بحثی در بارۀ "سنت" و "تجدد"
نويسنده: جاويد فرهاد
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
بحث "تجدد" و "تجدد پسندي" مقوله يي است که طرح آن بر مي گردد به سال هاي پيشين در تاريخ. شايد نخستين تفکر تجدد طلبي ، (به نظر نگارنده ) با پيدايش نخستين انسان همراه بوده است؛ زيرا نوانديشي ، دگر انديشي و تجدد پذيري ، جزئي از خصيصه هاي فطري انسان است که آميزه با ذات دروني وي است و به قول "کانت" سازندهء "هويت ارزشي" آن.
در فرهنگ هاي مختلف جهان، توجيه هر ملتي با توجه به سنت هاي جاري آن جامعه از مقولهء تجدد(مدرنيته) فرق مي کند؛ زيرا سنت هاي حاکم در برابر تجدد و انديشهء تجدد طلبي قرار داردو کمترهم اين رويا رويي ها به همخواني ميان "سنت" و " تجدد" مي انجامد. با ادامهء تقابل ميان سنت و تجدد ، تعصب زاده مي شود و در پايان، تعصب یا به نفي يکسرهء سنت مي انجامد و ياهم به نفي مقولهء تجدد. اين مشکل بيشتر در جوامع سنتي بروز مي کند، چون مردم با سنتهاي حاکم خومي گيرند و اين خو گرفتن به سنت هاي جاريِ حاکم ، تمام افراد جامعه را "سنت زده" و"سنت پرست" مي سازد و نه "سنت شناس". اتکاي نا آگاهانه به مقولهء " سنت" و دشمني با تجدد، زادهء تعصب است و يکسره تا ختن به ار زشهاي سنتي هم عاملش تعصب است؛ يعني عدم آگاهي در هر دو زمينه (تجدد و سنت ) يا تجدد پرستي محض است و ياهم سنت پرستي محض،که هر دو ريشه در نا آگاهي دارد و نا اگاهي را بطه با بحران هويت ، و بحران هويت مساويست به " بي هويتي" و عدم در ک ما از مسألهء هويت.
با استناد بر اين مسأله ، جامعهء ما نيز به نحوي در گير اين مشکل است. به نظر من، بخش بيشتر اين مشکل، از عدم توجيه مشخص ما از مقولهء سنت و تجدد سرچشمه مي گيرد؛ زيرا شناخت ما از دو مفهوم تجدد و سنت، بسيار سطحي است. بنا برين به منظور کالبد شگافي بيشتر و جلو گيري از ايجاد چالشهاي بعدي و شناخت بهتر اين دو مقوله ( تجدد و سنت) موضوع را از يک تعريف آغاز مي کنيم:
تعريف سنت:
"سنت مجموعه يي از باور ها، عادات ، اعتقادات، روشهاي متدا ول و ارزش هاي ساختاري يک جامعه است که ريشه در رفتار فردي و سلوک جمعي دارد" که با ورود عوامل برون ذاتي متعدد، به عامل درون ذاتي بدل مي شود و اين قاعدهء مشخص ، در يک مرحلهء يي از زمان، عامه پذير مي گردد. اين عامه پذيري، تکرار مي شود و بعدهم عادت. و پس از آن اين تکرار و عادت به مرحلهء حاکميت ميرسد. (يعني حاکم بر پنداشت آدمها مي گردد.) از اينجاست که بر خي يکسره ( بنا بر خصوصيت عادت و تکرار) بر بستر سنت مي خوابند و بر خي با آن، به رويارويي و پرخاش بر مي خيزند. دستهء اول سنت زده و سنت پرست مي شوند، دستهء دوم سنت ناشناس و به تعبير خودشان " تجدد پسند".
تعريف تجدد:
"کانت" و "بودلر" راهگشايان بحث تجدد (مدرنيته ) دو تا تعريف کوتاه ( امانه فراگير) از مقولهء تجدد ارائه مي کنند. کانت مي نويسد:"مدرنيته (تجدد) يک جريان منظم نوانديشي به وسيلهء عقل است که از سنت شکل مي گيرد؛ ولي سنت را نفي مي کند."
اما "بودلر" شاعر معروف فرانسوي به اين باوراست که" تجدد تفکر فردي است که پس از مرحلهء ارائه، به يک تفکر جمعي بدل مي شود و با بر اندازي سنت هاي پوسيده و متحجر، لباس هنجار و بعد سنت را مي پوشد".
با توجه به اين دو تا تعريف ، يک مسألهء به روشني در يافت مي شود که تجدد يکسره تا زيدن بر سنت نيست. شايد در فرهنگ هاي اروپايي- و به ويژه کشور هاي غير مسلمان- توجيه آدمها از مقولهء تجدد، مفهوم نوگرايي محض و پرخاش در برابر سنت را افاده کند؛ اما اين طرز توجيه و اين گونه پنداشت هر گز در کشور هاي شر قي و مسلمان زمينهء حرکت از قوه به فعل در آوردن را نخواهد داشت و هر گز خصوصيت همه پذير ي را کسب نخواهد کرد؛ زيرا اعتقادات ديني و مذهبي ، رسم و رواج هاي ديرين سال و صد ها مسأله ديگر بنا بر ويژه گي هاي "عادت" و "تکرار" در رفتار فردي و جمعي جامعه، ريشهء ژرف دارد و بدون ريشه يا بي، شناسايي و احترام به ارزش هاي سنتي، رفتن به سوي جامعه ء متجدد امکان پذيرنيست. برای رهيابي بيشتر به اصل مسأله، جامعهء خود را ( بگونهء اجمالي ) مثال ميزنم: افغانستان تاريخ فرهنگي کهنسال دارد . جامعه اش مسلمان است، فرهنگ و ار زشهاي پارين پیش از اسلام و پس از اسلام آميزه يي است که بخش بزرگي از پيکر جامعهء سنتي ما را شکل ميدهد. فر هنگ و سنت هاي شهري و دهاتي ( منطورم از نحوهء به کار گيری وپنداشت از مقولهء سنت در دهات و شهر هاست) از نظر شکل نگرش بر يکديگر، با هم تفاوت دارند. مثلاً شايد در مجامع بسيار سنتي دهات ، مردم يک ارزش سنتي ويژه يي را احترام کنند و در رفتار و اخلاق فردي و جمعي شان به آن باور ژرف و خدشه نا پذير داشته باشند؛ اما ممکن است بر خي از اين سنت هاي حاکم بر دهات را شهري ها نداشته باشند ويا اصلاً به آن وقعي نگذارند. شايد هم آن را از ديد گاه خود- آگا هانه يا نا آگا هانه- مجموعه يي از خرافات و او هام ويا ... بپندارند و بر عکس هم دها تيان روشهاي سنتي شهريان را اين طور. به هر صورت، سخن بر سر تضاد ها نيست بل مسألهء مقياس و فرق سنت ها و دو گانه گي بين سنت های حاکم بر شهر ها و دهات وبرداشت هر دوی آنها از مقولهء سنت با تفاوت های آن است.
بنا برين طرح مسألهء تجدد گرايي و تجدد پسندي در جامعهء ما بايد با شناخت عميق از مقولهء سنت ، ارائه گردد. تنها پخش تئوري هاي وارداتي با مدل هاي جوامع پيشرفته و شعار دادن ها و شعار با فيدن" ها، ره به جايي نمي برد؛ زيرا ما جامعه يي داريم با فرهنگ و سنت هاي بومي وسنتی. از يک سو فقر ، بيسوادي فزاينده، جهل و صدها مشکل ديگر دامنگير جامعهء ما است و از سوي ديگر تنا قضات اجتماعي، فرهنگي ، اقتصادي و تشتت ، در ابعاد مختلف جامعه حاکم است. مردم زمينهء تفکر و تأمل در باب هر مسأله يي را ندارند. " غم نان" و روزمره گيهاي بيهوده، زمينهء حد اقل انديشه و تفکر آدمها را سلب کرده است و بوي بد "سيا ستزده گي هاي وارداتي"، آدمها را به بيماري" سياست بازي" هاي مزمن و "سياست بازنده گي " هاي ممکن، مُصاب ساخته است.
نخستين گام به سوي تجدد:
مطالعهء ژرف و شناخت تاريخي از مقوله هاي "سنت و " تجدد" وريشه يابی سنتهاي حاکم در جامعه، يکي از اصول و مباني جا به جايي تجدد در جامعه است. مسألهء دوم داشتن توجيه مشخص زماني از اصل مسألهءتجدد است(زيرا توجيه از شناخت شکل مي گيرد و شناخت از پژوهش و مطالعه )
بنا برين با داشتن توجيه معين و با در نظر داشت اساسات و هنجار هاي سنتي و رعايت آن در جامعه (۲) ، در صورتي ميتوان تفکر تجدد پسندي و تجدد گرايي را مطرح و عملي کرد که در تضاد و تنا قص برهنه با سنت قرار نگيرد؛ يعني با اعتدال و احتياط ، بايد نخستين گام را به سوي تجدداصلي (نه تصنعي ) برداشت. بايد آگاه باشيم که مسألهء تجدد را با حربهء پرخاشِ مُطلق و با عصبيت نميتوان در جامعه عنوان کرد. درست است که تجدد نفس پرخاش را با خود دارد؛ اما اين پرخاش بيشتر با زمينه و زمان همراه است؛ البته بيشتر در جهت جنبهء مثبتش (اما با زبان اعتدال) بحث تجدد پسندي، بحث حساسيت آميخته با عقل است، نه احساساتي شدن . به يک تعبير نوعي از خاصيت است؛ اما خاصيت مبتني بر يک تفکر حساس که جنبهء عملي و قدرت سازنده گي و تحول را دارد.
تعصب با تجدد همخوان نيست. باز انديشيدن و روشنفکرانه ارائه دادن, مشخصهء عنصر تجدد گرايي است؛ زيرا ريشهء تعصب جهل است و تجدد دشمن آن.
حساسيت بدون زمينه هاي عقلايي در ارائه تفکر و جريان تجدد طلبي-نيز- آن روي ديگري از سکهء تعصب است. يعني ارائه تفکر سنت نا شنا سانهء " سنت پرستان"متحجر و هم بیان انديشهء" تجدد نا شناسان متغيير (!) پُرتعصب است؛ اما اين نکته را بايد در نظر داشت که تأکيد برنداشتن مسألهء تعصب ، مساوي به بي خاصيت بودن ما نيست. با خاصيت عمل کردن جدا از " متعصب بودن" است. با خاصيت بودن، يک مشخصهء ارزشي براي آدم هاست و از ديد ارزش شناسانه، يک ويژه گي است.پس با در نظر داشت اين نکات ، مطالعهء سنت، شناخت تاريخي آن، اعتدال پذيري، جلوگيري از تعصب و عصبيت وداشتن حساسيت مثبت ، گذار به سوي تجدد است و به نحوي جا به جايي تجدد است به عنوان يک سنت جديد، به جاي يک سنت پوسيده و متحجر در جامعه.
پي نوشت:
1: اين تفکر بودلر در دفاع از مُدرنيته (تجدد) در برابر"رمانتيکها" ارائه شد . " او با اين که شاعر عصر رمانيتک بود، در واقع با رمانتيسم همراه نبود. رمانتيک ها نغمهء بدبيني و يأس ساز کرده بودند و عالم غربي را برهوت و آينده را سياه مي ديدند؛ اما بودلر از مُدرنيته دفاع کرد."
دکتر رضا داوري، انديشه پُست مدرن، چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، ايران، سال ۱۳۷۸،ص ۱۱ .
۲: منظورم از رعايت اساسات وهنجارهاي سنتي در جامعه، دربرگیرندهء تمام قاعده هاي مبتني بر سنتهاي ديني، مذهبي، قومي، ملي و فرهنگي است.
پيامها
29 می 2007, 09:56, توسط Mihan Doost
aghaayee Jawid Ferhaad ,shamaa mimbayed bae jaayee wajah haayee Taazi , wajah haayee Paarsi bae kaar baboorid, maanand : nau garayee ra mi tawan bae jayee altajaddod ,bae kaar boord. kas haayee kae nae mi daanad ,man raa baa aanhaa kaari nist, amaa shama yak kas khanaa didah mi shaweed, gar chah man az shamaa tenhaa in do paarchah nawashtah ra taa kanoon daer taarnamaa yaa shabakae rooznamah-kabul didah am
30 می 2007, 07:26, توسط شمس
به لحاظ خدا آقای جاوید، غم نان و روزگار آنقدر فکر و هوش و دهن ما بخت برگشته ها را درخود پیچانده که حرفهای بلند بالا و مغلق ترا هرچه کوشش کنیم درک نمیتوانیم. به این ملک درهم برهم و خیانت و جنایت دیده کوشش که به مسایلی بپردازی که درد ما را دوا کند و یا هم آخ دل ما را بکشه، بیجا وقت خود سر تجدد و این چیزها ضایع نکو. بخیر که از چنگ اژدهای انسانما خلاص شدیم و کمی روی خوشی و صلح و خوشبختی را چشیدیم باز آنوقت بخیر تا دلت بخواهد به این مسایل میپردازیم.
دیریست، گالیا!
هنگام بوسه و غزل عاشقانه نیست.
هرچیز رنگ آتش و خون دارد این زمان.
هنگامه رهایی لبها و دستهاست
عصیان زندگی است.
روزی که بازوان بلورین صبحدم
برداشت تیغ و پردهی تاریک شب شکافت،
روزی که آفتاب
از هر دریچه تافت،
روزی که گونه و لب یاران همنبرد
رنگ و نشاط و خنده گمگشته باز یافت
من نیز باز خواهم گردید آن زمان
من نیز بازخواهم گزدید آن زمان
سوی ترانه ها و غزلها و بوسه ها،
سوی بهار های دل انگیز گل فشان
هوشنگ ابتهاج
30 می 2007, 12:55, توسط Kudos Talash
May 30, 2007 - Maen baa aghaaye shams ham andish nistam, choonkah kaar haayee farhangi hamishah baayed daer pahloyee kaar haayee sayasi peesh boordah shawad. Eay broder taa aarami kah shamaa mi khahid bae in kashwar belaa zadah baer gardad, bae gamaanah maen,maen wae shamaa zandah gaani khood raa bae degeraan daadah eam. kashmakash haaye siysi hamishah ast. agaer bae kaar haaye faerhangi kasaanikah mi tawaanand naperdazand ,zabaan maa az in ham aashooftah taer khahad shood. Aghaayee Jawid faerhaad bae Taazi/araabi mi nawesad ! ? shayed az taers aakhoond haa ! aou bayed Paarsi bayaamoozad
30 می 2007, 16:41, توسط احمد عیار
آفرین بر آقای فرهاد!
به راستی هم آموزندده بود. پدیدهء سنت و تجدد از بحث های مهم است. چه بسا از مشکلات امروزی جامعه را که همین درک ناقص ازین دو مقوله ایجاد کرده و دامن زده است. یکی به نفی سنت ها پرداخته آنرا مال قرون وسطی میخواند و دیگری هر چیز تاره را مال کافر و ملحد خوانده با آن سرجنگ دارد. درینجا باید راه معقول جستجو شود. بدبختانه که معقولیت در جامعهء ما جایش را به تعصب داده است و مهار تعصب هم بدست سیاست است. و چه فاجعه بار است این وضع!
30 می 2007, 23:20
آقای فرهاد سلام
در کشورهايی مانند افغانستان معمولا، برخورد سنت با نوگرايی خونين می باشد. البته تنها منظور اين چند کشور عقب ماننده ی کنونی نيست. بلکه کشورهای پيشرفته ی کنونی نيز در زمان خود، برخورد های خونينی با نوگرايی و تجدد داشته اند. در افغانستان به چشم می بينيم که بازی آشکاری با سنت و نوگرايی صورت می گيرد. نيروی خلاق نوگرايی کم است و يا فرصت برای آشکار شدن نمی يابد و يا اينکه فرصت هايی که بايد در اختيار نيروهای خلاق باشد، در دست افراد سوء استفاده جو ست. از سويی ديگر باز هم بر زندگی قبيله ای تاکيد می شود که نمونه ی آن را در برگزاری جرگه ی امن منطقه ای خواهيم ديد. هنوز روسای قبيله را می خواهند که در تصميم گيری های کلان سهيم بسازند. بی اعتنا به پارلمانی که بوجود آمده و گويی از مظاهر جهان نو است، تصميمم گيری ها به واپسگرايان واگذار می شود. اميدوار باشيم که نوگرايان فرصت يابند و از خونين تر کردن صحنه ی افغانستان بکاهند و مانع از خشونت بيشتر شوند. احترام
31 می 2007, 14:06, توسط aref
بحث در باره، سنت ، و تجدد
بحضور جناب عالي عرض شودانكه : اظهار نظر شما در باره مدرنيته ، يا همان تجدد ، و رابطه آن باسنت مخصوصاً در جامعه افغانستان يا هر جامعه ديگر اگر منطقي فكر كنيم كاملاٌ درست است . زيرا اگر تجدد را به صورت ناگهاني كه جزء فرنگي جامعه ما نيست و مربوط به يك فرهنگ واعتقاد ديگري است وارد جامعه خود كنيم همان داستان زمان نور محمد تركي تكرار مي گردد . احذاب خلق و پرچم مي خواستند كه دريك شب بدون در نظرداشت بافت عميق سنتي جامعه خود و بدون شناخت از تجدد وارداتي راهي صدساله را دريك زماني كوتاه طي كنند . اين جامعه كاملاً سنتي افغانستان را مدرنيته كند و نتيجه اش برخورد اين دو اعتقاد بود كه تا به امروز مردم ما چوبش را مي خورد .
يك بنده خدا در دست نوشته هايش مي گويد : امروز تمدن غرب مثل رگبار باران ناگهان برسر تمام كشورها و تمامي اقوام در هر گوشه دنيا كه باشند باريدن گرفته است . مثل سيل ناگهاني بسوي ما سرازير شده است . هر چيز كه در مسيراين سيل باشد خراب مي كند و هيچكس توانايي مقابله با اين سيل را ندارد و هر گز نمي توانند با بيل و كلنگ راه اين سيل راسد كنند . مثل جامعه امروز ما ، نوآوري يا همان تجدد ، در خانه همه را مي زند ، از يك روستايي در دوردست ترين نقاط بگير ، تا جامعه شهري و شهر نشني ، دقيقاً مثل همان سيل است كه ما آمدنش را پيش بيني نكرده ايم وكاملاً ناآگاه در برابراين سيل عظيم قرار گرفته ايم و نميدانيم كه چه بايد بكنيم ؟ نه از سنت خود آگاهي لازيم را داريم كه بتواند در اين شرايط حساس مارا ياري كند و از ارزشهاي ماحمايت كند و نه آن شناخت لازم را از پديده جديد كه اسمش ، تمدن يادتجدد ، يا نوآوري است ، داريم .
اين بنده خدا گفته بود كه : اگر قبل از آمدن سيل آگاهي از آمدن سيل داشته باشيم و بتوانيم مسير سيل را پيش بيني كنيم مي توانيم سيل را به دلخواه خود هدايت كنيم ، و اگر آگاهي لازم را از توانايي هاي خود و مسير سيل نداشته باشيم هيچ اعتقاد ،ياسنت حاكم برجامعه ، ياعملكرد ديگري قادر به مهار اين سيل نه خواهد شد . مثل جامعه ما ، كه نه از سنت جامعه خود آگاهي كافي را داريم ، و نه از تجدد كه گرفتارش گشته ايم . و در نهايت ،
به نظر شما چه آينده اي در انتظار مردم خواهد بود ؟