
عامیانه گری داکتر رنگین سپنتا در سیاست
راستي به حال ملتم بايد خون بگيريم كه يك وزير خارجه اش، يك دكتر و حقوقدان در چنين چاه تنگ فكري اسير است
وقتی یک فرد بینام و نشان از طرف حلقات مغرض غربی بحیث وزیر خارجه در آغاز حکومت انتخابی بر کابینة آقای کرزی تحمیل میشود، دیگر او سر از پا نمیشناسد، بدون پشتوانه علمی و تحلیل دقیق بر اپوزیسیون دولت میتازد و بدین وسیله جای پای خود را در تیم آقای کرزی محکم میکند. حاصل کار چند ساله اش سر انجام او را بحیث وزیر بیکفایت و بیاعتماد در پارلمان کشور تثبیت مینماید
خیلی عامیانه است که شاخص اصلی شناخت رئیس جمهور محبوب امریکا را سیاه پوست بودن و افریقایی تبار بودن او بدانیم. داشتن جلد سفید و یا رنگین در جهان متمدن در پنج قارة سیارة ما حتی بحیث یک خصوصیت فرعی هم در مورد رهبران بزرگ جهان مطرح نیست.
آنچه مطرح بوده و هست اینست که پایة دانش و بینش و ارزشهای عالی انسانی و سجایای اخلاقی و بالاخره قابلیت و خلاقیت و کاربرد عالیترین ستراتیژیهای مبتکرانة سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی یک زمامدار چون باراک اوباما در چه حد و در چه سطح است؟!

به پندار نگارنده، آقای بارک اوباما پدر عصر خود نیست، بلکه فرزند عصر خود است و این اقتضأات و نیازمندی امریکا و جهان غرب و هم مردمان تمام قارههای روی زمین، اوباما را در دامان خود پرورد و او را منتخب خویش قرار داد.
اوباما با خواست مردم ایالات متحدة امریکا همگام است و نمیتواند از آن تخطی کند. اوباما اراده کرده است تغییر را مطابق خواست امریکائیان و جهانیان (اعم از سفیدپوستان و رنگین پوستان) در قرن 21 به میدان آورد و نقش شخصیت خود را در راه خیر و سعادت مردمان جهان ایفا کند. هرگاه برای یک لمحه او به تفرعات عندی و ذهنی بچسپد، سالها و حتی شاید قرنها خودش و جامعه را به عقب ببرد. برای انسان مترقی امروز و شخص باراک اوباما پرداختن به سیاه و سفید در حکم خودکشی است. فقط دشمنان او و اپورتونیستهای مکار در داخل امریکا و در خارج از آن منجمله در کشور ما این نغمهها را سر میدهند که سیاهی، در امریکا زمام قدرت را به دست گرفت. این برداشت، برداشت عامیانة طرفداران کیش شخصیت است.
این را باید دانست در امریکا به شخصی زمام امور سپرده شد که او ناکامی جامعة امریکا و مظلومیت کشورهای جهان را دقیقتر از سایر سیاستمداران و رقبای سیاسی اش درک کرده و طرحهای علمی، عملی و منطقی را برای حل این پرابلمها وعده داده است.
شرم است که برداشتهای عامیانه در مورد آقای باراک اوباما در تمام روزنامههای مربوط به جبهات اپوزیسیون دولت افغانستان به عبارات و شیوههای مونوتون و سخت خسته کننده و سطحی و تکراری، بدون محتوای علمی و جامعه شناسی به نشر میرسد.
از طرف دیگر با پخش این مزخرفات به نفع جبهات سیاسی اپوزسیونی که هیچ طرح خلاقانه برای برون رفت از بنبستهای موجود در جامعة افغانی نداشته و ندارند و تمام کمال شان به بهانه تخریب آقای کرزی، جلوگیری از وحدت ملی و همبستگی برادرانة همه اقوام ملت واحد ما (پشتونها، تاجیکها، هزارهها، ازبکها، ترکمنها و نورستانیها، اهل هنود و سکها و …) در وطن واحد مان افغانستان است.
تأسف نگارندة این سطور در این است که حتی وزیر محترم خارجة افغانستان هم در همین عامیانهگری لغزید و آب به آسیاب تخریبکاران وطن و ملت ما ریخت.
نوشته اش در شمارة (245) روزنامة 8 صبح و تائید تشویق آمیز آن در شمارة بعدی از طرف یک عنصر دیگر ضد وحدت ملی افشاگر کرکتر ضعیف و اظهارات عامیانة ایشان که صرفاً به درد مخالفان دولت و قدرتطلب میخورد، اسفبار است.
آقایان! شما به این چرندیات مصروفید بدانید، امریکائیان آگاه به ریش شما میخندند و اندیشمندان وطن به حال شما تأسف میکنند که شما تغییر زعامت سیاسی و اجتماعی در امریکا را تغییر قدرت بر له سیاه پوستان و بر علیه سفید پوستان تعبیر میکنید و از آن الگویی برای گروپهای سیاسی مرتجع و تفرقه افگن و ضد وحدت ملی افغانها میسازید.
باز میگویم، آقای باراک اوباما قبل ازین که از نظر نژادی مورد مطالعه و تحلیل قرار گیرد، 99 فیصد جوانب و ابعاد شخصیتش مربوط به دانش عمیق و دقیق او از جامعة امریکا و جهان بشری است، قابلیتها و ابتکارات او در بند این چیزهایی که شما در کلههای تان میپزید نیست.
علاوه باید کرد که اگر زعامت امریکا یک لحظه به آنچه شما عنوان میکنید مصروف شود، خود و جامعه اش یک قرن عقب خواهد افتاد.
بیــرون شــدم از قـــافله تا خار از پایم کشــم
یک لحظه غافل گشتم و صد ساله راهم دور شد
من بحیث یک روشنفکر عادی وطنم باورمند هستم که آقای باراک اوباما برای یک لحظه هم در فکر سیاه و سفید نخواهد شد و خود را وقف تغییرات بزرگ برای همه شهروندان امریکا و جهانی که ما در آن به سر میبریم، خواهد ساخت و نقش شخصیت خود را در تعمیر امریکا و جهان ایفا خواهد کرد نه در تخریب امریکا و جهان و نه در بها دادن بیهوده به سیاستمداران مرتجع و معاملهگر و آزمون شده در افغانستان.
وقتی یک فرد بینام و نشان از طرف حلقات مغرض غربی بحیث وزیر خارجه در آغاز حکومت انتخابی بر کابینة آقای کرزی تحمیل میشود، دیگر او سر از پا نمیشناسد، بدون پشتوانه علمی و تحلیل دقیق بر اپوزیسیون دولت میتازد و بدین وسیله جای پای خود را در تیم آقای کرزی محکم میکند. حاصل کار چند ساله اش سر انجام او را بحیث وزیر بیکفایت و بیاعتماد در پارلمان کشور تثبیت مینماید.
تا زمانیکه کرکتر اصلیاش هویدا نشده بود و زیر نقاب مقام وزارت خارجه مستور بود، کمابیش حیثیتش محفوظ بود، ولی اکنون که انتشارات وحدت شکن علیه وحدت و یکپارچهگی ملت افغانستان، لجن پراگنی میکنند و عکس داکتر عبدالله وزیر خارجة پیشین را در صدر کدرهای مستعفی و برحال دولت افغانستان که در واشنگتن انتظار ملاقات با اوباما را میکشند، با چهرة بشاش و پر امید و متفاوت با سه تن دیگر در صفحة ذهن خود و یا در صفحة اخبار و روزنامههای وابسته به مخالفین دولت تماشا میکند، به عجله قلم برمیدارد و در دل شب، مقالهای مینویسد که در اثر آن بر چهرة ظاهری و موقف رسمی خود خط بطلان میکشد و در آستان جبهة مخالف دولت، ناشیانه سر خم میکند و توبهنامهای تقدیم میدارد.
داکتر رنگین سپنتا بخاطر قبول شدنش در جبهة اپوزیسیون دولت، از سیمای تابناک و اندیشمند و مبتکر رئیس جمهور منتخب ایالات متحدة امریکا، صرفاً یک سیاه افریقایی تبار ترسیم میکند و برداشت عامیانه از اوباما و از جامعة امریکا که دموکراسی دران در سطح بلند کمالش رسیده است، عجولانه در شمارة 245 روز پنجشنبه 2/دلو 1387 روزنامة 8 صبح زیر عنوان "قوام دموکراسی در ایالات متحدة امریکا"می نویسد:
"سال پیش فلمی دیده بودم از یهودی مناهیم، در بارة تاریخ موسیقی. بازرگانان برده، جوانان ستبر و بلند بالای رنگین پوست را شکار کرده بودند و در عرشة کشتی به زنجیر بسته و برای فروش به امریکا میبردند. جوانان در زنجیر به صدای حزینی ترانههای محلی را زمزمه میکردند. صدها هزار سیاه پوست در کشتزارهای پنبه و مزارع امریکا جان دادند. بنای عظیمی را که امروز اوبامای سیاه پوست در سکوی آن سوگند وفاداری به قانون اساسی کشورش یاد کرد، نیز همین لشکرهای برده ایجاد کردند.
دیروز چه فرخنده آغازی بود، برای نسل به سال رسیده ای من که سوسیالیزاسیون سیاسی مان را در دفاع از جنبش مدنی سیاهان امریکا، جنبش صلح علیه جنگ ویتنام و خروش مردم هند آغاز کردیم. ای دریغ! بهادرانی که در راه تحقق این آرزوها جان دادند، دیروز جای شان خالی بود.
شب وقتی سوگند اوباما را در تلویزیون میدیدم، حس عجیبی داشتم. جدال دایمی که هرگز از سرم دست برنداشت بار دیگر آشکار شد. از خود پرسیدم که آیا چنین حادثة انقلابی در قارة اروپا، زادگاه دموکراسی ممکن و مسیر خواهد بود؟ آیا ممکن خواهد شد تا فرزند یک پاکستانی در انگلستان، فرزند یک ترک در آلمان و یا فرزند یک الجزایری در فرانسه از طریق رای اکثریت مردم به مقام ریاست جمهوری دست یابد؟ اصولاً طرح این سوالها شرمنده ام ساخت.
آیا ممکن خواهد بود، در افغانستان یک شهروند تاجیک، هزاره، ازبک و نورستانی به حیث رئیس جمهور کشور ما برگزیده شود؟
بگذریم از اینان، آیا مکتب رفتهگان کشور ما حاضر خواهند شد تا به نخبهگان آن ديگران رأي بدهند!
در لحظاتي كه ذهن من مشغول طرح اين پرسش هاي بيهوده بود، به آن نخبهگاني انديشيدم كه در كشور من با صدور فرمان و دستورالعمل، اجازه نميدهند به زبان مادري ام اشيا و افراد را صدا كنم. اين در حاليست كه من از هيچ قارة ديگر نيامده ام و با اين نخبهگان ريشه در يك فرهنگ و حتي يك تبار دارم. ببين تفاوت ره از كجاست تابه كجا!
در سرزمين من ديگر انديشان به زنجير كشيده ميشوند. هندوان و سکها كه باشندهگان و صاحبان اين سرزمين اند، به گونة نظاممند مورد ستم و تجريد و تهديد قرار ميگيرند و در آن جاي ديگر شايستگان اقليتها بر سكوي قدرت براي خدمت به ميهن شان تكيه ميزنند.
آقاي اوباما، ماستر پرزدنت!
انتخاب شما را براي مردم كشور شما و همه آنانيكه خواهان صلح و عدالت درين جهان اند، تبريك ميگويم. اين خوشنودي يك وزير خارجه نيست، خوشنودي يك مبارز حقوق بشري و وفادار به ارزشهاي شهروندي است."
آقای رنگین سپنتا!
شما اشخاص و افراد، خاصتاً شخصیتهای بزرگ و معروف و محبوب ملتها را از روی ارزشها و دانشها و طرحهای علمی و دانشمندانه و عملکردهای شجاعانة آنها میشناسید و یا از روی رنگ جلد و تبارش؟!
حضرت خیرالبشر پیغمبر بزرگوار اسلام، به بلال بخاطر سیاه بودن و حبشیتبار بودنش آنقدر منزلت قایل نبود، زیرا سیاهانی که آگاهانه در خدمت ابوسفیان و خانمش هنده، قرار داشتند، زیاد بودند. بلال بخاطر ایمان و ایقان نیرومندش به امر توحید و فداکاری اش به تمدن عظیمالشأن اسلام که خود پیغمبر اکرم (ص) بنیادگذار آن بودند، مورد محبت و احترام و اعتماد قرار گرفت.
شرافتالانسان بالعلم والادب لا بمال و النسب.
سیاه بودن و افریقایی تبار بودن باراک اوباما در شخصیت این سیاستمدار قرن 21 یک امر کاملاً فرعی است که حتی جز دشمنان اندیشة او و اپورتونیستهای بیفرهنگ، هیچ فرد متمدن بدان نمیپردازد.
ابتکارات و عملکردها و تدابیر پر ارزش وی در راه تأمین امن و صلح و رفاه مردم، محل امیدواریها و قضاوت همه بشریت متمدن در سیارة ما خواهد بود، نه آنچه را شما نشخوار میکنید و دستآویزی به جبهة سیاسی پرعقده و ماجراجوی اپوزیسیون بحیث یک وزیر خارجه درین لحظات بسیار بسیار حساس کشور از طریق رسانههایی که با زنجیرهای مشبک به مخالفین دولت و حامیان منطقوی آنها، بسته اند، به دست میدهید.
چقدر مایة تأسف است که درین روزها تمام رسانههای وابسته به مخالفین دولت که شب و روز به بهانة کوبیدن آقای کرزی، در حقیقت یک قوم معین ملت افغان را مستقیم و غیر مستقیم میکوبند و مانع وحدت مستحکم اقوام باهم برادر ملت واحد افغانستان میشوند و شما بحیث یک وزیر خارجة برحال، با آنها همداستان میشوید.
راستي به حال ملتم بايد خون بگيريم كه يك وزير خارجه اش، يك دكتر و حقوقدان در چنين چاه تنگ فكري اسير است، حال ديگر مكتب خوانان ما چه خواهد بود. راست است كه اپورتونيزم ديگر به يك هنر تمام عيار تبديل شده است.
من خود را مكلف ميدانم كه به شما و مانند شما همقطاران تان در نوشتة ديگرم درس روشنفكري بدهم. تا شما خود را بشناسيد كه روشنفكر نبوده ايد و نيستيد و به خود حق ندهيد كه نقش شخصيت آقاي باراك اوباما را به خاطر منافع شخصي تان به لجن بكشيد و در راه تأمين وحدت ملي افغانستان به نوبة خود سنگ اندازي كنيد.
روشنفكران حقيقي وطن نه يك پشتون را كه صرفاً از قوم پشتون نمايندهگي كند و نه يك تاجيك را كه صرفاً از تاجيك ها نمايندهگي كند و نه يك هزاره را كه تنها و تنها به قوم هزاره بيانديشد و همچنين نه يك ازبك را كه جز ازبك كسي ديگري را بحيث شهروند كشور نشناسد و نه يك نورستاني و ... غيره را كه جز به قوم خود نينديشند، بحيث رئيس جمهور افغانستان، نميخواهند.
رئيس جمهور افغانستان بايد اولاً از نظر خصايص انساني يك انسان واقعي باشد و در ثاني يك افغان راستين باشد. به همه افغانها بيانديشد، همه افراد و اقوام وطن را باهمه مشخصات آنها از جان ودل دوست بدارد و به همه خدمت كند و از طريق خدمت به مردم عبادت خداي يكتا (جل جلاله) را بجا آرد و چهرة تابناك يك افغان مسلمان و فرزند مبارزه و نياز ملت عذابديدة افغان باشد. در مورد چنين شخصيت به هيچ وجه اين طرح نيست كه حتماً پشتون باشد و يا حتماً هزاره باشد و يا تاجيك و ازبك باشد و ... باشد. مهم اينست كه وي انسان واقعي و افغان واقعي و وطندوست واقعي و داراي طرحهاي منطقي و مفيد براي ملت و وطن باشد. از همه بالاتر خداپرست و خداجوي حقيقي و داراي شايستهگيهاي ممتاز علمي و عملي باشد. نمونه و الگوی تقوای فردی، اجتماعی و سیاسی باشد.
بیان این حقایق، ساده است، ولی بکار بستن آنها خیلی دشوار است. فهم آن، ايمان و عقيده راسخ به وحدت جامعة افغاني را از يك رئيس جمهور منتخب طلب ميكند. افغان بودن را به معنی دقیق کلمه طلب ميكند، نبوغ رهبري و عشق به حقيقت را طلب ميكند. درينجا پاي ديپلوماسيها لنگ است، اين عرصة پهناور جولان عاشقان افغانستان است نه عرصة خيز و جست اپورتونيستها و عناصر بیوطن که جیرهخوار بیگانهگان اند و نان را به نرخ روز ميخورند و هر دم چهره بدل ميكنند و يا در صدد انتقامگيريهاي قومي و قبيلوي هستند.
عمدهترين اصل درين زمينه اينست كه ملت ما و روشنفكران حقيقي افغانستان خواهان رئيس جمهوريست چون شاه امانالله که وطن را از استعمار بریتانیا آزاد ساخت و چون شهيد محمد داؤود که وطن را از سيطرة يك نظام فرسودة سلطنتي به نظام جمهوری بدل كرد و چون شهيد داكتر نجيبالله كه در سال 1367 آخرين سرباز اردوي اشغالگر و تجاوزگر شوروي را از وطن محبوبش بیرون ساخت و بخاطر بقاي خود با هيچ بيگانة مغرض، معامله نكرد.
فرياد پرخروش ملت افغانستان از كران تا به كران دنيا بلند است كه ما ديگر معاملهگران با ابر قدرتهای شرق و غرب و متحدان منطقوی آنها را نميخواهيم.
ما رئيس جمهوري را ميخواهيم كه به ملت خود و سرزمين خود متكي باشد و توكل به ذات اقدس الهي داشته باشد.
اينست خواست مبرم ملت ما و خواست جدي روشنفكران حقيقي افغانستان.
همانطوريكه آقاي باراك اوباما فرزند با ارادة ملت خود است، رئيس جمهور ما در انتخاباتي كه پيش رو داريم بايد کسی باشد که فرزند ملت افغان باشد. نه مهرهاي در دست بیگانهگان، بلكه رئيس جمهور ما بايد سنتیز عصر خود در وطن محبوب ما افغانستان باشد.
اینکه شما از نابودی هزاران سیاه پوست امریکا تذکر میدهید. فراموش نکنید که صدها هزار نه بلکه صدها ملیون انسان در اثر پلانهای شوم استثمارگرانه و غارتگرانة قارونهای آمریکایی و اروپایی در هند، جنوبشرق آسیا، در آمریکای لاتین، در شرق میانه و در همین کشور آفتزدة خود مان بیرحمانه از میان رفته اند و میروند. آنها این جنایات را تنها در خود امریکا علیه سیاهان آن کشور انجام نداده اند، بلکه آنچنانکه گفتم خلقهای بزرگی را در قاره های آسیا و افریقا و امریکای لاتین را غارت کرده اند و به نابودی و تباهی کشانده اند.
شما در نوشتة تان به صراحت اظهار داشته اید که سیاهان در امریکا در نتیجة سیاست اپارتاید سفید پوستان این همه عذاب کشیدند و بلافاصله آرزو میکنید روزی را که در افغانستان یک هزاره، ازبیک، تاجک و نورستانی حق بیابد، رئیس جمهور شود، یعنی همان نقشی را که قارونهای سفید پوست در امریکا علیه رنگین پوستان انجام دادند، قومی که همین اکنون در افغانستان مورد قهر و غضب شما هست، یعنی قوم پشتون، همان ظلمها را، همان ستمگریها را، همان حق تلفیها را در افغانستان انجام داده است.
از شما میپرسم، اولاً آیا شما آقای داکتر رنگین سپنتا تا همین یک هفته قبل به همین عقیده بودید؟! اگر بودید عملکرد تان و حاصل تلاش منطقی تان را به ملت نشان بدهید.
ثانیاً متن همان فرمان را که کدام زعیم افغانستان یا کدام یک از نخبگان این وطن خاصه که پشتون تبار بوده، در افغانستان صادر کرده باشد که هیچ فرد ملت به زبان مادری خود تکلم کرده نمیتواند، به ملت افغانستان معرفی کنید.
قبل از آنکه مردم افغانستان از لغو بردهگی در امریکا آگاهی یابند، فرمان لغو بردهگی در افغانستان توسط شاه امانالله صادر و تحقق یافت. آیا هندوان و سکهای افغانستان در مجموع در امن و رفاه به سر میبرند، یا پشتونها؟!
من عزیز "عازم" در مقام دفاع از پشتونها در برابر سایر اقوام قرار ندارم و آنرا یک عمل ننگین و غیر منطقی میدانم، زیرا به این کار هیچ ضرورتی وجود ندارد. من در برابر سیاستمداران بیانصاف و اندیشه پردازان تجارت سیاسی، در دفاع از حقیقت و دفاع از امر وحدت ملی افغانها قرار دارم. در برابر آنانی که بدون دستاویز واقعی بر یک قوم محترم مؤمن و وطندوست و زحمتکش و حقشناس و آزادة پشتون افتراأت ظالمانه بصورت مستقیم و غیرمستقیم بخاطر منافع فردی و گروهی شان روا میدارند و نسل جوان اقوام غیر پشتون وطنم را به گمراهی سوق میدهند و نفاق ملی را دامن میزنند، تا پای جان میرزمم.
اگر یک شخص دارای فرهنگ قبیلوی چنین آرزویی مانند شما میکند، تقصیری ندارد. جهانبینی او در همان قبیله و محله زیستش محدود ست، ولی شخصی که به قیمت رنج عظیم ملت افغانستان که متشکل از (اقوام پشتون، تاجیک، هزاره، ازبک و ترکمن، نورستانی و ...) است، مکتب خوانده است و تحصیلات عالی کرده و داکتر شده و مدعی روشنفکری و مبارزه در راه تأمین حقوق بشر است، روادار نیست که همه مردم آگاهانه و با وحدت نظر در انتخابات شرکت کنند و انسان دارای صفات عالی رهبری را در مقیاس سراسر ملت واحد افغانستان انتخاب نمایند. این یک مصیبت بزرگ است. بحال این ملت فقیر باید خون گریست که داکترش چنین میاندیشد.
در خانه اگر كس است، همين قدر بس است.

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره
این کتاب را بخریدآقای عازم ، در چمبر قبیله دنیای دلخواهش می بیند وهرکس که بیرون از قلمرو قبیله نگاه بدارد، به کفرش میگیرد؛ مرد یا ساده ویا پر روی ! اول اینکه یاوه میسراید که ملت واحد « افغان» هرگز دراین سرزمین ملت واحد افغان وجود نداشته وندارد ، مطمین باشید که این سخنان شمارا سایر اقوام این سرزمین که دارای هویت خویشند، نمی پذیرند . توجیه عملکردهای حاکمان قبیلوی فاشیست از سوی شما دوباره چهره کریح شما را روشن میسازد وواژه پردازیهایت را بی معنا میگرداند؛ شما از کسانی به صفت وطن دوست ویا وطن پرست یاد نموده اید که ف فرد فرد این سرزمین با آنها آشنایی دارند. من هزاره ای را میشناسم که تا هنوز فرمان برتری جویانه وفاشیستانه ی داودخان شمارا در جیب دارد که نوشته شده است: حربی پوهنزی د سپین پشتون زای دی ؛ دی هزاره حای ندی ؛ اگر این فرمان راست باشد ، من وتمام هموطنانم براین چنین ریس جمهور فاشیست ودیوانه لعنت مینماییم ودر باره داکتر نجیب الله خان باید گفت که : زمانیکه مدیر ریاست شش درک بود، زیر لغتهای گاو مانندش صدها جوان این سرزمین جان داده است ویکی از همدوره های دبیرستان من خود شاهد این بوده است که ، شخص نجیب باوی وبا دیگران چگونه برخورد نموده بود. اتحاد شوروی خودش در اثر فشار مبارزه مجاهدین سر به کف مجبور شد که از این سرزمین بیرون شود واگر اختیار بدست نجیب می بود، آیا روادار برآمدن قوتهای شوروی میبود؟ این سخن کاملآ ابلهانه وعوامفریبانه ایست که روی تمام یخنان نسبتآ خوب شما را می پوشاند وچهره قومگرایانه منحط شما را برملا میسازد.و در مورد آقای امان الله که فرشته ای آزادی آنرا قلمداد کرده اید باید نوشت که سرنوشت ناقلبازی ونیرنگ وضع مالیه از جنس به پول وجاگزین کردن فرهنگ قبیلوی بجای فرهنگ رسآ بومی وبا قوت ویا رشد دادن نادر غدار وچوچه انگریز در دستگاه حاکمیت مانند تره کی خرد باخته که امین جلاد را در حزب بدنام ودنباله روی خلق جای داد تا جان بگیرد وویران کند ،همه وهمه جفاهای بودند که این چوچه های قبیلوی بر سراین سرزمین واین مردم آوردند وتحمیل کردند واگر شما دم از روشنفکر وانسان دانشمند میزنید واین سیه اندیشان طالب وش را میستاید وطرفداری مینماید وطاقت شنیدن ویا دیدن اندکترین انتقاد را هم ندارید، بدا بحال شما ! اگر اقا سپنتا چیزی که شما ادعا دارید ، گفته باشد واین شهامت را کرده باشد، درود بر ایشان . زیرا که داکتر سپنتا در بین وحشیان قبیله گرا قرار دارد واز هرکس دیگر احساس نا راحتی نسبت به مردمش میکند که با چه جناوران در این زمان گیر مانده اند. او شاهد بزکشیهای رنگارنگ کرزی ودارو دسته ای اوغان ملتی وگروپ قاچاق وفساد دربار این مرد سخیف است وتا اکنون دیوانه نگردیده است ، آفرینش !ودریغ بر شما که این همه ستمگریهای تاریخی وقوم پرستیهای قبیلوی وبیدادگریهای حاکمان وطن فروش پشتون را پنهان میدارید وشرم هم از مردمانیکه خود شاهد این ویرانی وبد کارگی ووحشت اندیشی وویرانگری فرهنگی بوده اند، نمیکنید. بازهم لاف از آزادگی میزنید واین آزادگی را چه می اندیشید؟ ستمگر وطالم چگونه آزاده شدن میتواند؟ شما خود یکروز دراین ریاست جمهوری آقای کرزی بروید وخود ببینید که گرگان گرسنه ای قبیله چگونه بر دیگران عوعو میکنندو ریشه ای فساد وبر بادی از کجا می آغازد ؛!شرم بر این اندیشه های واهی ومهمل باد که، ملیونها پول به این کشور سرازیر گردید ولی بچه های شمال تا هنوز در زیر خیمه هاو یا زیر درختان درس میخوانند وشما هنوز میگویید که وحدت ملی و ملت واحد؟ کدام ملت واحد؟ در جنوب تا اکنون 420 ویا بیشتر ازآن مکتبها حریق ویا ویران شده اند وملیونها پول این سرزمین حیف ومیل ترور ووحشت ودهشت شده است وبرای فرزندان دیگر گوشه این خاک بودجه وجود ندارد. جرمشان اینست که دست به خشونت وبی فرهنگی وترور وانتحار نمی زنند. اینست نماد حکومت قبیلوی وقومگرای که شما سنگ حقانیتش را در سینه میزنید وکسی را نمی گذاریذ که حتا انتقاد هم بکند. شرم مردانرا وقار است وزنان راز یوراست. امیدوارم که خوانندگان گرامی دقت فرمایند وحقایق تاریخی را از دیگاه جعلکاران وخود نماگران وابسته به قبیله ، نگاه ندارند ، خود بیندیشند وحق را از باطل تفکیک بدارند وقضاوت نمایند. شاد وکامیاب باشید دوستان که این نبشته هارا میخوانید.
نیک اندیش
هرچند بنده زمانیکه مصاحبه های دکترسپنتارا پیش ازاشغال پست مشاورت امورخارجه کرزی وبعداً وزارت خارجه افغانستان، گوش میکردم برایم نقدونظراوخیلی پسند واقع گردیده بود وهرگزطرفداراین نبودم که فرد روشنفکری مانند آقای سپنتا که ازدانش بالای سیاسی وحقوقی برخورداراست، درسیاست رسمی نظامی اشغال ماموریت کند که رئیس جمهورش هرگزاختیارخوردن نان خودرا نداشت وندارد. چون بهترین کرسی برای یک روشنفکرهمان کرسی دانشگاهی ودید سازنده انتقادی است که بهتر میتواند درجهت بهبود نظامهای سیاسی ممد ومفید واقع گردد تا اشغال کرسی های که خط فکری آنرا دشمنان ملت تعین میکنند. درنظام بازخود فروخته ای که ازجزیی ترین اختیارکشوری برخوردارنیست، اشغال ماموریت کردن جزسرافگندگی وازدست دادن پایگاه مطمئین روشنفکری ارمغان دیگری نمیتواند ببارآوردوسپنتا بیش ازهرکس دیگربه اشتباهات خود باید پی برده باشد وسرنوشت سپنتا درس بزرگی است برای کسان دیگری که حد اقل احساس مردمی دارند.
اما قضاوت آقای عازم درمورد اینکه آقای سپنتا گمنام بود واورا عامی خطاب نموده است، جزعامیانه قضاوت نمودن آقای عازم چیزدیگری را به نمایش نمی گذارد. سپنتا یکی ازچهره های سرشناس دودهه اخیرکشوراست. اوفرد تحصیل کرده ومسلطی است دررشته خود که سالهای متمادی میتواند آموزگارخوبی برای عازم ها باشد. اوزبان خودرا خوب ومسلط میداند. با زبان انگلیسی، آلمانی وترکی خیلی عالی وبا اطمنان صحبت میکند ویکی ازروشنفکرانی است که بیشترازآقای عازم مبارزه سیاسی نموده وافغانستان را خیلی خوبترازآقای عازم می شناسد. اما درنظامهای مزدوروزبان بسته هرکسی که تسلیم عطش شهرت طلبی کاذب شود، سرنوشت بهتری ازسپنتانخواهد داشت.پس بهتراست روی مشکل نظامها، درجه مداخله بیگانگان، نفس ضعیف اشخاص وعدم قانونمند بودن ونبود یک نظام سیاسی فکرکنیم. درنظامی که شباهت به یک کان نمک دارد، هرکسی دراین کان فروافتد، حتماً نمک شدنی است.
سلام به کابل پرس? وخواننده گان محترم!!!
جای تأسف است که وزیر خارجه ما هنوز نمیداند که اقای اوباما چطور انتخاب شدند کدام عوامل خارجی وداخلی در انتخاب ایشان رول داشت .امروزامریکایان ازبرکت علم ودانش به این سطح رسیده اند که دیگر نزدایشان رنگ پوست وزبان مطرح نیست بلکه مهم لیاقت وشایستگی افراد است اینکه چه کس میتواند خواستهای ملت را پوره کند ملک را از بحران نجات دهد ودر خدمت مردم باشدهمه میدانند که انتخابات امریکا یکی از پر مصرف ترین انتخابات درطول تاریخ امریکا بود ولی اراده ملت قاطع ومصمم بود که چه کس میتواند ممَصل اعراده ملت باشد وچه کس شایسته این مقام است ورنه در هزار سال هم سیا ه پوستان درامریکا نمی توانند پیروز شوندواین جوانان سفید پوست بودند که اقای اوباما را بقدرت رسانیدند همه خبر دارند که در بزرگ ترین ایالات کلیدی که هیچ سیاه پوستان وجود ندارند اقای اوباما زیادترین ارا را ازان خود ساخت .اقای سپنتا درچار سال نتوانست گندگی ها ی داکتر عبدالله عبدالله را در وزارت خارجه پاک کند درزمان وزارت داکتر عبدالله 38 نفر سفیرمربوط قبیله او بودند انهم بیکفایت ترین افراد، تعداد سکرتر ارتیشه بیسواد که معلوم نیست وای به حال انروزی که این شخص بیکفایت که نسبت به کرزی بمراتب بیکفایتتر است به سرنوشت ملت تحمیل شود.
داکتر سپنتا شریعتی افغانستان است
داکتر شریعتی در ایران با این مشکل رو به رو بود که کمونستان ایران او را ملا و ملاها او را کمونست میدانستند.
امروز سپنتا قربانی واقعی گرای خود در سیاست افغانستان شده است و هر دو جناح فاشیت هم از تاجک و هم از پشتون وی را مورد حمله قرار میدهند این بار هم یک تن از فاشیتان پشتون گرا که او را خوب میشناسم.
آقای عازم یک تن از کمونستان شناخته شده کشور، شخصی که وی و فقای وی روسان به کشور آورده وباعث این همه ویرانی و بد بختی در کشور شدند.
جالب این است که این شخص کمونست چگونه خدا شناس شده است؟
شاید درد وی این است که یک پسر وی که به تکلف عصبی دچار شده بود و تحصیل را در خارج از کشور نا تمام گذاشته برگشته بود از وزارت خارجه طبق اصول اداری منفک شده است، باشد، که در این صورت چون درد شخصی دارد، پس حق دارد که این گونه بی ادبانه بر شخصیت عملی و سیاسی کشور ( داکتر سپنتا) بتازد.
راستی هر اقدام و صحبت که با منافع برادران پشتون در تضاد باشد این گونه عکس العمل ها را در قبال دارد.
نوشته داکتر سپنتا پیام برابر و برادری دارد که برای بعضا قابل قبول نیست.
شاغلی عازم استلی مشی
فکر میکنم واقعیت های عینی جامعه ما انقدر درد آور است که حتی فاشیستانی مانند عازم و هم تبارانش از شنیدن آن خجالت میکشند، در این شکی نیست که آقای سپنتا در اکت های سیاسی و حتی فرهنگی و اجتماعی اش خیلی دچار مشکل است. ولی نمیتوان حقیقت گذشته و فعلی جامعه افغانستانی مان را با دو انگشت پوشانید. حرفی را که آقای سپنتا نبشته است آرزو های میلیون ها انسان ستم دیدی این سرزمین است. آیا امروز یک دانشگاهی حق دارد در محوطه دانشگاه کابل به زبان مادری اش تکلم نماید؟ آیا همین نظام فاشیستی کرزی تعصبات قومی لسانی و ستمی را در لویه جرگه قانون اساسی رهبری نمیکرد؟ آیا وزیر معارف قبلی و وزیر برحال داخله نظام قبیلوی کرزی فاشیست، شاغلی اتمر اعلان جدا سازی مکاتب تاجک و پشتون را نکرد ؟ آیا وزیر بی فرهنگ آدم کش گلبدینی کرزی که در عالیترین مسند فرهنگ این کشور تکیه زده است، چندین تن از کارمندان رادیو تلوزیون دولتی را بجرم استفاده از زبان مادری شان سبکدوش نکرد؟ آیا همین شتر چران های قبیلوی در خیمه لویه جرگه قانون اساسی بار بار تاکید نداشتند که سرود ملی باید بزبان اوغانی باشد؟ آیا همین نظام قبیلوی، کسانی مانند انورالحق احد، اشرف غنی احمدزی شتر چران را به مسنت های بلند دولتی نچسپانید تا اهداف حزب بدنام شتر چران افغان ملتی را پیاده نماید؟
شاغلی عازم شما از کسانی نام گرفتید که گویا همتباران شما بودند که فرهنگ برده گی را از این سرزمین برداشته اند، ولی فراموش کردید که تاریخ جنایات همتباران شما را هرگز فراموش نمیکند، همزبانان تو بدتر از فرهنگ برده گی و اپارتاید، بالای مردم این سرزمین ظلم و ستم را روا داشته اید
شاغلی عازم آیا میدانی که شاه شجاع خاین از همتباران تو است؟ و کارکرد هایش مانند آفتاب روشن نورفشانی دارد، اگر نمیدانید لطفاً فقط یکبار به تاریخ غلام محمد غبار مراجعه کنید، مطمئن هستم که بعد از مطالعه و تحقیق از اوغان بودن تان منصرف خوهید شد. آیا میدانی که عبدالرحمن مفسد و جلاد یکی از کسانی است که منسوب به قوم شتر چران تو است؟ افتخارات تعصبش و فرهنگ اپارتایدی اش به قبیله و قوم شاغلی عازم میرسد، آیا گاهی فکر کردی که نور محمد تره کی یکی از مرتجیح ترین انسان های روی زمین از قبیله کوسفند چران تو است؟ وقتی از فعالیت های تره کی آگاه هستید، پس حتماً شاگرد وفادارش را نیز میشناسی، عالیجناب حفیظ الله امین مذور که سر آغاز بدبختی مردم ما محسوب میکردد، آیا میدانی که جناب ایشان اوغان هست و از جلمه برادران متعصب تو عالیجناب محسوب میشود؟ آیا گاهی از کار کرد های ظالمان دوران خاد داکتر نجیب که هزاران تن از مردم بیگاه ما را بجرم مسلمان بودن از دم تیغ کشید، سری زده یی ؟ و میدانی که از همفکران و همزبانان فاشیست تو است؟ آیا گلبدین خان اگنت ای اس ای پاکستان را میشناسی که روزانه هزاران مزایل و راکت را بالای مردم بی گناه کابل پرتاپ میکرد و حتی چهره کابل را تغییر داده، جناب ایشان از همان شتر چران های قوم اوغان ملت تو است؟ آیا گاهی فکر کرده یی که ملا عمر کور کیست ؟ و چی فعالیتهای در این سرزمین انجام داده؟ و این ره هم خوب میدانی که تمام افتخارات دوره سیاه طالبان فاشیست و قبیله گرا به کدام قوم و قبیله محترم این سرزمین میرسد، کافیست یکبار منحیث یک انسان واقعی سری به تاریخ دوره سیاه امارت اوغان ها بزنید و آنگاه اگر وجدان دارید حقیقت را همانطور بیان کنید که اتفاق افتاده بود
و بلاخر کرزی ؟ این گودیکگ خارجی، خودت اگر یکبار کثافت تعصب و ملیتی ات را دور بی اندازی، آنگاه خواهی دانست که کرزی کیست؟ و از کجا سربلند کرده است. ناگفته نماند که کرزی یکی از اشخاصی است که مانند شاه شجاع، عبدالرحمن جلاد، گلبدین پاکستانی و ملاعر کور، برای تو و قبیله ات افتخاراتی را به ارمغان خواهد آورد، انشاالله غباری قلم بدست خواهد گرفت تا به افتخارات قبیله ات بی افزاید.
امیدوارم کوشه یی از کارکرد های همتباران و همزبانانت را بیان کرده باشم تا ذره یی از افتخارات شتر چران های قبیله ات اطلاع حاصل کرده باشی
مسیح کابل
اقای عزیز عازم
من به اجازه همه دوستها شما را به حیث وزیر دفاع کابینه اینده دولت اوغانستان تحت رهبری پروفیسور دوکتور انورالحق احدی رهبر اوغان ملت ورهبر اینده ملت اوغان منصوب میکنم.
موفقیت های شما را در طرح کودتاهای اینده خواهانم.
افضل الحق احدی
نوت: شما در بست فیلد مارشالی کار خواهید کرد به شرط ان که دیگر دست از نوشتن برداشته و سیاست را به سیاست مداران بگزارید
بلی این روشنفکر را از نظر کسی بشناسید که در منطقه و ولایتش (یعنی بدخشان) مدتی در قدرت بوده است.
این عازم که امروز تاپهء روشنفکری بخود شریس میکند در ولایت من بدخشان، در اواخر داود خان و اوایل حکومت های الحادی ترکی و امین قدرتی داشت. او خودش روزانه به دکاکین مردم فقیر و بیچارهء بدخشان بدون اجازهء داخل میشد و توپ های تکهء تافته و کتان سرخ را از مردم فقیر و بی چاره بدون پرداخت پول به زور و توهین می گرفت و سر تاسر شهر را سرخ پوش میکرد تااز خون فقیران برای فقیران شعار کذایی کاذب بدهد! هورا هورا هورا!!!.
اگر فقیر و یا دکان داری هم حرفی می زد و یا نارضایتی نشان میداد، روانهء دریای کوکجه و یا جای ابدی میشد و شما در این سالها عملکرد درخشان جناب شان رادر گور های دسته جمعی مشاهده کردید.
این عزیز عازم اولین کسی است که به ارزش های دینی و معارف وطن ما پیش پای زده است و دیروز از بدترین نوعی فاشیستی پرولتاری بود و امروز هم روشنفکر دموکرات غربی.
بر پدر این نان مفت لعنتی لعنت، که در پناه سوسیال غرب خزیدن از انسان یکشببه حقوق بشریست و دموکرات و جامعهء مدنی خواه می سازد.
اگرجند این مرض همهء خلقی ها و پرچمی های بی خاصیت را در غرب فرا گرفته است، ولی وقاحت یگان کس مثل عزیز عازم، سیستانی و.. بسیار رنج آور است. دیده درایی را دیده بودم نه به این حد.
از چهرهء جنابشان هم کدام نور روشن درخشش نمی کند، شما چند لحظه در عکس شان دقیق شوید و به فراست انسانی نظر کنید، حتما مرا تصدیق خواهید کرد. و آن هم از سابقهء سرخ شان که نوری نه درخشید.
آن همه کشتن، بستن، سر به نیست کردن و ویرانی همهء وطن را اگر روشنفکری می نامید، بر پدر همهء این چنین روشن فکری یکجهان لعنت و تف، اگر خودم هم باشم.
آخر روشنفکری سماروق نیست و یا گندنه نیست که از زمین بروید و یا از بازار به سادگی خریده شود! روشنفکری شرط اولش شناخت از محیط و جامعه خود و پایبندی به ارزشهای درست آن جامعه است که این مدعیان بدون استتثاء آن را ندارند.
مثال: مگر گاندی به کدام مذهب هندو توهین کرده بود و در صدد نابودی آن تلاش ورزیده بود؟
من یک حرف زن روشنفکر ایرانی (شیرین عبادی برندهء جائزه صلح نوبل را) به شما نقل می کنم، تا حد اقل بدانید که تفاوت راه روشن فکران تاریک ما تا روشنفکری چقدر هست:
(شیرین عبادی در پاسخ سوال خبرنگار بی بی سی ـ «وقتی ما یک دولت دینی داشته باشیم و دین از سیاست جدا نباشد، چگونه می توانیم دموکراسی را در آن جامعهء تأمین کنیم؟؟» گفت: وقتی در یک جامعهء مسلمان اکثریت مردم قیام کنند و یک دولت اسلامی را بر بگزینند، مگر دموکراسی اجازه میدهد که ما به مردم بگوییم؛ شما چون مسلمان ها را انتخاب کرده اید، ما دموکراسی شما را قبول نداریم. یا اینکه؛ من فکر می کنم سیاست از دین جدا باشد، این لازم نیست که توقع داشته باشم، همهء مردم مثل من فکر کنند، چون این خود مخالف آزادی بیان است.)
ببینید در دو جمله یک خلذنگاذ رادیوی استعماری را چنان مجاب می کند که، دیگر شیمه ای برایش باقی نمی ماند و اولین نمای ضعف از چهره اش هویدا می شود.
این زن یک مدافع حقوق بشر و یکی از فعالان جهانی است، ولی از حقوق ملتش که حق باشد دفاع میکند.
اما این عزیز عازم و امثال ایشان که از ده ها هزار هم می گذرند؛ هنوز هم در فکر و خیال بر گشتن بر وطن این بار در شانهء بی ایم 52 امریکایی خواب نا بالغ می بینند. ولی الحمدلله که دیگر برگشتن شان ممکن نیست!
شتر در خواب بیند پنبه دانه
گهی لف لف خورد گه دانه دانه
هدف از مقاله عازم گفتار اسپنتا بود، ولی من خواستم با این مقاله شخصیت او را معرفی کنم و به این بهانهء شخصیت اکثریت بنام روشنفکران بی سواد، ارتچاعی و بی خبر را به نمایش بکشانم.
تشکر از حوصلهء تان که حرف دل آزردهء یک وطندار تان از دست امثال عزیز عازم خواندید.
والسلام
بدخشی
قابل توجه بلوط، حاجی اخگر و صبح کابل!!!!!
چند ستمی و شعله ئی نشتن گردهم
کردند فکر کله و پاچهٌ گوسفند
«حاجی اخگر» خواب دیده بود شکنبه گرم
تا نوشجان کندگرم با« صبح کابل» یکد م
هردو یکجا با « بلوط »بودند تا دیروز درخدمت چین
امروز هستند خوش، ازخدمتگاری به ایران وامریکا وجرمن
ز کله پزیئ چاردوکان چنداول
یکدم افتادن به فکرگرفتن تخت کابل
زینرو ارزه گوئی کردند، بسیار
تا باشند در خوش خدمتی اغیار
این خیال پوچ ازسر بدور کنید
نشته شکنبه زهرو زقوم کنید
محترم آغای عازم.
شاید از خواندن ابراز نظرهای دوستان نا راحت نشوید،زیرا همه جهت معلوماتهای بیشتر شماو بالاخره راه وطریق استفادهای سالم از تاریخ این سرزمین را بشما خاطر نشان ساخته است،تا توا نسته باشی در یاداشتهای بعدی تان ازان مستفید شوید.این بوده یکی از گو شه های واقیعتهای تلخ تاریخ کشور درد دیدهً ما.
Mr.Abdul Aziz Hazem, Shame on you, Najib Gaow (cow) was a murderer of thousand of thousands of innocent of people in Afghanistan, he was a criminal of war. Shame on you
با درود .
« زنده گی پادشاهان متأخر افغانستان » نوشتۀ مرزا یعقوب علی خافی ، کتاب تاریخ است از دوران امیردوست محمد تا امیر حبیب الله خان . جنگها و قتل عام رعایا در لشکر کشی های بارکزایی ها و محمد زایی ها . امیر دوست محمد خان 19 پسر داشت و پاینده محمد خان 21 پسر . هرکدام حاکم بر جان و مال مردمان در ولایات کشور . هر چندگاه یکی از اولاده ها ، یاغی میشوند به فکر تخت و تاج . پسر بر روی پدر تیغ میکشد و برادر بر روی برادر . و سربازگیری از رعایا و هفته ها و ماه ها قتل رعایا و از خون مردمان دشت های وطن رنگین میشود . در جنگ هرات ، جنگ امیر شیر علی خان در مقابل برادر زاده اش که یکسال قتال رعایا ادامه دارد ، شهر هرات فتح و هراتیان قتل عام و شهر تاراج می شود که گوید « ... حتی کاسۀ گِلی در خانۀ هراتی نماند » . شیر علی خان در بازگشت ، شهر کابل را چراغانی و آیینه بندان میکند و یک هفته کوه آسمایی و شیردروازه از فرط آتشبازی شادیانه ، نسبت فتح هرات ، سرخ چون آتش میشود . در جنگ قندهار بین دوست محمد خان و برادرش محمد امین خان و فتح قندهار ، چهارده هزار از لشکر قندهار و چهارهزار از لشکر کابل کشته میشوند . در جنگ شیر علی خان و محمد افضل خان در قطعن ، « دشت سفید » از خون هزاران سرباز ، چون لاله سرخ میشود و .... تاریخ را بخوانیم اگر نمی خواهیم تاریخ را دوباره تکرار کنیم . تاریخ دوصد سال اخیر منطقه ، نوشتۀ « محمود محمود » هشت مجلد . عنوان « روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزده هم » . شاداب باشید . کمال کابلی .
آنلاین : http://kamalkabuli.blogfa.com
قابل توجه اقا بلوط ودوستان او!!!
خوب گفتی بلوط که است نامت خطا
این نام مثل ارزه گوئی توبود خطا نه به املا
برضد بیعدالتی مبارزه بود روااین را گفته خدا
من هم میکویم اَ
گر بلوط راعقل است درسر،بی عدالتی است درفرد
این برای من وتوو ون باشدهمگون
بخاطر فردنباید کرد ملت را ذبون
اگر باشی تو ادم این باشد برایت درس هردم
آقای نظامی - روشنفکر عبدالعزیز عازم !
روشنفکر عادی!!؟؟ روشنفکر آنهم عادی اش را از شما خواندم؛ زیرا کسانی مثل شما حتی توزیع کننده گان کالای روشنفکری نمی توانند باشند!
روشنفکر به کسی نمی گویند که سواد خواندن دارد و حد اقل شش ماه مطالعه پراگنده دارد نه تخصصی و اگر قرار باشد به کسی روشنفکر بگوئیم او باید تا عمق دین وسنت های جامعه را بداند و از علوم قدیم و جدید نیز خبر باشد در آن حد که بتواند دست جامعه راه گم را بگیرد و از شکاف میان سنت و مدرنیته به سلامت به آن ور عبور دهد!
حزب خلق و اکثریت دو شاخه اش زیر نام روشنفکری سر هرچه روشنفکر بود زیر آب کردند و خود در شگاف میان سنت و مدرنیته قبل از دیگران فرو رفتند!
دوم اینکه در کشور های جهان غرب اصل فلسفه اینست که کشور های بزرگ صنعتی و در راس امریکا حق دارند از راه مداخله در امور کشور های جهان سوم تغییرات لازم را بیارند ، نیتجه چنین نگرش بود که امریکا بر عراق لشکر کشید و به افغانستان لشکر کشید!
بعد هم استراتیژی های دراز مدت ابر قدرت ها با آمد و رفت شخصیت های سیاسی بر سریر قدرت تغییر نمی کند، آنچه تغییر می کند راهکار و روش پیگیری آن استراتیژی هاست .پس باراک اوباما که در اوج یک بحران اقتصادی -سیاسی مسوولیت اشرا تسلیم گرفته، توان و امکان تغییر در استراتیژی های امریکا را ندارد، اما روش های ایشان با بوش و جمهوری خواهان شاید تفاوت های داشته باشد.
از سوی دیگر،این یک حقیقت آشکار است که مبارزات حق طلبانه سیاهان،در راس آنها مارتین لوترکینگ و نلسن ماندیلا، بالاخره جهان سپید پوست و سپید مدار را وادار ساخت تا حقوق حقه ی انسانی سیاهان را به رسمیت بشناسد وحقیقت حضور آنها و مشارکت آنها را در جامعه بپذیرد.
همانکه خود اوباما گفت پسر کسی هستم که شصت سال قبل در عادی ترین رستورانت محل برایش کاری نمیداند، اینک در برابر شما ایستاده ام. و اینکه شخصیت های مشهور جهان رسانه های تجاری مثل اوپرا و دیگران در کنارش قرار گرفتند و سیاهان امریکا پس از شنیدن خبر پیروزی اوباما میگریستند بیان سمبولیک همان حقیقت آفتابی است که زمانی ایشان هیچ جایگاهی در آن ااجتماع نداشتند ولی امروز به قصر سفید رسیدند!
و شما نمیدانم از کدام ملت در افغانستان صحبت می کنید؟!
چرا هم بخود و هم به دیگران دروغ به این بزرگی میگوید؟ چرا به قومی بودن و قبیله یی بودن اجتماع ما اعتراف نمی کنید؟
زیرا در گام نخست باید به موجودیت مشکل اعتراف کرد، بعد به شناسایی ماهیت و خصلت آن پرداخت تا به حل آن قادر شد!
مسئله ملی و ملت سازی رابطه و تاثیر مستقیم و مضاعف بر همدیگر دارند و کسانی مثل شما که چشم بسته دروغ به بزرگی " ملت افغان" را پذیرفته اید با نوشتن و تکرار این دروغ نه تنها سهمی در حل این معضل نمی گیرید، بلکه در دراز دامن شدن آن نقش منفی دارید.
ملت از فشردن قومیت هادر منگنه های استبداد نادر خانی و طالبانی و کرزیی و حزب دموکراتیکی درست نمیشود، بلکه شرایطی دارد که تذکار آن اینجا به اطاله کلام خواهید انجامید!
ملت واحدی که شما از آن سخن میرانید،پس از فروپاشی خراسان و شکل گرفتن نظام " افغانی " در قلمرو آن هیچگاه حضور فزیکی و حقیقی نداشته و ملت ملت گفتن مثل آنست که کسی با حلوا حلوا گفتن بخواهد دهنش را شیرین کند!
بهتر است به حقایق اعتراف کنیم تا مشکلات ما حل شود!