
اسطوره های توده ای: مبارزه و پویایی
قلم در دست خادم شورای نظار است
نوشته "تاریخ نگاری یا جعل اسطوره های تاریخی" فرشته، همان فرشته مظلوم، را در کابل پریس خواندم. وقتیکه تعصب شرمندوک به سراغ فرشته جان می آید، فکر و اندیشه اش خجالتی می شود و چون خادم بنیادگرایی، کشتن نماد و سمبول آزادی و استقلال خواهی، خواه اسطوره و خواه حقیقت، را بجای ربانی، سیاف، فهیم، ملاراکتی، پیرم قل، خواصی، قانونی و ده ها جلاد دیگر بی مقدارانه مدیریت می کند.
نفی ملالی میوند، چه اسطوره و چه حقیقت، از سوی طالب زنی چیزی نیست جز نمایش خنده دار که اولتر از همه از گندچشمه تعصب آب می خورد و از سوی دیگر خرامیدن در طویله ارتجاع را نشان می دهد. این طالب زن، که در موارد بدتر از برادر ایدئولوژیکش ملاعمر و همسنگرش مرحومی"اندیشه" (همان مسعود عبدالله عزام) به کرامت و رسالت زن توهین می نماید، باید و باید در صدد کشتن سمبول ها و نمادهای مبارزاتی و استقلال خواهی مردم باشد، تا روح قهرمان پاگلینش آرام بگیرد و دل سیاف را بدست آرد.
من با این مساله که ملالی میوند یک حقیقت تاریخی است یا نه، کاری ندارم. بحث من بر ماهیت و نفس نوشته است که رندانه فکر استبدادی و ارتجاعی و ضد زن را القا می کند. در این روزگاری که امپریالیزم بر سرزمین ما شکم انداخته است، پرخاش در مقابل اسطوره تاریخی ملالی، هیچ چیز جز مزدور منشی و استعمارزدگی را نمی تواند نشان دهد. در این روزگاری که مردم پغمان عکس های یتیم سیاف را به آتش می کشند، فرشته جان چرا بر ضد سیاف نمی شورد، زیرا می داند که حمله بر سیاف حمله بر "مکتب" (احمدشاه مسعود) است و بنیاد "مکتب" ش را نابود می کند، از اینرو چون خادم شورای نظار و بویژه ربانی، تیغ حملاتش را بر گردن اسطوره های تاریخی حواله می کند تا همزبانی و همدلی اش را با سیاف و ربانی ابراز داشته باشد.
فرض محال بپذیریم که ملالی یک حقیقت تاریخی نه بلکه یک افسانه است، چنانچه از نوشته فرشته نیز چنین بر می آید که ملالی یک اسطوره ی جعل شده است. خوب، پس خانم فرشته لطف کند و بگوید که کجای این اسطوره جعل شده است؟ آیا یک اسطوره مترقی بوده و تاریخ نویسانی از نوع حبیبی و فرزانه مردی چون غبار آنرا به شکل ارتجاعی جعل نموده؟(چنانچه فردوسی در اشعارش اسطوره های مترقی را جعل نموده است) یا یک افسانه ارتجاعی بوده و تاریخ نویسانی آنرا در چارچوب اندیشه های روشنگرانه شان، جهت مترقی داده است و جعل کرده اند؟
فکر می کنم لازم می آید تا بانوی شورای نظار، اول فرق میان اسطوره و تاریخ را بداند تا بعد به حکم قطعی برسد. شاملو در باره اسطوره و تاریخ می گوید:
"اسطوره یا میت یک جور افسانه است که می تواند صرفا زاده ی تخیلات انسان های گذشته باشد بر بستر آرزوها و خواست های شان، و می تواند در عالم واقعیت پشتوانه ئی از حقایق تاریخی داشته باشد، یعنی افسانه ای باشد بی منطق و کودکانه که تار و پودش از حادثه ای تاریخی سرچشمه گرفته و آنگاه در فضای ذهنی ملتی شاخ و برگ گسترده صورتی دیگر یافته..."
حال باید بار دوم از فرشته جان پرسید، این اسطوره، تکرار می کنم اسطوره، بر بستر کدام آرزوها و خواست ها و تخیلات انسانی شکل گرفته است؟ آرزوها و خواست های ارتجاعی یا مترقی؟ خرافاتی یا جهشی؟ حماسه و شجاعت و بیداری و روشنگری یا ترس و بزدلی و کنیزی؟ شوری نظاری و سیافی یا مردمی و توده ای؟
اسطوره های زیادی در تاریخ داشته ایم که شاعران آنرا جعل کرده اند و روح روشنگرانه، مردمی و ضد استبدادی آنرا به استبداد و ضد مردم تبدیل کرده و بالاخره یک چیزی ارتجاعی به خورد مردم داده اند. فردوسی یکی از این استادان جعلکار اسطوره هاست و تا جای خرافاتی می شود که اسطوره ضحاک را که یک اسطوره مردمی و نمایانگر منافع طبقاتی توده های زحمتکش بود به ضدش تبدیل می کند و دو تا مار را بر شانه های ضحاک سوار می کند که باید بخاطر آرامی شان مغز سر جوانان زنده را بر آنها بخوراند و به این گونه انقلاب طبقاتی ضحاک را با تردستی پنهان می کند، عجب وقاحتی! و در مقابل فریدون ستمگر را نمادی از عدالت و برابری به خورد مردم می دهد و بر بنیاد افکار قبیله ای و فیودالی اش فریدون باید بخاطر فر شاهنشهی اش به سلطنت برسد و این تنها ضحاک مبارز است که در میان همه تاجداران شاهنامه فردوسی، نمی گوید:
منم شاه با فره ی ایزدی/ همم شهریاری، همم موبدی
به گفته شاملو چه کنیم قلم در دست دشمن مردم (فردوسی) است و ضحاک عنصر مردمی را ستمگر و کاوه را که ستمگر است عنصر مردمی قلمداد می کند.
و اکنون قلم در دست خادم شورای نظار است. رگ های گردنش را باد داده است و گلو می دراند که چرا زنی اسطوره شده است و در تاریخ نرینه اش نقش مبارزاتی را بدوش کشیده است و چنان در روح و روان مردم جا گرفته و در ذهن توده ها شاخ و برگ دوانده است که زدودنش کاری هر قلمچه ای نیست و به تاریخ تبدیل شده است. ادوارد سعید فلسطینی زیبا گفته است: تاریخ را نمی توان مانند نوشته های روی تخته سیاه پاک کرد و آینده خود را بر روی آن نوشت و دیگران را مجبور به پیروی از آن کرد و حال فرشته حضرتی تلاش بیجا به خرج می دهد، اسطوره ای که به تاریخ تبدیل شده است و نمادی از حضور مبارزاتی زن در تاریخ ماست، را پاک کند. او حق دارد آنرا از تخته سیاه ذهنش پاک کند، چون منافع خانوادگی و شوری نظاری اش ایجاب می نماید.
وقتیکه منافع خانوادگی و سمتی و زبانی و همرنگی به سراغ قلمچه های ما می آید، کور و کر می شوند و بدون تامل در اندیشه های شان، چپ و راست را با شمشیر دو تیغه می زنند و گاه حتی سر دوستان خود نیز می برند، چنان که فرشته در این نوشته سر قهرمان ملی اش را بریده است که در پایان به آن اشاره خواهد شد. وقتی جعفر رضایی کور و کر و در گنداب تعصب ملیتی تا سر غرق می شود، بر تمام پشتون ها می تازد ولی چنگیز خان وحشی را که ریشه های تمدن را در جهان نابود کرد، قهرمانش می سازد و بر تمام زشتی های مزاری لبش را بخیه می زند و خاک پای جانیانی چون خلیلی و محقق را سرمه چشمش می سازد. وقتیکه لطیف پدرام در قوغ انتقام گیری از توده های پشتون می سوزد، بر تمام ترقی و پیشرفت تف می ریزد و بچه سقاو را قهرمانش می سازد که این امر رگه هایی از نوکر منشی را به درگاه انگلیس با خود حمل می کند.
فرشته، که در دری را به پای گند و مند چون مسعود و مزاری می ریزد، چرا باید از اسطوره ای که برای مردم و بویژه زنان کشور ما درس مبارزاتی، استقلال خواهی، پویندگی و مقاومت و استواری می دهد، نه نالد و غوغا براه نیاندازد. او هنوز یک مرتجع بنیادگرا است که در کنام شورای نظار و سیاف می چرد و منطقا نمی تواند با استقلال، آزادیخواهی و مبارزه ضد استعمار کنار بیاید، چون رهبرانش همین اکنون ستون های استعمار را در کشور ما حمل می کنند. و اگر چنین نیست، چرا باید او برای نفی این اسطوره مترقی، خواه هر کسی نوشته و یا خلق کرده، یخن پاره می کند و بر نقش مترقی آن خط بطلان می کشد؟
او چون فردوسی رند، حق دارد. زیرا فردوسی نیز در دربار شاهان چنان گرد و خاک چاپلوسی راه انداخت که به مشاطه گر نظام فیودالی و ضد مردم تبدیل شد و تا که توانست قلمش را در خدمت جابران و مستبدین به کار انداخت و قلمچه شورای نظار نیز چنان در باتلاق تعصب و بنیادگرایی فرو می رود که تحمل هیچ نماد مبارزاتی را نداشته و بر همه روشنایی، چه اسطوره و چه تاریخ، تاریکی های بنیادگرایانه و شورای نظاریی اش را می ریزد، نکند که اسطوره او بچه سقو، سلطان محمود غزنوی و احمد شاه مسعود باشند؟؟
فرشته می نویسد، تاریخ دوصدو پنجاه سال افغانستان (البته تا زمان نوشته خودش) با فقر، استبداد، قتل و غارت گره خورده است... موردی در آن به چشم نمی خورد که افتخار بر انگیز باشد، راستش مسعود و مزاری مگر افتخار برانگیز نیستند؟؟
وقتیکه می نویسد، تاریخ دوصد و پنجاه سال افغانستان، موردی افتخار بر انگیز نداشته است، دروغ می گوید. برای من موارد افتخار برانگیز تاریخ افغانستان اینها است: امان الله خان، عبدالرحمن لودین، ملاکاتب هزاره، عبدالخالق قهرمان، عبدالولی دروازی، ملالی، میرمسجدی خان، میرغلام محمد غبار، محمودی، سرور واصف، عثمان خان پروانی، جوهر خان غوربندی، غلام نبی خان چرخی، مولوی واسع، بسمل، صفا، جلوه، شیون و ده ها مبارز دیگر جنبش مشروطه و میلیونهای انسانی که در راه استقلال کشور جان باخته اند.
و موارد افتخار برانگیز فرشته جان؛ مسعود، مزاری، سلطان محمود غزنوی، بچه سقاو، ربانی، سیاف، دوستم، پدرام، ببرک کارمل، عطا، داوود، پیرم قل، دستیگر پنجشیری و ده ها جانی دیگر است.
تا بعد.
تاریخ نگاری یا جعل اسطوره های تاریخی؟
ملالی میوند يک اسطوره ی جعلی ، ساخته و پرداخته ذهن قبیله گرای آقای حبیبی ست
جمعه 12 دسامبر 2008, نويسنده: فرشته حضرتی

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره
این کتاب را بخریدخانم لمبه سلام.نوشته اتشین تو مغز های اشفته و خبیث جانیان گله گرای پشتون، تاجک، هزاره و ازبک رابه خاکستر شدن می کشاند. این یاوه گویان مذدور منش پاکستان و ایران و پان ترکیست که با استفاده از این سایت بهانه تراش و تفرقه افگن و فاشیت منش (مثل همسانان شان در جرمن پورتال و غیره) آب در آسیاب افگنان امپریالیزم کهنه و نو، امپریالیستان اسلامی و فاشیست های قبیله گراه و نزادپرست های کوته بین هستند. چندی به بهانه یی جیب ها شان را از پول نجس بی هویتی و بی میهنی پر نمایند. اینها هرگز برای لجظه هم به آینده نگاه نداشته و همان ژاژ های کهنه شده را نوشخوار میکنند. افرین برتو ای شیر زن عاقل و اگاه میهنم.میهن من که هزاره هستم و میهن تو که پشتون و تاجیک و ازبک و هندو و نورستانی و گوجر و غیره هستی.
لمبه جان سلام خدمت شما:
نویسنده:ع.ص.صبور: منطق کوبنده شماانهایرا که کور خود وبیناٌ مردم اند اگاهانه ویانااگاهانه درخدمت دشمنان وطن قراردارندسرگیچ کرده دراین جا من یک جمله زیبا شما را که باید انرا برروی سنگ هک کرده ودرموزیم تاریخ نگاهداری کنیم نقل می کنم((اوهنوزمنطقآنمی تواندبا استقلال،ازادیخواهی ومبارزه ضداستعماری کناربیاید.))واقعآ چنان است اگرمیتوانستندکنار بیایند هیچ گاهی تعصب را برمنطق ترجیع نمی دادند.موفق وسربلند باشید.
هموطنان، چه فکرمیکنید، این نوشته ازچه کسی باید باشد؟ به جملات پایانی این نوشته توجه کنید که می نویسند:
"وقتیکه می نویسد، تاریخ دوصد و پنجاه سال افغانستان، موردی افتخار بر انگیز نداشته است، دروغ می گوید. برای من موارد افتخار برانگیز تاریخ افغانستان اینها است: امان الله خان، عبدالرحمن لودین، ملاکاتب هزاره، عبدالخالق قهرمان، عبدالولی دروازی، ملالی، میرمسجدی خان، میرغلام محمد غبار، محمودی، سرور واصف، عثمان خان پروانی، جوهر خان غوربندی، غلام نبی خان چرخی، مولوی واسع، بسمل، صفا، جلوه، شیون و ده ها مبارز دیگر جنبش مشروطه و میلیونهای انسانی که در راه استقلال کشور جان باخته اند.
و موارد افتخار برانگیز فرشته جان؛ مسعود، مزاری، سلطان محمود غزنوی، بچه سقاو، ربانی، سیاف، دوستم، پدرام، ببرک کارمل، عطا، داوود، پیرم قل، دستیگر پنجشیری و ده ها جانی دیگر است.
تا بعد.""
این که مترقی و مرتجع حرف چه کسانی است روش است. اما ببینید که چگونه محاق 20 سالهء تعصب ایدیولوژیک اندیشهء این فرزند خلف ماووتسی توتگ راگرفتنه است. این محاق تعصب نمیگذارد تا جانبازی، فداکاری وقهرمانی های مردم افغانستان در 20 سال گذشته را این فرزند جاهل ماوو ببیند.
قهرمان ازنظراینهاتنها کسانی اند که ضد انگلیس جنگیده باشند، اما آنهایی که ضد روس جنگیده اند قهرمان نیستند. برای این ها تنها مشروطه خواهان قهرمان اند نه مجاهدینی که علیه روس و ایادی شان جنگیده اند.
موضوع دیگر ردیف کردن نام مجاهدین درکنار دستگیر پنچشیری و کارمل در پاراگراف آخری این ماوویست عقده مند است. چرا؟ به خاطری که از تمامی آنهایی که این جناب در لست جنایتکاران گرفته است، غیر پشتون اند. سیاف هم چون با غیر پشتونی چون مسعود همکار بود، درین لیست آمده است. ورنه چه وجه مشترکی میان مسعود و دستگیر پنجشیری مگر محل سکونت و زبان...
پس سه مسله به کلی روشن است. یکی این که نویسنده با جهاد ضد روسی مخالف است و مجاهدین ضد روسی به نظرش هم ایتکار اند ودوم این که درمیان مخالفین روس تنها غیر پشتون هاخاین اند. وقتی لست خاینین را میدهد، تنها غیر پشتون ها را لست میکند.
سوم این که برای ماوویستها مسلمان هرکه باشد و برمبنای عقاید خود در برابر تجاوز و استبداد کاری کند یا کرده باشد، خاین است- به خصوص اگر غیر پشتون باشد. پس گناه اصلی اینهایی که این ماوویست آنها را خایئ معرفی کرده مسلمان بودن و غیر پشتون بودن است نه کدام چیز دیگر.
اگر این ماوویست به راستی میخواسته است ملالی را قهرمان بسازد باید دلایل مستند تاریخی می آورد ونشان میداد که ملالی حقیقت خارجی داشته است. جنگ میوند میان اردوی منظم هراتی که رهبری آنرا ایوب خان داشت در برابر اردوی منظم انگلیس صورت گرفت. آن جنگ کدام جنگ ایلجاری نبود که زنان و مردان دران بجنگند. آن جنگ در محله و شهر قریه صورت نگرفته نبود که زنان دران شرکت کنند. دران جنگ لشکر انگلیس ازقندهار حرکت کرده در مقابل لشکر ایوب خان که از هرات حرکت بودند در دشت میوند مصاف دادند. اردو دربرابراردو قرار داشت. ملالی اگر قندهاری بود باید در صف لشکر انگلیس به دشت میوند آمده بوده باشد. لشکر ایوب خان از هرات و آمده بود. سوال دیگر اینجاست که اگر ملالی وجود واقعی دارد باید حتماً در اردوی ایوب خان وظیفه داشته بوده باشد. شاید ذهن "مترقی" اقای ماوویست بپذیرد که دران وقت هم زنان در اردو کار میکرده اند اما واقعیت اینست که کار زنان در اردو ممکن نبود.
مسالهء دیگر این که در جنگ میوند انگلیس ها پیروز شدند نه لشکر ایوب خان. دلیل بسیار روشن آن این که پس ازچنگ میوند وشکسنت آن ایوب خان به ایران و از آنجا برای جیره خوری به هند رفت. اگر در جنگ میوند ایوب خان پیبروز شده باشد، چرا به ایران گریخت؟؟؟؟؟؟
آقای ماوویست! شما حوصله داشته باشید، هنوز کجاست. "فرشته" تمامی دروغ ها و اسطوره های دروغین را درهم میشکنند. بت ها فرو میریزند. فرشته ها تاریخ را قرائت تازه می بخشند.
درودبرقضاوتگران راستین واندیشمندان حقیقت باور!عجب انسانهای مغلطه گرا ونا سنجیده سخن یافت میشود که، با جعل وکور خواندن دیگران، سخنان خویش را در قالب هرچه میخواهد بگوید، میگوید؛این کسان به نظرمن یا از بن وریشه ی تاریخ راستین خبر ندارند ویا در قعرایدیولوژی وارداتی آنقدر عرقند که، حقایق را توان دیدن ویا شنیدن هرگز نخواهند داشت. به گپ یکی از دانشمندان روز، این قوماش مردم درخط ایدیولوژی ویا باورهای شیطانی ویا اهریمنی که آشوب خوار است، روان میباشند و آشفتگی تغذیه روزانه ونزاع شیوه کارشان هست؛به همه قضایا از دریچه معکوس نظرمی اندازند وسفید را سیاه وسیاه را سفید برای مردم معرفی میدارند. تفرقه کارشان است وبی منطقی روششان؛در جایکه منطق نباشد،هذیان وبهتان حاکم است ، واندیشه چنین کسان پراز تحقیر انسانها وبرقراری دیکتاتوری فاشیستی میباشد.کشورما از روزیکه ابدالیها برسرنوشتش حاکم شدند، در منجلاب بیهویتی وعدم محور همگرایی به سرمیبرد؛نویسنده محترم، اگر شما به بابابودن احمد خان ابدالی آمده از دربار نادر افشارباور دارید واین کس را سزاوار بابای میدانید، ما هم باید که به قهرمانی ملالی باور داشته باشیم، البته این به مشت میماند که در هوا کوبیده شود! دوم اگر شما به غازی بودن جنایتکاری مانند نادر غدار باور دارید وتمام جنایات اورا نادیده می گیرید، ماهم به این دروغها باید باور کنیم؛ اگر شما مسله سجل نمودن ظاهر خان را درقانون اساسی بحیث بابای ملت ، کارنیکو وبه دنباله قهرمانسازی ملالی میدانید واین را قبول دارید که همه با چشم سر دیدیم وظاهرخان را هم شناسایی داریم، ما هم ملالی را اسطوره وقهرمان ساختگی به زور بپذیریم؟! ودر بدل این پذیرش، بالای شاهنامه فردوسی خط بکشیم؟! ورحمی هم به ادبیات که هزاران شاملو را درس داد واز این دبستان سخنسرایی به همبودگاه تقدیم کرد، نا سزا بگوییم. گیریم مسایل تاریخی شهنامه همه نادرست، ولی حمیل واژه های پیر دانا ودهقانزاده توس را کدام وجدان بیدار وفرهنگ رسآ است که نا دیده بگیرد وبه چرندیات فرهنگ ستیزانه شمااز خود بیگانگان هویت باخته باور نماید. اگر چند سال دیگر از عمر طالبان کرام بگذرد، به یقین که جای ملالیها وابدالیها وظاهر خانها را از نظر شما خواهند گرفت ومردم را مجبور خواهید کرد که، ملا عمرآخوند را بابا واسطوره فتح کله بری قبول نمایند؛ تا امروز نویسندگان غیر پشتون، بنابرشرم وحیا چیزهای را که می بایست می گفتند، نگفتند وشما در برابر این همه نرمش حساسیت نادرست نشان داده اید واگراعمال شوم انگل صفتان پشتونیزم را ریشه یابی وروشن بر ملا سازند، یاوه سرایی ودیوانگی شما در کوهستان سلیمان هم طنین انداز خواهد گردید. تنها خانم فرشته حضرتی وثریا جان بها گوشه گوشه ی جنایات قبیله گرایان سیه اندیش را می گشایند، روزش بیاید ، همه فرزندان نیکو نگر خراسان ، جهت آگاهی بیشتر شهروندان کشور، جنایات از ابدالی تا کرزی والی را برملا خواهند کردوشماهرگزنخواهید تونست که به دروغ پردازی بیشرمانه هم دست بیابید.بهتر است که به حقایق تاریخی تن در دهید ووابستگرایی پشتونیزم را با بیگانگان اقرار کنید. شما یک نفر شاه ویا سردمدار پشتون را برای من معرفی نماید که بدون کمک بیگانگان به قدرت رسیده باشد؟پشتونها با انگریزها هیچگاهی دشمنی نداشته اند وانگریزها ازمیان پشتونها تا کابل خود را رساندند واز سوی مردم شمالی وباشندگان کابل شکست را متحمل گردیدند.هرشاه پشتون از سوی انگریز حمایه میگردید وحتا شاه امان الله خان هم با فامیلش توسط هواپیمای انگریز از خراسان بیرون کشیده شد ومزدور سرسپرده ترپشتون دیگر نادر غدار جایش را با مشوره انگریز تصاحب کرد وقصد انگریز را از مردم کابل وشمالی بیشرمانه گرفت، تا اینکه فرزند نثارگر تاریخ عبدالخالق ، انتقام خون سایر فرزندان سرزمینش را که توسط این سفاک ریختانده شده بودند، گرفت ومردم را از شراین اهریمن زاده رهایی بخشید، روحش شاد ویادش گرامی باد!اگر کدام پرسش باشد ، در اینده پاسخ خواهم داد. سرسری به مسایل نگاه ندارید وعلت این همه پسمانی کشور ما جفای نا بخشودنی قبیله سالاران وسیستم قبیله وی که بدستور انگریز بر گرده ی مردم تحمیل شده است ، میباشد. تندرست باشید.
برادر یا خواهر محترم لمبه:
لطفا خونسردی خودتانرا حفظ کنید. عصر فعلی عصر منطق وکنکاوش است. چرا شما مانند اسلاف افغان ملتی خود در برابر هر بحث منطقی دادو فریاد وولوله براه می اندازید؟
بگذارید که مردم ما بدانند که چقدر فریب چند جعل کار وخیانت کار ملی مانند عبدالحی حبیبی وامثال انهارا خورده اند که با تاریخ انها فریب کاری صورت گرفته!
شما فرموده اید که در مورد اینکه ایا ملالی واقعا وجود داشت یا نه شما کاری ندارید. حق تان است زیرا شما هرگز نمیتوانید وجود ملالی تانرا به اثبات برسانید پس بنا گاهی به نعل میکوبید وگاهی هم به میخ!
شما چی میخواهید بگویید؟ اینکه ما حتما باید چیزهای را که به خورد ما داده میشود حتما وبدون قید وشرط قبول کنیم!
خداوند عبدالحی حبیبی را هرگز با این خیانت که کرده است نمیبخشد! برعلاوه ملالی شخصی دیگری را که حبیبی از خود زاییده است امیر کرور است همان کروری که اولین شاعر پشتو گفته میشود! امیر کرور هم کسی است که هیچ تاریخی از وی ذکر نکرده است ولی صرف عبدالحی حبیبی در اثر جعلی پته خزانه خود انرا ذکر کرده است.
با جعل کاری نمیتوان به خود افتخار تاریخی کسب کرد! افتخار نصیب کسانی میشود که در عرصه عمل واردگردند
سلام:
وقتی چلوصاف شورای نظاری ها از آب می براید به تیتک زدن می افتند.و فتی خانم لمبه اسطوره را با معنی اش ارزیابی کرد و گفت که اگر اسطوره جعل هم باش در صورتیکه در خدمت جنبش مقاومت باشد درست است. فرض کنیم حبیبی پشتون و غبار غیر پشتون اسطوره ملالی میوند را جعل کرده باشند (راستی چگونه شد که یک غیر پشتون با یک پشتون دست یکی کرده و اسطوره ای را جعل کردند؟)چرا مگر مرچ به جان فرشته جان افتید.فرشته جان که تمام خون های کابلیان را از سرو روی مسعود و مسعودیان می لیسد فرشته جان که همدم و همخوان و عاشق سینه چاک مصاحبه ها با دستگیر پنجشیری است. واگر می خواهد «سودابه» وار اسطوره ای منفی باشد.کار خودش است.ما هم برایش توفیق بیشتر می طلبیم. وشورای نظاری ایکه خانم لمبه را متهم گردانیده که گویا وی به مبارزین ضد روسی قهرمان نمیداند ونام های را قطار کرده (مسعود، مزاری، سلطان محمود غزنوی، بچه سقاو، ربانی، سیاف، دوستم، پدرام، ببرک کارمل، عطا، داوود، پیرم قل، دستیگر پنجشیری) باید گفت که شورای نظاری جان : کدام اینها قهرمانان ضد روسی اند.دوستم؟ببرک کارمل؟پدرام؟بچه سفاو؟ ویا مجاهد قهرمان دستگیر پنچشیری؟واگر پنچشیری با مسعود وجه مشترک نمیداشت دفاع پنجشیری از مسعود و مصاحبه های وقتا فوقتا فرشته جان با پنجشیری چه است؟.
لمبه جان ! هر قدر اگر بکوشید وبخواهید با کلمات وجملات مقبول وفریبنده خویش مانند اسلاف خویش با تذویر،مکر وفریب باز هم به چشم مردم خاک بپاشید وتلاش مذبوحانه نمایید تا واقعیت ها را به بهانه های گونا گون طور دگر گون جلوه دهید واذهان را مغشوش نمایید به جایی نه می رسد ،زیرا مردم در طول سی سال به اندازهء کافی آگاهی وبیداری لازم را کسب نموده اند که فریب حرف های فرمایشی جعل بافان وحامیان مترقی نمای شان را نه خورند. شما از یک طرف خودرا مترقی نما وانمود می نماید واز جانب از جعل بافی وتاریخ سازی های آشکار که سر دمداران قبیله در طول حکم روایی غاصبانهء خویش در حق تاریخ ،فرهنگ زبان وتمدن مردم این سر زمین انجام داده اند سراسر چشم پوشی می نماید.مگر همین اسلاف شما نبودکه از نام این کشورگرفته تا نام جا های تاریخی وفرهنگی که بیان گر تاریخ هویت وفرهنگ مردم این سر زمین بود، را از بین بردندوبه عوض آن، نام های جعلی ساختگی زبان قبیله را جبرآ جا گزین آن جا ها ومناطق ساختند که هیچگونه ارتباط تاریخی وفرهنگی با آن جا ومنآطق نداشته است. آیا سبزوار زیبا را در ولایت هرات به شندند جبرآ تغیر نام نداده اند؟ آیا منطقهء فوشنگ را که زاد گاه طاهر فوشنگی اور مرد خراسان زمین است جبرآ به پشتون زرغون تغییر نداده اند؟ آیا قریه بهاءا لدین را در ولایت بلخ که نام پدر مولانا جلا ل ا لدین محمد بلخی بود وبه یاد وی وزنده نگهداشتن نام مولانای بلخی نام گذاری شده بود توسط محمد گل مومندی جبرآ به شپوله تغییر نام داده نه شد ؟ آیابندر قزل قلعه در ولایت کندز را جبرآ به نام شیر خان که یکی از حکمرانان قبیله پشتون در آن منطقه بود تغییر نام نداده اند؟ چرا؟ و به خاطر چه؟ آیا این خاک مستعمرهء این سر دمداران قبیله بود که هویت ، فرهنگ وتاریخ دیگران را بی رحمانه تاراج نموده وبرای خود تاریخ، فرهنگ و هویت ساختند؟ازین گونه فرهنگ ستیزی های که سر دمداران قبیله در حق فرهنگ، تاریخ وهویت مردم این سر زمین روا داشته اند به صد ها مثال وبیشتر از آن موجود است که درین مختصر نه می گنجد وبه همین چند مثال اکتفا می نمایم.آیا از نظر شمااین همه جعل بافی ها به چه منظور صورت پدیرفته است؟ آیا این کار این ها که به قیمت از بین بردن و تاراج وتراشیدن فرهنگ دیگران تمام شده و برای خود فرهنگ، هویت وتاریخ جعلی وقلابی درست نموده اند یک کار درست است که شما به حمایت از آن می پردازید؟ فرشته حضرتی از جملهءهزاران جعل بافی های قبیله گرایان تنها به یکی ازین نوع جعل بافی ها اشاره نموده که توسط تیوریسن های قبیله که کوشیده اند برای خویش، تاریخ وهویت جعلی ودروغی تیار نما یند صورت گرفته است که برای کسانیکه با چشمان قبیله نگاه میکنند این مسایل قابل رویت نبوده واز کنار آن با چشمان پت میگذرند. اما از نظر روشن ضمیران وآگاهان عدالت پسند وراهروان راهء حق وعدالت ، این ها همهء جنایات نابخشودنی محسوب می شودکه قابل باز رسی وباز نگری میابشد که نه تنها فرشته حضرتی به بیان آن بپردازد بلکه فرشته های زیادی باید به این روشنگری اقدام ورزند. برای معرفی وروشن شدن این نوع خیانت های آشکار ملی باید تلاش های پیگر وهمه جانبه صورت گیرد، طبعآ که این امر برای آن های که هنوز در حیطهء افکار واندیشه های پلید قبیله دارند می اندیشند خوش آیند نبوده وموجب پریشانی و ناراحتی شان می گردد. طوریکه موجب عصبانیت وسرا سیمگی شما گردیده است. سر دمداران قبیله به جعل پردازی های بیشماری مبادرت ورزیده اند که شما وامثال شما نمی خواهید آنرا بدانید . شما می خواهید که بر روی این همه جنایات انجام داده شده خاک پاشیده شود تا قبیله گرایان بتوانند در پناهء این جعلیات به سلطهء ناروای خود ادامه دهند.
لمبه جانی ته! په دی ننی متمدنه دنیا کی هر انسان حق لری چه خپل نظر، مفکوره اونقد په آزدانه توگه مطرح کرٍی. او نومورٍی نظر یا عقیده که چا ته دمنلو ورٍ نه وی په دیره سرٍه سینه او متانت اومنطقی توگه کولی شی خپل دلایل ، اسناد او اعتراض ورته ولاندی کی او دهغه نظر په متمدنانه او مؤدبانه طریقی سره رد کی چه دا یوه قبول شوی اصل او پرنسیپ په متمدنه دنیا کی شمیرل کیژی. اما متأ سفانه چه تاسی ددغه پرنسیپ په نه مراعتولو سره دغه منل شوی اصل په پخو لاندی کرٍی دی. ته نشی کولای چه دخلکو خوله بند کی . خلک حق لری چه خپل کرک ،انتقاد اوانزجار د هغه مستبد او جابر امیرانو اوشاهان پر ضد وشه یی چه د خپل نا روا کرٍه ورٍه سره اود نا جایزو له لاری په درواغو ،جعل اوتذویر حانته تاریخ او هویت جورٍ کرٍی دی ولو چه دا کار دنورو دتاریخ ،هویت او فرهنگ له مینحه ترٍلو په قیمت تمام شوی وی. ته لکه خپل جابر اسلاف غوندی نه غوارٍی چه دخلکو آواز اوچت شی تهدیده وی او په نا شایستو او رکیک الفاظو اوکلماتو مقابل لور توهینوی چه دا د یوه با شخصیته اوبا هدف لیکونکی له اخلاق اوسلوک سره مغایرت لری. ته او تاسی په شان کسان چه غوارٍی د خلکو آواز په ستونه کی خپه کرٍی اشتباه کوی. هغه وخت تیر شویدی چه ستاسو ظالموامیران او شاهان او دهغوی عمال دخلکو خوله تللی وه هر سه چه هغوی کوله چاه دهغوی په مقابل کی جرات نه کول چه سه ووایی او تاسی په ننی زمانه کی چه دانترنیت اوجمعی رسانو دنیاده لا هم غوارٍی چه خلک چپه خوله ناست وی مگر دا یوه اشتباه ده. که فرشته حضرتی ونه وایی یو بل به ووایی دا یوه سیلاب ده چه ته اوستاسو په شان کسان که وغوارٍی چه په مخه یی ودریژی دریدلی نشتی ته خو په انترنیتی سایتونو وگوره چه د فرشته حضرتی لیکونو کوم تعداد کسان تاییده وی اوکوم تعداد رده وی. د فرشتی حضرتی آواز دخلکو بر حق او عدالت غوشتونکی آواز دی چه هغه دحقایقواو واقعیتونو بیانول دی چه دمستبد امیرانو په واسطه جعل او دروغ خلکو ته ولاندی شویدی. دهغه خاموش اوچپه خلکو آواز دی چه کلونو کلونه دظالمو امیرانو اومستبدو شاهانو دغیر عادالانه دکرٍو ورٍه قربانی شوی دی.
ُِ
لمبه جان (...؟) د اور لمبی جانی آرام ، آرام ریلکس .
از خر تعصب فرود آمده به مردم اجازه بدهید در مورد این به اصطلاح قهرمانان و اسطوره های گذشته تحقیق کنند تا سره از نا سره و قهرمان از نا قهرمان جدا شود، جه فرقی میکند که این شخص فرشته باشد یااحمد ویا محمود، کسی دیگری بر عکس آن ثابت نماید که واقعا این اشخاص وجود خارجی داشته و قهرمان بودند ، این گونه بحث ها باعث میشود مردم بیشتر آنها ها را بشناسند،که در حقیقت خدمتی است بر آنها . با افشا شدن جعل عبدالحی حبیبی با جعل پته خزانه ، تمامی داشته های آن زیر سوال رفته است .به هرکسی که موجدیت چنین قهرمانانی را در قبیله شما زیر سوال میبرد او را به اصطلاح تکفیر نکنید ، بلکه بسیار متمدنانه بر خورد کنید .
جانم ما دیدیم که کی ها واقعا قهرمان اند و کی ها قهرمان قلابی اند . نوشته هایت بیشتر به نویسندگان دشنام پراگن میماند .