
شاعران هزاره نوکران قوم فارس؟
دستکاری هویت تاریخی هزاره ها توسط ایران
سالها پیش، حین عبور ازکوچه ای از محله های اشراف نشین باکو، پایتخت آذربایجان، کودکی را دیدم که از پشت بنز سیاه رنگی صدا می زد: "آته! آته!" بنز متوقف شد و مردی آشنایی از میان آن پیاده شد. آن مرد شهردار جدید باکو بود و دیشب او را در صفحه تلویزیون بودم. اما، برای من صدا های "آته آته" پسر شهردار بسیار جالب تر و عجیب تر از دیدن خود شهردار بود. زیرا برای اولین بار در عمرم آدم مهم و ثروتمندی را می دیدم که از شنیدن کلمه "آته" شرمش نمی آمد. در خاطرات من کلمه "آته" همیشه مال فقیران و بیسوادان بود. جوالی های مندوی، تبنگی های چنداول و دکانداران بیسواد هزارگی کسانی بودند که بی هیچ شرمی به صداهای "آته آته" کودکان شان جواب می گفتند. اما بقیه هزاره ها همینکه نیمچه سوادی فرامی گرفتند دیگر از شنیدن کلمه "آته" نفرت پیدا می کردند، و اگر خدای ناخواسته کسی از اولادها در ملای عام "آته" صدا کرده بود، جواب آن سیلی و سرزنش بود: " احمق نگفته بودم که دیگر مرا آته صدا نکو، آته چه بلاست که از زبانت نمی افتد! مرا "پدر" صدا کو. شرم و جفای که درحق کلمه "آته" می رفت و می رود نشانه ای از بی مهری و ستمی است که تمام واژه های مغولی و ترکی لهجه و فرهنگ هزارگی بار سنگین آنرا به دوش می کشند. دلایل تاریخی و اجتماعی شرم و اکراه هزاره های با سواد در سه-چهار دهه پیش نسبت به کلمات "آته"، "آبه"، "آجه" و... کاملا روشن و قابل درک بود. هزاره های آن روزگار اغلب نسل دوم و سوم نجات یافتگان و بازماندگان قتلعام های عبدالرحمان بودند. هزاره ها در نبرد با عبدالرحمان بیشتر از شصت درصد نفوس و پنجاه درصد اراضی هزاره جات را از دست داده بودند. خاطرات تلخ بردگی و غارت "هزاره جات بزرگ" تا سه دهه پیش کاملا زنده و قابل لمس بود. اشراف کابل به دلیل شیوع کنیزان و نوکران هزارگی "پیاده خانه" هایشان را "هزاره خانه" می گفتند و نویسنده "لغات عامیانه مردم کابل" در تعریف کلمه "آبه" نوشته بود: "آبه مزدور زنی را گویند که از کودکی خدمت کسی را کرده باشد."
کودتای خلق و پرچم و اشغال نظامی افغانستان توسط " کشور شوراها" سبب مهاجرت گسترده هزاره ها به ایران شد. اما، فرهنگ و لهجه هزارگی در کابل، تهران، هرات و مشهد یکسان مورد تحقیر واقع شده بود. در افغانستان هزاره ها یک قوم مغلوب وبه اسارت کشیده بود و در ایران نیز، آوارگان چشم بادامی در سرزمینی که رسانه ها و جریانات فکری آن دچار به مالیخولیای آریایی اند. در دهه اول هجرت، نویسندگان و نخبگان نوپای هزاره گاه هیزم آور و گاه خود هیزمی اجاق سوزان "ولایت فقیه" شدند. در حوالی سالهای پایانی دهه آتشبازی های "ولایت فقیه"، برخی از رهبران هزاره راهی را پیمودند که انجام آن به "غرب کابل" منتهی شد. اقتدار هزاره ها در غرب کابل پایان یک سده تحقیر لهجه و فرهنگ هزاره بود. رهبری هزاره ها با رادیوهای جهان به لهجه هزارگی مصاحبه می کرد،و لااقل گارد تشریفات یکی از قطعات نظامی مربوط او سرود نظامی را به لهجه هزارگی می خواند. عشق و اشتیاق هزاره ها نسبت به لهجه و فرهنگ هزارگی کم از کم برای هفت سال با تب و تاب خاصی ادامه یافت. اما در یک دهه گذشته اغلب شاعران و نویسندگان هزاره مهاجر مقیم ایران پاه به راه گذاشته اند که خطا از خط فرهنگ هزاره در آن بسیار روشن و مشهود است. شاعران و نویسندگان هزاره مقیم ایران نه تنها ازسرودن و نوشتن کلمات مغولی و ترکی در زبان هزارگی عار نموده اند و بلکه در صدد "ایرانی نمودن" کامل زبان هزاره ها نیز بوده اند. نویسندگان هزاره مهاجر مقیم ایران با افتخار تمام کلمات ناب وقدیم فارسی در لهجه هزارگی، مانند "بهل" (بگذار) را تعمدا در مقاله هایشان درج می نمایند. اما برعکس کلمات مغولی و ترکی، مانند "آبه"، آجه"، "آته"، "ابغه"، نیلغه" را که تا هنوز در سراسر هزاره جات استفاده عام و بسیار گسترده دارد، هرگز در اشعار و نوشته هایشان استعمال نمی کنند. البته در کارهای برخی از آنان وضیعت فاجعه آمیزتر از آن نیز است. برخی از شاعران هزاره مقیم ایران در شعرشان سمبل ها و اسطوره های کاملا ایرانی، مانند "دماوند"، سیاوش" و... را نیز بکار می برند. مشخص استکه که اکثریت مطلق شاعران و نویسندگان هزاره (اعم از مهاجر و یا غیر مهاجر) به لطف و تکبر سوادی جهان سومی که دارند هرگز دوست ندارند تا فرزندان شان آنان را "آته" و یا "آبه" صدا بزنند.
وقتی دختره هزاره نوآمده از هزاره جات به دکان لوازم آرایش رفته می پرسد:" او بیرار" قلم قاش" دری؟" دکاندار هزاره کابلی به ترکیب هزارگی "قلم قاش" بجای "قلم ابرو" می خندد. اما در آسیای مرکزی و ترکیه شیک ترین دختران مسلمان در جهان امروز "قلم ابرو" را "قاش قلمی" می گویند ولی هیچ کسی به آنان نمی خندد. زیرا فرهنگ و هویت آنان هرگز تجربه حقارت بار فرهنگ و زبان هزاره را نداشته است. پاره ای مهمی از هویت هزاره را لهجه و زبانش تشکیل می دهد. تصفیه زبان و لهجه هزارگی از وجود صدها کلمه مغولی و ترکی دستکاری هویت تاریخی هزاره ها و خیانت نا بخشودنی است. جریانات فکری دنیای متمدن غرب نه تنها در صدد حفظ هویت قومی اقوام بشری اند و بلکه در پی جبران خطاهای اجدادشان، نیز هستند. برای مثال، برخی از سرکهای کانادا ازنو به نام اقوام بومی سرخ پوست نامگذاری می شوند. البته در مورد "ایرانی نمودن" زبان، فرهنگ و هویت هزاره ها برخی از روی نادانی و یا مطرح شدن اینکار را می کنند، ولی بی هیچ تردیدی دولت ایران به مشوره نظریه پردازان فاشیست مانند، داکتر چنگیز پهلوان، توطیه "ایرانی نمودن" هویت هزاره ها را روی دست دارد. تامین مالی و تشویق ده ها نهاد فرهنگی-مذهبی شیعیان غیرهزاره در کابل به منظور تحمیق مذهبی هزاره روی دیگر سکه ای توطیه ایران برای تهی نمودن هزاره ها از هویت تاریخی آنان می باشد.
البته سخن از کلمات مجهول مانند "ساغیچ" به جای "ساجق" و یا "سرگیت" بجای "سگرت" که هزاره ها از روی بیسوادی آنرا نادرست تلفظ می کنند نیست. در زبان و لهجه هزارگی صدها کلمه ناب مغولی و ترکی وجود دارد که همین حالا در مغولستان و مناطق ترک نشین جهان عین همان کلمات استفاده می شوند. به باور پژوهشگران خارجی نامهای که هزاره ها در مورد گیاهان بکار می برند اغلب آنان نامهای مغولی می باشند. بی هیچ شکی برخی از نویسندگان و شاعران هزاره مقیم ایران خواهند پرسید که چه پروا دارد تا فرزند شما به جای "آته" پدر صدا بزند و چه باک تا گور کلمات مغولی و ترکی از زبان و لهجه هزارگی گم شود؟ جواب ساده به آنانیکه تصفیه صدها کلمه ترکی و مغولی از فرهنگ هزاره را چیزی مهم نمی پندارند اینستکه، چرا شما خود سال پار برای منع استفاده سه کلمه فارسی "دانشگاه"، "دانشجو" و "دانشکده" محشر به پا نمودید؟ پس و قتی کلمه مهم است تصفیه و عدم استفاده صدها کلمه مغولی و ترکی لهجه هزارگی در شعر و داستان شاعران و نویسندگان هزاره خیانت نابخشودنی است که نسل روشن و خودباور فردا به آسانی از آن نخواهند گذشت.
سال پیش "موگی"، دخترخانمی از مغولستان، هم صنفی من بود. من برخی کلمات هزارگی را که تصور می کردم مغولی است برایش گفتم و پرسیدم که چطور اینها کلمات با مفهوم در زبان شما است و یانه. او نه تنها مغولی بودن آنان را تایید نمود و بلکه به من گفت که شما این کلمات مغولی را بسیار ادبی تلفظ می کنید. او گفت که در محاوره روزمره مغولستان امروز مردم "ه" آخر کلمه "نیلغه"(نوزاد، کودک" را تلفظ نمی کنند و "نیلغ" می گویند ولی در نوشتار آنرا "نیلغه" می نویسند. "موگی" گپ جالب دیگری را نیز آوری نمود. او می گوید در زبان مغولی کلماتی با پسوند "تو" زیاد است. در لهجه هزارگی نیز ترکیبی شبیه "قدم تو" (قدم دار)، "جیلغه تو" (توانمند، چنگال دار)، "پی تو" (دایمی) و... بسیار عام است.
اینهم برخی از کلمات مغولی که "موگی" می گوید من آنرا بسیار ادبی تلفظ می کنم. /
نیلغه = کودک، نوزاد/
ابغه = کاکا، عمو/
تولغه = فرق سر/
الغه = کف دست/
آجه = مادر کلان/
نژغی = تازه، نو/
قنجیغه = همراه /

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره
این کتاب را بخریددوست عزیز آقای رضایی درود بر شما ! این ابتکار تان واقعأ قابل قدر است . من با شما هم فکرم که ، بایددر پویایی و پرورش فرهنگ و تمدن خود کوشا باشید . ولی تذکر ندادید که زبان هزاره گی? چی نوع زبان است و با کدام یک زبان ها ارتباط نزدیک دارد ؟ با زبان دری فارسی ، مغولی و یا تورکی ؟ یا اینکه زبان هزاره گی شالودۀ از فارسی ، مغولی و تورکی است با نام مشخص که نویسنده گان و شاعران هزاره آنرا فراموش کرده اند . حالا که نویسنده گان و شعرا هزاره در اثار نثری و شعری خود از اصطلاحات ناب مغولی و تورکی استفاده نمی کنند ، باعث رنجش خاطر شما شده و در پی اصلاح آن شده اید. در غیر آن اگر برادران هزاره فارسی زبانند ، پس این بیچاره زبان فارسی به چند نام تقسیم خواهد شد . فارسی ، دری ، تاجکی ، هزاره گی ، اگر وحدت ملی به شکل خواستنی آن تأمین شود ،شاید به چند نام دیگر هم یاد خواهد شد . متیقن هستم که فارسی زبانان هیچگاهی مخالف آن نخواهند بود که شما در تکامل و گسترش زبان هزاره گی ( اگرچنین زبانی وجود داشته باشد ) آنرا اعاده و تحقیقات نموده و به شکل علمی آن زبان هزاره گی را پیشکش جامعه هزاره نمائید. اینکه از روی شرم کسی آته نمی گوید آنقدر دردناک نیست که روزی شما را رسمأ نگذارند که آته بگوئید . آنگه از دل فازسی زبانان خبر خواهید شد . اصطلاحات مردمی زبان در هر گوشۀ از بستر پرورش و گویش زبان فرق میکند ، این بدان معنی نیست که شکل و محتوای زبان دراصل تعغیر میکند ، و زبان دیگری به وجود میآید . زبان فارسی نیز در هر کشور فارسی زبان از اصطلاحات مردمی خاصی برخوردار است . اگر ما اصطلاحات گویشی مردمان جامعه را در شعر و نثر زبان وارد کنیم معقول نخواهد بود . مثلأ در مزارشریف مردم به دهلیز میگویند کوشکن ، به سگ میگویند کوچوک ، به شیرینی میگویند دشلمه ، به گنبد میگویند گمز ، به قاب میگویند نالبکی به غچی میگویند فلشترک و غیره و غیره . به نظر شما مردمان مزار شریف به زبان مزاریگی و هرات به زبان هراتی و بدخشان به زبان بدخشی باید صحبت کنند و نویسنده گان و شاعران هر شهر و دیار به زبان همان محله بنویسند و شعر بگویند . درغیر آن به حق زبان مردم خود جفا کرده اند . یا چطور ؟ اینجانب از نوشتۀ شما چنین برداشت نمودم . اگر خطا رفته ام ببخشید.
برادر عزیز جعفر رضایی بعد از تقدیم سلام باید خدمت تان یاد اور شوم که امروز زبان مشخصی بنام زبان هزارگی وجود ندارد که شما تلاش برای نگهداری ان داشته باشید انچه که هست عبارت از لهجه فارسی هزارگی میباشد.هرگاه شما با مردمان ترک ومغل مقابل شوید انها نتنها زبان شما را نمیفهمند بلکه حتی نمیتوانند این احساس شما را درک کنند. حالا که شما نمیتوانید نه خودتان ونه تمام مردم هزاره که 90 درصد انها هم بی سواد میباشند زبان مغلی یاد گرفته وانرا بازبان فعلی خود عوض کنید همان بهتر که فارسی خودرا تقویه نموده وماراهم بعنوان یک متحد فرهنگی پایدار بازویی در کنار بازوی ما باشید.این فکر که شما دارید در زمان جنگ های دهه نود زاییده پلان آی اس آی وگلبدین بمنظور اختلاف در میان تاجک وهزاره بعنوان دو هم فرهنگ وترس از متحد بودن شان بوجود امد وموجب جنگ ها هم شد.اگر قرار باشد با چند دانه کلمه ترکی ومغولی که در لهجه فارسی هزارگی وجودارد انرا زبان وفرهنگ جدا گانه بشمارید درست نیست چون تمام زبان های دنیا حتی انگلیسی هم خیلی خیلی کلمات از زبانهای اروپایی وحتی فارسی وعربی دارد.
salam rezahi aziz
man ba shoma kamln moafeq hastam .
sarblnd bashid-
gul mohammad norway
جعفر رضایی هزاره ها با تورک ها و مغول ها ارتباطی ندارند و یک از دلایل بدبختی هزاره ها دشمنی همین مردم است. مردم فارس یا ایران امروز نیز اکثرا همین ترکان است که با هزاره دشمن است. این نوع نوشته هایت نشان از حماقت و بی اطلاعی ات دارد. کلمه آته را کمتر از نیم هزاره ها استفاده میکند که تاثر مردم ترکستان است. حتی پشتون های ترکستان هم آته میگند.
اما تقلید شاعران هزاره از زبان ایرانی جای انتقاد دارد.
آقای رضایی وسایر دوستانرا درود تقدیم است! من هم سخنان اقای مزاری ودیگر دوستانرا تآید نموده ، یادآورمیشوم که، ما نباید که لهجه را با اصل زبان مغالطه نماییم؛ شما شاید بدخشان وتخار ویا هرات نرفته باشید. این ولایات ذکرشده اکثرآ به زبان فارسی دری سخن میگویند، ولی اگر لهجه را در نظر بگیریم، به شما صراحتآ گفته میتوانم که، سخنان مردمان دهقان وپیروان لهجه ی را هرگز نمی فهمند، آیا لازم است که یک بدخشانی ویا یک دروازی با لهجه خودش همیشه شعر بگوید ونثر بنویسد؟ هزاره های این سرزمین به نظر من قدامت تاریخیشان بیشتر از این است که شما آنهارا به مغولهای چنگیزی بسته اید؛ زمانیکه بتهای بامیان را دستان آفرینش بخش مردمان با فهم آسیای میانه ویا خراسان ویا آریاییان آنروز ساختند، به گمان اغلب اکثریتشان همین هزاره های بودند که امروز نیز در سرزمین بامیان زیست دارند وشما درحق قدامت تاریخی این مردم، یا از نا فهمی ویا ازبغض لهجه گرایی ، جفا کرده اید . این واژه هایکه شما بیان کرده اید، اکثرشان در ولسوالی درواز بدخشان امروز مدار اعتبار باشندگان آنجا قرار دارند ونلغه، واپه وآچه وسایر این لهجه ها درآن سرزمین هم رواج هستند، بدون اینکه درآنجا کسی هزاره ویا ترک ویا ازبیک باشد. من هم از سخنان شما تعجب کردم. این زبان در میان اقوام گوناگون تکامل کرده است واز لهجه و واژه های اقوام گرفته است وبرای آنها داده است. مگر غزنویها ترک تبار نبودند وامپراتوری نداشتند، آیا این سلاطین از کسی ترس داشتند که با این زبان زیستند وبا این زبان اداره ایجاد کردند وبا این زبان فرهنگ آفریدند واین زبانرا بدون تعصب تکامل بخشیدند وزبان خود میدانستند وحالا شما که عمرها با این زبان بزرگ شده اید، بخاطر ادای یک لهجه، گلوی این زبانیکه خودت با این زبان مینویسی واز این زبان آموخته ی وشخصیت شده ی، می فشاری تا جان خویش را بدست خودت بگیری ؛ آفرین بر بینش وبر دانشت ! چنگیز پهلوان را فاشیست میگویی وخود را په خطاب خواهی کرد؟ زبان تکامل میکند واین قسم لهجه ها ملیونها آمدند ورفتند وجایشان را سخنان نو گرفت وما بنالیم که چرا اوستا بجایش باقی نیست؟ حلیم تنویر رستم زابلی را پشتون معرفی میکند وتهمینه را دری زبان واین هردو در سمنگان با یک زبان سخن میزنند ووحدت ملی داشته اند؛ بیاید این منطق را پذیرا شوید! اگرچنین بود، چرا فردوسی ویا دقیقی از پشتون ورستم زابلی بنام پشتون یاد نکرده است واین حلیم خان فرزند گلبدین با جعلیات خود فروختگیش ، گشف کرد که چنین بوده است. هیچکس این زبان را بر هیچکس در طول تاریخ تحمیل نکرده است وامروز هم کسی این کار نا شایست را دراین فرهنگ نخواهد کرد وشما کختارید که از لهجه زبان بسازید ویا همه هزاره های غیور این سرزمین را وادار نمایید که، زبان مغولی بیاموزند واز این زبان بیزاری حاصل نمایید. من شخصآ مخالف هرگونه تحمیل زبانی هستم وهیچکس را لازم به یادگرفتن به زور این زبان ویا آن زبان ، نمی دانم. وهرگز مانند اقای حلیم تنویر نمیگویم که مردمان افغانستان لازم است که هردو زبان ملی ورسمی را حتمآ بیاموزند. خود زبان در جامعه کارایی وسازندگیش را برای مردم جلوه گر میسازد وزبانیکه با تحمیل بیاد مردم داده شود، هرگز در یاد مردم باقی نخواهد ماند. تجربه تقریبآ بیشتر از نیم قرنه تحمیل زبان پشتو دراین کشور گواه حال همگانست. امیدوارم که با خردمندی دراین باره بیندیشید وبعد بنویسید وافتخار مادری وپدری خویش را فدای یک واژه بنام لهجه نفرماید. شاد وکامیاب باشید.
نیک اندیش
سلام و سپاس از دوستان عزیز که لطف نموده و نظرات شانرا نسبت به این مطلب من اظهار نموده اند. دوستان که فقط عنوان و بخشهای از مطلب را خوانده اند لطف نموده کل مطلب را مرور نمایند تا مراد نویسنده را دقیق دریابند.
چندتذکر:
1. هجرت زجرآلود و حقارت آمیز هزاره ها در ایران کاملا قابل درک است. اما مصیبت اینستکه حتا آنانیکه از ایران به غرب رفته اند تا هنوز در سایه همسایه راه می روند و کمتر شهامت به خرج داده اند تا نسبت به خوانده ها و شنیده هایشان تردید روا دارند و خود و جهان را از نو بشناسند.
2. زبان و یا لهجه خواندن هزارگی کار آسان نیست، به همین خاطر من در متن مطلب از کلمات لهجه، زبان و فرهنگ مشترکا استفاده نموده ام. اگر هزارگی لهجه است پس چرا صدها کلمه مغولی و ترکی در آن است؟ کلمات بسیار مهم مثل پدر، مادر، مادرکلان، کاکا و... غیره در هزارگی آته، آبه، آجه، ابغه و... گفته می شوند. سالهای که من در کویته بودم یک خانم و آقای اروپایی که سالها در میان هزاره های کویته زیسته بودند و روی فرهنگ و زبان هزارها تحقیق نموده بودند به زبان بود هزارگی باور داشتند و می گفتند که هزارگی 34 حرف دارد. در هزارگی علاوه بر دو کلمه "ت" و "د" موجود در فارسی دو کلمه "ت" و "د" دیگر نیز است که غلیظ و دبل تلفظ میشوند. در ضمن زبان خواندن هزارگی به مفهوم جدایی کامل آن از زبان فارسی نیست. در کانادا ولایت "Newfoundland and Labrador" لهجه بسیار متفاوت با سایر انگلیسی زبانهای کانادا دارند و کلمات زیادی در لهجه آنان است که برای دیگران قابل درک نیست. به همین خاطر آنها می گویند که به زبان "نیوفونیز" صحبت می کنند نه انگلیسی. غرض از زبان خواندن هزارگی حفظ استقلال هویت هزاره هاست. هزاره ها نژاد، تاریخ، هویت فرهنگی و سرنوشت جداگانه با فارسها دارند. ایرانی پنداشتن و ساختن هویت هزاره ها خودگریزی و خیانت است.
3. بکارگیری اسطوره ها و سمبل های ایرانی(قوم فارس، یاد ما نرود که فارس یک قوم است.) موقتا می تواند منجر به مطرح شدن یک شاعر هزاره در جامعه ایران شود. اما خوش خدمتی و خودشیرنی برای دیگران چیزی نیست که انتظار داشته باشیم تا همه به خاطر شهرت جناب شاعر خطا بودن آنرا نبینند. چرا شاعران هزاره تعهد و خودباوری آنرا ندارند تا تاریخ خونبار، هویت نژادی، چشمان بادامی، بامیان، بندامیر و قله های سرکش سرزمین خودشان را بسرایند سمبل انتخاب نمایند؟
4. برای ما باید هزاره هرکی هست مهم باشد. فرق نمی کند که ما ترک-مغل باشیم و یا ترکیبی از قومی دیگر و مغول. ببینید خیلی هزاره ها به دلیل آشنایی اندکی که از تاریخ دارند همینکه نام مغول را می شنوند تصور می کنند که منظور اینستکه ما بقایای لشکر چنگیزخان هستیم. لشکر چنگیزخان یک لشکر مردانه بود و آنان زن همراه شان نمی آوردند. به فرض اگر ما بقایای لشکر چنگیزخان هم باشیم از جانب مادر ساکنان پیشین هزاره جات هستیم و وارث تمدن بامیان.
بهرحال، کسانی که میخواهند تا هویت نژادی-تاریخی هزاره ها را انکار نمایند و هویت فارسی-شیعی محض برای ما بتراشند مرتکب خیانت نابخشودنی میشوند. آرایش هویت هزاره ها و تبدیل هزاره ها به چیزی باب دندان فاشیستهای آریایی یک خیانت است. خوشبختانه که این دروغ بافی های نونین به شکر رشد تکنالوژی و علم ژنتیک (و مخصوصا دی ان ای) منجر به شکست است و چار روزی بیش دوام نخواهد نمود.
آنلاین : http://fromwest.blogfa.com
اقاي رضايي
وقتي گرافيك هايت را ديدم شمارا ادمي روشن فكر تصور كردم.
اما
در دوسه مقاله اخيرت متوجه افكار پشت پرده وخيانت كارانه ات شدم.
تو اصلا هزاره نيستي اگر هم هستي ممكن مسيحي شده اي يا مزدور كدامجريان ويا كدام باند تخريب كننده هزاره ها باشي.
به همين خاطر اول با ان گرافيك ها كه از خودت هم نبود وبادارانت در اختيارت قرار داده بود.
خو را در ميان مردم جا دادي و بعد نيت پليد خود را اشكار كردي.
وهر انچه لايق خودت بود به مردم اصيل ونجيب هزاره نسبت دادي.
غافل از انكه مردم هزاره دشمن شناش است .
به هر حال مقاله هاي اخيرتو حكايت از يك نوع افكار ازهم گسيخته وپريشان ودر هم وبر هم دارد.
به شما توصيه مي كنم تاريخ را بخوان وتحقيق كن وبعد در اين مورد حرف بزن.
كه خوانندگانت به ريش تو نخندند.
يا ممكن ان دختر مغولي ان قدر عقل تو را ربوده كه هيچ نمي فهمي كه چه مي گويي .
واين گونه دست به دامن چنگيزومغولستان شده اي .
برو برو خوش باش كه شراب چنگيز هم مهيا است .
لطف كن وبه مردم هزاره هم كاري نداشته باش .
از تو خيري نيست شر مرسان .
اگر با يك دختر چيني يا چا پاني يا... رفيق شدي اين بار هزاره را چيني يا جا پاني ...نخواني .
کسی نگفته که شما زبان مغولی را یاد بگیرید. زبان آته خود را حفظ کنید. بیغیرتی هم حد دارد فقط مثل آته خو گپ بزنید ... غدر نه.
دوست عزیز شما به موضوع بسیار ارزشمندی اشاره نموده اید. بعضی ها از لجاجت و نادانی پیامهای نامربوط میگذارند. اهل ادب میدانند که تذکرشما بسیار مهم و درخور تامل است.
فعلا" یک جنگ روانی را بر علیه مردم هزاره راه انداخته اند که میگویند هزاره ها از نسل چنگیز خان است این یک نقشه است هزاره ها نباید گول این حرف ها را بخورد وباور کند چون دشمن میخواهد هزاره ها را متجاوز قلمداد کند یعنی بگوید هزاره ها از افغانستان نیست
آنلاین : هزاره پیوند
سلام رضایی صاحب. مقاله شما علمی و دلسوزانه است. دربین زبان هزارگی کلمات مغولی و ترکی بیشماراست. مگرکجاست کدام هزاره آگاه که این لغات را جمع و در یک کتاب چاپ کند؟ برادرهای هزاره که در ایران درس خوانده در همنوجه غرور و باور به قوم خودرا مانده به افغانستان آمده اند. اگر هزاره استین که هرچه زبان پدرهایتان بوده به همو فکرکنید. یک روز پشت ایرانی دیگروز از مشهدی و یا تهرانی دویدن کار طفل ها است.
با سلام خدمت آقای رضایی ! من به عنوان یك هزاره خود را مسوءل دانستم كه در مورد موضوع منتخب شما ، نكاتی چند ارائه كنم .
اولا اینكه نه تنها هزاره ها بلكه یك سوم جمعیت كرهء زمین را نژاد زرد یا مغول تشكیل میدهد . آنها همانطور كه در جغرافیای مختلف زندگی میكنند، دارای زبان، فرهنگ، عقاید، رسوم ، قواعد و قوانین كاملا متمایز و متفاوت استند . و این غیر ممكن است كه تعلقات نژادی، ٱنها را مجبور به تشریك زبان و فرهنگ همدگركند . پس ما هزاره ها هم نه مغول استیم ، نه چینایی و نه ...... زبان ما هم نه مغولی است ونه چینایی و نه ........ جغرافیای زندگی امروزی ما افغانستان و زبان ما فارسی با لهجهء هزاره گی است ، وجود چند كلمهء به قول شما مغولی نمیتواند وجود هزاران كلمهء فارسی را انكار كرده و لهجهء هزاره گی را به یك زبان مستقل تبدیل كند .
ثانیا اینكه در هر زبان، كلماتی از زبانهای دیگر وارد شده مثلا در همین زبان فارسی صد ها كلمات عربی و حتی انگلیسی وجود دارد كه هزاره ها هم ازین كلمات استفاده میكنند كه این هم باید شما جفا در حق هزاره ها بدانید. همچنان در زبانهای اروپایی هزارها كلمات مشترك وجود دارد .
ثالثا اینكه درهیچ زبان دنیا ، اشعار و مضامین ادبی را با ادبیات عامیانه ویا لهجه های محلی نمی نویسند .
همچنان كلمات آته ، آجه، آبه كه معادل آن در زبان عامیانهء فارسی افغانستان آغا، بی بی ، بوبو و امثال آن وجود دارد، اما در ادبیات نوشتاری مورد استفاده قرار نمیگیرد .
نظر شما درمورد اشعار و مضامین ادبی كه به لهجهء هزاره گی نوشته شود واقعا مسخره است ، در حقیقت اسارت ،كوچك كردن و انزوای مطلق اشعار و ادبیات هزاره است . وقتی از اثر و هنر آنها فقط ده در صد هزارهء با سواد استفاده كنند، زحمت واستعداد آنها بیهوده و برای هیچ است . فكر كن اگر اشعار مولانای بلخ به لهجهء محلی مردم مزار میبود .شهرتش ازهمان جغرافیای محدود بیرون نمیرفت
رابعا اینكه انتقاد شما از مهاجران مقیم بی جا است . همهء انسانها وقتی بنا به دلایلی به كشور دیگری مهاجرت منمایند ، خواه ناخواه فرهنگ، زبان و همهء قواعد كشور میزبان بالای انسان تاثیر میكند و لو این فرهنگ صد در صد با فرهنگ كشور بومی اش در تناقض باشد . مثال زنده همین مهاجران افغانی در مغرب زمین است . در آخر یاد آور میشوم كه شما هیچ هراسی را از بابت از بین رفتن لهجهء هزاره گی به خود راه ندهید در طول سالیان متمادی و درین همه فراز و نشیبها، قتل عام ها این لهجه را هزاره ها حفظ كردند . موفق باشید
دوست عزیز جعفر جان رضایی ! درود بر شما . لطفاً پیام خانۀ سایت تانرا باز بگذارید و سایت را سر و صورتی بدهید ، چای و چلمی بیارید و مخلصان را به هر جا ترانسفر نفرمایید . راستی پس از 9 ماه سیر و سیاحت وطن برگشتم و گذارش آنرا بزودی روی صفحه خواهم گذاشت تا ممدی باشد در خط شما ( افشاگری ، اعتراض ، فریاد ) و تنها نمانید . با گذارشگون ای در باب ایام محرم کابل , و هزاره ها بروزم . زنده باشی هزار سال . کمال کابلی .
kamalkabuli.blogfa.com
آنلاین : http://kamalkabuli.blogfa.com
الیگــوبیـــدبــوری بــامیــون قــومـو زدل بسته کنی پــیمـون قــــومو
رمه ره پگشی گرگ خانه گی خورد کجــایه بیخبـــرچــوپون قـــومو
تـــی تیـــاغ کـــو دِه سنگ پــلخمـــو خـطر پــیدا کــــده برگون قومو
نکـردی گوش گـبه تأثیرشِـی دیــدی جـورمیـده ای ده گـرد ون قومو
تو که ا حسـا س همـدردی نه د َری قــرت قــو سری پلوون قـــومو
کــمـره بــستــه کــو بلـــدی دیانـــت کنو کیش زاغ از خرمون قومو
هــمو روزشــوی یـک د ل ده آغــیل ده ا ولهـــزه سـرم قربون قـومو
نـــفاقه دِه چـپات اوقــره شی کورشه دویی ره گُـم کنه دوشمون قومو
تمـــام مـــو یک رقـــم هـــر کجــایی کـوتـه دراز نیـه دامـــون قـومو
بیه بلــدار مـــویه ازجــنس خالـــص نیه جوب جان کس چاپون قومو
هــزار چــشمه زیک گــیـرو و پـیـتو دوتــقسـیــم فایـده وتاوون قومو
نَصب یک نطفه یک، یک دین وایمو یکی درچهـره وچشموون قومو
تــوا زبــلــلومــن ازتـَیلــومیــآ یُــوم بــوبافیم ریشمه وریسپون قومو
نمونی ماخ دیــگه د ســـتایی غــیـره ولوبیگره ده دست آسمون قومو
ده جان مو نیش زده خون کده چوش شپــش ماننـــد تی پیـرون قومو
بَـلی اوقـــره مو بوده جـایشی اگــرو قـد ردو از خـودو مهمون قومو
حلوای سرخ وقبرغه داغ خوراکشی نه مـوخـورد لقمه ازتلخون قومو
کـــاسهء ســـرنــگون کبــرتــوغ کو ده خاک زد کِبرشیرروغون قومو
کــــده شـــــرمنــده ورســـوای عالم به والله زورد ست ارخــوان قومو
بچی از خود ده خود دارغه نگیری بیـــگا نه کی مـوشه درمون قومو
زمـان جــا د و خـانی گــشتــه تـامو ده سنگ تأثیرمونه فرموون قومو
بخــواهـــی یانخواهــی شــــد نی یه خــاره بـوره تی بـــا رون قـــومو
درگـه گـفـت وشنود هر سو شده باز بـه راستی رسیده دورون قـــومو
نـیـت وقصد کوتو هرسو که موری رسیـده ده خُـنک اسپون قــــومو
جــوا ل دوزه زدی مو آخ نگـــفـتی نزوچیـغ مردی از سوزون قومو
لیازوپاس دیـــگه جایشی نه منـــده کـــون توغی مونه مرد ون قومو
خوده کج کج نه کو ده راه راســتی نگـیـره پای توره قـبقــون قــومو
صــدای دلـخراش تـو گـوش کنه کر زپشــت پـنجـرهِ زنــد ون قــومو
دل رنجــیــده شــد تـیار شـی سخـته رفــو کی شـه د ل بیــرون قـومو
ده سال بیست سال نیه اِی راه ناقـی زچـنـد صـد باله یه در دون قومو
زمار آسـتی خـو مو زخـم خـوردیم مـونه جمله جهان پرســون قومو
عجـب تاریخ د ری بد پی نه موفتی ا زی خـاطرموگــوم اربون قومو
شهامت رستم وغیرت چــوسهـراب ز کـه کـم تـوره وگـفتــون قــومو
قــد یمــــه از هــمه هـــرسازوآ واز غیـچگ ود نبــوره پشپون قــومو
معــــطر لخ لخیه قول وقشــــــلاق زبــــــوی کمی وغیغـــــون قومو
حقیقت ره "نظری"تلخ وتند گفت
که تا هوشیار شوه نادون قومـــو
آنلاین : شاعران هزاره نوکران قوم فارس؟
ده آغیل موگــل نــورو ز ویــا ره ده خانه یار مه هـفت مــیوه تیاره
بچــینم گل ده د ست یــار خو بتیم مگــم یک جام هـفت میــوه بیاره
گـُـله حلقه کــده د ه ســر خو بـیـله کنه قد شنگ چـشمهای خو اشاره
ده دل گفتم هـفت مـیوه ره خورد م مگم قـد شی یگـو بوســه ده کاره
ده اِی چُرد وده اوچُرد خیلی رفــتم دیـد م یارجـا نمه ده مــه انتظـاره
ده دست شِی جام هفت میوه شیرین گــرفـــته از دیگــرو خوده کناره
دلـم عاشــق بودوعاشـق ترک شــد چه خوب نوروزوهم روز بهــاره
مره گفـت که بیا بِی شِی ده پیش مه بخوان بـلد یمه باچنگ ود وتــاره
مه خوا ندم پی ده پی از تی دل خــو بَلی بور تو شــوم د خت هـــزاره
آنلاین : شاعران هزاره نوکران قوم فارس؟
سلام به همه همزبانان افغان
من یک ایرانی آذری تبار هستم زبان مادریم ترکی است اما فارسی زبان ملی من است و به آن افتخار میکنم
من نمیدانم منظور این آقایی که این مقاله را نوشته چیست اگر منظور او این است که چون هزاره ها مغول نژادند باید به اصل خود بازگردند پس بیگفتگو باید زبان فارسی را فراموش کنند و مغولی بیاموزند نوروز را فراموش کنند و خلاصه همه نشانه های آریایی فرهنگشان را بزدایند و مغول مغول شوند آیا همه هزاره ها حاضر به این کارند؟؟؟؟
ولی اگر پارسی زبان قومی شماست و فرهنگ آریایی بخشی از فرهنگ شما باید به همگرایی با دیگر آریایی فرهنگان و آریایی نژادان بپردازید زبان فارسی محور اتحاد سه ملت ایران تاجیکستان و افغانستان است ما نه زبان هزارگی داریم نه تاجیکی و نه دری ما یک زبان داریم فارسی دری و ده ها لهجه که در ایران افغانستان تاجیکستان ازبکستان و... صحبت میشود. آقای محترم تصمیم خود را بگیر و بیهوده سم پاشی نکن
ضمنا قوم فارس واژه نادرستی است که گروهی با مقاصد خاص اشاعه میدهند در سرتاسر جهان قومی به نام فارس وجود ندارد همه فارسی زبانان جهان به قومی بزرگتر به نام قوم آریایی تعلق دارند قومی که شامل فارسی زبان ها پشتوزبان ها کرد زبان ها بلوچ زبان ها و... میشود
آنلاین : http://mehremihan.persianblog.ir
رضایی جان ، با اهدای درود و ادب به شما
همان گونه که میدانیم، ازابزار های گسترش هر زبان کثرت کاربری وکثرت تولید در حوزه آن زبان میباشد.
این حقیقت که امروز ایران مرکز کمیت تولید فرهنگ وادب دری است ، کمترکسی منکر آن میباشد .
سلام به همه مردم شریف افغانستان ، من بچه نیشابور هستم ، مردم افغانستان رو هم وطنان تاریخی خودم میدونم . اما در مورد مقاله: ۱- مقاله ادبی باید از تعصب خالی باشه ولی مقاله شما رنگ سیاسی داره ۲- در ایران قومی بنام فارس وجود نداره بلکه زبان فارسی وجود داره برای نمونه خراسانیها نژادشون رو پارتهای آریایی میدونن ۳- خیام و عطار ، شاعران نیشابوری هیچ شعری به لهجه نیشابوری ندارن ، پس حتما نوکر دیگران بودن ! ۴- لهجه نیشابوری شباهتش به لهجه هزاره ها و تاجیکها بیشتره تا لهجه شیرازی یا مثلا کرمانی که به نظر شما فارسها هستن ،۵- هشت ساله بودم که یه خانواده مهاجر افغانی تو روستای ما و در همسایگی ما بمدت دو سال مهمان شدن ، یه پسر هم سن من داشتن به اسم داوود که با هم دوست بودیم ، جالبه که وقتی با هم و یا با خانوادش صحبت میکردم نود درصد صحبتهای همو متوجه میشدیم در صورتی که نه اونا بقول شما از قوم فارس بودن و نه من فارسی رسمی بلد بودم بلکه با لهجه غلیظ نیشابوری صحبت میکردم ۶- پس به نظر شما مردم آناتولی و بحرین و هندوستان و ازبکستان و ترکستان و اران که در گذشته و بمدت صدها سال فارسی صحبت میکردن حتما یا فارس بودن یا نوکر فارسها !
سلام ، چند جمله به لهجه نیشابوری : ایمروز که روفته بیم د مون اییش کی علف بری گوسفندا جمع کنم ، دیر ورگردیوم به خنه ، چرشو علفا ر گذاشتم د مون دالو ، یواش از زینه ها رفتم بالا دیوم بابای کلو د بهار خواب نشسته ، اوقد خوشحال رفتم کی خدا مدنه - حالا ترجمه فارسی رسمی : امروز که رفته بودم به صحرا که برای گوسفندها یونجه جمع کنم ، دیر برگشتم به خانه ، بسته یونجه ها رو گذاشتم توی دالان خانه و یواش از پله ها رفتم بالا که دیدم پدربزرگم تو ایوان خانه نشسته ، آنقدر خوشحال شدم که فقط خدا میدونه
سلام به همه!
چندی پیش برادری مضمونی در باره چنگیز خان نوشته بود که خوشم آمد و در نظرم که به کابل پرس? ارسال کرده بودم از جرت برادر هزاره تمجید کردم که از اصلیت مغولی خود نشرمیده بود۰ ولی بعضی برادران هزاره با نوشته هایشان خیلی نظرم را نکوهش کردند و آنرا دسیسه برای بد نامی هزاره ها خواندند۰ از آقای رضایی جهان سپاس۰ به یقین که نوشته شان به بسیاری از برادران هزاره این جرت را خواهد داد که در مورد اصلیت شان به جرت اظهار نظر کنند و در احیا مجدد هویت شان اقدام۰۰۰ هرکسی کو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش۰۰۰
به نظرم بسیاری از برادران هزاره مثل چوچه مرغهای مادر گم کرده اند که دنبال مادران دیگران میدوند و در بسیاری موارد با این کار شان مورد تمسخر یا سوه استفاده قرار میگیرند۰۰۰
به امید پیروزی همه۰