صفحه نخست > دیدگاه > پرسش هایی در مورد شخصیت سید جمال الدین افغانی

پرسش هایی در مورد شخصیت سید جمال الدین افغانی

پاینده
سه شنبه 10 مارچ 2009

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

همه بر این امر متفق القول اند که در مورد زندگی و شخصیت سید جمال الدین افغانی ابهامات و نقاط غامض فراوانی وجود دارد. روایت های گوناگونی از سوی دوستان و دشمنان سید جمال در مورد وی نوشته شده است. متاسفانه در کشور ما مجالی برای طرح این پرسش ها وجود نداشته است و به این پرسش ها به عنوان «تابو» برخورد شده است.

نویسنده ای تونسی به اسم «خالد الشوکات» مقاله ای نوشته است به عنوان « آیا سید جمال الدین افغانی اسلام گرا بوده است؟» و در آن نشان داده که ابهامات فراوانی در خصوص اندیشه ها و شخصیت سید جمال الدین افغانی وجود دارد و تا کنون بدون پیشداوری و بی طرفانه و عاری از تعصب و غرض زوایای تاریک زندگی سید جمال الدین افغانی مورد بررسی قرار نگرفته است.

می خواهم در این جا خلاصه ای از آن چه را که خالد الشوکات طرح کرده است بیاورم و از دوستان می خواهم که برای روشن شدن زوایای تاریک زندگی سید جمال الدین قلم به دست بگیرند و بنویسند. به خاطر داشته باشید که نقل سخنان خالد الشوکات به معنای این نیست که بنده با نویسنده در همه آن چه که طرح کرده موافق ام.

خلاصه سخنان نویسنده مزبور قرار ذیل است:

در مورد شرح احوال سید جمال الدین افغانی صد ها کتاب و مقاله نوشته شده و صد ها پرونده در بایگانی ها در این باره وجود دارد. هر کسی در مورد سید جمال نوشته است از اندیشمندان و پژوهشگران گرفته تا افراد عادی. همان گونه که نویسندگان شرقی و مسلمان با علاقمندی در خصوص زندگی و اندیشه های سید جمال الدین نوشته اند، نویسندگان غربی هم در این باره چیزهایی نوشته اند. این نوشته ها یا پرونده ها می تواند خطوط کلی سیمای سید جمال الدین افغانی را ترسیم کند ولی با آن هم زندگی جمال الدین افغانی نقاط غامض و مبهمی دارد که شدیدا آدم را کلافه می کند و مانع از این می شود که به یک داوری نهایی در این مورد برسیم.

به چند مورد از مسایلی که همواره باعث ایجاد اختلاف و سردرگمی راجع به شخصیت سید جمال الدین افغانی شده، اینک اشاره می کنیم:

1- راجع به اصلیت و تبار سید جمال الدین ابهاماتی وجود دارد. وقتی که افغانی در سال 1871 میلادی به مصر آمد، خود را افغانی معرفی کرد. وی تا سال 1879 در مصر ماندگار شد. معذلک، اسناد و وثائقی که دانشگاه تهران در سال 1963 م منتشر کرد، بیانگر این است که وی ایرانی الاصل است و فقط زمانی پا به خاک افغانستان گذاشته است که 27 سال داشته است و با پادشاه وقت افغانستان امیر دوست محمد خان روابط دوستانه برقرار کرده است. نیز وثائق و اسناد این را هم ثابت می کند که سید جمال خود را به القاب زیاد دیگری هم ملقب می کرده است از قبیل " استانبولی" "رومی" و جز این ها. تا هنوز که هنوز است ایرانی ها و افغان ها در مورد تابعیت این مرد شدیدا درگیر اختلاف اند.

2- در خصوص مذهب این مرد هم قول های مختلفی وجود دارد. در حالی که شاگرد وی محمد عبده به این اعتقاد است که وی سنی مذهب بوده و شعائر تعبدی را بر اساس مذهب اهل سنت به جا می آورده است؛ وثائق شخصی وی ثابت می کند که وی مذهب شیعی داشته و در محیطی نشو و نما یافته که همه مردم، گرایش به مذهب شیعی داشته اند. این وثائق نشان می دهد که وی در نجف اشرف درس خوانده و سال های زیادی به عنوان فعال سیاسی، مخالفت های سرسختانه ای بر ضد شاه ایران ناصرالدین قاجار داشته است. در همین راستا می گویند: ناصرالدین قاجار از سوی یکی از شاگردان سید جمال الدین افغانی و به تحریک سید جمال به قتل رسید. معروف است که سید جمال این سخن را همواره تکرار می کرده است:" کسی که تقیه نمی کند، دین ندارد". این سخن یکی از اصول مذهب شیعی را تشکیل می دهد.

3- یکی از مسایلی که زندگی سید جمال را در هاله ای از ابهام فرو می برد، روابطی است که سید جمال با گروه هایی همچون "شیخیه" و "بابیه" و"بهائیه" داشته است. این گروه ها در عراق و ایران در میان مومنان شیعی نفوذ زیادی پیدا کرده بودند و از جمله گروه های مخالف نظام شاهنشاهی شمرده می شدند و نگرانی هایی را برای نظام وقت ایجاد کرده بودند. منابع تاریخی از تاثیر فوق العاده این گروه ها و آیین ها بر اندیشه های سید جمال الدین افغانی سخن می گوید. ممکن است خانواده سید جمال به یکی از این گروها منسوب بوده اند. محرز شده که سید جمال الدین افغانی در سال 1970م از استانبول به خاطری طرد شد که در «دارالفنون» سخنرانی داشت و در ضمن این سخنرانی سخنان نامناسبی در راستای تشکیک در اصل نبوت زد. این اندیشه ها تکرار همان گپ هایی بود که شیخ احمد احسائی بنیانگذار فرقه شیخیه گفته بود و بعدها باب و بهاء الله هم آن را تکرار کردند. مسلم است که این گروه ها در نظر اکثریت قاطع مسلمانان اعم از شیعه و سنی، کافر و خارج از دین شناخته می شوند.

4- مورخان به تحقیق به اثبات رسانده اند که سید جمال الدین افغانی با سازمان جهانی ماسونیت روابط تنگاتنگی داشته است. مورخان می گویند: سید جمال برای نخست در مصر در سال 1876 دست به تاسیس نمایندگی این سازمان در مصر زد و با شور وشوق تمام بسیاری از شاگردان خود و کسانی را که می شناخت به ملحق شدن به این سازمان دعوت کرد. از میان کسانی که بر اثر دعوت سید جمال به عضویت سازمان ماسونیت مصر در آمد، خدیوی توفیق بود که پسان تر زمام امور مصر را به دست گرفت و جانشین پدر خود اسماعیل شد. نیز وثائق نشان می دهد که سید جمال الدین افغانی پس از آن که مصر را به مقصد هندوستان ترک کرد روابط خود را با ماسونی ها برقرار نگهداشت و در هنگام اقامت خود در انگلستان و فرانسه هم این روابط را حفظ کرد.
5- از جمله موضوعات مهمی که باید کوشش شود ابهامات آن رفع شود مساله نسبت سید جمال با دینداری است. شیخ محمد عبده ذکر کرده که سید جمال به فرائض اسلام پابندی داشت و به روش اهل سنت عبادات را انجام می داد. گویا این سخنان را محمد عبده هنگامی طرح کرده که کسانی سید جمال را به بی اعتنایی به احکام دین متهم می کرده اند. با این همه، کسان دیگری که با سید معاشرت داشته اند از جمله برخی از شاگردان و دوستانش این نکته را مورد تاکید قرار داده اند که سید جمال شخصی ملتزم به احکام دین نبوده است و برای مثال، نماز نمی گزارده و روزه نمی گرفته است. به قول اینان رابطه سید جمال با اسلام رابطه ای فکری و سیاسی بوده و التزامی به احکام دین نداشته است. از آن بالاتر، برخی پژوهشگران به این مطلب اشاره می کنند که سید جمال الدین افغانی موقعی که در پاسخ به فیلسوف فرانسوی رینان، مطلب نوشته است انتقادی گزنده نسبت به اسلام مطرح کرده است. متاسفانه این پاسخ که می تواند تا حدود زیادی رویکرد فکری سید جمال را آشکار کند، به عربی یا فارسی ترجمه نشده یا اگر ترجمه شده به صورت نادرست و ناقص بوده است. جالب است بدانید فیلسوف فرانسوی مزبور، سید جمال الدین افغانی را در عداد شخصیت های بزرگ مسلمان که گرایش الحادی داشته اند همانند ابن سینا و ابن رشد قرار می دهد.

6- در میان کسانی که در مورد بیوگرافی سید جمال الدین افغانی تحقیق کرده اند شبه اجماع وجود دارد که سید جمال علاقه ای به رابطه داشتن با زنان نداشته است و به همین خاطر ازدواج نکرده است. ولی این هم به اثبات رسیده که سید جمال با یک دختر جوان آلمانی که در پاریس اقامت داشته، رابطه داشته و در نامه هایی که بعدا به او می نویسد عشق و علاقه فراوان خود را به او نشان می دهد. همچنان اسناد و وثائق سازمان امنیت ملی فرانسه می گوید: میان سید جمال و صاحب خانه ای که سید در آن زندگی می کرد، خصومت و اختلاف شدیدی به وجود آمد به دلیل این که صاحب خانه مانع از این می شد که دوست دختر سید جمال به اتاق سید برود. اتهام های دیگری هم به سید زده اند از جمله این که "شارب الخمر" بوده یا همجنس گرا بوده یا این که به کاباره ها و دیسکوها رفت و آمد داشته است.

7- آدم وقتی که رویکرد تناقض آمیز سید جمال الدین افغانی را نسبت به استعمار خصوصا استعمار انگلیس می بیند، گرفتار سرگیچه می شود. با آن که بیشترینه محققان افکار سید جمال به این باور اند که آن چه که زندگی پرفراز و نشیب و پرحادثه سید جمال را از دیگران متمایز می کند، عشق و ایمانی است که به آزاد سازی سرزمین های اسلامی از چنگ استعمار دارد و آزادی کشورهای اسلامی را گامی نخست برای شروع روند پیشرفت و ترقی ملت های مسلمان می داند. با این همه، مشاهده می کنیم که وی در روابط خود با استعمارگران گاهی اوقات زیاد از خود انعطاف پذیری نشان داده است که ما را به این باور می رساند که وی خطوط قرمزی در رابطه خود با استعمار و کشورهای غربی نمی شناخته است. سید در آغاز با استعمار انگلیس دشمنی کرد و بر ضد آن مبارزه نمود، سپس دست دوستی به آن ها دراز کرد و خدمات خود را به آن ها یاد دهانی نمود. در یک دوره با روس ها درافتاد، بعدا از آن ها خواستار دوستی شد. نیز با فرانسوی ها دشمنی کرد ولی بعدا نزد آن ها رحلت اقامت افکند.

بدون شک طرح موارد غموض و ابهام در زندگی مفکر و سیاستمدار بزرگی همچون جمال الدین افغانی به معنای این نیست که ما خدای ناخواسته در پی سپوتاژ شخصیت وی بر آمده باشیم یا این که نقش وی را در ایجاد حرکت های اصلاحی در شرق نادیده بگیریم. آن چه در این جا ما در پی آنیم این است که پرسش ایجاد کنیم و بکوشیم مسایل را بدون پیشداوری وتعصب و غرض و مرض و بدون گیرماندن در دام تنگ نظری ها، مورد بحث و بررسی قرار دهیم و آزاد اندیشی را ترویج کنیم و از شخصیت ها برای خود « بت» درست نکنیم.

واژه های کلیدی

دين، عقايد و باورها
آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • سید جمال الدین یک جاسوس انگلیس بود که مکروب تندروی اسلامی را پایه ریزی کرد که امروز ما و جهانیان باید درد جنایات و بربریت شانرا تحمل کنیم.

    جمال‌الدین در واقع "گاد فادر" (پدرخوانده) گلبدین و ربانی و سیاف و ملاعمر و دیگر تندروانیست که میخواهند افغانستان را 14 قرن به عقب ببرند و هر مخالفتی را با گلوله و زور پاسخ گویند.

    "ريچارد ميشل" (Richard P.Mitchell) که کتابش، "درون سازمان الاخوان المسلمون" مي گويد که سرآغاز سازمانهاي تروريستي و ستيزه جوياني که پس از جنگ دوم جهاني در مصر غالب شدند، مستقيماً به سيد جمال الدين افغاني باز مي گردد. وي مينويسد "اعضاي اخوان المسلمون خود را در مسير جنبشي اصلاح طلب و مدرن يافتند که از سوي سيد جمال، محمد عبده و رشيد رضا مطرح مي شد." او ميافزايد: " اعضاي سازمان نسبت به سيد جمال گونه اي بستگي و نزديکي احساس مي کردند. بسياري از ايشان او را "پدر روحاني" جنبش مي دانستند و در اين ميان حسن البناء کسي است که بيشترين شباهت را به وي دارد."

    آنلاین : از سيدجمال تا مصباح يزدي نوشته روبرت دریفوس

    • اسناد زیادی وجود دارد با دیدگاه نویسنده موافق است. درست است ابهامات زیادی در باره سید جمال وجود دارد. یک مساله این است که او در عین حالی که گفته می شود مخالف استعمار بوده اما این سئوال در زندگی وسیره سیاسی او روشن است که چرا در عین حال و با این که استعمار انگلیس قدرت جهانی دارد چطور او در همه جا به سیر و سفر آزاد اقدام می کند و هر جا برعلیه استعمار تبلیغ می کند. واقعیت این است که او یک سید پشتون(اوغان) بوده که گرایش های تند قومی ونزادی داشته و روشن است که از اعضای فراماسونری انگلیس در ایران بوده و رابطه نزدیکی را با استعمار انگلیس داشته است. بیشتر کسانی که در شخصیت سازی سید جمال پرداخته اند ایرانی ها هستند. آنها به دلیل حقارت تاریخی خود هر شخصیت مطرح و موفقی را که درتاریخ دیده اند و یک نقطه شباهت داشته به خود نسبت می دهند. مخصوصا شخصیت های که معروفیت اسلامی و جهانی دارند. این کار ایرانی ها برای آن است که مشروعیت خود را در جهان اسلام کمایی کنند و از طرف دیگر برای خود شخصیت سازی کاذبی را دست و پا کنند. تمام امضا های شخصی سید جمال الدین افغان(اوغان) بانام سید جمال الدین افغانی است در عین حال ایرانی ها مدعی اند که او ایرانی بوده و حتی می گویند که مذهب شیعه داشته است. این هم از عجایب روزگار است.!!! مساله دیگر در ارتباط با سید جمال این است که او با این که شعار مبارزه با استعمار می داده اما در عین حال با ایرانی ها خوب بوده چون ایرانی ها نقش زیادی در تضیعف و مقابله با امپراتوری اسلامی در ترکیه داشته است. بدین دلیل ایرانی ها می خواهند بگویند که سید جمال ایرانی بوده تا اتهام خیانت به امپراتوری اسلامی را در برابر انگلیس ها جبران کنند.

  • fiker konam ki ein ghomod ki shuma dar shakhsyat sayed bayan kardid jadid nabashad..

    ama moshkil ma ein hast ki har ensan ra khobi ha wa kharabi hayash ra az roi din dari wai tayen mekonem yani ein shakhs chiqader ba namaz wa roza paydar boda ya na.. dar hali ki ebadat kardan bain ensan wa khoda hast wa kas dar ein mawred gofta namitawanad..

    albata dar jumla chiz hai ki sayd dar miser anjam medad noshidan chilem bodah ba nazare man kodam kare an qader bad nabod ki ma ein ra dalil ba be shakhsyat bodan sayed konem..

    kamal ata turk ba milat turkia manend yak bot bod ki fiker mekardan shakhse kharequl ada boda.. ama dar ein awakher filem dar barai hayat kamal ata turk baramad ki nishan dad cigar mekashida wa sharab zeyad menoshida wa raqs mekarda chiz hai mardom turkia fiker namikardan chon dar akher ata turk ya sayed ya har kasi degar faqat yak ensan hastan na chize degar ..

    sayed ham ba fiker seyasi azadi khawhi khod mashhoor boda na ba islam garai khososan dar miser az jumla shagerdan wai yaki ham Qasem Amin bod ki awalin kitab ra ba name (Tahrirul Mara) ya ham azadi zanha nawisht wa ein shakhs az nizdekan said wa shaikh mohamad abdo bod ki bada zede kitab o moshkilat baramad ama afrad wa payrawan sayed az o hemayat kardan ...

    na faqat saied balki beshtar payrawan o az farance wa europa didar ha mekardan wa barai azadi miser khososan kar hai anjam medadan hata khidewi ismael khod mekhast ki faransawi ha bad az an ki ba nizdek hai sudan rasid mekhast ki dar miser ham modakhela konad ta ki az nofoz wa estemar englis kasta shavad ..

    matlab ein ki sayed yak ensan boda wa ensan hoshyar ham bod ama chon moshkilat zeyad dar zendagi motaqabel shuda bod shayad halat rawani manend degar ensan ha nadasht wa motaser az fishar ha bod .. wa ein ki ba englis ha wa degaran ertebat dasht zarorat pesh me amad chon sayed kodam qomandan nabod ki niroi nezami dashta bashad balki yak fard fikeri bod wa barai nejat zendagi khod ham gahi ba doshman ha dido baz did mekard wa jor amad mekard wa ein ayeen mobareza hai seyasi hast.

    ta ein qader kefayat mekonad ..

    Aziz shahpoor

  • اگر از واقعیت ها نگزریم واقعا در زندگی سید جمال ابهاماتی زیادی وجود دارد که اول ان اصلیت این شخص است. ایرانیان که ادعا میکنند که سید از خاک انها بود میتوانند خویشاوندان این شخص را که امروز در حیات هستند منحیث ثبوت ادعای خود بیاورند. چنانچه خواهر زاد سید هم شخصیت مشهور ایرانی بود. حقیقت امر اینست که پشتونهای افغانستان شدیدا به قحط الرجال مواجه هستند وبه همین خاطر از سید باوجود پشتون نبودنش از وی یاد اوری میکنند. اگر از این اشخاص در مورد عقیده این شخص پرسیده شود به گمان اغلب پاسخ شان این خواهد بود که سید یک پشتون اصیل بود که خواهان پیوست شدن مناطق زمان امپراتوری لوی احمدشاه بابا به حکومت اوغانستان بود!

    اما واقعیت امر اینست که این شخص یکی از پیروان بابی بود و اصلا برای توسعه مذهب باب به افغانستان امد واز ان جایکه افغانستان یک کشور با اکثریت سنی بود وبه ان خرافات اهل تشیع که نوعبت طهور امام زمان که محمد علی باب تظاهر به ان میکرد نبودند بخصوص شخص امیر شیرعلی خان که نسبتا شخص روشنفکری بود بنا زمینه را برای فعالیت های خود تنک دید ودوباره به ایران به نام افغانی برگشت زیرا اگر با هویت ایرانی خود دست به فعالیت میزد امکان دستگیری اش توسط حکومت ناصر الدین قاجار زیاد بود.

    بعدا با کشته شدن محمد علی باب و ادعای مرزا حسینعلی مشهور به بهاالله بر العیاذ باالله پیامبری وختم دوره شریعت اسلامی که باعث تشعب مذهب باب به فرقه های بهایی به سرپرستی بهاالله وفرقه ازلی به قیادت برادر کوچکتر بهاالله یعنی صبح اذل وبلند پروازی های بهاالله که حتی در ایه های من دراوردی خود ادعای خدایی میکرد اختلافاتی میان بهاالله وسید به وجود امد زیرا سید هم یک چنین ادعایی میکرد وحتی شاگردش در بعضی از مراسلات از وی با القاب بسیار کفر امیز یاد میکرد و سید را معبود خویش خطاب میکرد ولی سید باان عکس العملی نشان نمیداد که خود نشاندهنده رضایت سید از این القاب بوده است. شاید سید در اواخر عمر از عقیده بابی برگشته باشد زیرا ان پیش بینی های باب درست از اب درنیامد ولی حسن عقیده سید براسلام و افغانی الاصل بودنش در پرده از ابهام قرار دارد که باید با دید بسیار وسیع وبدون ابراز تعصباب با ان برخورد ومورد تحقیق قرار بگیرند.

  • تشکرازآقای پاینده که باجرات این مسایل را بیان کرده اند.واقعا در مورد سید جمال الدین ابهامات زیادی وجود داردولی من میخواهم راجع به دوچیز سخن بگویم:
    اول اینکه دلایل قطعی وروشن بدست داریم که میگوید سیدجمال الدین افغانی از ایران است.اگر از افغانستان است لطفا خویشاوندانش را بما معرفی کنید.هرچند سیدجمال خودرا کابلی لقب داده است ولی اینهاهمه بخاطری بوده که نظرعوام راجلب کند وبدبینی را ازبین ببرد.ایرانیهاکه میگویندسیدجمال ایرانی است راست میگویندلااقل خویشاوندان وایل وتبارش آنجا وجود دارد.جالبتراینکه بعضی میخواهند او را پشتون بسازند.اگرپشتون است چرا یک کلمه به زبان پشتو نگفته ویک سطر به زبان پشتو ننوشته.پشتونهابجای اینکه شخصیتهای دیگران را دزدی کنند، کوشش کنند که بربریت ووحشت خود را کم کنند.بیچاره پشتونها.ملاعمربرایتان بس است. چه کاری به سیدجمال الدین اسدآبادی دارید.

  • محترم دبیر سایت— نظم قبلی مولوی غیر منظم نوشته شده بود و امید است که به جایش مطلب زیر را نشر بدارید. تشکر

    بعد از سلام— خواستم که توجه خوانندگان خوب کابل پرس? به یک نظم از مولوی مثنوی جلب کنم که به خواندنش شاید بیارزد..

    بود بقالی و وی را طوطیی—
    خوش‌نوایی سبز و گویا طوطیی

    بر دکان بودی نگهبان دکان—
    نکته گفتی با همه سوداگران

    در خطاب آدمی ناطق بدی—
    در نوای طوطیان حاذق بدی

    خواجه روزی سوی خانه رفته بود—
    بر دکان طوطی نگهبانی نمود

    گربه‌ای برجست ناگه بر دکان—
    بهر موشی طوطیک از بیم جان

    جست از سوی دکان سویی گریخت—
    شیشه‌های روغن گل را بریخت

    از سوی خانه بیامد خواجه‌اش—
    بر دکان بنشست فارغ خواجه‌وش

    دید پر روغن دکان و جامه چرب—
    بر سرش زد گشت طوطی کل ز ضرب

    روزکی چندی سخن کوتاه کرد—
    مرد بقال از ندامت آه کرد

    ریش بر می‌کند و می‌گفت ای دریغ—
    کافتاب نعمتم شد زیر میغ

    دست من بشکسته بودی آن زمان—
    که زدم من بر سر آن خوش زبان

    هدیه‌ها می‌داد هر درویش را—
    تا بیابد نطق مرغ خویش را

    بعد سه روز و سه شب حیران و زار—
    بر دکان بنشسته بد نومیدوار

    می‌نمود آن مرغ را هر گون نهفت—
    تا که باشد اندر آید او بگفت

    جولقیی سر برهنه می‌گذشت—
    با سر بی مو چو پشت طاس و طشت

    آمد اندر گفت طوطی آن زمان—
    بانگ بر درویش زد چون عاقلان

    کز چه ای کل با کلان آمیختی—
    تو مگر از شیشه روغن ریختی

    از قیاسش خنده آمد خلق را—
    کو چو خود پنداشت صاحب دلق را

    کار پاکان را قیاس از خود مگیر—
    گر چه ماند در نبشتن شیر و شیر

    جمله عالم زین سبب گمراه شد—
    کم کسی ز ابدال حق آگاه شد

    همسری با انبیا برداشتند—
    اولیا را همچو خود پنداشتند

    گفته اینک ما بشر ایشان بشر—
    ما و ایشان بسته‌ی خوابیم و خور

    این ندانستند ایشان از عمی—
    هست فرقی درمیان بی‌منتهی

    هر دو گون زنبور خوردند از محل—
    لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل

    هر دو گون آهو گیا خوردند و آب—
    زین یکی سرگین شد و زان مشک ناب

    هر دو نی خوردند از یک آب‌خور—
    این یکی خالی و آن پر از شکر

    صد هزاران این چنین اشباه بین—
    فرقشان هفتاد ساله راه بین

    این خورد گردد پلیدی زو جدا—
    آن خورد گردد همه نور خدا

    این خورد زاید همه بخل و حسد—
    وآن خورد زاید همه نور احد

    این زمین پاک و آن شوره‌ست و بد—
    این فرشته‌ی پاک و آن دیوست و دد

    هر دو صورت گر به هم ماند رواست—
    آب تلخ و آب شیرین را صفاست

    جز که صاحب ذوق کی شناسد بیاب—
    او شناسد آب خوش از شوره آب

    سحر را با معجزه کرده قیاس—
    هر دو را بر مکر پندارد اساس

    ساحران موسی از استیزه را—
    برگرفته چون عصای او عصا

    زین عصا تا آن عصا فرقیست ژرف—
    زین عمل تا آن عمل راهی شگرف

    لعنة الله این عمل را در قفا—
    رحمة الله آن عمل را در وفا

    کافران اندر مری بوزینه طبع—
    آفتی آمد درون سینه طبع

    هرچه مردم می‌کند بوزینه هم—
    آن کند کز مرد بیند دم بدم

    او گمان برده که من کردم چو او—
    فرق را کی داند آن استیزه‌رو

    این کند از امر و او بهر ستیز—
    بر سر استیزه‌رویان خاک ریز

    آن منافق با موافق در نماز—
    از پی استیزه آید نه نیاز

    در نماز و روزه و حج و زکات—
    با منافق مؤمنان در برد و مات

    مؤمنان را برد باشد عاقبت—
    بر منافق مات اندر آخرت

    گرچه هر دو بر سر یک بازی‌اند—
    هر دو با هم مروزی و رازی‌اند

    هر یکی سوی مقام خود رود—
    هر یکی بر وفق نام خود رود

    مؤمنش خوانند جانش خوش شود—
    ور منافق تیز و پر آتش شود

    نام او محبوب از ذات وی است—
    نام این مبغوض از آفات وی است

    میم و واو و میم و نون تشریف نیست—
    لطف مؤمن جز پی تعریف نیست

    گر منافق خوانیش این نام دون—
    همچو کزدم می‌خلد در اندرون

    گرنه این نام اشتقاق دوزخست—
    پس چرا در وی مذاق دوزخست

    زشتی آن نام بد از حرف نیست—
    تلخی آن آب بحر از ظرف نیست

    حرف ظرف آمد درو معنی چون آب—
    بحر معنی عنده ام الکتاب

    بحر تلخ و بحر شیرین در جهان—
    در میانشان برزخ لا یبغیان

    وانگه این هر دو ز یک اصلی روان—
    بر گذر زین هر دو رو تا اصل آن

    زر قلب و زر نیکو در عیار—
    بی محک هرگز ندانی ز اعتبار

    هر که را در جان خدا بنهد محک—
    هر یقین را باز داند او ز شک

    در دهان زنده خاشاکی جهد—
    آنگه آرامد که بیرونش نهد

    در هزاران لقمه یک خاشاک خرد—
    چون در آمد حس زنده پی ببرد

    حس دنیا نردبان این جهان—
    حس دینی نردبان آسمان

    صحت این حس بجویید از طبیب—
    صحت آن حس بجویید از حبیب

    صحت این حس ز معموری تن—
    صحت آن حس ز تخریب بدن

    راه جان مر جسم را ویران کند—
    بعد از آن ویرانی آبادان کند

    کرد ویران خانه بهر گنج زر—
    وز همان گنجش کند معمورتر

    آب را ببرید و جو را پاک کرد—
    بعد از آن در جو روان کرد آب خورد

    پوست را بشکافت و پیکان را کشید—
    پوست تازه بعد از آنش بر دمید

    قلعه ویران کرد و از کافر ستد—
    بعد از آن بر ساختش صد برج و سد

    کار بی‌چون را که کیفیت نهد—
    اینک گفتم این ضرورت می‌دهد

    گه چنین بنماید و گه ضد این—
    جز که حیرانی نباشد کار دین

    نه چنان حیران که پشتش سوی اوست—
    بل چنان حیران و غرق و مست دوست

    آن یکی را روی او شد سوی دوست—
    وان یکی را روی او خود روی اوست

    روی هر یک می‌نگر می‌دار پاس—
    بوک گردی تو ز خدمت روشناس

    چون بسی ابلیس آدم‌روی هست—
    پس بهر دستی نشاید داد دست

    زانک صیاد آورد بانگ صفیر—
    تا فریبد مرغ را آن مرغ‌گیر

    بشنود آن مرغ بانگ جنس خویش—
    از هوا آید بیاید دام و نیش

    حرف درویشان بدزدد مرد دون—
    تا بخواند بر سلیمی زان فسون

    کار مردان روشنی و گرمیست—
    کار دونان حیله و بی‌شرمیست

    شیر پشمین از برای کد کنند—
    بومسیلم را لقب احمد کنند

    بومسیلم را لقب کذاب ماند—
    مر محمد را اولوا الالباب ماند

    آن شراب حق ختامش مشک ناب—
    باده را ختمش بود گند و عذاب

    ناگفته نماند که یک چیز کوچک را اضافه کنم و ان این که خداوند دیده نمی شود و همزمان مارا حالی نموده که موجودی بنام ابلیس نیز وجود دارد که در همه جا موجود و انسان را از انجام کار خوب مانع می شود..

    بنا همانطور که خدا در همه جا موجود است در پهلویش از مکر شیطان نیز خلاصی نیست و چنین نتیجه گیری می شود که پیامبران و اولیا و پیروان اش همانطور که فرمان خدا را تبلیغ و به تطبیق و پیروی احکام ان می پرداختند در عین حال با شدت و یا نرمش- نظر با شرایط زمان با شیطان و اعمالش نیز سرو کار و مبارزه داشتند..

    و اگر به چهار طرف خود نظر بیندازیم در شرایط امروزی نیز میتوانیم موجودیت هداف خدایی و شیطانی را در اشخاص که در زندگی روزمره ما نقش دارند با اندکی تامل و اندیشدن و درک به تماشا نشست ولی همه چیز از خدا و برای خداست و از هر فرصتی برای شناخت
    خدا و شناخت فرامین و در نهایت در اعمال تطبیق ان بایست برامد
    اگرچه با اعمال شیطان هم کاسه و یا همخانه شد ایا پیامبر نمی فرماید اطلعو بالعلم ولو بالسین و اینجا صرف طلب علم نیست و پریدن جرقه های است که از اصطکاک دو ارزش بیرون می پرد و به روشن نمودن حقیقت می پردازد..

    و زمانیکه ما می گویم که سید جمال شیعه است که واقعا باد اینطور باشد پس حساب اورا نیز از حسن البنا بایست جدا باز کنیم اگر چه این دو باهم ملاقات و یا در یک مکتب درس خوانده باشد و چیزیکه امروز نیز به کرات در بین پیروان اهل تشیع و سنت اتفاق می افتد ولی نمیتوان گفت که اتفاق نظر در همه موارد با یکدیگر دارند ولی وجه مشترک شان اینست که اعمال شیطان به سراغ هردو خواهد امد.. در تبصره بعدی یک گوشه مصاحبه سید جمال با روزنامه فرانسوی نقل قول خواهم کرد تا به مفکوره وی در قبال انگلیسی ها خوبتر اشنا شد..

  • مصاحبۀ مدیر جریدۀ "له کورسپاندانس پاریزیئن"(2)
    با شیخ جمال الدین افغانی
    ترجمۀ ولی احمد نوری

    دیروز مسرت آنرا داشتیم که مدت سه ساعت با شیخ جمال الدین یگانه افغان ِ که فعلاً در اروپا اقامت دارد، مصاحبه نمائیم. جمال الدین در یک هوتل فامیلی(3) در کوچۀ وینیان(4) اقامت دارد، و در همانجا ما را به بسیار مهربانی و صمیمیت پذیرفت. موصوف که در حدود چهل سال عمر دارد، دارای قامت متوسط ولی هیکل قوی، پوست تیره، ریش تنک و کوتاه، مو های مجعد ماش و برنج (به اصطلاح فارسی ایرانی فلفل نمکی) می باشد. حالت چهرۀ وی برای ما بسیار جالب بود ، از نگاه های وی برق ذکاوت و مهربانی می درخشید.
    عقیدۀ ما اینست که سخنان شیخ بیانگر حقایق است، شیخ گاه گاه با تأکید و اختصار می گفت : " افغان ها مردمان ملایم و مهربانند، ملایم تر و با اعتدال تر از انگلیس ها یعنی دشمنان آشتی ناپذیر شان ." و می افزود : " افغانها در جریان جنگ اخیر افغان و انگلیس، اسیران انگلیسی داشتند. یک نفر ملا ، به منظور تشویق شکیبائی سه بار در روز از ایشان دیدن می کردو آنها را دلداری می داد تا مشوش نشوند. این ملا مساعی قابل ملاحظه ای را برای بلند نگهداشتن روحیۀ اسیران ابراز می کرد، با وجود اینکه رفتار بسیار خوبی با ایشان میشد. در همین زمان ، وقتی انگلیس ها از یک قریۀ افغانستان عبور می کردند که در آن به جز از زنان، موسفیدان و اطفال کس دیگری وجود نداشت، سه هزار نفر اهل قریه را به شمول زن، طقل و موسفید قتل عام کردند و خود قریه را آتش زدند." (4)
    شیخ جمال الدین گفت : " بین انگلیس ها یعنی مردمانیکه به درجۀ کمال تمدن رسیده اند و افغاه ها که گویا جاهل و نادانندپف تفاوت این است، اما انگلیس ها ذاتاً مردمان بی مروت و بد طینت اند. تعلیم و تربیه نمی تواند خصلت شان

    را تغییر دهد، در حالیکه افغان ها و هندی ها مردمان مهربان و بشردوستند، عدم آگاهی که افغان ها در اثر تقصیر انگلیس ها در آن غوطه ورند نتوانسته است طرز تفکر و احساس شان را تغییر بدهد."
    اخیراً یک ژورنالیست امریکائی که محرر یک روزنامه در نیویارک می باشد نزد جمال الدین آمده ، ضمن مصاحبه ای با وی، در بارۀ روسها سخن را آغاز کرد. وی گفت : " افغان ها بدون تردید نظر به جنگی(5) که با روسها داشته اند نفرت مشابهی به ایشان خواهند داشت؟"
    شیخ جمال الدین به جواب او گفت : " شما اشتباه می کنید ! زخمی که روسها بر پیکر افغانستان وارد کردند سطحی بوده، روس ها جنگ را برای آن آغاز کردند که ما فکر نکنیم آنها از انگلیس ها هراس دارند، و آنها به زودی هم از جنگ با ما دست کشیدند و به ما فهماندند که سرِ جنگ را ندارند. ولی ضربتی که توسط انگلیس ها بر پیکر ما وارد شده است، زخم ناسور است که علاج آن ناممکن می نماید، این زخم نظیر زخمی است که بر پیکر فرانسه از طرف روسها و آلمان ها وارد شده بود، اولی فراموش شده است ولی دومی هرگز از یاد نخواهد رفت."

    وقتی از هند برتانوی حرف زدیم شیخ چنین گفت : " من تَکرار می کنم که انگلیس ها حق آنرا ندارندکه خود را به حیث آرندۀ تمدن برای ملت های دیگر معرفی کنند. آنها تمام دارائی هندوستان را به غارت برده اند بدن آنکه جزئی ترین چیزی به آنها در عوض داده باشند. از هیچ عملی برای زوال و انحطاط ذهنی هندی ها اجتناب نکرده اند. برای رسیدن به اهداف ننگین خود از بکار بردن همه راه ها و وسایل قبیح و شرم آور استفاده کرده اند. بومی های آن کشور را به فلاکت، فاقه و گرسنگی کشانیده اند. اگر شما خواسته باشید، در هندوستان یک مستخدم داشته باشید یکصد نفر هندی برای این کار به دروازۀ شما هجوم می آورند و شما می توانید یک نفر را در بدل 5 فرانک در ماه استخدام نمائید. "(6) و افزود : " در مکاتب جدید التاسیس هندی برای اطفال آنکشور تدریس می شود که باید از انگلستان خوف و هراس داشته باشند و بد تر از آن برای شان توصیه می شود که اجداد خود را به دیدۀ تحقیر بنگرند، چه اجداد آنها قبل از آمدن انکلیس ها به حیث بنیان گزاران تمدن ، همه وحشی و ستمگر بوده اند."
    شیخ جمال الدین به ادامۀ سخنانش میگوید : " من دستگاه های اداری بسا ممالک را دیده ام ، طرز و روش بسیار حکومت ها را ملاحظه کرده ام، ولی تا کنون هرگز همچو حکومتی که با چنین غدر و خلاف اجراآت نماید و با ملت ها و سرزمین های فتح شده اش با همچو خشونت و ستمگری برخورد کند، ندیده ام. من به الجزایر سفر کرده ام و بر خورد حکومت فرانسه را با این کشور مشاهده کرده ام، البته در آنجا هم اعمال شرم آوری از طرف بعضی از نماینگان حکومتی اجرا شده است. ولی دیوان عرب " هرگز از زیاده روی هائیکه انگلیس ها در سرزمین های مفتوحۀ خویش مرتکب می شوند، پیروی نکرده اند." همچنان باید بگویم که تمام مردم هندوستان تصمیم گرفته اند که این طوق بندگی را از گردن خود بدور بیفگنند و در این باره تمام طبقات و اقشار جامعۀ هندوستان باهم متحد شده اند، ، راجا ها، نواب ها، علماء ، توانگران و بینوایان جامعه همه تصمیم گرفته اند تا به این ظلم ننگین خاتمه داده شود. سر انجام با یک اشاره قیام عمومی صورت خواهد گرفت و در این قیام، قتل عام به "شیوۀ انگلیسی" به وجود خواهد آمد و مردم به چنان خشونتی سوق داده خواهند شد که (با وجود همان طبیعت ملایمی که حتی کشتن مار را هم جایز نمی دانند) به شیوۀ که به آنها آموخته شده، خود انگلیس ها در حمام خون خشم آن مردم فرو خواهند رفت."
    بعد از اینکه مدتی را با گفت و گو در امور افغانستان و هند سپری کردیم به مسایل دیگری پرداختیم و در بارۀ جنبش سوسیالیست ها ، ائتلاف احزاب سیاسی در اروپا و غیره مسایل روز بحث کردیم.
    شیخ گفت : " به نظر من از دُکترین کوسموپولیتیزم " باید مانند مرض جذام حذر کرد ، که مثل این اکسیوم " که می گوید (فامیل را بر خویشتن، وطن را بر فامیل و جهان را بر وطنم ترجیح میدهم) پوچ و مبهم است. بلی میتوان وطن خود را بیشتر از فامیل خود دوست داشت. اما نمی توان و نباید جهان را بر وطن خویش ترجیح داد، به همین علت است که میتوان جمله ایرا که گویا (کوسموپولیتیزم بته ایست که تنها در زمینی میروید که دیگر حاصلی از آن متصور نیست) یک جملۀ بی معنی و بدون مفهوم دانست. در جامعه ایکه کوسموپولیتیزم اکثریت پیدا کند، آن جامعه محکوم به فنا می باشد، برای مثال به یونان باستان و فارس قدیم نظر بیاندازید."
    در اثنائی که شیخ در مورد مسایل اخیر سخن می گفت، روزنامه های صبحگاهی پاریس را برایش آوردند. جمال الدین بلا فاصله آنها را باز نمود تا از احوال صحی ویکتور هیوگو(9) باخبر شود.
    شیخ گفت : " هیوگو برای ملت فرانسه به مثابۀ یک افتخار بزرگ است. هیوگیو آفتابی است که برای همیش خواهد درخشید. او را "کوسموپولیت" می دانند، کوسموپولیت نیست ، صرف یک فرانسوی است و یک وطن پرست." شیخ گفت : " مفکورۀ اتحادیۀ اروپای هیوگیو، یک تخیل و یک تفنن شاعرانۀ بیش نیست."
    جمال الدین افزود : " که او دو سال قبل هنگامی که از ویکتور هیوگو (نویسندۀ کتاب مجازات) دیدن کرد، از وی پرسیده بود، آن چیست که در طول زندگی بیشترین موجب ستایش و تحسین شما بوده است؟ چیزی را که شما کاملترین، زیباترین و بهترین همه یافته اید؟ ویکتور هیوگو در جواب به این سوال گفت: "آن گلاب است".

    این مصاحبۀ ما از ساعت دۀ صبح الی یک و پانزده دقیقۀ بعد از ظهر دوام نمود که ما شمه ای از آنرا در اینجا به نشر سپردیم. به آرزوی دیدار های مجدد شیخ با اجازۀ ایشان ، از نزد شان مرخص شدیم.
    شیخ جمال الدین قصد دارد یک اثر قطور سیاسی و فلسفی خویش را در نشریۀ معروف مجلۀ فرانسوی به مدیریت آقای "ماربو" که یک نشریۀ عالی و مشهور فرانسه است، طبع نماید.(مترجم)

  • استبداد و استعمار ستیزی "سید محمد عالمی"

    از جمله اموری که سید جمال را بسیار رنج می­داد، گرفتاری مسلمانان در زیر یوغ استعمار خارجی و استبداد داخلی بود، او می­دید که چگونه بیگانگان با سیطره بر سرنوشت مسلمانان و در اختیار گرفتن مقدرات آن­ها، منابع و سرمایه­های آن­ها را چپاول می­کنند. مسلمانان در برابر آن­ها خوار و ذلیل اند. از سوی دیگر در کشورهای که هنوز از استقلال نسبی برخور دار بودند حاکمان مستبد دمار از روزگار مسلمانان در می­آوردند.

    سید با توجه به این امور جهاد بی­وقفه­ای را در مبارزه با استعمار خارجی و استبداد داخلی آغاز نمود و همه توان خود را در بیداری امت اسلامی از خطری که اساس و بنیاد آن­ها را تهدید می­کرد، به کار برد. یکی از نویسندگان در باره نقش سید در بیداری امت اسلامی و ملل شرق می­گوید:« جمال الدین افغانی را باید رهبر پیشگام این بیداری دانست و نهضت او را نخستین پرتو فجر ...» دکتر حمید عنایت معتقد است که سید جمال در مورد مبارزه با استعمار رهبر ابداع­گر است او نخستین کسی است که پرچم مبارزه را بر ضد استعمار بر افراشت: « سید را در مورد مبارزه با استعمار باید رهبری مبدع دانست. ولی در باره جنبه­های دیگر فکر اجتماعی اسلامی، کسان دیگری پیش از او مانند طهطاوی و مدحت پاشا، به درجات گوناگون، برای عربان و ترکان سخن گفته بودند، لیکن هیچ یک از رهبران طراز اول اصلاح فکر دینی و اجتماعی در دوره زندگی سید به اندازه او در پیکار با استعمار و استبداد رنج نبرد و نیز همچو او جاذبه شخصی و نفوذ کلام نداشت. و راز محبوبیت و اهمیت او در تاریخ فکر معاصر اسلامی همین بوده است»

    سید در مبارزه با استعمار از هیچ کوشش دریغ نکرد، زیرا او معتقد بود که استعمارگران در پی نابودی اسلام و عقب نگهداشتن مسلمانان است، به نظر سید با انگلستان که مظهر استعمار غربی بود نه تنها به عنوان استعمارگر باید مبارزه کرد بلکه انگلیس «دشمن صلیبی» مسلمانان نیز است و هدفی جز نابودی اسلام ندارد و از آن رو با مسلمانان دشمنی می­کند که آن­ها از اسلام پیروی می­کند، و با نیرنگ می­کوشد سرزمین­های اسلامی را به قومی دیگر بدهد.

    از این رو سید از هر مبارزه ضد استعماری حمایت می­کرد، ادوارد براون در باره نقش سید در نهضت ملی مصر(1871م.) و نهضت تنباکو و انقلاب مشروطه ایران، می­گوید: «در این نهضت که ملل مسلمان را به سوی وحدت و آزادی سوق داد، هیچ کس مانند سید جمال الدین، که مردی بود با شخصیتی بس قدرتمند، شجاعت بسیار، کنشی خستگی ناپذیر...، نقش برجسته نداشت ... » سید با تشویق مسلمانان به مقاومت و پایداری در برابر استعمار، از علما اسلام برای درک خطری که مسلمانان را تهدید می­کرد، استمداد می­جست. برای این­که مسلمانان را در این مبارزه قویدل کند تلاش می­کرد به آن­ها نشان دهد که اگر متحد شوند و ترس را از خود دور کنند، می­توانند انگلستان را از گسترش خواهی و زورگویی باز دارند، ولی باید مسلمانان اول این ترس موهوم را کنار بگذارند.

    در مبارزه با استبداد نیز از هیچ کوشش دریغ نکرد، سید در نوشته­ی در مجله ضیاءالخافقین از وضعیت اسفناک مردم ایران زیر سلطه استبداد حکومت ناصرالدین شاه یاد کرده و از علما برای از بین بردن این استبداد که دارد ملتی را که یکی از درخشانترین سوابق را در تاریخ بشری دارد نابود می­کند، یاری خواسته و آن­ها را به قیام بر ضد استبداد فرا می­خواند :«کجایند دانشمندان؟ حاملان قرآن کجا هستند؟ پاسداران شریعت و مدافعان کیان امت کجا هستند؟! یاوران حق و عدالت کجا هستند؟! و... »

    سید برای از بین بردن استبداد، اساس آن یعنی حکومت مطلقه سلاطین را نشانه گرفته بود و مردم را به بر اندازی آن فرا می­خواند، تا خود ملت­ها سرنوشت شان را بدست گیرد و از آزادی که نعمت خداوندی است بهره­مند شوند. در نامه به یکی از دوستانش با این­که از آخرین روزهای زندگی خود خبر می­هد، اما از آرمانش که تلاش برای بیداری ملت­های مسلمان و از بین بردن استبداد و عادات که باعث عقب ماندگی مسلمانان شده است، دست بر نمی­دارد: «... این آخرین نامه را به نظر هم مسلک­های ایرانی من برسانید و زبانی به آن­ها بگویید که شما میوه رسیده ایران هستید برای بیداری ایرانی دامن همت به کمرزده­اید از حبس و قتال نترسید از جهالت ایرانی خسته نشوید از حرکات مذبوحانه سلاطین متوحش نگردید ... بنیاد حکومت مطلقه منعدم شدنیست شماها تا می­توانید در خرابی اساس حکومت مطلقه بکوشید نه قلع و قمع اشخاص، ... » و در این راه بیشترین رنج را متحمل شد، به گفته عبد الرزاق مصری: «افغانی در تاریخ جدید شرق نخستین مدافع آزادی بود هم چنان­که نخستین شهید این راه هم بود. در حقیقت، او پدر «رنسانس» جدید در اسلام بود.» «در واقع راز شخصیت او و همه فعالیت­هایش عشق او به آزادی و استقلال و نفرت او از هر نوع تجاوز، خواه داخلی و خواه خارجی، بود»

    و از دیگر اندیشه­های سید می­توان به عقلگرایی، طرفداری از روش اجتهاد در دین، فراخوانی مسلمانان به یاد گیری علوم جدید، بازگشت به منابع اصلی فکر اسلامی، و ... نام برد که این مقاله گنجایش پرداختن به همه این­ها را ندارد و خواننده را برای پی­گیری این امور به آثار منتشر شده­ای سید که درذیل معرفی می­شود، ارجاع می­دهم.

    آثار

    آثار سید به صورت پراکنده در جاهای مختلف منتشر شده است، اما آن­چه را که ما در این مقاله معرفی می­کنیم مجموعه کامل آثار ایشان است که با عنوان «الآثار الکاملة» در ده جلد به کوشش استاد سید هادی خسروشاهی به وسیله انتشارات مکتبة الشروق الدولیة در قاهره به سال 1423ه.ق. – 2002م. منتشر شده است، که محتوای مجلدات این مجموعه بدین شرح است:

    1. العروة الوثقی: مجله­ای که سید در پاریس با همکاری شیخ محمد عبده منتشر می­کرده است، شماره اول آن در 15 جمادی الاولی 1301 ه.ق. منتشر شده است و تا ذی الحجة همان سال ادامه داشته، که در مجموع 18 شماره از آن منتشر شده است؛

    .2 رسائل فی الفلسفة و العرفان: در بردارنده رساله­های زیر است: الف- مرآة العارفین، ب- الواردات فی سر التجلیات، ج- القضا و القدر، د- فلسفة التربیة و فلسفة الصناعة، ه- العلم و تأثیره فی الارادة و الاختیار،و- الرد علی الدهریین( ترجمه عربی رساله نیچریه به قلم شیخ محمد عبده)؛

    3. الرسائل والمقالات: در بردارنده رساله­ها و مقالات است که سید به زبان عربی نوشته است، مانند: الف- العلة الحقیقیة لسعادة الانسان، ب- المهدیة و المهدی السودانی، ج- باب مایؤول إلیه أمر المسلمین فی المستقبل، د- الحکومة الاستبدادية، ه- بابیة، و- السیاسة الإنجلیزیة فی الممالک الشرقیة، ز- الرد علی رینان( حول الاسلام و العلم)، و ...؛

    4. ضیاء الخافقین: مجله­ای که سید با همکاری گروهی در لندن منتشر می­کرده است، که از آن پنج شماره منتشر شده است؛

    5. تاریخ ایران و تاریخ الافغان؛

    6. خاطرات الافغانی (آراء و افکار): این کتاب به قلم محمد پاشا مخزومی نوشته شده است، و دربردارنده دیدگاه­های سید در موضوعات مختلف است که مخزومی در مدت اقامت سید در استانبول هر روز در مجلس سید حاضر شده و دیدگاه­های اورا می­نوشته است؛

    7. التعلیقات علی شرح العقائد العضدیة؛

    8. نامه­ها و اسناد سیاسی- تاریخی: دربردارنده نامه­های سید به علما، شاهان، وزرا، دوستانش و ... است؛

    9. مجموعه رسائل ومقالات فارسی، شامل: الف- رساله نیچریه، ب- در باره دین و فلسفه، ج- مسائلی در تعلیم و تربیت، د- سعادت و انسان و... است؛

    10. المستدرکات: مقاله­ها و نوشته­های سید که پیش از این مجموعه منتشر نشده است.

    برای شناخت شخصیت بزرگ مذهبی "شیعی" سیاسی علامه سیدالجمال الدین افغانی که شهرت جهانی دارد لطفا هرکسی علاقمند است به اثار وی رجوع نمایید تا به عمق نظرات ان فیلسوف پی ببرد..

  • با خانم یا آقای (م م) موافقم. باید دید خود خانم یا آقای پاینده در چه موقفی هستند. در رکاب استعمارگران و استعمار ستیزان؟ این مهم است نه آنکه به شخصیت این و آن تهمت زنیم.

  • شخصیکه افغانی بودن وایرانی بدون آن درشک قراردارد.شخیصیکه شعیه بودن وسنی بودن آن معلوم نیست .شخصیکه عضو ده لژ فراماسونیر بودورئیش لژ کوکب شرقی وبنیان گذار لژ محفل الوطنی شرقی درمصر بود.وشخصیکه میخواست کشور های اسلامی یک دست باشند وجلو نفوذ روس را به نفع انگلیس بگیرند.با این همه چطور به این شخص میتوان اعتماد کرد.
    به نظر بنده سید جمال الدین یعنی اسامه بدون اسلحه که به نفع انگلیس فعالیت داشت واسامه عبارت ازسید جمال الدین با اسلحه که به نفع امریکا وکمپنی های نفتی دست به مداخله درآسیا میانه میزند.
    برای معلومات بیشتر اینجا راکلیک کنید.
    http://fa.wikipedia.org/wiki/%...

    http://fa.wikipedia.org/wiki/%...

  • تصویر سید و نشانه فراماسونری

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس