
خانواده و چکیده ای از بحران های پنهان
شمه ای از چگونگی روابط خانوادگی در میان مهاجرین افغانستانی مقیم اروپا
بحث در مورد روابط خانوادگی آن دسته از خانواده های افغانستانی که درکشورهای اروپایی زندگی می کنند، یک بحث پیچیده ودر عین حال بسیار ضروری است. این ضرورت را زمانی بیشتر درمی یابیم که متوجه افزایش حضور مهاجرین افغانستانی در سالهای اخیر در اروپا شویم.
مطالعه شفاهی نشان می دهد که متاسفانه روابط درون خانوادگی در میان بسیاری از خانواده ها همچنان برپایه وباورهای سنتی و روابط مردسالارانه استواراست که روسای خانواده آن را از افغانستان با خود در محیط زندگی خانوادگی دراروپا نیز منتقل نموده اند. این روابط، نوعاً بر ایجاد محدودیت وممانعت نسبت به زنان ودختران می باشد که عمدتاً سد حضور آنها درپیشرفتهای فردی و فعالیتهای اجتماعی وفرهنگی می گردد.
این روابط از یکسو، شامل معضلات فرهنگ درون خانوادگی می باشد واز جانب دیگر، در روابط بیرونی واجتماعی اختلال ونا بسامانی ایجاد می کند. از این رو این دونوع روابط، اشکال مختلفی دارد و بسته به سطح فکری، فرهنگی و پایگاه اجتماعی خانواده ها متفاوت است ولی، در مجموع نتیجه وکارکرد یکسانی را تبلور می بخشد. عمده ترین اشکال این روابط وموانع را می توان چنین توضیح کرد:
مداخله وحسادت
هرچه مشا رکت زنان درامور اجتماعی وفرهنگی فعالتر باشد، بدون تردید به همان اندازه سطح فکری شان بالا میرود و توانایی بیان وجرئت انتقال تفکر شان ارتقا پیدا می کند. این روند همچنین ، به افزایش موقعیت اجتماعی شان نیز کمک می کند و معمولا مورد تشویق وحمایت جامعه قرار می گیرند. چه بسا مردم به آنها شخصیت واعتبار قایل می شوند. بدین ترتیب اینگونه زنان به تدریج جسارت و اعتماد به نفس شان افزایش یافته، استعدادهای شان زمینه ی شگوفایی پیدا میکند و به انگیزه و اراده ی بیشتری برای فعالیت های اجتماعی و فرهنگی دست می یابند.
این دستاوردها از مشارکت اجتماعی اما، گروهی از مردان را به تکاپو ونگرانی وا می دارد. این مردان که تمام قدرت و اعتبار خودرا در خانواده ومحیط اجتماعی از ریاست وبرتری بی چون وچرای خویش می پندارند، با چنین تحولی، زن را رقیب خود دانسته و به انواع بهانه ها به بدبینی وخرده گیری می پردازند و کوشش می کنند شخصیت زنان را چه در محیط خانه وچه در برابر مردم کوچک کنند، جسارت و جرآت آنها را سلب نموده، ارتباطات شانرا محدود کند و بدین ترتیب، آنها را به انزوا بکشانند.
مشکل تنها در همینجا محدود نمیشود هستند بسیاری از خانواده ها که بعضی بستگان نزدیک شان نیز خود را ذی حق میدانند که در امور زندگی شخصی و روابط خانوادگی زن و شوهر جوان مداخله کنند. این مداخلات ولو آنکه به قصد خیرخواهی صورت بگیرد، به تدریج زمینه ی اختلاف، ناراحتی و افزایش مشکلات را فراهم می سازد.
از همین روست که، بیماری های گوناگون جسمی، روحی و روانی بر زنان عارض می شود که از آن جمله می توان به بیماری عمومی و شایع افسردگی یا دیپریشون اشاره کرد که بسیاری از زنان و خانواده های مهاجر دچار آن میباشند.
اقتدار گرایی
بیم از کوتاهی درمسئولیت خانوادگی ونقش سنتی زنان مانند آشپزی، نظافت، تربیت اطفال و بچه داری و امثال اینها، مردان خانواده را به این گمان وحتا تکاپو وا می دارد که از فعالیت ومعروفیت زنان خانواده درجامعه ممانعت وجلو گیری نمایند. اینان تصور می کنند که اگر زنان از شهرت وجسارت بیشتر برخوردار گردند، هم موقعیت اجتماعی وهم نقش ریاست و اقتدار مطلقه ی شان در خانواده کمرنگ وتضعیف خواهد گشت واز این رو پیشرفت زنان را نوعی ضرر اجتماعی و خسران خانوادگی برای خود تلقی می کنند. این بینش نیز، ریشه در سابقه ی تاریخی و فرهنگی نظام بسته و سنتی خانواده در افغانستان دارد که نقش و وظایف زنان را محدود و محصور در چهارچوب خانه و خانه داری میداند.
شک وبی اعتمادی
بیم ازینکه معروفیت وجسارت زن در جامعه، موجبات تزلزل وابستگیهای عاطفی او را نسبت به شوهر وکانون خانواده فراهم آورد، دلیل دیگری است که عموماً مردان سنتی و اقتدارگرا را می آزارد. این دسته گمان می کنند که هرگاه زنان خانواده در محیط اجتماعی بیشتر شناخته شده ومورد توجه قرار گیرند، به همان اندازه زمینه سقوط وحتی انحراف آنان نیز بیشتر می گردد. این بدگمانی وشک معمولا از نحوه رویارویی زن با مردان در محیط اجتماعی وحضورش در سیمنارها و محافل مختلط نشأت می گیرد و برخی از مردان را به بی اعتمادی و شک ویا حسادت بیشتر نسبت به زنان وهمسران شان می لغزاند.
این بدگمانی عمدتاً در سه دلیل اصلی استوار است: یا به دلیل شخصیت روانی و منش سختگیرانه ی خود فرد میباشد که بدون دلیل ومنطق روشن و اساساً ناخودآگاه حس بدبینی و شک نسبت به جنس مخالف یا زنان خانواده ی شان پیدا می کنند. یا بی اعتمادی به خاطر نگاه و رفتار برخی مردان سوء استفاده جو است و یا بخاطر نحوه ارتباط بسیار آزادانه ی برخی از زنان با جامعه و مسایل اجتماعی می باشد.
ریشه های خشونت
خشونت در ابعاد واشکال مختلفی درمیان اقشار مختلف از خانواده های مهاجر افغانستانی مقیم اروپا وجود دارد، ولی این خشونتها عمدتا پنهان وبه دور از چشم قانون ونظارت اجتماعی می باشد وبه همین دلیل با وجود غیر قانونی بودن امر خشونت در قوانین وعرف اجتماعی جوامع اروپایی، همواره بازتولید می گردد وبعنوان یکی از بحرانهای فرهنگی در خانواده ها ادامه می یابد.
وقوع خشونت خانوادگی وعادی شدن آن در روابط خانوادگی، ریشه در عوامل مختلفی دارد ولی، تزلزل دراعتماد، تربیت خانوادگی و نیز اقتدارگرایی مهمترین علت خشونت خانوادگی است که در میان خانواده های مهاجر وجود دارد.
تبعیض جنسی و اولویت و اهمیت دادن به پسران در نظام تربیتی و خانوادگی جامعه افغانستان باعث می گردد که پسران خانواده حتی در دوران کودکی، خود را برتر و مستحق تر از دختران خانواده بدانند و به مجرد تفکیک دست راست و چپ خود، خودرا صاحب اختیار و تصمیم گیرنده در امور خانواده دانسته و بدین وسیله سعی می کنند که با زور گویی و اعمال خشونت نسبت به دختران خانواده برتری جنسیتی و ریاست مردانه ی خودرا تثبیت نمایند.
اثبات سلطه از دیگر نمادهای ابراز خشونت است که مردان در بسیاری اوقات می کوشند با خشونت های مختلف حرف شان را به کرسی بنشانند و طرف مقابل را به تمکین وا دارند.
ابزار خشونت
خشونت به طرق وابزارهای مختلف تجلی می یابد. گاهی با بد رفتاری وبی اعتنایی وتحقیر تبلور پیدا می کند، مثلا برخی، زنان شان را در خانه تنها می گذارند وخود در محافل خصوصی ویا عمومی شرکت می کنند ویا به تنهایی به دیداراقارب و دوستان شان میروند.
گاهی این خشونت با بدگویی، فُحش، قهر و تحقیر صورت می گیرد واغلب ومعمول ترین روش، تهدید و تنبیه بدنی است که در میان برخی از مردان به روش عادی و مداوم تبدیل شده است. این درحالیست که همواره زن مقصر در هر کاری ودعوایی شناخته می شود ومردان پس از انجام خشونت همچنان خودرا ذی حق می دانند و انتظار دارند همسران شان در آشتی پیش قدم شوند وعذر تقصیر بیاورند.
تا هنوز کمتر دیده شده که مردان مهاجر افغانستانی با وجود سالها زندگی در اروپا، از زن خود پس از دعوی و خوشونت عذر بخواهد و یا با دسته گلی دل آسایی اش دهد. گرچند که، تقدیم تحفه و یا دسته گل نیز نمیتواند هنر دلگیری و پوزش طلبی وابرازعشق واقعی از جانب مردان تلقی شود بلکه، این گونه عشق ورزی را میتوان خود یکی از ابزارهای توجیه خشونت دانست که سبب می شود خشونتی که نسبت به زن انجام گرفته به یک امر عادی و خانوادگی مبدل گردد و زنان قربانی خشونت اجباراً آنرا مورد انکار قرار دهد.
این دسته از مردان انتظار دارند زنان شان " زن افغان " بماند؛ یعنی در مقابل هر خشونت و تحقیری سکوت اختیار کنند و فشار و تنگناهای چنین زندگی را همواره تحمل کرده و دایما خودرا مستحق تحقیر و تنبیه بشمارند.
این درحالیست که تمام قوانین وعرف جامعه اروپا درحمایت از زنان می باشد وخشونت بدترین جرم ومحرومیت حقوقی را در پی دارد، اما هستند بسیاری از خانواده های مهاجر افغانستانی که همچنان خشونت نسبت به زنان وفرزندان خانواده را امری طبیعی وعادی و جزو "غیرت" و"فرهنگ افغانی" می شمارند.
بنابر این، بررسی مشکلات پنهان و آشکار خانواده های افغانستانی مقیم اروپا به یک امر جدی و پژوهش و بررسی بنیادی نیازمند است. خانواده هایی که در اروپا زندگی می کنند در دراز مدت کم و بیش به نوعی از فضای فرهنگی و الگوهای زندگی اجتماعی جوامع غربی متاَثر می گردند. این تاثیرپزیری ها الزاماً در چگونگی روابط خانواده ها به ویژه والدین با فرزندان و نیز زنان و شوهران پدیدار می گردد. ازهمین رو، خانواده های افغانستانی اگر درک درست و رابطه ی مبتنی بر صمیمیت، صداقت، احترام و ارزش های اخلاقی بین کانون خانواده ی خویش ایجاد نکنند بحران های مختلف و فشارها و نابسامانی های متعددی دامنگیر آنها خواهد شد.
پس چه قدر عاقلانه و منطقی است که جامعه ی افغانستانی مقیم اروپا با حس ارزشها و فرهنگ و داشته های اجتماعی مفید خود، از شرایط و امکانات فرهنگی و ارزشهای انسانی و دموکراتیک رایج در جوامع اروپایی نیز بهره ی مفید برده و یک زندگی خانوادگی موفق، مطمئین، آرام، امن، با احترام و پیشرفته را فراهم سازند.

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره
این کتاب را بخریدسلام لیلی جان آرزو
نوشته ات جالب وپرمحتوی بود. خوشحالم بعد ازسالها اینبار با هنر نویسندگی وپژوهشی تان آشنا شدم. قبلاازهنرنقاشی و شاعری تان در دوران مکتب معرفتی اندکی حاصل بود. درکارهای تان همچنان موفق باشید.
لیلی جان آرزو
شما لطفاً در مورد این مسئله احساساتی و عاطفی نیآندیشید. این موضوع مربوط به خلقت و طبیعت انسانهاست. زن اگر چه موقف اجتماعی، اقتصادی و سیاسی اش بالاتر از مرد باشد بازهم نظر به مرد ضعیفتر است. این مسئله را در هر میدان میتوان ثابت ساخت. بطور نمونه بی نظیر بوتو موقفش بالاتر از شوهر و میلیونها انسان دیگر در کره زمین بود اما هرگز پریدن کلۀ پدر و سایرن نیآموخت که چگونه باید خودش را از شر دشمنان آشکار و پنهانش حفظ کند.
گویند: "با خدا دادگان ستیزه مکن *** خدا دادگان را خدا داده است"
بدرود!
خواهران عزیز و گُلم باز هم مغلوب احساسات شدند و جنس مخالف را بی عقل، احمق و نفهم معرفی نمودند.
اینها خود نشانۀ پیروی کردن از احساسات و عواطف است. خودم ادعای کامل بودن را هرگز نکرده ام و حتی برای یک هموطن مسیحی ام که (کامل) تخلص مینماید، اشاره کردم که انسان های معمولی (بجز از اولیا و انبیا) کامل بوده نمیتوانند.
این بدین مفهوم است که انسان ها بطور کُل ناقص العقل اند. تنها خداوند متعال (ج) است که کامل، عاقل، دانا و تواناست. مثال های خوب این ادعا نیز بحران مالئ غرب و سقوط اتحاد جماهیر شوروی میباشند. در غرب میلیون ها داکتر اقتصاد و متخصص امورمالی داریم که همه گی حتی پاسخ درست و روشنی برای علل بوجود آمدن این بحران را ندارند و همه گی سعی دارند با جواب های گنگ و مبهم به شکلی مردم را قانع سازند که چرا اقتصاد کشور های غربی دچار این بحران گردید و هزاران مثال دیگر که از حوصله این گفتمان خارج است.
بدینوسیله تمامئ اعمال خشونت آمیز (تیزاب پاشی، بینی و گوش بریدن ها و غیره)، مسلمان نماهای افغانستان و سایر کشور های به اصطلاح اسلامی را شدیداً تقبیح و محکوم میکنم.
بنده در نوشته های قبلی ام نیز هیچ گاهی اعمال غیرانسانئ انسان نما ها را در شرق و غرب تأیید نکرده ام.
خواهرانم اگر با نظرات اسلامئ بنده حساسیت دارند، در حقیقت با قوانین اسلامی ضدیت میورزند و میتوانند نوشته هایم را نخوانند.
فراموش نباید کرد که خشونت علیه زنان در هر کجای دنیا وجود دارد و در ریشه یابئ این پدیدۀ شوم نادیده گرفتن نقش زنها خود یک اشتباه بزرگی خواهد بود. بطور مثال، بی حجابی و یا برهنگی زن ها طبیعتاً جنس مخالف را تحریک میکند و اعمالیکه در اثر تحریک شدن از جنس مخالف سر میزند را نباید تنها به گردن یک طرف بیآندازیم. در اینجا انسان های عاقل به اهمیت و ارزش حجاب پی میبرند. اما کسانیکه در رد این موضوع لجاجت میورزند، این حقیقت را قبول ندارند.
لازم است یاد آوری نمایم که انسانها بطور یکسان عقل دارند (مرد و زن) اما در وجود شریف و ظریف خانم ها اکثراً عاطفه و احساس بجای عقل حکم روایی میکند که نقص کار در همینجاست و بس.
من بر عکس خانم های که از مرد های حق بین ابراز انزجار و نفرت کرده اند، خانم ها را تا آن لحضۀ که عفت (در کلام و عمل)، پاکدامنی و شرافت انسانئ خود را حفظ کنند، بعد از خداوند متعال و یکتا (ج) ارج مینهم و قلباً دوست میدارم. برای من، همانطوریکه مهتاب در غیاب آفتاب روشنی میآفریند، زن در غیاب (ظاهرئ) خداوند متعال (ج) محترم و دوست داشتنیست.
ایکاش خانم هائ که ادعای مسلمانی را دارند همواره بکوشند تا پیروان صالح و خوب چهار زن بهشتی (فاطمه زهرا <س>، خدیجه کبرا <س>، مریم مقدس <س>، و آسیه همسر فرعون <س>) باشند.
شما میتوانستید بعوض دشنام و فحش یادداشت بنده را مبنی بر رهبریت 500 شرکت موفق و بزرگ امریکایی که 97.5% آنها را مرد ها مدیریت میکنند، با منطق، دلیل و برهان پاسخ بگویید. در حالیکه تمامئ امکانات در امریکا برای زن و مرد مساویانه و عادلانه فراهم گردیده، چرا خانم ها در مدیریت و ادارۀ امور مهم اجتماعی، کشوری، بازرگانی و غیره از مرد ها ضعیف تر عمل میکنند؟ آیا نمیخواهند و یا نمیتوانند؟
اما در مقابل شما از احساسات و عواطف به عوض عقل استفاده نمودید و چند دشنام و فحش را تحویل جنس مخالف کردید.
بی نظیر بوتو (که به مادر طالبان مشهور است)، با موافقت خویش برای طرح تولید و عرضه طالبان به افغانستان در زمان حکومت خویش بزرگترین خطای تاریخی را برای کشور 60 سالۀ پاکستان رقم زد.
وی نه تنها به صفت یک زن از برنامه های زن و انسان ستیزانۀ طالبان و باقئ تندروان اسلامی (وهابیون وحشی) باخبر بود بلکه خود در ترویج و صدور این پدیده شوم (طالبان) نقش فعال و حساسی داشت. و بالاخره همانطوریکه گفته اند، "چاه کن در چاه است" وی نیز شکار مار های داخل آستین خود شد و ثابت ساخت که در هنگام تصمیم گیری ها عقلش مغلوب احساساتش بوده است وگرنه در مسئله تولید و عرضه طالبان، مشرف و نوازشریف نیز شرکت داشتند اما آنها به آسانئ خانم بوتو دُم به تله ندادند هرچند از عقوبت اعمال خویش فرار کرده نمیتوانند.
بهرحال، به امید هدایت شدن همۀ ما به راه راست و غالب شدن عقل بر عاطفه در وجود مبارک خانم ها.
سلام به خوانندگان سایت قوی کابل پرس?!!!
اقای میرهزار محترم تبصره قبلی مرا نشر ننمودید و میدانم که خیلی رک و راست بود و روحیه سایت حتما انرا تحمل نتوانسته ولی در بعضی موارد بایست بی پرده سخن گفت تا حق مطلب ادا شود حالا گذشته ره صلوات اینده ره بخیر باشد تشکر.
من در باره مطلب نمیخواهم زیاد تبصره کنم ولی چنانکه گفته اند که کور هم میفهمد که دلده شور است چه برسد به کسی که رنگ دلده را با اندازه قاب هم دیده میفهمد که در روده هایش گنجایش اش است یا نیست..
میخواهم با یک دوسوال و تبصره کوچک به تبصره ام خاتمه بدهم و قضاوت میگذاریم به خوانندگان محترم..ولی قبلا باید اوری کنم که در اروپا و یا دنیای غرب میتوان زنان اصیل افغانی را نیز شاهد بود و به شیر دادگانش باید افرین گفت و سر تعظیم به مثابه احترام در مقابلشان فرود اورد..
خانم های مثل فریده پروانه و مستانه صرف همین دو سوال بیسار ساده مرا پاسخ دهند در عوض من مطمین استم که همه مرد ها به کامل بودن قشر زنان مثل شما اعتراف خواهند کرد در غیر ان حقیقت را با جامه دروغین نپوشانید زیرا یک روز جواب و سوالی است که بایست بان روبرو شد ویا شما فکر میکنید که در دنیای غرب به شما عمر جاوید وعده داده شده است؟؟؟
در مورد سوال اول:
خلقت زن چگونه اتفاق افتاده چرا و برخورد مرد در مقابلش چگونه باشد دراینجا منظورم لت وکوب نیست بلکه وقتی که برای علیا مخدره میگه "و فکر نکن که طرز برخورد زن های اروپایی با شوهر انش ندیدایم" که چای بیاور؟؟؟
سوال دوم ایا شمارا دور ساختن از مرگ نابهنگام در افغانستان و همه مشکلات سر راه تا رسیدن به اروپا و رفاه"سوسیال" که فعلا ازان بهره میبرید شوهرتان همرهی کرد یا به تنهایی باینجا رسیدید و بعد شوهر گرفتید؟؟؟ اگر شوهر اولادای ات اینقدر بد بود چرا در افغانستان ازش طلاق نگرفتی یعنی او وقت نمیفهمیدی یعنی اینقدر.... و یا رمز دیگری در کار است بیا جانم حقیقت را برایما بنویس..و بر علاوه بنظر من گرفتن سوسیال اینقدر اسان هم نیست اگر نه در افغانستان بیسیار اشخاص اند به یک لقمه نان گیر مانده اند برایش بگو که بیایه سوسیال بیگیره بعضی وقت ها خوب است که با دهان شسته نام سوسیال گرفت که کبر نشود و حالا اگر او کار میکرد چه نوعی کاری را برایش منحیث یک زن نمک شناس بپاس انهمه زحماتش ترجیع میدادی..
خوب معیار ناقص عقل بودن یک شخص را از دیگاه اش میتوان ارزیابی و قضاوت کرد زن و مرد نمیخواهد همینطور نیست ...
حرف ها زیاد است ولی میخواهم سر اصل مطلب که که چرا خداوند و مخلوقش ادم یا مرد را در مقابل زن یا خانم اش معتصب افریده که بعضی زمان ایجاب لت و کوب و خشونت را که منجر به اصلاح شود مینماید در غیر ان طلاق بهترین راه حل است ولی در بعضی موارد مرد حتی بدون کشتن زن هرگز ارام نمیگیرد بخاطر نمیخواهد که شخصی دیگری انرا در مقابل چشمش تصاحب کند ولی انسان راهی را انتخاب کند که ادیان اسمانی انرا سفارش میکنند و صبر کند و همین امروز در اخبار خواندم یک مرد اروپایی خانمش را با ضرب چاقو به قتل رسانده است بنا طرز برخورد مرد با زن یک پدیده جهانی است و منحصر به غیرت افغانی نمی باشد..
جامعه را زمانی فاتحه اش را خواند که زن دران فاسد شود ولی در فساد مرد جامعه متضرر خواهد شد ولی متلاشی نمیشود..
تصور کنید یک کوچه که در ان همه مرد ها فاسد استند ولی زن ها سالم اگر مردان از صبح تا شام جامه بدرند صد ها بار در کوچه بمنظور چشم چرانی بالا و پایین بروند اصلا اب از اب تکان نخواهد خورد..
در عوض فرض کنید که یک زن از جایگاهاش خدا نا خواسته بلغزد و من مطمیین استم که در ظرف یکسال این کوچه نابود خواهد شد خصوصا اگر یک کمی از راز رمز دلبری چیزی بیفهمد..
حالا دلایل دیگری نیز است که از حوصله بنده خارج است ولی توصیه ام به مردان مثل خودم اینست که زن را"سخت" بزن تا ارام گیرد و ارامش زن ارامش فامیل و کل جامعه است..
یح
اين نوشته بسيار احساساتی و غرب گرايانه است . خانم آرزو از بلاها و سقوط اخلاقی و فرهنگی که بر سر خانواده ها ، زنان و دختران مهاجر در کشور های اروپايی و امريکا و کانادا می آيد ، هرگز حرف نميزند ؛ کدام مرد بيچاره قادر است در اروپا ، زن خود را اهانت کند يا لت و کوب کند؟ در مدرسه ها و اجتماعات رسمی به فرزندان خانواده گفته ميشود ، « شما ، ديگر در بند اطاعت از والدين خويش نباشيد ! اين شماره تلفن مثلا ۵۰۹ را ياداشت کنيد و اگر پدر و مادر ، بر سر تان بانگ زد ، فورا پوليس را خبر کنيد ! » راه ورسم سکس و ازدواج بدون قرارداد ( هم خانه گی و هم خوابه گی بدون ثبت دفتر و رفتن به کليسا ) همه جا به جوانان مهاجر تحميل ميشود ! پير مرد ها و کلان های فاميل که خيال کرده بودند اروپا سرزمين اميد های گمشده است اکنون متوجه ميشوند که « آواز دهل شنيدن ا ز دور خوش است !» اينک بايد روسپيگری و لااباليگری ، جوانان شان را تحمل کنند ، مرگ تدريجی زبان ،و عنعنات ملی شان را به چشم سر بنگرند و برای بد ترين مرگ ها که مردن در ديار بيگانه ، دور از يار و ديار ، هردم شهيد و پر شکسته است ، خويشتن را آماده کنند! اکنون بسيار کم است، مردانی که سال اول ، يک ماه و دوماه اول شروع مهاجرت ، به زن و فرزند خويش ، اندرز ميدادند، يکباره در برابر ديو تمدن غرب ، خود را نبازند ، از خود اهالی بومی « اروپايی تر و لااباليتر » نشوند ! اکنون هر که آش خود را می خورد و پرده خود را می کند! مهاجرين از زمامداران غربی ، از جامعه غرب چه بياموزند؟ وقتی آقای بوش و آقای بلر وجناب سار کوزی و ... بدون دليل موجه بر کشور های ديگر ، مثلا عراق ، هجوم ميبرند ، رييس جمهور قانونی و سکولار آنجا را با فضيحت و نکبتی بيسابقه ، به دار می آويزند ، مقاومت ملی و اخلاقی را با توپ و تانگ، پاسخ ميدهند و بر زنان و کودکان عراقی ، تجاوز ميکنند! اين بلاها و مصايبی که بر سر زندانيان افغان و عراقی آورده ميشود ، وقتی مرور ميکنی ، هزار رحمت و آفرين ميفرستی به عصر توحش و دوران حجر ! خانم آرزو ، شما ناراحت و گله مند نباشيد که يک مرد در فلان گوشه اروپا ، از زن خود ابراز توقع ميکند تا ( زن افغان ) باقی بماند و تغيير ناگهانی و ۱۸۰ درجه نکند! هزاران مرد ديگر همين حد جسارت و جرات را نيز از دست داده اند ، پدر و مادر اولاد شان « کشور ميزبان » است و « خداوند» در تکيه لام شان ، تبديل شده است به « اوه ؛ مای گاد !» که يک عبارت تجملی و تعجبی ست ! خود غربی ها که د ر سالهای پايانی عمر در پهلوی يک سگ ، تک و تنها ، روز گذرانی ميکنند و در روی پله کان ميخانه به سرای ابدی ميروند ، برای مهاجر بينوا نيز همين طرز زيستن و مردن را ، توصيه ميکنند! مهاجر بيچاره چکار کند که هنوز نه آداب ، شراب خواری را بلد است نه ميتواند اجازه بدهد زن عقدی او ، « دوست پسر » پيدا کند يا دختر جوان او شب ها تا دير وقت به منزل بر نگردد ! شما خانم عزيز ، چيزی به نام « مردی » و « نامردی » شنيده ايد يا نه؟ مرد های ما در غرب ، در هالند ، سويدن ، دانمارک وکانادا ، که ديگر « مرد » نيستند که عصبانی بشوند و امر و نهی کنند ، مگر غير اين است؟ با احترام . احسان بيوطن ( نيدرلندز)