se/polit... 1 ـ

http://www.sarnavesht.com/fars... 2 ـ

3 ـ افغانستان درپنج قرن اخیر نوشته میرمحمد صدیق فرهنگ چاپ مشهد

4 ـ افغانستان درپنج قرن اخیر ، نوشته میر محمد صدیق فرهنگ چاپ مشهد

5 ـ پژوهشی درتاریخ هزاره ها، نوشته کاظم یزدانی چاپ ایران

6 ـ افغانستان درپنج قرن اخیر، نوشته میر محمد صدیق فرهنگ چاپ


افغانستان در آتش اندیشه های فاشیزم

فاشیزم افغانی/ یک رفتار تاریخی درسیاست و اخلاق حاکمیت/ یک نگرش مقدس

جمعه 14 نوامبر 2008, نويسنده: فرشته حضرتی

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
  • من نوشته قبلی خانم فرشته حضرتی را خواندم والبته به شهامت ومعلومات افاقی شان صد افرین میفرستم. ولی دیدم عده از دوستان بالای ایشان تاخت وتاز کردند که گویا خانم حضرتی خودشان فاشیست هستند وچتور وچنان!

    من منحیث یک دانشجو میخواهم از منتقدین بخواهم که ایا ممانعت مذبوحانه دولتیان وجیره خواران کرزی از برافراشتن لوحه دانشگاه درکابل اخرین حدی از فاشیزم وقبیله پرستی نیست؟

    افغان ملتیان فاشیست تر از پدرکلان خود یعنی موسولینی وهیتلر هستند زیرا درتاریخ گفته نشده که نیروی های المان نازی ویا ایتالیای فاشیست بعد از اشغال مناطق در جریان ویا قبل از جنگ دوم زبانهای کشورهارا ازبین برده باشند ویا مردم را وادار بکنند که این واژه را بگویند وانرا نی ویا لوحه های مناطق را به زبان های جرمنی ویا ایتالیوی بنویسند.

    ماها خواهان نصب لوحه دانشگاه هستیم. ما بخوبی دریافته ایم که باید حق خود را به زور بگیریم زیرا ما هرقدر به کوچی ها وقت دادیم انها انرا دلالت به ترس ماکردند و شجیع تر شدند وبیشرمانه گامی دیگر هم جلو برداشتند.

    فعلا دیگر هیچ جور امدی نیست. اگر قرار است با برافراشتن لوحه دانشگاه وحدت ملی خدشه دار میشود (ادعای معین مرستیال وملالی شینواری نماینده های افغان ملت در شورای ملی) واگر وحدت ملی دربند لوحه دانشگاه است از ذات حق میخواهم که باقدرت خود چنان وحدت ملی را از بین ببرد که دیگر سالها نه ما کدام کلمه پشتو را بشنویم ونه انها با شنیدن فارسی ویا واژه دانشگاه موی در بدن شان سیخ شود. بگذار که وحدت ملی خدشه دار شود زیرا وحدت ملی به این معنی است که ما همه داشته های فرهنگی ومذهبی یک دیگر را احترام وتحمل کنیم. اگر چنان نیست پس چه بهتر که مجزا از هم زندگی کنیم وما حاضر نیستم هویت قومی وفرهنگی خود را قربانی کلمه احمقانه وحدت ملی که در اصل به معنی قبول کردن فرهنگ قبایل کوه های سلیمان را بالای خود بقبولانیم.

    ما به فرهنگ وزبان وادبیات خود عشق میورزیم وبه ان ارجحیت میدهیم

  • سلام فرشته جان حضرتی.
    مدتی زیاد است نبشته هایت را در چندین سایت میخوانم وفکر میکنماین دومین بار است که توسط ویب سایت پیشگام، کابل پرس? به نشرمیرسد ، که همیشه بخاطر روشن گری اذهان تمام باشندگان این خطه پشتون و غیر پشتون تلاش زیاد بخرج میدهید.
    گرچه عده زیادی از آشکار شدن چنین واقیعت ها درحراسند اما من به عنوان برادر کوچکتر تان از شمامیخواهم همیشه بنویسی و تلاش جدی تری نمایی تا چهره های فاشیستی عصر حاضر و پلان ها ی شوم شان را افشا تر نمایی.
    این جای شرم است که هر روز این یهود صفتان بیشتر از پیش تمام حقوق سیاسی ،اجتماعی ،اقتصادی ........ دیگرباشندگان اصلی این خاک را غصب نموده وانها را توسط عده افراد خود کام غیر پشتون به نام های مختلف درتفرقه می اندازند.
    بنده باید به عرض برسانم هیچکدام ما باید فریب شعار های دروغین چون وحدت ملی را نخورده و هر یک ما بیدار بوده و با مبارزه برخیزیزیم چون موقیعکه درولایات شمالی ومرکزی هزاران بی گنا را شهید ساختن و باغ های سبز شمالی را به آتش کشیدن ، تمام مردمان غیر پشتون را بیگانه میگفتند و... تمام قدرت بدست همین کرسی نشینان فعلی بود تنها لباس های شان عوض شده ،چرا دران وقت نگفتن وحدت ملی !؟

  • خانم حضرتی دست مریزاد! نوشته های تان زیبا و برخاسته از کشتزار حق و حقیقت اند. موفقیت شما را همیشه آرزو میکنم. به امید سرنگونئ فاشیزم و راسیزم در هر شکل و شمایلی و در همه جا! خدانگهدارتان باشد!

    همچنان نوشته عمران جان نیز بسیار زیبا و بجاست.

  • Kamran Mir Hazar Youtube Channel
    حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
    سابسکرایب

    تازه ترین ها

    اعتراض

    ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

    جستجو در کابل پرس