احمد ظاهر شصت و يک ساله شد
نويسنده: رزاق مامون
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
گردش روزگار، احمدظاهر را گام به گام به سوی پیری میبرد؛ اما گردش رازناک سال ها و ما ه ها ،در هر نوبت،احمدظاهر را با چهرهء تازه و سیمای تابناک تر به سوی ما برمیگرداند و درعین زمان به نسلهای پس از خودش هدیه میدهد. این رازیست که درعمق فلسفه جاویدانه هنری احمدظاهرنهفته است.
من از نخستین آوان آشنایی با ترانه های احمدظاهر، تقریبا او را از پس حریر آهنگهای اندوه رنگش شناخته ام. رنگ زیبایی زدن بر پیچ و خمهای رنگارنگ اندوه ناگفته انسانی، یکی ازظرافتهای مشهود و درخور بیان احمدظاهربه شمار میرود.
در آمیزی فطری احمدظاهر با فاجعه پنهان هنری، به عوامل نامشخصی در پیوند بوده است که فقط خود احمدظاهر( اگرتاکنون زنده بود) ، نقوش پیچیده آن را میتوانست درزیر وبم آهنگهای بیست وهفت سال اخیرخود درهم بیامیزد.
احمد ظاهر به برکت جوهر طبیعی وسواس و بی قناعتی، در اجرای آهنگها و گزینش اشعار، از همان ابتداء راه خود را از دیگران جدا کرد. این فرآیند،هرچند در آغاز کارنامحسوس مینمود؛ در دوره های بعدی برازنده گی خود را آشکارساخت.
در آفریده های احمدظاهر،قوام یک نوع اهتزاز آمیخته با غلظت ناگزیر درصدا، صدای اندوه و تاسف دربرابر هرصدای طبیعت و آوای درون انسانی ، چند آوایی عجیبی را در یک واحد صدایی آهنگها متحقق گردانیده است .
مجموعه یی از دلتنگی های تفسیر ناشده، بن بست، موقعیت های انسانی هزاران رنگ ، بیچاره گی وهمچنان مناعت بی پایان برای رسیدن به رازها وارزشهایی که هیچکسی به طور کامل به آن نرسیده است، بن مایه های اصلی ترانه های احمدظاهر را درست کرده است.
سوختن درکنار زیبایی وسعادت، تشنه گی درکنار رود بار وصل ورسیدن به مراد، ورق گردانی کتاب بزرگ حسرتها و نرسیدنها به دورنماهای رویایی موهبتهای زنده گی، باریک راه ها و گردنه هایی هستند که روح احمدظاهرپیوسته از آن عبور میکرد و بازهم عبور میکرد وبازهم ... برای آن که بودن و چه گونه بودن تفاسیری تازه تر بیابند و تازه گیها به فلسفهء مفاهیمی والا تربدل شوند تا بتوان زنده گی را هر لحظه به شیوه تازه تعریف کرد و آرامش ومحیط ایده آل آفرید.
احمد ظاهر درچندین فصل به اجرای آهنگهای شاد و مست روی آورد اما سلسله شاد خوانی به زودی درآهنگهای بعدی، رنگ ونواختی دیگر به خود میگرفت و احمد ظاهر به گرایشها و دغدغه های انفسی خودش بازگشت میکرد.
طوفان و دگرگونی:
احمدظاهر درآغاز تحولات گیچ کننده سیاسی و اجتماعی، (1358) طعمه طوفان بی مروتی گشت اما در ادامه حرکت این طوفان، درمسیر ها و موقعیت های مختلف با من و شما نفس کشید و هنوز هم وفادار باقی مانده است. درسفر غمبار سرنوشت، کاروان های شکسته دلی، مرگ، یاس ، بی حرمتی ، مهاجرت و فقر، از افغانستان به سوی سرزمنین های غربت راه افتادند و احمد ظاهر درهمهء این سفر ها، حضور درونی شده خود را حفظ کرد و درفضای بیگانهء خانه های مهاجرت و خیابانهای شهرهای شلوغ ، با زبان روح و قلب ساده و مجروح ما آواز خوانده است.او گام به گام با اندوه و عشقهای مهاجر، آدمهای زخمی از بیوفایی های ناگهانی و اعتماد فروریخته دردلها و چشمها، درکنار من وشما، صحراهای خشک بی عاطفه گی ، گریه و تنهایی را درنوردید.
"انقلاب" تزریقی در افغانستان برای خیزش زود هنگام گرایشها و پرخاشهای اجتماعی زمینه مساعدی فراهم آورد. وقتی فصول جدید ویرانی ودگرگونی ، سلولهای حیات اجتماعی را به انفجار کشانید، موسم پیدایی تجربه های تکان دهنده و متضاد انسانی نیز درروان هریک ازما لانه گرفت.هنر آواز خوانی که در بسترسی سال قبل ازآن به یک نوع زمزمهء آرام و اجتناب ناپذیر صبح وشام دلها مبدل شده بود؛ نیز با دلهره ، ترس و انفجارنیاز های غیر قابل تصورانسانی درهم آمیخت.
احمدظاهر درنخستین حمله صاعقه آسای انقلاب همچون درختی بر زمین مرگ افتاد و فرصت نیافت که همپا با امواج تجربه های نابه سامان وگمشدهء تاریخی ارزشها رهسپار دوره پیری شود. اما او پیش ازین بلایا، آیینه های اعجاب انگیزی را برای ما به میراث گذاشته است که حجم قدرتمند تجارب عمیق وظرایف به غربت کشیده انسانی ما در سالهای گمشده گی را نمایش میدهند. روند شگوفایی احمدظاهر، گذر از باریک راه های سخت کوشی و ریاضتی بود که هیچگاه از زبان خودش در خصوص پیچ وتابهای کار و تکاپوی مستمر شباروزی سخنانی به گوش ها نرسید و منتی بر کس نگذاشت.اما نوازنده گان ویاران، از تلاش های عاشقانه و پیوسته او در عملیه تولید یک آهنگ روایت ها بر زبان دارند.
گذر احمدظاهر ازمراحل "یارگیری" ،" مستی های ناپخته و آمیخته با "چنگ ونی " به سوی بیابانهای رهایی و فرار از "ناله های گره شده در دل" و تحمل اندوه بار مظاهر بیهوده گی و لغزیدن درورطهء ناامیدی هوشمندانه، شور باطنی منحصر به فردی را آشکار میکند.
احمد ظاهر به زودی با حساسیت های زود رس باطنی نسبت به پدیده های خوابیده در آنسوی مظاهر زنده گی کنار آمد. حاصل این خلوت رازگونه با مفاهیم هستی وچیستی ، شماری از ناب ترین آهنگهایی است که بار فلسفه و عرفان خراسانی را بر دوش میکشند.
***
اگرپیدا بود پنهان من آن پیدای پنهانم
وگر دانا بود نادان من آن دانای نادانم
***
نبری گمان که مفتی به خدا رسیده باشی تو ز خود نرفته بیرون به کجا رسیده باشی
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید معشوق درین جاست بیایید بیایید
زمزمهء گمشده:
احمد ظاهرپس از یک دورهء تجربه های شادی بخش محفلی، فعالیتهای هنری اندیشمندانه یی را در پیش گرفت که پس از مدتی درامواج سنگین شور زنده گی و سودای عدم فرورفت و رنگ شک و تردید و نیاز های غمناک انسانی، با ترانه هایش ممزوج گشت. این به معنای کمرنگ شدن سالهای بیخیالی بود.
درین سالها، به هر میزانی که ترانه های احمدظاهر بردلها، شادی و هیجان میریخت، در لابه لای این جنگل خاموش، نسیم زمزمه های گمشده جاری بود. این نسیم گمشده، خودی ناقرار، پالایش شده و رو به کمال احمد ظاهر بود که مانند دستی از غیب، آهنگهایش را هدایت میکرد وآرایش میداد. هرچند مرگ زودرس،ظاهرا به گردش زمزمه های گمشده در تاروپود ترانه های احمدظاهر نقطه پایان گذاشت، اما احمدظاهر همچنان به عنوان مبداء زمزمه های گمشده درپس آهنگها به حیات جاویدانه گی اش ادامه میدهد.
در پس هر آهنگ احمدظاهر، روح غریبه یی به دنیا نگاه میکند این روح در تب جستجوی رازهای نگفته و زیبایی های به تصور نیامده، میسوزد و حسرت میبرد. اندوه ملایم ناشی از رنگ باختن زیبایی و حضور زشتی ها و پلشتی های قدم به قدم واجتناب ناپذیز زنده گی،مفاهیمی اند که از یک قطره طوفان میافریند و سرگردانی میزاید. سیمای روح، دربستری میارمد که دیگر راهی برای رهیدن از بستها وبن بستها نیست. فقط مقام حال باقی میماند برای نشستن بربالهای وارسته گی و به سامان رسیدن. همه چیز رنگ عوض میکند و از عالم ظاهرتهی میشود. نگاه دل به زنده گی میتابد و زنده گی، فارغ از افسانه های نام وننگ ظواهر به سوی رهرو غریبه دامن میگستراند تا به موج سودا مبتلا شود، سودای دغدغه های خزیده در سینهء دشت جنون زنده گی که ایستگاه سعادت در آن نامریی است وانباشته از تردید. واز برای غم، سینه دنیا بس تنگ است و خلعت کلام بر قامت اندوه و زیبایی ناساز میافتد.
فصل آشتی ناخواستهء هنر و پریشان حالی از راه میرسد و درین احوال، ذهن ناقرار، ره صد ساله
پرسشهای نهفته دردل را یک لحظه میپیماید تا روزنی از حقیقت واطمینان گشوده شود که هیچگاه چنین نشده است و فتوای دل چنین است که چنان شود. درین سفر جستجو، کسی به گدایی میافتد، کسی را حال ابترنصیب میشود و کسی برمسند پادشاهی میرسد.
احمدظاهر درآغاز راه، دربرابر مظاهر غول آسایی ایستاده بود که عاقبتش ناپیدا مینمود و گاه گاه سایهء نومیدی از سرش میگذشت وهمه چیز از مضمون خود تهی میگشت. حالت ناگشوده یی که هر لحظه آدمها را به ساده گی سوهان میزند تا هیچکسی صدایشان را نشنود جز با ترانه و جنون و دیوانه گی. اما دل به کار خویش است و،ثروت بی زوال حالی به حالی شدن را ازدست نمیدهد و دست از طلب برنمیدارد تاکام دل حاصل آید. عشق به میدان آمده است تا هر آنچه غیر از خود را به رنگ خود درآورد ؛ و از ره کعبه عاشقان نشانی دهد.
احمدظاهر به کاروانی میپیوندد که قوم به حج رفته را به سوی بصارت دل فرامیخواند و جایگاه معشوقه را درمقام دل میاراید. این زمزمه گمشده را پایانی نیست و الحق که چنین بادا.
اشاره: آقای رزاق مامون، نويسنده و روزنامه نگار معاصر افغانستان، اين نوشته را سال گذشته به کابل پرس? ارسال کرده بودند. با توجه به 61 سالگی احمد ظاهر، مناسب دانستيم اين نوشته را دوباره نشر کنيم. عنوان اصلی نوشته " احمد ظاهر شصت ساله شد" بود که با اجازه ی آقای مامون آن را به " احمد ظاهر شصت و يک ساله شد" تغيير داديم./ سردبير
پيامها
13 جون 2007, 13:56, توسط یزکثیف مسعودف
من نمیدانم برای قرار داد آتش بس بز کثیف مسعودوف با روسها دیگر به چه سند ضرورت دارید ؟ امروز رهزنان مسعودوف با افتخار از این قرار داد یاد میکنند. زیرا این قرار داد باعث شد که بز کثیف مسعودوف برای مدتی بر سر سوته روسها نشسته از جهاد یاد کند. امروز این افتخار بز کثیف مسعودوف به برادرانش ولی و ضیا مسعودوف و شیطان الدین ربانی به میراث رسیده و آنها از سر سوته امریکایی ها در بگرام از جهاد حرف میزنند.
13 جون 2007, 14:32
You, wicked and jealous Faschist, this article is about Ahmad Zahir, not Ahmad Shah Masoud. These two Ahmads are the pride of Afghanistan. I believe you hate Ahmad Zahir as much as you hate Masoud, because Ahmad Zahir never sang a Pashtu song. I think eventually, the pain of jealousy is going to burn you alive. Enjoy your pains, Patoni Gula..
14 جون 2007, 04:40
shoma ba zadan ain gapa sabet mikoni ka pashton cheqadar fashist nejad parast ast del pashton por az nafrat zehn pashton por az ain gapaie bihoda va haqle pashton haqle khar ast.
14 جون 2007, 04:44
agar masud namibod name shoma amroz pashtonof mibod
15 جون 2007, 06:24
تو یک انسان بی عقل لوده استی به شخصیت یک انسان توحین کردن کار خوب نه بلکه نامردهای فاشیستک ها میکنند. اگر در خانه کس است همین یک گپ بس است.
15 جون 2007, 10:39
shoma yak pashton didin ka fashist nabasha .khob feker konin
15 جون 2007, 10:41
agar masud pashton mibod pashton ha khoda mikhanadanesh
15 جون 2007, 14:14
احمد ظاهر هنرمندی تکرار ناشدنی است. شما کثیف های جاهل استید که ملیت پرستی میکنید. واسلام
18 جون 2007, 09:54
بچیم مامون! تو خو از بی بی سی هم اخراج شدی. از آزادی هم اخراج شدی. حالا که از طلوع اخراج شدی پشت ای گپ ها چرا میگردی دگه؟ تورا به خدا همین حرف هایی که پی مطلب تو نوشته شده از انسانیت است؟ تو پشتون، مه هزاره او اوزبک و دیکش هم یک چیزی دگه!
فکر میکنم کار خوب نیست. هر مطلبه با سیاست ربط دادن!
14 جون 2007, 14:26
شما از احمد ظاهر چی ساختيد. مبالغه هم حد و اندازه دارد.
بهترين کاپی خوان افغان يعنی احمدظاهر
يک گپ ديگر: چطور است که ديگر پشتون ها بد است و احمد ظاهر خوب استک؟ يا اينکه يک چشمه پاچای کور ها استک؟
14 جون 2007, 19:40, توسط غزنوي
او ادم هاي دوپا:!
عقل داريد يانه! اول اينكه ضديت با فاشيزم قبيله به معناي دشمني با برادران پشتون نيست .دوم اينكه اگر كسي به انسانيت باور داشته باشد يه هيچ قومي در كل بد نميگويد .سوم اينكه احمد ظاهر از تاجكان لغمان بود.اگر ميگويد نه.ادمواري دليل خود را بگويد.البته حساب بهادر ازادم ها جداست.اورا كسي جدي نميگيرد.
15 جون 2007, 00:55
تاجکان لغمان؟ hahahahahahaha
15 جون 2007, 04:04
oh,ahmaq Ahmad Zahir Mohammadzai bood,mosle,Haidar Salim,Ahmad Wali,Habib Qaderi,Najim,....wa..az Panjsher baghair az dozd wa adamkosh kasa nest
15 جون 2007, 08:09, توسط غزنوي
مانند حبيبالله رفيع ادم وهوا را ادعاكنيد كه پشتون بود!بيش از نصف لغمان تاحيك است.بسياري مردم مشرقي بخاطر نجات از ستم وتبعيض قاشيستهاي پشتون خودرا به يكي از اقوام پشتو زبان منسوب ميكنند.مانند قوم صافي كه بسياري انها در اصل تاجك اند.تاجكان جلال اباد يكسره از سوي قاشيستها ناديده گرفته ميشوند!ومجبور ساخته ميشوند كه به پشتو گپ بزنند و فرزندانشان به پشتو درس بخوانند.برويد در سرخ رود جلال اباد كه يكي از پر نفوس ترين مناطق جلال اباد است ببينيد كه مرد چه ميگويند.احمد ظاهر چند اهنگ به پشتودارد وچند اهنگ به فارسي؟
15 جون 2007, 10:31
rast migin shoma talban ham az panjshir bdan
15 جون 2007, 12:04
به همین ترتیب هر کسیکه جنایات و خیانت های مسعود ، فهیم و قانونی را افشا میکند و تقاضای محکمه آنها را میکند ، مخالف مردم بیگناه تاجک و یا پنجشیر نیست.
16 جون 2007, 03:19
lollllllllllllzzzzzzzz
We are Pashtoons but we love our Dari language too.
Ustaad Khalili was Pashtoon but he was the best poet of Dari.
We are just that sort of people.
16 جون 2007, 21:38, توسط مشعل
احمد ظاهر یک هنرمند ی تگرار ناشدنی است که واقعاً برای فرهنگ کشور افتخار است . اما جالب این که دوستان عزیزبالای پشتون .وتاجیگ بودن احمد ظاهر دعوا میکنند . که وقعاً شرم آوار است اگر کسی که خود را افغان میگوید باید بر هر کسی که چی در قسمتی فرهنگی ، سیاستی ، ورزشی ، تجارتی وغیره کاری کرده باشد از هر اقوام که باشد باید افتخارکنند . اگر همین رقم ادامه داشته باشه روز امدنی است که ایران
وتا جیگستان بگویند که احمد ظاهر از ما است
24 جون 2007, 06:32
lahant bat toe watanferosh toe asod wa bazenda asti
15 جون 2007, 10:41, توسط پردل
آقاى ميرهزار به سلامت باشد.
ديروز چند جمله کوتا ودر خورحال آقاى رازق همين جا نوشته بودم.باآنکه شما لاف از آزادى انديشه ميزنيد ولى بعد از چند ساعت نوشته ام را دوباره از بخش پاسخها برداشتيد .
در نوشته ام،من هميشه احترام درخورحال و عفت کلام را شديدن در نظر دارم وبا نوشتن چند سطر خواستم نظرم را پيرامون شخص که زمانى بعد از خواندن "عصرخودکشى"براى قلمش احترام زيادى قايل بودم. ولى حالا با اظهارات واقعى اش همه بزرگى قلمش رابرتارک سياه اين وان بست و نظر اندازى ها نوينش بر روزگار سياسى کشور خودش وقلمش را نمونه برباد رفته يى ساخت که فقط ميتوان بر لوح خاطرات جهادى حک نمود.
15 جون 2007, 11:39, توسط Web Master
سلام خواننده ی عزيز آقا يا خانم پردل؛
روز گذشته حدود ساعت 5 عصر تا 8 شب به وقت کابل، سرور کابل پرس?، در حال بررسی مسايل امنيتی بود و کسی نمی توانست به سايت دسترسی داشته باشد. ما ناچار شديم، سرور را دوباره راه اندازی کنيم. ممکن شما در زمانی نظرتان را ارسال کرده بوديد که ما بک آپ يا نسخه ی ذخيره از سايت نگرفته بوديم. لطفا نظر خود را دوباره بفرستيد. از همکاری شما سپاس.
16 جون 2007, 02:03
Art does not have any boundary or limit. Those who tie Ahmad Zahir to one ethnic group or the other are stupid and Ahmad Zahir must be laughing on their stulidity. Do something useful with your welfare paid money istead of barking ethnic bikering
16 جون 2007, 06:36
Ahmad Zahir was a stuppid person misusing girls.
He killed his wife and he was for some time in the jail. But he was the son of the prime minister, so he was released.
24 جون 2007, 06:35
lahnat ba toe ke stupid megi, toe stupid asti watanferosh jahel, kahin watanferosh
16 نوامبر 2008, 05:23, توسط مهرداد
سلام دوستان خوب من من مهرداد هستم يك پسر ايراني بايد بگم خيلي وقت نيست احمد ظاهر را شناختم ولي در همين مدت به بزرگي و شكوه شخصيتش پي بردم آرزو ميكنم روزي افغانستان پر شود از اثال احمد ظاهر
23 آپریل 2009, 06:17, توسط نظام الدین"امید"
من یکی از بهترین علاقه مندان شادروان احمد هستم ، احمدظاهر یگانه هنرمندی است که هنرموسیفی را به بهترین وجه خوانده است. هر کس که صدای این آوازخوان حنجره طلائی راخاموش کرده است ،جفای برزگی برموسیقی افغانستان کرده است.
من تازنده هستم هنراحمدظاهررافراموش نخوهم کردوراه اوراپیگری خواهم کرد.ولی به هر حال جای خوشبختی است که هرقدرپیش می رویم آهنگ های احمدظاهرخوبتر وبهتر موردعلاقه همه است. به نظرمن: بایدقاتلین احمدظاهر به سزای اعمالشان برسند.ودرآینده هم متوجه باشیم که چنین صدمه ئی برهمچوپیکره های افتخارزای ما واردنشود.
"امیدشما"
15 جولای 2011, 14:47, توسط walizadah.panjshiri
بنده فکرمیکنم احمدظاهرهنوزهم زنده است وبرای مردم عزیزش آهنگ میخواندچون اواززمان تروراش به دست جنایتکاران تااکنون مانندیک دوست باآنهائیکه اصلاًاوراندیده انددرهرجاه همراه وهمرازبوده است وهیچگاه یکی ازهنرمندان دیگرکشورموفق به تسخیرجایگاه اونشده اندواوبه ماندگارترین شخصیت فرهنگی کشورتبدیل شده است.
وجالب این است که بعضی هموطنان بخاطرتعصباتی که دارنداورامتعلق به آن واین میداننددرحالیکه اوخودراازطوفان مخرب تعصب به ساحل آبادی رسانده است.
روحش شادوجایگاهی اودرتاریخ فرهنگ کشورجاویدباد
5 آگوست 2011, 13:22
لعنت برتودال خور پاکستانی که قهرمان ملی راتوهین میکنی .اگرآمرصاحب پشتون میبود اوراخدا خود میخواندید
تازمانیکه یک پارسی زبان درروی زمین زنده بماند احمدظاهرجاوید است