صفحه نخست > دیدگاه > فرشته حضرتی و برداشت ارتجاعی از تاریخ

فرشته حضرتی و برداشت ارتجاعی از تاریخ

پلشتی ها حاصل نظام، تفکر و فلسفه ی خاص است که نامش را می توان نظام و تفکر جهادی-طالبی نامید
عمر
پنج شنبه 25 دسامبر 2008

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

مدتی می شود که خانم فرشته حضرتی به یک سلسله مسایل خاص که متعلق به ملیت و قوم معینی می شود می پردازد. البته اینجا قصد ام این نیست که به تشریح مفاهیم چون اسطوره، اخلاق، تاریخ و غیره بپردازم. فکر می کنم این پدیده ها بیش از آن بغرنج و پیچیده اند که بشود آن ها را با رد چند شاه و امیر و نوکر و چاکر از قوم معین به نقد و بررسی گرفت. بررسی های خانم فرشته حضرتی و پرداختن یک جانبه و تنگ نظرانه اش به این مسایل، بشدت سطحی و غیر جامعه شناسانه است. از همه مهمتر اینکه خانم فرشته در بررسی مسایل اجتماعی، علایق، برداشت ها و باور های شخصی خود را نیز دخیل گردانیده است.

تمرکز به سنت ها و اخلاقیات قوم پشتون و بعد ریشه ی تمامی مشکلات و نابسامانی های اجتماعی و سیاسی افغانستان را – البته در 250 سال اخیر- به گردن قوم پشتون و اخلاقیات و باور هایش انداختن، روش و تفکر روشنفکرانه و پیشرو نیست. اگر خانم فرشته کمی بیشتر به مطالعه تاریخ و پدیده های اجتماعی کشور و جهانش بپردازد، به بسیار سادگی در می یابد که اخلاقیات و سنت ها جامد، ایستا، مقدس و ابدی نیستند. اخلاق و سنت معین می تواند در زمان و مکان خاصی مقدس و پیشرو باشد و برعکس همان اخلاق و سنت در زمان و مکان دیگری عقب گرا و منحط ثابت گردد. اخلاقیات، رفتار و هنجار های سنتی و فرهنگی انسان ها برخاسته از محیط و شیوه ی زندگی انسان ها است. هیچ فرهنگ و اخلاقی نمی تواند به رشد و پیشرفت اجتماعی کمک مثبت کند مگر اینکه زیربنای زندگی اجتماعی این فرصت را به گونه ی پیشرو و متوازن مساعد سازد. بناً اگر همین تاریخ 250 ساله افغانستان را در نظر گیریم، فرق و اختلافات شدیدی میان اخلاقیات و هنجار های باشندگان کشور نمی یابیم. در یک بررسی کوتاه و بیطرفانه ما به فرهنگ و اخلاقیات شهری و فرهنگ و اخلاقیات دهی بر می خوریم که هر یک خاستگاه و تکیه گاه معین خویش را دارند. و اگر کمی بیشتر واقع بین باشیم (اگر افغانستان را تنها کابل و کابل را افغانستان را ندانیم) قبایل (زیی ها و خیل های مختلف) مختلف پشتون از وحدت اخلاقی و فرهنگی معینی برخوردار اند و این تنها قدرت سیاسی است که در مقاطع معین تاریخ، سران باصطلاح قبایل و همچنان سران سایر اقوام کشور را بخاطر کسب قدرت سیاسی بیشتر به جان هم می اندازد.

با توجه به نکات بالا، بررسی ها و تحلیل های خانم فرشته در شمار تحلیل های واقع بینانه و جامعه شناسانه نمی آید. تحلیل خانم بیشتر با مقاصد و نیات سیاسی می باشد که بخاطر تثبیت برحق بودن آن، از ثابت کردن هر ناحقی به حق و هر حقی به ناحق دریغ نمی کند.

تاریخ افغانستان تاریخ درد و اشک تمامی اقوام اش است. تاریخ افغانستان تاریخ گره خوردن اخلاقیات و سنت های اقوام اش است و تاریخ افغانستان تاریخ ظلم و ستم ارباب بر رعیت اش است. این تاریخ به همان قوتی که در جنوب و شرق بوده و است، در شمال و غرب و مرکز نیز بوده و است. هیچ شاه و امیر پشتون به رعیت و ستمدیده ی پشتون رحم نکرده و نمی کند و هیچ امیر و آمر هزاره و تاجک و ازبک به رعبت و ستمدیده ی قوم خویش رحم نکرده و نمی کند. منافع اقتصادی اربابان و تاجران اقوام مختلف آنان را وا می دارد تا در پی قانون واحد باشند و این قانون به شکل ناخود آگاه آنان را به سوی سیاست و عملکرد سیاسی معین می کشاند. اگر در مقاطع معین تاریخ شاهد تصادم منافع امیران و شاهان هستیم، این تنها بخاطر خاستگاه اقتصادی آنان است. تاجر و سرمایه شهری در پی قوانین تازه می افتد که خواهی نخواهی منافع اربابان دهی را به مخاطره می اندازد.

در تمامی نوشته ها فرشته حضرتی در پی آن است تا ثابت سازد که گویا جنوب و فرهنگ و سنت هایش خاستگاه تمامی پلشتی ها و نابسامانی های افغانستان و مردم اش است. فکر می کنم در جریان نوشتن "فرهنگ قبیله بستر تولید بحران!"، خانم فرشته یا بیش از حد عامی شده است و یا هم ضد مردمی. در نوشته اش با بیشرمی تمام به ملیت و فرهنگ و رسوم معین اش توهین می کند و با سقوط در منجلاب عامی گری و جهالت "روشنفکرانه"، جنوب و پشتون ها را ریشه ی تمامی بحران افعانستان می داند. از کجا پل و گز می کنی خانم!؟ آیا تاریخ کشورت را آنطوریکه باید مطالعه کرده ای یا اینکه تعصب قومی و گروهی دید و منطق ات را نیز خشکانده است؟ از کدام فرهنگ و سنت می نویسی؟ از حملات انتحاری؟ از کدام تاریخ به بعد؟ از فرهنگ خشونت و ناشکیبایی؟ از پایمال کردن حق زنان؟ از ازدواج اطفال؟ از بد و بدل؟ از "رقص مرده"؟ از "بصیره" ها در شمال یا "ناهید" ها در کابل؟ از "گلیم جمع" ها در جنوب و شرق یا از "یکاولنگ ها" در مرکز؟ از "دشت لیلی" یا تاکستان های شمالی؟ از "خارجی ربایی" در جنوب یا "آدم ربایی" در کابلت؟ از طالب سالاری در جنوب یا تفنگ و ارباب سالاری در شمال؟ از خودسوزی زنان در هرات یا تجاوز بر دختران کم سن و سال در شمال؟ از تعدد زوجات در جنوب یا تعدد کنیزان در شمال؟ از بچه بازی در قندهار یا زنگ و جامن در شمال؟ از تریاک در شمال یا هیرویین در جنوب؟ از حضرت علی در شرق یا عطا خان در شمال؟ از رقصاندن زنان در محافل جهادی در شمال یا و غیره و غیره؟

ببین فرشته جان که چقدر خام پورته کرده ای. چقدر ناشیانه بررسی کرده ای و چقدر در آسیاب دشمن ملت آب ریخته ای. اگر قضاوت را بر این بگذاریم که تمامی واقعیت های بالا شامل فرهنگ و رسوم اقوام کشور می شود، پس این فرهنگ و رسوم کلی است و تمامی کشور را در بر می گیرد و از گزندش تمامی اقوام رنج می برند. جنوب همانقدر از پلشتی "فرهنگ" و "رسوم" رنج می برد که شمال. خشونت "فرهنگی" در شمال همانقدر ظالمانه و کوردلانه است که در جنوب. مردم در شمال به زنان همان حیثیتی را قایل اند که در جنوب.

بررسی ولایت و یا گروه معین از انسان ها در مقطع معین از تاریخ و بعد تعمیم مطلق آن بررسی و نتیجه گیری ها بر دیگران فاقد پایه علمی است. مسئله حملات انتحاری یکی از این مسایل است. حملات انتحاری در افغانستان تاریخ بیش از حد کوتاه و مقطعی دارد. این پدیده شامل فرهنگ و سنت پشتون ها نبوده و نیست. در شروع یک عملکرد وارداتی بوده است که بیشتر گروه های افراطی در عراق بکار می برند. اگر اولین اش را حمله علیه مسعود – آن هم توسط اعراب- در نظر گیریم، تاریخ این پدیده بیش از 8 سال نمی شود. این عملکرد بیشتر بار مذهبی دارد تا فرهنگی یا سنتی. احزاب و بنیادگرایان اسلامی و طالبان با شستوشوی مغزی جوانان فقیر در مدارس دینی پاکستان آنانرا چنان محو زیبایی های بهشت برین می سازند که جوانان راه فرار از درد و فقر فردی را در پیوستن به خدا و آخرت می دانند. خرامیدن در میان حوریان بهشتی و فراوانی شیر و شکر و ناز و نعمت ابدی یکی از انگیزه های شدید آمادگی اقدام به حملات انتحاری است. پس طوریکه دیده می شود دو انگیزه ی اصلی یعنی فقر اقتصادی و انگیزه ی مذهبی دهها جوان را آماده می سازد تا با مرگ خودخواسته از فقر این دنیای فانی نجات یابند و به نعمت و عیش آن دنیای ابدی دست یابند. در اینجا فرهنگ و یا سنت پشتون و یا پشتونوالی هیچ کمکی نمی کند. فقر اقتصادی و انگیزه ی مذهبی و فلسفه ی جهاد علیه کفار به همان شدت و حدتی که یک فلسطینی انتحار کننده را علیه اسراییل قرار می دهد، یک پشتون طالب را نیز علیه "دشمنان" اش قرار می دهد. راستی خانم فرشته توجه کرده اید که تمامی این انتحار کننده ها به قشر بسیار هم پایین و فقیر اجتماع تعلق دارند. آیا می توانید تنها یک نمونه ذکر کنید که در آن مثلاً فلان تاجر پشتون و یا پسر فلان ملک و یا قاچاقبر و جنگسالار پشتون دست به عملیات انتحاری زده باشد. یاد تان باشد که قشر بالای اجتماع و افراد مربوط به طبقات حاکم پشتون هیچ وقت به این عمل مذهبی دست نمی زنند چون آنان نعمت و عشرت را در همین دنیا تجربه می کنند و به گفته ی خیام نقد اش را از نسیه اش بهتر می دانند چون به تجربه دریافته اند "که آواز دهل برادر از دور خوش است".

فرشته حضرتی و رسوم و فرهنگ در افغانستان

"فرهنگ پشتون مجموعه ی از آداب، رسوم، باورها، سنت ها، والگوهای رفتاری میباشد که دریک جغرافیای مشخص وتوسط یک تیره قومی مشخص به مصرف میرسد. اما نظر به شواهد و مستندات تاریخی این فرهنگ تاهنوز نتوانسته است بستر تولید تمدن، و پرورش تفکر واندیشه های سهیم در افتخارات بشری قرار بگیرد."

بسیار هم گل گفته اید. چرا نه؟ نه تنها پشتون ها، بلکه تاجک ها، ازبک ها، هزاره ها و سایر اقوام کشور که در "جغرافیای مشخص" و معینی زندگی می کنند نتوانسته اند "بستر تولید تمدن، و پرورش تفکر و اندیشه های سهیم در افتخارات بشری" قرار گیرند. در این بررسی نمی خواهم به تاریخ کهن رجوع کنم. من نیز از همان تاریخ شروع می کنم که فرشته حضرتی آنرا تاریخ مبدا در تراژدی ها و مصیبت های افغانستان می داند، یعنی 250 سال اخیر. اگر کمی واقع بین باشیم، در 250 سال نه تنها پشتون ها بلکه تمامی اقوام کشور نتوانسته چیزی تازه ی شامل گنجینه ی دانش و تمدن بشر کنند. و این ناکامی ریشه در فرهنگ و سنن اقوام کشور نه، بلکه ریشه در زیربنای اقتصادی که خود خالق فرهنگ و سنن می باشد دارد. دوران طلایی کشور های اسلامی و همچنان دوران طلایی جغرافیای بزرگ دنیای کهن ای که افغانستان نیز شامل اش می شد سده هاست که بسر آمده است. دیگر نه مولانای داریم و نه زردشتی؛ نه "قانون" ابوعلی سینا جاذبه ی دارد و نه عدالت "مزدک" . حالا اکثریت ملت (منفی قشر محدود از رده های بالای تحصیلکرده ها) بیش از آنکه از "بوی موی جولیان" و "درشتی هایش" خوشش آید از "آغا بچه و سراچه اش" خوشش می آید. با داشتن اقتصاد ِ که محصولات فرهنگی اش "آغا بچه و سراچه اش" باشد، آروزی سهیم شدن در گنجینه ی دانش بشری را نداشته باشید. اگر منظور از دانش بشری خانم فرشته تمامی دست آورد های مادی و معنوی این 250 سال اخیر باشد (گذشته اش را می گذاریم فعلاً)، اروپای سیکولار پیشقراول تمامی بشر بوده است. از برکت دست آورد های اروپایی ها و بعداً تمامی دنیای غرب است که ما بندگان "نفرین" شده ی خدا می توانیم "کابل پرس?" را با فشردن چند کلید معین بر روی صفحه ی کلید خویش باز کنیم و از "تنگ نظری" های خانم فرشته و تیوری پردازی های ارتجاعی اش پیرامون تاریخ، فرهنگ و سیاست آشنا شویم. و باز هم از برکت همین دست آورد های سیاسی جهان غرب است که خانم فرشته بدون ترس از تعقیب و حملات انتحاری با خاطر آرام و تماشای دریاچه های زیبای سویدن فرصت نویسندگی پیدا می کند. و اگر از دانش طبیعی بگوید باز هم دیده می شود که اکثریت مطلق برندگان جایزه نوبل در علوم طبیعی غربی ها اند و "متاسفانه" یکی از آن ها هم از تیره ی پشتون های هند می باشد(قدیر خان پاکستانی).

پس بیجا بخود زحمت ندهید که در این راستا نیز تیر تان به خطا می رود. هیچ چیزی را نمی توانید ثابت کنید جز فقر اقتصادی و به همین منوال و پیمانه فقر فرهنگی و اجتماعی تمامی اقوام کشورت. من ِ هزاره و توی تاجک و من ِ پشتون و توی ازبک و من ِ پشه ای و توی بلوچ و من ِ ترکمن و توی نورستانی همانقدر از کاروان دانش و دست آورد بشری در این 250 سال دوریم که تنها با همدلی و همکاری و برپای نظام جدید و سراسر نوین می توانیم به کاروان تمدن و تعالی بشری بپیوندیم.

تا زمانیکه زیربنای اقتصادی و سیاسی کشور بطور رادیکال تغییر نکند، در شرایط فعلی هیچ یک از اقوام کشور نمی تواند چیز تازه ی شامل دانش بشری کند. با توجه به فقر گریبان گیر، دست آورد در علوم طبیعی و دانش بشری بسیار نادر است، مگر اینکه شماری از افغان ها از فرصت های اجتماعی در دست داشته در سایر کشور ها، بخصوص غرب، استفاده ی مثبت کنند.

تاریخ و شاهان

دید فرشته از تاریخ و سرنوشت ملت ها، دید یک بعدی، انتزاعی و متافزیکی است. خانم فرشته با بررسی اش، تاریخ ما را تاریخ شاهان و قهرمانان می داند. در این هیچ شک نیست که این شاهان و قهرمانان مورد قبول خانم فرشته نیستند اما در نهایت عملکرد فردی آنان را تاریخ کلی کشور و مردمانش قلمداد می کند. به باور فرشته و همفکرانش، این عملکرد فردی شاهان و قهرمانان جعلی بوده است که ما سردچار این سرنوشت تیره و تار شده ایم. اگر شاهان عاقل و عادل می بودند و قهرمانان جعلی واقعی، ما شاید سرنوشت دیگری می داشتیم.

قبل از همه باید در بررسی پدیده های اجتماعی و فرهنگی، زمان و مکانی را که این پدیده ها در بستر آن جوانه زده و با سیر تکاملی جامعه قوام می گیرند بررسی کرد. بررسی مثلاً شخصیت احمد شاه ابدالی با معیار ها و باور های جهان فعلی ظالمانه و غیر علمی است. احمد شاه در زمان و مکان معین و با سطح فکری فردی خویش و سطح فکری و مادی جامعه اش همانی می توانست باشد که بود. او درست همانطوری عمل کرد که شاهان اروپایی قبل از انقلابات بورژوایی در اروپا می کردند. لشکر کشی های غارت گرانه ی احمد شاه و چپاول هند با هیچ گونه مقاومت داخلی مواجه نشد و سرداران قبایل و اقوام مختلف کشور با توجه به منافع طبقاتی خویش از این غارت گری ها و به یغما بردن ها حمایت می کردند. نظام فیودالی کشور با لشکر کشی های احمد شاه موافق بود و وضعیت اقتصادی اکثریت توده های ملت (از تمامی اقوام) بشکل ناگسستنی و عمیق با نظام فیودالی و جنگ های فیودالی گره خورده بود. اگر احمد شاه نمی بود، شاه دیگری تقریباً همانی را می کرد که در آن دوران احمد شاه کرد. حتی اگر این شاه هزاره می بود، شرایط آن دوران او را به یک احمد شاه هزاره تبدیل می کرد. عملکرد شاهان تاریخ، فردی نه بلکه برخاسته از خواست های کلی طبقات و اقشار حاکم آن دوران و جامعه می باشد. نظام فیودالی دوران احمد شاه و یا هم نظام مستعمراتی و فیودالی دوران امیر عبدالرحمن خان جلاد نمی توانست چیزی دیگری باشد. حتی شورش شخصیت های پیشرو در حلقه امان اله نتوانست سیر کلی جامعه افغانستان از مسیر اصلی اش (مستعمراتی و فیودالی) تغییر دهد. با آنکه آرزو های امان اله و حلقه اش در کل آروزی های ملی و پیشرو بود، اما زیربنای اقتصادی و فرهنگی آن دوران آمادگی پذیرش این خواست مترقی را نداشت. شخصیت امان اله می توانست سیر تکاملی جامعه را به طور مثبت تسریع کند، اما از آنجاییکه نظام مستعمراتی و فیودالی کشور، منافع اش را در تضاد با این پیشرفت می دید، جلو اش را گرفت.

ظهور نادر جلاد در صحنه سیاسی افغانستان در دوران استعمار موافق با سیر کلی پدیده های آن دوران بود. نادر نماینده ی نظام مستعمراتی-فیودالی بود که باید این نظام را با چنگ و دندان و خون و آتش نگهداری می کرد. سرکوب جنبش های مشروطه خواهانه و سر به نیست کردن شخصیت های آزاده و ملی (از تمامی اقوام، به شمول مشروطه خواهان پشتون) از سوی نادر و همدستان جلاد اش در نهایت حافظ منافع طبقات فیودال و اربابان استعمار بود. این سیر و تکامل را بسیاری از کشور طی کرده اند و منطق تاریخ اش منطق علمی و عقلایی دارد.

"عبدالرحمن وملاعمر ساخته وپرداخته ی هیچ بیگانه ی نیستند که براندام این فرهنگ تحمیل شده باشند. این دو شخص درحقیقت محصول وتولید یک فرهنگ می باشند که در فاصله ی یک صدسال ازهمدیگر، اقوام غیر پشتون را قتل عام کرد و بذر کینه را درمیان مردم این سرزمین پاشیدند." بنابر منطق فرشته خانم، عبدالرحمن و ملاعمر را فرهنگ پشتون ها تولید کرده است. این نگرش چنان کودکانه و عامیانه است که حتی شاگردان مدرسه نیز آنرا به تمسخر می گیرند. به احتمال قوی آنان با سیلی های محکم فرشته جان را از خواب بیدار خواهند کرد و برایش حالی خواهند ساخت که ملا عمر از تولیدات پاکستان و "آی اس آی" آن می باشد. راستی نگفتید که دوستم آغا و سایر آغایان جهادی و غیر جهادی حاصل کدام فرهنگ اند. بنابر منطق شما، دوستم باید حاصل فرهنگ ازبک باشد و اسماعیل و عطا و فهیم آغا هم حاصل فرهنگ تاجک. حساب مزاری و مسعود هم که برای شما معلوم است. قهرمان دو ملیت مظلوم که علیه قوم مستبد و قهار پشتون قیام کردند و جام شهادت نوشیدند و قهرمان شدند. راستی در زمان قتل عام افشار کجا بودی؟ در گوتنبرگ یا پنجشیر؟ زمانی که بابا مزاری به شاگرانش "رقص مرده" نشان می داد، حتماً سیاسی نبودی و یا خانه داری فرصت تعقیب حوادث کشور را برایت نمی داد. این افراد جانی و قدرت طلب، چه پشتون و غیر پشتون اش، همه و همه با درد و آلام مردم بیگانه بودند و جنگ را نیز بخاطر کسب قدرت حزبی و گروهی براه انداخته بودند. اگر کمی توجه کنی می بینی که همین کسب و امتیاز سیاسی بالاخره محقق هزاره را که نماینده طبقات و اقشار بالایی ملیت هزاره است، در کنار سیاف سینه بر و خلیلی را در کنار پشتون (از تیره ی عبدالرحمن ها) نشاند. این واقعیت بخوبی نشان می دهد که مردم برای زورگویان و قدرت طلبان پشیزی اهمیت ندارند. اینان با بیشرمی حاضر اند تا با تصویب دهها قانون حافظ منافع مشترک خویش علیه تمامی مردم مظلوم از تمامی اقوام باشند.

خانم فرشته می نویسد: "حاکمیت های سیاسی اصولا تولید فرهنگ ونگرش سیاسی یک جامعه می باشد. لذا وقتیکه تولید یک فرهنگ ازجنس عبدالرحمن وملا عمر باشد، دورازانتظار نیست که مفاخر تاریخی ویران گردد، به صورت زنان اسید پاشیده شود، مکاتب به آتش کشیده شود، انسانها مانند گوسفند سر بریده شود و فرهنگ انتحاری درباورهای دینی ساکنان جنوب نهادینه گردد." اول اینکه "حاکمیت های سیاسی اصولاً تولید فرهنگ و نگرش سیاسی یا جامعه می باشد" چندان چنگی به دل نمی زند. گناه تان نیست. کم می دانید اما می خواهید زیاد بگویید. اگر حق را بر جامعه شناسی و علوم سیاسی بدهیم، مسئله را طوری دیگر مطرح می کنند. مطابق جامعه شناسی و علوم اجتماعی "حاکمیت های سیاسی" اصولاً تولید نظام اقتصادی جامعه اند. "قدرت سیاسی دیر یا زود به دنبال قدرت اقتصادی می آید؛ انقلاب های کامیاب فقط امضای سیاسی موفقیتهای اقتصادی قبلی هستند." و همچنان فرهنگ و نگرش سیاسی خود حاصل نظام اقتصادی و سیاسی جامعه است. فکر می کنم اگر کمی به تاریخ دقت کنید، همیشه نظام اقتصادی معین، دارای نظام سیاسی و نگرش فرهنگی خاص بوده است. فرهنگ غربی حاصل رشد لجام گسیخته ی اقتصاد سرمایه داری (کاپیتالیستی) است و این فرهنگ را نمی توان در کشور های که جهت عمده اقتصاد آنان را تا هنوز نظام اقتصادی زمین داری (فیودالیزم) تشکیل می دهد جستجو کرد. نگرش سیاسی سرمایه داری برخاسته از منافع اقتصاد و نظام سیاسی سرمایه داری است. فرهنگ جهانی شدن، حاصل اقتصاد جهانی شدن است والا هرگز بیژن قندوزی "رپ" امریکایی نمی خواند که بسیار هم بیمزه است. نگرش سیاسی فعلی کشور مان برخاسته از اقتصاد فعلی اش (اقتصاد گره خورده ای فیودالی-مافیایی) است. این اقتصاد و نگرش سیاسی فرهنگ و ارزش های را تولید خواهد کرد – مثلاً آدم ربایی بخاطر پول- که بشدت ویرانگر و مخل نظم اجتماعی خواهد بود.

تجاوز بر بصیره ها و خود سوزی: کدام فرهنگ، پشتون یا؟

فرشته خانم با آوردن مکتب سوزی، تیزاب پاشی و غیره می خواهد ثابت کند که گویا فرهنگ و تفکر عمومی پشتون ها موافق با این عملکرد ها است. تیزاب پاشی بروی دختران تاریخ درد ناک دارد و گروههای اخوانی پیشقراولان این عمل جنایتکارانه و بزدلانه بودند. گلبدین یکی از آن جوانان عقد ای بود که دهه ها قبل از طالبان تیزاب پاشی را بالای دختران در دانشگاه کابل تمرین می کرد. دشمنی با مکتب و قلم نیز داستان طولانی دارد. اگر بخاطر داشته باشید اولین بار در دوره ی زمامداری مسعود-ربانی، شماری زیادی از کتاب های دانشگاه کابل سوختانده شد. آیا این عمل خاینانه ی مسعود-ربانی و غیره جهادی ها را برخاسته از فرهنگ تاجک می دانید یا چطور؟ امیر عبدالرحمن خان (بچه سقا) نیز بیشتر در فکر بودنه بازی و مرغ بازی هموطنان اش بود تا درس و تعلیم و کتاب و قلم. نازی ها نیز کتاب های بیشماری را سوختاندند اما هیچ کشور و ملتی در اروپا، فرهنگ جرمن را خاستگاه نازیزم و کتاب سوزی و آدم سوزی آنان نمی داند.

راستی در رابطه با خودسوزی دختران در هرات چی می گویید؟ طوریکه دیده می شود اکثریت آنان متعلق به قوم تاجک اند. آیا فرهنگ و خشونت تاجک در خانواده و جامعه باعث این خودسوزی ها و زن ستیزی ها می شود؟ تجاوز بر بصیره ها را چطور؟ آیا فرهنگ ازبک و یا تاجک را عامل این تجاوز ها در شمال که عطا محمد تاجک و دوستم ازبک حاکم بلامنازع اند می دانید؟ در رابطه با "سربازان کودک" و تجاوز جنسی بر آنان در تمامی نقاط کشور و بخصوص در صفوف جنگسالاران شمال چی می گوید؟ آیا تجاوز بر "سربازان کودک" برخاسته از فرهنگ تاجک و ازبک و غیره است یا تنها مختص طالبان پشتون است؟ آیا بیاد دارید که تجاوز دستجمعی ملیشه های دوستم و غیره جهادی ها باعث مرگ و خودکشی صد ها "ناهید" در مکرویان ها و غیره شد؟ آیا دیدن زن در حال ولادت از فرهنگ تاجک آب می خورد یا پشتون؟

بهرحال، از این مثال ها می توان بیشمار قطار کرد. قصد ام از آوردن این همه مثال اینست تا خانم فرشته به این واقعیت تلخ پی برد که نابسامانی ها و پلشتی های فعلی جامعه و کشور اش ریشه در فرهنگ من و تو ندارد. پلشتی ها حاصل نظام، تفکر و فلسفه ی خاص است که نامش را می توان نظام و تفکر جهادی-طالبی نامید. اکثریت پلشتی های فعلی کشور بعد از ظهور کثیف جهادی ها و طالبان به "ارمغان" آمد.

سخن آخر

مشکلات و نابسامانی های اجتماعی و سیاسی افغانستان نه تنها مربوط علل و شرایط داخلی کشور می شود بلکه عمیقاً ریشه و توشه در شماری از علل و شرایط خارجی نیز دارد. تا زمانیکه مشکلات کشور را در پیوند با جو سیاسی و اقتصادی عمومی منطقه و جهان نبینیم، نمی توانیم به بررسی و تحلیل منطقی و علمی در زمینه ی علل بدبختی ها و فقر و نابسامانی های اجتماعی دست یابیم. شاهان و امیران تولید شرایط معین اجتماعی اند و جبر تاریخ بعضی ملت ها را دچار سرنوشت تیره و تار می سازد. جبر تاریخ بعضی اقوام را تا پرتگاه نیستی پیش می برد. وظیفه عنصر آگاه هر قوم و ملت است تا با تحلیل علمی قضایا و ریشه یابی بدبختی های ملت و اقوام، راهکرد های علمی و عملی برون رفت از بحران و نابسامانی ها را در یابد و ملت و اقوام را بسوی وحدت و رستگاری و آزادی و سربلندی رهنمون گردد. در شرایط که ملت و تمامی اقوام کشور بخاطر یک لقمه نان جگر گوشه های خویش را می فروشند و مشتی از جانیان مزدور زندگی ملیون ها انسان بی نوا را به گروگان گرفته اند، دامن زدن به تنش های قومی جز خدمت به ارتجاع و تداوم تجاوز و اشغال چیزی دیگری نیست. الله و بلا را به گردن ملا (پشتون ها) انداختن همانقدر ارتجاعی، ضد ملی و نابخردانه است که انداختن گناه یلغار افشار بگردن قوم تاجک و یا قتل عام دشت لیلی به گردن قوم ازبک.

تاریخ رفتار اجتماعی تمامی ملت ها و اقوام تاریخ نیکی ها و فضیلت ها از یک سو و تاریخ پلیدی ها از سوی دیگر می باشد. تسلط نیکی ها و فضیلت ها باعث پیشرفت می شود و ضعف فضیلت ها و نیکی ها باعث تسلط نسبی پلیدی ها و انحطاط اجتماعی و فرهنگی می شود. در شرایط فعلی افغانستان و مردم اش (از تمامی اقواد و نژاد ها) با پلیدی های سر دچار اند که عمر موقت و ناپایدار دارند. چون تاریخ رو به آینده دارد و آینده رو به پیشرفت و تکامل، ملت و تمامی اقوام ما روزی سربلند و سرخ روی تاریخ خواهند شد. گذشتن ازین برزخ همدلی و همکاری می خواهد. آنانیکه قوم معین و یا اقوامی را جاهل و بی فرهنگ و فاشیست خطاب می کنند، خود در قعر بی فرهنگی و فاشیزم قومی غرق اند. ما در صورت می توانیم فاشیزم را بگونه ی علمی و عاقلانه نقد کنیم که بدیل نیک و همه گیر برای همه داشته باشیم والا در نهایت خود عامل فاشیزم علیه دیگران خواهیم شد.

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • اقای محترم ایکه نامت را نوشته نکرده ایی واین نقد را نوشته نوشته نموده ایی وامده ایی از پشتونها حمایت کرده ایی.
    وتحلیل کرده ایی که فرزندان فقیر پشتون انتحار کننده است این فقر بقول خودتان دامنگیر همه جامعه یی افغانستان است یعنی غیر اوغان - چطور که تنها بچه های اوغان این فریب را می خورد ؟

    من از خانم فرشته حضرتی دفاع نمی کنم کاری به دیدگاهش ندارم .

    ولی باور کن که استبداد شاهان پشتون علت عمده پسمانی کشور می باشد وحاکمیت 250 ساله شان به قوم اوغان یک باور غلط داده است که ان برتری جویی و.....آنها میباشد.
    بعضی دروغها به بعضی اقوام نسبت داده می شود که هیچ مدرک وسندی ندارد مثل رقص مرده.
    هرکس که این اتهام را وارد می کند مدرک بیاورد.

    مردم هزاره همیشه در طول تاریخ این کشور بیدفاع بوده هرکس هرچه خواسته تهمتی بزند تهمت اش را زده ورفته است.

    اقای نویسنده میدانی که در زمان حاکمیت عبدالرحمن 62 درصد این قوم نابوده شده است ؟و...........و.......
    دراینباره جه می گویی ؟
    رقص مرده یک حربه و توظئه نا جوان مردانه رقیب در زمان جنگهای داخلی بود.

    • باسلام ودرود.
      خدمت آقای ع س عرض شود که با این برداشت مارکسیستی که شما ازتاریخ سیاسی افغانستان دارید، نتیجه اش بخشی ازبحران امروز است که هنوز هم برای آن پایانی تصور نمیشود. به نظرمن فرشته حضرتی به یکی از پیچیده ترین پدیده ی بحران خیز این سرزمین اشاره کرده است که همان فرهنگ وسنت های جنوب می باشد که نظامهای ارزش ستیز ونظام داران انسان کش را در بستر خود پرورش داده است و وهمین نظام دارن انسان کش همواره تلاش ورزیده است که است که پدیده ی بحران خیز ارزش ستیز را به نام فرهنگ ملی براندام تمام این جامعه نا همگن تحمیل نماید. همان جملاتی را که شما از فرشته حضرتی نقل قول کرده اید، اتفاقا قوی ترین ومنطقی ترین بخشی از نوشته ی ایشان می باشد که تاهنوز کسی شهامت پرداختن به آن را نکرده است . البته تقصیر شما هم نیست برای که شما با تئوری های اجتماعی آشنایی ندارید وتمام فعل اونفعالات دنیا را ازهمان چشم انداز مارکسیزم می بنید که همه نابسامانیهای اجتماعی را حاصل تضاد طبقاتی میداند. درحالیکه انسانها به عنوان موجودات اجتماعی در بستر فرهنگ وسنت و همچنان دربسترسازه های اجتماعی پرورش می یابد. وقتیکه فرشته میگوید عبدالرحمن وملاعمر محصول فرهنگ وسنت های جنوب میباشد دقیقا همان چیزی را میگوید تئوری پردازان مدرسه شیگاگو در یک قرن قبل میگفتند.

      به نظرمن فرشته به کسی اهانت نکرده است واگر قرار باشد که نقد سنت و فرهنگ اهانت باشد، شما هم بیاید فرهنگ تاجیک را نقد کنید یا فرهنگ هزاره ویا ازبک را نقد کنید. مطمینا که هیچ کسی شما را به اهانت متهم نخواهد کرد. بیاید بامنطق و با استدلال بحث کنید. احساساتی نشوید. به شخصیات طرف کار نداشته باشید به اندیشه طرف بپردازید. عزیز جان با چه بی خبری از تاریخ افغانستان نوشته ای که دیگران چرا نتوانسته اند که اندیشه تولید نمایند؟ به نظرمن اگر دیگران نتوانسته اند که سهمی درتولید دانش واندیشه داشته باشند ، به دلیل این بوده است که سنت و فرهنگ ارزش ستیز جنوب ب سد راه شان گردیده اند و همین حاکمان برامده از بستر فرهنگ جنوب در برابر ترقی وپیشرفت انسان غیر پشتون هزارمعبر وموانع ایجاد کرده اند. درست همین سی سال قبل هزراه بودن درفغانستان جرم بود. مگر همین داود خان که قهرمان آقای سیاه سنگ ا ست، حکم رسمی صادر نکرده بود که هزاره ها حق تقرر در مشاغل بالای دولتی را ندارد؟ همین که درجنوب جنرال تولد میشد ودر شمال عسکر ونفر خدمت، چه کسی غیر ازشما می توانیست راهی پوهنتون شوند و یا وراهی بورس های تحصیلی شوند؟ تا همین دوران نجیب درتمام تاریخ وزارت دفاغ و وزارت داخله، یک جنرال هزاره پیدا نمیشود، مگر هزاره ها استعداد جنرال شدن را نداشت؟ هزاره درپاکستان ریس ارتش میشود، ولی دروطن خودش به بردگی کشانیده میشود. وقتی که از زمین وآسمان برسر اقوام غیر پشتون ستم ببارد، پس چگونه میشود که استعداد فرزندان آنها شکفته شود و به تولید دانش بپردازند. بورس تحصیلی که ازشما بود، دانشگاه که ازشمابود، رشته های معتبر تحصیلی که از جنرال زاده ها بود که با یک لبخند مادرجانشان اتومات کامیاب میشدند. منی ازبک را که بیشتر ازنفر خدمت قبول نمیکردید. پس چگونه ما و همتباران ما می توانستندکه از هفت خوان رستم بگذرند و به دانشگاه برسند و به مناسب بالای دولتی برسند. فراموش نکن حتی همین حالا شما خویشاوندی با یک هزاره را ننگ اجتماعی میدانید وبرای کوبیندنش از سنگ وچوب استفاده میکنید. قتل هام هزاره ها درمزار که دریک روز هشت هزار نفر ازدم تیغ طالبان گذشتند باکدام منطق قابل توجیه میباشد؟ شاید بگویدکه چرا طالبان کشته شدند؟ لشکر طالبان لشکر مهاجم ومتجاوز بود که میخواست نظم وامنیت شمال را برهم بزند وبه همین دلیل وقتی که شکست خوردند کشته شدند. اگر لشکر هزاره وازبک ویا تاجیک برای برهم زدن امنیت جنوب به ولایات جنوب هجوم م می بردند، مردم جنوب حق داشتند که آنها را سر به نیست نمایند.

      هموطن جان! حالا یک خانم قهرمان آمده و فرهنگ وسنت ستم پرور و انسان کش را به نقد نشسته است، انگار که دنیا سرشما قیامت شده است. تو اگر درکله ات حرف وسخن داری بیا از خوبی های این فرهنگ بگو تا منی که بی خبر هستم بدانم که این فرهنگ واین سنت کدام شمشیر افتخار آفرین را بر اندام فلان فیل زده است. فرهنگ واقتصاد رابطه دوسویه دارد. به همان اندازه که فرهنگ از اقتصاد اثر می گیرد به همان اندازه اقتصاد از فرهنگ اثر میگیرد. وقتی که شما با فرهنگ تبادله کالا آشنایی نداشته باشید، تغیری دراقتصاد وارد نمیشود. به هرصورت. من فرصتم کم است ودرهمین جا حرفم را تمام میکنم. اگر فرصت کردم بازخوهم نوشت. فرشته حضرتی بانوی باشهامت واندیشه ورز وطنم با یک دنیا افتخار وصمیمت برایت درود می فرستم. درود برپدر ومادری که ترا تربیت کرده است.

  • vaqean harfhaye Freshte hazrati trost ast— amma chera hatta rawshan fikrani PASHTON ham az aqlli drost bar hkordar nist soalist besyar bzorg???? betawre mesall hamin navisande matn. tamami moshkelati hkodishan ra be hkariji ha peyvand midahad . aya hkariji ha migoftand ke mardomi hkeyri Pashtonra bekoshid??? magar pedaranitan adam nabodan ke befahman koshtani ensanha drost nist???magar hkariji ha goftan ke mardomi bomira koj dahed va kochi ha ra jay gozin konid??magar padarani tan adam nabodan ke mifahmidan mardomi bomi ham haqqi zindagi darad??? magar hkariji ha goftan ke bud ha ra hkarab konid????magar padarani tan ra ensan nazayede bodan ke har kas goft brid goh behkorid anha ham hkordan??to ba estelah yek rawshan fekri Pashton hasti. vaqean hkejalat namikashi hame chizra mast mali mekoni ???fekr mikoni ke mardom hkar ast agar shoma baz mardom ra bekoshid va begoed ke chon naziha adam koshte bodan ma ham mitavanim ..agar mardomi donya ba kishvari Alman Nazi namigoyad Almaniha ham Hetler ra qahraman namigoyed. va inra ham bedanid ke mardomi Alman hanoz ham qaramati haman jenayati nazihara pardahkt mikonad.hich kas dar Alman hetler ra qahraman hkatab namikonad. amma shoma be farhang ha az Abdurraham kasif va edame darani kasif tarash be onvani qahraman yad mikonid.

  • سلام####
    ماركس را خدا بيامرزد كه بسياريها را از رنج انديشيدن نجات داده است!اقاي ر-س از نظريه هاي جامعه شناسانه كه بگذريم اخر شما نگفتيد كه ديگران در كجاي تاريخ چنان نا شيكبا بوده اند كه اوغانهارامجبور به دست كشيدن از زبان وهويت قوميشان كرده باشند.شما جرا به اين موارد هيچ اشاره اي نميكنيد؟افراد كه خودرا با قبيله تعريف ميكنند وگمان دارند ازديگران برتر اند و اصطلاح مبهم اوغانيت را برترين ارزش ميدانند از كجا مي اموزند؟مگرفرهنگ در اين ميان بي اثر است؟چرا از برتري جوي اوغانها گپ نميزنيد كه ريشه در كجا دارد؟ مگر امروز اين اوغانها نيستند كه اشكارا ميگويند كه ريس جمهور كشور بايد حتما اوغان باشد ورنه انها ديگران را قبول ندارند!راستي انقلابيها نميتوانند بي عدالتي ملي را به بينند! اياشما ميتوانيد تاريخ كشي وويران سازي ميراثهاي فرهنگي ساير اقوامرا بدست حاكمان قبيله با نظريه اقتصاد محور ماركس وجنگ طبقاتي توضيح دهيد؟!مگر لشكر غبدالرحمان را همان اوغانهاي بيزمين تشكيل نميدادند.اگر اشتباه نگرده باشم بساري كسان كه در باره جامعه اوغانستان پژوهش كرده اند به اين مورد اشاره دارند كه مناسبات قبيلوي در ميان اوغانان هنوز بسيار استوار تر از سايرين است.شما چه ميگويد؟به گونه نمونه ميتوان از اولويه روا نويسنده فرانسوي نام برد كه او تاجكها را محل گرا ميداند تا قومگرا.واين برداشت درست است.چنانجه احساس پيوند قومي در ميان تاجكان مشرقي وشمالي وغربي وجنوبي ياهيچ وجود ندارد يا بسيار كم رنك است. راستي ميزان روشنفكري وتعهد وجداني شما به مردم از اينجا روشن شد كه شما از كشته شدگان طالب كه براي قتل وغارت مردم شمال به انجا سرازير شده بودند به بسيار افسوس ياد ميكنيد اما از كشته شدن 8000 انسان بيگناه مزاري بدست ظالبان افسوسي به شما دست نميدهد!بر خلاف باور خودت راه پيشرف اين جامعه به دليل سلطه فرهنگ قبيله بند است و نا گزير بار بار به عقب برميگردد.

    • جناب ع س
      مثل این که نوشته های روشن گرانه ای فرشته جان چرت تو را هم پرانده است. تو هم در منجلاب افتاده ای و تلاش داری دست به هر خاشاکی دراز کنی تا از فرهنگ قبیله دفاع کنی. جان برادر! امروز قرن بیست ویکم است. چشمانت را بازکن. روز روشن است. دیگر سیاهی مرد!! من نمی خواهم تورا نقد کنم. چون تو در این نوشته کوتاه و خامت آن قدر نقطه ضعف داده ای که اگر کسی بنویسد مثنوی هشتاد من کاغذ خواهد شد. اما چند گپه از رفیقت گوش کن و قبول نه:
      دزد هم می گوید دزد را بگیر تا نگیرنش. شرم است برادر. افراد چون شما می آید جزم اندیشانه از دزدان، رهزنان، غارتگران، اسید پاشان، تریاک فروشان، افیون تولید کنندگان، خاینان، آدمکشان تاریخ حمایت می کنند. من نمی دانم شما کی میخواهید آدم شوید؟ مزاری در قندهار یا خلیلی در جلال آباد یا مسعود در خوست رقص مرگ برپا نکردند این تهمتی است که استانکزای ها و دیگررهروان حبیبی و شلغم خان سیستانی ساخته و می سازند؟
      آنها جدای از نواقصی که دارند، مردانه از حریم مردم مظلوم خود در کابل و شمالی و بامیان دفاع کردند. اما ایلجاری های قبیله تو در قزل اباد پای دهقانان را با موزه باهم بریدند. چشمان شان را کشیدند. ایلجاری قوم تو از هند و پاکستان و جنوب در مزار هشت هزار انسان پیر و زن و کودک را کشتند و در زیر چین تانک انداختند.ان وقت تو می نالی که در دشت لیلی چرا کشته شدند؟ آن جا دشت لیلی بود نه دشت ناوه مقر. سکتاریستان قبیله ات در یکاولنگ سه صد نفرمردمی را که به استقبالشان آمده بودند، یکجا رکبار کردند. خونخواران قبیله ات شفاخانه بامیان را بر سر مریضان سوزاندند. این ها چیزی نیست؟
      اختاپوس سیاه قبیله ات صدها سال است فرزندان افغانستان را از تولید هنر و فکر و اندیشه عقیم ساخته و به غم نان گرفتار کرده اند.
      تو واقعا کمر و قداره بسته ای تا از سیاهی فرهنگ ظلمانی قبیله ات دفاع کنی. تو واقعا نمی توانی از خیالات ظلمانی که قلب تو و دیکر نیکر داران تاریک فکر قبیله ات را کور و کر ساخته دل بکنی و به مردم افغانستان که هیچ لا اقل به مردم قبیله ات فکر کنی. تو نمی اندیشی که گناه این انتحاری ها از میان شتر چرانان بی بضاعت و فقیر قبیله ات به گردن امثال تواست که دو پا را در یک موزه کرده اند تا حافظ و طالب سنت های سیاه جاهلی قبیله باشند؟
      شرم آور نیست که تو می گویی من هم در این تاریخ250 ساله در اقوام و تیره های اتنیکی دیگر تمدن زایی نمی بینم؟ این آدرس دادن به کاهدان نیست؟ مگر در این سالها غولهای وحشی قبیله ات گذاشت که اندیشه های نازک در این سرزمین فرصت فکرکردن و تمدن ساختن داشته باشند؟. ما مثل شما نمی گوییم که شکر ده خدای که زه اوغان یم و زه مسلمان یم. ما می گوییم شما این فرصت را از فرزندان قبیله ات هم گرفتی. تو و امثال تو از ملاعمرها و راکتیارها و حبیبی ها و کاکر ها اشرف غنی ها، احدیها، کریم خرها، اتمرها و مژده ها و شلغم سیستانی ها این مردم را از مرز جنون به لب پرتگاه رساندید.
      افسوس که سر دیگر این ریسمان به پای دیگران هم بند است و ملت های در جغرافیای سیاه یا زندان بزرگی به نام افغانستان اسیرند. اسیر هم بند با قبیله تو، انسانهای پاکی که دزدان فکری چون تو آن ها را دیوانه ساخته و به جان خود و مردم خود انداختید.
      تمدن دیگران بت های بامیان بود که مرده کشان قبیله ات با دزدان و غارت گران عرب و پنجاپی به آن روز انداختند. تمدن دیگران مصلی هرات بود که عبد الشیطان و غلام زرخرید انگلیس آن را که بزرگترین مصلی در جهان اسلام بود ویران کرد و بر ویرانه های آن یزید وار اسپ بست و رقص مرگ برپا کرد.
      فرهنگ ابلیسی و غارتگر قبیله ات چیزی جز دزدی و تاراج و غارتگری در مخیله خود ندارد. احمد خان سالها هند را غارت کرد و پس از مرگش. توله های او بر میراث غارت شده هند و زمین های مردم هزاره در قندهار سالها همدیکر و مردم افغانستان را کشتند. ایران را نیز غارت کردند. وقتی انگلیس به هند آمد این ها ایالات شمالی رود سند را معامله کردند و خود چو سک های هار شده به جان مرد م مرکزی و شمالی افتادند. شصت و دو نیم در صد هزاره را کشتند و با همدستی و نوکری انگلیس یک صدو پنجاه هزار هکتار اراضی شان را از گیزاب و دهراود ترین، ارغنداب، چوره، اجرستان، میدان، تمزان، زمین داور، حومه قندهار و... به زور تصرف کردند و فرزندان شان را به مدت قریب به چهل سال از 1890تا1919 در بازارهای قندهار، غزنی، کابل،حتی پنجاب و سند فروختند. قندوز و بلخ و بادغیس و مزار و بغلان و...را به زور و به قیمت کشتار بیرحمانه مردم شان تصرف کردند. مردم نورستان را به تهمت کفر از دم تیغ سفاک قبیله گذراند. تو خود خنده ات نمی کیرد که عبدالشیطان لوطی بچه باز با ده ها زن و شراب خانه و ده ها بچه بیریش منقار نجس خود را خاک مالی می کند و در مسجد قبیله مولوی تزویر گر قبیله را می آورد تا فتوی کفر مردم نورستان و هزاره را بدهد؟ قوم ترکی و علی خیل را قتل عام کند؟ حکم جهاد بدهد؟ امر عبد الشیطان را امر واجب الاطاعه خدا بنامد؟. تمام باقی مانده دارایی مردم را به نام علفچر، میله جای، مالیات کته پاو، مالیات شاخ پولی و... شیطنت دیگر دزدیدند و از هستی ساقط کردند و به سربازان فرهنگ قبیله خوراندند. آن وقت تو می گویی چرا دیگران تمدن نساختند؟!
      تو بیشرمانه می گویی آمار خود سوزی و خود کشی و ... دختران و تجاوز در بین دیگران زیاد است . اما خود می دانی به یقین خوبتر هم می دانی که در میان قبیله انسان کش و زن ستیز تو هزارها بار بیشتر است. اما دیگران همانقدر رگ و پی انسانی دارند که فریاد می زنند و می کوشند که آن را تقلیل دهند اما آمار این دست جنایت ها در میان قبیله تو رقم خاکستری است یعنی جنایات بیشماری که به خاطر ننگ قبیله ای ، غیرت اوغانی، وصدها ... دیگر دختران میمیرند، دفن می شوند اما جرات ندارند بیرون فریاد بزنند. چنان که آمار تجاوزات جنسی خانوادگی در میان قبیله ات را فقط خدامیداند که چه اندازه وحشتناک است.
      شرم است که تو می گویی فلانی ها آدرس افتخارات افغانستان در 250 سال اخیر است . تو راست می گویی در فرهنگ سیاه شب صفت قبیله ات هرچه آدمکش تر، خیره سرتر، حیوان صفت تر، درنده تر باشی ، قهرمان تری و گرنه تو از چرخی های جنایتکار که خون هزاران انسان را در مناطق مرکزی ریخت و فرزندان بسیاری از این مردم را به تاجران هندو فروخت دیگر قهرمانی نبودند که تو به آنها افتخار کنی؟ برو به ملاعمرت افتخار کن. برو به راکتیارت هم افتخارکن. برو به سفاکی چون حفیظ امین افتخار کن. افتخار تو سروری ها است. افتخار تو ترکی است. افتخار تو شاه شجاع ها است. هاشم خان اخته و عبدالشیطان است که حبیبی ها او را بسیار با افتخار می ستاید. تو هم بستای تا هزاران سال دیگر نیز اسیران قبیله ات که تو و امثال تو زندان بانهای فکر و اندیشه های آن ها هستید و به روی شان تیزاب می پاشید. بازهم در برزخی میان حیوانیت و انسانیت نیم جان زنده بمانند. تو و امثال تو نمی گذارید که آب خوش از گلوی قبیله ات و دیگران پایین برود. تو و امثال تو عامل مستقیم انتحار طفلا دوازده ساله هلمند و ... هستید که ارتباط مستقیم بدویت قبیله ات را با بدوی های سلفی عربستانی چون بن لادین تامین می کنید و فرزندان مظلوم و کرو کور قبیله را قربانی این جشن مذهب شیطانی خود می سازید و یا سربازان شیاطینی چون ملاعمرها و عبد الشیطان ها ی تاریخ...
      تو و امثال تو نمی گذارند لااقل شتر چران مظلوم یک بار با شکم پر بخوابد. یا هزاره و تاجیک و ازبیک مظلوم با امنیت و سلامت از دست رهزنان و آدمکشان قبیله ات با آرامش سربر بالین خواب بگذارند.
      در آخر این را خوب است بدانی که فرهنگ قبیله علیرغم میل امثال تو دیگر جواب نمی دهد. تجاوز به غرب و شرق و جنوب دیگر مشت محکم به دهن شما است. مرکز و شمال را هم شما تاراج کرده اید ود یگر نه آن مردما مردمان دیروزند و نه چیزی دارند که شما غارت کنید . پس بیایید با دفن فرهنگ قبیله اسیران فکری تان را از گوانتاناموی قبیله آزاد کنید بگذارید که آن ها هم به جای آدمک کوکی بودن خود فکر هم بکنند. این کشور را بر روی قبر فرهنگ جهنمی قبیله تبدیل به بهشت برین که برای همه جای کافی وجود دارد، بسازیم. در آن جا نه تبعیض است و نه وحشت. نه ظلم است و نه زور گویی، ان مدینه فاضله افغانستانی خواهد بود که اساس آن را تفاخر جاهلانه قبیله نساخته بلکه خرد و اندیشه ساخته است.

    • مدافعه قبیله

      که به قدیر پاکستانی افتخار میکنی او جایزه نوبل را نگرفته او کدام چیز تازه کشف نکرده او دنباله کار های دیگران را تعقیب ودزدی کرده او برای پاکستان شاید کاشف باشد نه برای جهان ...

      پشتون روحا مدیون ودلداده هم قبیله یی های پاکستانی وپنجابی خود میباشدحتی پاکستان ندیده هایتان درصبحت های رسمی شان کلمات پنجابی را استمال میکند به تلویزیون نا ملی تان گاهی جیل گاهی تانه گره م شروات بجلی...............

      دران وقت قلم بدستان ووزیر بی فرهنگتان مرده اندکه بگویند چرا کلمات جت های پنجاب بجای کلمات پشتو استفاده میشود .

      دو یاسه بار پاکستان ریس جمهور پشتون داشت به شما چه کرد؟
      فردا به جنرال های پاکستانی پشتون که در سرحدات میجگنند افتخار خواهد کردی به حدود اربعه کنونی فکر کن بکسانیکه مالیه میدهند .

      یا هم قبیله دیگر تان از اطمینان مولوی بیات استفاده سو میکند افراد نا ملی تانرا در مباحثه ها فرا میخواند سریالها را توسط پشتوزبانان به زبان فارسی ترجمه میکند......................

      یاداکتر پشتونیار پاکستانی از غرب امده را بنام افغان به تلویزیون اریانا اورده بنام افغان بی شرمانه ابراز نظر میکنداگر بنام پشتون سرحد یا پشتونپاکستانی صحبت کند گپی نیست

      اارین خان پاکستانی دلاک تان را که در گذشته ده فلم های پاکستانی کار کرده واز قبایل است وحالا گویا هنرمندشده هر روز به تلویزیون واعلانات ان دیده میشود .

      باگذاشتن پاسپورت اروپایی وامریکایی بنام افغان به جیب کسی ایاشخص افغان شده میتواند.

      کجاست قلم بدست تان که بگوید ارین خان پاکستانی یست ودر خارج دورغ گفته خود را افغان معرفی کرده بخاطر زندگی بهتر وبدست اوردن پول .

      همدردی شما به هم وطن خودتان کاملا وجود ندارد ولی هم قبله یی پاکستانی تانرا بر فرق خود وما بالا میکنید.

      روشنفکران تان در غرب (نطاقان بی بی سی )برای پاکستانی های که خود را افغان معرفی کرده اند اسناد وکیس ساختگی میسازندودر محافل خوشی وغم شان نقل میدان اند فردا همین غربی یکی شان را بنام افغان دیکتاتور تان خواهدساخت ایا همین قدر بس نیست که وطن ما از دست پاکستان وقبایل در بدر وخاک بر سر شده همین قدر کافی نیست پشتویار و ارین خان وهزران نفر دیگر ی شان با کیس های عجیب وغریب وبدنام سازی مردم ما در غرب بنام افغان قبول شده وهیچ منفعت برای ما ووطن ما ندارد دالر های ارسالی شان به پاکستان برای فامیل های انان به اقتصاد پاکستان سرا زیر میشودنه بکیسه خلیفه کرزی واحدی.

      چه بی شرمانه ست دزدیکه با چراغ اید

      در یکی از شهر های انگلستان پاکستانی های قبایل مرکزی جور کرده اند بنام مرکز افغان ها از دولت انگلستان واز سازمان های خیریه عیسوی وغیر عیسوی حتی از ملل متحد بنام کمک به افغان های مهاجر مقیم انجا پول میگیرند ایابدون تبانی با پشتون های ما می تواندچنین کاری نمایند ؟ هرگز

      حتی به جیب شان پاسورت افغانی گرفته شده از سفارت یا تجارتخانه افغانستان مقیم لندن قرار دارد .

      برادر تاریخ حقیقی وطن مار بخوان باز بخوان باز بخوان وبه اعمال وکردار بزرگان وسیا ست مداران تان باریک شو باز از قبیله دفاع کن.

  • خانم فرشته حضرتی، قسمیکه شما، از حالت جهاد الکثیف، مجاهدان وطن، زارنالی میکنید، اینطور نیست. منظور شما اگر از جهاد است پس اول باید اینرا بدانی که، آن مر میهن پرست بود که با کتک های سادهُ چریکی یعنی جنگ و گریز در دره سالنگ، عملیات های موافقانه ای را در سال (1980) آغاز کرد و، توانست ، قطارهای اکمالاتی روسهارا ؛ به آتش بکشد. خانم فرشته حضرتی پیش از آنکه در باره جهاد کثیف پی ببرید، شما باید هفت بار دهان خود را شسته بعدأ سخن بگویید. نوید تلاش . غوربندی.

    آنلاین : جهاد الکثیف

  • آنجا كه دوات براي سفيد كاري استفاده مي شود !!!!!!. حكايت نوشته تو است .
    جوانان ديگر اقوام بسيار فقير تر از پشتون است نمي دانم كه چرا بم به خود بسته كرده وانفلاق نمي دهند

  • آقای ع.س تو از کدام تاریخ حرف می زنی، تاریخی که حکام پشتون آن را جعل کرده اند؟ از خود نمی پرسی که آیا طالبان در شورای عالی شان به یک فرد غیر پشتون اجازه داده اند یا می دهند تا عضو آن باشد؟ این را بگذار ، یک نگاه کوتاه به ساختار دولت ها قبلی افغانستان بیانداز وببین که سهم دیگر اقوام چقدر است؟ از خود بپرس که پشتونها را چه کسی در شمال افغانستان سکونت داد وچه کسی زمینهای ساکنین اصلی این مناطق را به پشتونها بخشید؟ چه کسی نامهای مناطق تاریخی این سرزمین را تغییر داد. بطور مثال، سبزوار درهرات را چه کسی به شیندند تبدیل کرد؟ به من بگو، دریک جامعه ی که فرمانروایان آن اجازه نمی دادند که زبان وفرهنگ فارسی رشد کند، چگونه تو قع داری که ما در فرهنگ جهانی سهم بگیریم؟ که بود که دانشمندی عزیزی مانند عبد الحی حبیبی را مجبور کرد تا پته خزانه را جعل کند؟ آثار ماندگار مرحوم حبیبی که در دانشگاههای جهان از آن استفاده می شود ، به زبان فارسی است یا پشتو؟ جهان به آثار فارسی افغانستان توجه دارد وآن را ترجمه می کند یا پشتو؟
    فرشته حضرتی در کجا ادعا کرده که همه آنچه می نویسد، حقیقت است؟ اینکه این شجاعت را به خود می دهد، تا باورهای پوچ تو وامثال تورا زیر سوال ببرد، یک کار ستودنی است. تو که حتی جرأت آن را نداری تا هویت شخصی خود را فاش کنی، وزیر نام مستعار خود را اپنهان کرده ای.

  • به آقا یا خانمی که بر نوشته های خانم فرشته حضرتی نقدی نوشته واز نوشتن نام خویش ابا ورزیده اند! شما صرف با کلمات انتزاعی وخشک بازی نموده اید واز واقعیت های عینی که در بستر جامعهء به اصطلاح افغانی موجودد است، اغماض نموده اید. این همه مظالم ،استبدادونا مردمی های نا رواوبرتری جویی های قومی را که شاهان وامیران قبیله روا داشته اند، آن هارا مقتضیات عصر وزمان شان تلقی نموده اید همه را به آدرس جبر زمان محول نموده اید. گویا شاهان وامیران گذشته مطابق مقتضیات جوامع فیودالی آن زمان عمل نموده اند که اگر یک امیر وشاه هزاره ویا تاجک هم می بود لابد مطابق ایجابات عصر وخواست مردم ناچار به این نوع مظالم مبادرت می ورزید. به این ترتیب کوشیده اید همه کار نامه های ناروای سر دمداران قبیله را مؤجه جلوه دهید که کاریست غیر منطقی وغیر عقلانی ، زیرا شما با این کار خویش بر همه کشتار های بی رحمانه مردم مظلوم هندوستان ولشکر کشی های شاهان وامیران قبیله و تاراج مدنیت وفرهنگ آن سر زمین بدست این شاهان مهر صحه می گذارید. جنایات نا بخشودنی که توسط عبد ا لرحمن خان مستبد بالای مردم مظلوم هزاره صورت گرفته وبسا خون های ناحق برزمین ریخته شد وکله منار های که ازین مردم مظلوم ساخته شدو منجر به از بین رفتن شصت فیصد نفوس آن مردم مظلوم گردید چشم پوشی می کنید.اسیر وبرده گرفتن زنان وفرزندان مظلوم ملیت هزاره وفروختن شانرا در بازار ها را تقاضای زمان میدانید. شما آن نا مردمی ها و تجاوزات نادر غدار بالای مردم شمالی را به خصوص بعد از تسلیمی حبیب ا لله کلکانی که نادر خان برای عفو او در قر آن کریم مهر نموده وتوسط آل مجددی به وی روان شد وحبیب الله به وی اعتماد نموده تسلیم شد ونادر با بی حرمتی به قرآن مجید نه تنها که حبیب ا لله وهمراهانش را نا جوانمردانه وظالمانه به چوبهء دار کشید بلکه به کشتار اقارب ونزدیکان وی ومردم شمالی توسط لشکر قبایل جنوبی به سرکرده گی محمد گل مومندی مبادرت ورزید که روی چنگیزی ودیگر جباران تاریخ را سفید نموده است را موجه، ایجاب زمان ووقت میدانید.
    شما از غاصبین وغدارانیکه هزاران مظالم ، جنایات ونا مردمی های نا بخشودنی را در حق ملیت ها ی مظلوم این سر زمین روا داشته اند واز سیاه ترین چهره های جنایت کار تاریخی معلوم ا لحال کشور ما به حساب می آیند به اساس مفکورهائ پوچ قومی وقبیلوی جانبدار ی نموده وبه دفاع می پردازید کاریست نا درست وغیر معقول واز نظر اشخاص و افراد آزاد اندیش و صاحب نظر وروشن فکران عدالت پسند محکوم ومردود است. شما مگر تاریخ را ورق نه زده اید که از جنایات این سفاکان که خواسته اید به نحوی آن هارا تبرء نماید با خبر شوید.درج تاریخ است که در زمان فرمان روایی نادر غدار بود که محمد گل خان مومندی به دستور وی و هاشم جلادبه تاریخ 14 اکتوبر 1929 م وهم چنان در اگوست سال 1933م بر مردمان شمالی که پس از سر کوب وشکست حبیب ا لله کلکانی تسلیم شده بودند با قوای مجهز نظامی لشکر کشی وحمله کرد، قتل عام را توسط لشکریان جنوبی اعم، از جاجی، منگل، جدران ،وزیری واحمدزایی بی رحمانه به راه انداخت او درین یورش بر مردمان بی گناه شمالی تحت شعار سرش چت ، مال وناموسش تاراج دست به کشتار مردان پیر،جوان،زنان، کودکان وغارت مال ودارایی مردم زدند.این جلادان خلاف موازین وارزش های انسانی وغیرت وناموس پشتون والی مرتکب تجاوز جنسی بر زنان ودختران نا با لغ گردیدندوتعداد از آن هارا اسیر ساختند وبه حیث غنیمت ، برده وکنیز با خود بردند. زنان که تن به تسلیم نه میدادند، یغما گران با شکنجه های گونا گون از زجر های شان لذت می بردند. مرحوم غبار می نویسد شاه محمود برادر نادر غدار تمام فعالیت های تخریبی درین ولایت را بدست قوای وحشی پشتو زبانان ولایت پکتیا بنام(افغان وغیر افغان) انجام داد واین خطر ناک ترین هستهء نفاق وتجزیهء ملت بود که در صفحات شمال کشور توسط او کاشته شد وبعد بدست محمد گل مهمندآبیاری شد. مرحوم میر نجم ا لدین انصاری می نگارد محمد گل مهمند در سال های سلطنت محمد ظاهر خان گفته ( من باید به مجرد سقوط سقوی در کابل وغلبهء سمت جنوبی امر می دادم که چنداول کابل سوخته مردم آن را تار و مار ومال ایشان تاراج شود اما این کار را نه کردم وحال پشیمان وخود را ملامت می کنم وبر ریش خود تف می کنم.)کشتار ها وقتل عام های بی رحمانهء ناشی از قصاوت وتعصب شدید محمد گل مومند را حتی(( جریدهء رسمی دولتی اصلاح ، که در حمایت از دولت مستبد نادر خان نشرات وفعالیت داشت نیز نتوانسته پنهان نماید وبا وجود سانسور از جانب مقامات دولتی روز نامهء اصلاح درشمارهء 1 جدی سال 1308هجری شمسی وشمارهء 11 جدی وشمارهء 29 حوت سال 1308 با رعایت جانب احتیاط ومحافظه کاری می نویسد 192 نفر شمالی محبوس و 72 نفر کوهستانی اسیر وسر هفت نفر کوهستانی به کابل آورده شد 3 نفر اسیر وعدهء مقتول وعدهء فرار 5 نفر در یک روز اعدام گردیدند)) . قرار نوشتهء مرحوم غبار(( در حا لیکه شاه هر روز 1 الی 5 نفر مردم شمالی را به عنوان اشرار بدون محکمه گلوله باران می کرد .مردم دیدند که نادر غدار ومحمد گل مومند به انتقام مرگ کیوناری خون مردم شمالی را تا اخرین نفر به خاک می ریزد.دست به یک سلسله اقدامات وقیام های زدند واین قیام ها سندی شد تا بیشتر از پیش به ریختن خون این مردم اقدام نمایند)) مرحوم غبار منیگارد محمد گل مهمند درین ولایت قیافت فاتح را به خود گرفته ودر کمال تکبر وبیگانه گی با مردم پیش آمد دشمنانه ووحشیانه بنمود، او قوای حشری ونظامی را در تاراج خانه ها ،انهدام دیوار ها،باغ ها ومحراق قلعه ها بگماشت وخود مشغول شکنجه ، اهانت لت وکوب مردم بود واز قیام کننده گان جان می خواست . آن های که پول، طلا وسلاح نداشتند چوب میزد ، دشنام های رکیک ودور از شرف انسانی میداد، وحتی به تاءید سایر تاریخ نویسان تهدید به احضار زنش به محضر عام می نمود. اگر در خانه های تلاشی شده زیورات بدست شان نه می آمد زنان خانواده را تهدید به فرو بردن سوزن در پستان های شان می نمودند .به گزارش شمارهء 58 ماه دلو روز نامهء اصلاح (محمد گل مومندی از مردم شمالی 39834 دانه طلا و14906 سکهء نقره از خانه ها دزدی وبه نادر غدار تقدیم کرد.البته این حساب روز نامه شامل زیورات وپول نقد واثاثیهء خانه مثل قالین وظروف نه می باشد که لشکریان وحشی صفت با خود بردند.جناب شما از همه این جنایات آشکارا ونابخشودنی را که حتی یک کشور اشغال گر درحق مردم مستعمره خویش انجام نه خواهد داد به جا واقتضای زمان میدانید. شما املاک ودارایی های مردم مظلوم شمال را که شاهان قبیله گرا به وابسته گان قبیله خود حاتم بخشی نموده اند ضرورت زمان میدانید . اگر این همه جنایات ونا مردمی های که این امیران وشاهان غاصب مرتکب آن شده وانجام داده اند به گفتهء شما مطابق ایجاب همان وقت وزمان بود حالا که عصر علم ودانش وترقی وپیشرفت وکمپیوترو انترنیت وزمان دیگر است و ایجاب تحقق عدالت وانسانیت را می کند . چرا همین اکنون سر دمدارن قبیله در زیر چتر دروغین دیموکراسی وآزادی هنوز فرامین واحکام ظالمانهء عبد ا لرحمن خانی ونادر خانی را دارند مر عی ا الاجرا میدانند. با تذویر وحیله به نام اصطلاحات ملی وغیره ازین قبیل حرف ها، مردم را از حرف زدن به زبان مادری شان جلو گیری میکنند. حالا خو زمانه ایجاب می کند که مردم باید آزادی داشته باشند هر طوریکه می خواهند حرف بزنند اختیار زبان خودرا خودشان دارند .چرا درین قرن 21 که عصر آزادی وبیان است زبان مردم را به بهانه های گونا گونی می بُرند؟ حقیقت این نیست که شما مزورانه وزیره کانه خواسته اید مردم را اغفال کنید جنایات وکار نامه های ظالمانه وغاصبانهء سر دمداران قبیله را درست جلوه بدهید تا باشد که سلطهء ظالمانهء شان دوام یابد. اگر این طور نیست چرا بر همه احکام وکارنامه های ظالمانه وجابرانه آن امیران وشاهان که در زمان گذشته نموده بودند وزمان مصرف آن به سر رسیده است هنوز خلف شان می خواهند که پا بر جا باشد. نه تها در لغو وابطال آن اقدامی نهمی کنند بلکه می خواهند که همان احکام وفرامین مدار اعتبار باشد. شما به حیث یک صاحب نظر واندیشمند مترقی که با ایدلوزی انقلابی هم مزین به نظر می رسید واز جامعه شناسی وتیوری علمی انکشاف جامعه وتغییرات انقلاب آن هم آگاهی دارید وفرشته حضرتی را به عنوان کسی که کم میداند ومی خواهد زیاد بنویسید متهم نموده اید .چرا شما که زیاد میدانید به قبیله گرایان مشوره نه می دهید که از پا فشاری درتطبیق فرامین واحکام دستورات شاهان وامیران مستبدصرف نظر کنند. زیرا مطابق مقتضیات زمان باید خود را عیار بسازیم. امروز زمان زور گویی و برتری جویی های قومی وقبیلوی گذشته است با افکار نو وبا اندیشه های انسانی دست دوستی وبرادری به هم داده بدون تفوق طلبی برادر وبرابر به حیث شهروندان مساوی دریک افغانستان آزاد ومستقل زنده گی نموده وبرای اعتلا وترقی آن بکوشیم.

    • فرشته خانم ؛ به لقب « نويسنده قهرمان ! » مفتخر خواهد شد !
      بسيار وقيع است و شنيع که يک خانم لميده در زير چادر « سوسيال» غرب ، خود را نويسنده پندارد و يک قوماندان شاگرد سيد قطب را بحيث « قهرمان ملی » علم کند و بيرق سبز اين مرتجح مرحوم را روی تابوت انترنت پهن کند و برای قهرمانيت يک « زن ستيز » ؛ يک « جهاد فروش پليد » امضاء جمع کند و مخالفان اين آدمکش معدوم را تهديد کند و خود را نيز از زبان چند تنبل و کوتوله کامنت گذار « قهرمان » بنامد !
      بسيار بيشرمی و روسپيگری است که اين خانم لميده در غرب و عروسک « جمعيت اسلامی » بخاطر چند پول سياه اينهمه روی خويش را سياه کند و حتا قهرمان جهادی ! خود را از سردار داوود ، برتر بداند ! داود خان يک ديکتاتور بود ، اما همين ديکتاتور با مقايسه آدم های چون ضياء الحق ، شاهنشاه آريامهر ، عيدی امين و معمر قذافی که همدوره او بودند ؛ بسيار مترقی ، روشن بين و ملی گرا بود ! مشاجره او با ديکتاتور بزرگ ( ليونيد برژنف ) در کاخ کرملن ، نشانه ای از آزادگی اين بزرگمرد دارد . عدم انقياد او در برابر خواسته ها ی منطقه ای شاه ايران نيز نشانه ديگر از استقلال فکری اوست . سرسختی او در برابر مولوی ها ، مجددی ها ؛ و ساير مرتجعين نيز درايت و خرد ورزی داوود خان ديکتاتور را ميرساند ؛ در زمانه ای که اکثر کشور ها با سيستم تک حزبی يا ديکتاتوری ؛ اداره ميشوند! خانم فرشته حضرتی ، هر مخالف احمد شاه مسعود را ؛ هر معاند شورای نظار را برچسپ « قبيله گرا » ميزند و مشتی اراجيف بيسر وته را بدون تامل و درک و تشخيص ، رويهم انبار ميکند!
      چرا حضرتی گوش به حرف يک کامنت گذار واقعگرا نکرد تا خانه تکانی ذهنی و فکری را بر هرگونه سياه کردن کاغذ ، ترجيح دهد و ازين بيش ، حرف های نا جويده ديگران را نوشخوار نکند! معلوم است . قلم او در خدمت يک « تنظيم تاريخ زده » است ؛ قلم او خامه ی يک مزدور است ؛ يک مزدور معذور! افغانستان ، کشوری است عقب مانده ، مشتی حکمران وابسته به اجنبی صدها سال است ؛ ملت را چاپيده اند و از زبان چند خان قبيله ؛ خويشتن را « بابا » و « تولواک » تراشيده اند ؛ جنايتکاران جنگی ، به پشتگرمی اربابان انگليسی و امريکايی ، شورا و کرسی های عالی اداری را تصاحب کرده اند ، هر تبهکار جنگی چندين نويسنده و قلمزن و سايت انترنی را در خدمت گرفته است؛ خود فروخته گانی مثل همت فاريابی ، شفيقه حبيبی و ... برای دوستم ، ستايشنامه و مرامنامه می نويسند و شعبده بازانی چون ويس ناصری و فرشته حضرتی ، از مسعود و حکمتبار ، دفاع ميکنند ؛ خانم های « وقاحت نگار » همچون ثريا بهاء ؛ مرگ مسعود را « مرگ انسانيت » قلمداد ميکنند ! اين دوره ايست که می توان آنرا روزگار « گسست و انحطاط فرهنگی » ناميد ـ و پس از دوره اشغال کشور ؛ پديد آمده است . شبه هنر ، شبه روشنفکر ؛ شبه واقعيت ؛ از طريق تی . وی های وابسته به امپرياليزم جهانی ، جوانان کشور مانرا اغفال می کنند ؛ تاريخ را وارونه جلوه می دهند ؛ برای روشنفکران و فرهنگيان باز نشسته که از نظر ابداع و خلاقيت ، مدت هاست ؛ باز نشسته و عقيم شده اند ؛ دوباره حساب باز می کنند و با آنان به اصطلاح ، مصاحبه می کنند! شما نمونه يک فوسيل فرهنگی را بنگريد ، عبدا لرسول رهين ، که باری در دانشگاه کابل؛ کتابدار بود و حتا عنوان و پشتی يک کتاب را بدرستی خوانده نمی توانست ؛ در سراسر عمر خويش؛ حتا يک مقاله ننوشت ؛ امروز ؛ پنهان از ديده ديگران ، در برون مرز ، مقالات ديگران را در مجموعه ای انتشار ميدهد و اسم خودش را به حيث مولف !! در پشتی ميگذارد ! با همين استاد بيسواد ؟ که نميدانم چطور به درجه « پوهاندی » هم ارتقا جسته ؛ مصاحبه ميشود ؛ مشت او باز ميشود ؛ اما هنوز از « رو نمی رود» . اين شخص يک سايت انترنتی هم باز کرده وگويا از « ائتلاف شمال» و برادران مسعود فقيد نيز جانبداری ميکند! خوب ؛ فرشته جان هم زمينه نگارش های بدون پرسان و مسووليت را درک کرده ؛ هر روز يک مطلب « لبسرين زده » تحويل تارنما های انترنتی ميدهد ! خجالت قسمت چشم است کو چشم ؟ « بيدل» با احترام . حميرا دلير غوريانی

    • خانم دلیر!

      پس تو بفرما که ما کی را قهرمان بخوانیم؟ تورا به این اراجیفت؟ یا ملالی قهرمان خیالی محرکه جعلی میوندرا؟ یا خانم ملالی جویا را؟ یا خانم مینا رهبر شهید حزب راوا را که طرز نوشتار شما بسیار با انها شباهنت میرساند؟!

      اگر واقعا بسیار دلیر هستی پس دلیرانه اراجیف را که نوشته یی با منطق به اثبات برسان. اشخاص مانند تو باید صد هزار مرتبه دهن ودکا پر خودرا شسته بعدا نام قهرمان ملی را بگیرند. گنهه تو نیست زیرا در زمان زمامداری طالبان به مسقط الراس تان یعنی پاکستان ویا شاید کدام کشور غربی دیگر حضور داشتی ونمیدانی که بالای زنهای این کشور چه گذشت.

      خانم فرشته حضرتی واقعا یک نویسنده قهرمان است زیرا یک مسله تاریخی را نقد کرده است. پس دلیری کن وانرا با ارایه شواهد نادرست به ثبوت برسان نه با سفسطه گویی های مخصوص راوا!

    • من برای شما خانم دلیر درود می گویم که سخنان خویش را با دلیری مطرح کردید و نمیدانم که خدیجه چرا سرکنده و پاکنده به دنبال شما می دود وبه دنبال ثبوت می گردد . بنظر من ممکن (اعمی) یا کور هستند که تمام ویرانی های وفقر و بی روزگاری و نابودی فرهنگ ما را نمی بینند.اگر واقعا" کور هستی خدیجه جان در سال نو برو در مزار که جنده علی سگ کش رحم کند چشمان ترا مثل چشمان قاری برکت الله سلیم جور کند . تا شود با دیده صورت جفت تان به چوچه کشی اسلامی بپردازید . انشالله نان شان را باز خدا میدهد.

  • سلام خدمت کارکنان سایت عزیز کابل پرس? و خواننده گان عزیز!
    مقاله جناب ،ع . س که البته نام مستعار ایشان هست بسیار عالی وو اقعا به مو ضوعات بسیار مهم و کلیدی در این نو شته خویش اشاره نموده است . دراین شکی نیست که حکومت های قبلی مقصر اصلی نابسامانی در کشور محسوب می شوند و و اقعا انها کارهای کلیدی را برای خدمت گذاری به ملت افغان نکردند و در این قسمت رول خود مردم افغانستان هم بسیار زیاد است .
    در تمام حکومت های گذشته افغانستان بدون حکومت دیکتاتور "طالبان " هیچ حکومتی برای مردم نگفته است که شما اطفال و بزرگسالان تانرا در مکاتب و پوهنتون ها روان نکنید . بنا ان باید این واقعیت را بپذیریم که خود ما نیز مقصر هستیم ما همیش دیگران را مورد نقد و تمسخر قرار می دهیم در صورتیکه چهره رهبران خودرا نیزباید ببینم . فرشته حضرتی هم از ان جمله کسانی است که خودش در زنده گی عیش و عشرت زنده گی می کنند . و هر که راکه همتبارش و یا همزبانش نباشد به باد تمسخر قرار می دهد و از عفت کلام و توهین کردن افراد لذت می برد.چنانچه نویسنده محترم جناب "ع . س " چه خوب فرموده است : " ما در صورت می توانیم فاشیزم را بگونه ی علمی و عاقلانه نقد کنیم که بدیل نیک و همه گیر برای همه داشته باشیم والا در نهایت خود عامل فاشیزم علیه دیگران خواهیم شد".
    که این تعصب و تنگ نظری او را می توان به مرض روحی ربط داد با و جود انکه در افغانستان بیش از 80فیصد مردم ما از نعمت سواد محروم هستند بنا این 10الی 20فیصد که سواد دارند اگر براهی حرکت بکنند که خلاف منافع ملی و دامن زدن به مسایل قومی ،زبانی و نژادی را در نظر بگیرند پس تو قع بهبود نظام اقتصادی ،اجتماعی و فرهنگی به دوش کی ها خواهد بود . پس ما نباید از حرفهای که خانم فرشته حضرتی با ایدیولوژی ستمی اش ان را می نویسد .
    تحت انگیزه او قرار بگیریم و برایش افرین بگویم و چک چک بزنیم تا بار دیگر شاهد جنگ سرد که خطرناکتر از جنگ گرم است قرار بگیریم و ملت درد دیده افغانستان را در پرتو تعصب و تنگ نظری غرق نمایم .بنا این رول نخبگان و قلم بدستان کشورست که به این نو ع ایدیولوژی مبارزه نموده و از طریق فرهنگ ازادی بیان جواب مقنع مانند نویسنده گرانقدر "ع .س " بدهیم و نگذاریم کسانی که نمی خواهند من و تو ما شویم سد در مقابل انها و اقع شویم .
    ای خواننده عزیز و ای برادران مسلمان ! قران یکی ،اسلام یکی کشور یکی، پس تعصب و تنگ نظری برای چی هیچ قوم هیچ زبان و هیچ کسی برتری بالای یکدیگر ندارند جز به تقوا و پرهیزگاری بنا بنده به صفت یک جوان بسیار درد دیده ام در این کشور.و دیگر نمی خواهم که مانند خودم نسل اینده کشور از تمام نعمات زنده گی و اقعی محروم باشند . پس ای چوانان عزیز این من و تو هستیم که باید برای این کشورکار بکنیم اگر دیگران خوب نکردنده اند بیا من و تو از اشتباهات انها در س عبرت گرفته و براهی حرکت بکنیم که فردا نسل دیگر مانند حالی که ما میگویم که دیگران برایمان چه کرده اند .یک کاری بکنیم تا نسل های اینده برای مان نگویند که شما چه کرده اید برایمان و مانند من و تو از تمام نعمات زنده گی محروم نباشد . ای خواننده ارجمند و ای جوان دلیر افغانستان بیا دیگر فریب تکنوکراتان که در خارج زنده گی می کنند مانند فرشته حضرتی که به گفته نویسنده محترم به دیدن در یا چه های زیبای سویدن لذت می برد نخوریم و برایش افرین نگویم .
    در نوشته او تفکرو تعمق کنیم که ایا این مو ضوع را که او به باد تمسخر گرفته است و عفت کلام را با تو هین اشخاص و تاریخ سازان بزرگ افغانستان به باد فنا داده است ایا نو شته او دقیق، درست به منافع ما و کشور ما هست و یا نی اگر خوب بود برایش افرین و اگر غلط بود باید ان را نقد کنیم .بنا این نیکان من و تو بود که تا حال قربانی های بیشماری را بخاطر ازادی افغانستان عزیز داده اند.و این من و تو هستیم که حرفهای نادرست را صرف بنام قوم ،زبان و ملیت می پذیرم و منافع ملی افغانستان را قربانی منافع شخصی و گروپی میسازیم . من و تو چه کرده ایم برای این ملت ما باید هرگز ایدیولوژی را که خلاف اسلامیت و فرهنگ افغانی ما باشد برایش خوب نگویم و باید همیش در صدد این باشیم که چگونه بتوانیم برای ملت خویش خدمت بکنیم چیزی که در توان داریم برای خدمت گذاری به این ملت بنا من فکر می کنم چرندیات نویسی و کسی را بد گفتن بسیار ساده است
    .چنانچه نویسنده اگاه و با دانش کشور جناب " ع .س " بسیار خوب تشریح نموده اند که تمام احزاب و گروه های سیاسی مرتکب جنایت شده اند واگر ما کسی را به باد تمسخر صرف بنام اینکه از قوم و هم زبان و هم تباران ما نیستند. بگیریم بدون اینکه اتش نفاق را بیشتر دامن بزنیم و اقوام برادر و مسلمان افغانستان را از هم جدا بسازیم نتیجه ای دیگری را نخواهیم گرفت .
    اکثرا سیاست مداران و تکنوکراتان که در خارج زنده گی می نمایند مانند فرشته حضرتی که فکر می کنند این ها حق به جانب هستند و بالای هر کسی که که دلشان خواست حمله می کنند و هرکه را باد تمسخر قرار می دهد و این مو ضوع را در نظر داشته باش خانم فرشته حضرتی که ملت افغانستان دیگر حرفهای بی معنی و ستمی تو را دیگر خوب نمی گویند ملت افغانستان ان ملت دیروز نیست امروز شعور سیاسی و فرهنگی قشر جوان انها بسیار بالا رفته است و تو نمی توانی با چرندیات نویسی ات ذهنیت انها را تغیر بدهید و نو شته های تو فرشته جان هیچ جای را نخواهد گرفت و مطمین باش که روزی این را درک خواهی کرد که براهی که تو میروی ان راه مطلق غلط است و خداوند جزای ترامی دهد که قدسیت قلم و عفت کلام را مراعات نمی کنی .
    و نمی گذاری این ملت بار دیگر ما شود و انشاالله که ناکام هستی روز بروز چهره های تو و هم تباران و افراد که ترا حمایت می کنند که خودشان در غوندی خیر نشسته و تو را درمیدان رها کردند و هر دول که انها برایت می زنند به ان دول تو می رقصی افشا می گردند. . بیاید منحیث یک جوان مسلمان و افغان فریب این کسانی را که نمی خواهند من و تو ما شویم نخوریم به" امید روزی که شاهد افغانستان ازاد ،مستقل دور از تعصب و کینه توزی در کنار هم زنده گی کنیم" "ومن الله تو فیق"

  • آقای امیرقلندر! نمیدانم که قلندر کدام ساعات از روز ویاشب هستی که هیچگاه به پذیرفتن انسانیت واتحاد حاضرنیستی فقط تفرقه وتجزیه را درخواب می بینی ولی انسانهای چیزفهم این وطن نگذاشته ونمی گذارند که این وطن تجزیه گردد . برای اینکه قوت ونیروما دراتحاد ماست. نمیدانم چراقلندر(روزملنگ وشب پلنگ)اینقدر زود احساساتی میشود که تمام نوشتارهای بی سنجش وبی بنیاد فرشته حضرتی را یگانه راه نجات میخواندوتجزیه را یگانه راه حل میداند. فکرمیکنم که قلدرخان متوجه عکس حضرتی شده ونوشته هایش را نخوانده نظریه پردازی نموده است . بیائید اگرنویسنده هستید . انسانی فکرکنیدوبنام این وآن وطن خودرا بیشترازاین خراب نکنیم ونگذاریم ازنفاق وشقاق که میراث انگلیسها است دشمنان وطن بازهم مارا درتجرید ازیکدیگر قرارداده ومنافع خودرا داشته باشند.

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس