برایت از شهری مینویسم که خدا نیز از بندگی ما بیزار است
نامه یی به دختران غزه / جنگ قدرت علیه مردم بی گناه/ دنياي جنگ زيبا نيست/ و نامه ای در پاسخ از گل آغی رضایی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
نامه یی به دختران غزه
جنگ قدرت علیه مردم بی گناه
دنياي جنگ زيبا نيست
ضجه و فريادهاي دخترك، از غم از دست دادن عزيزان چه دلخراش و تاثرآور بود، حس تهي بودن، بي وزني و خلع شدن از تمامي حس ها، دردي جانكاه كه تمامي سلول هاي بدن را منجمد مي كند، تير مي كشد و تا مغز استخوان پيش مي رود.
بي پناه و سرگردان در ويرانه هاي خانه، جايي كه تا ساعتي پيش مامن آسايش و آرامشش بود و در ميان آجرها و سنگلاخ ها بدنبال اعضاء بدن پدر، صورت له شده و غرق در خون برادر و سينه چاك شده مالامال از عشق مادر مي گردد و نمي يابد. بدنبال كدام يك از اعضاء وجودش باشد كداميك؟ تو بگو، اي استثمارگر، تو بگو اي تشنه قدرت، تو بگو اي جنگ طلب!، برادر، خواهر، پدر يا مادر به جستجوي كدام باشد؟ ايستاده مبهوت و حيران به تماشاي تكه تكه هاي وجودش! كه در خاك و خون غلطيدند. مادر، قلبش بود، پدر، ستون بدنش، خواهر مرحم دلش و برادر غمخوارش، واي واي بر شما ستيزه جويان و قدرت طلبان به كدامين گناه قطعه قطعه ام كرديد، به كدامين جرم سرپناهم را از من ربوديد و به كدام حقي، حق زندگي را از ما گرفتيد؟
خواهر از جلويم عبور مي كند آرميده بر پارچه سبز برانكارد! خوابيده؟ خواهرم بدون عروسكش بخواب نمي رود! بدنبال عروسك زير خروارها خاك و سنگ، عروسك با صورتي خاك آلود، ديگر با آن چشم هاي آسماني و مژگان بلند و سياهش نگاهم نمي كند. تكانش مي دهم شايد از خواب برخيزد لحظه اي كوتاه از زير پلك هاي صورتي رنگش نيم نگاهي مي كند، هيچ چيز زيبايي در اين دنياي پليد و سياه ، پر از خشونت و خشم قدرتمندان و مستبدان نمي بيند و می بندد چشم هايش را برای هميشه بر اين ظلم و ستم! تكانش مي دهم، تكه تكه بر روي خاك جان داد!
امضا : شراره رضایی
سلام خانم رضای
برایت از شهری مینویسم که خدا نیز از بندگی ما بیزار است.
خواهرم واقعا قصه ی غم انگیزی بود که میشد از آن درد دخترک را با تمام وجود احساس کرد.اما در کشور من این قصه ی دیرینه وتکراریست و استبداد برای ما سناریو های غما گین تر داردکه تو بعد از سی سال هنوز از آن بیخبری شراره جان!
خوش بحال این دخترک که خواهرش را روی برانکارد دید ولیمن خواهرم را فقط میان واژه ها دیدم .
آهای دخترک غزه !خوشا بحالت که شراره ی هست تا برایت نثری بسراید.اما از بحر مصیبت های من کسی قطره ی هم نچشید !چه کنم که درد بی دردی دردمندان نمایشی زخمی بر جراحت قلب مجروحم میفزاید.
هی میدانی: درین جا هرروز تابوتهای خونین را میبینیم که روی شانه های لاغر مردان عبوس ، باچهره های آفتاب سوخته ، موهای بهم ریخته وکفشهای پلاستیکی خونین، بسوی قبرستانی که زیر آوار مد فون است درحرکت اند.میدانی اینجا با دستان بریده قنوت استدعا بجا میاوردند مردم و جاده های خاکی مارا بجای قیرسیاه با خون سرخ رنگش میکنند وبرای ما فرهنگ انتحار را هدیه آورده اند و فتوای مکتب سوزی راوارد فرایض دینی ما کرده اند وتصفیه های قومی تصویب قانون اساسی ماست وچشمه ساران این مرزوبوم مصرف مزارع کوکنار میگردد.
دخترک دنبال اعضای بدن گم شده عزیزانش میگردد ، اما من خاطره ی از آنها بیاد ندارم.تنها خواندم که نوشته بود: باباآب داد ، بابا نان آورد. میدانی روزهای که هنوز کودکی را تجربه میکردم در یک سحر گاه گرگ رنگ، بمبارانهای شوروی ها همه را از من گرفت و تنهای را به من بخشید. میسوزم درتب عطش یک نگاهی که بوی مهربانیی مادررا داشته باشد.
او ایستاده است مات و حیران ولی من این توانایی را ندارم زیرا در اردوگاه عسکر آباد پای مصنوعیم را سربازان ولایت فقیه شکستند .
او از مامن آسایش خویش میگوید ولی من فقط شنیده ام زیرا از روزیکه بیاد دارم مامن من اعماق دره ها یا بیابان های آوارگی ودر نهایت ویرانه ها بوده است . راستی من هنوز عروسک را ندیدم چه شکلی هست؟! حتی باری یک شات هم این پلک های مهربانی بروی من باز نشد.
دخترک! خوش بحالت تو کودکی هارا کنار فرشته یی بنام مادر سپری کردی.ولی من بجای آغوش گرم مادر پناهگاهم اردوگاه بوده است و مونسم شلاقی که لایق تن نحیفم نبود وپنجره منظر من سیم های خاردار تل سیاه وسنگ سفید. شاید قسمت من از زندگی همین بود. یا شاید خدا ازین سرزمین کوچ کرده است.
بدرود
گل آغی رضایی _ کابل
پيامها
5 جنوری 2009, 22:32, توسط afghan boy s
salam man faqat megam lnat ba kasani ke mara ba in dard mobtala karda hast nigah kon in ham namona az jang hast ke ma az trorist hay arab mekashim dostan man ba in nama kami diqat konid badan ba tarafi ghaza harakat konid gol aghai bar asari bambard shorawi khanawadash ra az dast dad wa hazaran kodak in diyar bar asari jang hay shomi taliban ke mesha goft ba rahbari arab az dast dada pas biyad ihsasati nashawad az mayhan az madri khodi difa konim
6 جنوری 2009, 13:04, توسط wali
namah dokhtari ghaza ta hadi be jaai nest .ta chi waqt khon rezi maha az rooyi arb bodan hesab na konim az rooyi mosalman bodan hisab konim. agar kami fekar konim ta ba hala panjsad nafar koshta wa hazaro panjsad nafar zakhmi shoda. baazi az baradarn gofta ke Arb ha molla omar ast. vali man fekar mikonam ke janghai ke dar Afghanistan rokh dad hamaishan pashto zabanha karda wa hala ham hamrai molla omar dast dara. shayad ke Karzi ham dast dashta basha.
آنلاین : zamaniki hama dar moqabil zolm sakit ast
6 جنوری 2009, 13:22, توسط سدوزی
سلام به هر آنکه دلسوز بشر است و دلش برای بشر می سوزد چه این بشر اهل افغانستان باشد چه اهل جای دیگر دنیا باشد چه مسلمان باشد چه غیر مسلمان .
نوشته های غمگین و آکنده از احساس قلبی را خواندم .....
برای نویسنده اش آرزوی توفیق بیشتر را دارم .
خواستم در جواب نظر ی که در پایین سوژه نوشته شده است چیزی بنویسم . آقای که می خواهی نویسنده را دوست داشته باشی و مدافعش باشی بهتر است خودت را دوست داشته باشی و مدافع بشر باشی چون تو ، و ..... همین نویسنده هم یکی از افراد بشر هستند البته آنانی که به خون بشر تشنه هستند حساب شان جدا هست و آنان که به خون بشر تشنه هستند کسانی هستند که جسما از نوع بشر هستند ولی از کشتن انسانها و نظاره کردن کشته شدن افراد بی گناه لذت می برند همین آقای که ادعا می کند نویسنده را دوست دارد ولی در عین حال نصیحت کرده است که دل نسوزان بگذار اطفال زیر بمباران کشته شوند و زنان و کودکان تکه و پاره گردند ....
عجیب است که ... چه رقی می کند که این اطفال بی گناه مسلمان باشد یا غیر مسلمان ، عرب باشد یا از افغانستان یا از ایران یا از یگ گوشهء دنیا ...رحم رحم است و خوب است از هر که سر زند . ظلم خصیصهء بد هست و نفرت انگیز حال از هر که سر زند ..آرزوی روز فلسطین آمدن سر پاکستان و ایران یک آروزی حیوانی است و خدا دعای دعا کننده را تنها برای خودش مستجاب کند
برای کشتن و بیداد کردن و وحشی گری نمودن هم عرب هم اندونزی ها هم از دیگر کشورها می آیند و شاهد بودید که آمریکایی هم در صف طالبان بود .. این وحشیهای که از گوشه دنیاجمع می شوند در هر جایی دنیا جای پا پیدا کنند دست به خشونت و انتحار می زنند اما سوال اصلی این هست که چرا د ر دیگر نقاط جهان نمی توانند جایی برای خود پیدا کنند ؟چرا فقط در بخشی از افغانستان این پدیده وجود دارد ؟ وقتی در داخل افغانستان کسانی هستند که خانه شان را مامن و پناهگاه امن برای زیر دار گریختگی های دنیا می کنند از کشور های خارخی چه گله ای می توان داشت ؟ حال چه ا سرائیل خونخوار فلسطین را زیر و رو کند یا نکند نفعی برای افغانستان دارد ؟ عربهای افراطی و تشنه به خون انسانیت را خود محتریمن افغانستان در سالهای تجاوز شوروی سابق به کمک خود خواستند و راه برای شان باز کردند تا امروز ....
از ماست که بر ماست ....
7 جنوری 2009, 04:38, توسط tareq
salam doost
wa to rast gofti , kodake man kodake to kadake oo, kodake maast, een ke ki mekoshad wa dar koja mekoshad moheem neest, moheem een ast ke chera mekoshad?cheraaaaaaaa
harki dar har koja ke koshta shawad,qalbe eensan haye ba dard ra me azarad, homan san ke mazlomeene donya ra nezjad ha wa zaban ha wa aqeda haye gonagoon ast, zalemeene jahan ham az har qomashe hastand, dedaye bena bebayad ke bebenad hama ra. lotfe haq shamele halat bad ya hooooooooooooooo
tareq
8 جنوری 2009, 16:21, توسط نداي كوهستان
خواهرم
سرنوشت من با تو نزديكترين مشابه ممكن است .
اما خواهرم فاميلت را كي به شهادت رساند؟ پشتون.با دعوت كردن از شوروي
وچه كسي تورا آواره ساخت تابه تو درمملكت بيگانه جفا رود؟ پشتون. با ايجاد نا امني وراكت پراكني
در دنياي رانده شده اي مثل بن لادن زياد است. اما كي اورابه وطن مي اورد با فرهنگ انتحاري اش؟
بازم پشتون...
مدت دوصدوپنجاه سال است كه پشتون خون مارا درشيشه كرده است.
مي بيني كه تمام بد بختي هاي ما از يك كلمه سر چشمه مي گيرد ( پشتون)