صفحه نخست > فرهنگ، ادبیات و هنر > قالب تراشی برای شاعر

قالب تراشی برای شاعر

شاعر باید دربرابرحفظ آزادی و استقلال خود،دربرابر احساس واندیشه ی خود ودربرابر زبان بصورت کل وزبان شعری خود بصورت اخص ؛ احساس مسسوولیت نماید
ربانی بغلانی
دوشنبه 26 جنوری 2009

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

آیا شاعر موجودی است که انتظار باید بکشد تا دیگران برای او چگونه قالب ورسم راهی – اعم از تکنیکی واندیشه ای – را پیشنهاد میکنند تااو درهمان قالب ونه هیچ قالب دیگری؛ شعر بگوید؟

آیا شاعر مایملک بی اختیار "جامعه" است و حق ندارد برای "خود" نیز نفسی بکشد؟

به چی دلیلی باید"من اجتماعی" شاعر" من فردی" اوراچنان سرکوب کند که او ناگزیر باشد تن به تظاهر دهد، خود سانسوری را بپذیرد واحساس واندیشه ی خویش را زیرپای دیگران ذبح نماید تا برای او به عنوان"شاعر اجتماعی ومتعهد" کف بزنند؟
بنظر میرسد که پاسخ این پرسشها بسته به چگونگی جهان بینی ها ودیدگاههای فرهنگی؛ متفاوت وحتا متضاد خواهد بود.اما انگیزه ی طرح این پرسشها نوشته ایست که زیر عنوان "هزار ویک شعر- تاثیرهای ویران کننده ی عرفان زدگی ورمانتیسم بر شعر معاصر" در یکی از نشریه های چاپ تورنتو به نشر رسیده است.(1)

در این مقاله ی بسیار کوتاه ؛ نویسنده با نگاه شتابنده وگریزنده ای شعر سهراب سپهری شاعر ایرانی را ارزشیابی نموده وچنین می آغازد: "می گویم شعر سپهری عرفان زده است اما عارفانه نیست...."سپس نویسنده بدون آنکه نمونه ای از عرفان زدگی را نشان دهد؛مدعی میشود که سپهری از" التزام وتعهد اجتماعی دهه های پنجاه وشصت به شدت گریزان بود." نویسنده پس ازنقل قولی از رضا براهنی و مقایسه ی شعر سپهری با یکپارچه از نیما یوشیج؛ مقاله ی خودرا باآوردن تکه ای از سپهری با چنین ارزیابی نهایی به پایان میبرد:"از دیگر شاه کلید های سپهری صمیمیت یا تظاهر به صمیمیت است."اما اوموارد صمیمیت واقعی وتظاهر به صمیمیت در شعر سپهری را نشان نمیدهد.

واقعیت این است که پس ازآنکه داکتربراهنی در کتاب معروف خود"طلا درمس" سپهری را "بچه بودای اشرافی" و "نشسته در برج عاج تقدس وصفا" معرفی کرد وشعر اورا"بی نیرو"خواند؛ شماری از مریدان او به تقلید واجابت ازاو؛اینجا وآنجا تلاش ورزیدند تا پوست ازسر این "بچه بودای اشرافی" بکنند! گویا گناه سپهری این بوده که در" دهه های پنجاه وشصت میلادی" به ایدیالوژی بازی ها وشعار پراکنی های آنچنانی - که سالها بعد مردم ایران میوه ی تلخ آن دوره هارا چیدند- تن در نداده وراه خودرا رفته است بدون آنکه به جامعه وسرنوشت انسان ها بی اعتنا باشد.

نویسنده ادعا میکند که سپهری به صدا های جهان توجهی ندارد؛ولی وی با آوردن یک قطعه ازسپهری در فرجامین نوشته ی خویش - ناآگاهانه این برداشت خودرا باطل میسازد- که من آنرا نشان خواهم داد. باید گفت که اگر دنیای شعررا دنیای چندین صدایی میشناسیم ؛ شعر سپهری یکی از آنهاست وصدایی است که انسان های یکچشم را که جز "کثافت" را نمیبنندبه رخ دیگر زندگی ، به زیبایی های کشف ناشده وبه راز های ناخوانده وپنهان در دور وپیش ما بازمیکند.اگر جهان ما پرازصداهای گوناگون است؛ سپهری خود یکی ازاین صدا ها است وصدای سخت دیگرگون کننده وشنیدنی است .
در قطعه ای که از مجموعه ی "حجم سبز" سپهری درپایان این مقاله چاپ شده ا ست- ترکیبات، واژه ها وتعبیرات و استعاره های را میبینیم که ازعمق نگرش شاعر به گستره ی تاریک زندگی عصر ما که استحاله ی انسان به شی یکی از جلوه های بارزآن است - خبر میدهد.اینک چند نمونه از لابلای آن متن:

"در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنها ترم ."

"در این کوچه های که تاریک هستند

من از حاصل ضرب تردید وکبریت می ترسم

من ازسطح سیمانی قرن می ترسم."

بیا تا نترسیم ازشهر های که خاک سیاه شان

چراگاه جر ثقیل است

مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی

در این عصر معراج پولاد

مرا خواب کن زیر یک شاخه ی دور از اصطکاک

فلزات"

حکایت کن از بمب هایی که من خواب بودم،

وافتاد

"حکایت کن از گونه های که من خواب بودم

وترشد .

بگو چند مرغابی ازروی دریا پریدند

در آن گیر وداری که چرخ ذره پوش

ازروی رویای یک کودک گذر داشت"

بگو در بنادر چه اجناس معصومی ازراه وارد شد

چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد؟"

حالا توجه کنید به ژرفای پیام هاو مفاهیم تصویر های چون "عصر خاموش" "سطح سیمانی قرن" "اصطکاک پولاد" "خاکی که چراگاه جر ثقیل است" "بمب هایی که من خواب بودم وافتاد" "موسیقی ای که بوی باروت میدهد" و "گذشتن چرخ ذره پوش ازرویای کودک" . آیا با این هم میتوان مدعی شد که سپهری به جهان اطراف خود ، به زندگی واقعی وبه جامعه ی بشری بی اعتنابوده وگویا در برج عاج به خواب رفته است؟

ازیاد نبریم که تعهد والتزام امر خطی وکلیشه ای نمیتواند باشد.مسوولیت اجتماعی یک وظیفه ی انسانی وحتا میتوان گفت که لازمه ی انسان بودن است ؛ ولی هر شاعر یا داستان نویسی با تاسی ازجهان نگری خود- با رویکرد ها وشگرد های خاص خود به آن میپردازد. از سوی دیگر ازیاد نبریم که مساله ی التزام گستره ها ی دیگری نیز دارد. ازآنجمله شاعرباید دربرابر فردیت خود احساس مسوولیت داشته باشدبه گونه ای که دربرابر فشارنقادان مستبد وتنگنظر ویک بعدی نباید سر تسلیم فرود آورد.شاعر باید دربرابرحفظ آزادی و استقلال خود،دربرابر احساس واندیشه ی خود ودربرابر زبان بصورت کل وزبان شعری خود بصورت اخص ؛ احساس مسسوولیت نماید. این مسوولیت در واقع بخشی از مسوولیت اجتماعی نیز است . جامعه نمیتواند فردیت شاعر یا هنرمند رانفی کند زیرا هر اجتماعی از فردیت ها هستی میگیرد.در اینجا منظوراز جامعه جمع میکانیکی افراد نیست بلکه نقش فردیت در شکلگیری فرهنگ جمعی بشری است. ا ینجاست که ما وارد قلمرو مقوله ی " فردیت و آزادی شاعر" میشویم و میبینیم که مساله ی تعهد والتزام شاعرانه یک بحث گسترده است وبه تعهد اجتماعی (که معمولاٌ به مسایل سیاسی فرو کاسته میشود) محدود نمیگردد .اگر جنبه ی فردی شعررا با جنبه ی اجتماعی آن در یک مجموعه ی بهم پیوسته وتعادل منطقی مساله در نظر داشته باشیم؛ممکن است درک درستی از تعهد والتزام بدست آوریم. جنبه ی فردیی شعر یک امر ثانوی نی بلکه بخش بنیادین هستی شعر را تشکیل میدهدو در صورتی که آن را به نفع تعهد والتزام مصادره کنیم در واقع نوعی توتالیتریزم ایدیالوژیک را اعمال کرده ایم.ممکن است شاعری درراستای احساس مسوولیت اجتماعی خود به شعار گرایی روی آورد. در این صورت او مسوولیت خود درقبال شعررا ازدست خواهدداد. شاعر دیگرممکن است با تصویر سازی وبیان شاعرانه ورمزو راز آلود واستعاری وبا استفاده از زیباترین مصالح زبان؛ احساس واندیشه ی خودرا نسبت به کمبود ها ونا بسامانی های زندگی، جامعه وروابط انسانها بازتاب دهد.

شعر مقاله نیست. شعر باید در بحرانی ترین وتاریک ترین دوره های زندگی شعریت خودرا نگهدارد. تفاوت ماهوی شعر با انواع دیگر بیان در جوهر واصالت هنری آن نهفته میباشد. به گفته ی یکی از نظریه پردازان غربی؛ نثر در خط مستقیم وبا گامهای منظم راه میرود اما شعر باید با جست وخیز وچرخش به زیبایی برسد.

رضا براهنی منتقد وادبیات شناس نامداری است. ولی شگفتا که او زیر عنوان "خلاقیت،تجربه ومسوولیت شاعرانه" ازخود برخورد دوگانه ای درمورد بینش فردی شاعران نشان میدهد. او شاملو و رحمانی وافرادی از غرب مانند اسکاروایلد،آندره ژید وژان ژانه را حق میدهد تا آزادی نگرش وبینش فردی خودرا داشته باشندولی بر سپهری تا مرز فحش میتازد که چرا دنیارا همیشه زیبا ونیک میبیند و "کثیف" نمی بیند؛ چنانکه یکجا مینویسد: "...دراین برج عاج وتقدس وصفا برروی این جزیره ی متروک اشراق واستحاله؛سپهری همه چیز را "خوب" میبیند ودر گستره ی این نیک مطلق، این نیک بودایی، برای آنکه بتواند اززبان اشیا حرف بزند- که ابدی ترین مصالح ومواد خام شاعرانه هستند- گاهی حتا خودرا به حماقت، جنون عمدی وساده لوحی اختیاری میزند..."(2)

دراینجا باید گفت که برداشت براهنی از کلیت شعر سپهری با توجه به پارچه ای که بصورت نمونه در بالا نقل کردیم – و به این نمونه ها میتوان افزود- منصفانه نیست . سپهری زیبایی ونیکی مطلق را بیشتر بصورت نمادین در اشیاء وطبیعت وزندگی- جستجو میکندواز وجود زشتی وپلیدی در میان آدمیان طفره نمیرود.او وهمه شاعران وهنرمندان دیگر حق دارند بینش خاص خودرا از هستی وپدیدار های آن داشته باشند.

چنانکه براهنی درمورد حق فردی شاعر مینگارد:"...فرض کنید شاعری همجنسباز است وخوش دارد با مردان خوشچهره نشست وبر خاست بکند. ماحق نداریم ازاو بخواهیم که در مجامع زنان بنشیند ویا حتا در شعرش از عشق به زنی سخن بگوید. به همان نسبت که مثلاٌ شاملو حق داردو وظیفه اش هم هست که از "آیدا" سخن بگوید وهیچوقت هم بجای مثلاٌ"آیدادر آیینه"ویا"آیدا،درخت وخنجر وخاطره" کتابهای به اسامی"غلامعلی در آیینه" ویا"غلامعلی،درخت وخنجر وخاطره"چاپ نمیکند."(3)

جای دیگر مینویسد:"

" ...ولی اسکاروایلد، آندره ژید وژان ژانه پای لرز همجنسبازی خود می نشینند وبا وجود مخالفت عرف وعادت وسنت واخلاق ، نسبت به بینش فردی خود از نظر جنسی، صمیمیت نشان میدهند. پس مسوولیت هم فردی است وهم اجتماعی، هم طبیعی است وهم ماورای طبیعی."(4)

خوب؛ آیا ما حق نداریم از براهنی بپرسیم که چرا سپهری نباید حق داشته باشد که بینش فردی خود از جهان را بی پرده بیان کند وبگوید که از نگاه من زندگی در ذات خود شر وپلیدی ندارد واین ما هستیم که آن را به شر وفساد می آلاییم؟ چگونه است که شاعرا ن همجنسبازغربی حق دارند احساس لذتجویانه ی فردی خودرا به دیگران انتقال دهند ولی یک شاعر عرفانگرای شرق حق نداشته باشد جهان را زیبا ببیند؟ چرا سپهری باید مجبور باشد از چشم شاعر دیگر(رحمانی) جهان را تماشا کند تا همه چیز را "کثیف" ببیند؟
بلی؛ "مسوولیت هم فردی است وهم اجتماعی، هم طبیعی است وهم ماورای طبیعی" ولی به گمان من قالب تراشی برای شاعر نه فردی است ، نه اجتماعی ،نه طبیعی است ونه هم ماورای طبیعی !

رویکردها:

1 - نشریه شهروند،ص 47

2- طلا درمس،ص51

3- همانجا،ص121

4- همانجا،ص122

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس