توسل جستن به نعش فرسوده داوود چه دردی را دوا میکند؟
مختصر تبصره پیرامون هذیان های اخیر فاشیستان
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
درین روزها که نعش فرسوده اولین دیکتاتور فاسد وفرعون صفت افغانستان در قرن حاضر، یعنی محمد داوود آخرین فرد از دودمان آل یحیای دهره دونی تبعیدی که اجداد قهرمانش از جیره استعمار انگلیس امرار معاش مینمودند وحتی خون چندین نسل این خاندان با جیره انگلیسی عجین شده، درافغانستان از زیر خاک سربیرون آورده است و فاشيستان افسارگسیخته چنان هارشده اند که زمین وزمان را نمی شناسند وبه هرچیز وهرکی که رنگی غیرازرنگ خودشان داشته باشند می تازند، دشنام میدهند، توهین میکنند، پرت وپلا مینویسند و یخن پاره میکنند، توگوئی که فردا قیامت کبری برپاخواهدشد.
آری!
من چندماه قبل به مناسبت روز تولد موجود نحس بنام صبورالله سیاه سنگ که داستانهای دنباله دار حادثه کشته شدن داود جلاد را بخاطر خوش ساختن فاشیستان، روی دست گرفته است نوشتم که آقای سیاه سنگ پنجاه سال عمر عزیز خویش را در لاابالیگری وبی مبالاتی صرف کرده است. [این موجود ازیکطرف طبق ادعای دوستانش دعوای انسانیت و ارجگزاری بمقام والای انسان را دارد وازطرف دیگر به دشمنان انسانیت وشرافت که یک عمر درکشورظلم کرده اند، تصفیه های نژادی راه انداخته اند و تبعیض وبرتری جوئی را رواج داده اند وخلاصه اینکه به کشتن اندیشه های انسانی دست یازیده اند وکشوررا بین اقلیت واکثریت تقسیم نموده وتخم بدبینی وحقارت را دربین ابنای وطن کاشته اند خواسته است بروی همه جنایاتش پرده بیندازد و از وی اسطوره وقهرمان بسازد.
من در آن نوشته تذکر دادم که این کار سیاه سنگ تکرار مکررات است که قبلا دیگران آنرا انجام داده اند. وهمه میدانند که داوود چرا کشته شد وتوسط کی کشته شد. ضرورت به این قهرمان سازی ها نیست. اگر سیاه سنگ معتقد وباورمند به اندیشه های والای انسانی بود باید تحقیقاتش را از آن انسانهای مظلوم وگمنام وطن آغاز میکرد که تاهنوز نام ونشان از آنها باقی نمانده است. لااقل سیاه سنگ باید به عوض اینقدر وقت ضایع کردن باید رد پای قاتلان اشخاص مانند داوود سرمدها ولهیب ها وصدها استاد دانشگاه ودانشجوی جوان آنروزگار ازطیف های مختلف فکری را میگرفت که فقط بجرم داشتن فکر واندیشه شان ازطرف دژخیمان خلق وپرچم کشته شدند. باید سیاه سنگ داستانهای دنباله دار را از آنها آغازمیکرد.
حالادیده میشود که بعدازاین همه لاطائلات نویسی ها چه توسط سیستانی وچه توسط لمبه خان مظلوم که به اسطوره های توده ای عشق می ورزد، کسی دیگری پیدا میشود ولقب قهرمانی را بر آن مرد دیوانه وخودخواه ومتکبر و جنون زده ودیکتاتوری ازتبار موسولینی وهتلر وپینوشه ارزانی میفرماید. این موضوع را هیچ انسان باضمیر وباوجدان باایشان نمی پذیرند.
زیرا همه میدانند که داوود وارث تاج وتخت خاندان بود که صدها وهزارها انسان آزادیخواه و ملی گرا ازصبحدم به کرسی نشستن نادر تا روزیکه آخرین فرد این خاندان با فامیلش راهی دیار عدم گردید همه درزندانها وسیاه چالها وقتلگاه ها ازبین رفته وتعدادی بخاطر باورهای ایمانی شان به قرآن وقسم این خاندان باور کرده وخودرا به این خاندان تسلیم نمودند که هیچ رحم وشقفت را نصیب نگردیدند.
پس چگونه داوود با آگاهی کامل از کارنامه های خاندانش خودرا به دشمنانش تسلیم میکرد؟ داوود میدانست که اگر خودرا تسلیم کند شاید خلقیها بخاطر فرونشاندن عطش انتقام، دخترهای جوان و عروسهای جوانش را درپیشروی خودش مورد تجاوز جنسی قرار داده وبالاخره خودش را بند بند ازهم جدا ساخته وخوراک حیوانات باغ وحش سازند همان کاریکه اسلاف وی درحق عبدالخالق کرده بود. پس چگونه وی حاضر میشد که خودرا تسلیم کند. اینجا بحث شجاعت وتهور مطرح نیست بلکه بحث ترس از انتقام مطرح است که وی و اسلافش درحق دیگران انجام داده بودند. اگر داوود واقعا بالای خودش اطمینان میداشت که او بملت ومردم این سرزمین خیانت را مرتکب نشده وکودتاچیان را باوجود گستاخی شان فرزندان خود میدانست هرگز دربرابر یک لومزی بریدمن بخاطر ارسال یک پیام عادی با تفنگچه واکنش نشان نمیداد. بناء نتیجه مسلم اینکه اگر داوود شجاع هم نمی بود با آگاهی کامل ازوضعیت تاریخی خویش و دشمنانش راه بجز خودکشی ویا مقاومت تادم مرگ، دیگر انتخاب نداشت.
فاشیستان بخاطر توجیه بی تفاوتی شان درطول جهاد مسلحانه ملت علیه ابرقدرت مانند اتحادشوروی وشکست قطعی هیولای بنام طالبان دست به قهرمان سازی وقهرمان پروری های میزنند که اصلا تاریخ آن قهرمان های کاغذی درعصر حاضر گذشته است و دیگر آن قهرمان ها به درد این ملت نمیخورند.
استاد سیستانی هیجانی درتازه ترین هذیان نویسی هایش راجع به سردار داوود آنچنان تحت تاثیز عواطف واحساسات قبیلوی قرار گرفته که حتی نتوانسته اند کوچکترین موازین اخلاقی وادب را درمقابل مخالفانش مراعات کنند.
ایشان عبارت را به کار برده اند (عجوزه هزار داماد)که قبل ازهرکس دیگر مناسب حال خودشان و عجوزه های داخل فامیلش میتواند باشدکه هرروز مانند چپلک دامادان کردی ،عربی، وترکی، لبنانی راعوض میکنندد.
خود آقای سیستانی را اگر (عجوزه) ننامیم به حق عجوز هزار عروس میتوان لقب داد که از صبحدم کودتای ثور تاالحال چندین بار موضع گیریهای ضدونقیض داشته وبه نرخ روز مقاله نوشته اند. روزی درتمجید مسعود تادرجهء قهرمان ملی پیش رفته اند، روز دیگر ی دزد سرگردنه اش خوانده اند؛ روزی داکترنجیب الله را قهرمان خوانده اند، اما روزدیگر وی ودستگاه خاد وی را نوکرروس وعامل بدبختیهای افغانستان قلمداد کرده اند. دیده شود که دوستی های اکادیسن سیستانی هیجانی با خانم ملالی جویا تاچه وقت ادامه خواهد یافت. شاید تاروزیکه جامعه جهانی ملالی جویا را در کنفرانسهای بین المللی دعوت میکند اما اگر روزی این دروازه ها بررخ ملالی جویا بسته شود بدون شک که قلم سیستانی هیجانی ودمدمی مزاج نیز جهت خویش را عوض میکند. بزرگان گفته اند: آزموده را آزمودن خطاست.
...
اشاره : پاسخ احتمالی آقای سیاه سنگ به اين نوشته بدون کم و کاست در کابل پرس? نشر خواهد شد.
پيامها
1 جنوری 2009, 05:49, توسط شیر
خیلی جالب است که این آقای عطا خیل که خود یک فاشیست خریداری شده بوسیله دشمنان افغانستان است دیگران را با خیلی راحتی فاشیست خطاب میکند.
هزیان های دیگر این فاسد و همقماش های او برعلیه شهید داود خان نشانه دیگری از جنون این قوم پرست لعنت شده است.
1 جنوری 2009, 06:20
برای شما فرزندان قبیله جانی مثل داوود شهید است. داوود برای دیگران يک جنايتکار است که به جهنم رفت.
1 جنوری 2009, 07:21, توسط شیر
مگر آیا میدانی قبیله چه معنی دارد ؟ یا شما کودکان چیز فهم فقط میخواهید کلمات جسته و گریخته را کنار هم گذاشته و هر کسی را که به مزاج شما قوم پرستان فاسد جور نیامد فاشیست و غیره و غیره خطاب کنید.
1 جنوری 2009, 09:59, توسط محمد مسعود
آقای شیر بی دم ! قبیله ابتدائی ترین شکل زندگی اجتماعی انسانی است که در آن ازتمدن وپیشرفت اجتماعی خبری نیست وانسانها به مانند گله های حیوانات زنده گی میکنند . انسانهاهزاران سال قبل چنین زنده گی ابتدائی را پشت سر گذاشته اند وامروز بسیار به شکل مدرن زندهگی مینمایند، ولی متاءسفانه یک تعداد گروه های انسانی در افغانستان وپاکستان وجود دارند که در این طرف وآن طرف خط دیورند زنده گی قبیلوی دارند که آنها بسیار نژادپرست وبه شکل بدوئی زنده گی وفاشسیت صفت میباشند .به غیر از قوم وقبیله خود به دیگران به چشم حقارت می بینندو نمی خواهند در زنده گی آنان تغیرات مثبت بوجود آید ، به همین مناسبت است که این قوم وقبیله به شیوه قرون وسطی زنده گی میکنندو اکنون قرن بیست ویکم است شما شاهد قرن حجر در این مناطق هستید. همین اکنون زنده ها در هزار مشکل در این سر زمین دارند وقبیله گرا ها دنبال نعش یک دیکتاتور مرده هستند وبرای زنده ها که مسئولیت در قبال آنان دارند کاری را انجام نمیدهند و امیدوارم کمی فهمیده باشید.
1 جنوری 2009, 07:06, توسط نادر
داود این سردار مست ودیوانه ء قدرت برای قبیله گرایان که صرف به همه پدیده ها از دریچهء تنگ وچشمان کور قبیله می نگرند، شاید یک شخصیت واسطورهءحساب شده بتواند. طوریکه برای جناب سیاه سنگ وهم قماشانش اسطوره محسوب می شود. امابرای دیگران جزء از همان جنایت کاران خاندان آل یحی که هزاران مظالم ونا مردمی های را در حق مردم این خاک انجام داده اند وباعث همه بد بختی های امروزی ما گردیده اند حساب می شود.
1 جنوری 2009, 08:57, توسط شیر
از داود بزرگ این وطنپرست واقعی از همه بیشتر پنجابی های بویناک پاکستان نفرت دارند. حالا با در نظر داشت نفرت و بوی گند که از نوشته های عطا خیل برعلیه مردم ما بیرون میشود و با مقایسه آن که هیچ فرقی با سیاست های پنجابی های کثیف پاکستانی بر علیه مردم ما ندارد ، شما میتوانید که قضاوت کنید که او در خدمت کی است ؟ کی به جنگ قوم های با هم برادر افغان دلبستگی دارد ؟ کی میخواهد افغانستان همیشه مشغول برادر کشی باشد و کی میخواهد تا ما هیچگاه صلح نکنیم.
جواب مختصر است. پنجابی های پاکستان.
آنها حکمتیار جنایتکار و ملا مسعود جنایتکار را در سالهای 1973 بر علیه داود شهید مورد استفاده قرار دادند و امروز عطا خیل های مزدور صفت را برای ادامه داعیه شوم شان بر علیه مردم ستمدیده ما به کار میبرند و یکعده عقده ای و چند کودک چیز فهم به او کف میزنند.
1 جنوری 2009, 18:41, توسط اطرافی
سردار محمد داود یک دیوانه بود. یک متعصب بود. مجنون قدرت بود. عصبیت های قومی را درافغانستان ترویج کرد. ضدهزاره بود. تمام.
بروید ماست تان را بخورید.
7 مارچ 2009, 04:39, توسط ا.ج.د
سردار محمد داود خان یکی از کسانی بود که می فهمید که با مردم افغانستان چگونه رفتار شود وی راه رسیدن افغانستان را به اب های بحر جستجو میکرد و هزاره ها خلاف این کار وی بودند زیرا این کار او پشتون ها را متحد میساخت که این کار را هزاره ها نمی خواستند بنآ با نیرنگ او را از قدرت برطرف ساختند وی خلاف هزاره نبود بلکه خلاف فکر خام ان ها بود که افغانستان را هزارهستان میساختند.