صفحه نخست > دیدگاه > مرگ وجود ندارد

مرگ وجود ندارد

ببینید هزاران ترلیون حشرات بی معنی خلق نشده اند شاید هدفی بزرگی درآن نهفته باشد اما آنها بیشتراز6 ماه عمرندارند بهارتولد میشوند خزان می میرند!درحقیقت نه قیامتی برپا می شود ونه سوری ازطرف اسرافیل"ع" دمیده میشود تا این حشرات نابود گردنند
سعود "بختیار"
يكشنبه 29 مارچ 2009

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

حیات یک فرایند جاویدانیست! آرزومندم خواننده عزیز بــــــــــــاخود داری
وخویشتن داری به قضاوت وداوری درارتباط به این مقاله بپردازد، انسان رامیگویند موجود دوبعدی است که یکی را روح و بخشی دیگری را مادی مینامند که جسم فزیکی انسان راتشکیل میدهد .

به نظرنگارنده بحث چگونه بودن ماهیت انسان به مراتب پیچیده، مرموز، قابل تفسیروتحلیل است، درتعاریف که ما تا اکنون ازانسان داریم به مفاهیم دیگری که نقش لشکرخاموش وپنهان را درفرایند زنده گی بازی میکنند! که میتوانیم از عشق، عاطفه، احساس، غیرت ویا عدم غیرت، میزان عقل مندی وحواس پنجگانه وغیره که همه قدرت های قابل ملا حظه وغیرمحسوس اند! تا اکنون هم دوکتوران وهم روان شناسان توجه ناچیزبرای شناخت واقعی این مفاهیم نموده اند. حالا نکه واقعیت آدمیت را همین مفاهیم تکمیل مینمایند، من میخواهم سیردایره وی حیات را دراین بحث به نگارش بگیرم، ما تنها همانقدردرمورد انسان آگاهی داریم که دررحم مادربصورت یک پارچه گوشت بوجود آمده وآهسته آهسته درچهره یک انسان کوچک درمیآید، تولد میشود،به جوانی می رسد، بزرگ می شود افکارواندیشه اوفرایند تاریخ را رقم می زند، سرانجام می میرد وبه تعریف ما به نابود می پیوندد، به گفته شریعت اسلامی مورد مجازات و یا مکافات قرارمی گیرد که دقیقاً چنین است، متعاقبأ روحش به بهشت ویاجهنم می رود، وانتظار روز رستاخیر را می کشد . اما جسم دوست داشتنی وزیبای انسان خوراک ملیون ها حشرات واستخوان آن طعمه خاک می گردد.درحقیقت باخوردن اعضای ما حیات ملیون ها جانداردیگری درحرکت می افتد، فکرنمائید آیا تحمل شنیدن این خبر حولناک را دارید که همین لحظه درقبرتاریک وجای پرازواهمه هستید ! ماری آمده چشم شما را بلعیده وازطریق سوراخ چشم وارد فرق شماشده ومغزسرت رانیز می خورد !!! مغزچقدرماده حیاتی را تشکیل میدهد که بایک لحظه اخلال ویاتوقف درفعالیتش همه چیزازاداره خارج می شود وانسان را ازصف همقطارانش بیرون میکند این موضوع باورنکردنی، اما یک واقیعت انکارناپذیراست.چنین معامله شاید باهمه انسان هاصورت گرفته باشد حتی بامغزادیسن،کوپرنیک، ماکسول، ایلر، بیرنول، انشتین و... که همه اینها افتخارات بزرگ در راه خدمت به بشریت بدست آوردند، سعی وتلاش آنها انسان را از زنده گی بدوی وبومی به مدنیت امروزه رسانید. این وضعیت برای هرانسان تکان دهنده است اما باخوردن عضوشما حیات وزنده گانی گزندگان، مورچه گان گژدمها مارها وغیره ادامه می یابد، باختم حیات ما حیات دیگری آغازمی شود، ازروغن جسم وازاستخوان های شما زمین قبرستان انرژی میگیرد علف می روید حیوانات میخورد وباعث تامین ماده حیاتی دروجود حیوانات می گردد، درختی درمقبره غرس می شود ازگردش صد ها سال انرژی دراجسام مختلف سرانجام دردرختی به توت ویاسیبی تبدیل می گردد ، انسانی دوباره اورا میخورد بازبه انرژی تیدیل می شود به حواس پنجگانه ما به حرکات قلب ،شش، گرده ،معده وغیره تقویت می بخشد به نطفه تبدیل می شود ، سرانجام انسانی دیگری به وجود میآید، واین پروسه پهناورادامه دارد ،یک دور،یک تسلسل،یک حرکت حلقوی وپایان ناپزیر درجریان است. اما انسانی که دوباره دیده به جهان میگشاید، کجا ازخود سوال میکند که ما ازکجا آمدیم وبه کجامی رویم؟ وازاین جمله سوالات زیاد دیگری. چنانچه که خود مانیز هیچگاهی ازخود نپرسیده بودیم. انسانی که بعد ازتولد یک ساعت زنده گی مینماید ازجهان همان قدر لذت می برد که انسانی دیگری ازصدسال عمرخود برده است، مورچه ای دریک لحظه عمرخود درهمان درز زمین که جزء ازطبعیت است وجزتاریکی چیزی دیگری نیست وما آنرا خانه مورچه گان می نامیم ، همان عشرت را مینماید که یک جن درهزاران سال زنده گانی برده است، زندگی دررحم مادرهمچنان مانند زنده گانی در جهان دوست داشتنی است برای همان طفل وشاید درزمان تولد نا راضی ازآمدن به جهان بیگانه ی باشد که اکنون ما درآن زیست می نمائیم . قدرت خداوند بی پایان است عقل انسان برای درک همه چیز قادرنیست وقد نمی دهد. اما این بدان معنی نیست که خاموشی اختیارکنیم. ببینید هزاران ترلیون حشرات بی معنی خلق نشده اند شاید هدفی بزرگی درآن نهفته باشد اما آنها بیشتراز6 ماه عمرندارند بهارتولد میشوند خزان می میرند!درحقیقت نه قیامتی برپا می شود ونه سوری ازطرف اسرافیل"ع" دمیده میشود تا این حشرات نابود گردنند. بااندکی تغیردراقلیم همه نیست ونابود میشوند ، ازمرگ وزندگی آنان هیچ تاثیردرروند زنده گی ما ایجاد نمیشود. شاید اگرتعدادی ازاین حیوانات، خون سرد درفصل بهار زنده هم شوند ممکن اززنده گی قبلی شان درفصل دیگرهیچ چیز به یاد نداشته باشند که گویا ماقبلا حیات داشتیم درچنین جهان زنده گی می کردیم واکنون دوباره زنده شده ایم .اگرهمین لحظه آکسیجنی راکه ما انسان ها تنفس می نمائیم برای یک ساعت به میتائیل ایترتبدیل شود همه بشریت حیات خود راازدست می دهند بدون اینکه درحیات درختان وجنیات تاثیروارد شده باشد ویا برفرایند زنده گانی سایر مخلوقات درسیاره های دیگر که آنهم جزء ازجهان مااست ویا اینکه دروضعیت آبادانی جهان تغیروارد شود.واگرقیامتی برپاشود همه چیزازهم بپاشد درفرازخاکسترجهان بازحد اقل گیاه هانی میرویند وازبقایای انرژی بجامانده تغذیه مینمایند، ببینید بازحیات درچهره وسیمای دیگری ادامه یـافت که اینک سخن مولوی مبین استدلال من است وی .

چه زیبا تفسیر میکند مراحل مرگ را مولانــــــــــــا جلالدین "بلخی رومی"

ازجمادی مردم و نامی شـــــــــدم/ ازنما مردم به حیوان ســــــــــرزدم

مردم ازحیوانی و آدم ـشــــــــــدم/
پس چه ترسم کی زی مردن کم شدن

حمله دیگربمیرم ازبــــــــــــــــشر / تا برآرم ازملائک بـــــــــال وپــــــر

باردیگرازملــــــــک پران شـوم / آنچه اندر وهم نــــــــــاید آن شـــــوم

پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم کــــــــــانا الیه راجــــــــــعون

واژه های کلیدی

دين، عقايد و باورها
آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • مشکل شما اشخاص بی مدنیت در اینست که در تائید سخن تان مانند فرزند دود وآتش به کلام مسلمین تکیه می کنید ،افراد کم فهم وخرفهم چه دانند ودین،؟ ای کودن خان! اگر به طقلی لذت زن را بیان کنی او فکر می کند یا این لذت مانند شکراست ویا مانند کباب ،زیرا او به این توانایی نرسیده، آلان جناب بیولوژی شناس ،ازراوش کسب فیض نمودید ، وشروع به قور قور می نمائید ،کله ی خر به یاسین چه می داند.آرین تورانی

    • آرین خان ! کمی حوصله نمائید هنوز اول کاراست . بیقراری وسراسیمه گی آدم را به جنون میکشاند . بدورازجان عالیجناب . بنظرم بحث وگفتگو هنوز به بیولوژی وفلسفه نرسیده وراه درازی باقیست . جناب آقای راوش نقدش را درست ازمانفیست ترور وخشونت ( کتابی بنام قرآن ) آغازداشته است . ایشان با ارائه مثالهاومستندات ازمتن این کتاب باصطلاح آسمانی ، بصورت بسیار ساده ثابت میسازد ، که اعمال ورفتار ضد انسانی وشنیع جریانهای اسلامی درجهان امروز منجمله طالبان درافغانستان پیاده نمودن آن احکام آسمانی آنهم بصورت درستش میباشد. درجهل مضاعف بسرمیبرد ، کسیکه هم خودرا بیولوژی دان میداند وهم به جن باوردارد.بهترخواهد بود اگر در رابطه به مدارک وشواهد ارائه شده ازجانب آقای راوش نظردهید وبعدآ همه باهم بسراغ بیولوژی میرویم . شادمان باشید

    • سلام برشما!خوب است که افغانستان مانند شما نقاد باحوصله وباادب دارد که نمی داند چه بنویسد وچگونه بنویسد! آنهم درحالیکه منظورمن راندانسته معنی ومفهوم مطلب مرگ وجود نداردرا نادانسته،به یاوه گویی پرداخته ،باذگراین مطلب من حیات یک فرایند جاویدانیست رابه بررسی گرفتم، ببخشید دوستم.

  • این کشفی تازه نیست، فقط به ما گونه ء دیگری آموخته اند.

    هر ذره که بر روی زمینی بوده ست

    خورشید رخی زهره جبینی بوده ست

    گرد از رخ آستین به آذرم افشان

    کان هم رخ خوب نازنینی بوده ست

    (حکیم عمرخیام)

  • آقای عزیز ومحقق گرامی : آدمی که ازبیولوژی کوچکترین آگاهی ندارد وبا پی هم چیدن چند کلمه ی خرافی می خواهد همکارانگریز باشدوبه نوبه ی حود ضربه یی به عقاید مردم بزند چه باید گفت جز عمل بالمثل یعنی برخورد خرافی . همین آقاادعادارد که درصورت انهدام جمیعت انسانی دراثر نبود اوکسیجن... نباتات وسایر زنده جانها می توانند به حیات شان ادامه دهند درنیتجه حیات تا بی نهایت می تواند دوام کند اگر یک مدعی به علوم حشره شناسی وگیاه شناسی اندکترین معرفت داشته باشد چنین دیوانه گی نمی کند : ایجاب اندک توضیح : نباتات ازراه ِ ریشه آب را جذب می کنند توسط نلهایی به برگ انتقال می دهندو دربرگ باجذب کاربن دای اکساید هوا ،تحت تاثیر نور ،عملیه یی رخ می دهد که فوتسنتز (ترکیب ضیایی ) نام دارد درعمیلیه ی مذکور مالیکول اوکسیجن همرای قند تولید می گردد درصورتی که نباتات نمیرند هرگز تولید اوکسیژن پایان پذیر نیست ودرصورتی که گیاهان (چه دربحر ویاخشکی) همین امروز نیست گردند ما برای فردا برای تنفس ذخیره یی نداریم .ازینرو آیا خود گیاهان فقط برای ما تولید می کنند خودشان احتیاجی بدین عنصر ندارند ؟ برعکس ساخت سازمان حیات را خداوندمتعال خیلی بهم مرتبط وپیوسته بنا نموده ،نباتات چون آدمها وسایر حیوانات به اوکسیجن محتاجند اگر یک روز به ریشه این ماده نرسد همان روز نقصانش دربرگها معلوم می گردد یک دهقان هم می داند که زمینش را چرا بیل می زند ونرم می کند اگر زمین سوراخ نگرد دوساختمان طبیعی خاک ازبین رود امکان نفوذ آکسیجن در زون ریشه قطع می گردد نخستین ضرر ی که درریشه می رسد تاسیده شدن آنست وغیره... آقای محترم میرهزار یقیناً شما مرد پرحوصله هستید مگر شرم نیست که دربزرگترین سایت افغانستان چتیات وچرندیات مطرح گردد اگر قرار باشد یک خارجی یی ،سایت شمارا زیرمطالعه داشته باشد درقسمت جدالهای سیاسی مسلماً شک وتردید نیست که : سخن گاه است :اما گرایشات به سوی لادینی ازراهِ ثبوت ودست انداختن به علوم طبیعی بدون دسترسی به گوشه ی این دانش مسخره گی نیست ؟ ازینطریق به آقای منکر باید گفت که شعرمولانای روم تعبیر دیگری دارد نه آن الحاد خام وناآگاهانه یی که شما آن را کشف نموده اید وازسوی دیگر امیداست یک ولی یی مانند مولانارادرکفر تان شریک نکنید (لطفاً به بیولوژی صنف8) مراجعه کنید ودرتعابیر کفر ی تان به مدارک دینی تمسک نجوئید جزآثار ولادیمیر اولیانوف وکارل مارکس یهودی ! آرین تورانی .

  • دوست عزیز اقای بختیاری!

    من بعد از مطالعه نوشته تان کاملآ مطمئن نشدم که شما موضوع فلسفی را طرح میکنید یا مطالعات زیست شناسی را؟در مورد چگونگی تغذیه موجودات بحث مینمائید و یا چگونگی رشد جنین یا دوران حیات یک موجود زنده.
    چیزی در مورد نقش باکتریها ونقش گیاهان نفرموده اید. بدون عملیه ترکیب ضیایی (فوتوسنتزس)هم حیات در زمین نا ممکن است و بدون تجزیه و تخریب موجودات مرده توسط باکتریهانیز به همین ترتیب.از زنجنیر غذایی به صورت غیر مسلکی یاد کرده اید.من با مطالعه همه کاملآ مطمئن هستم که متاسفانه شما در مسلک بیولوژی تخصص ندارید.همه مطالب را از روی تجربه و احساس شخصی خود تان نگاشته اید.خوب زیاد اهمیت ندارد.در آینده اگر خواستید مقاله علمی بنویسید صرف در چوکات مسلک باشد.منابع و ماءخذ را فراموش نکنید.

    بیولوژی موجودی را بنام جن و یا اجنه(جنیات) نمیشناسد.جالب است که شما عمر آنها را هم هزاران سال حدس زده اید.از کجا به این مطالب دسترسی پیداکرده اید؟چطور میدانید که یک طفل از تولد خود ناراض است؟
    چیزی بنام روح تا حال در علم بیولوژی ( و یا روانشناسی)نه مشاهده شده و نه مورد مطالعه قرار گرفته است.

    مطالبی را مورد نگارش قرار داده اید که هر کدام برای تشریح و درک به چندین کتاب و سالها تحصیل نیاز دارد.مثلآ رشد جنین انسان از القاح تا چهل هفته ،تا ولادت معمولی با یک جمله و یک کلمه تشریح نمیگردد.ضمنآاصطلاح پارچه گوشت هم به یک جنین بیشتر به اصطلاح یک قصاب میماند تا علم.دوست عزیز ایا شما به .Reincarnation یا تناسخ و باز زایی اعتقاد دارید؟اگر در اینباره صحبت میکنید موضوع کاملآ جداگانه یی است.در اینباره با کاهنان بودایی و هندویی در تماس شوید.بااحترامات فراوان

  • افسوس که میر هزار هم بلاخره ترسید!

    مه فکر میکردم که شاید یگانه ژورنالیست شجاع میرهزار است که بدون ترس و هراس هرنوع مقاله ره چاپ میکنه، اما امروز متوجه شدم که مقالهء که تحت عنوان تلویزیون آرزو....استاد عطا بود دوباره از سایت ناپدید شده.

    حالا ما چی فکر کنیم؟! اوستا عطا بری میرهزار رشوه داده؟ یا هم اینکه میرهزار ترسیده؟

    اگرجواب قانع کننده داده نشه، صدها خواننده ای سایت مانند مه شاید دیگر سری به ای سایت نزنیم و برعلاوه میرهزار را هم در جمع فروخته شده گان حساب کنیم.

    با احترام

    علی جاغوری

    • تلويزيون آرزو دستگاه پروپاگند مافيای قومندان عطا!

      از غصب زمين های دولتي تا قاچاق مواد مخدر توسط مافيای عطا ، چورچپاول دارایی های عامه، انحصار بازار فروش اقلام مختلف ومهم توسط شركت های شخص والي و.../ نویسنده: بهنوش

      شنبه 28 مارس 2009

      ---ديدگاه---

      هيچ مطلبی از سایت کابل پرس? حذف نمی شود مگر اينکه خود نويسنده با دلايل قانع کننده چنين درخواستی کند. در ضمن هيچ مطلبی هميشه در صدر مطالب نخواهد ماند و مطالب جديد جايگزين می شود. برای دستيابی به مطالب از جستجو استفاده کنيد و یا به بخشی که مطلب در آن نشر شده برويد.

    • این شعر با مضمون آفای بخیار ارتباط ندارد وجه مشترک عنوان آن میباشد. انسان مرگ ندارد

      این دمت که روح در قالب توست - فردا تو در قالب روح خواهی بود

      هرشبی را سحریست ، روز روشن را شب تاریک

      ای کاش ! شب نمی بود و خوابی نمی بود

      عمر دوچندان میشد ، زندگی بادوام میشد

      ای کاش ! مرگی نبودی ، دردی نبودی و غمی نبودی

      زندگی بودی و زندگانی می بودی ، حیات ابدی می بودی

      حیاتت ، حیات ابدیست عزیزم !

      آدم چو آمد بجهان دیگر نمی میرد

      موقف بدل میکند ، ماحول بدل میشود

      از خود خاکستر میسازد ولی نمی میرد

      او چگونه میتواند بمیرد ؟

      در وجود او روح خدا دمیده

      آدم نمی میرد ، هرگز نمی میرد

      ناسپاسی می کند ، گستاخی میکند

      از خود منکر میشود ، از خدامنکر میگردد

      در میان آتش و شعله میرقصد

      لیکن آدم هیچگاه نمی میرد ، هرگز نمی میرد

      سفر میکند سیر میکند ، ماحولش دگر میشود

      ازین دنیا بعالم برزخ میرود ، تا صبح قیامت میخوابد

      او در قالب پرند سبز در می آید

      او در قصر یاقوتی و مرجانی می ماند

      او با حوران همبستری میکند ، آب کوثر مینوشد

      آدم چگونه خاک میشود وز صفحه هستی پاک میشود

      آدم هیچگاه نمی میرد ، او نمرده , او نمی میرد

      او را در اطاق مجرمین می اندازند

      از او سوال میشود ، از او جواب میطلبند

      او نمرده ، او در قید خانه هست

      او در بند هفتاد زنجیر و زولانه هست

      او در کوره آتش خانه هست

      او نمرده ، دارد زجر میکشد ، عذاب می بیند

      عذاب و زجر آنچه کرده است

      روزی می رسید کزینجا بر میخیزد

      آیا مرده برمیخیزد ؟

      آدم فقط موقف بدل میکند ماحولش دگر میشود

      باورت هست تا این دم چند تن خورده ای

      چند چند هزار لیتر نوشیده ای

      طول و عرض جهان را بیگمان پیموده ای

      بیشتر از وزن وجودت فقط گریسته ای

      نصف عمر دنیا را خوابیده ای

      ملیون ها حرف گفته ای و بلیون ها حرف شنیده ای

      به خروار ها را جویده ای و رمه ها را بلعیده ای

      به متر ها موی و ناخن بریده و ملی ملی نمویده ای

      از پیشانی پدر پریده ای و به بطن مادر آرمیده ای

      سطل سطل شیر وجودش مکیده ای

      از دو تن آفریدی و بگو چقدر آفریده ای

      گاهی بدین افکار افتاده ای , فقط قهقه خندیده ای

      آیا موجود بیهوده ای یا آنچه شنیدی ندیده ای

      داستان رستم و سهراب شنیده بودم

      گویی رستم در مقابلم قرار دارد

      سهراب را می بینم که در مقابل پدر ایستاده

      اینک او بر سینه پدر افتاده

      حتی صفات لباس و بند و بازویش را برات بازگو میکنم

      قصه شنیدم گویا او را دیدم و راستش پنداشتم

      چرا وهشت قبر را احساس نمی کنیم

      چرا از سر سوال ملایک سرسری میگذریم

      چرا چون قصه افراسیاب دقت نمی نمایم

      چرا آخر چرا ؟

      قصه های دروغ دیو و پری میشنویم

      دره ها و کوه قاف را می پیمایم

      جان دیو را در وجود طوطی می پذیریم

      تلسم و جادویش را می قبولیم

      با آنکه میدانیم افسانه خودساخته بیش نیست

      چرا در کلام ربانی تعمق و تعقل نمی کنیم

      چرا در عمق احادیث رسول بر حقش داخل نمی شویم

      چرا ؟

      ایمان ما ضعیفی می کند

      ضمیر و وجدان ما سستی میکند

      عقول ما کمرسی میکند

      قبل از تفکر, ابلیس لعین پیش دستی میکند

      ما را مشغول قصه ها و افسانه های بی اساس میگرداند

      بر راه دیگر میبرد

      تا نه اندیشیم که کیستیم و ندانیم که چیستیم

      تا نفهمیم از کجا آمده ایم و ندانیم بکجا میرویم

      تا ما ازین جهان بجهانی دگر رویم

      او میخواهد که بیخبر و بی هنر رویم

      بی خدا و بی رهبر رویم

      او ملایک قبر را بر ما خشمگین تر میکند

      عذاب الهی را بر ما سنگین تر میکند

      چشمان ما را کور گوش ما را کر میکند

      روز محشر را بر ما شرم سار تر میکند

      آن خدای قهار را بر ما قهر تر میکند

      ما را بر جان مان ستم گر میکند

      چرا نمیدانیم ! چرا نمیفهمیم ! چرا احساس نمیکنیم

      رهنما و رهبر که قرآن است , منبع حکایت که قرآن است

      همه راست همه کلام الله

      آیا از الله را ستگو تر سراغ داری ؟

      آیا از رسول او صادق تر سراغ داری ؟

      چرا در عمق کلامش نمی نشینی

      کلام ربانی شنو که چه شیرین است

      روح بخش و هم جان آفرین است

      بعد او ز مردی شنو که امین است

      آن مرد صادق خاتم النبین است

      باور و یقینت را تحریک کن

      باور نما هر حدیثش قابل باوراست

      آخر او فرستاده ای خداست و پیامبر است

      او در میان امواج بحر حق شناور است

      حکایت از او شنو , هدایت از او گیر

      از مکافاتش بر خود ببال و از مجازاتش بر خود بترس

      اما ما افسانه شیرین و فرهاد میخوانیم

      لیلی را حق بجانب , مجنون را مظلوم میدانیم

      زار زار در برابر عشقش میگریم

      بحال زار خودت گریه کن

      از برای خانه تنگ و تارت گریه کن

      خانه سر بمهر و بند , که نشستن نتوانی

      مور است و کرم ها , گژدم ها و مار ها

      وحشت است و دهشت ها

      منکر است و نکیر و آن فرشته عذاب ها

      ای بیخبر ! تو در آنجا زنده ای

      با چشم و گو ش و هوش عذاب را چشنده ای

      حس درد در تو زنده است

      موسیقی را غذای روح میدانی

      آن روحیکه میتواند غذا بخورد عذاب هم میکشد

      آن روحیکه با جام شراب مست میشود

      مزه سوختن را نیز میچشد

      خاطر جمع باش که روحت هیچگاه نمی میرد

      اصل تو آن روح است نه کالبد بیجان

      این دمت که روح در قالب توست

      فردا تو در قالب روح خواهی بود

      حیات ما حیات ابدیست عزیزم

      آدم چو آمد بجهان دیگر نمی میرد

      هرگز نمی میرد , هرگز نمی میرد

      خلیل الله انصاری

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس