
افغانستان تجزيه می شود
نويسنده: عبدالله خداداد
ما همه شاهد فراز و فرود جریانات پنج سال اخیر افغانستان هستیم؛ تقریباً ریشه و عوامل حوادث افغانستان بر کسی پوشیده نیست.
براي طالبان فرو کوفته شده بودند و یارای ایستادگی در مقابل اراده ی مردم افغانستان و جامعه ی جهانی را نداشتند چنانكه نیروهای ائتلاف بین المللی، بقایای آن ها را در غار های توره بوره می جستند.
دست آورد های پس از طالبان قابل توجه است. آزادی رسانه ها، انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات پارلمانی و تشکیل ارکان سه گانه ی دولت از اهم اين دستاورد ها به شمار مي آيد. البته، بازگشايي دانشگاه ها، ايجاد مكاتب در سراسر افغانستان نيز قابل توجه است.
اما، با توجه به فرصت هاي جهاني ما، اين دست آورد ها بسيار اندك است. بد تر از همه كه در اين ميان فرصت هاي بسا مناسب، براي ايجاد تفاهم ملي، را از دست داده ايم.
رئیس جمهور کرزی، دوره ی انتقالی را، با حمایت کامل جامعه ی جهانی و اكثريت مردم افغانستان پشت سر گذاشت. به همین ترتیب، لویه جرگه ی اضطراری نیز گذشت و همه چیز، تا حدی، سامان مند بود. در لویه جرگه ی قانون اساسی بود که آقای کرزی چهره ی جدیدی از خود به نمایش گذاشت. در اين اجلاس بزرگ ملی، کرزی تصمیم گرفت، هر طور که می شود، بالای نماینده های مردم فشار وارد سازد خواست های خود را در قانون اساسی افغانستان بگنجاند. آقای کرزی به این هم اکتفا نکرد و شخصاً در متن قانون اساسی دستکاری کرد. این عمل ایشان قانون اساسی افغانستان را كم اعتبار ساخت.
باید یاد آوری کرد که آقای کرزی، در لویه جرگه ی قانون اساسی، ضمن آشکار ساختن نیات نسبتاً غیر ملی خود، به پشتی بانی از طالبان بر خواست.
رئیس جمهور از آغاز لویه جرگه ی قانون اساسی تا همین اواخر، شاید هم، تا هم اکنون، در پی حمایت از طالبان و توجیه آنها بوده است.
بگذریم از اینکه طالبان به چه اندازه رئیس دولت را تحویل گرفتند.
آنچه گفته آمدیم در حقیقت نگاه بسیار گذرا به جریانات پنج سال اخیر افغانستان است و آنچه را می خواهیم در این جا طرح کنیم این است که افغانستان با رهبری آقای کرزی، و کابینه شان، به کجا می رود؟
چندی پیش، والی ولایت سرحد پاکستان گفت که: طالبان آهسته، آهسته، به یک جنبش آزادی خواه ملی تبدیل شده اند! بگذریم از این که والی سرحد چه نیاتی دارد، حقیقت این است که ضعف اداره، نا امنی، نبود فرصت های کاری برای جوانان در سراسر افغانستان و به ویژه جنوب کشور، شماری زیادی از جوانان بی کار را به جنبش طالبان پیوند زده است. بسیاری از این جوانان "طالب فکری" نیستند.
شمال کشور نیز، به دلایل بالا و نیزبه خاطر بروز نیات سوء حاکمیت، رفته رفته بستری مناسبی برای نا امنی شده است.
از اول معلوم بود که افغانستان با ساختار نظامی فوق العاده متمرکز یا ریاستی جور نمی آید. نظام پارلمانی و تقسیم قدرت به قوای ثلاثه بهترین گزینه برای این کشور به حساب می آمد. شماری از روشنفکران از غرب برگشته ی ما، بدون تعمق لازم، با همکاری سازمان یوناما و فشار رئیس جمهور، نظام ریاستی را بالای مردم افغانستان تحمیل کردند.
رفتارهای دیکتاتور مآبانه ی رئیس جمهور، عدم کفایت لازم ایشان در مدیریت مسایل کشور، مصلحت نشناسی و زورگویی ایشان به مردم افغانستان و بسیاری ها که طرفدار نظام ریاستی بودند، ثابت کرد که نظام ریاستی تمدید روزگار دیکتاتوری در افغانستان است.
آقای رئیس جمهور، زیر اثر تیم کاری شان، که با تأسف شماری از قومگرایان افراطی در میانشان است، تفاهم و همدیگر فهمی ملی را از بین برده اند. منافع شمال از جنوب، شرق از غرب و بالعکس، را از هم جدا ساخته اند. هم میهنان جنوب ما شمالی ها را از خود فکر نمی کنند و بالعکس. وا اسفا!
می توان با جرئت مطرح کرد که افغانستان به شدت به سوی تجزیه کشانده شده است.
نا امنی های جوزجان و پيش از آن بلخ و بغلان، به آرامی، به گوش ما سرود تجزیه می خواند.
دولت افغانستان، دیکتاتوری و زورگویی را، با تأسف، پیشه ی خود ساخته است. شماری زیادی از والی های رئیس جمهور در ولایات افغانستان رفتار های غیر ملی و به دور از مصلحت دارند؛ اما، رئیس جمهور فکر می کند که اگر به خواست مردم، یکی از والی ها را برکنار کند، حاکمیتش زیر سوال می رود. این فکر اشتباه است! مردم افغانستان به این نتیجه هم رسیده اند که به حکم دیموکراسی، باید والی ها نیز انتخابی باشند. والی منتخب مردم، هرگز خلاف میل و مصالح ملت گام نمی گذارد. اگر والی ها انتخابی باشند، وضع امنیت نیز بهتر می شود.
فکر می شود که رئیس جمهور و در مجموع دولت افغانستان، فرصت های بزرگی را از دست داده اند. بسیاری از مردم، با آنکه نمی خواهند نظام سرنگون شود، اما دیگر اعتمادی به ساختار کنونی و رئیس دولت ندارند.
رئیس دولت نمی داند که فاجعه ی ملی و انسانی تا چه اندازه مردم افغانستان را فشار می دهد. فقر، بیکاری، فساد اداری، اعتیاد، ضایع سازی حقوق بشر و ... در افغانستان بی داد می کند. در آخر ضمن اینکه تأکید می کنم که افغانستان به سوی تجزیه پیش رفته است، می گویم که بحران بیکاری و فقر، زمینه ی های تجزيه را هموار ساخته است.

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره
این کتاب را بخریداحمق جان !
خوب شد که ما ره خبر ساختی
این حرف ها از دهنت کلانتر است، برو مطالعه خود را بکن و سطح سواد و معلومات خود را بالا ببر. تجزیه افغانستان خوابی است که تمام جنایتکاران ائتلاف شمال آن را دیده اند.
خداد تو را که همه می شناسند، می دانم که این حرفها از خودت نیست از پدرت است اگر پدرت هم چنین بیاندیشد، داکتر مهدی را می گویم او را هم این نصیحت مرا برسان، ببین دیگه حماقت نکن. همان انترنیوز برایت خوب است برو گمشو ترا به این کار ها چه کاخ بلند را در طلوع پیش برده نتوانستی امدی دست به این کار ها می زنی خجالت بکش این همه مردم به تو لعن می فرستند. اگر می خواهی جنگ روانی یاد بگیری برو اول یاد بگیر بعد ....
عبدالله جان من هم معتقدم که هنوز اول راه است و باید بیشتر بخوانی و بیشتر تجربه کنی.طرح مسایل چون تجزیه در چنته شما به توجه به استدلالاتی که مطرح کرده اید، وجود ندارد.مشکل افغانستان همین است که وقتی یک کتاب را خواندند ببخشید، نگاه کردند،بعد میایند و تیوری میبافند بدون اینکه زمینه ها و دلایل قانع کننده در این ارتباط بتوانند پیدا کنند.
آنچه که در این روز ها دیده می شود و آن جهت گیری های قومی هم تمیی های آقای کرزی است باید هم تجزیه شود.
قرار گزارش ها امریکا در منطقه طرح تجزیه یی اقوام را، به صورت منطقه بندی های محل سکونت آنها در دست دارد؛ ایجاد کشوری برای کردهای ایران، سوریه و عراق، عرب های سنی را از عربهای شیعه در عراق جداسازی آذری های ایران و نیز ایجاد کشوری برای بلوچ ها میان پاکستان ایران و افغانستان. همچنان ایجاد کشوری برای پشتون ها که با الحاق جنوب افغانستان و پشتونستان پاکستان ایجاد می شود.
این یک راهبرد دراز مدت امریکا در منطقه است.
ولی برای جلوگیر از طرحی که مخالف منافع عمومی در یک کشور می باشد، باید سیاسیون آن کشور تلاش نفی آن را نمایند؛ اما در افغانستان حاکمان نه تنها برای جلو گیری سیاست های مخالف تلاش می نمایند بلکه آن را تقویت می نمایند.
طرفداری های کرزی از جمعه خان همدرد و قومی کردن حکومت خود زمینه ی تجزیه را مساعد می سازد
فاشیزم پشتونی عامل و اساس همه نابسامانی های دولت کرزی است. بیداری مردم در شمال، مرکز و غرب پایان این مصیبتی است که خود بر سر خویشتن نازل کرده اند.
کرزی مردم جوزجان را خر فکر کرده که احمقی چون همدرد را بالای شان حاکم کرده. مگر احمقتر از همدرد در افغانستان یافت می شود؟
بازی شرم آوریست، هم به کرزی و هم به مردمی که آن را پذیرفته اند.
مرحبا به مردم بامیان و پنجشیر که والی های شان را خود و ازمیان خود قبول کرده اند. شکر الله نه در بامیان انفجاری است و نه در پنجشیر انتحاری. باید گفت که قبول نخستین زن به حیث والی از شعور بلندِ مردم بامیان حایت میکند.
در اینکه آقای کرزی و افغان ملتی ها و طالبان یک هدف دارند هیچ شکی نیست. پنجشیر و بامیان خوشبخت اند که با قبیله گراها مرز ندارند ور نه آرام نمی بودند. خلیلی و محقق و قانونی و فهیم و دوستم باید به هوش بیایند و برای برطرف کردن توطیه این تیم فاشیست باید کاری بکنند. خلیلی و ضیا که گرم پلو و چلو اند. خدا داند که چه وقت از خواب بیدار می شوند. یک مثال می آورم. ولسوالی جاغوری در ولایت غزنی با قبیله گراهای قره باغ و زابل هم مرز است. طالبان مردم این ولسوالی را اذیت می کنند و دولت کرزی هیچ کاری برای دفاع از مردم نمی کند. خلع سلاح در مناطق شمال، مرکز، شمالشرق و غرب در حالیکه تمام جنوب و جنوبشرق مسلح استند یک توطیه بود و هست. مردم در جنوب با چشم پوشی دولت مرکزی تریاک کشت می کنند و با کشورهای خارجی زیر نام طالبان توطیه می چینند اما کسی نیست به آنها بد نگاه کند. اگر هم طالبان کشته می شوند اینها هیاهو می کنند که بی گناهان کشته شده اند. چرا این بیگناهان در مناطق غیر قبیلوی کشته نمی شوند.
مرگ بر توجش و فاشیسم
اولا خيلي متاسفم که بعضي ها نظريات آقاي خداداد را بجاي استدلال و ارائه دلايل معقول با دشنام و توهين جواب ميدهند. واقعا که خيلي جاي تأسف است. عکس العمل نارواي چنين اشخاص است که خوانندگان بي طرف اين سايت را به اين نتيجه واميدارد که وقتيکه اقوام مختلف افغانستان با هم سازش ندارند پس جدايي يگانه راه معقول است. من که در اروپا زندگي ميکنم و نظر خبرگان اين قاره را از نزديگ مطلع هستم، ميدانم که سياستمداران و همه مردمان و موسسات اين قاره که با افغانستان سروکار دارند با آنچه که طالبان در جنوب و تيم کرزي در حکومت داري انجام ميدهند اکنون به همين نتيجه رسيده اند که راه ديگري غير از جدايي اقوام وجود ندارند.
بااحترام
برادران عزیز ! اهانت و ناسزاگویی به یکدیگر هیچ مشکلی را از هیچ فرد ویا قوم هموطن حل نمیکند، تنها ثمره اش به جیب استعمارگران قدیم وجدید میرود، آنهاییکه با استفاده از همین تفرقه افکنیها آمدن و ماندن بلندمدت خودرا تثبیت میکنند . همه اقوام ساکن در افغانستان باهم برادرند . بیایید در سایهء هم اندیشی و تعامل مثبت ،اقتدار و محبت بین الافغانی ایجاد کنیم تا دیگر هیچوقت ،هیچ نیازی به بیگانه ها پیدا نکنیم و هرگز قدرت بیگانه ها را به رخ یکدیگر نکشیم . افغانستان وطن مشترک همه ماست و وطن حیثیت مادر را دارد ،مگر میشود مادر را که موجودی بسیار عزیز و دوست داشتنی است به چند قسمت تجزیه کرد؟
آقاي ويس ناصري بسيار به زحمت هستند.
نوشتن اين همه پيام به تنهايي كاري آساني نيست.
آفرين آقاي ناصري.
khordad 1386 -14 June 2007
I not want to correct all of the letter of Mr.Abdullah Khodadad , but I must remeber that in year 2002 I wrote to F.B.I.-B.B.C. News-London : " This law prepared and wrote for Khorasan-Country people F.B.I. and C.I.A. , and them Pashtu-speaking agents ,and Persian-speaking agents ( Hamaan kohnah pekh haayee Zaher Shahey ) is invalid . " Now , after five years a young boy writes that because puppet Hamid Karzai did knowingly falsification in Law ,and force the representatives of people to accept his opinion , with
this action puppet Hamid Karzai decreased the validity of Law ! Wonderful ! This Law is invalid for lots of reasons,that need to write a few sheets, I have not time ,any other body can does it
This boy must read at least all articles that from year 2002 till now is written about so called Khorasan-Country Law
مگر میشود با این نظر موافق نبود؟ شما درست گفته اید. همه دست ها و زبان ها برای جدایی و دوری و تجزیه کار میکنند، کسی که به فکر ساختن باشد نیست! وا اسفا!