صفحه نخست > دیدگاه > افغانستان درآتش اندیشه های فاشیزم

افغانستان درآتش اندیشه های فاشیزم

فاشیزم و گزاره های آن به عنوان یک رفتار سیاسی درتاریخ افغانستان/ قسمت دوم
فرشته حضرتی
سه شنبه 18 نوامبر 2008

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

افغانستان در آتش اندیشه های فاشیزم، نگارشی ازاین قلم بود، که درتارنمای کابل پرس? و چندین تارنمای دیگر، نشر گردید. برداشت ودریافت من از فاشیزم و پس منظر تاریخی آن درافغانستان و تمثیل سازه های متفاوت آن دراخلاق ورفتار سیاسی سلسله استبداد، متن ومحتوای آن نگارش را شکل می بخشید. پس ازانتشار آن نگارش، اشاراتی را ازبرخی دوستان دریافت کردم که پس منظر تاریخی فاشیزم را درافغانستان مصادف با ظهور رسمی این طرزنگرش ورفتار، درادبیات سیاسی میدانند .

همانگونه که درنگارش قبلی اشاره کرده بودم، فاشیزم بطور رسمی توسط بنیتو موسولینی (1943 ـ 1922) وارد ادبیات سیاسی گردید وجنبشی که او بنیانگذار آن بود درتعاملات سیاسی معاصر، از آن به عنوان جنبش فاشیستی نام برده میشود(1). فاشیزم که درخیلی زمینه ها با نشنلیزم قرابت نزدیک دارد، تاهنوز ازچشم اندازهای متفاوت به آن نگریسته شده است وبا داده های متفاوت تئوریک مورد تحلیل، تفسیر وتعریف قرار گرفته است. نژادپرستی، نظامیگری، ضد عقل وخردبودن، انکارآرمانهای انسان دوستانه وضدیت با باورهای انسان برابری ازجمله پدیده های اند که شامل رفتار ونگرش فاشیستی می باشد (2). باتوجه به این تعریف، نگارنده معتقد است که فاشیزم یک رفتار تاریخی میباشد که موسولینی آن را دریک چهارچوبه نظری تعریف کرده وبا پشتوانهء تئوریک وارد تعاملات سیاسی کرد. به عبارت دیگر، نگرش فاشیستی پدیده ی نیست که برای اولین بار توسط موسولینی مورد استفاده قرار گرفته باشد و درایتالیا زمینه مصرف ذهنی وعملی پیدا نموده باشد. بلکه فاشیزم به عنوان یک نگرش و رفتارتاریخی دراعمال وکردار خیلی از متقدمان سیاسی عرصهء جولانگری داشته است بدون اینکه دریک چهارچوبه ی نظری تعریف وتفسیرشده باشد.

به عبارت روشنتر، پس منظرتاریخی وروانی فاشیزم به سالهای خیلی دور برمیگردد که این نگرش دراشکال متفاوت اما بدون چهارچوبه ء تئوریک، درسیاست وخصلت های رفتاری حاکمان متقدم تبلور یافته است که فرایند تاریخی آن به فاشیزم معاصر، توسعه وتکامل یافته است. همانگونه که سوسیال دموکراسی و لیبرال دموکراسی اشکال تکامل یافتهء از رفتار و نگرش دموکراسی میباشد، فاشیزم معاصر نیز میتواند فرایند تکامل یک رفتار تاریخی درتعامل با نشنلیزم باشد که درمکانها وزمانهای متفاوت تکامل یافته است. لذا باتوجه به تعریفی که ازفاشیزم صورت گرفته است، هررفتار ونگرش سیاسی که باهمین مشخصات آراسته باشد، میتوان آن را رفتار فاشیستی نامید.

اما درافغانستان همانگونه که درنگارش قبلی اشاره کرده بودم، پس منظر تاریخی و روانی فاشیزم افغانی درحاکمیت احمدشاه درانی (1747 میلادی) گره میخورد. شاید پس منظر تاریخی فاشیزم به عنوان یک رفتار سیاسی، ازاین کرده هم فراتر رود، اما هدف از کالبد شکافی رفتار وهنجارهای فاشیستی درافغانستان، فاشیزم افغانی میباشدکه ازهمین رو ازچشم انداز این قلم، نظام سیاسی را که احمد شاه درانی ایجاد کرد، رفتار ونگرش فاشیستی نیز درآن زمینهء مصرف و تبلور یافت. قطع نظر از رفتار نژادگرایانه انتخاب نام افغانستان بریک قلمروجغرافیایی که اقوام وتیره های متفاوت درآن می زیستند، نماد روشنی ازنگرش ناتعریف شده ی فاشیستی میباشد که درآن زمان فاقد چهارچوبهء تئوریک بوده است. دولت احمدشاه متشکل ازپشتونهای خالص بود که سران قبیله ء پوپلزایی درآن نقش مرکزی داشتند (3). بطورمثال: بیگی خان پوپلزایی، عبدالله خان پوپلزایی، حاجی نواب خان الکوزایی، برخوردار خان اچکزایی، جعفرخان پوپلزایی، جان خان پوپلزایی ومحبت خان بلوچ ازجمله عناصر کلیدی حکومت احمدشاه بودند. اسمای که دراین جا ملاحظه میشود، به جز یک تن بلوچ، متباقی همه پشتون وعمدتا از قبیله پوپلزایی می باشند (4). درحالیکه سایر اقوام مانند تاجیک ها، هزاره ها، ازبکها وایماق نیز درساختارجامعه حضور داشتند که باشندگان قندهار و اطراف آن بیشترینه از اقوام غیر پشتون بوده اند (5) اما حضور آنها درساختار حکومت احمدشاه قابل رویت نمیباشد. احمدشاه درانی براساس تعهدی که نسبت به قبیله داشت، زمین های قندهار را میان قبایل درانی تقسیم کرد و مالیات زمین را برای زمینداران غیر پشتون افزایش بخشید. علاوه برآن وظیفه حصول مالیات اززمین داران غیر پشتون را به سران قبیلهء درانی سپرد که این تعامل زمینه تصرف وتصاحب زمین های اقوام غیرپشتون را برای آنها فراهم آورد. احمدشاه درانی هفت بار به هند لشکر کشید که قتل عام مردم دهلی وتاراج آن شهر، درجنگ سوم (1757 میلادی) ازخونین ترین لشکرکشیهای او به هند محسوب میشود (6). لذا باتوجه به خصوصیات رفتاری که برای فاشیزم تعریف کرده اند، نمایه های روشنی از آن درحکومت ایشان مشاهده میگردد که بصورت یک جریان نیرومند درامتداد حاکمیت دوخاندان سدوزاییها ومحمدزاییها تکامل یافته است. هرچند که جاذبهء قدرت وثروت برادر را به مرگ برادر وپسر را به مرگ پدر واداشته است اما درکناراین واقعیت، نگرش ورفتار فاشیستی نیز جزء خصایل رفتاری حاکمیت بوده است که به رغم رقابت های خونین، هرکدام به نحوی آن را درمعرض نمایش گذاشته اند. ازآنجایکه این اندیشه به عنوان یک نگرش مقدس تبدیل شده است، دراشکال وابعاد متفاوت درتاریخ معاصر افغانستان فرصت جولانگری یافته است.

رفتار ونگرشهای سیاسی که در یک سیر تکاملی به مکاتب سیاسی معاصر انجامیده است، دریک بستر تاریخی و روانی قابل تحلیل وتفسیر می باشد. پدیدهء فاشیزم هرچند که ازچشم انداز متفاوت مورد تحلیل وتفسیر قرارگرفته است، اما کمتر به پس منظر تاریخی وبستر روانی آن پرداخته شده است. دقت وتامل دررفتار ونگرش فاشیستی، پس منظر تاریخی و روانی آن را به سالهای دورگره میزند که درمرور ایام به نگرش تئوریک تکامل یافته است. چنانچه که خیلی ازپدیده های سیاسی همین مسیر تکاملی را طی کرده است.

درست است که اندیشه های فاشیزم به صورت رسمی درجنبش موسولینی تبلوریافت، اما سیر تکاملی این اندیشه درافغانستان از حکومت احمدشاه درانی آغاز میگردد و توسط امیر عبدالرحمن و نادرخان دراوج قصاوت وبی رحمی تمثیل میشود. هاشم خان و محمد گل خان مومند عناصر شناخته شده درتاریخ معاصر افغانستان اند که رفتار ونگرش فاشیستی را باتمام توان وقدرت به نمایش گذاشته اند. میگویند که محمدگل خان مومند، بسیار از آثار آبدات تاریخی که متعلق به اقوام غیر پشتون بود، ویران کرد. اما محمود طرزی این اندیشه را آرایش فکری بخشید وازمجرای مطبوعات به تبلیغ وترویج آن پرداخت. ظاهرشاه و داودخان آخرین سلسله ء خاندان شاهی بودند که این رفتار ونگرش را دراشکال دیگر تبلیغ وترویج کردند.

اما درعصر حاضر، همانگونه که درنگارش قبلی نیز به آن پرداخته شده است، افغان ملتی ها و طالبان دو نمونه ی متفاوت ازیک واقعیت میباشد که از دو آدرس متفاوت سیاسی اعمال واندیشه های فاشیستی را به نمایش میگذارند. آنچه را که آنها انجام میدهند، رفتار مجزا ازتسلسل تاریخ نمی باشد. رفتار طالبان با ارزشهای تاریخی و اقلیت های غیرپشتون دربستر همین نگرش قابل تحلیل می باشد. تخریب بودای بامیان، قتل عام مردم هزاره درمزار ویکاولنگ، آتش زدن تاکستانهای شمالی وتطبیق سیاست زمین سوخته درشمال افغانستان، ازجمله پدیده های است که نگرش و رفتار فاشیستی طالبان را به نمایش میگذارد. رفتار واخلاق سیاسی تیم آقای کرزی نیز به عنوان ادامه ء همین رفتار تاریخی قابل تحلیل وتفسیر میباشد که ریشه درسنت وآموزه های پرورش اجتماعی قبیله دارد. رفتار سیاسی تیم آقای کرزی را میتوان شکل تکامل یافته ء ازفاشیزم دولتی دانست که باپوشه ء دیموکراسی عرضه میشود. درحالیکه نگرش وباورهای فاشیستی لایه های زیرین این رفتار را شکل می بخشد. تلاشهای تیم آقای کرزی درحقیقت ترویج وتبلیغ نوع فاشیسم نوین دولتی میباشد که باشعارهای دیموکراسی انجام میشود. البته تیم آقای کرزی وارث تاریخی این نگرش میباشد که احمدشاه درانی بنیانگذار آن بود. واقعیت این است که فاشیزم درافغانستان پدیده ی نیست که همگام با تولد رسمی فاشیزم درایتالیا تولدشده باشد، بلکه به عنوان یک نگرش ورفتار تاریخی ریشه درتاریخ این سرزمین دارد که پس منظر تاریخی وروانی آن را باید درحاکمیت احمدشاه درانی جستجوکرد.


فرجام کلام

آنچه که گفته آمد، برداشت ودریافت نگارنده از فاشیزم و گزاره های آن به عنوان یک رفتار سیاسی درتاریخ افغانستان میباشد. به اعتقاد نگارنده اخلاق ورفتار فاشیستی محدود به قوم وجغرافیای مشخص نمیباشد. این پدیده میتوانست دراشکال تاجیکی، هزاره گی و ازبکی آن نیز ظاهر شود درصورتیکه زمینه ء اعمال قدرت برای اینها فراهم میبود. اما آنچه که من در نگارش اول ودراین متن به آن پرداخته ام، پاره ای ازواقعیت های تلخ این سرزمین است که درامتداد تاریخ برای این مردم بستر مصیبت وسیاه بختی فراهم آورده است. پرده برداشتن از چهره ی این واقعیت ها، به مفهوم دشنمی و خصومت با قوم بخصوص نمی باشد، که خیلی ها چنین تصور می نمایند. واقعیت این است که مردم شریف وباعزت پشتون بیشتر ازهمه قربانی رفتار فاشیزم تاریخی بوده است. ترویج فضای بی اعتمادی و رفتار فاشیستی با حمایت دولت، مصیبت های سنگینی را برسرنوشت مردم شریف پشتون تحمیل کرده است که نمونه های روشن وعریان آن ترویج ترور وتریاک میباشد. به اعتقاد این قلم، آنچه که میتواند زمینه ء عزت وسربلندی مردم افغانستان را فراهم نماید، ایجاد فضای اعتماد، ترویج ارزشهای انسانی و ایجاد نظام قانونمند مبتنی بر ارزشهای شهروندی میباشد که درآن همه باشندگان این سرزمین احساس وابستگی نماید.

رویکردها:

http://politik.pal.pp.se/polit... 1 ـ

http://www.sarnavesht.com/fars... 2 ـ

3 ـ افغانستان درپنج قرن اخیر نوشته میرمحمد صدیق فرهنگ چاپ مشهد

4 ـ افغانستان درپنج قرن اخیر ، نوشته میر محمد صدیق فرهنگ چاپ مشهد

5 ـ پژوهشی درتاریخ هزاره ها، نوشته کاظم یزدانی چاپ ایران

6 ـ افغانستان درپنج قرن اخیر، نوشته میر محمد صدیق فرهنگ چاپ


افغانستان در آتش اندیشه های فاشیزم

فاشیزم افغانی/ یک رفتار تاریخی درسیاست و اخلاق حاکمیت/ یک نگرش مقدس

جمعه 14 نوامبر 2008, نويسنده: فرشته حضرتی

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • من نوشته قبلی خانم فرشته حضرتی را خواندم والبته به شهامت ومعلومات افاقی شان صد افرین میفرستم. ولی دیدم عده از دوستان بالای ایشان تاخت وتاز کردند که گویا خانم حضرتی خودشان فاشیست هستند وچتور وچنان!

    من منحیث یک دانشجو میخواهم از منتقدین بخواهم که ایا ممانعت مذبوحانه دولتیان وجیره خواران کرزی از برافراشتن لوحه دانشگاه درکابل اخرین حدی از فاشیزم وقبیله پرستی نیست؟

    افغان ملتیان فاشیست تر از پدرکلان خود یعنی موسولینی وهیتلر هستند زیرا درتاریخ گفته نشده که نیروی های المان نازی ویا ایتالیای فاشیست بعد از اشغال مناطق در جریان ویا قبل از جنگ دوم زبانهای کشورهارا ازبین برده باشند ویا مردم را وادار بکنند که این واژه را بگویند وانرا نی ویا لوحه های مناطق را به زبان های جرمنی ویا ایتالیوی بنویسند.

    ماها خواهان نصب لوحه دانشگاه هستیم. ما بخوبی دریافته ایم که باید حق خود را به زور بگیریم زیرا ما هرقدر به کوچی ها وقت دادیم انها انرا دلالت به ترس ماکردند و شجیع تر شدند وبیشرمانه گامی دیگر هم جلو برداشتند.

    فعلا دیگر هیچ جور امدی نیست. اگر قرار است با برافراشتن لوحه دانشگاه وحدت ملی خدشه دار میشود (ادعای معین مرستیال وملالی شینواری نماینده های افغان ملت در شورای ملی) واگر وحدت ملی دربند لوحه دانشگاه است از ذات حق میخواهم که باقدرت خود چنان وحدت ملی را از بین ببرد که دیگر سالها نه ما کدام کلمه پشتو را بشنویم ونه انها با شنیدن فارسی ویا واژه دانشگاه موی در بدن شان سیخ شود. بگذار که وحدت ملی خدشه دار شود زیرا وحدت ملی به این معنی است که ما همه داشته های فرهنگی ومذهبی یک دیگر را احترام وتحمل کنیم. اگر چنان نیست پس چه بهتر که مجزا از هم زندگی کنیم وما حاضر نیستم هویت قومی وفرهنگی خود را قربانی کلمه احمقانه وحدت ملی که در اصل به معنی قبول کردن فرهنگ قبایل کوه های سلیمان را بالای خود بقبولانیم.

    ما به فرهنگ وزبان وادبیات خود عشق میورزیم وبه ان ارجحیت میدهیم

    • مرحبا عمران جان ! از پیامت لذت بردم . افتخار به شما دانشجویان بیدار این سر زمین بلا کشیده !!

    • من مقاله را به این زیبایی تاهنوز درمورد فاشیزم افغان نخوانده بودم. فرشته جان برداشت وتحلیل شما از روند شکل گیری باور ورفتارهای فاشیستی درافغانستان،کاملن مستدل می باشد. تاهنوز کسی مانند شما به این دقت وژرفنگری به جنبه های متقاوت فاشیزم در افغانستان، نپرداخته است. رفتار فاشیستی ازاین کرده عریان تر نمیشود که کسی دروطن خود حق استفاده از واژه های زبان مادری خود را نداشته باشد. ای کاش میشد که درمورد سیاست ورفتار فاشیزم افغانی درمورد زبان هم چیزی می نوشتید. باتوجه به دانش و مطالعاتی که شما دارید، امیدوارم که بتوانید درمورد زبان هم چیزی بنویسید تا بیشتر ازشما بیاموزیم. به افکار واندیشه های شما ارج میگذاریم و به وجود شماا فتخارمیکنیم.

    • چنان معلوم میشود که دشمنان افغان وافغانیت دست بدست هم داده وآرزو دارند که سایت کابل پرس? را مانند سایت منحوس خاوران به تریبون خاص اندیشه های ضدملی خود تبدیل کنند که خوشبختانه در موجودیت کامران میرهزار آزاد اندیش این آرزو را به گور خواهندبرد. زیرا درسایتهای خودشان هرگز ظرفیت تحمل وخواندن مضامین مخالف، وجود ندارد حالا خواسته اند که بخاطر برحق جلوه دادن تیوری های بی مزده خودشان ازسایت آزاد ولیبرال کابل پرس هم استفاده ببرند اما اینرا خانم فرشته وتمام چاپلوسان ومداحان وی بدانند که آنچه را که شما بعنوان تیوری ضد افغان وافغانیت در سایت های خودتان پخش میکنید همهء آن تیوریها نه اساس علمی دارد ونه هم بامنطق روز سازگار است ، پس چه خوب است که تیوری پردازان اصلی مثل عصر دولت شاهی هم همین شهامت را پیدا کند و عملا در کابل پرس چرندیات خودرا بفرستد تا ملاحظه کند که آیا دیگران هم منطق دارند ویانه. اینکه سایتهای شخصی وخانگی مثل سایت منحوس خاوران وسرنوشت را وسیله پخش ونشر اندیشه های شیطانی خویش قرار داده اید چرا در کابل پرس چنین کاری را نمیکنید؟ بهترین راه برای آزمون افکار واندیشه های شما میتواند سایت کابل پرس باشد که از نقاط نظر مخالفنین تان هم باخبر می شوید اگر در ادعای خویش صادق هستید.

      من قبلا در بخش اول چرندیات فرشته جان حضرتی نظر خویش را ابراز کردم که متأسفانه مرا یک تعداد چاپلوسان فرشته جان با جناب محترم اعظم سیستانی مورخ شهیر کشورما عوضی گرفتند. درحالیکه من نه نویسنده هستم ونه مورخ، بلکه یک باشندهء عادی شهر یوتبوری هستم که هم فرشته حضرتی را میشناسیم وهم سیستانی بزرگ را.

      تا جائیکه من سیستانی صاحب را دیده ام وی اصلا چنان مصروف کارهای تحقیقی وعلمی است که همچو سارقین فرهنگی مثل خانم فرشتهء حضرتی به خاطرش نیز نمی گذرد.

      چطور من فهمیدم که فرشته دزد فرهنگی است؟

      بلی!

      من وقتیکه دیروز سایت خاوران را خواندم عین نوشته اما با عنوان دیگری بقلم عصر دولت شاهی ، قسمت دوم آنرا به نشر سپرده است کاملا با این چرندیات فرشته جان همخوانی دارد. عین کلمات عین تعریف های من درآوردی وعین هدف. من هرقدر کوشش کردم که بخش نخست آنرا پیدا کنم موفق نشدم پس معلوم شد که بخش نخست آن را به فرشته جان هدیه کرده تا آنرا بنام خودش در خاوران وکابل پرس به نشر بسپارد. آنچه که قبلا تحت همین عنوان بدون ذکر قسمت اول ودوم بنام فرشته حضرتی در کابل پرس همانا تفالهء عصر دولت شاهی است. اگر فرشتهء حضرتی این قدر نویسندهء توانا بودی باید درهمان بخش اول این نکته را تذکر میداد که بخش دوم در راه است درحالیکه چند روز بعد ناگاهان همراه با مضمون عصر دولت شاهی بخش دوم فرشته جان هم نشر میشود. واه واه به این نبوغ نویسنده گی.

      چیزیکه من دریافتم این است که هم قسمت اول وهم قسمت دوم آن تفاله و چتل نویسی های عصر دولت شاهی بوده که آنرا فرشته جان بنام خودش نشر کرده است که نه در نوشته عصر دولت شاهی چندان مزده بود ونه هم این نوشته توانسته است که واقعیات تاریخی را بیطرفانه وعلمی مورد بررسی قرار دهد.

      این پروژهء هماهنگ که نوشته ها را تقیسم بالای افراد میکنند روش جدید باند شورای نظار است که درین تاره گیها درسایتهای انترنتی بچشم میخورد.

      قبلا اشان را عادت براین بود که یک مضمون را به چهل وبسایت روان میکردند اما حالا یک نوشته را و یاهم تفاله یک نوشته را دو نفر بعهده گرفته است تا مردمان به صحت تیوری شان باور کنند. این دیگر رسوائی است نه نویسنده گی ونه هم کار فرهنگی

    • توصیهء من به خانم فرشته حضرتی این است اگر میخواهید که مردم وجامعه به شما به دیدهء قدر بنگرد باید ازین خانم بزرگ ووطندوست درس انساندوستی وعشق به میهن را بیاموزی. بخوان تابدانی که فاصله میان تو و او چقدر است.

    • سلام ودرود بر کامران میر هزار مدیر سایت کابل پرس? و سلام درود برفرشته حضرتی که و سلام به شما خوانندگان گرامی. من تعجب میکنم این کسی که بدون نام وبه نام باشنده ی یوتبوری سویدن، پیام می نویسد، این نظرات عالمانه را ازکجای خود بیرون میکشد؟
      اولا که من در همان شهر زندگی میکنم هم اعظم جان را می شناسم وهم خانم حضرتی را می شناسم. اعظم جان برای فاشیزم پشتون مثل عبدالحی حبییبی تاریخ واسطوره جعل میکند وبرای تعریف عبدالرحمن خان کتاب می نویسد. اعظم جان ازبرکت سوسیال سویدن درخانه نشسته است و جنایات و ستمگریهای استبداد را به نام افتخارات تاریخی افغانستان را درسایت افغان جرمن نشر میکند.

      اعظم جان درخانه نشسته است وبرای سلسله استبداد هویت و شخصیت درست میکند و تاریخ جعل میکند و هویت جعل میکند و به نام ارزشهای تاریخی منتشر میکند.

      خانم فرشته حضرتی مشاور یک نهاد آموزشی می باشد که درهمین شهر برای صدها تن ازهموطنانش مصدرخدمت بوده است. خانم حضرتی شهامت وشجاعت کرده است که چندین محفل وسیمنار فرهنگی را برگزار نموده و درخدمت فرهنگ ومردمش بوده است.

      خانم حضرتی شهامت کرده است و از رفتار فاشیزم پشتون پرده بر میدارد از واقعیت های تلخ افغانستان می نویسد. خانم فرشته حضرتی شهامت کرده است که فاشیزم را به عنوان یک رفتار تاریخی در سیاست های حاکمیت معرفی وتحلیل می نماید. خانم فرشته حضرتی شهامت کرده است که پرده از روی اسطوره های جعلی بر میدارد که اعظم سیستانی و کسانی مثل عبدالحی حبیبی برای جعل کردن آن بیدار خوابی ها کشیده است وهنوز هم کسانی بیدار خوابی میکشند.

      فرشته حضرتی گفته است که ملالی میوند، یک اسطوره جعلی است. فرشته حضرتی گفته است که دولت کرزی بستر اعمال فاشیزم می باشد. فرشته حضرتی گفته است که مردم افغانستان هویت ملی، فرهنگ ملی و ارزشهای ملی ندارد. فرشته حضرتی گفته است فرهنگ قبیله زنان را اسیدپاشی میکند. فرشته حضرتی گفته است که زن دربامیان والی میشود و درقندهار ترور میشود. بدون تردید که نظریات فرشته حضرتی برای فاشیزم پشتون گران وغیر قابل تحمل می باشد. برای فاشیزم پشتون کسانی مانند لینا روزبه به درد میخورد که مردم افغانستان را به فراموش کردن تاریخ گذشته دعوت کرده است وبرای درمان زخم های تاریخی مردم افغانستان پلستر تجویز کرده است. درحالیکه درمان یک زخم به انتی بیوتیک ضرورت دارد و به شستن ضرورت دارد. درد پنهان نمیشود دردرا باید شناخت وبرای مداوای آن تلاش کرد.

      خانم فرشته حضرتی شهامت کرده است که از درد مردم سخن میگوید. زبان فرشته حضرتی زبان میلیونها انسان ساکن افغانستان است که فاشیزم تاریخی پشتون برای نابودی ارزشهای تاریخی و فرهنگی آنها ازهیچ تلاشی دریغ نورزیده است. فرشته حضرتی از ارزش ستیزی و انسان ستیزی فاشیزم می نویسد. پس جای تعجب نیست که هر چرند نویس وعقده یی، می آیند و برای ترور شخصیت خانم حضرتی چرندیات نویسی میکنند.

      کسانی که به نویسندگی اندکی آشنایی داشته باشند با یک نگاه به خوبی درمی یابد که میان سبک نوشته و پرداخت قلم خانم حضرتی و عصر دولت شاهی هزاران فرسخ فاصله وجود دارد. نوشته های آقای دولت شاهی در سایت سرنوشت می باشد که هردو قسمت مقاله اش که نویسنده بی نام به آن اشاره کرده است، درآن سایت می باشد. تاهنوز من ازاین خانم قهرمان ده ها مقاله خوانده ام که به قلم و شهامت این خانم فارسی نویس افتخار میکنم. من به این خانم هموطن وهمزبان میگویم که بنویس باهمه توان بنویس که افکار وقلمت بنیاد فاشیزم را به لرزه درآورده است و به زودی از بیخ وبن فرو میریزد. امیدوارم که دیگران نیز از شما بیاموزد و برای پرده برافراشتن از روی واقعیت های تلخ تاریخی دست شهامت به خرج بدهند. ما دشمن هیچ کسی درافغانستان نیستیم. ما خواهان برقراری عدالت اجتماعی و تامین ارزشهای انسان برابری هستیم. ما دشمن اندیشه های فاشیستی هستیم که مردم افغانستان را سیاه بخت کرده است. هرکسی که بیاید از ارزشهای انسان برابری دفاع کند وبرای ترویج آن تلاش نماید ما نوکرش هستیم ودرخدمتش هستیم. هرکسی که برای گفتن دردهای ناگفته ی مردم افغانستان قلم میزند، خدمت گزاران واقعی مردم افغانستان است. سایت کابل پرس را ما دوست داریم بخاطری که ناشر اندیشه های انتقادی می باشد. وسلام

    • دوست محترم اورنگ!

      هرچند خودرا باشنده شهریوتبوری معرفی کرده ای اما ناخودآگاه به عوض کلمه(همین) همان را استعمال کرده ای که نشان میدهد خودت از شهریوتبوری خیلی فاصله داری ویااینکه کامنت خویش را ازجای دیگری نوشته ای. اما من به این کاری ندارم که باشندهء شهرما هستی یانه ولی در دفاعیه توخالی تان نقاط وجود دارد که باید به آن پرداخته شود.

      استعمال کلمه فاشیزم وبرچسپ زدن مخالفین درشرایط کنونی کارخیلی آسان است. شما خیلی به ساده گی توانسته اید که مردم را فاشیست بخوانید اما طرفدران خودرا عدالت خواه وانساندوست. من هم میتوانم بادلایل کافی ثابت کنم که فرشته حضرتی یک فاشسست است خانم است که بعداز مرگ مسعود خواسته است از او یک ایدیالوژی برتری خواهانه برسایر اقوام وملیت های افغانستان جور کند و جز پنجشیری وتاجک دیگران را همه قبیله سالار وبی فرهنگ خطاب کند مگر آیا میشود که ازچنین حقیقت چشم پوشی کرد؟

      اما بازهم من حاضر نیستم که این خانم را فاشیست خطاب کنم بلکه میدانم وی قربانی یکعده افراد مغرض وعقده مند شده است که مضامین شان بارها وبارها ازطرف رجال وشخسیت های علمی کشور همچو جناب سیستانی با دلایل وبراهین واضحه رد شده است. که نموئه های واضح آن عصر دولت شاهی ، اکرام اندیشمند نجم الدین کاویانی عبدالحمید محتاط ودستگیر پنجشیری میباشند.

      اورنگ عزیز!

      چرا ازحقایق چشم پوشی میکنید؟ کسیکه پادشاهان وسلاطین افغانستان را بخاطر پشتون بودن شان محکوم میکند آیا فاشیست گفته نمیشود؟ اینها طوری قلم میزنند که تو گوئی تمام این پادشاهان دربین ملت پشتون جایگاه بس بزرگی دارند وتنها غیر پشتون قربانی ظلم و اجحاف ایشان شده است.
      مگر قربانی های پشتون دربرابر این پادشاهان وامراء را میشود از صفحهء زرین تاریخ زدود؟

      کسییکه محمود طرزی را فاشسست خطاب میکند آیا به حقانیت او شما باور میکنید؟

      مگرمشروطه خواهان اول ودوم وکسانیکه در زندانها وسیاه چالهای امیرحبیب الله سراج جان داده اند تنها غیر پشتونها بودند؟

      آیا داشتن افکار واندیشه های انسانی مخصوص غیر پشتونها است؟ چرا حققت را نمی گوئید که فرشتهء حضرتی بخاطر پنهان نمودن جنایات ، چور وچپاول خویشاوندانش در کابل به نوشتن مقاله های توهین آمیز علیه پشتونها دست میزند.

      اگر او به شنیدن افکار ونظریات مخالف ارج میگذاشت چرا درسایتهای خودشان مانند سرنوشت وخاروان چنین مجال برای مخالفین خود نمی دهند چرا خانم فرشته قبلا مقالاتش را درکابل پرس ارسال نمیکرد؟

      پس معلوم است که حالا پروژهء مشترک ضد پشتونی براه افتیده وبااستفاده ازکلمات وعبارات موهن ومستهجن به توهین وتحقیر یک قوم بخصوص پرداخته میشود. شما ذکر کرده اید که در بامیان زن والی است اما درقندهار زن ترور میشود. من ازشما میپرسم که زمانیکه این تنظیم های جهادی ولایت بامیان را از کنترول دولت نجیب خارج ساختند چرا همان وقت یک والی زن در بامیان ویاکدام ولایت دیگر شمال کشوربحیث والی مقرر ویاانتخاب نشد؟ حالا که امریکا تشر یف فرما شده است همه لاف فیمینسم وحقوق بشر میزنید مگر برای شما شرم نیست که در زیر یک حکومت تحت اشغال که آنرا خودتان بخاطر پشتون بودن رئیس آن قبول هم ندارید والی بودن یک زن را به رخ مردم میکشید؟

      و از زن بودن خانم فرشته در سایت کابل پرس? هم استفاده میشود تادیگران بخاطر اینکه نویسندهء مقاله یک زن است از انتقاد شدید وارائه نظر مخالف خود داری کنند. من سوگند میخورم اگر هرکس دیگری از نوشتن کامنت های مخالف خود داری ورزند.

    • آقای که از نوشتن نامت میترسی ! آیا نبشته لینا جان را که نشانی داده ئی ، خودت دقیق آنرا خوانده ئی ؟ ضربات قلم لینا جان روزبه بز فرق قبیله گرایان و قبیله سازان چنان سنگین و با عظمت است که فرشته جان حضرتی لحاظ شان را نموده است . اگر فرشته جان مرده ها را کوبیده ، لینا جان شهامت کرده زنده های شما را زنده بگور کرده . شما ها چی وقت به مفهوم کلام پارسی دری پی خواهید برد ؟ خدا میداند !

  • سلام فرشته جان حضرتی.
    مدتی زیاد است نبشته هایت را در چندین سایت میخوانم وفکر میکنماین دومین بار است که توسط ویب سایت پیشگام، کابل پرس? به نشرمیرسد ، که همیشه بخاطر روشن گری اذهان تمام باشندگان این خطه پشتون و غیر پشتون تلاش زیاد بخرج میدهید.
    گرچه عده زیادی از آشکار شدن چنین واقیعت ها درحراسند اما من به عنوان برادر کوچکتر تان از شمامیخواهم همیشه بنویسی و تلاش جدی تری نمایی تا چهره های فاشیستی عصر حاضر و پلان ها ی شوم شان را افشا تر نمایی.
    این جای شرم است که هر روز این یهود صفتان بیشتر از پیش تمام حقوق سیاسی ،اجتماعی ،اقتصادی ........ دیگرباشندگان اصلی این خاک را غصب نموده وانها را توسط عده افراد خود کام غیر پشتون به نام های مختلف درتفرقه می اندازند.
    بنده باید به عرض برسانم هیچکدام ما باید فریب شعار های دروغین چون وحدت ملی را نخورده و هر یک ما بیدار بوده و با مبارزه برخیزیزیم چون موقیعکه درولایات شمالی ومرکزی هزاران بی گنا را شهید ساختن و باغ های سبز شمالی را به آتش کشیدن ، تمام مردمان غیر پشتون را بیگانه میگفتند و... تمام قدرت بدست همین کرسی نشینان فعلی بود تنها لباس های شان عوض شده ،چرا دران وقت نگفتن وحدت ملی !؟

  • خانم حضرتی دست مریزاد! نوشته های تان زیبا و برخاسته از کشتزار حق و حقیقت اند. موفقیت شما را همیشه آرزو میکنم. به امید سرنگونئ فاشیزم و راسیزم در هر شکل و شمایلی و در همه جا! خدانگهدارتان باشد!

    همچنان نوشته عمران جان نیز بسیار زیبا و بجاست.

    • سلام و درود برفرشته جان.
      قلم زیبا واندیشه های انسانی ات مثل مهتاب درشب تاریک می درخشد. نوشته های شما و بخصوص سبک وقلم زیبای شما بی مانند وبی مثال است. درمیان نویسندگان ما انگشت شمار کسی را می توان یافت که مانند شما می نویسند با انکه سالها است به نویسندگی اشتغال دارند. سحر کلام شما و اندیشه های انسانی شما طوفان می آفریند و قصر های خیال فاشیستان را به خاک یکسان میکند.
      تو زنده باشی و سرافراز و جاویدان.

    • باشنده یوتبرسویدن
      شرمتباد.سیستانی همانقدر بزرگ است که محمد گل مومند!به فرشته جان حضرتی بیشرمانه میتازی اما یک استدلال خرد پسند نداری.سیستانی به نظر تو محقق جلوه کرده!چه تحقیقی؟مگر دروغ پردازی هم تحقیق میخواهد؟مگر این اوغان اوغان گفتن هم تحقیق است؟مانند حبیبی تاریخ سازی وتحریف تاریخ هم تحقیق است!اگر غرور کودکانه قبیله نوازش شود کار بزرگ تحقیقی انجام شده است!یکی از ویژگی های تمام اوغان بچه ها این است که در ارتباط اصل سخن ومحتوای نوشته گپ نزنند وتنها با عواطف خود به سراغ یک نوشته میروند وبالای نویسند ان میتازند نه به خود نوشته.اینکه جه میگوید برای انها مهم نیست.تنها از راه های مختلف وطرح مسایل خصوصی ودروغ پردازی به گمان خود نویسنده را میکوبند.منحوس واین وان خواندن یک سایت هم نشان از غلیان احساسات قبیله گرای دارد.برادر اصل گپ این است که این قالبی بنام اوغان چنان تنگ است که نمیتواند همه را در خود جا دهد.کیستیی باشندگان این سرزمین را پاسخ نمیدهد.دانستی!بیهوده تلاش نکنید تا همه را زیر چادر قبیله بکشانید!این چادر پاره خواهد شد.چنان کودکانه افغانیت میگوید که گویی به راستی در ان شکوهی وجود دارد!
      اگر شورای نظار اندکی بر ضد شوونیزم قبیله میبود وبه عدالت ملی میاندیشید امروز مقاومت را که مردم بر ضد اجیرانی پاکستانی نمودند طالبان نکتای دار نمیدزدیدند!باز گشت به خراسان راه درست برای رفع بحران هویت ملی و دولت ملت شدن است نه به زور افغان نامیدن مردم.

    • دوست عزیز!

      چه بخواهی چه نخواهی کشوری بنام افغانستان کنونی هویت بنام افغانیت داشته ودارد. اگر خودت آنرا نفی میکنی یا قبول ویاهم از آن متنفرهستی این کار خودت هست. اما واقعیت این است که درهیچ جامعهء از جوامع بشری یک کتلهء کوچک قومی یک زبانی یا مذهبی، نتوانسته است که خواست وارادهء خودرا بالای اکثریت قاطع یک جامعه از راه توهین وتحقیر وجعل تاریخ، وبغاوت وایجاد قضای شرو فساد بقبولاند. کاریکه شما وهمفکران عزیز شما میکنید دقیقا قبولاندن خواست های نامشروع شخصی بالای اکثریت جامعه است. تقسیم وتجزیه یک کشور بخاطر موجودیت اقلیتهای قومی نه کار عاقلانه است ونه هم میتواند راهگشای پرابلمهای یک کشور تلقی باشد.

      خودت تنها اوغانها را عشایری وقبیله ای میدانی درحالیکه به استثنای شهرهای مشهور افغانستان درتمام ولایات کشور سیستم ونظام قبیله ای وعشیره ای حاکم بوده وهست. من میتوانم تنها از پنجشیر نام چندین قبیلهء مشهور را بگیرم که سالها باهم خصومت ورزیده باهم جنگیده وباهم صلح و آشتی کرده اند. بهیمین ترتیب جامعه هزارهء افغاننستان وازبک های افغانستان همگی به نحوی از انحا بافت قبیلوی دارند اما روشنفکران مانند شما فقط پشتونها را می بیند وبس. بلی ! من قبول دارم که ارزشهای عشیره ای بیشتر در جامعه پشتونی بیشتر حاکم است اما تنها وپشتونها مسثنی نیستند. چرا ساحهء دید تان را از قوم وقبیله اندکی فراختر نمی سازید تا ببنید که رنجدیده گان این سرزمین قوم وقبیله بخصوص نبوده ونیستند. حالا که جنابعالی تمام اوغانها را مورد تاخت وتاز قرار داده ای فکر نمیکنی که این طرز تلقی شما خودش فاشیستی است؟

      آیا مبارزه با اندیشه های فاشیزم میتواند ازاین راه که تو وفرشته حضرتی انتخاب کرده اید راه بجای برد؟

      تو اگر زیر چتر پرافتخار افغان وملت افغان نمی گنجی هیچ اجباری بالایت نیست اما این حق را برایت کی داده که دیگران را توهین کنی؟

      من، منحیث افغان، هم به کارهای تحقیقاتی سیستانی ارج میگذارم وهم به کارهای تحقیقاتی فرد بزرگ چون احمدعلی کهزاد. اما تو به کی افتخار میکنی افتخارات خودت درکجای تاریخ قرار دارد؟ شخصیت های تاریخی خودت کیها اند؟

      پس معلوم است بهمان شکلیکه خودت ازین وطن نیستی بناء درافتخارات خراسان زمین نیز حق افتخار نمودن برایت داده نمیشود. اگر خراسانی هم باشم من پشتون میتوانم خراسانی باشم خراسان نیز نام تاریخی همین جغرافیای بوده که پدران ونیاکانم در آن زیسته اند ودرهمین خاک مدفون اند. اگر آریانا هم نام کشورم باشد بازهم من در آن افتخارات خودرا سهیم میدانم اما خودت در کجای تاریخ قرار داری؟

      بجز نفرت ازاقوام بخصوص این سرزمین دیگر با چی کاری سر وکار خواهی داشتد؟

      موضوع طالبان نکتائی دار وریش دار آنچنان موضوع غیر علمی است که پرداخت به آن ضیاع وقت شمرده میشود.

      اما صرف از خودت باید پرسیده شود که این طالبان نکتایی دار و بی نکتائی را چرا بصورت مجزا و در محدوده عملکردهای حقوقی شان مورد بازپرس قرار نمیدهی که آنرا شامل همهء پشتونها میسازی؟

      آیا دیگران را نیز حق میدهی که بخاطر دزدی برادران مسعود و افرادش مانند محراب الدین مستان که درهمین سایت کابل پرس? دوسسه اش تا حال موجوداست تمام هموطنان عزیز پنجشیری مانرا دزد ورهزن خطاب کنیم؟

      طبق معادله شما اگر هرپشتون طالب باشد چه نکتائی دار ویا بی نکتائی پس هر هزاره هم باید وحدتی باشد وهر پنجشیری شورای نظاری آیا چنین قضاوت عادلانه است؟

    • سیس جان ! با سیستانی ، درویش دریادلی خوب و بهتر از همه آشنائی دارد . در نبشته های خود از بزرگ منشی و زیبا پسندی سیستانی بسیار یاد نموده که ضرورت به باشنده گان سویدن نیست وی را معرفی نمایند ! در گوگل شما نوشت های درویش دریادلی را پیدا نموده میتوانید . راستی تخلص جدید سیستانی ، سُستانی است آگاه باشید !

    • هموطن عزیز مزاری صاحب!

      امیدوارم که با خواندن پیام هذا بتوانید پیامهای کمی عقلانی تر ومستدل تر وبدون تعصبات قومی وزبانی را ازخود بیرون دهید.

      دررابطه به (عمر راوی) مشهور به درویش دریادلی که هویتش را درپورتال افغان جرمن انلاین یکی از رفقای سابقش افشاساخت تمام هموطنان عزیز ما ازتاجک گرفته تاپشتون وازبک وهزاره معلومات کافی دارند. جناب سیستانی هیچ معرفت نه درکابل با او داشت ونه فرد موصوف درکابل آنقدر فرد مهم بود که بتواند باافراد مثل سیستانی آشنائی برقرار کند. اما در وبلاگ شخصی خودش هر پرت وپلای که از دستش پوره بود نوشت وازبستن هیچ بهتان رو گردان نشد وبدون داشتن کوچکترین احساس بشری به حریم خانواده گی وی تهمت ها بست که این کار درعرف هیچ قوم وملت ومذهب وحتی یک انسان شریف که شیر آدم را خورده باشد وجود ندارد که بخاطر مخالفتهای سیاسی به حریم خانواده گی یک انسان ناجوانمردانه تاخت وتازنماید.

      اما چنانچه گفته اند کاسهء چینی که صدا میکند خود صفت خویش ادا میکند. اگر تعرض به حریم خانواده گی بتواند بعنوان یک سلاح مشروع در مخالفتهای سیاسی جایز پنداشته شود دیگران هم خیلی رساتر از درویش دریادلی میتوانند به حریم شخصی هرکسیکه بخواهند تعرض کنند.
      بعنوان مثال من شخصا از دیر زمان به اینطرف با خانوادهء فرشتهء حضرتی آشنائی دارم من زمانی پدر فرشته حضرتی را میشناختم که وی تازه از امریکا برگشته بود ازتمام زنده گی خصوصی فامیلی وکیل جانمحمد خبر دارم اگر من هم مثل درویش دریادلی وبلاک بسازم وهر پرت وپلا را چه راست وچه هم دروغ علیه فرشته حضرتی اقامه کنم می توانم اما این کار درعرف ما بی ناموسی است ما چنین کاری را شهامت ومردانگی نمیدانیم اگر تهمت ببندیم باید خودرا از پرده نام مستعار بیرون کشیده وبا جرأت تمام بگویم که آری من چنین ادعا دارم نامم فلانی ونام پدرم فلان واز فلان جای افغانستان هستم این من واین هم اسناد من.

      درحالیکه ما ادعای روشنفکری داریم نباید وبلاکها وکامنت های اشخاص وافراد مجهول الهویه وبی مسوولیت درسایت یوتوب بتواند معیار وملاک قضاوت های ما قرار گیرد ورنه همین حالا اگر خودت مصاحبه های پدرام را بافرشته حضرتی در یوتوب مشاهده کنی کامنتهای زیادی را میتوانی بخوانی که فرشتهء حضرتی را به معرفی نشسته اند آیا آنها میتواند مثل درویش دریا دلی مورد قبول شما قرار گیرد؟ خودت میتوانی بخشهای دوم وسوم وچهارم این مصاحبه لطیف پدرام در لینک بالا را بخوانی وکامنت های زیرهربخش را با دقت بخوانی تا مزه درویش دلی ها را برایت معلوم شود.

    • شما میگویید که طالباننکتایی پوش وریش دار یک موضوع غیر علمی است من کی گفته ام که این یک موضوع علمی است.من میگویم که طالبان نکتایی دار دست اورد مقاومت مردمرا که بادلیری از سرزمین وازادیشان در برابر شاخه افغانی ارتش پاکستان دفاع کرده بودند دزدیدند.مخالفت با طالبان عقبماند ونامتمدن به هیچ روی دشمنی با پشتونها نیست.مگر اینکه انها در کنار طالبان باشند.در این جا جناب محترم باید توجه داشته باشند که ضدیت با سیاست های فاشیستی وبرنامه های عقبگرایانه مطرح است نه دشمنی بی دلیل با این ان قوم اقغانستان.بیایید برای ازادی وتامین خقوق همه شهروندان تلاش کنیم .حق من وتو همه شامل حقوق بشر است وانر باید پاسداریم.
      فکر میکنم که نیاز به راه اندازی گفتکو های بیشتر وبیشتر است وباید این مسایل را با همگان در میان گذاشت تا خقیقت رفته رفته اشکار شود .
      شاد باشی
      حال خودت ملا عمر وار فتو داده ای که من از این وطن نیستم اما درستش این است که اینجا اوغانستان نیست.باز هم برو به اسناد نگاه کن.بسیار پرسیده ای که من در کجای تاریخ قرار دارم .منظورت را درست نداستم.من اکنون در جغراقیا قرار دارم چون اکنون من به تاریخ نپیوسته است.بغصی ها میگویند قرن 21بعضی ها قرن 14 و15 و....شما میگوید که در افتخارات خراسان زمین به من حق افتخار کردن داده نمیشود!من پنهانی از شما به ان افتخار میکنم! من که گفتم از هیچ قومی نفرت ندارم تنها ازادی را ستایش میکنم وانسان را شایسته ان میدانم.در بند قبیله واین وان نیستم.
      محترم باشنده شهر یوتوبور سویدن
      براستی این سرزمین که بتام خراسان یاد میشد بدون رای ونظر باشندگان ان وبه خواست اینگلیسها افغانستان خوانده شد.برو به تاریخ مراجعه کن.حتا در ان زمان خواست افغانها نیز نبود!چه ما بخواهیم وجه نخواهیم ندارد.من به حقوق شهروندی باور دارم وبرای اینکه بحران هویت پایان بیابد ما نیاز به راه اندازی یک همه پرسی یا ریفراندم داریم که دران شهروندان افغانستان نام کشور خویش را برگزینند.این روش بسیار دموکراتیک است وهرنام را که اکثریت مردم برگزیدند همان نام مشروعیت خواهد داشت-از گپهایت پیداست که با خراسان خواندن دوباره این سرزمین مخالف نیستی بویژه که در افتخارات ان همه پشتونها نیز سهیم اند-عرض کنم اینکه من از نام افغان هیچ تنفری ندارم وانرا برای خود افغانها بسیار زیبا ورسا نیز میدانم.اما من مانند خودت که دوست داری افغان خوانده شوی دوست دارم به نام قوم خودم یاد شوم.تاجک.هزاره.اوزبک.ووو چه اشکالی برای خودت دارد تااگر به این حق شروندی مااحترام کنی؟ عرض کردم که این نام افغان کیستیی سایر اقوام را مخدوش میکند.نام یک قومی از اقوام اوغانستان است چه اصراری وجود دارد تا انرا برهمه باشندگان این سرزمین که براستی افغان نیستند تعمیم دهیم!چرا تو هم وطن اصرار بر نابودی هویت دیگران داری؟اگر تو در برادری ومیهن دوستی صادق باشی هیچگاه بر ارزشهای فرهنگی سایرهم میهنانت نمیتازی.تو اگر راست میگوی که هیج کتله کوچک قومی نتوانسته که اراده خودرا بر دیگران بقبولاند پس جرا پشتونها به این روند که از پیش ناکامی ان اشکار است پای میفشارند؟منظور این است که چرا انها میخواهند نام وزبان قوم خودرابر دیگران به زور تحمیل کنند!اگر افغان به پشتونها گفته نمیشود ایننام پس از کجا امده است؟مگراز اسمان امده است! چرا شما تا سرحد دشمنی بادیگ هم میهنانتان از ان دفاع میکنید؟اگرافغان نام قوم شما نیست واز هیج قومی دیگری هم نیست پس چرا باید انرا نگهداریم؟کیستیی ملی کیستیی تک تک باشندگان این سرزمین است.به درستی تفرمودید که ما کدام خواست نامشروع خودرا میخواهیم بالای اکثریت جامعه بفبولانیم؟بیاید از کلی گویی بپرهیزیم.دیدکاه های خودرا را پیرامون مسایل جامعه به گونه مشخص باید بگویم تا اشکار شود که چه مشترکات وچه افتراقات بین ما وجود دارد.چنان از تجزیه گپ میزنید که گویی ما تجزیه میخواهیم .به اندازه شما میهن دوست نیستیم.چرا تفاوت را بر نمیتابید؟ ایا مبارزه برای گرفتن حقوق شهروندی به معنای تچزیه خواهی است یا برای همبستگی بیشتر؟کمی بیشتر در این باره باید اندیشه کرد وبرای زمان کوتاهی هم اگر شده عواطف قومی را باید به کناری گذاشت.من نمیگویم که تنها اوغانها هنوز مناسبات قبیلوی را نگهداشته اند. انچه من میگویم این است که حکومتهای شوونیست تلاش در نگهداری وباز تولید این مناسبات قبیلوی دارند.دغدغه انها نه ایجاد جامعه مدرن بر مبنای حقوق شهروندی بلکه نگهداری مناسبات قبیلوی وگسترش ان بر سراسر کشور است.نمیتوان با ارزشهای ما قبل مدرن جامعه مدرن ایجاد کرد.مبارزه علیه تمایلات شوونیستی به معنای تاخت وتاز بالای قوم برادر اوغان نباید پنداشته شود.گرایشات شوونیستی وفاشیستی از هرنگ وقماش ان چه اوغانی وچه غیر اافغانی زیانبار وغیر انسانی است وباید در برابر ان مبارزه شود.اینکه میگوید رنجدیدگان در همه اقوام اوغانستان وجود دارد گپ درست است وبرای بهروزی همه انها باید تلاش شود.شما میفرمایید که مبارزه با فاشیزم از این را موفق نخواهد شد پس چه راهی دیگری را پیشنهاد میکنید؟چتر افغان را پر افتخار میدانید اما چتر تاجک وهزاره واوزبک چه؟به نظر خودت باید از در زیر این چتر ها بودن شرمید!اما من چنین نمی اندیشم واین چتر هارا بسیار هم با شکوه و وریشه دار میدانم.ایا این برداشت من توهین به قوم پشتون است؟قبیله گرا همیشه خودش را با قبیله تعریف میکند وبه ارزش فردی خودش باور ندارد.من نه به کهزاد افتخار میکنم ونه به دروغ بافی های سیستانی ارج میگذارم.ما باید بدانیم که کار سترگ وبا ارزش چه است.به به کردنها چه چه کردنها به این کار های عادی ما را از ارزش یابی کار های بزرگ باز داشته است.از من بشنو به سادگی به این وان افتخار نکن.تو فکر میکنی که در این تاریخ چیزهای زیادی برای افتخار کردن وجود دارد اما چنین نیست.غبار وفرهنگ تاریخ نگاران خوب اند.اما در سایر عرصه های دانش در این هزار سال چیزی نیست که نیست.شخصیت تاریخی من رستم است!
      به اسناد نگاه کن.بسیار پرسیده ای که من در کجای تاریخ قرار دارم .منظورت را درست نداستم.من اکنون در جغراقیا قرار دارم چون اکنون من به تاریخ نپیوسته است.بغصی ها میگویند قرن 21بعضی ها قرن 14 و15 و....شما میگوید که در افتخارات خراسان زمین ت.باز به من حق افتخار کردن داده نمیشود!من پنهانی از شما به ان افتخار میکنم! من که گفتم از هیچ قومی نفرت ندارم تنها ازادی را ستایش میکنم وانسان را شایسته ان میدانم.در بند قبیله واین وان نیستم.
      شما میگویید که طالباننکتایی پوش وریش دار یک موضوع غیر علمی است من کی گفته ام که این یک موضوع علمی است.من میگویم که طالبان نکتایی دار دست اورد مقاومت مردمرا که بادلیری از سرزمین وازادیشان در برابر شاخه افغانی ارتش پاکستان دفاع کرده بودند دزدیدند.مخالفت با طالبان عقبماند ونامتمدن به هیچ روی دشمنی با پشتونها نیست.مگر اینکه انها در کنار طالبان باشند.در این جا جناب محترم باید توجه داشته باشند که ضدیت با سیاست های فاشیستی وبرنامه های عقبگرایانه مطرح است نه دشمنی بی دلیل با این ان قوم اقغانستان.بیایید برای ازادی وتامین خقوق همه شهروندان تلاش کنیم .حق من وتو همه شامل حقوق بشر است وانر باید پاسداریم.
      فکر میکنم که نیاز به راه اندازی گفتکو های بیشتر وبیشتر است وباید این مسایل را با همگان در میان گذاشت تا خقیقت رفته رفته اشکار شود .
      شاد باشی

    • دوست عزیزم اعظم جان که اززیر چادر می نویسی حالت چطور است؟
      این حقیر پفیر همانگونه خودت میدانی بارها باهم به گرمابه وگلستان رفته ایم و برای همدیگر نوشته ایم. من سبک نوشتاری شما را مثل خطوط کف دستم می شناسم. چنانچه که درپیام اولی ام هم نوشته بودم، فرشته حضرتی شهامت به خرچ داده است واز چهره ی واقعیت های تلخی تاریخی پرده برافراشته است. شما چه قبول کنید وچه نکنید، فاشیزم پشتونی به عنوان یک رویداد تاریخی وجود داشته است و دراعمال امیران این سلسله به نمایش درآمده است. تاکید بر تحمیل ارزشهای یک قوم برسایر اقوام افغانستان، جز رفتار فاشیستی چیزی دیگری نمیتواند باشد. خصومت ورزی با زبان فارسی را باکدام منطق میشود توجیه کرد؟ امیر عبدالرحمن نصف جمعیت هزاره هارا قتل عام کرد وزمین وجایدادشان را به پشتونهای نوار مرز تسلیم کرد و زن واطفال هزاره در بازارهای کابل وقندهار و جلال آباد درمعرض فروش گذاشت. ارغنداب قندهار سرزمین پدری هزاره هاست وردک ازهزاره ما میباشد، اجرستان، چوره، دهراود،ارزگان خاص ، موسی قلعه، دای چوپان سرزمین اصلی هزاره ها می باشد که به دستور امیر عبدالرحمن به پشتونها سپرده شد. پل یک پیسگی درکابل، محل فروش اسیران هزاره بوده است که به یگ پیسه به فروش می رفته است وهزاران مصیب دیگر. شما که ظاهرا ادعای باورمندی به ارزشهای انسانی را دارید، پس با کدام منطق این ستم گری و انسان ستیزی را توجیه می کنید؟

      شما ادعا می فرماید که افغانستان سرزمین پشتونها می باشد ودیگران انگار که از آسمان برزمین ریخته اند. پس شما باکدام مدرک و باکدام استدال این ادعا راثابت می نماید؟ اگر قرار باشد که جعلیات عبدالحی حبیبی معیارقضاوت باشد که آن مرحوم به دلیل عقدهای نژادی و باورهای قومی برای پشتونها جعل هویت کرده است. تاریخ نشان میدهد که پشتونها تا قرن 16 میلادی اصلا به مدنیت آشنایی نداشته است. اما اگرمن ادعاکنم که افغانستان فعلی سرزمین پدری من است و در وجب وجب خاک آن خون نیاکان من ریخته است، هزاران سند ومدرک تاریخی دارم. گویاترین دلیل برای این ادعا صورت بت های بامیان میباشد که همان را هم لشکر ملاعمر آخوند به دلیل حسادت و ارزش ستیزی به خاک یکسان نمود.

      من تعجب میکنم که شما به کدام گذشته ننگ آلود و جفاپیشه افتخار می ورزید که آن را به روی ما می کشید؟ مگر تمدن ستیزی احمد شاه درانی قابل افتخار می باشد که دریک روز تمام دهلی را به خاک وخون کشانید ومدینت هزار ساله آن دیار را ویران کرد؟
      مگر رقابت های خونین سدوزایی ومحمد زایی ها قابل افتخار می باشد که تمام بیشتر از دوقرن مردم افغانستان گروگان رقابت های خونین خانوادگی اینها بوده اند؟ مگر قتل عام هزاره ها و نسل کشی آنها افتخار است که امیر عبد الرحمن آن را به اجرا گذاشت؟

      مگر ساختن کله منارها از سرهای تاجیک، ازبک، وهزاره ها افتخار است که سلسله نظام استبدادی پشتون به آن مبادرت ورزید؟ مگر فروختن نوامیس افغانستان وتقدیم آن درپای بیگانگان افتخار است که نظام استبدادی این ابتکار را به نام خود ثبت کرده است؟
      مگر جاده صاف کردن برای استعمار افتخار است که هربار مردم جنوب این معامله را به نام خودثبت کرده اند؟ مگر تقدیم ناموس ملی به محضر پاکستانیها افتخار است که طالبان این افتخار را برای جامعه پشتون کمایی کرده است؟ مگر گره زدن نام افغانستان با ترور وتریاک افتخار است که مردم جنوب مبتکر آن بوده اند؟ مگر اسید پاشیدن به روی دختران افتخار است که درقندهار درمعرض اجرا گذاشته میشود؟ اگر شما این ها را افتخارات ملی میدانید، من تف میکنم به اینگونه افتخارات.

      هزاره ، تاجیک وازبکها این افتخار را دارند که تاهنوز درپای هیچ سند خیانت ملی امضا نکرده اند. تمدن ستیز وارزش ستیز نبوده اند. وقتیکه یک زن دربامیان یک ولایت را رهبری میکند نماد ارزش گزاری آن مردم به مقام انسانی زن می باشد اما شما زنان را تیر باران میکنید. وبر روی دختران اسید می پاشید و به جام علم دانش ترور و تریاک را ترویج میکنید. تاهنوز هیچ ازبک وتاجیک دست به بمب گزاری انتحاری نزده اند. اما این پدیده مرگبار درجنوب درحال ترویج شدن است.

      عزیزم. زمان به سرعت تغیر میکند. هوای دیروز را ازسرت بدر کن اگر میخواهی با قافله دنیای معاصر همگام حرکت کنی. دیگر هزاره آن هزاره های دیروز نیستند که نامش بارکش گذاشه بودید. ازبک ها هم آن ازبک های دیروز نیستند که نامش را کله خام میگذاشتید. زمات تغیر کرده است. اما شما سرجای تان نشسته اید وهنوز هم شتر درخواب بیند پنبه دانه دانه! شما هنوز درقصد تحمیل باورهای خود بالای دیگران هستید وهنوز هم دنیارا ازمنظر باورهای برتری جویی می بینید. اگر ازواقعیت نگذریم عامل انکشاف نیافتگی افغانستان شماهستید. این شما هستید که مردم افغانستان را به این سیاه بختی کشانیده اید. این شما بودید که جنگ وکینه و تفرق و جدا افتادگی را ترویج کردید. این شما بودید که کفر ومسلمان تان از طالبان دفاع کردید. مگر همین شما چند سال قبل درمالمو برای طالبان کمک جمع نکردید؟ این شما بودید که برقتل عام هزاره ها توسط طالبان اتن برپا کرده بودید. این شما هستید که به ملا عمر عسکر داید وهنوز هم عسکر میدهید. این شما هستید که از القایده میزبانی میکنید. این شما هستید که پای استعمار را دراین سرزمین گشوده اید. این شما هستید که حتی امروز غربیها را فریب میدهید. این شما هستید که روز دیموکرات میشوید وشب طالب نفس میکشید.

      عزیزم اگر به گناهانت اعتراف کنی راه رستگاری باز میشود اما اگر به ادامه گناه وجنایت تاکیدنمایی، برای همیشه راه رستگاری مسدود خواهد بود. این حقیقت را قبول کن به رغم این که خیلی تلخ است وتلخ تر ازمرچ شمالی. عزیزم راه حل این است که به گناهان تان اعتراف کنید مثل مردم جرمنی شهامت کنید که ازیهودان بخاطر هلوکاست معذرت خواست. وسلام نعمت تمام
      اورنگ خان رفیق قدیمی ات.

    • سلام برهمه عزیزان
      مقاله زیبای فرشته حضرتی تازه لرزه بر اندام فاشیزم آورده است که به جای نقد منطقی به یاوه سرایی می پردازد. فرشته حضرتی خانم با عزت وبا شخصیت است که شخصیت وی با این ارجیف بافی کدر نمیشود.
      شما بنویسید وبنویسید تا دل بی قرارتان آرام بگیرد ولی فرشته حضرتی جایگاه خود را دردل میلیونها انسان ستم دیده ی این سرزمین دارد.

    • دوستان عزیز!

      ازاینکه محتویات پیامهای هردوی تان باهم یکسان است وهردو برخاسته ازعصبیتهای فومی وپشتون ستیزی بهتراست که هردوی تانرا یکجا مجاب سازم.

      اولا خدمت آقای اورنگ به تکرار عرض میکنم که من سیستانی بزرگ نیستم. امااگر شما به اصرار مرا با آن بزرگوار به اشتباه میگیرید افتخارا واعتزازا خودرا بعنوان یکی ازراهیان سبک نوشتهء ایشان دانسته وازین اشتباهء شما اظهار مسرت وخوشی میکنم.

      بلی اورنگ عزیز من پیرو سبک نوشتهء آن مردبزرگ هستم نوشته های اونزد من حیثیت لکچر یک استاد پوهنتون را دارد. سیستانی بمن درس آزاده گی وخودشناسی را آموخته است . من بوجود آن بزرگوار به همان اندازه افتخار میکنم که بوجود استاد کاکر بزرگ، واستاد اکرم عثمان بزرگ استاد نگارگر بی بدیل، وهمچنان بزرگان چون بینوا، الفت، پژواک، موسی شفیق، هاشم میوندوال، رشاد، رشتین وحبیبی وغیره اندیشمندان وبزرگان میهنم که همچو ستاره های درخشان درآسمان فرهنگی میهنم تلاءلوء وتشعشع دارند. اینکه دربین همهء این بزرگواران تنها استاد اعظم سیستانی واستاد اسحق نگارگر درقید حیات استند خدا را هزار بار شکر نموده و از بارگاه احدیت خواهانم که وطن ومیهنم را از وجود این بزرگواران خالی نگرداند.

      آری! سیستانی مرا طی نوشته ها ومقالاتش از تاریخ ملت ومردمم آگاه ساخته است. سیستانی بمن گفته است که جغرافیای کنونی بنام افغانستان حاصل شمشیرزنی های نیاکان من دربرابرعظمت طلبی های صفویان فارس میباشد که آنها درسرتاسر ایران آنروزگار، مذهب تشیع را بزور وجبر رسمیت بخشیده و روزانه به هزاران انسانیکه از لعن فرستادن بر خلفای ثلاثهء اسلام ابا می ورزید راهی کوره های خشت پزی میساختند ونابود میکردند. از سیستانی آموخته ام که میگوید اجدادم در مقابل آنانی قیام کردند که درساحات قلمروحاکمیت خویش، زنان بار دار را بجرم سنی بودن شکم های شان را پاره میکردند. ازسیستانی آموخته ام که برایم ازجنگ میوند ومقاومت قهرمانهء نیاکانم دربرابر انگلیس نوشته است. ازسیستانی آموخته ام که ازاختلافات نواده های احمدخان ابدالی که تعداد آنها مادران غیرپشتون داشتند آن قلمرو بزرگ که تابحیرهء خزر وکشمیر ودهلی ومرو وسعت داشت همه را بخاطر قدرت طلبی ها وجاه طلبی های خانواده گی برباد دادند. ازسیستانی آموخته ام که مرا درافتخارات بومسلم خراسانی ومحمود غزنوی والبیرونی وابن سینا شریک میسازد. ازسیتانی آموخته ام که دشمنان پشتو وپشتونوالی را بادلایل مقنع و واضح برایم به معرفی می نشیند. ازسیستانی آموخته ام که گفته است هرچند پشتونها موسس دولت افاغنه بوده اند اما تمام اقوام این سرزمین در زیر سایهء حکومت واحد سالها برادر وار باهم زیسته اند. اما هرگاه که دست اجانب بوطن دراز شده است هرقوم وهرملیت برای خودش کوشش کرده است جایگاه بخصوص پیداکند که سبب ایجاد تشنج وبی ثباتی میان دیگراقوام گردیده است.

      مثلا اگر تاجک بخواهد زمام امور را بدست بگیرد بدون شک ازبکها وهزاره ها زعامت ورهبری او را چه (پچهء سقو) باشد ویا مسعود قبول کرده نمیتوانند. سیستانی است که میگوید ایجاد حکومت فدرال درافغانستان کنونی زمینه ساز تجزیه وجدائی این کشوراست. زیرا بسا حکومتهای فدرال در دنیا ناموفق وناکار آمد بوده اند که بدترین مثال آن میتواند کشور همسایه ما پاکستان باشد.

      ولی شمادو هموطن عزیز بخاطر برکرسی نشاندن دلایل بی تمکین تان چرا حاضرید که به تمام عنعنات رسم ورواجها ومفاخر ادبی وتار یخی یک ملت که پشتونها باشند توهین کنید؟ اگر شما آقای سیس که اصرار دارید که تغیردادن نام کشور بخاطر نفرت از پشتونها نیست پس چه دلیل وجود دارد که نامگذاری کشور را به ریفرندم محول میسازید؟ امروز هندو های افغانستان هم حق دارند که بخاطر اقلیت بودن شان نام محل های مسکونی شان را تغیر دهند وچه بسا که سابقهء طولانی دراین میهن دارند آیا چنین خواست میتواند مشروع تلقی شود؟

      چرا نمی پذیرید که پشتونها یک اکثریت قاطع ساکنان بومی این سرزمین اند؟ چرا حاضرید که اعمال شرم آور طالبان بشمول تخریب بت بامیان ومعاهدات ننگین شاهان گذشتهء این کشور را که هرکدام آن درجا ومحل خودش قابل بحث وبررسی است بحساب تمام پشتونهاثبت ودرج نوشته های تان کنید؟

      اگر تمام پشتونها درقتل عام مردم یکاولنگ سهیم اند پس همهء پنجشیریها وپروانی وکاپیسائی ها درقتل عام مردم افشار وچنداول شریک اند آیا چنین قضاوت میتواند عادلانه باشد؟ شما برعلیه سیستانی مینویسید که وی تاریخ را جعل کرده است آیا میتوانید یک مورد مشخص را که وی جاعل تاریخ باشد به خواننده گان نشان دهید که وی کدام موضوع تاریخی را جعل کرده است. وقتی ازظلم وبربریت طالب فغان میکنید چرا به عوامل ایجاد،رشد وتقویهء آن هم اندکی نمی پردازید که کیها بودند که این لشکر جهال را حرکت خود جوش ملی نامیدند وبعد مثل موش درغارهای پنجشیر گریخته وراه را ازعقب خود بسته ومردم عادی وبیچارهء شمالی زیرقمچین وشلاق طالب رهاکردند. چرا قلمهای تان از برشمردن آن عوامل برجسته، سخن نمیگوید چرا حرف برای گفتن ندارید فقط دنبال این سخن را محکم گرفته اید که مااوغان نیستیم خدا مبارک ات کند که تو افغان نباشی. نام افغان بعداز محاصرهء اصفهان توسط شاه اشرف هوتکی تاهمین حالا یکی ازنامهای خشن ونفرت آور دربین ایرانی ها بوده وهست وحتی خود ایرانیهای باانصاف این را میپیذیرند که درحقیقت مطبوعات ایران در بزرگنمائی حادثهء اصفهان وایجاد نفرت از افغانها نقش عمده واساسی را بازی کرده است.

      ورنه افغانها، کردها، ولور ها همه وهمه یک نسل آریائی بوده وهستند وتاریخ معاصر ما بااین هویت گره ناگسسستی خورده وهیچ نیروی قادر به ازبین بردن این هویت نیست. درین هویت، موسیقی شعر وادبیات رنگارنگ از همه نژادها وتبارهای مختلف وجود دارد هیچ فرهنگی برتر ازفرهنگ دیگری نبوده ونخواهدبود وحفظ این مواریث فرهنگی فقط باحفظ نام ونشان افغان وافغانیت میسر است وبس.

    • دوست عزیز!

      شما از کجا فهمدید که درویش دریا دلی همان عمر راوی می باشد؟ به خدمت شما باید عرض شود که عملهء فاشیسم، از سیستانی گرفته تا یک فارسی وان بی هویت به نام خلیل الله رئوفی در آن زمان پاچه هر کسی را می گرفتند که وی درویش دریادلی است. بعد از همین دو نفر با متهم کردن اینکه عمر راوی درویش دریا دلی است عملاً در مقاله های خود افسوس می خوردند که کدام "افغان بچه" نیست که وی را نیست و نا بود کند؟! حالا شما دوست گرامی آمده اید از این آدمهای مفلوک سخن می زنید. دوست ارجمند ما اینها را می شناسیم، نیازی به شناسایی ندارند، اینها در قالب تاریخ و نوشته ها و تحلیل های تاریخی به هموطنان خود توهین می کنند، و درویش دریا دلی در قالب طنز هردو را به سخره گرفته است. دریادلی نوشته های و طنزهایش بعد از چرندیات عملهء فاشیسم و در عکس العمل به روش نا مردمی آنها بود. گرچه این روزها راه سیستانی را می رود، اما مقایسهء آنها با هم غلط است.

      سخن دوم این است که من نیز با شما همنوا هستم، زندگی خانوادگی و حریم خصوصی آدمها نباید به عرصهء عمومی کشیده شود، این کاری است غیر انسانی. از جانب هر کسی که باشد، مگر اینکه آن کس خود، به حریم خصوصی دیگری تجاوز کرده باشد، که ناقد مجبور است نیشی به آن گوشهء مدعی وارد نماید. حالا نوشته های سیستانی و دیگران و خانم حضرتی از همین دریچه می باید نقد گردد. اما متاسفانه ما به جای گفته گوینده را نقد می کنیم. سیستانی در طول زمان اشغال کشور توسط ارتش سرخ، و سرکوب گستردهء مردم توسط رژیم وقت و بمباردمان قرات و قصبات کشور توسط ؤزیم دست نشانده و قوای اجنبی، سخنی در مذمت اشغال، و در پشتیبانی از مقاومت مردم افغانستان نشان نداد، و در زیر سایهء همان رژیم مزدور، که شش میلیون از ساکنان کشورش را آواره نموده بود، و مخالفین خویش را چه مسلح و چه غیر مسلح را روانهء زندانها و سیاهچالها ، اینک همین آدم از بچه های غیور افغانستان و فرزندان اصیل افغانستان سخن می گوید.
      این فرزندان اصیل در نظر وی کی ها هستند؟ جواب ساده است :طالبان.
      اما چرا طالبانی که کارشان سر بریدن انسانها، انتحار در میان مردم عادی، بریدن گوش شهروندان کشور، بستن مکاتب، به آتش کشیدن مکاتب، تهدید معلمین و نوکری علنی برای پاکستان است، فرزند اصیل این ملک هستند؟
      جواب آن را به سادگی می شود در نوشته های سیستانی پیادا نمود. برای اینکه آنها پشتون هستند و به قوم پشتون تعلق دارند و در مقابل رژیمی که تصور می شود حد اقلی از مشارکت دیگر اقوام نیز در آن دیده می شود مقاومت می نمایند، لذا فقط همین جنبه از حرکت طالبان برای مخیلهء فاشیست قابل تقدیر است. سیستانی ممکن پدر خوب، دوستی عزیز و محترم، و آدمی دارای معلومات زیاد باشد، اما همین آدم، یک فاشیست است. اگر می خواهید من نوشته های وی را که نشان می دهد وی یک قومگرای دو آتشه است که حقیقت را فدای منافع قومی می نماید برایت بیاورم، که نمونه اش را در بالا آوردم.

    • هموطنم!

      طوریکه درپیامهای قبلی ام دربرابر آقایان اورنگ وسیس که به احتمال قوی محترم بصیر کامجوباشد عرض کرده ام به تکرار خدمت شما نیز عرض میکنم که اینجانب طرفدار داخل شدن به حریم خانواده گی هیچ انسان نیستم تا وقتیکه مجبورنشوم که طرف مقابل به چنین عمل دست میزند. اینکه شما درویش دریادلی را طنزنویس معرفی کرده اید مبارک خودتان باشد. اما قدرمسلم این است که وی بیباکانه به حریم شخصی اکادمیسن استاد سیستانی بزرگ تجاوز کرده است وبنده برای خودم کسرشان میدانم که دربارهء وی بیش ازاندازه وقت خویش را ضایع کنم.

      دررابطه به اینکه شما آقای اکادمیسن سیستانی را فاشیست میخوانید کار خودتان است ومن به هیچ صورت اجباری بالای تان درزمینه ندارم که در مورد افراد واشخاص چگونه فکر کنید، اما این حق را بمردم بدهید که هرگاه که قوم وتبار ومفاخر تاریخی یک قوم بی باکانه مورد هجوم قرار بگیرد،مردم نیز حق داشته باشند که ازخود دفاع کنند ولو اینکه آن دفاع از جنبش مانند طالیان هم باشد. چرا سیستانی حق نداشته باشد که از طالبان دفاع کند، وقبیکه دستیگیز پنجشیری وعبدالحمید محتاط ومزدک وکیل جانمحمدحضرتی، نادیه فضل وثریابها از مسعود اخوانی دفاع کنند چرا سیستانی از طالبان دفاع نکند؟

      دلیل اینکه یک خانمیکه خودرا صدای زنان مظلوم افغانستان میپندارد احمدشاه مسعود را قهرمان ملی کشور میخواند چرا سیستانی حق نداشته باشد که ملاعمر را امیرالمومنین بخواند؟

      مگر چه تفاوتی میان مسعود وحکمتیار وملاعمر ازنظر فکری وتاریخی وجود دارد؟

      شماکه هرروز درسایت خاوران، مصاحبه ها ومقالات وبیانیه های واشعار طیف های مختلف فکری تاجک را در رثای مسعود میخوانید ومیشنوید آیاوجدان تان به حرکت آمده است و ازخود پرسیده اید که دفاع یک پرچمی ویاخلقی تاجک از مسعود به چه دلیل میتواند توجیه پذیرباشد ونوشته های دیگران مثلا ادکادمیسن سیستانی بزرگ برچسپ فاشیسم بخورد؟

      شما درکدام مقاله ونوشتهء سیستانی خوانده اید که از طالبان دفاع کرده باشد وآنانرا فرزندان اصیل گفته وبقیه را فرزندان نااصل خطاب کرده باشد؟

      شاید تعبیروبرداشت شما ازمقاله های جناب سیستانی، غلط باشد زیرا سیستانی میگوید که اگرقرار باشد که جنگ سالاران دیروزی اخوانی بنام اتحادشمال به زور( بی پنجاوهفت امریکا به قدرت برسند چرا بخش دیگری ازمردم بنام طالبان از این قاعده مستثنی شناخته شوند؟ چه جواب دارید؟

      شاید شما به این فکرباشید که طالبان تاجک بهترازطالبان پشتون استند آیا این تعبیر شما تعبیردرست است؟

      مگر فراموش کرده اید که شهرزیبای کابل درعهد حکومت طالبان تاجک که مسعود وربانی دررأس آن بودند به خاکدان مبدل گشت آیاگفتن این موضوع حساسیت برانگیزاست؟ قبول کردم که یک طرف منازعه، حکمتیار پشتون بود حالا که حکومت امریکائی درکابل تشریف فرما شده چرا همهء جوانب درگیریکه غیرپشتون بودند درحکومت شامل ساخته وحکمتیار را بخاطر پشتون بودنش کنار زده اند آیا طرح این موضوع برای شما حساسیت برانگیزاست؟ اگر هست پس یقین داشته باشید که خودتان فاشیست هستید.

      اگرشما ادعای شهروندی دارید واین وطن را مال همهء باشنده گان آن میدانید نباید چنین قضاوتهای غیرعادلانه کنید اگر میکنید منتظر عکس العمل دیگران نیز باید باشید چرا داد و وایلا را براه می اندازید که دیگران فاشیست اند اما شما نیستید. کی چنین حق قضاوت کردن را به شماداده است؟

      جنابعالی از حکومت کمونیستی هم گله دارید که دست نشانده های روس بودند من ازشما این را میپرسم که مبنای توافقنامهء جبل السراج بین مسعود دوستم ومزاری برچی اساس بنایافته بود؟

      چرا بعداز رسیدن به کابل تمام پرچمی های تاجیک توانستند باخاطر آسوده وپاسپورتهای دیپلوماتیک ازکشور خارج شوند اما داکترنجیب را در سازمان ملل محبوس ساختند وجمعه اسک وسروری را درپنجشیر این چه قضاوت بود که طالبان ویامجاهدان رزمندهء شما درحق مردم کردند؟

      جنابعالی از قدرت مند بودن اکادمیسن سیستانی دراکادمی علوم رژیم نجیب یاد کرده اید وشکوه دارید پس پدر فرشته جان حضرتی درآن نظام چه کاره بود؟

      خود خانم فرشتهء حضرتی بکدام زور واعتبار درماسکو تحصیلات پزشکی را شروع کرده بود؟ امیدوارم پاسخ های تان اندک عقلانی تر ومستدل ترباشد ومنتظر پاسخ تان میباشم.

      شاد زی

    • محترم باشنده شهر یوتوبور سویدنxxxxxxبا سلام به اقای میر هزارIII
      براستی این سرزمین که بتام خراسان یاد میشد بدون رای ونظر باشندگان ان وبه خواست اینگلیسها افغانستان خوانده شد.برو به تاریخ مراجعه کن.حتا در ان زمان خواست افغانها نیز نبود!چه ما بخواهیم وجه نخواهیم ندارد.من به حقوق شهروندی باور دارم وبرای اینکه بحران هویت پایان بیابد ما نیاز به راه اندازی یک همه پرسی یا ریفراندم داریم که دران شهروندان افغانستان نام کشور خویش را برگزینند.این روش بسیار دموکراتیک است وهرنام را که اکثریت مردم برگزیدند همان نام مشروعیت خواهد داشت-از گپهایت پیداست که با خراسان خواندن دوباره این سرزمین مخالف نیستی بویژه که در افتخارات ان همه پشتونها نیز سهیم اند-عرض کنم اینکه من از نام افغان هیچ تنفری ندارم وانرا برای خود افغانها بسیار زیبا ورسا نیز میدانم.اما من مانند خودت که دوست داری افغان خوانده شوی دوست دارم به نام قوم خودم یاد شوم.تاجک.هزاره.اوزبک.ووو چه اشکالی برای خودت دارد تااگر به این حق شروندی مااحترام کنی؟ عرض کردم که این نام افغان کیستیی سایر اقوام را مخدوش میکند.نام یک قومی از اقوام اوغانستان است چه اصراری وجود دارد تا انرا برهمه باشندگان این سرزمین که براستی افغان نیستند تعمیم دهیم!چرا تو هم وطن اصرار بر نابودی هویت دیگران داری؟اگر تو در برادری ومیهن دوستی صادق باشی هیچگاه بر ارزشهای فرهنگی سایرهم میهنانت نمیتازی.تو اگر راست میگوی که هیج کتله کوچک قومی نتوانسته که اراده خودرا بر دیگران بقبولاند پس جرا پشتونها به این روند که از پیش ناکامی ان اشکار است پای میفشارند؟منظور این است که چرا انها میخواهند نام وزبان قوم خودرابر دیگران به زور تحمیل کنند!اگر افغان به پشتونها گفته نمیشود ایننام پس از کجا امده است؟مگراز اسمان امده است! چرا شما تا سرحد دشمنی بادیگ هم میهنانتان از ان دفاع میکنید؟اگرافغان نام قوم شما نیست واز هیج قومی دیگری هم نیست پس چرا باید انرا نگهداریم؟کیستیی ملی کیستیی تک تک باشندگان این سرزمین است.به درستی تفرمودید که ما کدام خواست نامشروع خودرا میخواهیم بالای اکثریت جامعه بفبولانیم؟بیاید از کلی گویی بپرهیزیم.دیدکاه های خودرا را پیرامون مسایل جامعه به گونه مشخص باید بگویم تا اشکار شود که چه مشترکات وچه افتراقات بین ما وجود دارد.چنان از تجزیه گپ میزنید که گویی ما تجزیه میخواهیم .به اندازه شما میهن دوست نیستیم.چرا تفاوت را بر نمیتابید؟ ایا مبارزه برای گرفتن حقوق شهروندی به معنای تچزیه خواهی است یا برای همبستگی بیشتر؟کمی بیشتر در این باره باید اندیشه کرد وبرای زمان کوتاهی هم اگر شده عواطف قومی را باید به کناری گذاشت.من نمیگویم که تنها اوغانها هنوز مناسبات قبیلوی را نگهداشته اند. انچه من میگویم این است که حکومتهای شوونیست تلاش در نگهداری وباز تولید این مناسبات قبیلوی دارند.دغدغه انها نه ایجاد جامعه مدرن بر مبنای حقوق شهروندی بلکه نگهداری مناسبات قبیلوی وگسترش ان بر سراسر کشور است.نمیتوان با ارزشهای ما قبل مدرن جامعه مدرن ایجاد کرد.مبارزه علیه تمایلات شوونیستی به معنای تاخت وتاز بالای قوم برادر اوغان نباید پنداشته شود.گرایشات شوونیستی وفاشیستی از هررنگ وقماش ان چه اوغانی وچه غیر اافغانی زیانبار وغیر انسانی است وباید در برابر ان مبارزه شود.اینکه میگوید رنجدیدگان در همه اقوام اوغانستان وجود دارد گپ درست است وبرای بهروزی همه انها باید تلاش شود.شما میفرمایید که مبارزه با فاشیزم از این راه موفق نخواهد شد پس چه راهی دیگری را پیشنهاد میکنید؟چتر افغان را پر افتخار میدانید اما چتر تاجک وهزاره واوزبک چه؟به نظر خودت باید از در زیر این چتر ها بودن شرمید!اما من چنین نمی اندیشم واین چتر هارا بسیار هم با شکوه و وریشه دار میدانم.ایا این برداشت من توهین به قوم پشتون است؟قبیله گرا همیشه خودش را با قبیله تعریف میکند وبه ارزش فردی خودش باور ندارد.من نه به کهزاد افتخار میکنم ونه به دروغ بافی های سیستانی ارج میگذارم.ما باید بدانیم که کار سترگ وبا ارزش چه است.به به کردنها و چه چه کردنها به این کار های عادی ما را از ارزش یابی کار های بزرگ باز داشته است.از من بشنو به سادگی به این وان افتخار نکن.تو فکر میکنی که در این تاریخ چیزهای زیادی برای افتخار کردن وجود دارد اما چنین نیست.غبار وفرهنگ تاریخ نگاران خوب اند.اما در سایر عرصه های دانش در این هزار سال چیزی نیست که نیست.شخصیت تاریخی من رستم است!
      حال خودت ملا عمر وار فتو داده ای که من از این وطن نیستم اما درستش این است که اینجا اوغانستان نیست برو به اسناد نگاه کن.بسیار پرسیده ای که من در کجای تاریخ قرار دارم .منظورت را درست نداستم.من اکنون در جغراقیا قرار دارم چون اکنون من به تاریخ نپیوسته است.بغصی ها میگویند قرن 21بعضی ها قرن 14 و15 و....شما میگوید که در افتخارات خراسان زمین به من حق افتخار کردن داده نمیشود!من پنهانی از شما به ان افتخار میکنم! من که گفتم از هیچ قومی نفرت ندارم تنها ازادی را ستایش میکنم وانسان را شایسته ان میدانم.در بند قبیله واین وان نیستم.
      شما میگویید که طالباننکتایی پوش وریش دار یک موضوع غیر علمی است من کی گفته ام که این یک موضوع علمی است.من میگویم که طالبان نکتایی دار دست اورد مقاومت مردمرا که بادلیری از سرزمین وازادیشان در برابر شاخه افغانی ارتش پاکستان دفاع کرده بودند دزدیدند.مخالفت با طالبان عقبماند ونامتمدن به هیچ روی دشمنی با پشتونها نیست.مگر اینکه انها در کنار طالبان باشند.در این جا جناب محترم باید توجه داشته باشند که ضدیت با سیاست های فاشیستی وبرنامه های عقبگرایانه مطرح است نه دشمنی بی دلیل با این ان قوم اقغانستان.بیایید برای ازادی وتامین خقوق همه شهروندان تلاش کنیم .حق من وتو همه شامل حقوق بشر است وانر باید پاسداریم.
      فکر میکنم که نیاز به راه اندازی گفتکو های بیشتر وبیشتر است وباید این مسایل را با همگان در میان گذاشت تا خقیقت رفته رفته اشکار شود .XXXXXXXXXXXXXXXXXoooooooooooooجناب اورنگ انسان اگاه هستند پاسخترا خواهد دادxxx
      با پاسخ نادرست مجاب نتوان کرد عزیز باشنده شهر یوتوبور سویدن!!!
      گیریم که سیستانی را بزرگ گفتیم بعد چه؟بعد شما میشوید دارای مردان بزرگ وخودرا از قبیله مردان بزرگ دانستن راستی بسیار خوش ایند است!این کار شاید خوش ایند باشد اما نه استدلال مجاب کننده.اگر سیستانی به تو ازادگی می اموخت باید درکنار نویسندگان درجه چندم چون نگارگر -کاکر-میوندوال ووواز کاتب هزاره یا غبار یا فرهنگ یا ...نام میبردی که با تعهد اخلاقی واستبداد ستیزی توانسته اند کمو بیش حقایق تاریخی را باز گو کنند. انهای که به گمان خودت ستاره های اسمان اند شاید باشند. امادر نبود افتاب همه ستاره به تظرمی ایند.انهم اگر گستره اسمان فرهنگ یک قبیله مد نظر باشد!راستی خود شناسی برای تو دست نخواهد داد مگر اینکه از افسون قبیله بیرون شوی واز بیرون به ان نگاه کنی.اندکی فاصله گرفتن به خودت کمک خواهد کرد تا همه چیز را بهتر به بینی.
      سیستانی به خودت انچه گفته همه از قبیله خودت گفته.گویی در این سرزمین همه با قبیله خودت اغاز شده وبا ان انجام خواهد پذیرفت!از شمشیر زنی اوغانها برایت گفته اما از مردانگی های دیگران نه.افغانستان را حاصل شمشیر زنی های نیکان تو جا زده امااز خراسان وفرزندان سربدار ان چیزی نگفته!این گفته سیستانی به تو راستی بسیار بسیار مجاب کننده است که فرموده-جغرافیای کنونی بنام اوغانستان حاصل شمشیر زنی پدران تو است-مگر این جغرافیا پیش از ان شمشیر زنی ها وجود نداشت!؟مگر اندکی پیشتر در خراسان نیاکان تو شمشیر نداشتند که با ان این وان را بزنند!؟واقیغت این است که خراسان سالها پیش از ان شمشیر زدن ها دوچار اشفتگی وپراگندگی بود.احمد شاه ابدالی زمان که بر خزانه نادر افشار دست یافت خودرا پادشاه ایران خواند نه پادشاه اوغانستان.اما اینرا چرا سیستانی به تو نمیگوید؟
      برای شما هزارن بار گفته اند وبا اسناد نشان داده اند که نام اوغانستان سالها بعد از احمدشاه وبه خواست اینگلیس بر بخشهای اصلی خراسان گذاشته شد شما نمیشنوید که نمیشنوید.مگر سیستانی تو چرا دراین باره به تو نمیگوید؟سرزمین بی باشنده وخالی.این است انچه را که حبیبی وسیستانی وسایر قبیله گرایان میخواهند از خراسان پیش از ان شمشیر زنی ها به تصویر بکشند.واین سرزمین نو کشف شده را مربوط اوغانها جا بزنند.
      سیستانی برایت گفته است که اگر نوادگان ابدالی چنین سست عنصر ومیهن فروش بودند به این دلیل است که بغضی از انها مادر غیر پشتون داشتند!راستی این است استدلال تاریخی ان ستاره اسمان!از یک طرف سیستانی به تو میگوید(خودت وقت کتاب خواند نداری)که شمشیر اوغانها این جغرافیا را ایجاد کرده واز جانب دیگر باز خودت را با ابومسلم خراسانی .ابن سینا ومحمود غزنوی ووو اشناساخته است .چرا از او نپرسیدی که انها باشمشیر وقلم کدام جراففیا را جاصل کردند؟مثل که سیستانی تو دوجار روان پریشی شده است ورنه در خیال خودش به پشتو وپشتونولی دشمن نمیتراشید وتو را از کینه ورزید با دیگران بازمیداشت.اوج شاهکار ستاره اسمان خودت این است که گفته است-کوشش هر قوم برای داشتن جایگاه ایجاد تشنج میکند-به بینیدتفکر فاشیستی چگونه به خقوق شهروندی ارزشی قایل نیست!این است شهکار چرت وپرت فاشیستی!مگر شوونیست بودن غیر از این است؟
      زغامت اوغان مطابق خیر جامعه است واز یک هزار ویا تاجک ناپسند.دیگران برده وار حاکمیت اوغانهارا میذیرند اما اوغان حاکمیت دیگران را بدتر از اشغال یک خارجی میداند.اینجا دیگر به راستی باید مجاب شد جای هیچ استدلال وچون وچرا نیست!اوغان که به هیچ کدام خق غیر اوغانها احترام نمیگذارد باید حکم براند اما دیگران که پشتیبان حق شهروندی اند نباید در قدرت که مربوط اوغانها اند شریک شوند.واه واه راستی که قبیله گرایان به این باورها باید افتخار کنند!اما برای سایرین شرم اور است.فدرالی بد .استبدادی خوب!قبول کردیم.در همان سویدن هم یاد نگرفتی که به حقیقت احترام بگذاری!سرشماری تفوس مگر به حدس وگمان ممکن است.در پیشاور تقوس اوغانها را با رای گیری تعیین کردن!خنده اور نیست.من میگویم اوغانها بیش از 30درصد کل اوغانستان نیستند.گپ به دوران مقاومت مردم بر ضد نوکران پاکستان نکشان ورنه اوغان ملتی های رنگارنگ از سرافگندی زیاد خودرا خواهند کشت.به شرط که هنوز از غیرت اوغانی چیزی باقی مانده باشد.

    • اعظم عزیز سلام.
      مثلی که سیم کارت شما کریدت ندارد! به هرحال.
      فراموش نکن که تاکیدبر جنایت تکرار جنایت می باشد. ازرزویکه نام این سرزمین افغانستان نهاده شده است، مدنیت، انسانیت، دانش پروری، و هنر آفرینی ازاین منظقه رخت بربسته است. خوب تو به عنوان تاریخ نویس بیا لطفا برای ما ثابت کن در امتداد حاکمیت سدوزایها ومحمد زاییها سهم افغانستان درمدنیت و پیشرفت علمی دنیای معاصر کدام اند؟ من که هرقدر به گذشته برمیگردم بعد ازمغولان هندی چیزی را دراین سرزمین به نام دانش پروری وهدینت آفرینی نمی بینم. هرقدر که در گستره ی حاکمیت این دو خاندان دقت میکنم به جز از خون ریزی و انسانی کشی و رقابت های خونین چیزی دیگری را نمی بینم. خوب تو بیا نشان بده که سهم افغانستان در دراین دوره درتمدن و دانش معاصر جهانی چه است و وکدام است؟

      فراموش نکن که ملاعمر تولید فرهنگ پشتونی است. طالبان محصول فرهنگ قبیله است. این واقعیت تلخ را باید بپذیرید تا راه رستگاری فراهم شود. آدمها محصول فرهنگ وشرایط تربیت اجتماعی میباشند. فرهنگ وتربیت اجتماعی درجامعه پشتون ملاعمر وطالب تولید میکند. این واقعیت علمی است. کدام مردم در روی دختران خود تیزاب پاشیده است و یاکدام مردم انسانها را مثل گوسفند سرمی برند؟ این واقعیت را در جامعه پشتون می توان به نظاره نشست.

      به نظرمن شما به جای تاریخ ساختن وجعل واقعیت های تاریخی، بهتر است بروید لکه ننگ ترور وتریاک را ازدامن تان پاک کنید. بروید ازگسترش فرهنگ انتحار جلوگیری کنید. بروید ارزشهای انسانی را جایگزین سنت های انسان کش نماید.

      ازاینکه بگذریم این ادعای شما که پشتونهااکثریت قاطع میباشد این یک جعل است. اگر شرشماری دقیق صورت بگیرد نفوس پشتونها بیشتر از %30 نیست. فراموش نکن که درافغانستان هیچ قومی اکثریت قاطع نیست. اما شما از سرشماری نفوس هراس دارید وبه همین دلیل دولت کرزی این پروسه را به تعویق انداخت. شما بخاطر حفظ سیادت سیاسی تان هرگز نمیخواهید که سرشماری دقیق صورت بگیرد. همین نیت شما سبب شده است که افغانستان هرگز درمسیر توسعه وتکامل منطقی قرار نگیرد. بخاطریکه پلانهای انکشافی براساس آماردقیق از نفوس صورت میگیرد. هرگاه این آمار دقیق وجود نداشته باشد هیچ پلان انکشافی نمیتواند به مقصد منتهی شود.

      اعظم جان قبول کن که مردم افغانستان هنوز هم گروگان نافهمی وکج فهمی شما است. همین حالا شما هستید که بحران را توسعه بخشیده وهروروزبرای خود وبرای دیگران مصیبت می آفرینید. همین حالا شما هستید که ناامنی را توسعه می بخشید وهر روز سبب مرگ وسیاه بختی مردم افغانستان می شوید. همین حالا شما هستید که موانع جدی دربرابر تامین امنیت وبرقراری صلح ایجاد کرده اید. این یک واقعیت است این واقعیت را قبول کن. همین حالا شما هستید که درخدمت اهداف استراتیژیک پاکستانیها می جنگید. این یک واقعیت است هرچند ک تلخ است اما باید قبول کنی اگر دلتان فردای بهتر میخواهد.

      من ضد پشتون نیستم. برای من انسانیت انسان معیار قضاوت می باشد. اگر پدرم هم جنایت کار باشد قابل بخشش نمی باشد. پشتونها هم مثل هرانسان دیگر دارای فطرت انسانی اند اما این شما تاریخ سازان وجعل سازان فطرت انسانی اینها را آلوده کرده اید. شخصت کاذب داده اید. گفته اید که شما اکثریت قاطع هستید وبدون اینکه ثابت باشد وگفته اید که به شمشیر تکیه کن بدون اینکه بدانید درتعاملات زندگی زبان وتفاهم ودانش شمشیر برنده دربرابرجهالت می باشند. با همین نیت وباهمین نگرش شما افغانستان را مصیبتستان ساخته اید. امروزمردم افغانستان مالیات جهالت و کج فهمی شمار را میدهند. خودتان هم اگر تغیری درعمل ونگرش تان ایجاد نکنید برای سالیان متمادی مالیات جهالت تان را خواهید پرداخت. این واقعیت را قبول کن.

      اما بیا برای ترویج انسانیت واخلاق انسانی دست به دست هم بدهیم. بیا خویشاوندی ملی ایجاد کنیم. بیا فضای اعتماد ایجاد کنیم. بیا از جعل کاری وتاریخ سازی جعلی دست کشیده وازاکثریت بازی واقلیت بازی به سوی شهروند سازی حرکت کنیم. بیا لقد کرمنا بنی آدم را معیار رفتار وقضاوت بسازیم. خلاصه بیا اعتراف کن که امیران استبداد زمینه ساز بدبختی وسیاه بختی این مردم بوده اند. بیا شهامت کن وا ازهزاره های این سرزمین معذرت بخواهید که زمینهای شان را به زور گرفته اید وخودشان را قتل عام کرده اید. بیا اعتراف کن که حاکمیت های مستبد وخونخوار انسان ستیز وارزش ستیز بوده اند. بیا شهامت کن وازتاجیکها معذرت خواهی کنید که شمالی را به تاراج بردید و محمد گل مومند ارزشهای تاریخی متعلق به غیر پشتون را ویران کرد. بیا ازمردم شمال معذرت بخواهید که ناقلین را ازآنسوی خیبر آورده و بالای زمینهای مردم شمال به زور جابجا نمودید.

      اگر این شهامت را ازخود نشان بدهید یک قدم به سمت برادری و دوستی نزدیک میشویم. اگرواقعا شما معتقد به ارزشهای انسانی و معتقد به همزیستی مسالمت آمیز هستید فقط یک اعتراف ساده می تواند خیلی گره های کور را بازکند.
      با احترام

    • خدمت دوست عزیز آقای سیس باید عرض شود که باید ازتکرار مطالب تکراری جلوگیری کند که نه وقت خواننده گان را ضایع سازید ونه از خودتان را ونه هم درد سر برای کامران میرهزار بزرگوار که تگ تگ پیامها ومقالات را ازنظر میگذراند ایجادکنید. زیاد نوشتن نشان علمیت نیست بلکه هرقدر کوتاه وموجز وفهما بنویسد بهمان اندازه هم کسب وقت میشود وهم مطلب شما درست اخذ میگردد. اینجانب درجواب آقای اورنگ که ازبنده خواهان نشان دادن تمدن پشتونها درتاریخ شده است باید خدمت شان عرض کنم که شاید جنابعالی دررابطه به کلمه مدنیت وتمدن دچار اشتباه شده باشند زیرا اگر ایشان برداشت درست از مدنیت وتمدن میداشتند به هیچ وجه کلمه سخیف وبی معنای تمدن معولان هندی را بکار نمی بستند.. زیرا تاجائیکه عقل قاصر این بنده قد میدهد ابتدائی ترین تمدنهای بشری تمدن بین النهرین وکلده است تمدن میانگین و وسطی تمدن مصرباستان ویونان باستان میباشد. حتی تمدن فارسها نیز جعلی از آب درآمده است آنجاکه تخت جمشید وغیره یادگار های تاریخی هخامنشیان امروز مورد تردید محققان ایرانی فرار گرفته است که شما میتوانید لینک را که درینجا داده ام کلمات آبی رنگ را فشار داده وصحبت های آقای پور پیرار را بشنوید که چه میگوید. هروقت که دربارهء تمدن معلومات تان را تکمیل نمودید آنگاه بخودی خود به تمدن پشتونها، کردها لورها آذریها وسلاجقه وغوریها وسوریها پی خواهید برد. اما خدمت جناب سیس که اگر خدا گردنم رابسته نکند بصیر جان کامجو یا استادشان ویاهم شاگردشان ویاهم همفکران شان باید عرض کنم که

      کلمات زیبای شهروند، وحق شهروندی واحترام به حقوق شهروندان واقعا کلمات زیبا ومود روز است که هرکس میتواند آنرا خیلی با آب وتاب مورد استفاده وبهره برداری سیاسی قرار دهد.

      شما جناب سیس که دعوا دارید مرا بنام قومیت ام یاد کن ونام افغان کپستی (که امیدوارم بعدازین معادل آن "ظرفیت" را استعمال کنی زیرا بااستعمال کلمات لاتین دراملای فارسی اصل مطلب را مبهم میسازی) این راندارد که دیگر اقوام را درخودش بگنجاند من ازشما میپرسم که از چه وقت به اینطرف نام افغان ظرفیت وگنجایش خودرا نسبت به دیگر اقوام ساکن اینکشور ازدست داده است؟

      به نظراینجانب که درپیام قبلی ام بصورت خیلی موجز عناوین برگهای ازتاریخ پشتونها برایتان بیان کردم که جزئیا وتفصلات هریکی به وقت وزمان بیشری نیازدارد. امااینکه شما دعوا دارید که اطلاق کلمهء افغان را بالای پشتونها وبا بقول شما اوغانها خیلی مناسب میدانم اما من خودم را افغان نمیدانم ودوست ندارم که به این نام یاد شوم خود چرا؟

      آیا افتخار کردن من به ابومسلم خراسانی بخاطر ازبک بودن وتا تاجک بودن وی است؟

      آیاافتخار شما به اسمعاعیل سامانی وبوعلی سینای بلخی بخاطر ترک بودن ویاتاجک بودن بودن آنها است؟

      اجازه دهید درهمین جا یک تائید خیلی صادقانه ازلطیف پدرام بکنم که وی خیلی صریح وپوست کنده موضعگیری خویش را دربارهء سلاطین افغان چه پشتون وغیرپشتون خیلی صریح بیان میدارداگر من به احمدشاه ابدالی بخاطر جنگ تباه کن اش درپانی پت لعنت میفرستم بر سلطان محمود عزنوی که شگوفان ترین دورهء ترقی زبان دری درعهدوی بوده است لعنت میفرستم.

      آری! اینچنین موضعگیری را من هم تائید میکنم که متاثر از افکار ونظریات چپی باشد. اما خودم به هیچ صورت نمیتوانم از افتخارات تاریخی گذشتگان این سرزمین که هویت ملی افغان بودن کنونی مرا تشکیل میدهد خودرا محروم سازم. بهمان شکلیکه در ازبکستان امروزی به جهانگشائی های تیمور مردمش افتخار میکند من نیز این حق دارم که به میرویس بزرگ هوتکی ناجی ملت ومردمم ازظلم صفویها واحمدشاه درانی بعنوان اولین موسس دولت این خطهء باستانی افتخار کنم. توجه داشته باشید که من ازموسسان دو دولت هوتکی ودرانی یاد میکنم که به نحو دربرابر تهاجم نامشروع حکام متجاوز قدعلم کرده اند وسلسهء آن بلاانفطاع تاامروز بمن رسیده است .

      اما اینکه بع عقیدهء شما چرا تاجکان وازبکان وهزاره های این سرزمین به احمدشاه درانی افتخار کنند وچرا به میرویس خان هوتکی افتخار کنند درجواب باید عرض کنم که بخاطر اینکه آنها درسرزمین مشترک تحت همین نام اوغانستان باهم زیسته اند وتمام مواریث فرهنگی آنها درهمین جعرافیا وجود دارد. هم غزنه در قلمرو کنونی این خاک است وهم بلخ وهم قندهار. پس چه چیزی مانع این میشود که ساکنان این سرزمین به بنیانگذاران اولین دولت این سرزمین افتخار نکنند؟ من قبلا خدمت شما عرض کردم که حتی من بایک ایرانی میتوانم وجوهات ملی داشته باشم اما این وجه مشترک را حوادث بد تاریخی مثل حملهء صفویان وشیعه سازی با اعمال زور وقوت اندکی مخدوش کرده است.ورنه کدام بی انصاف باشد که به حافظ بزرگ افتخار نکندکه اکنون مرقدش در قلمرو ایران امروزی قرار دارد بهمین ترتیب ابوالقاسم فردوسی بزرگ مولانای بزرگ. این ها همه مشترکات تاریخی همین حوزه است که فعلا به نامهای افغانستان وایران وتاجکستان وغیره شناخته شده اند که درطول تاریخ نامهای متفاوت شامل قلمروهای متفاوت وامراء وسلاطنین متفاوت را دارا بوده اند. اگر یک مثال خیلی کوچک ازهمین سویدن خودما برای تان ارائه کنم اینکه کشورهای کنونی دنمارک وسویدن وناروی مشترکات زبانی فرهنگی واحد دارند که اکنون به سه کشور اسکاندناوی زبان مشهور اند لغات وکلمات تااندازهء گرامر زبانها به هم گره خورده است ولی می بینیم که زمانیکه صحبت یک نارویجی درتلویزیون سوید پخش میشود، تکست ترجمهء آن بزبان سویدی نیز در زیر تصویر بمشاهده میرسد که نشان دهنده جدائی وافتراق زبانهای اسنکاندناوی بر سه زبان است. اینکه خودت دیگران را متهم به این کرده ای که سرزمین دیگران را پشتونها اشغال کرده اند کاملا بخطا رفته ای پشتونها صاحب همین سرزمین بوده اند مثل اینکه تاجک وترک وهزاره وغیره نیز در درازنای تاریخ درمراحل مختلف ازیکجا به دیگرجا منتقل ومتوطن شده اند.
      نقطهء افتراق دیگریکه من باخودت آقای سیس دارم اینکه احمدشاه ابدالی به هیچ صورت دولت تگ قومی مطابق نوشته خانم فرشتهء حضرتی وهمفکرانش بوجود نیاورد بلکه دولت درانی ها خودش ترکیب بود ازهمهء اقوام این سرزمین وحتی اینکه همین زبان که من وتو باهم مکاتبه ومفاهمه میکنیم در دربار درانیان رسمیت داشت به همان شکل در دربار سلاجقه وغوریان و مغولان هند رسمیت داشت. اینکه زبان افاغنه فقط پشتو بوده باشد به هیچ صورت نمی توانم باخودت همنظرباشم زبان رسمی دربار چه پشتون ویا ترک وغوری غیره همیشه دری ویافارسی دری بوده اما در بصورت غیررسمی زبانهای خودرا داشته اند. مثلا خوشحال خان ختک بعنوان برجسته ترین منبع ادبیات ختکی خودش از بیسوادی پشتونها در اکثر اشعارش شکایت کرده است. وحتی دربسیاری موارد گفته است که من زبان پشتو را همچو فردوسی به آسمان رساندم چه کنم که فردوسی سلطان محمود داشت اما من ندارم. پس معلوم میشود که موجودیت پشتونها درطول ازمنه وتاریخ حتی قبل ازخوشحال ختک وپنه خزانه سالها درامتداد سلسله جبال کوه های سلیمان ومناطق کنونی زابلستان وکابلستان وگندهاران، وجود داشته است. هدف ازذکر خلص این موارد تاریخی این است که تاریخ باجغرافیه پیوند ناگسستنی دارد وهدف من این نبوده که ترا به زباله دان تاریخ سپرده باشم بلکه هدف این بود که جنابعالی را متوجه سازم که ایجاد جامعهء براساس آزادیهای فردی وحقوق شهروندی تنها وتنها ازطریق نفی هویت تاریخی قوم پشتون ممکن نیست.بلکه دراستحالهء ملی باید همهء اقوام وباشنده گان یک سرزمین به هویت تاریخی یکدیگر وزبان وفرهنگ یکدیگر احترام بگذارند. مثلا حالا من پشتون که تاکنون به هزاران جمله بزبان خودت نوشته ام جنابعالی چرا نمیتوانید که بزبان من یک جمله بنویسید؟ هرچند زبانها ملک شخصی کسی بشمار نمیرود اما درتعاملات اجتماعی وسیاسی عصر حاضر یک گوینده ویانویسنده حق دارد به هرزبان که بخواهد بنویسد اما چرا باید خودت پشتو ندانی؟ چرا باید به زبان پشتو ننویسی؟ وازخطانشوید من خودم دلیلش را برای تان میگویم بخاطر اینکه زبان پشتو نظر به زبان فارسی توانائی وظرفیت نوشتاری را ازنظر تاریخی بین اقوام این سرزمین نداشته است. من این را قبول کرده ام ولی زبان که من با اولاد هایم درهمین کشور مورد استعمال من است پشتو است. چی عیب دارد که من درخانه پشتو صحبت کنم اما به زبان فارسی بنویسم؟ درهیچ جای از منابع ادبی وفرهنگی من چنین ممنوعیت هم وجودندارد بناء من میتوانم به هردو زبان هم تکلم کنم وهم بنویسم. آیا این نشان دهندهء لیاقت واستعداد من است یا علامهء جهالت وحماقت من؟ بدون شک که اولی درست است. پس شمای که زیر این چتر نمی گنجید علت آن را باید واضح سازید چرا؟

      درقسمت معذرت خواهی که آقای اورنگ مطرح ساخته اند که باید از اقوام متضررشدهء این سرزمین به نیابت از امیرعبدالرحمن خان معذرت بخواهم باید خدمت ایشان عرض کنم که برای اولین بار اینچنین معذرت درعهد نواسهء همان امیرعبدالرحمن که شاه امان الله غازی که اکنون بخاطر پشتون بودنش مورد تلعین افراد فدرالیست همفکرتان آقای پدرام قرار گرفته، چنین معذرت خواسته شده واصدار فرمان لغو غلامی وبرده گی توسط همان شاه ترقیخواه پشتون نشاندهندهء این است که افغانستان بنا به قول ایرانی های عزیز داشت اولین قدمهای خودرا بطرف شهروند شدن می برداشت متاسفانه که آن شاه پشتون نیز که اکنون فرشته جان خصرس محمود طرزی را هم درقطار فاشیستان حساب کرده است توسط عمال انگلیس به سر کرده گی حبیب الله ابن سقاو سقوط کرد وتا آخرین دم هزاره های هموطن افغان ما از اطاعت به آن امیر خودساخته سرباز زدند وتاآخرین نفس علیه وی جنگیدند. این خود میرساند که هزاره های هموطن ما درهمان وقت هم به بلوغ فکری رسیده بودند ودوست دشمن را خوبتر ازهرکس دیگری تشخیص میدادند. امروز یک هموطن هزارهء افغان دیگر ما بنان دکتر رمضان بشردوست بزرگ که جرأت میکند ودر بین هزاران جنگ سالار ومخدرفروش به دو زبان پشتو و دری بملت خطاب میکند تا وی را برای رسیدن به کرسی ریاست جمهوری یاری رسانند نشاندهنده این است در قوم بلاکشیده هزاره، های ما بلوغ فکر به حد نضح وپختگی رسیده است وهیچ دشمن بدنیست توانائی تحریک این هموطنان را برضد قوم پشتون بخاطر جبروت امیر عبدالرحمن ندارد. منتظر جواب هردو شما عزیزان میباشم

    • باشنده شهر یوتوبور سویدن در ساعت نیک بخوان:×××××××××××××
      پیام من چون نامکمل نشر شده بود دوباره فرستادم.من اقای کامجونیستم واز خدا هم میخواهم که گردن شمارا بسته نکند.هر چند نطریه های ایشان پیرامون مسایل کشور بسیار راهگشا است اما حزب که نامش با پسوند یا پیشوند سوسیا لیستی همراه باشد به دشواری میان مردم ما راه باز خواهد کرد.بهتر است بعد ازاین جناب عالی گپ های مرا جداگانه پاسخ بگویند(شما به پاسخ گویی نمیپردازید ویا هم نا خوانده پاسخ میگویید) تا از درامیختگی وابهام پرهیز شود.شما چند جای انچه را که دیگران گفته اند به من چسپاند اید واین درست نیست.واژه شهروند همانگونه که گفته اید راستی زیبا ومد روز است.اما دیده باشید که قبیله گرایان انرا نمیپسندند واصرار در بکار گیری تبعه بجای ان دارند چرا چنین میکنند وبه گفته شما از مد روز پیروی نمیکنند؟چون مفاهیم وارزش های مدرن در زیر چتر قبیله نمیگنجد.شهروند دارای حقوق است اما تبعه دارای مکلفیت این است که استبدادپرستان از شهروند خواندن مردم بیزار اند.( دعوای )من این است که :اوغان نام قوم من نیست.این شما هستید نه ما که همه را میخواهید بنام قوم خود(افغان) بنامید وسایر هویت ها را برا ندازید.به بین در همین پیام خودت چه تناقصی وجود دارد!میگویید که هزاره افغان!!! یعنی چه؟مگر هزاره نام قوم مردم هزاره نیست.یا منطور این است که بعد ازاین این هزاره اوغان خوانده شود!افغان وهزاره نام دو قوم از باشندگان افغانستان است که شوونیستهای تازه به دوران رسیده در پی گسترش هویت اوغانی خویش بر دیگران اند.فرض کن اگر پشتونهارا بگوییم اوغان اوزبک شما این ترکیب را درست میدانید؟پاسخ شما هرومرو نه خواهد بود.جناب عالی من از کپسیتی یا ظرفیت اوغانها گپ نزدام امامن گفته ام که این هویت اوغان کیستیی مارا پاسخ نمیدهد .کیستی نه کپسیتی!بحث ظرفیت مطرح نیست.این بحث افتخار هم ریشه در تمایلات قبیله گرایانه دارد -هر قبیله که باشد-باید با سختگیری واندیشه بیشتر به این وان افتخار ورزید.شما را دلتان.دراین هزار سال چیزهای زیادی برای افتخار کردن شما وجود ندارد.بعضی سخنانتان برای من گنگ است ومنظورتانرا درست ندانستم.اینکه خودرا افغان نمیدانم دلایل ان اشکارتر ازان است که باز دوباره توضیح دهم.حال خودت بگو به چه دلیل باید هویت سایرین را بر اندازیم انها را مجبور به افغان خواندن خودشان کنیم.این موضوع هیچ ارتباطی به گفته شما باقهرمانی های احمدشاه ومیرویس واین ان ندارد متوجه باشید.اینها دو بحث جداگانه اند.من برای حال طرفدار اوغانستانی خواندن مردم بجای افغان هستم تا راه اندازی همه پرسی.همه پادشاهان گذشته کارهای خوب اندک وکارهای ناپسند فراوان دارند.من کی گفته ام که به این یا ان افتخار میکنم که شما پیوسته وبه تکرار یاد اور شده اید که من گویا به فلانی وفلانی افتخار میکنم.من کجا گفته ام که تاجک ها یا کدام قوم دیگر به احمدشاه یا فلانی افتخار نکنند.مردم شعوردارند وبه خودشان ارتبا طدارد.نمیدانم خودت چرا در هر چمله از افتخار وافتخار وافتخار یاد میکنی.این چه بحثی است.ادم جالبی هستی! از یکطرف گرایشات مارکسیستی وباز لعنت فرستادن به اخمدشاه وباز افتخار کردن به او .زمان که بر کسی لعنت میفرستیم باز چگونه به او افتخار میکنیم!افتخار به تو ای لعنتی.چه زیبا وشاعرانه است!ایا اشتراکات فرهنگی را میتواند حمله این وان مخدوشکند؟یا به دلیل این افدام انرا انکار کرد؟بحث ایجاد حکومت تک قومی توسط احمدشاه هم در پیام من وجود ندارد.اینکه کدام قوم از کجا وچه زمانی امده اند مهم نیست.پرسش این است که چرا به خقوق شهروندی همه احترام نمیشود ومردمانی به دلیل وابستگی به یک قوم خودرا مالک این سرزمین میدانند وسیاستهای برتری جویانه قومی را پیاده میکنند؟از نوشته شما ادم گاهی تعجب میکند!من کی گفته ام که تامین خقوق شهروندی با نابودی هویت پشتونها ممکن استّ!او ادم گپ تو به این معناست که ما گوی میخواهیم که پشتونها دیگر خودرا پشتون نخوانند مثلا اوزبک بخوانند وبرای زبان خودشا کار نکنند!خنده دار است.این کار تنها وتنها از جانب شوونیستهای اوغان بر صد دیگران درجریا است.در تذکره یا شناسنامه غیر اوغانها اوغان نوشته میکنند نه برعکس.تو اقای میهن خواه وافتخار گر چرا به این روند اعتراض نمیکنی؟باز تناقض اشکار. مگر استحاله به معنای احترام گذاشتن به رنگارنگی است!هم میکاری وهم میدروی!زبان اوغانی به هما ن دلیل که خود یاد اور شده ای زیاد کار برد ندارد واین به معنای دشمنی با این زبان نیست.اگر بساری ها به ان نمینویسند دلیلش را خود بیان نموده ای ونیازی به چرا گفتن دوباره شما وجود نداشت.من کی گفته ام که شما اگر به زبان پشتو گپ بزنید عیب است.چراگپ را درهم وبرهم
      میکنید؟هر قدر که به پشتو مینویسید بنویسید اما به قبیله گرایان بگویید که از دشمنی با زبان فارسی دست بردارند وواژه های انرا حرام واین وان نخوانند.اینجاست که ادعای فاشیست بودن ویا نبود به ازمایش گرفته میشود.تا حال نشنیده باشی که کدام واژه اوغانی را کسی بیگانه ویا پاکستانی وضد اسلام خوانده باشد!زبان فارسی برای فراگیری ساده است. پشتو هم شاخه همین زبان است وهر باسوادی در اوغانستان کمو بیش انرا میداند.باز رفتی سرحبیالله خان ونادر غدار اینکه کی نوکر کی بود اگاهان میدانند.به راستی درک ماهیت فاشیزم اوغانی برای یک پشتون مشکل است.

    • اورنگ نازنین!

      چرا اینقدر بدگمان هستی که هرحق گو وحق نویس را خیال سیستانی بزرگوار میکنی فکر میکنی که این تنها اکادمیسن سیستانی است که مانند کوه دربرابر اراجیف ولاطائلات وجعل سازی های نوکران خارجی ودشمنان میهن وخودکشان بیگانه پروری مثل شما وخانم فرشتهء حضرتی قرار گرفته است اگر من سیستانی هستم پس این نویسنده کیست. آیا اوهم سیستانی است؟

      بهرترتیب جوابهایت را یکجا با فرمایشات آقای سیس داده ام میتوانی مطالعه کرده جواب خویش را بنویسی که بعدا پاسخ مناسب از جانب نیز دریابی

      شادزی

    • اوی بیرادر!

      همو پیوند را که نوشته ای، از یک نویسنده احمق است که در یک سایت فاشیستی به نشر رسیده. حماقتش در اینجاست که نوشته "طالبان را تنها ایران، اعراب، پاکستان، وروسیه سلاح و پول میدهد..." این یک حماقت محض است که در تولید، صدور و تمویل طالبان نقش کشور های پیشرفته غربی را نادیده بگیریم.

      اگر طالب پشتون را میکشد بخاطر اینست که خداوند (ج) قول داده است که، "وَمَكَرُواْ وَمَكَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ"

      بلی! جنگل را که آتش زدید خود نیز در آن خواهید سوخت و اگر خودتان موفق به فرار گردید دوست و اقوام تان در آن متضرر خواهد شد.

      خداوند پاک همه را هدایت کند بخصوص هموطنان پشتون ما را! چرا که آدم های هوشیار، طالب نمیشوند! انسان باید بسیار احمق باشد که طالب شود!

      با عرض پوزش از رُک نویسی

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس