به جاعلین تاریخ در فراتر از مرزها
آقایان! شما در کله های تان مغز دارید؟! چرا از مغز تان کار نمیگیرید؟!
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
من در همین مقالة "فریاد پرخروش ملت افغانستان" به موازات اندیشههای ستمیگری، اندیشههای تفوق طلبی افغان ملتیها را نقد و رد کرده ام، که دوهمه سقوی مربوط به آنها میشود.
با عرض حرمت اظهار میدارم که اخیراً در سایت انترنتی "فراتر از مرزها" به نامهای مستعار (هارون فیض آبادی، پیکار، نیکزی، امیر شهسوار، نیک اندیش، اسد و متولی) نوشتههایی که تقریباً همه از یک دست نگاشته شده و هیچ مفاد علمی و اخلاقی را در بر ندارد و پر از دشنامهای رکیک علیه نویسندة مقالة (فریاد پر خروش ملت افغانستان) منتشره در سایت انترنتی کابل پرس?، نگاشته و نشر گردیده و معلوم نیست که نویسنده و یا نویسندهگان آنها کیانند.
شاید یک یا دو نفری باشند که گردانندة سایتی به نام "فراتر از مرزها" اند و نوشتههایی را صرفاً بخاطر تخریب و اهانت به عزیز عازم پخش کرده اند و از جانبی هم به احتمال قوی ستمیها و ستمیمآبان بدنام چپی و راستی که امروز در یک جبهه مدغم شده اند و در برابر شخصیت های ملی و خدمتگاران جامعة افغانی عقدهمند اند، پیروان خود را به طور پلان شده توظیف میدارند تا با چنین نوشته ها ذهنیت نسل جوان را در برابر عاشقان این وطن که محصول ده ها سال رنج و تفکر این ملت بدبخت اند، مغشوش سازند و این منتهای بی انصافی و جفا در حق ملت واحد افغانستان است.
من به ایدیولوگهای سیاست ستمیها محترمانه اظهار میدارم که: نباید سیاست شان را در سطح کوچه بازاری تنزل دهند. خوب خواهد بود بصورت علمی و متکی به استنادات تاریخی، نوشتة عزیز عازم را نقد کنند نه اینکه بصورت غیرمسؤولانه به جعلسازی و افتراأت و دشنامپراگنی دست یازیده شود و بدینوسیله حضور سیاسی خود را در وطن خفیفتر سازند. (عازم)
هموطنان محترم که نامههای تان بدون عنوان و حتی بعضاً بدون ذکر اسمای تان در سایت انترنتی (فراتر از مرزها) در برابر نوشتة عزیز "عازم" نویسنده مقالة "فریاد پرخروش ملت افغانستان" یکی پی دیگر نشر شده است، سلام بر شما!
من با شما همزبان هستم. اما خلهها و نالههای قلب مرا احساس و درک نمیکنید، لذا خود را در یک تخالف و تضاد بیهوده با من قرار داده اید.
قبل از اینکه اشتباهات هر یک از شما را یکایک در نوشتههای تان برای خود شما و سایر هموطنان بیان بدارم، مختصراً عوامل تاریخی بدبختی ملت خود را بصورت اجمالی یادآور میشوم:
بدبختیهای ملت خود را که روشنفکران چپی و راستی محصول آن اند، در یک مقطع کوچک زمانی یعنی (از سال 1357 به اینسو) نمیتوان یافت. برای دریافت آن باید به عقب برگردیم و آنرا در دوران امپراطوری مغلی هند و صفوی های فارس (ایران) جستجو کنیم و بعد کمی جلو بیاییم:
لشکرکشیهای نادر افشار از غرب و دستدرازیهای روسهای تزاری از شمال و دستاندازیهای امپراطوری بریتانیا در نیم قارة هند که محصول بلافصل همة این حوادث گوناگون منطقوی و جهانی همانا ایجاد امپراطوری احمدشاه درانی بود، سرنوشت مردم وطن ما را در آن زمان رقم زد.
انتقال پایتخت کشور از قندهار به کابل، نفاق و خانهجنگیهای نوادههای احمدشاه ابدالی، انتقال قدرت مرکزی به خاندان بارکزاییها (که آن هم مولود مداخلات بیگانهگان در وطن ما بوده) و شدت تضاد میان دو امپراطوری استعمارگر قرن 19 بریتانیای کبیر و امپراطوری روسیة تزاری و بالنتیجه دستبردهای انگلیسها، (از طریق هند بریتانوی) روسها و ایرانیها در سرزمین امپراطوری احمدشاه درانی و ایجاد خطرات احتمالی جنگ بین انگلیس و روس منتج به ایجاد کنفرانس 1907 برلین شد که در آن سرنوشت افغانستان در غیاب مردم این سرزمین در خارج از وطن شان در مرکز اروپا تعیین گردید و این سرزمین بنام سرزمین بفر میان دو امپراطوری قرن 19 تثبیت شد. سر انجام افغانستان باقی مانده از میراث احمدشاه درانی (در نقشه جغرافیایی شکل مشک سقاب) به دست امیر عبدالرحمن خان رسید و همین میراث اکنون در دست ماست که به جهنم ظلم و ستم و فساد برای مردم این دیار در دل آسیا درین دهة اول قرن بیستویک، تبدیل شده است.
دوران زمامداری امیر عبدالرحمن خان هیچگونه افتخاری برای افغانها از خود باقی نگذاشته جز رنج، زیرا امیر عبدالرحمن خان یک پادشاه مستقل نبود. او امیری بود از جملة امیرانی که میان دو امپراطوری یک ساحة بفر را حکمروایی میکرد منتهی در ایجاد و تحکیم یک دولت مرکزی مقتدر، توانمندی خاص داشت.
برای نخستین بار غازی شاه امانالله قیام مسلحانه را علیه تجاوزگران انگلیس رهبری کرد و سلطنت مستقل افغانستان را اعلام نمود. وی مشی ترقیخواهانه را به صفت یک پادشاه دموکرات در پیش گرفت.
نادرخان که در جنگ میهنی ضد اشغالگران انگلیسی، کریدت ملی در جبهه جنوب به دست آورد، بعد از غایلة حبیبالله کلکانی زمام امور کشور را به دست گرفت. فرزندش کاملاً شبیه به امارت امیر حبیبالله پسر امیر عبدالرحمن خان زندهگی و زمامداری کرد. در خاندان نادرخان، تنها یک نفر شایستگی زمامداری را پیدا نمود که هم در دوران صدارت خود و هم در دوران ریاست جمهوری خود خدمات ارزشمندی به مردم کشور ما از موضع یک شخصیت ملی و ترقیخواه و در عین حال منضبط و با اتوریته عمل کرد و آن (شهید محمد داود فقید) بود. همانسان که غازی شاه امانالله مورد توطئة انگلیسها قرار گرفت، محمد داوود هم مورد توطئة رهبران شوروی قرار گرفت. کودتای ثور 1357 ضربة دومی بود که بعد از دسیسه علیه نهضت امانی، نصیب ملت عذاب دیدة افغان شد، و دسیسة سوم همان کودتای ناجوانمردانه پرچمیهای ستمیمآب بود که علیه شهید داکتر نجیبالله و بر ضد مشی مصالحة ملی و پلان پنج فقرهیی صلح ملل متحد به دستور سازمان استخبارات روس درتبانی با عمال پاکستانی، به نفع ISI و نواز شریف ها انجام یافت.
حاصل این یادآوری مقدماتی اینست که ملت و سرزمین ما از قرنها به اینسو در معرض تاخت و تازها و تجاوزات اجانب قرار گرفته و شخصیتهای ملی وطن، مورد دسایس بیگانهگان به وسیلة عمال داخلی شان واقع شده اند.
شما تا اینجا به این نظر اجمالی من ممکن است موافق باشید. اینک مطالبی را پیرامون نوشتههای شما ذیلاً مینگارم:
آقایان!
شما از حقایق در مقالة من بیگانه مانده اید، درحالیکه مقالة منتشرة من در سایت انترنتی کابل پرس با جوابیة من به آقای جواد ناصری همین اکنون در دست شما است، به آن توجه و دقت نمیفرمایید.
دوران کار من در شاروالی فیض آباد بدخشان و هم دو مرتبه بحیث والی در آن ولایت و در هر مرتبه کمتر از سه ماه نه بیشتر، از نظر شما دور مانده است یا به شما از طرف مخالفین اندیشههای سیاسی و اجتماعی من، هدایات و اشاراتی صورت گرفته باشد و شما هم بدون تأمل آنچه را مامورین دولتی آن زمان در ولایت بدخشان، علیه بدخشانیان انجام داده اند، بیباکانه به آدرس من حواله کرده اید.
بخوانید!:
من عزیز عازم از طرف وزیر داخله عبدالقدیر در بهار سال 1354 در اثر اندیشهها و موضعگیری سیاسی ام، از مرکز به شاروالی فیض آباد ولایت بدخشان تبعید شدم و تا 7 ثور 1357 در همان وظیفه بودم. وقتی رهبر حقیقی ح.د.خ.ا. شادروان شهید میر اکبر خیبر در 28 حمل 1357 ترور شد و یک هفته بعد طبق سناریوی شورویها، خونتای 7 ثور به وسیلة مشتی کودتاچی علیه رژیم ملی جمهوری افغانستان صورت گرفت، رئیس و مؤسس جمهوریت و زمامدار ملی افغانستان فقید محمد داوود شهید شد. بعد از شهادت آن رادمرد غم و درد وطن و مردم، مرا در اندوه فراوان اندر ساخته و خطرات و پیآمدهای ناگوار آنرا در وطنم استشمام میکردم، زیرا در طول یک هفته دو شخصیت بزرگ انقلابی و ملی طبق پلان بیگانگان از این دنیا رفتند و افغانستان را بی سر و سرپرست گذاشتند.
چون من عضو ح.د.خ.ا (جناح پرچم) بودم، مانند همه اعضای حزب واحد د.خ.ا. به امضای نور محمد ترکی رئیس شورای انقلابی بحیث والی بدخشان تعیین و مقرر شدم.
اگر برای شما، مغرضین سیاسی چنین حرفهائی یاد داده اند که تمام جنایات امین و رفقایش را در آن ولایت که بعد از سرطان 1357 (بعد از برطرفی من از ولایت بدخشان و قرار گرفتنم در زیر ساطور نیرو های حاکم آن زمان، انجام داده شده، با یک سلسله اتهامات ناروا و افتراأت جعلی در سایت انترنتی (فراتر از مرزها) نشر نمایید، این حقیقت را از نظر دور ندارید که: پشتونها ضربالمثل دارند، میگویند: د درواغو مزل لند دی (منزل دروغ کوتاه است).
بدانید که خاک خشک به دیوار نمیچسپد.
شما به کسی اخطار میدهید که هزاران هزار مرمی از سرش گذشته است. کسی که هر لحظه برای شهادت آماده است، از اخطارهای عناصر اشتباهکار نترسیده و نمیترسد. این دروغ پردازان و جاعلان تاریخ اند که میترسند و حتی شهامت معرفی کردن خود را ندارند و جز قرار گرفتن در خدمت مغرضین، فضیلت دیگری را واجد نیستند.
از نظر سیاسی من در تمام مدت وظیفه ام در شاروالی بدخشان با اخوانیها و سازاییهای آن دیار هیچگونه مشکلی نداشتم و حتی دلسوزی من به یک عده روشنفکران شریف و با تقوای سازا و سفزا به دو علت بیشتر بود: اول بخاطر اینکه آنها از نظر اجتماعی آدمهای سالم بودند و گاهگاهی مورد آزار مقامات ولایت هم قرار میگرفتند و ثانیاً بخاطر اینکه من میدانستم که اینها از طرف رهبران تجارتپیشه و سیاسی شان اغوا شده اند.
من در مناسبات خود، کدرهای جوان و سالم سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان را به اندیشههای سیاسی و اجتماعی خود آنچنانکه شما افترا کرده اید، جذب نمیکردم، بلکه آنها را متوجه خود شان و معنویت شان میساختم و به داشتن تقوای سیاسی، فردی و اجتماعی آنها را تشویق میکردم و در برابر زورگویان دولتی و غیر دولتی از آنها پشتیبانی مینمودم و تا همین حالا در مورد عناصر پاک و با تقوای آن گروه همین نظر را دارم، آنچنان که در مورد همه هموطنان پاک و پرهیزگاران اجتماعی و سیاسی همین نظر را داشته ام و دارم، در مورد رهبران و کدرهای با صلاحیت آنها و عناصر بیسویه و حق ناشناس آنها چه چپی چه راستی تنها به ابراز تأسف اکتفا کرده ام و میکنم.
زمانیکه وحشتسالاری چپی در اثر خونتای 7 ثور 1357، در وطن حاکم شد، من دو ماه و 20 روز در آن ولایت والی بودم. نمیدانم هدف شما از این مغالطه که گویا امین صدراعظم بود و مرا به صورت فوقالعاده بحیث والی مقرر کرد، چه است؟!
حقیقت اینست که فرمان تقرر من به امضای نور محمد ترکی که هم رئیس شورای انقلابی و هم صدراعظم و هم منشی عمومی کمیته مرکزی ح.د.خ.ا. بود، صادر شده است و صلاحیت تعیین و تقرر والیها را از طریق شورای انقلابی که ح.د.خ.ا. آنرا رهبری میکرد، کسی دیگری نداشت و امین هنوز این موقعیت را نداشت که والیها را به فرمان خود تعیین نماید.
قبل از رسیدن فرمان و حتی قبل از رسیدن شفر تقرر من از وزارت داخله، خود مردم فیضآباد به اثر شناختی که از من داشتند مرا از میان یک گردهمآیی در قطعة 24 بر شانههای شان برداشتند و تا لیسة کوکچه بردند. من از آقای ناله که با هوشیاری مرا متوجه ساخت از شانههای اشخاصی که نمیشناختم پائین شدم و قلباً از آقای ناله اظهار تشکر کردم و گردهمآیی را در همانجا پایان یافته اعلام کردم. فردای آن روز به تاریخ 11 ثور 1357 در جریان یک گردهمآیی چند تن از افسران و مامورین بلند رتبة ولایت از جمله مستوفی ولایت، مدیر فواید عامه ولایت و آمر پروژة آبیاری و عدهای افسران قطعة 24 که همه از شاگردان من در حربی پوهنتون بودند، تحت تأثیر احساسات شان مرا به شانهها برداشتند و به همراهی مردم به دفتر ولایت بردند. چون والی نظام پیشین شب قبل وظیفه را ترک و به کابل آمده بود، برای اینکه خلای اداری به میدان نیاید و نیز مشکلی برای خانوادة وی که بیسرپرست مانده بودند به میدان نیاید، ادارة ولایت را به دوش گرفتم.
شما نوشته اید که: "جنرال همایون فرمان تقرر عازم را به حیث والی در خیابان به مردم خواند و رفقایش او را به شانههای مردم سوار کردند." اولاً شخصی بنام جنرال همایون در بدخشان وجود نداشت، بلکه به تاریخ 12 ثور در جریان یک گردهمآیی در خیابان، مدیر اداری ولایت، فرمان تقرر مرا که شفری از طرف وزارت داخله رسیده بود، قرائت کرد. من عسکر بودم و میدانستم وقار و حیثیت و نزاکتهای اداری را چگونه حفظ و مراعات کنم و موقف خود را خوب درک میکردم. علاوتاً تجربة لوی ولسوالی و شاروالی را داشتم. درینوقت من والی برحال قانونی بودم، موتر داشتم، ممکن نبود که کسان دیگر جرأت بکنند و مرا بر شانههای مردم سوار کنند.
در آن کمتر از 3 ماه که من والی بدخشان بودم، یک نفر نه زندانی شده نه کشته شده است. بلکه آن نوجوانان سازا و سفزا را که تحت فوکس دولت تازه به قدرت رسیده قرار داشتند، از زندانی شدن و نابود شدن با قاطعیت حمایت کردم و نجات دادم، نمونه اش همین آقای عبداللطیف پدرام است، بروید از خودشان بپرسید، هرچند من از نظر سیاسی با حزب کنگرة ملی و حزب جمعیت و آنعده پرچمیهایی که در جبهة ملی منحل شده اند، موافق نیستم.
در 2 حمل 1359 بار دوم به حیث والی بدخشان در اثر درخواست و تقاضای مصرانة موسفیدان بدخشان مقرر شدم. در 20 سرطان همان سال پایم شکست و راهی شفاخانه گردیدم.
یکی از شما نوشته است که عازم در رشوت گیر آمده، شکست پای خود را بهانه ساخت و به کابل آمد و بجای آن رفیقش منصور هاشمی اداره ولایت بدخشان را به دست گرفت و به کشتار و قصابی مردم پرداخت ... .
این نه تنها کذب محض است بلکه بسیار سخیف است.
همة مردم بدخشان از این اظهارات شما وجداناً ناراحت می شوند، و عدهایکه در کابل اند و این نوشته های شما را خوانده اند، سخت متأثر شده اند و نویسندهگان این لاطائلات را نفرین کردند. پای من در جریان وظیفه در 20 ماه سرطان 1359 زمانیکه بار دوم در اثر خواست و تقاضای مکرر مردم بدخشان در زمان زمامداری ببرک کارمل که بحیث والی انجام وظیفه میکردم، شکست، درحالیکه همه میدانند که منصور هاشمی در سالهای 1357 و 1358 در بدخشان به قصابی هموطنان خود مشغول بود و از آینده نمیاندیشید و در سال 1359 او در زندان بود.
این را باید به روشنی درک کنید که شاید هر دروغ و افترأ مؤقتاً اشخاص بیخبر را تکان دهد، اما اتهام و افترای رشوت و سؤاستفادة مادی را در مورد عزیز عازم در سراسر کشور هیچ فردی نمیتواند بپذیرد. بیهوده خود را زحمت میدهید. تمام افتراأت تان به صفر ضرب شده است.
یکی از شما ها گفته اید که آقای عازم از کتاب دوهمه سقاوی پیروی کرده است.
آقایان! شما در کله های تان مغز دارید؟! چرا از مغز تان کار نمیگیرید؟! من در همین مقالة "فریاد پرخروش ملت افغانستان" به موازات اندیشههای ستمیگری، اندیشههای تفوق طلبی افغان ملتیها را نقد و رد کرده ام، که دوهمه سقوی مربوط به آنها میشود.
چرا من به تنهایی شمشیر دو دم را به دست گرفته ام، هم سکتاریزم را میکوبم و هم شوونیزم را؟! من هردوی آنها را خلاف خواست ملت افغانستان میدانم و هردو را محکوم تاریخ افغانستان.
یکی از شما گفته اید: "عازم در همان ماه اول کارش در زمان ترکی، ولسوالی را به نام کریم که یک خلقی و شخص قاتل و بیوجدان بود، به درواز برد و به مردم معرفی کرد."
این اظهارات دیگر تشت رسوائی شما را از بام به زمین انداخته است.
بنام کریم هیچ فردی را مردم درواز نمیشناسند که عازم او را به ولسوالی درواز برده باشد و بحیث ولسوال به مردم معرفی نموده باشد.
حقیقت این است که من در ماه جوزای 1357 محمد اسرائیل راسی را که یک جوان با سویه و تعلیم یافته بود و از مرکز بحیث ولسوال درواز مقرر شده بود، به ولسوالی درواز بردم و به مردم معرفی کردم. موصوف خلقی هم نبود بلکه به جناح پرچم مربوط بود، همان اسرائیل راسی که بعدها مدت 6 سال بحیث منشی کمیتة ولایتی بدخشان ایفای وظیفه کرد.
در نوشتة دیگر شما خواندم که: "عازم! خود را از نظر مردم پنهان کنید!"
تشکر (!) از این مشورة دلسوزانة تان (!). بدانید که دشمنان مردم، خود را از نظر مردم پنهان میکنند و به جز در پرده تلویزیون در هیچ جایی دیده نمیشوند. من که سراسر زندهگی ام وقف مردم شده است، همه روشنفکران چپی از این وطن کوچ کردند و اکنون سروکلة شان در سایتهای انترنتی پیدا شده. من در تمام دورهها حتی برای یک روز از کابل خارج نشده ام. من به خدا(ج) معتقد و مؤمن هستم و به مردم شریف و حق شناس وطن محبوب خود افغانستان تکیه دارم.
درینجا باید بگویم من خوشبختترین انسان وطن هستم، زیرا سیاهترین اقشار متحجر مرا دشنام میدهند، عناصر فاسق و فاجر مرا دشنام میدهند، رشوهخواران و اختلاصگران مرا دشنام میدهند، تاجران و قاچاقبران مواد مخدر مرا دشنام میدهند، نفاق افگنان و دشمنان وحدت ملی افغانستان مرا دشنام میدهند، شما آقایان جاعلین تاریخ و قصابان حقیقت مرا دشنام میدهید. برای یک مبارز راستین راه آزادی زحمتکشان و یک مبارز راه تأمین وحدت ملی وطن، لذتبخش، سعادتبار و افتخار آفرین است.
در طول این سی سال من در همین کابل آزادانه و سربلند کار و زندهگی کرده ام. هیچکسی پیدا نشد که کوچکترین ادعایی علیه من داشته باشد، چطور شد که بعد از نشر مقالة من به عنوان "فریاد پرخروش ملت افغانستان" به یکبارهگی این همه اتهامات و جعلها علیه من بعد از سی سال وظیفه ام در بدخشان، در یک سایت انترنتی پخش میشود؟!
رهبران چپی و راستی ستمیها وقتی که سندی برای محکومیت من به دست ندارند و دانشی که بتوانند به وسیلة آن نظریات اجتماعی مرا با قوت رد بکنند، ندارند، به این مزخرفات دست میزنند. این کارهای سخیف آنها را خفیفتر و حقیرتر میسازد و اسباب محکومیت تاریخی آنها را بیشتر فراهم میکند.
این جواسیس بیگانه و تفرقه افگنان در میان ملت واحد ما اند، که از مردم خود را مخفی میدارند. من به این بدن خود که مشتی گلی بیش نیست، ارزش قایل نیستم و نبوده ام. هر لحظه برای شهادت آماده بوده و آماده هستم.
در سراسر کشور اگر سه نفر از جان گذشته در راه آرمان مقدس ملی افغانستان و وحدت جامعة افغانی وجود داشته باشد، بدانید که یکی از آن سه نفر من هستم. آدرس را غلط گرفته اید.
مرا با آن ابلة جنایت کار و پر عقده (منصور هاشمی) و آن عبدالرشید پاپی و ... همة آنها فرزندان همان ولایت دور افتادة محروم بدخشان بودند، شریک و حتی استاد آنان دانسته اید. آفرین به دانش و خرد شما که چه راز بزرگی را که بیست و پنج ملیون انسان این وطن در طول 30 سال از کشف و درک آن عاجز بودند، شما فرامرزی ها، پیدا کردید و هی داد میزنید که ما عازم را خوب میشناسیم.
افغانها میدانند که همة این جعلیات مربوط به سیاست ستمیگری است، که در وجود جبهه ملی (شمال) راه غیر علمی و مضر به حال جامعه و ضد وحدت ملی را در پیش گرفته اند. وقتی اصطلاح پرچمیهای ستمیمآب را به کار میگیرم منظورم پرچمیهای کودتاچی (اعم از نظامی و ملکی) اند که علیه شهید داکتر نجیبالله فقید توطئهگرانه و ناجوانمردانه و معاملهگرانه روی خصلت ستمیگری کودتا کردند، وطن و مردم آفت زده را به آتش و خون کشاندند و چیزی هم برای خودشان جز بدنامی به دست نیاوردند.
چرا نگویم که من از پدر و مادر، پشتون بوده و پدر و مادرم به قبیلة سلیمانخیل پشتون تعلق داشتند و خودم در 16 سالگی ام که به سیاست آغاز کردم. ابتدا قبیلویت و سپس قومیت را یکسره قربان ملت ساختم. ذهنم را از هرگونه گرایشهای قبیلوی، قومی و تعصبات زبانی آزاد ساختم. من برای مردم بدخشان و تخار و فاریاب همان اندازه گریسته ام که برای مردم شینوار، لغمان و هلمند و قندهار و خوست گریسته ام.
در نوشتة بلند بالای دیگری خواندم: "عازم سرو صدا در مورد زبان را بیارزش میداند".
بلی، آقای روشنفکر ستمی! من در سوانح رسمی خودم نگاشته ام: که زبان مادری ام پشتو و دری است. یک چشم من دری است و یک چشم من پشتو. چرا این سروصداهای طفلانه را که یک عده تاجران سیاسی به سود بیگانهگان به راه انداخته اند و جز خزیدن در سوراخ اختلافات در میان ملت، فضیلت دیگری ندارند، تقبیح نکنم.
من وقتی لازم ببینم پوهنتون میگویم و زمانی که لازم بدانم دانشگاه میگویم. همانطوریکه هم "دانش" میگویم و هم "پوهه".
هردو زبان، زبان اجداد من اند، میراثهای گرانبهای ملت من و نیاکان من اند. من همانقدر که به آثار مولانا، سنایی، جامی و بیدل ارادت دارم به همان اندازه به آثار خوشحال، رحمان و حمید ارادت دارم، همان اندازه که به آثار خلیلی، خسته و بیتاب و صفا ارادت و محبت دارم، به آثار حبیبی، بینوا، الفت و رشاد و خادم ارادت و احترام دارم.
افق دید مرا زندهگی و جامعة افغانی و جامعة بشری، خیلیها وسیعتر و بزرگتر از آن ساخته است که آسمان فراخ وطن را رها کرده در چاه تعصبات و تنگنظریهای کور قومی، قبیلوی و سمتی و زبانی اسیر شوم.
این حق مسلم هر فرد افغان است که در وطن هردو زبان را دوست داشته باشد و در غنامندی هر دو زبان تلاش شریفانه به خرچ دهد.
تا اینجا حرفهای پر از خشم و کین شما را به حلاجی گرفتم.
اکنون از شما میپرسم: شما چرا از روح مسایل مطروحه در مقالة من طفره میروید. چرا اینقدر استقلال فکری تان را در تعصبات کور سمتی و قومی از دست داده اید؟؟؟!!!
"فریاد پرخروش ملت افغانستان" و مقالات متعدد من که در طول 15 سال اخیر به سلسلة چهل سال کار قلمی قبلی ام در مطبوعات داخلی و هم اخیراً در سایتهای انترنتی نشر شده و میشود، همه بر این اصل استوار است، که تضاد اساسی جامعة افغانی تضاد میان وحشت و تمدن است. نه آنچنانکه ایدیولوگهای شما از سالها به اینسو به خورد تان داده اند و گفته اند که تضاد اساسی جامعه، تضاد میان اقوام افغانستان میباشد.
تمام طبقات استثمارگر در هر دوران در قطب وحشت قرار داشته اند و تمام زحمتکشان و مؤلدین نعمات مادی و معنوی در افغانستان (اعم از پشتونها، هزارهها، تاجیکها، ازبکها و ترکمنها، نورستانیها و سایر ساکنان این سرزمین) در قطب تمدن قرار دارند.
تحلیل این موضوع در کتاب من (منتشره در سال 1380 به عنوان "تضاد اساسی جامعة افغانی") به تفصیل صورت گرفته است.
من با کدرهای شرافتمند سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان دشمنی ندارم، مخالفت من و هر فرد وطندوست و مردمی، با نفس موجودیت سیاست ستم ملی و رهبران شعوری این سیاست است.
من میگویم و ثابت هم میسازم که ستم ملی به معنی ستم قوم پشتون بر سایر اقوام در افغانستان وجود نداشته و ندارد. ستم طبقاتی، ستم بوروکراتیک، ستم فرهنگی، ستم جنسیتی (ستم بالای زنان) ستم علیه کودکان و ستم مذهبی، طیف وسیع ستم اجتماعی را در وطن ما از قرنها به اینسو تشکیل داده است، نه آنچنانکه ایدیولوگهای سیاست ستمی، تضاد اساسی در جامعة افغانی را تضاد میان اقوام افغانستان (پشتونها و غیرپشتونها) میدانند.
این نکته را به صراحت میگویم که از اندیشههای ستم ملی آنقدر که مرتجعین و استثمارگران به سود اندیشههای تاریک سیاسی و منافع اقتصادی شان و به سود مداخلهگران منطقوی استفاده کرده اند، سازمانهای چپی سازا و سفزا، گروه کار و مانند آنها نتوانستند استفادة لازم در جهت نجات زحمتکشان (!) ولسوالی های خودشان بنمایند، چه رسد به زحمتکشان سراسر افغانستان.
شما که خود از تحلیل دقیق نوشتة من عاجز هستید بروید از یخن استادان، رهبران و ایدیولوگها و تیوریبافان تان بگیرید که چرا شما را به دشنام پراگنی استعمال میکنند. خود آنها در میدان بیایند و استدلال بکنند. تا کی آنها به پول و اسلحه تکیه کرده اند و باندهای قاتلان حرفهیی را میسازند و از این طریق شما را فکراً و جسماً تغذیه میکنند.
یکی از شما عالی جنابان عنوان داده اید: "و باز هم فریاد پرخروشی که سرکوب شد و میشود."
آفرین به شما سرکوبگران قلم و حقیقت! من وقتی لاطائلات مکرر را از آن آقای بیهویت ظاهراً بنام جواد ناصری که اصل را گذاشته و فرع موضوع را در نوشتة تکراری خود مسخ کرده بود، و به دشنام گویی اش ادامه داد، به حکم کلام الهی، سلام گفتم و گذشتم. شما آقایان فرامرزی هم هرگاه بار دیگر به بیراهه بروید به شما نیز قبلاً سلام میگویم و به همین اکتفا میکنم.
والسلام
حقیقت گـر دمــی مخفــی بمانــد
چو خورشیدیست کاندر زیر ابـر است
بــرون آیــد ز زیـــر ابــر تـاریک
کند روشن، ولی محتـاج صبـر است
پيامها
5 جنوری 2009, 23:46, توسط حنیف رستم
سلام خدمت کابل پرس? و خواننده گان ارجمند !سلام خدمت اقای عازم !!!
و اقعا بسیار دقیق فرموده اید . واقعیت های عینی و ذهنی جامعه خودرا بیان داشته اید . کسانی که از دید قبیلوی و سمتی به شما نگاه می کند .نمی توانند نو شته های شما را تحمل بکنند . بخاطریکه که انها کسانی را می خواهند که چو ر و چپاول کرده اند و همین حالا هم عملا به این کار دوام می دهند و چو ن شما از ان قماش نیستید خار چشمی هستید برای انها به امید مو فقیت های هر چه بیشتر تان بر ضد ستمی های و طن فروش وتجزیه طلبان و دشمنان مردم افغانستان .
6 جنوری 2009, 06:09, توسط زعفرانی
بردارعازم! گل گفتی ودر سفتی اما همین دادودخان که قهرمان خیالی وذهن قبایلی شما است، پر ازکینه وکدورت علیه یک بخشی ازمردمش بود. همین داودخان به تمام ادارات دولتی دستور داده بود که از تقرر هزاره ها درمشغال بالای دولتی جدا جلوگیری به عمل آید. همین داود خان دستور داده بود که از پذیرفتن هزاره در رشته های درجه یک تحصیلی جلوگیری شود از فرستادن هزاره به خارج دربورس تحصیلی جلوگیری شود. ممکن است لطفا برای یک لحظه در جای یک هزار بنشینی یعنی که تاریخ را واعمال وکردارداودخان را ازچشم یک هزاره هم ببینی؟ ب نظرتو هزاره هافاقد استعداد انسانی هستند که فقط دیگران می توانند جنرال، والی، و وزیر باشند؟ به نظر جناب عالی اقتضای سیاست و طبیعت سیاسی همین است که مادران بامیانی عسکر بزایند ومادراخستی جنرال ومادران اندخویی نفرخدمت؟ بیا برای من حساب بده درهمین زمان اقتدار داودخان چند والی هزاره بود؟ چند جنرال هزاره بود؟ چند استاد دانشگاه هزاره بود؟ بیا نه بگو؟
شف نه شفتالو حساب بده؟ تاریخ زنده درپیش روی تو است بگو و حساب بده؟ وقتی که یک صدر اعظم وریس جمهور بخشی از جامعه اش حتی آدم هم حساب نمیکند چه گونه میشود قهرمان ملی باشد؟ بگو نه؟ بیا حرف بزن ولی بامنظق آدم حرف بزن. داودخان به کمک روسها به قدرت رسید. داودخان ضدهزاره بود. رجوع کن به نوشته خانم فرشته حضرتی که قهرمان سازی سیاه سنگ را نقد کرده است. داودخان یک دیوانه ومجنون قدرت بود.
داود خان زمینه ساز بختی مردم افغانستان بود. عازم خان هنوز پنداره های قبایلی در خلوت ذهنت نفس میکشد. حتی همین حالا خودت هم شاید ننگ داشته باشی که با یک هزاره خویشاوندی داشته باشی. عزیزم عازم خان داودخان تو دشمن من بود. برو عزیزم این دیوانه جانی در چهار دیوار خانه قهرمان بساز وعکسش را کلان بساز وسر دروازه خانه ات نصب کن ولی لطفا به من نگو که داود قهرمان و خدمت گذار بود. برو عزیزم برای سیاه سنگ بگو وبرای کاکااعظم جان بگو و برای قبیله بگو از خوبیهای داود ولی برای من نگو که داود خدمت گذار بود. ازچشم انداز من و ازچشم انداز هرکسی که به کرامت وارزشهای انسانی معتقد هستند، داودخان یک جانی بود یک متعصب بود یک فوم پرست بود ویک خایین ملی بود. تمام
حال برو حالت را بکن.
6 جنوری 2009, 07:58, توسط jawad m.
waqte ke man pesar bacha e 16 salaye besh nabodam haqaye azizi hazem Rayse baladeya e faizabad bod. man ba pak damane wa taqwae hezbi hazem khan mawafeqm hama... enke az Najib wa Dawud khan ba name mardane tarekhe wa rabarane shayestae aughanistan yad kardandand ajab ast. enke Sazmane mafiele Entezar ro sazmane tajzia talab wa setamye nefaq andaz yad kardan ajab ast ... enke farmodan dar aughanistan setame Qaume naboda... ajab ast haqye aziz hazem i shoma ke dar on zaman Rayse baladeya boded dar faizabad... dar badakhshan wlayate ke fesade basewad haa nazar ba paktia 50 fesad zeyad tar bod chera yak nafar az mardom haa on welayat dar rase edarate on welayat qarar nadashtan .....liste karmandane welayate on zaman ba yadetan ast ???? taj mahmad e wardak wale welayate badakhshan pastun, rayse makama pastn ,Qumandan qeta e 24 pastun Qumandane Polis pastun, mohsene janger rayse mahref pastun, sarmaleme lesaye kokcha pastun, rayse fauedhama pastun ,sharwal e faizabad (aziz hazem) pastun, , tamame halaqadar haa wa woloswal e Badakhshan Pastun..... shoma degar ba kodam sand wa asnade dared az Dawod wa daro dasta e o jenayat kare tarekhe baname ensane mile wa watan parast yad mekoned?? wa yak chize jalibe degar enke shoma dar waqte ke wale welayate badakhshan boded name Babrak karmal ro bedone rafeq ...karmal wa karmale aziz ba zaban nameyawarde wale da kabul EXP. az najib ba name shayed wa wa watan parast yad mekoned wa az karmal ke degar dar qayde hayat nestand menhayse herfe ham haqeda wa ham hezbi bodan az kalema e shadrawan khodare mekoned wa besyar sada wa hoqada mandana menawesed babrak karmalii??? nashawad ke ba SLAYMANE NALAYEQ dar yak RAH rawan bashed????
9 جنوری 2009, 05:13
محترم عازم صاحب !
از اینکه به اساس اعتراف شخص شما عضو (ح د خ ا)ومخصوصا از بخش پرچم ان هستین این خود شهامت شما را نشان میدهد . من شخصا مخالف حزب دیموکراتیک خلق افغانستان بودم وهستم ولی باز هم در پهلوی عناصر مخرب مذور و ظالم اشخاص خوبی هم در ان موجود بود.
که من دو نفر را به طور نمونه یاد می کنم .شاد روان اسحاق ننگیال پرچمی وشفیق الله دردمل خلقی این ها واقیعا اشخاص خوبی در حرب بودند.
من مقاله های شما را در کابل پرس? می خوانم راستی همه جانبه وممد برای وحدت ملی افغانستان است. ولی یک تعداد هموطنان ما که نمی دانم اگاهانه ویا نا اگاهانه صرف مشغول تفرقه و شر اندازی هستند.بی تفاوت از اینکه شما در بارهء کدام موضوع بنویسید این تعداد به ان از نظر قومی و نژادی حمله می کنند. ابته این تنها در مورد مقاله های شما نیست هر کس دیگری هم که بنویسد صرف چند خط انرا مطالعه می کنند بعد نوشتهء از قبل تیار شده دارند که پر از توهین و کلیمات رکیک است که به ادرس قوم دیگر حواله می گردد.من به این باور هستم که در طول تاریخ افغانستان ازهر قوم مخصوصا از طرف سران قوم خودشان مورد ظلم وستم قرار گرفته اند.مثلا سران قوم پشتون، تاجک، هزاره وسایرین بنا بر اخطلافاتی که با امیر عبدالرحمن خان جابر وسایر حکام خود کامه داشتند از قوم وزبان خود سوی استفاده کرده مردم عام وعادی را ستر خود قرار داده اند. ولی زمانی که به قدرت رسیده اند بر همین مردم ظلم و جفا رواداشته اند.
طوری که دیده میشود یک تعداد تنگنظر وشاید هم گمارده شده به این ویا ان قوم شریف می تازند.در حالی که در این سی سال اخیر چقدر زیاد هزاره با هزازه جنگیده پشتون ،پشتون خود را به قتل رسانیده .تاجک ها برای اقدار شخصی خو د برادر جاجک خود را از بین برده است این مورد در قوم ازبک هم زیاد بوده است.( مراجعه شود به صد ها سند در این مورد)
محترم عازم صاحب ! من میدانم انهای که از قلم به مثابهء شمشیر دوسر استفاده می کنند و از هر طرف به این یا ان قوم می تازند به جز شرم ساری دیگر چیزی بدست نمی اورند. به امید نوشته های زیاد و بهتر شما در راه وحدت ملی افغانستان عزیز
با احترامات زیاد به مردم شریف وطن اعم از پشتون ،تاجک ،هزاره ازبک ،وسایرقوم های با هم برادرافغانستان .
زبیر پروانی
6 جنوری 2009, 06:18, توسط ع.ص.صبور
سلام خدمت کابل پرس? وسلام خدمت جناب عازم!!!
انهائیکه افتخارات کشورشانرا پامال میکنند ،انهائیکه تاریخ واقعی افغانستان را نادیده میگیرند وانهائیکه به اشاره بیگانه گان از تاریخ وشخصیت های تاریخی افغانستان چون احمدشاه ابدالی ،غازی امان الله خان،علامه حبیبی وغیره شخصیت های پرافتخار کشورچشم پوشی میکننداز این قماش افراد که به دهل دشمن میرقصند درحقیقت امر این وطنفروشان بیگانه پرست صرف بخاطر تحقق بخشیدن پلانهای امپریالستی که همانا تقسیم جهان به کشورهای کوچک است، مبارزه میکنند نه بخاطروطن مسله زبان ،قوم وملیت وکلمات چون پوهنتون یا دانشگاه شعار است رسیدن به این اهداف ،چه توقع دارید ؟؟میخواهید در مورد جناب عازم واقعیت را تحریر کنند ؟ اینکه وظیفه ایشان نیست انها باید جعل ببافند شخصیتها رازیر سوال قرار دهند بیدون انکه ازعقل ومنطق استفاده کرده باشند از نوکران بیگانه پرست نباید توقع گفتن واقعیت را داشت.
6 جنوری 2009, 08:47, توسط بهرام چوبین
سلام دوستان گرامی ! من قبل از همه خدمت این اقای رستم که از بن با خودش بیگانه است ودر تلقینزار قبیله غرق شده وبه کسانی وطنفروش خطاب میکند که، تا هنوز جز جان شیرین در راه وطن داده اند ولی هرگز در قدرت پر فساد ومنحوس دولتهای وقت تا امروز نبوده اند، وطنفروشان دراین سرزمین برای همه معلوم هستند ، شما کمی بخود زحمت بدهید ووطنفروشان قبیله گرای ستمپرور وستمگر وحشی را بیشتر بشناسید. از این اقا عازم گرفته که خود مزدور شورویها بوده واست الی عمر کور که در پای بن لادن میرقصد وگلبدین بی فرهنگ که در پای ای ایس ای بچگیش را گذشتانده وشخص کرزی که در بغل بوش همآغوشست وافغان ذلیتیان وطن فروش که با پول غرب آمده اند وتفریقه می اندارند وجکومت میکنند. کمی شرم وحیا در کار باشد، وجدان شما بیقرلر است، زیراکه مردمبه حق وحقوقشان پی برده اند وقبیله هرگز نمیتواند با ستمگریهایش ادامه دهد وقبرش را خود با چهالتگریش میکند واین کار شمارا در وسوس انداخته است واین روشنفکران خود یافته اند که چهره های جنایبار ووحشی شما را با تبار یهودیتان افشا میدارند ومردم این سرزمین از چهره جدید ونا میمون شما آگاهی حاصل مینمایند. وطنفروشی شما از زمان دوست پسر احمد خانتان الی کرزی خان مانند آفتاب روشن است واز ترکی تا امین ونجیب مزدور گ ج ب در وطنفروشی یکی از دیگرش پیشی میگرفت ودراین راه تنی فاشیست بخاطر گل روی آی ایس آی کله ی نجیب آدمکش را کند وروح وروان گلبدین وطالبان وحشی را خوش ساخت. بیاید مستند سخن بگوییم. کدام ستمی به قول شما دیوانگان قرن، در سمت قدرت بوده است که وطن فروشی کرده باشد؟ ستمیها به قول شما، چه میخواهند وچه دارند برای وحدت ملی راستین ، نه پوشالی وفریبنده؟ ستمیها، برعلیه هرگونه ستم واجحاف وبرتری جویی قومی کمر بسته اند وتا زمانیکه این بیدادگران را بجایشان ننشانند، آرام نمیگیرند وهرگز هم ادعای قدرت نداشته وندارند واین مبارزه برای رسیدن به قدرت نیست واین مردم قبیله اندیش وکوته نظر ودنباله رو نیستند مانند شما وجدان باختگان قرن وخرد سوختگان قبیله پسند! ستمی ها میخواهند که هر شهروند این سرزمین حق دارد که در سرنوشت کشورش سهم داشته باشد وریس شود ورای بدهد ورای بگیرد واین اقای عازم که دم از ملت واحد میزند وخود را هم حق بجانب تصور دارد، بگوید که کدام ملت واحد؟ مغلطه گرایی این اقا ازاین جا معلوم است که مانند اسلافش زیرکانه میخواهد با نامهای وحدت در چشم مردم خاک بیندازد وهمه را گوسفند وار بسوی اوغان شدن سوق دهد ومنتظر است که دراین راه کسی سخن بیهوده وفاشیستانه ای اورا در زمین نگذارد. این خواب را در اب قبیله ات بگو واین واژه های استعماری وساختگی را در قلبت نگهدار وبدان که این سرزمین واین مردم دیگر فریب شما نیرنگ بازان قبیله گرا وعقب ماندگان فرهنگی وانسانی را نخواهند خورد. دنباله دارد
6 جنوری 2009, 13:58, توسط سيس
با سلام به اقاي بهرام چوبين#
بسيار درست نگاشته اند.
اين اقاي عازم اگر به بي قومي رسيده است چرا اين همه افغان افغان ميگويد.مگر سواد اينرا ندارد كه بداند اوغان ها تنها يكي از اقوام اين كشور اند!يا به نظر ايشان اوغان سازي ديگران مطابق عدالت است ووحدت خواهي!يا مانند حنيف رستم چوچه فاشيست بيسواد است كه نميدان اين اوغانها بودند كه خراسان را تجزيه كزدند نه ديگران.امروز كه دولت شوونيست كرزي كوشش در نابودي هويت وزبان ما دارد كدام اوغان با اين حالت مخالفت دارد! از عازم گرفته تا پرچمي ترين وخلقي ترين وملا ترين ودمكرات تري اوغان همه وهمه تلاش دارند تا هويت وزبان ديكران را نابود كنند.تا قوم اوغان مالك اين سرزمين شود.جالبتري مغالظه فاشيستي اينجاست كه اين برتري خواهي رادفاع از وحدت ملي ميپندارند!من بايد خودرا تاجك ندانم ورنه اقايان فاشيست مرا دشمن وطن ومزدور بيگانه ميخوانند.دانشگاه نگويم .افغانستاني نگويم.خلاصه انچه كه اوغانها از من ميخواهن بسازند به ان تن دهم ورنه خاين وطنفروش و...پنداشته خواهم شد.اين است منطق فاشيسزم.به نظر من عازم هنوز در شناخت خودش نا كام است.از يكطرف پرچمي است وازجانب ديگر ضد ان!از يكطرف وحدت ملي ميخواهد واز جانب ديگر ضد ان!(چون با همان فورمول فاشيستي ميخواهد وحدت ملي را تامين كند)به زور وبا حذف هويت ها تاريخي وتعميم هويت قومي افغان بالاي همه.از يكطرف ضد داود است واز جانب ديگر طرفدار داوود!چرا به حزب داوود نه پيوست اگر از سياستهاي او دفاع ميكند!از يكطرف ميگويد كه طرفدار عدالت ملي است واز جانب ديگر روشنفكرا را كه براي بدست اوردن حقوق ملي مبارزه ميكنند ستمي و وطن فروش ميخواند!اين است نمونه يك ادمپريشان گوي وقومگرا با اداي وطنخواهي!
6 جنوری 2009, 14:18, توسط مزاری
آقای عازم ! در بخشی از نبشتهء شما میخوانیم :
( ... و دسیسة سوم همان کودتای ناجوانمردانه پرچمیهای ستمیمآب بود که علیه شهید داکتر نجیبالله و بر ضد مشی مصالحة ملی و پلان پنج فقرهیی صلح ملل متحد به دستور سازمان استخبارات روس درتبانی با عمال پاکستانی، به نفع ISI و نواز شریف ها انجام یافت.)
این سطور را از کدام تاریخ اقتباس نموده اید ؟ و یاازبرداشت خود چنین نوشته اید ؟ من در ان زمان به فرمودهء شما( دسیسه ) در شهر مزارشریف زنده گی می کردم و شاهدجریانات سیاسی آن زمان بودم .
آقای عازم ! این دسیسه ازجانب شخص مرحوم نجیب الله دامن زده شد . در اواخر قدرت سیاسی اش ، داکتر نجیب به خاطر تداوم و بقای قدرت سیاسی ،نظامی پشتون ها در شمال کشور از برکناری محمد جمعه اسک به تقاضای محاسن سفیدان شمال نه تنها که موافقت نکرد بلکه تاج محمد فاشیست را به حیث ریس امنیت و رسول فاشیست بیخدا را به حیث قوماندان فرقه هژده بلخ و ستار فاشیست را به حیث قوماندان فره هفتاد حیرتان به فرمایش و همفکری سلیمان لایق و منوکی منگل ودیگر فاشیست مارکسیستان اطراف خودبه شمال گسیل نمود . با شخصیت این آقایان تمام مردم شمال آشنایی کامل داشتند و میدانستند که چی روزی را این اوباشان قبیله بالایشان خواهد آورد ؟ چندین بار وکلای شمال شکایت موءکلان خود را از جمعه اسک به شخص داکتر نجیب پیش کش نمودند ، ولی متأسفانه جواب مثبت نگرفتند . حتی تأکید کرده بودند که جناب ریس جمهور ، این بی علاقه گی شما در قبال خواست مردم شمال آیندهء خوب ندارد ، ولی داکتر نجیب با لبخند میگفت : ( زور تان در کمر تان !! ) باعث سر نگونی نجیب در آخرقدرتش گرایش های قومی شخص وی شده .اگر چی جنرال عظیمی در اواخر سال هفتاد به خاطر پرده پوشی نیات شوم فاشیستان و برقراری سیاست گفتگو با جنبشیان به مزارشریف آمد، ولی دیگر خیلی دیر شده بود . آنانیکه از حق مسلم خود دفاع نموده و بر ضد یاوه گوئی های سرداران قبیله قیام نموده اند به نظر شما ، نا مرد اند ، پرچمی اند ، ستمی اند ؟ . دیگران رانامرد نگوئید، ملامت نکنید و دسیسه ساز نه نامید !! نامردان دیگران اند که پاس خدمت صادقانه را ندانستند !! شما بهتر میدانید که من چی می نویسم !
جای دیگر ، پته خزانه را محکوم میکنید و باز به نویسنده و جعل کار آن احترام قایل هستید ! آیا جناب آقای عازم شما از تمرکز فکری بر خوردار هستید؟ و یا اینکه مجاهدین حقیقت جو وستمیان و پرچمییان شما را سخت نا راحت ساخته اند ، که رشتهء سخن را گم کرده اید ! ازاینکه یک چشم شما فارسی دری و چشم دیگر تان پشتوست بخاطر آنست که شما هیچ کاره اید ، اگر احیانأ صاحب قدرت شوید با کمال صداقت میگویم که باز همان خواهید بود که هستید ! همین قهرمان سازی خیالی شما گویای این واقعیت تلخ است . به اصطلاح مردم پیش از پاده خاک باد نکنید که آیندهء خوب ندارد .
7 جنوری 2009, 02:12, توسط فرهاد
آقای دگرجنرال عزیزعازم سلام!
من نمیدانم که شما چه نیتی ازاین پرت وپلا نویسی دارید. شما یکباربا فکرآرام ودورازعصبانیت جنرالانه نوشته هایتان را بخوانید، دقیقاً متوجه میشوید که چقدرپراگنده گویی درآنها وجود دارد. یکجا ازامیران خون آشام دفاع کرده اید وجاهای دیگربخاطرنشان دادن همسویی آنرا رد نموده اید وبازجنرالانه هرجا عزیزعازم بخود خطاب نموده ازتیوریسنی خویش کودکانه دفاع نموده اید. ما به این بخش نوشته شما موافقیم که ریشه بحران ازخونتای ثور57 بقول خود تان آغازنمیگردد وریشه آن برمیگردد به همان دوران امپراتوری پرافتخار شما که میراث استعمارشرق وغرب وشمال است. یعنی امپراطوری بابای کبیرتان احمد خان ابدالی سر یاورنادرشاه افشارترک(دیگرش را خودتان توجه کنید). اینکه فرزندان آن بابای کبیر! بخاطرتقسیم قدرت درمیان خود چه جنایتهایی را براین ملت مظلوم تحمیل وروا داشتند درنوشته شما مختصراً اشاره شده است وما به همان اکتفا میکنیم. دومین دوره جنایت زمانی آغازگردید که ازاین کشوربازهم بقول شما ساختمان مشک آب مانند برای ما میراث گذاشت. یعنی بابای با اقتدارشما امیرعبدالرحمان که این کشوررا بدستوراربابان استعماری ازهرطرف قیچی کرد وهمین مشک آب را بدستور تیوری پردازانگلیس برای حفظ اختلاف وکشتاریکدیگریعنی الفنستون به نام قومی یعنی افغانستان برای ما به میراث گذاشت. اززمان بابای کبیرتان تا دوران امان الله خان غازی هیچ تبعه اقوام دیگراین کشورجزپرداختن جزیه وخدمت سربازی ونگهداری این وطن ازهجوم بیگانگان حق نداشت حتی درمدارقدرت باشد واین را هیچ انسان دارای مغزسالم انکارنخواهد شد. فقط درزمان امان الله خان پادشاه جوان ومتجدد بود که به همت وطن پرستان مشروطه خواه به غایله حرم سرا سالاری وگندیدگی متعفن انحصارخاتمه بخشیده شد ونخستین حاکمیتی بود که دست استعماررا ازاین سرزمین کوتان کردند ویک حکومت ملی با اشتراک شایسته گان همه تبارهای افغانستان ایجاد وبه عمربردگی میراث باباهای پیشین خاتمه بخشیدند واین دوره را هراهل بصیرت با دیده قدرمینگرد. وقتی انگلیسها دست شان ازاین آب وخاک کوتاه شد، همان بابای مزدورنادرخان را که درسمت جنوبی برایش انگلیسهادستوری وبا شکست وعقب نشینی ساختگی افتخارپیروزی بخشیده بودند(برگهایی ازتاریخ افغانستان نوشته سردارعبدالرحیم نوه عبدالرحمان خان مراجعه کنید ودقیق بخوانید که شکست جنوبی چگونه سازماندهی شد) وبرای روزمبادا تربیت کرده بودند، هدایت دادند تا دردرون نظام امانی با همدستی مزدوران دیگرچون احمد علی خانها وعبد القدوس خانها ومایارهای وردکی دیگردرهمدستی با عربهای مجددی وگیلانی ها ی پشتون کاذب وساختگی مانند نادرهای دیره دونی هندوستانی، با دامن زدن موضوعات قبیلوی ودورساختن وآزرده ساختن وطن پرستان این سرزمین، زمینه های نظام متجدد را فراهم کردند تا آن مهره سرسپرده بابا نادررا روی صحنه آورده واین سرزمین را درقبضه خود داشته باشند. نادروخانواده او به شمول قهرمان خیالی شما سردارداود دیوانه جزکشتار وطن پرستان مشروطه خواه، روشنفکران، نویسندگان بشکل هزارهزار، ایجاد نفاق قومی وتشدید دشمنی های خانمانسوزتباری ونگاه داشتن درخاک سیاه جهالت دیگرهیچ دست آورد دیگری ندارند. واین مهره متعصب دیوانه وجاهل(داودخان قهرمان ملی شما)که ازسال 1335 رسماً درخط روسها قرارگرفت، بعد ازبیست وچند سال اسیرروسهاوروی کارآمدن توسط روسها، چون درسرش ده گرام مغزسالم نداشت که فکرکند که روسهایی که تا مغزاستخوانش نفوذ داشتند، چگونه اجازه خواهند داد که بعد ازسالها مزدوری روسها را کنارگذاشته ودرخدمت ومزدوری شاه ایران ودرتحلیل نهایی امریکا قرارگیرد. هوشیارترین این دیوانه ها همان ظاهربابای دیگربود که همان Buffer State فرموده شمارا چند سال نگهداشت. شما به تاریخها نظربیندازید که این سرکردگان قبیله رحمدل خان ها وکهندل خانها نوکرایران بودند یا ستمیها؟ ودردوران جهاد شما معلومات بگیرید که بیشترین امتیازرا نزد حکومت خمینی درایران آقای حکمتیارداشت یا ربانی؟ مگرایران آخرین پناه گاه حکمتیاربود یا ازستمیها؟ شما حتی رفقای دیروزی خودرا که به عمرنجیب قبیله گرا پایان بخشیدند، خائین خطاب میکنید. درحالی دیروز بوجود آنها که دراریکه قدرت بودی افتخارمیکردی. اگرنجیب را پرچمیها هم سقوط نمیدادند زمان سقوطش میداد ونجیب بهترازشما آقای جنرال وضعیت اسفباربعدی خودرا میدانست ولی درآخیرین تحلیل خواست این حزب ومقام ودولت ومردمش را درهوا معلق گذاشته فقط میخواست خودرا نجات دهد اما همان داستان است که کشتی کشته میشوی. گناه هیچ کسی دیگرنبود، گناه اعمال خودش بود که فرزندان پاکبازوطن را دسته دسته به پولی گونها میبرد. فقط بخاطرداشتن عقیده. دربلاک اول پلچرخی به بشیربهمن قهرمان ومعلم مجید قهرمان با صراحت گفته بود یا خاد یا مرگ ولی آن جوانان رسالتمند وطن پرست خیلی با خونسردی گفتند مرگ.
آقای عازم جنرال آزرده خاطربازنشسته عزیز! یک کمی منصفانه بیندیشید که آیا عامل این همه بدبختیهای این کشورباباهای انحصارگر خودخواه نوکرشما بودند ویا بقول شما ستمیهایی که حالا متوجه نوشته قبلی خودکه بطورعموم آنهارا محکوم کرده بودید،شده وحالا به برخی ازافراد شرافتمند شان احترام دارید واندرزهای حکیمانه میدادید که فریب آید یولوگهای معامله گرستمی را نخورند. مگرستمیهای وطن پرست که ازنخستین روزسرگذاشتن درراه آرمان برابری خواهی ملی جزقربانی شدن ورد هرگونه وابستگی سیاسی به کدام معامله ننگین با کدام همسایه متوسل شده اند؟ البته حساب چند معامله گرکه اصلاً ریشه ستمی گری نداشتند ودر دوران سرکوب خونین چند هزارنفری وقتل عام رهبران رسالتمند شان بدستان حزب آقای عازم وبخصوص دوران رئیس شورای انقلابی ورهبرکبیری که آقای عازم افتخارتعین شان را به سمت والی آن ولایت خونین کفان به امضای شخصی آن نابغه شرق دارند، قطعاً جداست. آیا آقای عازم کدام مدرکی دردست دارند که ستمیهای قهرمان درطول دوران مبارزه شان اندکترین تمایل به تجزیه این کشورداشته باشند؟ ستمیها با صراحت میگویند که ما جزدعوای حراست همین مشک آب باقی مانده هیچگونه دعوای ارضی با همسایه ها نداریم. ما نه خواهان بدخشان تاجیکستان هستیم ونه ترمز ازبکستان ونه پنجده ترکمنستان ونه هم پشتونستان بزرگ. ما همین مشک آب را میخواهیم. ما هرگزدعوای پشتونستان نداریم وسندی را که باباهای شما امضا کردند ودردوران استقلال هم دوباره امضا وتائید شده قطعاً به رسمیت می شناسیم یعنی خط دیورند را به رسمیت می شناسیم. اگراین خواست ما تجزیه طلبی است ما با دیده قدرآنرا می پذیریم. ستمیها برای روشنفکران وطن پرست پشتون خوب معلوم است که هرگز ضد پشتون نبوده اند وهرگزنخواهند بود. دلیل این ادعا پشتونهای وطن پرست ستمی اند که دراین گروه نقش فعال داشنتند وخوبترین وشریفترین دوستان پشتونی که دررهبری وصفوف این جریان بودند توسط دارودسته ترکی- امین به شهادت رسیده اند. ما همیشه ضد انحصارطلبی بودیم وهستیم. ما ضد فاشیسم بودیم وهستیم. ما برابری ملی وجامعه آزاد شهروندی میخواهیم که درآن یک هندوی وطن پرست وشریف وکاردان هم حق دارد براساس شایستگی اش رئیس جمهورشود. یک پشه یی، یک نورستانی، یک ازبک ویک هزاره ویک تاجیک و...اگراین خواست ما تجزیه طلبی، وطن فروشی و نوکری ایران باشد، آنرا با پیشانی بازمی پذیریم. چون تاریخ کشورما آئینه تمام نمای اعمال جاسوسان است وهمین حالا هم درراس ما جاسوسان امریکایی وانگلیسی قراردارند. جاسوسان آشکار، براعلایی که به جاسوسی شان هم فخرمیکنند وبردیگران هم شست بی 52 نشان میدهند. منکراین هم نیستم که جاسوسان پاکستان وایران وروس وازبکستان وجاهای دیگرهم دراین کشورخیل شان فراوانند. اما آنچکه معلوم وهویداست اینست که ستمی هیچوقت جاسوس نبوده وهرگزنخواهد شد.
موضوع دیگری که خدمت جنرال محترم تقدیم میگردد اینست که اگرقراربراین باشد که هرسایت مقاله ای را که نشرمیکند منطبق با محتوای مقاله برچسب بخورد درست نخواهد بود. دشنام نامه های شما همه درسایت وزین وپرخواننده کابل پرس? نشرمیشوند، ما حکم کنیم که سایت کابل پرس ناشراندیشه های شما ومتعلق به شما خواهد بود، هرگزچنین قضاوت کودکانه نخواهیم کرد. بین دید گاه جناب شما وآقای میرهزارازکابل تا واشنگتن مرکزکنونی بابه های بعدی فاصله است. سایت کابل پرس را به دیده قدرمینگریم که خیلی فعال وبدون سانسورکارمیکند. هرسایت دیگرهم همین پالیسی را دارد. شاید سایتهای محدود هم باشد.
دیگر چیزی که درشان شما نباید میبود، اهانت به رهبرحقیقی تان که همان مرحوم کارمل است. کارمل هرگزمثل میراکبرخیبرتمایل قومی نداشت ویک انترناسیوانالیست بود وآنرا درشعاروعمل اثبات کرد. چون شما ازبرکت کارمل به جنرالی رسیدید. نباید نمک نشناسی کنید. درفرهنگ افغانیت که شما زیاد هم بالایش تاکید دارید، پاس نان ونمک بسیارمهم است. شما درمورد هنرمندی های دکترشهید نجیب الله خان تان به نوشته آقای انورفرزام یکی ازرهبران مسلم تان که درسایت آریایی چاپ شده است، مراجعه کنید وبخوانید که درحق رهبرخود چه شیادیها کرده است. این فتوای تاریخ است که:"چاه کن آخیردرچاه دفن خواهد شد"
ای کشته کی را کشتی تا کشته شدی زار
تا بازکجا کشته شود آنکه ترا کشت.
من مطمئینم اگرکدام مرض شمارا غافل گیرنکند، حتماً کشته میشوید. چون بحیث یک والی، جنرال، فرمانده فرقه ها وقول اردوها، حتما دستان تان بخون فرزندان این وطن آلوده است. دیگرتمثیل مسلمانی هم نکنید. شما همان به"اصطلاح" کمونیستهای برژنفی دوآتشه هستید که چهره شمارا صدها نفرمیشناسد ویاد آن پاده های ودکای روسی بخیر!
7 جنوری 2009, 06:50, توسط امیر شهسوار
عازم خان سلام فکر می کنم مرض ساری سستانی و ماروفی تو را هم مصاب ساخته است
عازم خان اولین پرسشم از شما این است که شما کجا این مغز پوسیده و گنده کمونیستی خود را شستشو داده اید که در این ۳۰ سال ۱۶۰ درجه تغیر کرده است ؟
عازم خان اینک اول حزب راتعریف می کنم بعداَ دیگه حزب نمی گویم بجای حزب شما میگویم ،که خوب «خر فام »تان کنم : حزب تشکل سیاسی است که افراد برای رسیدن به هدف در آن گرد میایند . حزب دموکرات خلق افغانستان مطابق این تعریف یعنی شما عازم خان و یاران شما ...
حالا به این سوالات بعدی جواب بده
۱لف : چرا در فراترازمرزها نه آمدی و از خود دفاع کنی ؟
ب : عازم خان من خودم شاهد صحنه استم که در خیابان های بدخشان شعار میدادی .
- برگشت ناپذیر باد انقلاب کبیرثور
- زنده باد حزب دموکراتیک خ .ا
- مرگ بر خاندان آل یحی
حالا پرسش این است که چطور شده یک ویکباره انقلاب را کودتا وخونتبا میخوانی؟
- چطور شده که یک و یکباره علیه حزب پاکت قرار میگری؟
- چطور میشود که داود دیوانه فرزند خاندان آل یحی را قهرمان میخوانی ؟
عازم خوان مردمی امروز دیروزی ها نیستند به این سوالات همه جواب خود ،را دارند مگر مطمعینم جز پرت پلا گوی به این سوالات جواب منطقی نداری
ت : عازم خان به روی کدام اسناد پیروان خط فکری شهید بدخشی و سالار شهیدان مولانا باعث را ستمی خطاب میکنی ؟ از نظر من با تهمت زدنت به این افراد پاکتینت محکوم استی تو چه جواب داری؟ مردم افغانستان مردم دیروزه نیستند حالا همه میدانند که هرکسی غیر اوغان بود و به حاکمیت تک قومی اوغنا تن نداد این تاپه ساخت پاکستان در دست فاشیستان قبیله مانند عزیز عازم قرار دارد و برای سربه نیست کردن شان به پیشانی شان زده میشود .
د: ای عازم خان مگر شما ۴۰۰۰آدم مکتب خوانده معلم و متعلم را از بدخشان با همین نام جلب احظار روانه ی زندان حزب تان کرده اعدامشان نکردید؟ باز چرا شروع کردید به ستمی گفتن یا شاید باز پلان کشتن باقی مانده ها را دارید که در او زمان شناسایشان نکرده بودید ؟
ه :عازم خان به ظن خودت از خود دفاع کردی و خود را هم بیگناه وانمود کردی ، مگرآقای
عازم خودت چرا به والی گری رسیدی ؟چرا عضو کمیته ی مرکزی شدی ؟این نشان میدهد که از جمله افراد سرسپرده و فعال حزب بدنام ،سفاک و آدم کش بودی ،حزب که قاتل بیش از ۲۰۰۰۰انسان نخبه سرمایه معنوی این سرزمین بودند ،که شما آقای عازم خان محکوم درجه یک این قتل ها هستید و در انتظار محاکمه باشید .آقای عازم خان به تکرار میگویم که مردم آگاه شده اند میدانند که قاتلین فرزندان شان هرگز آماده نیستند با همین ساده گی خودرا محکوم بدانند تا امروز کدام شما شهامت کرده و این جنایات حزب تان را به خود گرفته اید ملوم است که اگر حفیظ الله امین و هاشمی هم زنده می بودند خود را محکوم نمیدانستند و مانند خودت قیصه های سرمنگسک می ساختن تا خود را بیگناه وانمود کنند . همین حالا سروری در کدام محکمه خود را قاتل شناخته ؟ خودرا از همه بیگناه تر میداند حتی برای خود براءت میخواهد...مگر حقیقت قضیه این است: که شما عازم خان ، وزیران
،الیان ،لسوالان ، منشیان حزبی و سازمانی قاتلید و قابل محکمه،عازم خان واقعیت این است که
وطنداران مارا دسته جمعی در پولیگون های آدم کشی حزبتان شما حزبی ها کشته اید .
پس محکوم به قتل این همه انسان ها کی است ؟ من ؟ ما؟ یا شما عازم خان با یاران هم فکرتان؟ یکی خو باید باشد.
عازم خان می خواستم در قسمت تناقض نویسی تان هم چیز های بی نویسم ولی دوستان دیگر این کار را کرده اند من فقط با این اکتفاء میکنم که بگویم شما به مشکل روحی دوچار استید و توصیه ام به شما این است که زود تربه داکتر روانی مراجعه کنید.
آنلاین : به جاعلین تاریخ در فراتر از مرزها
10 جنوری 2009, 05:10, توسط امير حسين هزاره
سلام به شما خواننده گان محترم كابل پرس!
من نوشته هاي جناب عازم صاحب را مي خوانم و نوشته هاي اخير شان كه راجع شهيد راه آزادي و بنيان گذار جمهوريت در افغانستان شادروان محمد داوودخان نوشته اند، خوب دقيق شدم، هر نقطه اي را كه عازم صاحب به آن اشاره كرده است واقعيت عيني است كه تاريخ آن را مي نگارد، امروز عازم نوشته است ولي شما شاهد خواهيد بود كه بالاي داوودخان شهيد كتاب هايي نوشته خواهد شد كه داوودخان چگونه يك مرد بود به معناي درست اش مرد.
به هر ترتيب دوستاني كه از روي عقده هاي شخصي و يا به اتهام اينكه اين جناب عازم يك پشتون است سخنان ركيك و دور از ادب و دور از عفت كلام به نوشتهاي او مي تازيد.
من به شما دوستان يك چيزي را به حيث يك فرد اين جامعه مي گويم كه: هر مطلبي را كه مي خوانيد، غور كنيد تا در عمق مسأله برسيد نه اينكه يگان پره گراف هايش را بخوانيد و بالاي دماغ شما بد بخورد و بعد پنجه هاي تان را بالاي كيبورد رايانه (كامپيوتر) بگذاريد و هرچه دستان شما تايب كرد، بپردازيد.
دوستان! بياييد يك چيزي را واقعاً راست بگوييم. در طول همين سه دهه (به خاطر اين سه دهه را ياد آورد مي شوم، چرا كه افرادي كه در باره نوشته هاي عازم نظر داده اند، عمر شان از همين سه دهه بيرون نيست) كساني را نام ببريد كه دلسوز و وطن پرست به اين سرزمين بوده باشد.
به جناب فرهاد نام و امير شهسوار (فكر مي شود كه سوار بر شيطان بوده باشند وقتي اين نبشته ها كرده اند) و افرادي كه با اينها همنظر و همفكر هستند، مي نگارم اينكه:
به گفه شما همه اين چيزهايي را كه شما نوشته ايد اگر به اسناد باشد خوب است، اول من با شما همصدا و همنوا خواهد بودم و مانند من همه وطندوستان و وطنپرستان. و ديگر اينكه اين سايت كابل پرس براي همين فعال شده است و شعارش اين است كه "كابل پرس، سانسور نمي كند" بيندازيد اسناد و شواهد را تا جناب عازم جواب بدهد. در غير آن فكر مي كنم شما به كج راهه از سوي افرادي و به اصطلاح عاميانه "باداران خود" انگولك مي شويد.
تشكر
7 جنوری 2009, 08:27, توسط فرهاد
پوهاند صاحب عبد ا لعزیز خان عازم! دیگر شما وامثال شما اگر بخواهید مردم را با لفاظی های خویش فریب بدهید ،اشتباه میکنید مردم به فریب وخدعهء شما خوب آشنا شده اند. شما وفاشیست کوچک تان حنیف رستم به همه کسانی که مخالف نظریات قبیله پرستانه شما حرف زده اند یکسره تاپهء ستمی بودن را وارد نموده اید.اگر همین نظریات وافکار عدالت خواهانهء که در سایت های انترنیتی از جانب هموطنان عدالت پسند ما برای تحقق عدالت وانسانیت واز بین بردن بر تری جویی های قومی وتفوق طلبی ها وزور گویی ها ابراز میگردد منظور تان باشد و به قول شما ستمی ها باشند پس اکثریت قشر روشن جامعهء ما که به رسانه ها وانترنیت دسترسی دارند ستمی ها میباشند که این نوع نظر و دید منفی وتنگ نظرانهء شما ناشی از افکار پوسدهء قبیله گرایی شما می باشد.اگر شما خودرا کمی زحمت بدهید وسایت های انترنیتی هموطنان مارا مرور کنید اکثریت مطلق شان بر ضد نظریات قبیله گرایانه وتفوق طلبی های قبیله وحاکمان غاصب شان اتخاذ موقف می نمایند. شما نه می توانید از آن همه جنایات نا بخشودنی که در دورهء زمامداری حزب تان در حق مردم مظلوم ما انجام داده اید، خودرا مبرا بدانید ! شما از یک طرف ادعای اسلامیت را دارید واز جانب هنوز هم به ایدیالوژی الحادی که برای تحقق یافتن آن وطن خودرا به حامیان آن ایدیالوژی الحادی فروختید پا بند می باشید. شما از نجیب خادیست که خون هزاران فرزند این خاک را به خاطر خدمت گذاری صادقانهء به روس ها ریختانده است جانبداری نموده واز جنایات نابخشودنی وی چشم پوشی می نماید وحتی وی را شخصیت ملی می شناسید. این را شما وحنیف رستم خوب میدانید که در زمان قدرت حزب شما بدست آوردن مقام ولایت کار سادهء نه بود این پوست صرف به کسانی داده می شد که در خدمت گذاری به روس ها وپخش ایدیالوژی الحادی آن ها ثابت قدم می بود شما نه می توانید با ارایه دلایل کودکانه وضعیف تان که هر مجرم نا گزیر برای اثبات بی گناهی خود به آن توسل می جوید، مبادرت ورزیده وخود را بی گناه قلمداد نمایید . شما به یقین که شریک بلا منازعه همه کسانی هستید که درین تباهی، جنایت وو طن فروشی شریک بودند . این را به یاد داشته باشید که آن روز دور نه خواهد بود که شما وطن فروشان وجنایت کاران مزدور درین دنیا در داد گاه مردمی به جرم جنایات تان به پای میز محاکمه کشانده خواهید شد ودر آخرت په پاداش خدمات ارزندهء تان که در پخش وگسترش ایدیالوژی الحادی ولادینی وغیره جنایات را که انجام داده اید در محکمهء خداوندی ، محاکه خواهید شد.
8 جنوری 2009, 05:31, توسط اورخان از لغمان
هم وطنان ارجمند حضوری عموم شما سلام:
دوستان دیگر در مورد جنایات و خیانت های حزب سفاک دموکراتیک خلق که گردانندگان و رهبران آن همین دیگرجنجال عزیزعازم و رفقای عزیز عازم بودند به حد کافی در بالا نوشته اند
باور دارم طور که بالای فراترازمرزها تاخته بالای کابل پرس? نیز غضب شده است ولی حقیقت
سایت نمی شناسد و در هر جای روشن خواهد شد. وقت شما عزیزیان را درمورد زیاد نمی گیرم
ومیروم به اصل مطلب ،من از خود ودوستان وهم سن وسالانم یاد می کنم تا از خیانت ، جنایت و ظلم که از طرف این دیگر جنجال عزیزعازم و رفقای عازم بالای ما شده واقف شوید.
افغان های باشرف و باغیرت: من از شما گیله مندم منظورم کسانی است که موافق گفته های عازم اند . چیزی که من می نویسم نه تهمت است و نه بهتان اما کسی نیست که این جنایت بزرگ افراد خود فروخته وخود باخته چون جنرال عازم را دنبال کند.
حزب سفاک خلق وپرچم به رهبری همین عازم ها بیش از ده هزار کودک بی گناه و معصوم هم وطن تان را طی چند سال به حزب کمونیست شوروی سپاریدند و شوروی ها در مکاتب انترنات سوسیالیستی تنظیم شان کردند. بعداز مدت کوتاهی این خانین ملی و بین المللی از سرپرستی،تعلیم وتربیه،اعاشه و اباطهء این اطفال معصوم دست کشیدند.وهزاران دختر افغان را که نو جوان شده بودند در کوچه و پس کوچه های جمهوریت های شوری سابق به تن فروشی
مجبور ساختند، وهزاران پسر بچه افغان را بی سرنوشت وبه فصاد اخلاقی و دزدی سردوچارنموده اکثرشان را روانه زندان های کشور های مختلف نمودند.
شما عزیز عازم و رفقای شما عزیز عازم یک نسل این سرزمین را برباد داده اید. و خود سراز گریبان گلبدین،برهان الدین و ملا عمر برآورده اید.
هم وطنان عزیز من خودم از جمله همین افراد هستم که سرنوشتم را مانند هزاران هزار دختر و پسرافغان این عازم ها و جنرال های کمونیست به بازی و مسقره گی گرفتند.
از عازم« دیگر جنجال »می پرسم شما چرا این خیانت بزرگ را انجان دادید؟
جنرال عزیز عازم رواداشتن و مجبور ساختن دختران افغان به فحشا در فرهنگ افغانی که سنگ افغان گری را محکم به سینه می زنید چه معنی دارد؟
عزیز عازم جنرال سئوتیست و پس مانده خور کرملین مطمعین باش روزی عرضه این افراد که به سرنوشت شان بازی کرده اید به سازمان حقوق بشر خواهد رسید.
باز بیا و بنویس تا یک یک کاپی برادریم از شما متشکرم که مارا متوجه وظیفه ایمانی مان ساختی باور دارم با خواندن نوشته بنده دیگر افغان غیور وباغیرتی از شما و حزب بدنام شما دفاع نخواهد کرد
جنرال عازم اگر اولاد داشته باشید و اولاد ها این نوشته مرا بخوانند به روی شما تف خواهند انداخت .
اورخان از لغمان
آنلاین : به جاعلین تاریخ در فراتر از مرزها
8 جنوری 2009, 15:37, توسط محمد
جنرال عبا لعزیز خان عازم وهمفکرانش ! آن هاییکه خود را روشن فکر ومترقی قلمداد می کنند، باز هم نه می توانند که از لجنزار اندیشه های قبیلوی وقوم پرستی پا را فرا تر بگذارند. هر ظالم، مستبد وخون آشام ووطن فروش را که مربوط قبیله شان باشد آن را شخصیت ملی ومردمی می ترا شند. در حالیکه شخصیت های ملی کسانی شده می توانند که از میان مردم و جامعهء خویش بر خواسته باشند ودارای مرام وهدف مردمی باشند. سردارانی مفت خوار وطفیلی های که سال ها خون فرزندان این خاک را مکیده اند هیچگاهی لیاقت وشایستگی زعامت وشخصیت ملی بودن را ندارند. آن های که سلف شان در دستر خوان انگلیس تغذیه شده ، پرورش یافته وبرای پیاده نمودن دسایس وپلان های استعمار گران به این خاک گسیل شده وبرای خدمت به بادار خویش مظالم ونا مردمی های نا روا را درحق این مردم مظلوم روا داشته اند، چه طور می توانند که زعیم ملی باشند؟ ویانجیب خادیست ومزدور که جنایات ومظالم بیشماری را بخاطر کسب رضایت روس ها در حق مردم خود روا داشته است، چه گونه یک شخصیت ملی شده می تواند؟ اگر کمی مغز در کله دارید آنرا بکار بیاندازید! تا حق را از باطل تمیز کنید . اشخاص وافرادیکه که به زور ودسیسه ، چال وفریب خودرا بالای مردم بقبولانند ، هیچگاهی نه می توانند که به حیث شخصیت های ملی قلمداد شوند. هژمونیست های متعصب و روشنن فکر نما های که افکار شان از ریشهء قبیله آب می خورد، می خواهند صدای بر حق مردم را که به خاطر تأمین عدالت وبر چیدن بساط ظلم، زور گویی وبر تری جویی های قوم پرستانه به تبادل نظر می پردازند، مانند سلف نا بکار خویش در گلو خفه نمایند وبه نام های خود ساخته این وآن متهم نمایند. غافل ازینکه این سلاح زنگ زده راکه از اسلاف نا بکار قبیله خویش به ارث گرفته اند دیگر کار آیی نداشته ومردم حالا بیدار شده با این گونه سلاح های زنگ زدهء، تاریخ تیر شده شکار نه خواهندشد. شما ودوست تان حنیف رستم همه کسانی را که موافق نظر شما نیستند ودارای افکار انسانی وعدالت پسندانه هستند ستمی ووطن فروش خطاب نمود اید. خوب است که دوستان وطن فروشان وخاینین را بهتر معرفی داشته اند تا جنایات ووطن فروشی شان به خاطر شان خطور کند واز فجایع که بالای مردم مظلوم این خاک نموده اند فراموش شان نه شود وخجالت بکشند. مترقی نما های دیروز وقوم پرستان امروز کسانی که خود شان برای بدست آوردن قدرت به قوماندهء روس ها سردار داود، خانواده ومنسوبینش را به بی رحمانه ترین شکل به قتل رسانیدند. امروز آن هارا، همین قاتلان شان بنا بر داستن اندیشه های قبیله گرایانه وسلیقه های قومی به حیث زعیم وشخصیت ملی می تراشند. یک سخن را باید فراموش نه کنید تا زمانیکه به برتری جویی های قومی وزور گویی های نا جایز، جعل بافی ها، خدعه، دسیه وتارخ و اسطوره سازی های دروغین که از اسلاف خود به ودیعه گرفته اید وبخواهید همان راه وروش نا مردمی ونا میمون راادامه بدهید وبه حق وعدالت گردن نه نهید وبر کار نامه های امیران ظالم ومستبد قبیله خط بطلان نه کشید وبر ادامهء راه آن ها پا فشاری نماید . به یقین که شما عاملین بد بختی ومصیبت های مردم این خاک خواهید بود ونه می گذارید که مردم مظلوم این سر زمین اعم از پشتون ،تاجک ،ازبک ،هزاره وغیره اقوام شریف این سر زمین دریک افغانستان واحد، آزاد وسر بلند برادر وار در کنا هم زنده گی نمایند وبرای اعتلا وترقی وپیشرفت آن مساعی مشترک به خرچ بدهند تا به حیث یک ملت واحد در جهان شناخته شوند.
10 جنوری 2009, 10:51, توسط خان اصلی
نفری چقدر کمال داره جنرال است پوهاند است درخط مشی خادم وحبیبی پته خزانه سیر میکنه پرچمیست خلقی یست افغانملتیست سیاستمدار خوب است
که تره کی وامین یک پرچمی را والی بدخشان میسازه ودوستان دیگراش را با عین اندیشه درعقب میله های زندان مندازه واعدام میکنه واز پر چمیدیگر اش در پای حکم اعدام سایر پرچمی ها امضا میگره
زه وخدای سرمی خلاص نه شو.....
چندی قبل وزیر نالایق هم قبیله یی تان وزیر مبارزه با موادمخدر گفت اینوزارت چتوریکه از نام پیداست که با از بین رفتن ومحو کامل موادمخدر خود از بین می رود ستم ملی در برابر ستم قبیله کوه های سلیمان درحالت دفاعی ایجاد شده ومسوول تولداش شماهستید با از بین رفتن ستم های گونا گون ازجانب شماویا مسلمان شدن وانسان شدن قبیله وانحلال حزب افغانملت از بین میرود
ستم ملی با کسی دشمنی ندارد میخواهد عدالت اسلامی انسانی بشری ویا عدالت اروپایی وامریکایی که شما زمزمه اش را میکنید تحقق پیدا کند
از اینکه یک چشم تان پشتو ویکی پارسیست وچشم پارسی تان را بسته اید وباچشم پشتوتان می بینید برایتان مشکل ایجاد کرده ودر زمان قضاوت هردو انرا میبندید..... برای شما سیاست وعضویت در یک حزب سیاسی هدف نی باکه وسیله بوده ورنه مثل سایرین تان یکشبه یکصدوهشتاد درجه تغیر جهت نمی دادید ومغالطه گویی نمی کردید
داود که به وسیله شما به قدرت رسید ورهبران تان را تا پای دار برد وشما برضداش قیام کردید ....سیاستابگوید چطور برای تان قهرمان شد اگر او اینقدر خوب بود پس چرا به او خیانت کردی وده پهلوی تره کی بابا و امین قرا گرفتی
ایا سیاستمدار تا پای جان بر هدف اش استوار باشد یا......
خود گوش های مردم را شب روز از مظالم خاندان محمدزایی وقندهار کر ساخته بودید چطور شد که یکباره نادرشاهی وافغانملتی وطالب وگلبیدنی شدید.........
دراخیر به امید رسمی شدن حزب ستمدیده گان وطن ما حزب ستم ملی
درود بیپایان به روح بزرگان این راه بهیرالدین باعث طاهر بدخشی شهراله شهپر کارمل بزرگ سید اسماعیل بلخی........................
کمر بسته واز گزند زمان دور باد رهروان ایشان داکتر مهدی لطیف پدارم فرشته حصرتی ثریا بها مدیر مسوول روزنامه جمعیت اسلامی (پنجشیری ) وخود نفری......