صفحه نخست > دیدگاه > فرشته حضرتی تصویرنگار واقعیت های تلخ افغانستان

فرشته حضرتی تصویرنگار واقعیت های تلخ افغانستان

کسانی که ادعای صداقت به مردم، روشنگری و ارزش گستری را دارند، لطف بفرمایند، از سازه ها وگزاره های مثبت و اندیشه پرور فرهنگ و سنت های رایج درجنوب بنویسند

علمدار
همرسانی
  • mail
  • google
  • linkedin
  • printer
  • reddit

مدتی میشود که بانو فرشته حضرتی در رسانه های انترنتی افغانستان حضورخیره کننده و رشک برانگیز دارد. دیدگاه ها ونظریات جنجال برانگیز خانم حضرتی پیرموان مسایل سیاسی وتاریخی افغانستان، شهامت اظهار، و همچنان نثر زیبا وبلند او پدیده ی نادر و نوظهور درادبیات بیرون مرزی افغانستان میباشد که او به عنوان یک زن افتخار آن را به نام خود ثبت کرده است. پرداخت ونگرش خانم حضرتی به تعاملات اجتماعی و حوادث تاریخی افغانستان نشانگر درک عمیق وفهم رسای او ازتاریخ واز واقعیت های سیاسی اجتماعی افغانستان می باشد که تاهنوز کمتر کسی شهامت پرداخت به آن را برخود هموار کرده است. اما ازآنجاییکه نقدحوادث ورخدادهای تاریخی افغانستان بر سبیل وشخصیت قوم حاکم درتاریخ سیاسی افغانستان برمیخورد، دیدگاه ها و نظریات خانم حضرتی حساسیت وحسادت بسیاری را برانگیخته است که هر ازگاهی اینجا وآنجا بدون استدلال وپشتوانهء منطقی وصرف برای جبران عقده های حقارت وخود کمتربینی شان به دشنام نویسی می پردازند.

فرشته حضرتی خیلی هم زیبا، جدی وپرکار می نویسد. خصوصیات وممیزاتی که نوشته های خانم حضرتی را ازسایرین متفاوت ومتمایز می نمایند، ضمن پرداخت جدید، رعایت ملاحضات علمی و ارائه ریفرینس میباشد که درصورت لزوم خواننده میتواند با استفاده از ریفرینس داده شده از یک سو به اطلاعات جامع تر دست یافته و ازسوی دیگر صحت وسلامت روایت را باورنماید. این گونه پرداخت به تعاملات اجتماعی ومسایل تاریخی درجامعه فرهنگی ورو شنفکری افغانستان خیلی به ندرت به چشم میخورد که این کمبود درحقیقیت نشانگر عدم آشنایی نویسندگان ما با شکل وقواره ی پرداخت ونگارش علمی میباشد. خانم حضرتی با توجه به استعداد شگرف، مطالعات عمیق ونثرزیبای که دارد توانسته است تصویر وتصور خود را از واقعیت های جامعه اش، با بیان زیبا وگیرا وبا استدلال ژرف و محکم درمعرض خوانش خوانندگان بگذارد.

پدیده های که خانم حضرتی به آنها پرداخته است درواقع گوشه ای ازواقعیت های تلخ افغانستان می باشد که تاهنوز به دلایل مختلف درمعرض خوانش وقضاوت قرار نگرفته اند. افغانستان جامعه استبداد زده، متفرق، وشدیدا قومی میباشد که تسلط مستمر یک قوم برسرنوشت سیاسی سایر اقوام، فرصت تدوین وتکوین هویت وفرهنگ ملی را برای سالهای طولانی به غارت برده است. تحلیل وبررسی فرهنگ وسازه های فرهنگی درافغانستان فقط درجغرافیای قومی امکان پذیرمیباشد. به عبارت دیگر، با فرهنگ هزاره گی و یا فرهنگ تاجیکی به هیچ عنوان نمیشود الگوهای رفتاری وکاراکترهای اخلاقی یک پشتون ساکن جنوب را تعریف وقضاوت کرد. به همین دلیل است که برای شناخت، تجزیه وتحلیل سازه های فکری وکاراکترهای اخلاقی طالبان باید، فرهنگ وسنت های رایج درجنوب را به تجزیه وتحلیل نشست که برخاستگاه اصلی طالبان میباشد. هیچ تردیدی وجود ندارد که نظامهای استبدادی ودر ادامهء آن طالبان ورفتار طالبانی قبل ازهمه چیز خاستگاه فرهنگی دارد. ده ها فرضیه وجود دارد که رفتار وکاراکترهای اخلاقی انسانهارا محصول فرهنگ، سنت و شرایط اجتماعی میداند. ساختار گرایی وجامعه پذیری ازجملهء این فرضیه ها میباشند که رفتار وکاراکترهای اخلاقی انسانها را متاثیر ازفرهنگ وسنت میدانند (1).

لذا باتوجه به این فرضیه های مدرن، خانم فرشته حضرتی به یکی ازمباحث بسیارجدی ومهم پرداخته است که درآن نظامهای استبدادی و درپیوست آن طالبان ورفتارطالبانی را محصول آموزه های فرهنگ و سنت های جنوب دانسته است. اما این بحث علمی وجامعه شناسیک، به دلیل تعصب مفرط وروحیه نژادگرایی که بر اخلاق ورفتار خیلی ازروشنفکران پشتونتبار حاکم است، برآنها گران آمده وبه جای نقد این نظریه، به دشنام نویسی وعقده گشایی پرداخته اند که حتی آقای اعظم سیستانی نیز دراین طالبان بازی بازی از دیگران عقب نمانده است.

"...نباید تعجب کرد که باکلوخ میخواهند عیار زر "داود" را محک بزنند و ارزش کارسیاه سنگ سترگ را ازنام یک عجوزه "هزارداماد" سبک وسنگین کنند (2).

این جمله ازذهن وقلم آقای اکادیمیسن اعظم سیستانی بیرون ریخته است که درآن درقدم اول تحت تاثیر گزاره های همان فرهنگ وسنت های جنوب، زن را فاقد شخصیت انسانی یعنی عجوزه میداند و درقدم بعدی تحت تاثیر اخلاق ورفتار طالبانی به جای ارائه استدلال منطقی عبارت "هزارداماد" را به کار برده است. اکادیمیسن سیستانی سالها است که درسویدن زندگی میکند اما به دلیل اینکه دربستر آموزه های سنت وفرهنگ طالبانی پرورش یافته است به رغم ادعای روشن نگری ومدرن اندیشی، بصورت ناخود آگاه خصلتهای طالبانی اش را درمعرض قضاوت میگذارد. عجوزه خطاب کردن یک زن توسط آقای اکادیمیسن برتافته از روان ناخود آگاه و نماد اخلاق ونگرش طالبانی وی نسبت به زن میباشد که درهنگام غلیان عقده های او نسبت به فرشته حضرتی از پرده های ذهنش بیرون ریخته است. درفرهنگ وسنت های رایج در جنوب زن فاقد شخصیت وارزشهای انسانی یعنی عجوزه میباشد که آقای سیستانی خود به آن اعتراف میکند. لذا فرشته حضرتی حق دارد تا به نقد فرهنگ وسنت های بپردازد که او درآموزه های آن "عجوزه" دانسته میشود. اما وقتیکه آقای سیستانی به دلیل گرایش شدید نژادی فقر فرهنگی جنوب را استتار مینماید، همین عجوزه را ملالی درست میکند بدون اینکه توجه کند که ملالی های واقعی دربستر آموزه های این فرهنگ به رگبار بسته میشوند (3). جالب این است که آقای سیستانی به خاطر تسکین عقده های گره بسته ی خود عبارت "هزارداماد" را به خانم فرشته نسبت داده است، درحالیکه این عبارت انصافا به خود ایشان تناسب بسیار دقیق دارد.

کسانی دیگری نیز به دلیل تعصب مفرط قومی، بانگرش بیمار مارکسیستی وبامنطق بیمار قومی ظاهرا به نقد اندیشه های خانم حضرتی پرداخته اند.کسی به نام آقای عمر در سایت کابل پرس نوشته است که اگر فرهنگ وسنت های رایج درجنوب نتوانسته اند که بستر تولید تفکر واندیشه قرار بگیرند، فرهنگ وسنت های سایر اقوام ساکن افغانستان نیز نتوانسته اند که درافتخارات بشری سهیم باشند(4). اما ایشان ازدرک وفهم این واقعیت تلخ عاجز آمده است که همین آموزه های فرهنگ وسنت های رایج درجنوب معبروموانع نیرومند دربرابر رشد وشکوفایی استعداد دیگران قرار داشته است. آنگاه که به دستور داودخان فرمان رسمی صادرمیشود تا ازتقرر هزاره ها درمشاغل حساس دولتی وعلمی جلوگیری به عمل آید، پس چگونه یک هزاره ی متهم به جرم مستند می تواند به تولید اندیشه بپردازد؟ وقتی که درخوست جنرال تولد میشود ودر بامیان ومیمنه سرباز ونفر خدمت، پس چه کسی به غیر ازجنرال زاده ها میتوانند وارد موسسات عالی تحصیلی شده و مستحق بورس تحصیلی دانسته شوند (5)؟

کسی دیگری به نام آقای شبیر کاکر، نوشته است که اول بیست ساعت به نوشته های خانم حضرتی خندیده است وبعدش هم بیست ساعت انرژی مصرف کرده است تا جملات دشنام آلود، بی ربط و بی پشتوانه را به هم گره زده است. و آخر الامر هم به دلیل عدم آشنایی با فنون بدیع وبیان فارسی، عبارت " بستر سازی " را سوال برانگیز دانسته است (5). اینها وخیلی کسانی دیگر به دلیل تعصب و گرایش شدید نژادی قدرت استدلال ومنطق شان درهمان چند پاراگراف دشنام آلود و اهانت آمیز خلاصه میشود که درنهایت از آموزه های فرهنگ وسنت های رایج درجنوب پرده برمی گیرند. اما فرشته حضرتی با منطق واستدلال نیرومند و با ارائه مرجع ومنبع وارد بحث شده که قبل ازهمه چیز قدرت فهم و شهامتش را به نمایش میگذارد. مثلا ازدیدگاه فرشته حضرتی، "فرهنگ جنوب بستر تولید بحران است". ملالی میوند، ساخته وپرداخته ی آقای حبیبی می باشد، عبد الرحمن و ملاعمر ازتوفراورده های فرهنگ جنوب اند و داودخان نیز صفاتی برای تجلیل وتکریم ندارد. اینها درقدم اول پدیده های اند که شکافتن آنها باراهانت ندارد و فراتر ازآن واقعیت های تلخی اند که تاهنوز ازقضاوت مردم پنهان ومستور نگهداشته شده اند.

خوب حالا فرض را براین میگذاریم که نگرش فرشته حضرتی نسبت به این پدیده ها مستدل نمیباشد، پس آقای سیستانی و سایرکسانی که ادعای صداقت به مردم، روشنگری و ارزش گستری را دارند، لطف بفرمایند، از سازه ها وگزاره های مثبت و اندیشه پرور فرهنگ و سنت های رایج درجنوب بنویسند و فراورده های ارزش محور آن برجسته نمایند، از خدمت گذاریها و انسان دوستی داودخان پرده برافگنند و سوانح ملالی جان درمعرض قضاوت مردم بگذارند تا ما بی خبران از این پدیده های ارزشمند وارجمند با خبرشویم. اگر این فرهنگ واقعا تولیدگرافتخارات و ارزشهای انسانی بوده است، لعنت برآن کسی که آن افتخارات وارزشها را مثل تعویذ بربازوی خود نیاویزد. اما وقتی که آقای سیستانی به جای نقد اندیشه های خانم حضرتی اورا "عجوزه" خطاب میکند، این شک به یقین تبدیل میشود که اکادیمیسن صاحب با خصلتها ورفتار طالبانی نفس میکشد. چیزی خیلی جالبی را که آقای سیستانی دریک پیام خود درسایت افغان جرمن نوشته است، گفته است که چندین نفر برای خانم حضرتی مینویسد که ازجمله از بیژن پور، بیشر احمد انصاری، هارون امیرزاده و ناظمی نام برده است (6). این هم نوعی از نگرش طالبانی نسبت به زن میباشد که درفرهنگ وسنت های رایج درجنوب تاهنوز زن نویسنده ظهور نکرده است وبه همین دلیل عجوزه ها توان و استعداد نویسندگی وقلم پردازی ندارند. این قضاوت آقای سیستانی شاید مبتنی برتجارب شخصی خودش باشد که برای زنهای قبیله نوشته است و میگویند که هنوز هم برای ملالی موسی نظام، می نویسد.

نگارنده شاید با یک سری از باورهای فرشته حضرتی موافق نباشد، اما این واقعیت قابل انکار نیست که او تحصیلات اکادمیک دارد، هفت سال یک رادیو را اداره کرده است وتمام نوشته هایش از یک پیوستگی وارتباط ارگانیک فکری برخوردار است. صرف نظر از نثرو پرداخت زیبای که او به کار میبرد، پیوستگی وهمبسگی مطالب ومفاهیم نمایانگر تفکر واندیشه یک شخص واحد است که جز منطق طالبانی وقضاوت جنوبی با هیچ منطق وقضاوت دیگری نمیشود آن را ریخته های ذهن اشخاص متفاوت دانست. اما آقای سیستانی به دلیل عدم آشنایی با روان شناسی کلمات فارسی و همچنان به دلیل عدم شناخت گزاره های عاطفی زبان فارسی نتوانسته است روان پیوسته و پیوستگی عواطف را در درنوشته های خانم حضرتی دریابد.

به نظرمن نوشته های خانم حضرتی ازقوت وقدرت بلند وبالای برخودار میباشند که به دلیل همین قدرت وقوت، خواب وخیالات روشنفکران نژادگراه پشتون را آشفته کرده است وبه جای استدال منطقی به دشنام نویسی می پردازند. فرشته حضرتی فرهنگ جنوب را "ناشکیبا" خوانده است که به نظرمن این طرز نگرش نسبت به فرهنگ ومحصولات فرهنگی جنوب یک نگرش کاملا علمی وجامعه شناسیک میباشد که قبل ازهمه چیز برای پختگی وپالایش فرهنگ جنوبی کمک می نماید. همین که مناطق جنوب برخاستگاه طالبان قرارمیگیرد و تفکر ورفتار طالبانی از آبشخور فرهنگ وسنت های جنوب سیراب میشود ودرنهایت رفتارو اخلاق جنوبی مانع عمده درمسیر تامین صلح وامنیت قرار گرفته است درواقع نشانگر ناشکفتگی وخشنونت پروری این فرهنگ میباشد که تاهنوز نتوانسته است همگام با تحولات معاصر تحول وتکامل نماید. هرچند که سنت وفرهنگ پدیده های سیال ومتغیر اند اما فرهنگ وسنت های رایج درجنوب به دلیل تقدس اعتقادی آن استعداد تغیر وتحول را دردرون خود خفه کرده است که نقد آن به مثابه مرگ آن پنداشته میشود.

به اعتقاد نگارنده آنچه را که خانم فرشته حضرتی به آنها اشاره کرده است، ضرورت ونیاز مبرم زمان مامیباشد که قبل ازهمه چیز برای شناخت عوامل وریشه های بحران تاریخی افغانستان، کمک می نمایند. این مباحث ارزشمند میتوانند مقدمه ی باشد برای تحقیقات بیشتر و دقیق تر پیرامون حوادث تاریخی، تاثیرات فرهنگ وسنت بر اخلاق والگوهای رفتاری وهمچنان دلایل خشونت پروری فرهنگ جنوب که فراورده های مدرن آن را طالبان تشکیل میدهند. بنابراین خانم فرشته حضرتی به مسایل وپدیده های بسیار مهم وحیاتی پراخته است که تاهنوز در مطبوعات ومحافل فرهنگی وروشنفکری ما رسما شاهد این طرز نگرش نبوده ایم. امااینکه اندیشه های فرشته حضرتی با دشنام وشخصیت انسانی او با "عجوزه" خواندن نقد میشود، درحقیقت عجز، ناتوانی وماهیت انسان ستیز پاسدارن اندیشه های طالبانی را به نمایش میگذارد.

پی نوشت ها:

1 ـ مراجعه شود به به فرضیه های سوسیال کانسترکشن و سوسیالیزیشن

2 ـ اعظم سیستانی، داودخان را چه باید نامید؟ سایت افغان جرمن تاریخ 2008-12-27

3 ـ اشاره به قتل ملالی کاکر افسر پولیس که چندی قبل درقندهار ترور شد.

4 ـ عمر، فرشته حضرتی وبرداشت ارتجاعی ازتاریخ، سایت کابل پرس? تاریخ 25دسامبر 2008

5 ـ کاظم یزدانی، پژوهشی درتاریخ هزاره ها، چاپ ایران 1371 خورشیدی

6ـ شبیر کاکر، به بهانه پرسش وپاسخ. سایت افغان جرمن تاریخ 2008-12-27

7ـ تبصره آقای سیستانی برنوشته شبیر کاکر درستون نظریات سایت افغان جرمن که فعلا آن نوشته را از ستون نظریات حذف کرده اند.

فرشته حضرتی و برداشت ارتجاعی از تاریخ

پلشتی ها حاصل نظام، تفکر و فلسفه ی خاص است که نامش را می توان نظام و تفکر جهادی-طالبی نامید

پنج شنبه 25 دسامبر 2008, نويسنده: عمر


آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
  • با احترام خانم فرشته حضرتی، آن شخصیکه از هویت واقعی فرهنگ آگاه نباشد، چطور می تواند از، شخصیکه امروز در شیشه ای اینترنیت، به عنوان بروز واقعیت ها شده از چشم اخلاص ببیند؟ امروز فرهنگ، جنوب را قسمیکه خودتان گفتید، بستر تولید بحران است اصولا حق با شما است. این مردم وحشی بوده است که شیوه، یهودیت خود را در هر حال نمایان می کنند. فرشته خوانم، شما چشم شیشه یی هستید که، امروز این کور فرهنگ ها و خون گنده شده گان می خواهد آن شیشه را با سنگ بشکنانند. امید وارم که با منطق که خداوند به شما ارزانی نموده، شجاعانه و نشان گر، آن شو که آیا شما" عجوزه " هستید؟ و یا یک افغانی که همیشه، عادلانه از مسیر تاریخ می گذرد. نوید تلاش غوربندی.

    آنلاین :

  • سلام خدمت کارمندان کابل پرس? عزیزو خواننده گان عزیز !
    در این شکی نیست که" خانم متعصب" خوب می نویسند جملات ایشان ربط دارد به اصول نویسنده گی و ژورنالیزم اگاه هستند .اما مسخره کردن اشخاص و همه قهرمانان تاریخ افغانستان تنها به نکات منفی ان پرداختن و به جوانب مثبت ان تفکر نکردند. کدام اصول نو یسنده گی و ژورنالیزم است به همین اساس دانشمند بر جسته کشور ما اقای سیستانی اعترافی را که کردند و گفته اند که این نوشته او نیست بلکه نوشته اشخاصی دیگری هست .بنا من هم بااین کاملا مو افق هستم که از یک داکتر طب بعید است اینطور نو شته های پر از تعصب و کینه توزی
    هیچ چیزی را" خانم متعصب" ونویسنده ارجمند نمی توانی ثابت بکنی بدون اینکه تخم نفاق و کینه توزی را در بین مردم می پاشی .
    به همان قسمی که در تاریخ افغانستان شخصیت های همتبار و هم اندیشه تو در ان سهم کو چکتر و قهرمانان تو هم بسیار ناچیز بود بنا تو و" خانم متعصب" نمی توانی جا های مثبت تاریخ را پاک بکنی بخاطریکه در تمام مکاتب و پو هنتون ها از همین تاریخ استفاده می شود و من متاسف هستم که دران نقش هم تباران تو بسیار ناچیز بود .
    بسیاری نقاط نو شته تان قابل مکث است ؟
    اینکه می گوید نو شته های" خانم متصب"از قوت و قدرت بالای بر خوردار است ! این چه قدرت است که تو نو شته های او را پر قدرت می گویی لطقا و اضح بسازید .و دیگر اینکه می گویی که فرهنگ جنوب چنان و فرهنگ شمال چنان چنانچه نویسنده محترم "ع .س " چه جوابی محکمی برایتان داده است که اینجا می خواهم برایتان بازگو کنم " فرشته خانم با آوردن مکتب سوزی، تیزاب پاشی و غیره می خواهد ثابت کند که گویا فرهنگ و تفکر عمومی پشتون ها موافق با این عملکرد ها است. تیزاب پاشی بروی دختران تاریخ درد ناک دارد و گروههای اخوانی پیشقراولان این عمل جنایتکارانه و بزدلانه بودند. گلبدین یکی از آن جوانان عقد ای بود که دهه ها قبل از طالبان تیزاب پاشی را بالای دختران در دانشگاه کابل تمرین می کرد. دشمنی با مکتب و قلم نیز داستان طولانی دارد. اگر بخاطر داشته باشید اولین بار در دوره ی زمامداری مسعود-ربانی، شماری زیادی از کتاب های دانشگاه کابل سوختانده شد. آیا این عمل خاینانه ی مسعود-ربانی و غیره جهادی ها را برخاسته از فرهنگ تاجک می دانید یا چطور؟ امیر عبدالرحمن خان (بچه سقا) نیز بیشتر در فکر بودنه بازی و مرغ بازی هموطنان اش بود تا درس و تعلیم و کتاب و قلم. نازی ها نیز کتاب های بیشماری را سوختاندند اما هیچ کشور و ملتی در اروپا، فرهنگ جرمن را خاستگاه نازیزم و کتاب سوزی و آدم سوزی آنان نمی داند راستی در رابطه با خودسوزی دختران در هرات چی می گویید؟ طوریکه دیده می شود اکثریت آنان متعلق به قوم تاجک اند. آیا فرهنگ و خشونت تاجک در خانواده و جامعه باعث این خودسوزی ها و زن ستیزی ها می شود؟ تجاوز بر بصیره ها را چطور؟ آیا فرهنگ ازبک و یا تاجک را عامل این تجاوز ها در شمال که عطا محمد تاجک و دوستم ازبک حاکم بلامنازع اند می دانید؟ در رابطه با "سربازان کودک" و تجاوز جنسی بر آنان در تمامی نقاط کشور و بخصوص در صفوف جنگسالاران شمال چی می گوید؟ آیا تجاوز بر "سربازان کودک" برخاسته از فرهنگ تاجک و ازبک و غیره است یا تنها مختص طالبان پشتون است؟ آیا بیاد دارید که تجاوز دستجمعی ملیشه های دوستم و غیره جهادی ها باعث مرگ و خودکشی صد ها "ناهید" در مکرویان ها و غیره شد؟ آیا دیدن زن در حال ولادت از فرهنگ تاجک آب می خورد یا پشتون؟"
    این بود جواب محکمی را که اقای " ع .س "که البته نام مستعار ایشان است برای تو.و "خانم متعصب" که خدا کند قناعت بکنی نه اینکه بخاطر قوم ،زبان ،و سمت ات این نو شته اقایی" ع .س"را نقد کنی .
    و در قسمت نو شته ات گفتی که در زمان " اعلحضرت سردار محمد داود خان " کدام ممانعتی بود برای رفتن در مکاتب . لطفا بفرما در کدام زمان بدون حکومت دیکتاتور طالبان حکومت ها برای مردم گفته است که کسی را در مکاتب روان نکنید . پس این تو و هم تباران تو بودند که در پهلوی تمام اقوام افغانستان برای این کشور هیچ چیزی نکردند .
    بفرما در فرهنگ شمال کدام فرهنگ خوب است و کدام فرهنگ خراب پس تو هم باید بنویسی اقای طرفدار" خانم متعصب " پس لطفا کور خود وبینایی مردم نباش اگر برای" خانم متعصب" دیگران دول می زنند پس فکر می کنم که" خانم متعصب " برای تو دول می زنند تا تورا هم در گرداب تعصب و کینه توزی غرق نمایی .
    دیگر اینکه نو یسنده محترم گفته است که او به مدت هفت سال رادیو را ادره کرده است .
    بلی : این را ما می دانیم که برای" خانم متعصب " بادارن و کسانی که برای او می نویسند پول می دهند تا رادیو پیام زنان را نیز ایجاد کرده است . تا از طریق رادیو به تعصب و کینه توزی در مقابل مردم درد دیده ما به نمایش بگذارد و مثل خودت دهها تن افراد دیگر رانیز طرفدار و هم نظر خود بسازد و بگفته دیگران صدای زیبایی او را بشنوندو لذت ببرند .
    پس ای نو یسنده محترم بیجا از کسانی که نمی خواهند من و تو ما شویم تعریف نکن و کوشش نکن که نا حق را حق و حق را ناحق بسازی به امید افغانستان بدون از تعصب و کینه توزی " و من الله تو فیق"

  • آن های که از دریچه فرهنگ قبیله به زن این نیم پیکر از اجتماع می نگرند به وی به دیده تحقیر نگاه میکنند. واقعآ که درفرهنگ زن ستیز قبیله کدام موقف انسانی برای زن قایل نیستند که حتی کسانی که خودرا اکادمیسن های قبیله می نامند باز هم از زیر بار فرهنگ و افکار متحجر قبیلوی نه می توانند دوری جویند. چنانچه آقای اعظم( سلیمان کوهی)که خودرا به ناحق به نام اعظم سیستانی جازده وخویش را اکادمیسن می نامد باز هم به زن با چشمان کور قبیله نگریسته ووی را عجوزه خطاب می کند. زمانیکه اکادمیسن های قبیله به زن با این دید ارتجاعی ومنفی نگاه کنند ، مردم عادی وعام خدا داند که چه برخوردی با این پدیده می نمایند! زن نیم پیکر از جامعه را در هر اجتماع انسانی تشکیل میدهد که بدون مشارکت فعال وهمه جانبهءاین طبقه در امور روز مره، یک ملت یا یک کشور هیچگاهی مدارج وپله های ترقی وپیشرفت متوازن را پیموده نه می تواند. متأسفانه که در جوامع قبیلوی مانند افغانستان که مناسبات منحط قبیلوی حاکم است به این قوای بشری به دیده موجودات عاطل وباطل نگریسته وهمین اکنون روشن فکران ودانشمندان قبیله نه تنهاکه برای تضعیف این باور و سنت زشت کاری مثبتی نه می خواهند انجام بدهند برعکس در تشویق وترغیب این رسم ناپسند نیز قلم فرسایی می نمایند که نظر جناب اعظم اکادمیسن دال براین مدعا است.

  • روشنگری و پرده برداشتن از روی حقایق که عمدآ به واسطهء سر دمداران وامیران غاصب قبیله جعل گردیده به معنی تمسخر به قهرمانان ملی ما نه می باشد. اگر قهرمان ملی ویا یک اسطورهء یک ملت داشته باشد آن قهرمان واسطوره باید ازمیان مردم وبرخاسته ازبطن آن جامعه وتوده هاباشد، نه اینکه شاه وامیری برای بقا وادامه سلطهء نا جایز خود وقبیلهء خویش با استخدام نمودن مؤرخین اجیر ودربای قهرمان،اسطوره ،تاریخ وهویت جعلی ودروغین بسازد وآن جعلیات ودروغ هارا توأم با تزویر وفریب با استفاده از قدرت تزریق اذهان مردم نماید.امروز که زمینهء نقد وروشنگری مساعد گردیده وشخصیت های شجاع ودلیر مانند فرشته حضرتی به نقد وروشن گری همچو مسایل مجهول ومشکوک دلیرانه میپردازند، لرزه بر اندام قبیله گرایان که منافع شان را در پایدار بودن و دوام همین اسطوره ها وهویت های جعلی ، مجهول ومشکوک می بینند افتیده است و به یاوه سرایی ها توأم با دشنام واستعمال کلمات رکیک ودور از جادهء انسانیت وآداب واصول نویسندگی رو آورده اند. اگر از نظرشما فزشته حضرتی با شیوه های غیر منطقی دروغ وبدون مستندات بر جعل ودروغ بودن اسطوره، تاریخ وهویت کسی پرداخته است . جانب که آن را نه می پذیردباید با ارایهء دلایل ومستندات ومنطق قوی به رد وابطال آن بپردازد،زیرا رد نمودن یک حرف دروغ کار مشکلی نیست که نتوان بر علیهءان دلایل ومستندات فراهم آورد.به این ترتیب با رد وآوردن دلایل منطقی می توان به حقیقت امر پی برد ودر نتیجه خود به خود مردم جانب حق را می گیرند واز سخنان شما به دفاع خواهند پرداخت. فرشته حضرتی در نوشته های خویش که من مرور نموده ام تا حد ممکن به هیچ کسی یا فردی تمسخر یا توهین نه نموده، صرف به روشنگری حقایقی پرداخته است که قصدآ وارونه به مردم معرفی گردیده شده اند که از نظر منطقی فرشته حضرتی نه تنها که به عمل نادرست مبادرت نه ورزیده است بلکه به یک کار خیلی برازنده ءکه عبارت از روشن شدن حقایق وپرده بر داشتن از روی حقایق است اقدام ورزیده اند.بنآ نوشته های فرشته حضرتی از نظر کسانی که می خواهند همیشه درتاریکی و ظلمت به سر ببریم واز بت های که قبیله برای ما تراشسیده کور کورانه با چشمان بسته وپت بدون چون چرا از آن ها اطاعت کنیم نادرست بوده ومایهء تشویش، ناراحتی و عصبانیت شان گردیده است.

  • دوست ونویسنده محترمی که گفته اند که بی جا از کسانی که من وتورا نه می خواهند ما شویم وحق را ناحق ونا حق را گویا حق میسازند پشتیبانی نه کنیم! حقیقتآ که دوست عزیز به یک نقطهء بسیار خوب شما اشاره کرده اید. حا لا بیایید ببینیم که کی ها اند که نه می گذارند من تو ما شویم وناحق را به گفته ء شماحق وحق را نا حق می سازند. تو که من را نه می گذاری که به زبان مادریم که حق طبیعی من است حرف بزنم . تو مرا میگویی که دانشگاه مگو پوهنتون بگو . من اختیار زبان خودرا خودم دارم که چه بگویم . تو را من هرگز نه گفته ام که پوهنتون مگو دانشگاه بگو. من می گو یم که تو پوهنتون بگو ومن دانشگاه میگویم .تو می گویی که نه تو باید پوهنتون بگویی .تو مرا در زادگاهم نه میگذاری که به اختیار خودم باشم وبه زبان مادری ام که از جان دوست ترش دارم حرف بزنم . تو زبان مرا قطع می کنی . این تو هستی که نه می خواهی که من وتوما شویم یا من؟ این تو هستی که حق را ناحق میسازی ونا حق را حق یا من؟ تو که نام های تاریخی جا های که به زبان من نوشته شده پاک می کنی ونام های آن جا ه را به زبان خودت رسم می کنی این تو هستی که نه می گذاری که من وتو ما شویم یا من؟ تو که می گویی از نام قوم ،تاریخ ، فرهنگ وهویت خود منصرف شو ونام قوم مرا بالای خود بگذار این تو هستی که نه می خواهی که من وتو ما شویم یا من؟ تو که می گویی که زبانت را دری بگو فارسی مگو. من می گویم که فارسی ودری یک زبان وا حد است . مثل اینکه تو دو نام داشته باشی یکی نام اصلی ات ویکی نام خانگی یا لقب تو آیا ممکن است تورا به خاطریکه دونام داری بنام دوشخص جدا گانه یاد کنند . تو زبان مرا به دوزبان تقسیم میکنی واین صلاحیت را به خود می دهی در حالیکه تو اهل این زبان هم نیستی . اینکه من به زبان مادری ام حرف می زنم به تو چه ضرر می رساند که مانع حرف زدن من می شوی؟ زبان مادری ام را من خوب می شناسم یا تو. به من مادر وپدر واجدادم گفته که زبان تو فارسی است .اما تو دو پایت را در یک موزه انداخته یی که نه فارسی ودری دو زبان است وبخاطر حرف زدن به زبان فارسی تومرا محکوم به مجازات می کنی آیا این توهستی که حق را ناحق ونا حق را حق می سازی ونه می گذاری که من تو ما شویم یا من؟ این ها وصد هااین های دیگر موجود است که درین مختصر نه می گنجد که سد را من وخودت ساخته یی ونه می گذاری که من وتو ما شویم وبه این ترتیب ناحق راکه شما یاد آوری کرده اید را با حیله وتزویر با پاشیدن خاک به چشم مردم حق جلوه می دهی وحق را نا حق تا وقتیکه به حق تسلیم نه شوی و با پدیده ها با چشمان کور قبیله نگاه کنی وبا چشمان باز وروشن وچشمان عدالت وانسانیت نگاه نه کنی. تو هر گز نه خواهی گذاشت که من وتوما شویم.
    طوریکه تاریخ گواه است بد بختانه از مدت تقریباً بیشتر ازدو نیم سدهء گذشته که سرنوشت وطن عزیز ما بدست شاهان وامیران متعصب
    قبیله گرا که با اندیشه های پلید برتری جویانه قومی و قبیلوی به میان آمده اند رقم خورده است . اقوام وملیت های بومی مظلوم تحت سلطهء این امیران اجیر بیگانه صفت به جز از جنگ بد بختی خشونت تجاوز زور گویی و اعمال صد ها مظالم واستبداد نا روا روز خوش را سپری نه کرده اند. از روزیکه باداران استعماری شان ( انگلیس ها) به خاطر هراس از ملت با تمدن وپر عظمت خراسان و بخاطر پیشبرد مقاصد واغراض شوم استعماری خویش نام اوغان ستان را که نام یک قوم خاص اوغان(پشتون) است را به عوض خراسان پر افتخار بالای این خطه گذاشتند مصیبت وبد بختی مردم این سر زمین دو چندان می گردد. این دشمنان تمدن ومعرفت برای بقا وتداوم سلطهء نا روای خویش بعد از تغیر نام خراسان بدین اکتفا نه کرده بلکه دست به جعل تقلب خدعه ونیرنگ های گو ناگون و بیشتری زده اند که سرا سر تاریخ این جباران مملوازین نوع فریب کاری ها ونیرنگ های مزورانه می باشد. به این ترتیب این غاصبین مستبد به چشم مردم ما خاک پاشیده اند و توسط مؤرخین درباری جیره خوار ومزدور با حیله ونیرنگ خواسته اند به خود تاریخ هویت وشجرهء فرمایشی و دروغین تیار وبه مردم پیشکش نمایند.تاریخ های که در مکاتب ومدارس برای ما می آموختند همه از همین قماش تاریخ های جعلی فرمایشیی وساختگی درباری بود که توسط مؤرخین دربار واجیر ساخته شده بود که این ها نه تنها که تاریخ نیستند وارزش خواندن را ندارند بلکه جفایی در حق تاریخ اند.یک تعداد از هموطنان ما بدون آگاهی واقعی از تاریخ وسر گذشت میهن عزیز ما صرف به همین تاریخ های فرمایشی دروغین که در مکاتب ومدارس یاد گرفته اند اکتفا کرده ودر قضاوت های شان همیشه دچار اشتباه وغلط فهمی می شوند که برای یک فرد روشنفکر وآگاه لازم است سطح معلومات آفاقی خود را افزایش داده تا فرق تاریخ های واقعی را از تاریخ های درباری جعلی وفرمایشی کرده بتوانند ودر روشنایی آن بتوانند از جنایات ونا مردمی های این غداران ونوکران بیگانه که سال ها بالای مردم این سر زمین انواع مظالم و نا روا را روا داشته اند آگاه شوند.زیرا در زمان حکومت های فاسد قبیله بخوص آل یحی آثار وکتب مؤرخین آزاد اندیش که حقایق وواقعیت تاریخی وطن عزیز مارا طوری که به وقوع پیوسته است بصورت واقعبینانه وبی طرفانه دور از سیطرهء قصر ودربار به رشتهء تحریر درآورده بودند یا اجازهء نشر وچاپ آن از جانب حکومت های مستبد و قبیله ممکن نبود و یااگر تصادفاً کدام یکی از آن آثار ارزشمند اقبال چاپ ونشر می یافت به زودی از جانب دستگاه حاکمه وقت از بازار ها جمع آوری شده سانسور ومحبوس می گردید و استفاده از آن قدغن میشد.این نوکران بیگانه که اکثر شان در دامان استعمار با ناز ونعمات استعماری پرورش یافته بودند برای قوم وقبیله خود هویت و تاریخ های جعلی و تقلبی ساختند. برعکس با تاریخ هویت وافتخارات اقوام بومی این کشور از سر دشمنی
    وکینه توزی بر خورد کردند.تا جاییکه توانستند در از بین بردن هویت تاریخ زبان وفرهنگ مردم بومی این سرزمین ظالمانه وغاصبانه عمل نمودند ولحظهء آرام نه نشستند. نام وطن مارا تغییر دادند نام زبان مارا که فارسی است تغییر دادند نام قوم خودرا
    بالای اقوام دیگربانیرنگ وحیله گذاشتند نام های تاریخی وباستانی مناطق مختلف این سر زمین که دارای قدامت تاریخی وباستانی بودوبیانگر تاریخ وهویت مردمان این سرزمین بود به زور سر نیزه تغییر داده ونام های جعلی وساختگی پشتو وقبیله خودرا به عوض آن گذاشتند. در ولایت هرات نام سبزوار تاریخی را به شندند بدل کردند نام تاریخی فوشنج که زادگاه دلیر مرد خراسان طاهر فوشنگی بودبه پشتون زرغون تبدیل نمودند. آیا این عدالت است؟در بلخ قریهء بها ءالدین را که اسم پدر مولانا جلاالدین بلخی بود وبه افتخار وی نام گذاری شده بود از طرف سیاه ترین چهرهء تاریخ محمد گل مهمندی به شپوله تغییر نام داده شد آیا این عدالت است؟ در کندز نام بندر قزل قلعه را به شیرخان یکی از حکمران های پشتون که در آنولایت حکمروایی کرده بود نام گذاری کردند آیا این عدالت است؟ که برای خود هویت بساز ولو که به قیمت از بین رفتن هویت دیگران تمام شود.دوستان سخن به درازا کشید خیانت وجنایات این ها به اندازهء است که کتاب ها از آن نوشته شده میتواند.فعلا به همین چند مثال مشت نمونهء خروار اکتفا می نمایم. اما توصیه به دوستان هم وطنم این است که ما باید تاریخ راستین وطن مان را مطالعه نمایم تا ازین بیشتر فریب این دسیسه سازان زیرک رانه خوریم. به قول دانشمندی که می گوید ملت که تاریخ خود را نمی داند بزرگاان شان به مثل کودکان شان فکر میکنند. که به آن سر نوشت خدای نه خواسته دچار نه شویم. با احترام.

  • به سوسن جان! شما اتهام ستمی بودن ووطن فروش بودن را به همه کسانی که خواهان تأمین صلح وبرادری وبرابری وتحقق عدالت اجتماعی در یک افغانستان واحداند، بسیار بیشرمانه ودور از جادهءادب وارد نموده اید. طرز حرف زدن هر شخص، بیانگر شخصیت واهلیت آن شخص میباشد. خوب خود را معرفی نموده اید! ما که ستمی نیستم .اگر به گفته شما ما ستمی باشیم پس ضرور که ستمگری بوده که ستمی را بوجود آورده است وآن ستمگر ضرور که سلف نا بکار خودت بوده است.

  • سلام به همه !اقای که گفته اند که همه ما ستمی نیستم این را باید بفهمد که کسانی که سبب تفرقه بین مردم شده اند . و می خواهند که نفاق را در بین مردم ترویج بکنند . و به حرفهای پو چ و مزخرف هر روز ذهنیت جوانان را تغیر می دهند و نمی گذارند که و حدت ملی در عدالت اجتماعی در کشور ما تامین شوند . طبعا یگر گروهی متعصب بدون ستمی ها و طن فروش و افغان ملتی ها ی متعصب هستند که که به این طور مسایل پر از تعصب و کینه توزی توسل می ورزند .
    و اقای دیگری که خواهان تغیر نام افغانستان شده اند این را بدانند که خراسان سابق ساحه وسیع از کشورهای همسایه رانیز در بر داشت .اولا ان مناطق را در جغرافیای افغانستان وارد بساز ید . بعدا دعوای نام خراسان را بکنید و رنه مانند رهبران تان مانند طاهر بدخشی و ...................این ارزو را به گور خواهند برد .
    به امید افغانستان بدون از تعصب و کینه توزی
    تر حو جی دا جهان ودان وی تل به دا افغانستان وی
    تل دوی افغان ملت تل دوی ملی و حدت

  • سلام به جوانای کاکه!
    ای سیکو مردم میگن دلیل بدبختی مردم ای ملمکت بیسواتی اس لاکن مه میگم علتش امی باسوادهای متصب اس.کل چیزایی که ده ایجه نوشته میشه به نخص مردم بیچاره ای خاک اس.مه نمیفامم که شما ایقدر مردم فامندوک چرا ده ای دوکان کامران میرک (میریک)وخت تانه تلف میکنین.

  • سوسن جان! روشن گری وبرداشتن پرده از روی واقعیت ها ی که توسط سر دمداران مستبد وغاصب قبیله عمدآ جعل وتحریف گردیده، واین جعلیات را با حیله وتزویر توأم با استفاده از قدرت در اذهان مردم تزریق نموده اند، به معنی زرع کینه و ایجاداختلاف نه بوده بلکه بیان وروشن شدن واقعیت های مرموز گذشته یک ضرورت تاریخی بوده که باید انجام پذیرد. تا زمانیکه واقعیت های که قصدآ به امر شاه وامیری توسط مورخین اجیر ومزد بگیر جعل ووارونه به مردم عرضه گردیده است ریشه یابی نه گردیده ومورد کنکاش وبازرسی قرار نه گیرند.نه میتوان کشور را از همه بدبختی که ریشه آن در همین دروغ ها وجعل بافی نهفته است را نجات داد. طور مثال همین اطلاق کلمهء اوغان(پشتون) بر همه مردم این سر زمین اعم از تاجک ،ازبک ، هزاره وغیره اقوام شریف این سر زمین آیا یک جعل بافی نیست که توسط متعصبین فبیله برای ازبین بردن هویت وملیت اقوام دیگر طراحی گردیده است تا که همه اقوام دیگر قوم ، وهویت خودرا منحل ساخته ونام قوم آن هارا بالای خود بگذارند اگر کسی درین زمینه انتقادی داشته باشد وروشنگری نماید تفرقه انداز وضد وحدت ملی یاد کنیم کار درستی میباشد؟آ یا همین نام افغانستان که نام همین قوم خاص است بالای یک مملکت کثیر ا لقومی مانند کشور ما را ماندن یک کار عادلانه است؟ اگرکسی انتقادی درین زمینه داشت ضد وحدت ملی قلم داد شود کار درستی است؟ وحدت ملی واقعی راهرگز نه می توان با ازبین بردن زبان هویت وملیت دیگران پیاده نمود. ازین نوع جعل بافی وخیانت ها که از طرف سران قبیله درحق مردم مظلوم ما اعمال گردیده فراوان است که درین مختصر نه می گنجد.اگر به مسایل وطن علاقه دارید لازم است تاریخ های که دور از سلطهء دربار شاه وامیری از جانب شخصیت های آزاده ومبارز این خاک مانند کتاب افغانستان در مسیر تاریخ اثر میر غلام محمد غبار که به حق می توان وی را پدر تاریخ افغانستان نامید را ویا افغانستان درپنج قرن اخیر اثر میر محمد صدیق فرهنگ ویا مورخین دیگر را مرور کنید وصرف به تاریخ های درباری که در مکاتب خوانده اید اکتفا نه نماید تا واقعیت برای تان بهتر روشن شده واز عمق جنایات نابخشودنی جنایت کاران غاصب قبیله آگاهی لازم بدست بیاورید وبه ناحق مردم را که به منظور تحقق یافتن حق وعدالت در یک افغانستان واحد به روشن گری میپردازند. متهم به تفرقه اندازی نه نماید.

  • Kamran Mir Hazar Youtube Channel
    حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
    سابسکرایب

    تازه ترین ها

    اعتراض

    ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

    جستجو در کابل پرس