اسطوره های توده ای: مبارزه و پویایی
قلم در دست خادم شورای نظار است
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
نوشته "تاریخ نگاری یا جعل اسطوره های تاریخی" فرشته، همان فرشته مظلوم، را در کابل پریس خواندم. وقتیکه تعصب شرمندوک به سراغ فرشته جان می آید، فکر و اندیشه اش خجالتی می شود و چون خادم بنیادگرایی، کشتن نماد و سمبول آزادی و استقلال خواهی، خواه اسطوره و خواه حقیقت، را بجای ربانی، سیاف، فهیم، ملاراکتی، پیرم قل، خواصی، قانونی و ده ها جلاد دیگر بی مقدارانه مدیریت می کند.
نفی ملالی میوند، چه اسطوره و چه حقیقت، از سوی طالب زنی چیزی نیست جز نمایش خنده دار که اولتر از همه از گندچشمه تعصب آب می خورد و از سوی دیگر خرامیدن در طویله ارتجاع را نشان می دهد. این طالب زن، که در موارد بدتر از برادر ایدئولوژیکش ملاعمر و همسنگرش مرحومی"اندیشه" (همان مسعود عبدالله عزام) به کرامت و رسالت زن توهین می نماید، باید و باید در صدد کشتن سمبول ها و نمادهای مبارزاتی و استقلال خواهی مردم باشد، تا روح قهرمان پاگلینش آرام بگیرد و دل سیاف را بدست آرد.
من با این مساله که ملالی میوند یک حقیقت تاریخی است یا نه، کاری ندارم. بحث من بر ماهیت و نفس نوشته است که رندانه فکر استبدادی و ارتجاعی و ضد زن را القا می کند. در این روزگاری که امپریالیزم بر سرزمین ما شکم انداخته است، پرخاش در مقابل اسطوره تاریخی ملالی، هیچ چیز جز مزدور منشی و استعمارزدگی را نمی تواند نشان دهد. در این روزگاری که مردم پغمان عکس های یتیم سیاف را به آتش می کشند، فرشته جان چرا بر ضد سیاف نمی شورد، زیرا می داند که حمله بر سیاف حمله بر "مکتب" (احمدشاه مسعود) است و بنیاد "مکتب" ش را نابود می کند، از اینرو چون خادم شورای نظار و بویژه ربانی، تیغ حملاتش را بر گردن اسطوره های تاریخی حواله می کند تا همزبانی و همدلی اش را با سیاف و ربانی ابراز داشته باشد.
فرض محال بپذیریم که ملالی یک حقیقت تاریخی نه بلکه یک افسانه است، چنانچه از نوشته فرشته نیز چنین بر می آید که ملالی یک اسطوره ی جعل شده است. خوب، پس خانم فرشته لطف کند و بگوید که کجای این اسطوره جعل شده است؟ آیا یک اسطوره مترقی بوده و تاریخ نویسانی از نوع حبیبی و فرزانه مردی چون غبار آنرا به شکل ارتجاعی جعل نموده؟(چنانچه فردوسی در اشعارش اسطوره های مترقی را جعل نموده است) یا یک افسانه ارتجاعی بوده و تاریخ نویسانی آنرا در چارچوب اندیشه های روشنگرانه شان، جهت مترقی داده است و جعل کرده اند؟
فکر می کنم لازم می آید تا بانوی شورای نظار، اول فرق میان اسطوره و تاریخ را بداند تا بعد به حکم قطعی برسد. شاملو در باره اسطوره و تاریخ می گوید:
"اسطوره یا میت یک جور افسانه است که می تواند صرفا زاده ی تخیلات انسان های گذشته باشد بر بستر آرزوها و خواست های شان، و می تواند در عالم واقعیت پشتوانه ئی از حقایق تاریخی داشته باشد، یعنی افسانه ای باشد بی منطق و کودکانه که تار و پودش از حادثه ای تاریخی سرچشمه گرفته و آنگاه در فضای ذهنی ملتی شاخ و برگ گسترده صورتی دیگر یافته..."
حال باید بار دوم از فرشته جان پرسید، این اسطوره، تکرار می کنم اسطوره، بر بستر کدام آرزوها و خواست ها و تخیلات انسانی شکل گرفته است؟ آرزوها و خواست های ارتجاعی یا مترقی؟ خرافاتی یا جهشی؟ حماسه و شجاعت و بیداری و روشنگری یا ترس و بزدلی و کنیزی؟ شوری نظاری و سیافی یا مردمی و توده ای؟
اسطوره های زیادی در تاریخ داشته ایم که شاعران آنرا جعل کرده اند و روح روشنگرانه، مردمی و ضد استبدادی آنرا به استبداد و ضد مردم تبدیل کرده و بالاخره یک چیزی ارتجاعی به خورد مردم داده اند. فردوسی یکی از این استادان جعلکار اسطوره هاست و تا جای خرافاتی می شود که اسطوره ضحاک را که یک اسطوره مردمی و نمایانگر منافع طبقاتی توده های زحمتکش بود به ضدش تبدیل می کند و دو تا مار را بر شانه های ضحاک سوار می کند که باید بخاطر آرامی شان مغز سر جوانان زنده را بر آنها بخوراند و به این گونه انقلاب طبقاتی ضحاک را با تردستی پنهان می کند، عجب وقاحتی! و در مقابل فریدون ستمگر را نمادی از عدالت و برابری به خورد مردم می دهد و بر بنیاد افکار قبیله ای و فیودالی اش فریدون باید بخاطر فر شاهنشهی اش به سلطنت برسد و این تنها ضحاک مبارز است که در میان همه تاجداران شاهنامه فردوسی، نمی گوید:
منم شاه با فره ی ایزدی/ همم شهریاری، همم موبدی
به گفته شاملو چه کنیم قلم در دست دشمن مردم (فردوسی) است و ضحاک عنصر مردمی را ستمگر و کاوه را که ستمگر است عنصر مردمی قلمداد می کند.
و اکنون قلم در دست خادم شورای نظار است. رگ های گردنش را باد داده است و گلو می دراند که چرا زنی اسطوره شده است و در تاریخ نرینه اش نقش مبارزاتی را بدوش کشیده است و چنان در روح و روان مردم جا گرفته و در ذهن توده ها شاخ و برگ دوانده است که زدودنش کاری هر قلمچه ای نیست و به تاریخ تبدیل شده است. ادوارد سعید فلسطینی زیبا گفته است: تاریخ را نمی توان مانند نوشته های روی تخته سیاه پاک کرد و آینده خود را بر روی آن نوشت و دیگران را مجبور به پیروی از آن کرد و حال فرشته حضرتی تلاش بیجا به خرج می دهد، اسطوره ای که به تاریخ تبدیل شده است و نمادی از حضور مبارزاتی زن در تاریخ ماست، را پاک کند. او حق دارد آنرا از تخته سیاه ذهنش پاک کند، چون منافع خانوادگی و شوری نظاری اش ایجاب می نماید.
وقتیکه منافع خانوادگی و سمتی و زبانی و همرنگی به سراغ قلمچه های ما می آید، کور و کر می شوند و بدون تامل در اندیشه های شان، چپ و راست را با شمشیر دو تیغه می زنند و گاه حتی سر دوستان خود نیز می برند، چنان که فرشته در این نوشته سر قهرمان ملی اش را بریده است که در پایان به آن اشاره خواهد شد. وقتی جعفر رضایی کور و کر و در گنداب تعصب ملیتی تا سر غرق می شود، بر تمام پشتون ها می تازد ولی چنگیز خان وحشی را که ریشه های تمدن را در جهان نابود کرد، قهرمانش می سازد و بر تمام زشتی های مزاری لبش را بخیه می زند و خاک پای جانیانی چون خلیلی و محقق را سرمه چشمش می سازد. وقتیکه لطیف پدرام در قوغ انتقام گیری از توده های پشتون می سوزد، بر تمام ترقی و پیشرفت تف می ریزد و بچه سقاو را قهرمانش می سازد که این امر رگه هایی از نوکر منشی را به درگاه انگلیس با خود حمل می کند.
فرشته، که در دری را به پای گند و مند چون مسعود و مزاری می ریزد، چرا باید از اسطوره ای که برای مردم و بویژه زنان کشور ما درس مبارزاتی، استقلال خواهی، پویندگی و مقاومت و استواری می دهد، نه نالد و غوغا براه نیاندازد. او هنوز یک مرتجع بنیادگرا است که در کنام شورای نظار و سیاف می چرد و منطقا نمی تواند با استقلال، آزادیخواهی و مبارزه ضد استعمار کنار بیاید، چون رهبرانش همین اکنون ستون های استعمار را در کشور ما حمل می کنند. و اگر چنین نیست، چرا باید او برای نفی این اسطوره مترقی، خواه هر کسی نوشته و یا خلق کرده، یخن پاره می کند و بر نقش مترقی آن خط بطلان می کشد؟
او چون فردوسی رند، حق دارد. زیرا فردوسی نیز در دربار شاهان چنان گرد و خاک چاپلوسی راه انداخت که به مشاطه گر نظام فیودالی و ضد مردم تبدیل شد و تا که توانست قلمش را در خدمت جابران و مستبدین به کار انداخت و قلمچه شورای نظار نیز چنان در باتلاق تعصب و بنیادگرایی فرو می رود که تحمل هیچ نماد مبارزاتی را نداشته و بر همه روشنایی، چه اسطوره و چه تاریخ، تاریکی های بنیادگرایانه و شورای نظاریی اش را می ریزد، نکند که اسطوره او بچه سقو، سلطان محمود غزنوی و احمد شاه مسعود باشند؟؟
فرشته می نویسد، تاریخ دوصدو پنجاه سال افغانستان (البته تا زمان نوشته خودش) با فقر، استبداد، قتل و غارت گره خورده است... موردی در آن به چشم نمی خورد که افتخار بر انگیز باشد، راستش مسعود و مزاری مگر افتخار برانگیز نیستند؟؟
وقتیکه می نویسد، تاریخ دوصد و پنجاه سال افغانستان، موردی افتخار بر انگیز نداشته است، دروغ می گوید. برای من موارد افتخار برانگیز تاریخ افغانستان اینها است: امان الله خان، عبدالرحمن لودین، ملاکاتب هزاره، عبدالخالق قهرمان، عبدالولی دروازی، ملالی، میرمسجدی خان، میرغلام محمد غبار، محمودی، سرور واصف، عثمان خان پروانی، جوهر خان غوربندی، غلام نبی خان چرخی، مولوی واسع، بسمل، صفا، جلوه، شیون و ده ها مبارز دیگر جنبش مشروطه و میلیونهای انسانی که در راه استقلال کشور جان باخته اند.
و موارد افتخار برانگیز فرشته جان؛ مسعود، مزاری، سلطان محمود غزنوی، بچه سقاو، ربانی، سیاف، دوستم، پدرام، ببرک کارمل، عطا، داوود، پیرم قل، دستیگر پنجشیری و ده ها جانی دیگر است.
تا بعد.
تاریخ نگاری یا جعل اسطوره های تاریخی؟
ملالی میوند يک اسطوره ی جعلی ، ساخته و پرداخته ذهن قبیله گرای آقای حبیبی ست
جمعه 12 دسامبر 2008, نويسنده: فرشته حضرتی
پيامها
22 دسامبر 2008, 02:41
لمبه جان (...؟) د اور لمبی جانی آرام ، آرام ریلکس .
از خر تعصب فرود آمده به مردم اجازه بدهید در مورد این به اصطلاح قهرمانان و اسطوره های گذشته تحقیق کنند تا سره از نا سره و قهرمان از نا قهرمان جدا شود، جه فرقی میکند که این شخص فرشته باشد یااحمد ویا محمود، کسی دیگری بر عکس آن ثابت نماید که واقعا این اشخاص وجود خارجی داشته و قهرمان بودند ، این گونه بحث ها باعث میشود مردم بیشتر آنها ها را بشناسند،که در حقیقت خدمتی است بر آنها . با افشا شدن جعل عبدالحی حبیبی با جعل پته خزانه ، تمامی داشته های آن زیر سوال رفته است .به هرکسی که موجدیت چنین قهرمانانی را در قبیله شما زیر سوال میبرد او را به اصطلاح تکفیر نکنید ، بلکه بسیار متمدنانه بر خورد کنید .
جانم ما دیدیم که کی ها واقعا قهرمان اند و کی ها قهرمان قلابی اند . نوشته هایت بیشتر به نویسندگان دشنام پراگن میماند .
22 دسامبر 2008, 17:26, توسط شادمان
لمبه جان
به نظرم خانم فرشته خود به بهترین وجهی ماهیت و دیدگاه خودش را روشن میسازد وقتی قهرمانانش را از میان جنایتکاران، خاینان، ستمکاران و پلشت ترین عناصر جامعه ما انتخاب کرده اعلام میکند که مسعود و مزاری بت های قابل پرستش هستند.
جایگاه این خانم که در کنار پست فطرتانی چون سیاف و ربانی و قانونی و فهیم و دهها خاین دیگر این مرز و بوم است. این زن هرکسی را که بکوبد و بد و رد علیه وی بگوید باید مطمئن بود که آن فرد چیز مثبتی دارد که این خانم بدنام علیه وی تلوار کشی کرده است.
فرشته ها ننگ زنان وطن ما هستند، در حالیکه ملالی و ناهید و رابعه و مینا و جویا و صدها زن دیگر افتخار و سرتاج این مملکت هستند که با شجاعت و از خود گذری زنجیر ها استبداد و زورگویی را نپذیرفتند و مقابل آن برخاستند.
22 دسامبر 2008, 06:15, توسط چمن میهنی
خانم لمبه سلام.نوشته اتشین تو مغز های اشفته و خبیث جانیان گله گرای پشتون، تاجک، هزاره و ازبک رابه خاکستر شدن می کشاند. این یاوه گویان مذدور منش پاکستان و ایران و پان ترکیست که با استفاده از این سایت بهانه تراش و تفرقه افگن و فاشیت منش (مثل همسانان شان در جرمن پورتال و غیره) آب در آسیاب افگنان امپریالیزم کهنه و نو، امپریالیستان اسلامی و فاشیست های قبیله گراه و نزادپرست های کوته بین هستند. چندی به بهانه یی جیب ها شان را از پول نجس بی هویتی و بی میهنی پر نمایند. اینها هرگز برای لجظه هم به آینده نگاه نداشته و همان ژاژ های کهنه شده را نوشخوار میکنند. افرین برتو ای شیر زن عاقل و اگاه میهنم.میهن من که هزاره هستم و میهن تو که پشتون و تاجیک و ازبک و هندو و نورستانی و گوجر و غیره هستی.
22 دسامبر 2008, 10:51, توسط نوسنده: ع.ص. صبور:
لمبه جان سلام خدمت شما:
نویسنده:ع.ص.صبور: منطق کوبنده شماانهایرا که کور خود وبیناٌ مردم اند اگاهانه ویانااگاهانه درخدمت دشمنان وطن قراردارندسرگیچ کرده دراین جا من یک جمله زیبا شما را که باید انرا برروی سنگ هک کرده ودرموزیم تاریخ نگاهداری کنیم نقل می کنم((اوهنوزمنطقآنمی تواندبا استقلال،ازادیخواهی ومبارزه ضداستعماری کناربیاید.))واقعآ چنان است اگرمیتوانستندکنار بیایند هیچ گاهی تعصب را برمنطق ترجیع نمی دادند.موفق وسربلند باشید.
22 دسامبر 2008, 14:07, توسط احمد بهارچوپان
آقا یا خانم لمبه !
قطار کردن کلمات " قصار " و متهم کردن دیگران به تعصب کاریست ساده تر از پذیرفتن حقیقت!
شما اگر به راستی و درستی فرمایشات تان باور دارید، چرا از نوشتن نام خود به طور مکمل می هراسید؟
نمیدانم چرا کسانی چون شما عادت کرده اند در زیرسایه تخریب مسعود و شورای نظار زندگی کنند؟ آخر نه پذیرفتن یا پذیرفتن یک مسئله چه ربطی به تعلقات حزبی و گروهی افراد دارد؟
و زمانیکه عبدالحی حبیبی دکان واژه سازی و اسطوره پردازی اش گرم گرم بود؛ مگر اینرا نمیدانست که فردا کسانی پیدا خواهند شد که به صحت گفته های دروغین او شک خواهند کرد و به بازنگری نگارشات تاریخی او خواهند پرداخت؟
کجایی این رسم تاریخی - انسانی عیب دارد که در یک اجتماع کسانی باشند که همه چیز را سربسته نه پذیرند؟
آیا امکان دارد که از همه بخواهیم در موردی هم نظرباشند و یا از همه افراد یک اجتماع بخواهیم چیزی را به یکبارگی رد کنند؟
کسانی از قماش شما با مسعود که مشکل داشتید و دارید، زیرا به گمان شما از او گناه کبیره ی برهم زدن پایه های حکومت های خانوادگی استبدادی سرزد، اما در اصل با اندیشه ورزی مخالفید چون میدانید که اندیشه ورزی به تکاپو برای دانستن منجر میشود و این امر هرقدر بیشتر در اجتماع ما مروج شود کاخ های شیشه یی اسطوره های دروغین " بابا " ها و " انا " فرو خواهد ریخت!
امروز در جهان گروهی از دانشمندان علم تاریخ رسیدن اسکندر مقدونی به سرزمین های هند و فتح آن کشور و حتی رسیدن او به ایران قدیم را دربست رد میکنند! که اگر موفق شوند نظریات شان را اثبات کنند آنگاه باید تاریخ جهان را از سرنو نوشت، اما هیچ کس از تبار و کشور اسکندر یا هم دانشمندان و مورخین بزرگی که با سیاه نمودن خروار ها کاغذ رسیدن اسکندر به هند و ایران قدیم را ثابت کرده اند، علیه آن گروه منکر طغیان نکرده و آنانرا متعصب خطاب نمی کنند!
مگر حبیبی هرودت بود که پدر تاریخ باشد و حرفش هم آنقدر سنگین و موجه که زور قلم فرشته به سبک و سنگین کردن آن نرسد؟
زنی که هم اکنون در قید حیات است و مردانه تر از هر مردی در برابر روس، مزدوران روس و بعد ها با برده گان پاکستان رزمیده است میشود " بزرگترین زن جنگ سالار" ولی یک ایده یی تاریخی مورخ جعال میشود " بت " تقدیس شده که آخر سر چیزی بیشتر از دو بیت شعر وجود و حضور تاریخی او را ثابت نمی کند؟
چرا؟ زیرا فرمانده کفتر، به نحوی از انحا در برابر استبداد داخلی که تکیه به نیروی خارجی داشت می رزمید و قدرت سیاسی قبیله را تهدید میکرد! حالا دانسته یا ندانسته!
بیابید بپذیریم که جعل کاری های حبیبی، در عوض آنکه نفعی به حال مردم و اقوام پشتون رسانیده باشد، ضررش بیشتر رسیده؛ زیرا امروز سنگ واره های چون شما چنان حرف های بی بنیاد او را تاریخ می پندارید که اگر کسی قد راست کرد و گفت برادر ما با تمسک به حجت و برهان فلان حرف حبیبی را نمی پذیریم میشود شورای نظاری؟؟؟
همانگونه که در بالا عرض کردم مشکل شما و امثال شما مثل اسماعیل یون، روستار تره کی،حبیب الله رفیع،شلغم سیستانی،کاکر و... با اندیشه گری است زیرا ادامه اندیشه گری به تکاپو و جستجو گری منتهی میشود و جوینده گان یابنده اند و این مشت قبیله سالاران را باز میکند و طلسم حاکمیت ازلی دروغی شانرا می شکند!
از جانبی مااسطوره هایی به مانند " رودابه کابلی " ،" تهمینه"، " رابعه بلخی"،"اندانی بلخی "، که دو هزار سال قبل از میلاد شعر می سرود و بخشی از کتاب زرتشت بزرگ را به صورت نظم در آورده بود، داریم و نیازی به دو فرد شعر ملالی نیست!
حالا شما بنده را شورای نظاری بخوانید یا متعصب ، حقیقت همینست که هست و کلمات قصار شما هم چیزی از حقایق تاریخی را عوض نخواهد کرد!
همانگونه که تلاش های حبیبی ره به جایی نبرد.
22 دسامبر 2008, 14:20, توسط جلال ابادی
به همه سلام !
خواهرم لمبه ! بهتر است در مقابل این جاهلان وطن فروش ( شورای نظار) از منطق و تعقل علمی کار گرفته شود و در اکثرآ موارد ضرور نبوده در مقابل تجزیه طلبان در بحثهای تعصب امیزی انسان امیخته و داخل گردد و این مسعود خاین بود که دولت جداکانه بنام ولایات هندوکش را ارزو داشت که بگور این ارزو را به خود برد.
از دست اینها هیچ چیزی بر نمی اید و دنباله رو دیگران هستند و چیزی کرده هم نمی توانند، این مردم افغانستان با هم وحدت داشته و با هم برابر و برادر بوده و هستند و این خس و خاشاک در مقابل این مردم قهرمان حباب ( قف دریا) بوده اند که بزودی از بین رفتنی و از طرف مردم ما قهرآ سرکوب خواهند شد.
این کشور به عدالت ، وحدت ملی و یک حزب سراسری ضرورت دارد که الی وجود نداشته است تا از این طریق مردم بتوانند یک نظام واقعآ دموکراتیک و مردمی را بوجود بیاورند و این ملت قهرمان در جستجو همچو تشکیلات سیاسی نیز بوده اند .
شورای نظار و مانند اینها به عقب باد در حرکت بوده و هستند.
جلال ابادی
بوده اند
آنلاین : وحدت ملی
22 دسامبر 2008, 13:14, توسط سردارعلی
هموطنان، چه فکرمیکنید، این نوشته ازچه کسی باید باشد؟ به جملات پایانی این نوشته توجه کنید که می نویسند:
"وقتیکه می نویسد، تاریخ دوصد و پنجاه سال افغانستان، موردی افتخار بر انگیز نداشته است، دروغ می گوید. برای من موارد افتخار برانگیز تاریخ افغانستان اینها است: امان الله خان، عبدالرحمن لودین، ملاکاتب هزاره، عبدالخالق قهرمان، عبدالولی دروازی، ملالی، میرمسجدی خان، میرغلام محمد غبار، محمودی، سرور واصف، عثمان خان پروانی، جوهر خان غوربندی، غلام نبی خان چرخی، مولوی واسع، بسمل، صفا، جلوه، شیون و ده ها مبارز دیگر جنبش مشروطه و میلیونهای انسانی که در راه استقلال کشور جان باخته اند.
و موارد افتخار برانگیز فرشته جان؛ مسعود، مزاری، سلطان محمود غزنوی، بچه سقاو، ربانی، سیاف، دوستم، پدرام، ببرک کارمل، عطا، داوود، پیرم قل، دستیگر پنجشیری و ده ها جانی دیگر است.
تا بعد.""
این که مترقی و مرتجع حرف چه کسانی است روش است. اما ببینید که چگونه محاق 20 سالهء تعصب ایدیولوژیک اندیشهء این فرزند خلف ماووتسی توتگ راگرفتنه است. این محاق تعصب نمیگذارد تا جانبازی، فداکاری وقهرمانی های مردم افغانستان در 20 سال گذشته را این فرزند جاهل ماوو ببیند.
قهرمان ازنظراینهاتنها کسانی اند که ضد انگلیس جنگیده باشند، اما آنهایی که ضد روس جنگیده اند قهرمان نیستند. برای این ها تنها مشروطه خواهان قهرمان اند نه مجاهدینی که علیه روس و ایادی شان جنگیده اند.
موضوع دیگر ردیف کردن نام مجاهدین درکنار دستگیر پنچشیری و کارمل در پاراگراف آخری این ماوویست عقده مند است. چرا؟ به خاطری که از تمامی آنهایی که این جناب در لست جنایتکاران گرفته است، غیر پشتون اند. سیاف هم چون با غیر پشتونی چون مسعود همکار بود، درین لیست آمده است. ورنه چه وجه مشترکی میان مسعود و دستگیر پنجشیری مگر محل سکونت و زبان...
پس سه مسله به کلی روشن است. یکی این که نویسنده با جهاد ضد روسی مخالف است و مجاهدین ضد روسی به نظرش هم ایتکار اند ودوم این که درمیان مخالفین روس تنها غیر پشتون هاخاین اند. وقتی لست خاینین را میدهد، تنها غیر پشتون ها را لست میکند.
سوم این که برای ماوویستها مسلمان هرکه باشد و برمبنای عقاید خود در برابر تجاوز و استبداد کاری کند یا کرده باشد، خاین است- به خصوص اگر غیر پشتون باشد. پس گناه اصلی اینهایی که این ماوویست آنها را خایئ معرفی کرده مسلمان بودن و غیر پشتون بودن است نه کدام چیز دیگر.
اگر این ماوویست به راستی میخواسته است ملالی را قهرمان بسازد باید دلایل مستند تاریخی می آورد ونشان میداد که ملالی حقیقت خارجی داشته است. جنگ میوند میان اردوی منظم هراتی که رهبری آنرا ایوب خان داشت در برابر اردوی منظم انگلیس صورت گرفت. آن جنگ کدام جنگ ایلجاری نبود که زنان و مردان دران بجنگند. آن جنگ در محله و شهر قریه صورت نگرفته نبود که زنان دران شرکت کنند. دران جنگ لشکر انگلیس ازقندهار حرکت کرده در مقابل لشکر ایوب خان که از هرات حرکت بودند در دشت میوند مصاف دادند. اردو دربرابراردو قرار داشت. ملالی اگر قندهاری بود باید در صف لشکر انگلیس به دشت میوند آمده بوده باشد. لشکر ایوب خان از هرات و آمده بود. سوال دیگر اینجاست که اگر ملالی وجود واقعی دارد باید حتماً در اردوی ایوب خان وظیفه داشته بوده باشد. شاید ذهن "مترقی" اقای ماوویست بپذیرد که دران وقت هم زنان در اردو کار میکرده اند اما واقعیت اینست که کار زنان در اردو ممکن نبود.
مسالهء دیگر این که در جنگ میوند انگلیس ها پیروز شدند نه لشکر ایوب خان. دلیل بسیار روشن آن این که پس ازچنگ میوند وشکسنت آن ایوب خان به ایران و از آنجا برای جیره خوری به هند رفت. اگر در جنگ میوند ایوب خان پیبروز شده باشد، چرا به ایران گریخت؟؟؟؟؟؟
آقای ماوویست! شما حوصله داشته باشید، هنوز کجاست. "فرشته" تمامی دروغ ها و اسطوره های دروغین را درهم میشکنند. بت ها فرو میریزند. فرشته ها تاریخ را قرائت تازه می بخشند.
22 دسامبر 2008, 18:07, توسط جلال ابادی
به همه سلام !
افتخار مبارزه علیه روسها را در قدم اول مایوستهای افغانی دارد نه اخوانی های وطن فروش.اصلآ مسعود و شورا نظار همکار روسها بود و تا اخر وفادار ماند.
جلال ابادی
آنلاین : اخوانی ها فاسد
23 دسامبر 2008, 04:00
هر کی است چشم و قلمش را صدقه/
منطق قوی او چون خنجر بر دل تو هم فکرانت است.مانند شما از شکمبه نمی نویسد. او منطق و دانش دارد که در سایه آن ماهیت آنچه را شما مینویسید روشن میسازد. هیچ ارزش ندارد که از کدام مکتبه فکر است.اگر کدام ایدیالوژی اورا به این دانش رسانده فدای آن ایدیالوژی باد!!!
22 دسامبر 2008, 18:10, توسط نیک اندیش
درودبرقضاوتگران راستین واندیشمندان حقیقت باور!عجب انسانهای مغلطه گرا ونا سنجیده سخن یافت میشود که، با جعل وکور خواندن دیگران، سخنان خویش را در قالب هرچه میخواهد بگوید، میگوید؛این کسان به نظرمن یا از بن وریشه ی تاریخ راستین خبر ندارند ویا در قعرایدیولوژی وارداتی آنقدر عرقند که، حقایق را توان دیدن ویا شنیدن هرگز نخواهند داشت. به گپ یکی از دانشمندان روز، این قوماش مردم درخط ایدیولوژی ویا باورهای شیطانی ویا اهریمنی که آشوب خوار است، روان میباشند و آشفتگی تغذیه روزانه ونزاع شیوه کارشان هست؛به همه قضایا از دریچه معکوس نظرمی اندازند وسفید را سیاه وسیاه را سفید برای مردم معرفی میدارند. تفرقه کارشان است وبی منطقی روششان؛در جایکه منطق نباشد،هذیان وبهتان حاکم است ، واندیشه چنین کسان پراز تحقیر انسانها وبرقراری دیکتاتوری فاشیستی میباشد.کشورما از روزیکه ابدالیها برسرنوشتش حاکم شدند، در منجلاب بیهویتی وعدم محور همگرایی به سرمیبرد؛نویسنده محترم، اگر شما به بابابودن احمد خان ابدالی آمده از دربار نادر افشارباور دارید واین کس را سزاوار بابای میدانید، ما هم باید که به قهرمانی ملالی باور داشته باشیم، البته این به مشت میماند که در هوا کوبیده شود! دوم اگر شما به غازی بودن جنایتکاری مانند نادر غدار باور دارید وتمام جنایات اورا نادیده می گیرید، ماهم به این دروغها باید باور کنیم؛ اگر شما مسله سجل نمودن ظاهر خان را درقانون اساسی بحیث بابای ملت ، کارنیکو وبه دنباله قهرمانسازی ملالی میدانید واین را قبول دارید که همه با چشم سر دیدیم وظاهرخان را هم شناسایی داریم، ما هم ملالی را اسطوره وقهرمان ساختگی به زور بپذیریم؟! ودر بدل این پذیرش، بالای شاهنامه فردوسی خط بکشیم؟! ورحمی هم به ادبیات که هزاران شاملو را درس داد واز این دبستان سخنسرایی به همبودگاه تقدیم کرد، نا سزا بگوییم. گیریم مسایل تاریخی شهنامه همه نادرست، ولی حمیل واژه های پیر دانا ودهقانزاده توس را کدام وجدان بیدار وفرهنگ رسآ است که نا دیده بگیرد وبه چرندیات فرهنگ ستیزانه شمااز خود بیگانگان هویت باخته باور نماید. اگر چند سال دیگر از عمر طالبان کرام بگذرد، به یقین که جای ملالیها وابدالیها وظاهر خانها را از نظر شما خواهند گرفت ومردم را مجبور خواهید کرد که، ملا عمرآخوند را بابا واسطوره فتح کله بری قبول نمایند؛ تا امروز نویسندگان غیر پشتون، بنابرشرم وحیا چیزهای را که می بایست می گفتند، نگفتند وشما در برابر این همه نرمش حساسیت نادرست نشان داده اید واگراعمال شوم انگل صفتان پشتونیزم را ریشه یابی وروشن بر ملا سازند، یاوه سرایی ودیوانگی شما در کوهستان سلیمان هم طنین انداز خواهد گردید. تنها خانم فرشته حضرتی وثریا جان بها گوشه گوشه ی جنایات قبیله گرایان سیه اندیش را می گشایند، روزش بیاید ، همه فرزندان نیکو نگر خراسان ، جهت آگاهی بیشتر شهروندان کشور، جنایات از ابدالی تا کرزی والی را برملا خواهند کردوشماهرگزنخواهید تونست که به دروغ پردازی بیشرمانه هم دست بیابید.بهتر است که به حقایق تاریخی تن در دهید ووابستگرایی پشتونیزم را با بیگانگان اقرار کنید. شما یک نفر شاه ویا سردمدار پشتون را برای من معرفی نماید که بدون کمک بیگانگان به قدرت رسیده باشد؟پشتونها با انگریزها هیچگاهی دشمنی نداشته اند وانگریزها ازمیان پشتونها تا کابل خود را رساندند واز سوی مردم شمالی وباشندگان کابل شکست را متحمل گردیدند.هرشاه پشتون از سوی انگریز حمایه میگردید وحتا شاه امان الله خان هم با فامیلش توسط هواپیمای انگریز از خراسان بیرون کشیده شد ومزدور سرسپرده ترپشتون دیگر نادر غدار جایش را با مشوره انگریز تصاحب کرد وقصد انگریز را از مردم کابل وشمالی بیشرمانه گرفت، تا اینکه فرزند نثارگر تاریخ عبدالخالق ، انتقام خون سایر فرزندان سرزمینش را که توسط این سفاک ریختانده شده بودند، گرفت ومردم را از شراین اهریمن زاده رهایی بخشید، روحش شاد ویادش گرامی باد!اگر کدام پرسش باشد ، در اینده پاسخ خواهم داد. سرسری به مسایل نگاه ندارید وعلت این همه پسمانی کشور ما جفای نا بخشودنی قبیله سالاران وسیستم قبیله وی که بدستور انگریز بر گرده ی مردم تحمیل شده است ، میباشد. تندرست باشید.
23 دسامبر 2008, 00:16, توسط سیف الملوک
برادر یا خواهر محترم لمبه:
لطفا خونسردی خودتانرا حفظ کنید. عصر فعلی عصر منطق وکنکاوش است. چرا شما مانند اسلاف افغان ملتی خود در برابر هر بحث منطقی دادو فریاد وولوله براه می اندازید؟
بگذارید که مردم ما بدانند که چقدر فریب چند جعل کار وخیانت کار ملی مانند عبدالحی حبیبی وامثال انهارا خورده اند که با تاریخ انها فریب کاری صورت گرفته!
شما فرموده اید که در مورد اینکه ایا ملالی واقعا وجود داشت یا نه شما کاری ندارید. حق تان است زیرا شما هرگز نمیتوانید وجود ملالی تانرا به اثبات برسانید پس بنا گاهی به نعل میکوبید وگاهی هم به میخ!
شما چی میخواهید بگویید؟ اینکه ما حتما باید چیزهای را که به خورد ما داده میشود حتما وبدون قید وشرط قبول کنیم!
خداوند عبدالحی حبیبی را هرگز با این خیانت که کرده است نمیبخشد! برعلاوه ملالی شخصی دیگری را که حبیبی از خود زاییده است امیر کرور است همان کروری که اولین شاعر پشتو گفته میشود! امیر کرور هم کسی است که هیچ تاریخی از وی ذکر نکرده است ولی صرف عبدالحی حبیبی در اثر جعلی پته خزانه خود انرا ذکر کرده است.
با جعل کاری نمیتوان به خود افتخار تاریخی کسب کرد! افتخار نصیب کسانی میشود که در عرصه عمل واردگردند
23 دسامبر 2008, 06:31, توسط حسین فلاحت
درود بر همه رهجویان حقیقت:
لمبه جان جور باشی؛ ولی ظاهرا تو هم تف کرده های حسن کاکر، حبیبی که لجنی بر تارک تاریخ کشور مالید، سیستانی،تنویر، مژده و غیره را می لیسی. تا دلت می خواهد بلیس. ولی امروز دیروز نیست.تو اگر راست می گویی و از اندیشه های سکتاریستی قبیله ات حمایت می کنی و خیالات چون ملالی را حقیقت می پنداری، پس چرا با زبان همان قبیله ات نمی نویسی؟!قبیله ای تو با فرهنگ جاهلی اش خنده دار نیست که ملالی پرور باشد؟! قبیله ات اجساد مردگان را از گور در آورده سر می برد و بر سر بازارهای وزیرستان می آویزد و خشک می کند. قبیله ات فرق بین زن و ماده گاو را نمی داند بلکه ماده گاو در پیش او ارزشمند تر است چون خوش معامله تر است. قبیله ات به جرم درس خواندن و بیرون آمدن به صورت دختران در قرن بیست و یک تیزاب می پاشد؛آن وقت تو و حبیبی ات فکر می کنید همه مردم افغانستان بلا نسبت خرند و نمی فهمند که در فرهنگ قرن نوزدهم قبیله ات شخصیت های مانند ملالی تربیت شود؟!ظاهرا وجدان ندشته ات در مسلخ قبیله قربانی شده. جان برادر! تنها این را بدان که این راهی که تو و دیگر پاسداران نیکر دار و ریش دار قبیله ات می روید به ترکستان است و هزارسال دیگر هم بگذرد این مردم آب خوش از گلوی شان پایین نخواهد رفت. پس به جای زور زدن بیخود و سرهم کردن یک مشت کلمات تقلیدی بی روح، به حال خودتان و به حال بدبختی قبیله تان و بخاطر بدبختی تمام کسانی که در چوکات جغرافیایی بنام افغانستان اسیر و از جان سیرند،از خر لجاجت پایین شویدبس است دیگر! البته این به معنای ملایکه بودن دیگر اقوام و دیگر مردمان کشور نیست؛ اماغده سرطانی واختاپوس سیاه هزار پا همانا فرهنگ سیاه انسانکش وحشی پرور قبیله ای تو و امثال تو است.
23 دسامبر 2008, 10:02, توسط عابد ولی
سلام:
وقتی چلوصاف شورای نظاری ها از آب می براید به تیتک زدن می افتند.و فتی خانم لمبه اسطوره را با معنی اش ارزیابی کرد و گفت که اگر اسطوره جعل هم باش در صورتیکه در خدمت جنبش مقاومت باشد درست است. فرض کنیم حبیبی پشتون و غبار غیر پشتون اسطوره ملالی میوند را جعل کرده باشند (راستی چگونه شد که یک غیر پشتون با یک پشتون دست یکی کرده و اسطوره ای را جعل کردند؟)چرا مگر مرچ به جان فرشته جان افتید.فرشته جان که تمام خون های کابلیان را از سرو روی مسعود و مسعودیان می لیسد فرشته جان که همدم و همخوان و عاشق سینه چاک مصاحبه ها با دستگیر پنجشیری است. واگر می خواهد «سودابه» وار اسطوره ای منفی باشد.کار خودش است.ما هم برایش توفیق بیشتر می طلبیم. وشورای نظاری ایکه خانم لمبه را متهم گردانیده که گویا وی به مبارزین ضد روسی قهرمان نمیداند ونام های را قطار کرده (مسعود، مزاری، سلطان محمود غزنوی، بچه سقاو، ربانی، سیاف، دوستم، پدرام، ببرک کارمل، عطا، داوود، پیرم قل، دستیگر پنجشیری) باید گفت که شورای نظاری جان : کدام اینها قهرمانان ضد روسی اند.دوستم؟ببرک کارمل؟پدرام؟بچه سفاو؟ ویا مجاهد قهرمان دستگیر پنچشیری؟واگر پنچشیری با مسعود وجه مشترک نمیداشت دفاع پنجشیری از مسعود و مصاحبه های وقتا فوقتا فرشته جان با پنجشیری چه است؟.
23 دسامبر 2008, 15:51, توسط محمد
لمبه جان ! هر قدر اگر بکوشید وبخواهید با کلمات وجملات مقبول وفریبنده خویش مانند اسلاف خویش با تذویر،مکر وفریب باز هم به چشم مردم خاک بپاشید وتلاش مذبوحانه نمایید تا واقعیت ها را به بهانه های گونا گون طور دگر گون جلوه دهید واذهان را مغشوش نمایید به جایی نه می رسد ،زیرا مردم در طول سی سال به اندازهء کافی آگاهی وبیداری لازم را کسب نموده اند که فریب حرف های فرمایشی جعل بافان وحامیان مترقی نمای شان را نه خورند. شما از یک طرف خودرا مترقی نما وانمود می نماید واز جانب از جعل بافی وتاریخ سازی های آشکار که سر دمداران قبیله در طول حکم روایی غاصبانهء خویش در حق تاریخ ،فرهنگ زبان وتمدن مردم این سر زمین انجام داده اند سراسر چشم پوشی می نماید.مگر همین اسلاف شما نبودکه از نام این کشورگرفته تا نام جا های تاریخی وفرهنگی که بیان گر تاریخ هویت وفرهنگ مردم این سر زمین بود، را از بین بردندوبه عوض آن، نام های جعلی ساختگی زبان قبیله را جبرآ جا گزین آن جا ها ومناطق ساختند که هیچگونه ارتباط تاریخی وفرهنگی با آن جا ومنآطق نداشته است. آیا سبزوار زیبا را در ولایت هرات به شندند جبرآ تغیر نام نداده اند؟ آیا منطقهء فوشنگ را که زاد گاه طاهر فوشنگی اور مرد خراسان زمین است جبرآ به پشتون زرغون تغییر نداده اند؟ آیا قریه بهاءا لدین را در ولایت بلخ که نام پدر مولانا جلا ل ا لدین محمد بلخی بود وبه یاد وی وزنده نگهداشتن نام مولانای بلخی نام گذاری شده بود توسط محمد گل مومندی جبرآ به شپوله تغییر نام داده نه شد ؟ آیابندر قزل قلعه در ولایت کندز را جبرآ به نام شیر خان که یکی از حکمرانان قبیله پشتون در آن منطقه بود تغییر نام نداده اند؟ چرا؟ و به خاطر چه؟ آیا این خاک مستعمرهء این سر دمداران قبیله بود که هویت ، فرهنگ وتاریخ دیگران را بی رحمانه تاراج نموده وبرای خود تاریخ، فرهنگ و هویت ساختند؟ازین گونه فرهنگ ستیزی های که سر دمداران قبیله در حق فرهنگ، تاریخ وهویت مردم این سر زمین روا داشته اند به صد ها مثال وبیشتر از آن موجود است که درین مختصر نه می گنجد وبه همین چند مثال اکتفا می نمایم.آیا از نظر شمااین همه جعل بافی ها به چه منظور صورت پدیرفته است؟ آیا این کار این ها که به قیمت از بین بردن و تاراج وتراشیدن فرهنگ دیگران تمام شده و برای خود فرهنگ، هویت وتاریخ جعلی وقلابی درست نموده اند یک کار درست است که شما به حمایت از آن می پردازید؟ فرشته حضرتی از جملهءهزاران جعل بافی های قبیله گرایان تنها به یکی ازین نوع جعل بافی ها اشاره نموده که توسط تیوریسن های قبیله که کوشیده اند برای خویش، تاریخ وهویت جعلی ودروغی تیار نما یند صورت گرفته است که برای کسانیکه با چشمان قبیله نگاه میکنند این مسایل قابل رویت نبوده واز کنار آن با چشمان پت میگذرند. اما از نظر روشن ضمیران وآگاهان عدالت پسند وراهروان راهء حق وعدالت ، این ها همهء جنایات نابخشودنی محسوب می شودکه قابل باز رسی وباز نگری میابشد که نه تنها فرشته حضرتی به بیان آن بپردازد بلکه فرشته های زیادی باید به این روشنگری اقدام ورزند. برای معرفی وروشن شدن این نوع خیانت های آشکار ملی باید تلاش های پیگر وهمه جانبه صورت گیرد، طبعآ که این امر برای آن های که هنوز در حیطهء افکار واندیشه های پلید قبیله دارند می اندیشند خوش آیند نبوده وموجب پریشانی و ناراحتی شان می گردد. طوریکه موجب عصبانیت وسرا سیمگی شما گردیده است. سر دمداران قبیله به جعل پردازی های بیشماری مبادرت ورزیده اند که شما وامثال شما نمی خواهید آنرا بدانید . شما می خواهید که بر روی این همه جنایات انجام داده شده خاک پاشیده شود تا قبیله گرایان بتوانند در پناهء این جعلیات به سلطهء ناروای خود ادامه دهند.
23 دسامبر 2008, 18:48, توسط پارتي
لمبه
بي ادبانه ولومپنانه به فردوسي بزرگ اهانت ميكني مگر نميداني از لجن قبيله كه تو در ان گير ماند اي تا ان خورشيد ازادگي چه راهي درازي است.تو كجا واو كجا!كودكانه وبه تقليد از ديگران زبان بازي كردن رسوايت ميكند.عدالت ايچاب ميكند تا تو سخت مجازات شوي.مجازات نه از نوع اوغاني ان-كور كردن وسربريدن ودوباره ازقبر بيرون كشيدن وبه دار زدن-بلكه در دهانت چند فرزند پارسي گوي بايد اندكي بشاشند تا ديگر به كسي كه سي سال رنجميبرد وعجم زنده ميكند چنين كينه توزانه واز سر نامردي نتازي!سراينده شاهنام بايد مورد دشمني شما باشد چون شاهنامه يگانه كتاب است كه از ان بوي ازادي وغرور مي ايد.به راستي تو از نسل ضحاك مار دوش هستي وما غافل!اين ادمها براي دشمني با فارسي زبانان تا انجا پيش ميروند كه حتا در خدمت اهريمن درميايند وبه ستايش ديو ميپردازند!
اين سوسيال اوغان ميگويد كه من به اين كار ندارم كه ملالي يك شخصيت دروغين است!او انقلابي سري(در بند مناسبات قبيله بودن انقلابي نمايي.جالب نيست؟ است.)مسئله مورد بحث همين است تو چرا به ان كار نداري؟مگر با اتهام بستن به خانم حضرتي ميشود اين دروغ تاريخي را به اثبات رساند!به دروغ به دفاع از خقوق زنان گپ نزن.اينجا جاي بحث ان نيست.شما اين مكاري نادرخاني را به بينيد كه شاغلي لمبه با زرنگي! ميخواهد دروغ بودن داستان ملالي را به بنياد گرايي وزن ستيزي پيوند بزند!گويا كه خانم خصرتي چون برضد خقوق زنان است از اين روي افسانه ملالي را قبول ندارد!اين است استدلال يك انقلابي.
24 دسامبر 2008, 11:38, توسط خان اصلی
لمبه جان صدقه ات بچسپم.
از خر شیطان پایین بیا محمود بزرگ را که هم قبیله یی هایت را مسلمان ساخت واولین مسجد را در پنجاب اباد کرد ناف وشکاف زنان شان را پت ومردان شان را تنبان پوشانید در قطار صیاف تان قرار ندهد اوصفات زرین تاریخ وطن مار ساخته است ومسلمانان جهان امروز میخواهد غزنه را در جمله شهر های مهم اسلامی قرار بدهند.... .
یک بوله در عرصه قلم مثل غازی عبدالخالق شهیدشان بسیار خوب قلم زده که باسواد وبی سواد تان یک قسم فکر می کنید شما تاریخ ده هزار ساله مارا قبول ندارید اگرکه قبول هم کنید نزد خارجی ها ....
دمور د تی دمور شدیی دمور د ک...
ده قندهار حالا به زن اجازه بیرون رفتن نمی دهید تیزاب می پاشیند در ان زمان های جنگ میوند ملالی ساختگی تان از کجا شد ...
شما فقد حیات تان را در تقابل با وارثین اصلی این سرزمین می بینیدنه در باهمی کوشش تان برای تاریخ سازیست نفی کردن دیگران است
زیرا بزرگان تان گفته که به جویچه اببازی نکن که زوال ات را میبینم به دریاب ابازی کن ای نهنگ خون اشام حالا از کافر ومسلمان تا لا مذهب تان مثل سلیمان نا لایق... تلاش دارندتا بحر تاریخ بسازندواین بحر به نهنگ ضرورت دارد .....
اولین شاعر تان گویا امیر کرور گفته که تر ما اتل نشته بل په کابل بل په زابل نشته از تقابل با مردم اصیل این سرزمین نه گفته با فرنگ چین جاجی وباجی...حالا تو خودات این لاف اولین هایتان را تفسیر بفرما و شعر ی از بزرگان ماچون سعدی بنی ادم اعضا... شعری از مولانا که درباره انسان وانسانیت میگو ید وخود را نه از شرق نه از غرب نه از شمال نه از جنوب نه از اب نه از اتش پنداشته....
دیگری تان میگوید کسی که همرای من کله خود را به سنگ زده تا حالا مفز اش قرار ندارد حالا برای دوثانیه یک مکث کوتا بفرما ایا یک انسان سالم عاقل شاعرهمین قسم تخیل کند باز قلم بدستان روزانه همین گفته هارا سر زبان شانقرار میدهد .
یا همه را تعقیر وتوهین میکند چهل سال را در اروپا بسر میبرید از دمکراسی کارتونی صحبت میکنیدخود را انجنیر وداکتر پروفیسور جا می زنید باز ده پهلوی نام تان بت قبلیتان مثل نورزی خروتی استانکزی درانی........نمی شود که از تخلص های انسانی واسلامی وادبی استفاده کنیدزیرا رسم ماانسان های محتاج است چیزی را که نداشته باشیم برای بدست اوردنان تلاش میکنیم نورزی خو استی بد بخت کدام تخلص انسانی راپیداکو وبه ان افتخار .....
یا درجمع از مردم قسم میخورید که اگر این کار را نکنم پشتون نباشم ایا پشتون بودن افتخار وغیرت است اگر بلی پس نشان بدهد غیرت تان را ایا وطن فروشی(پشتونستان دیورند گندمک پنجده الماس کوه نور...) نکرده اید دختر فروشی نمی کنید ایا یک ضعیف تان را بخاطر تصاحب زمین زن ودختر اش قتل نمی کنیدایا نیمی از قران را قبول نکرده ایدایا بقران عمل می کنید یا به قانون قبیله ایا از ناحق تان دفاع نمی کنید ایا در طول تاریخ تان در مقابل پول وزور خدمت اجانب را نکرده اید...............
در اخیرتحفه یی به نویسنده
خر واری رفتاراش اس
ده متر دستاراش اس
دختر فروشی کاراش اس
دغه دی غیرت.... راواله وه یو جام شلمبی په دغه ساله کی
24 دسامبر 2008, 13:43, توسط سلیمان
لمبه عزیز
من خجالتم آمد وقتی ناکسی می خیزد و به حیث پارسی گو چنین بی ادبانه و کثیف دشنام می دهد،از اینرو ما از شما عزیز به حیث یک پارسی گو معذرت می خواهم.
ولی خوب است این آقا این دشنام ها را به احمد شاملو بزند. چون او اولین کسی بود که هرزه گرایی فردوسی را افشا کرد. ولی آرزو می کنم که به آن یل بزرگ پارسی (شاملو) توهین نکند ورنه بی آب زمانه خواهد شد!!!!!!!!
اگر این دوست سخنرانی ماندگار شاملو را ندیده باشد خوب است یکبار آنرا بخواند و به جای حمله به لمبه،بزرگترین پارسی گو قرن بیست را مورد ملامت قرار بدهد، اگر بتواند
لمبه عزیز
در وطن ما رسم شده است اگر دو نفر با هم پشتو هم صحبت کنند، فاشیست خطاب می شوند، اگر نام پشتو هم بر خود بگذاری فاشیست می شوِی و.... ولی هیچگاه از این اتهامات ناامید نشوی و به افشاگری نوکران بنیادگرایان ادامه بده
ولی جالب اینجاست که کامران میزهزار که آنقدر از ادب می نالد چگونه به خود اجازه داده است، نظر بی ادبانه بالا را در کابل پریس راه بدهد، معلوم می شود که به رگ کامران نیز خورده است، درست آقای کامران؟
24 دسامبر 2008, 11:17, توسط نادر
لمبه جانی ته! په دی ننی متمدنه دنیا کی هر انسان حق لری چه خپل نظر، مفکوره اونقد په آزدانه توگه مطرح کرٍی. او نومورٍی نظر یا عقیده که چا ته دمنلو ورٍ نه وی په دیره سرٍه سینه او متانت اومنطقی توگه کولی شی خپل دلایل ، اسناد او اعتراض ورته ولاندی کی او دهغه نظر په متمدنانه او مؤدبانه طریقی سره رد کی چه دا یوه قبول شوی اصل او پرنسیپ په متمدنه دنیا کی شمیرل کیژی. اما متأ سفانه چه تاسی ددغه پرنسیپ په نه مراعتولو سره دغه منل شوی اصل په پخو لاندی کرٍی دی. ته نشی کولای چه دخلکو خوله بند کی . خلک حق لری چه خپل کرک ،انتقاد اوانزجار د هغه مستبد او جابر امیرانو اوشاهان پر ضد وشه یی چه د خپل نا روا کرٍه ورٍه سره اود نا جایزو له لاری په درواغو ،جعل اوتذویر حانته تاریخ او هویت جورٍ کرٍی دی ولو چه دا کار دنورو دتاریخ ،هویت او فرهنگ له مینحه ترٍلو په قیمت تمام شوی وی. ته لکه خپل جابر اسلاف غوندی نه غوارٍی چه دخلکو آواز اوچت شی تهدیده وی او په نا شایستو او رکیک الفاظو اوکلماتو مقابل لور توهینوی چه دا د یوه با شخصیته اوبا هدف لیکونکی له اخلاق اوسلوک سره مغایرت لری. ته او تاسی په شان کسان چه غوارٍی د خلکو آواز په ستونه کی خپه کرٍی اشتباه کوی. هغه وخت تیر شویدی چه ستاسو ظالموامیران او شاهان او دهغوی عمال دخلکو خوله تللی وه هر سه چه هغوی کوله چاه دهغوی په مقابل کی جرات نه کول چه سه ووایی او تاسی په ننی زمانه کی چه دانترنیت اوجمعی رسانو دنیاده لا هم غوارٍی چه خلک چپه خوله ناست وی مگر دا یوه اشتباه ده. که فرشته حضرتی ونه وایی یو بل به ووایی دا یوه سیلاب ده چه ته اوستاسو په شان کسان که وغوارٍی چه په مخه یی ودریژی دریدلی نشتی ته خو په انترنیتی سایتونو وگوره چه د فرشته حضرتی لیکونو کوم تعداد کسان تاییده وی اوکوم تعداد رده وی. د فرشتی حضرتی آواز دخلکو بر حق او عدالت غوشتونکی آواز دی چه هغه دحقایقواو واقعیتونو بیانول دی چه دمستبد امیرانو په واسطه جعل او دروغ خلکو ته ولاندی شویدی. دهغه خاموش اوچپه خلکو آواز دی چه کلونو کلونه دظالمو امیرانو اومستبدو شاهانو دغیر عادالانه دکرٍو ورٍه قربانی شوی دی.
ُِ
24 دسامبر 2008, 20:46, توسط پارتي
به سليمان لمبه خواه:####
اگر شاملو به فردوسي بزرگ اهانت كرده است تو چرا به وجد امده اي واتن ميكني!مگر نه اينست كه غليان اوغانيت ترا واداشته است تا نا خود اگاه چرت وپرت را كه شاملو در مورد فردوسي گفته بود (بعدهاها توبه كرد) وحي بپنداري وبا استفاده از اين توهمات كينه خودرا كه از بزرگمردان خراسان زمين داري گژدم وار بيرون بريزي !ميدانم كه شما در برابر فردوسي احساس حقارت ميكنيد.چاره چيست؟فرهنگ قبيله چيزي براي گفتن ندارد.فرزندان فردوسي ومردان ازاده دنيا ارزش شاهكارفردوسي را ميدانند.راستي يادم امد.اوغان پرستان بايد به فردوسي كينه بورزند چون او زبان فارسي را پاسداشت وچنان استوار ساخت كه از باد وباران قبيله پرستان به ان گزندي وارد نشود!فردوسي ستايشگر ازادي وخرد بود كه اين هردو با فاشيزم سازگار نيست.لمبه سزاوار يك ادب كردن جانانه است تا ديگر كودكانه از اين وان پيروي نكند وبه خرد ودانش خودش مراجعه كند نه مائو وشاملو و...اما تو سليماني : تو از وجدان خودت معذرت بخواه -كه تعصب قبيله كورت كرده ونميتواني به او وفادار بماني- نه به نمايندگي از ساير مردم.اينجا قبيله نيست كه چون خان قبيله خودرا نماينده هم قبيله بداني.اين بحث را بگذار. برگرد اگر توان داري دروغهاي تاريخي را درست ثابت كن كه قبيله پرستان به خورد مردم داده اند.با خالق رستم در افتادن در توان شما نيست.