صفحه نخست > دیدگاه > نقد احوال شخصیه اهل تشیع

نقد احوال شخصیه اهل تشیع

آقای بلخی می گوید که هیچ قانونی خلاف شریعت تصویب شده نمی تواند، ولی، از جهت دیگر بسیاری از برداشت های فقهی اگر تغییر نخورد، شریعت همیشه در تضاد با نیازمندی ها و تغییرات زمانی و مکانی قرار خواهد داشت. از سوی دیگر، طالبان و سایر دسته های افراطی نیز چنین ادعایی دارند. یعنی، آنها برداشت های خود را عین شریعت می دانند. حال ما حیرانیم که برداشت های طالبانی را درست بدانیم و یا نظرات آقای بلخی را.
ضیا زیرک
دوشنبه 13 آپریل 2009

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

قانون احوال شخصیه اهل تشیع، شاید یکی از تکان دهنده ترین قوانین تصویب شده در افغانستانِ پس از سقوط طالبان باشد. این قانون، زنان را چون ملکیت مطلق مردان فرض می کند و بر اساس این پیشفرض یک سلسله مسوولیت های واجب را بر دوش زنان می گذارد. این مسوولیت ها، بار سنگین ستم های جامعه ی مردسالار را در سطح قانون بر دوش زنان سنگین تر می نماید. در نگاه اول، چه آن قانون اصلاح ناشده که آتش تند اعتراضات داخلی و بین المللی را برانگیخت و چه این قانون اصلاح شده، ضدیت و ادعای ملکیت مردسالارانه بر بدن و روان زن را برملا ساخته و نشان می دهد که شریعت به سبک طالبانی، بدنه ی تفکر سنتی و فقهی بعضی از علمای دینی در افغانستان را می سازد.


عدالت و اعتدال در قانون؟

در تارنما یا وبسایت فارسی بی بی سی، دونظر مختلفِ موافق و مخالفِ قانون «احوال شخصی اهل تشیع»، یکی از آقای عالمی بلخی، نماینده پارلمان، و دیگری ازآقای عبدالعلی محمدی، کارشناس حقوقی، به چاپ رسیده است. در این جا نظرات آقای عالمی بلخی به عنوان مدافع اصلی توجیه قانون اهل تشیع به نظرم جالب آمد. به ویژه که او تلاش دارد با سیاست و زبان نرم محتوای سختگیرانه و تبعیض آمیز قانون قبلی احوال شخصی اهل تشیع را توجیه نماید. از این روی دریافتم که قانون احوال شخصی اهل تشیع به گونه ی سختگیرانه، در شکل و شمایل نخستین آن به تصویب پارلمان و توشیح رییس جمهور رسیده بود، اما، در اثر فشارهای جامعه جهانی و افکارعامه داخلی تعدیل گردید. با وجود این که آقای عالمی بلخی تلاش زیاد داشته است که انتقادات عمومی را نسبت به قانون کاهش دهد و جلوه ی دلربا به آن بدهد، اما، محتوای سخنان توجیهی او نیز دفاع مفاد اولیه قانون تصویب شده ی پارلمان بود.

آقای بلخی در شرح دیدگاه خود می گوید، "وقتی زن و مرد با رضایت طرفین رابطه زوجیت برقرار می کنند، براساس احکام اسلامی و حکم این قانون، زن در وقت عقد ازدواج راضی شده است هر زمان شوهر از وی تقاضای استمتاعات جنسی کند، برآورده می کند. مرد نیز مکلفیت های خود را می پذیرد. اگر مرد مکلفیت های خویش را انجام نداد، در این قانون تصریح شده است که زن مکلف به اطاعت از او نمی باشد. بنا بر این، یک نوع قرارداد با رضایت طرفین از ابتدای ازدواج بوجود آمده است و نمی تواند مصداق تجاوز جنسی باشد."( تارنمای بی بی سی)

برخلاف ادعای آقای عالمی بلخی، این اعتراضات بین المللی بی جای نبوده است، و دقیقا آنها با همین منطق به ظاهر اصلاح شده ی قانون مذکور مشکل دارند.

برداشت من از این اظهارات آقای بلخی چنین است که ایشان به عنوان یک قانون گذار از اصل اطاعت زن از درخواست های جنسی شوهر، به عنوان یک مسوولیت همسرانه یا آن چه که آقای علی محمدی به عنوان «سکس در بدل نفقه» یاد می کند، دفاع می نماید. هرچند آقای بلخی موضوع رضایت در ازدواج را مطرح می کند که نمی تواند از مصادیق تجاوز جنسی باشد، ولی، رابطه ی جنسی بدون تمایل زن، یک تجاوز است، و برخلاف نظر او سایر مدافعان قانون احوال شخصی اهل تشیع، نه "نفقه" توجیه کننده ی تمکین زن در برابر تمنیات جنسی شوهر است و نه تکلیف مرد به عنوان یکی از مسوولین تامین کننده نفقه برای تمام خانواده و نه تنها مادر خانواده.

نظرات آقای بلخی از دوجنبه برای من جالب است، و از این خاطر کمی بیشتر آنها را می شکافم:

1- بر اساس نظر آقای بلخی، چون مرد نان آور خانه است، پس اطاعت زن که نان نمی آورد و کارخانه نیز به عنوان کاری دستی بدون محصول محاسبه می شود، از تمایلات جنسی مرد جایز است. حال سوال این است که اگر زن در بیرون از خانه کار کند و در نفقه سهم داشته باشد، پس در این صورت موضوع اطاعت از مرد چه می شود؟

اگر بر اساس نظر آقای بلخی محاسبه کنیم دلیل اطاعت زن از درخواست های جنسی شوهر نفقه است پس با سهم گرفتن زنان در این نفقه چنین اطاعتی رفع می شود. چه خانواده هایی در کشور ما و سایر کشورهای اسلامی وجود دارند که زنان نان آور خانه بوده و مردان به دلایلی چون ناتوانی و یا اعتیاد که در افغانستان نمونه های آن زیاد است، تامین نفقه کرده نمی توانند.

مشکل اصلی طرفداران این قانون در این است که زنان را در نقش همسر و مادر در آشپزخانه و خانه فرض می کنند. این نقش ایده آل، بر نقش زن به عنوان موجودی فعال در بیرون از خانه ترجیح داده می شود. پرورش کودک، آراستن خانه و بستر همسر و پختن غذا های خوشمزه، صفات نیکوی است که معمولا در جامعه ی ما به زنان آموزش داده می شود. یک اقتصاد از کار افتاده ی مردانه که حمالی و بقالی و دفتر داری منابع عمده ی معیشت اند، دیگر فضایی برای مشارکت زنان نمی گذارد، و چنین احکامی نیز در این فضا و ساختار موجودیت پیدا می کند.

ولی، مشکل در جای دیگر است.متاسفانه، با وجود تغییرات در زمان و نیازمندی های جهان امروز، بسیاری از موضوعات فقهی پا به پای زمان تغییر نکرده است. هرچند علمای شیعه برخلاف اهل تسنن، باور دارند که اجتهاد امتیاز کلان مذهب آنها است، ولی، در عمل این فروعات است که با اندکی تفاوت تغییر می یابد، و نه اصول. با وجود موضوعیت اجتهاد، فقیهی در گذشته بر اساس امکانات و ضرورت زمانی خویش حکمی را استنتاج کرده است، ولی، این حکم با وجود گذشت زمان تغییر نیافته است.

آقای بلخی می گوید که هیچ قانونی خلاف شریعت تصویب شده نمی تواند، ولی، از جهت دیگر بسیاری از برداشت های فقهی اگر تغییر نخورد، شریعت همیشه در تضاد با نیازمندی ها و تغییرات زمانی و مکانی قرار خواهد داشت. از سوی دیگر، طالبان و سایر دسته های افراطی نیز چنین ادعایی دارند. یعنی، آنها برداشت های خود را عین شریعت می دانند. حال ما حیرانیم که برداشت های طالبانی را درست بدانیم و یا نظرات آقای بلخی را.

به نظر من با توسعه کشورها و تحولات اقتصادی مدرن، به ناگزیر زن و مرد در بیرون از خانه کار خواهند کرد و تقسیم وظایف زنانه و مردانه مرز بندی شفاف خود را از دست می دهد. البته، در جوامع اسلامی، زن هم وظایف مادری و هم وظایف بیرونی را با سخت جانی تمام در کنار یکدیگرتنظیم کرده است، ولی، زمان ایجاب می کند که خانه نباید تنها به عنوان قلمرو زن و مادر شناخته شود. هرچند ما به لحاظ توسعه اقتصادی و شهری در حدی بی نهایت نازل قرار داریم، ولی، این واقعیت های سخت به زودی دامن ما را گرفتنی است که در آن هنگام نه فتوای فقیه کار می دهد و نه دم و دعای ملا؛ هرآنچه سخت و استوار است، دود می شود و به هوا می رود.

2- به نظر می رسد که طرفداران قانون احوال شخصی اهل تشیع، تمایلات جنسی، میل زنانه و رابطه ی جنسی را به درستی نمی شناسند. چرا کنوانسیون رفع تمام تبعیض ها علیه زنان که افغانستان از جمله امضا کنندگان آن است، رابطه ی جنسی بدون رضایت زن را تجاوز محسوب می کند؟به نظر من دلیل آن این است که در بسیاری از مواقع زن به دلایل مختلف آماده همخوابگی نبوده، و هرگز نفقه ی مرد نیز باعث غلیان جنسی در زن شده نمی تواند.

ما از این خاطر رابطه ی جنسی بدون تمایل زن را یک تجاوز می دانیم که در آن خواست همسر در نظر گرفته نمی شود. چنانچه درتجاوز جنسی نیز به عنوان یک جرم، در آن قرباني بر خلاف ميل و اراده اش مجــبور به برقراري رابطه جنسي تحميلي با فرد متجاوز مي گردد. تـجـاوز جـنـسي نـوعي رابـطه جنـسي نیست، بلکه، يك جرم و جنايت وحشيانه است. تجاوز جنسی در حقیقت تنها یک حمله فیزیکی و جنسی نیست؛ بلکه در عین حال حمله معنوی و حمله به شأن انسان است که در آن قربانی از حق خود محروم می‌گردد.

از این رو، برخلاف نظر آقای عالمی بلخی، حتا اگر مرد تنها نفقه دهنده باشد بر زن واجب نیست که بدون میل خود رابطه ی جنسی با او بر قرار کند. زیرا، نفقه نه تنها برای زن که برای تمام خانواده مهیا می شود، و بر اساس هیچ منطقی، هیچ الزام جنسی را بر زن واجب نمی نماید.

سوال من این است که آیا یک مرد بدون هیچ نوع تمایل و خواست جنسی میلی به نزدیکی با یک زن داشته می تواند؟ هیچ مردی حاضر نیست با زنی که به دلایل مختلف ازدواج کرده ولی خوشش نمی آید، همبستر شود. به همین دلیل، مردان حاضر هستند که با زنان دیگر ازدواج کنند. حال چرا زنان باید مجبور به همخوابگی با مردی شوند که تمایلی به همبستری با او را ندارد؟

البته، در چارچوب ازدواج رسیدگی به خواهشات جنسی وظیفه ی دو طرف است. ولی، برای من جالب است که چگونه وضع کنندگان قانون احوال شخصی اهل تشیع، در قانون تنها در مورد "زنان" تاکید کرده و از " مردان" چنین مسوولیتی توقع نکرده اند؟

بهتر است که قبل از قانون گذاری، قانونگذاران از جنبه های حقوقی، روانی، جسمی، اخلاقی و....
موضوع آگاهی داشته باشند، تا بتوانند حکمی را جاری سازند.

در نهایت می توانم بگویم که چون این عمل به عنوان یک روند دردناک و زورگویانه، سبب بیهودگی مفهوم لذت جنسی، سرکوب جنسی و روانی، نا دیده گرفتن تمایلات جنسی زنان می شود، نه علم روان شناسی و طبی و نه اصول اخلاقی و قانونی به آن رای مثبت می دهد.


اذن خروج از خانه

آقای عالمی بلخی ادعا می کند که زن برای مقاصد متعارف و مشروع بدون اجازه ی شوهرمی تواند از خانه بیرون شود.

اصولا قید این بند در قانون احوال شخصی اهل تشیع برای من شگفت انگیز است. دلیل قانون گذار به جز از مد نظر داشتن فتنه انگیزی زن چه بوده است که باید ماده ای را در این ارتباط بیاورد؟براستی قانون گذار چه ضرورتی برای این کار می دیده است؟ شاید در قرون وسطا چنین قوانینی الزام آور بوده است، اما، در عصر حاضر چه توجیهی برای این کار وجود دارد؟ منظور قانون گذار از "متعارف" و "مشروع" چیست؟ چگونه قانون "مشروعیت" و "متعارفیت" را تعریف می کند؟

به نظر می رسد که طرفداران قانون احوال شخصی اهل تشیع برای فرار از انتقادات عمومی، موضوعات فقهی سنتی را با کمی دستکاری زبانی از نظر منتقدان پنهان ساخته اند. هدف آقای عالمی بلخی همان است که منتقدان بر آن خرده گرفته بودند: زن نمی تواند بدون اجازه و یا آگاهی همسر از خانه بیرون شود. ولی، آقای بلخی و سایرین با اضافه کردن "مشروع" و "متعارف" کمی آن ماده قانون را نرم تر ساخته اند.

به نظر من، با توجه به عرف عموم، مقاصد مشروع و متعارف تعریفی است که مردان از آن می دهند. اگر مردان فکر کردند که فلان رفتار و مقصد زن مطابق عقیده و تمایل آنها نیست، پس آن کار "مشروع" و "متعارف" نمی باشد. بازی با کلمات تنها قانون را به مواد خنثی و بی مصرف مبدل می سازد.

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • اقای ضیا زیرک...

    گیریم که شما درست می فرماید ولی در مطلب تان گذاشتن عکس عالم بلخی بسیار تکان دهنده است چرا عکس خودرا در کنار مطلب ارسالی تان نگذاشته اید و اینطوری قضاوت شمارا مغشوش می سازد..

    • در جوامع متمدن غرب به دختران دوازده ساله به بالا شاید هم پاینتر حق انتخاب دوست پسر و حتی همخوابگی را داده است و این عمل از طرف جامعه عرفا پذیرفته شده است و قانونا نیز مانعی وجود ندارد

      ولی در اینجا منظورم از تجاوز به صغیر نیست بلکه مسله رابطه جنسی میان همسالان دو جنس مخالف است..

      اگر پسری از سن دوازده سالگی روابط جنسی ازاد در اجتماع داشته باشد ودر رسانه های گروهی و در مکتب و خانه نیز برایش تدریس شود- بنا او ضرورت ندارد که در مجامع عمومی به متلک گفتن بپردازد زیرا او اشباع شده و یا طروق و مکان اشباع شدن را نیز میداند بیشتر در پی کار خود است تا ازار و اذیت زنان...

      ولی موضوع در مجامع عقب افتاده یا به اصطلاح بی خرد فرق میکند..
      اما راه حل دارد—

      در قدم اول— اقدام به اذدواج در ایام رسیدن شخص در سن بالغیت است.. و اگر مشکل بازهم رفع نشد مبادرت به داشتن تعدد زوجات است...

      و اگر کسی نمی تواند زوج و یا زوجات متعدد داشته باشد راه حل ساده ان ازدواج موقت است..

      برای رفع این مشکل بزرگ محرومیت جنسی در بین جوانان و جلوگیری انان از متلک گفتن به خانم ها نقش دولت مرفه و مقتدر حتمی است...

      تا انها را در زمینه تشویق به ازدواج دایم و یا موقت نمایند و برعلاوه زمینه کار و کمک اقتصادی را نیز برای ایشان فراهم بدارد و از طرف دیگر جلو سو استفاده از قانون نافذه را نیز بگیرد..

      مزیت اینوع هماهنگی از جانب دولت با جوانان— اجتماع را از عوارض جانبی روابط ازاد دختر و پسر شکل غربی اش مصون و محفوظ نگاه میدارد...

      و ناگفته نماند استفاده غلط لباس تن و بدن- نیز جنس مخالف را به متلک گفتن وا میدارد که درین صورت نیز ضرورت مداخله اخلاقی دولت در ین گونه موارد خیلی خوب احساس می شود...

      بطور مثال داخل شدن یک شخص چه زن و یا مرد با پوشش نیمه عریان بدن در داخل وسایل نقلیه و یا مجامع عمومی شاید اخلاقا مناسب نباشد و دولت انرا باید ممنوع اعلام بدارد..

      بخش دوم موضوع مورد بحث من که دریک جمله میخواهم تمامش کنم اینست...

      که بعضی ها در اشتباه استند اگر اصرار نمایند که قانون اساسی افغانستان حتما در امریکا عملی شدنی است چون همچو چیزی از نگاه جامعه شناسی اصلا امکان پذیر نیست..

      بنا هر قدر در باره فلسفه بازی در اورد و سفسطه گفت جز ضیاع وقت نبوده و نشان گر یاوه گویی نویسنده را می رساند...

  • حقوق زنان افغانستان نه تنها از طرف مردان بلکه از طرف بعضی از زنان هم پایمال می شود. مگر دختران از طفولیت از طرف مادرانشان همیشه تشویق به فرمانبرداری از مرداان خانواده نمی شوند؟ تخم سربزیر بودن و هرگز از حق خود دفاع کردن از اول در ذهن هر دختر کوچک کاشته می شود.

    لیزا نهیب

  • آقای زیرک مینویسد: "...کنوانسیون رفع تمام تبعیض ها علیه زنان که افغانستان از جمله امضا کنندگان آن است، رابطه ی جنسی بدون رضایت زن را تجاوز محسوب می کند. به نظر من دلیل آن این است که در بسیاری از مواقع زن به دلایل مختلف آماده همخوابگی نبوده، و هرگز نفقه ی مرد نیز باعث غلیان جنسی در زن شده نمی تواند..."

    با احترام به رضایت طرفین در برقرارئ رابطۀ جنسی، اگر قرار باشد که زنها در بسیارئ مواقع و به دلایل مختلف آمادۀ همخوابگی نباشند و نفقۀ مرد نیز باعث غلیان جنسی در آنها نگردد، پس بهتر است که داشتن بیش از یک خانم برای مردان در سراسر دنیا و توسط همین (کنوانسیون رفع تمام تبعیض ها علیه زنان ) به رسمیت شناخته شود. چرا که در غیر آنصورت مردان یا باید دست به استمنأ بزنند ویا هم به مراکز فحشا روی آورند که آقای ضیا زیرک نیز در این میان استثنا بوده نمیتواند. یک راه دیگر نیز در غرب موجود است که آنرا قانونی میدانند و آن داشتن "دوست دختر" و یا "دوستان دختر" در کنار داشتن یک همسر قانونی است. که نمیدانم در اینجا آقای زیرک چرا از حقوق ضایع شدۀ این "دوستان دختر" (که در حقیقت هیچ حق و حقوقی ندارند) دفاع نمیکند؟

    و راستی آقای ضیا زیرک ننوشته اند که در جهان به اصطلاح متمدن غرب که میتوان میلیون ها مرکز فحشا را در هر شهرها و قصبات پیدا نمود، آیا هنگامیکه زنان در مقابل 20، 30، 50، ویا 100 دالر/یورو/پوند جسم شانرا در اختیار مردان قرار میدهند، حقوق آنها پایمال نمیگردد؟ این در حالیست که اکثریت مطلق این زنان نه تنها مهمانان خود را دوست ندارند بلکه در اکثر مواقع از آنها متنفرند نیز هستند و هیچ گونه رضایت جنسی نیز برای عملی کردن آن اعمال خیر (!) ندارند پس حقوق معنوی و ... آنها چه میشود؟

    پیشنهادم برای آقای زیرک این است که در ضمن وکالت از زنان افغانستان یک کمی نیز بفکر صد ها میلیون زنیکه در غرب هر لحظه مجبور هستند در مقابل پول ناچیز به فلان عمل خیر (آنهم از طریق تمامئ راه ها و سوراخ های ممکن) دست بزنند، باشد.

    و راجع به بیرون رفتن زنان (بدون مشورت همسران و مردان خانه) بهتر است مخالفین این قانون، به امن ترین شهر افغانستان (کابل) رفته و زنان خود را آزاد بگذارند تا هر وقت که دل شان خواست از منزل خارج گردند. مردان به اصطلاح فیمینیست، بزودی به ارزش این قانون پی خواهند برد اما بشرطیکه خود غرق در فساد نباشند.

    با احترام

    • بیاید کمی منصف باشید. از فرضیه های خیالی بگذرید. هم زن و هم مرد تمایل به رابطه ی جنسی دارند. اما، چرا یک زن از رابطه سرباز زند؟ مگر این که مشکلی در میان باشد. مثلا، من مردانی را می شناسم که در مواقع بسیار سر هر مساله ی خورد و کوچک زن های شان را لت و کوب می کنند. یکی نه هزار تای آنها را می شناسم. سوال من این است که کدام زنی در دنیا حاضر است با اشتیاق با مردی همخوابگی کند که هر هفته چند بار او را می زند؟ آیا شما حاضر هستید با زنی که دوست اش ندارید و شما را بزند هر شب یا هر چهار شب بخوابید؟
      در غرب فاحشه خانه است، مگر در همین افغانستان نیست؟ افغانی، ایرانی، روسی و چینی و.... در افغانستان دکان باز کرده اند؟ در همین افغانستان بچه گایی و تجاوز به کودکان و دختران خرد سال موجود نیست؟ چه در غرب و چه در این جا روسپی گری یک معضل است، ولی، هوشیاری و شهامت آنها در این است که برای هر مشکل خود راه حل پیدا می کنند. مانند ما احساساتی نیستند که هر وقت از ما انتقاد شد زمین و زمان را فحش می دهیم.

    • می گويند علی آباد شهر است. دانش شماآقای توفيق در بارهء زندگی در غرب، حقوق شهروندی، اخلاق اجتماعی، مناسبات بين انسانی و زناشوهری در غرب نيز در حد همين ضرب المثل است. يا شما اصلأ غرب را نديده ايد و يا با وجود زندگی در آن، هرگز توانايی و استعداد درک مناسبات جامعه ی غربی را نداشته ايد. اول اين که در غرب در رابطه ی زن ومردی که باهم يا از راه ازدواج يا از راه زندگی مشترک پيمان وفاداری می بندند، همان قدر وفاداری از همديگر توقع دارند که در هر چنين پيوندی در هر فرهنگ ديگری وجود دارد. اين که بنابرادعای شما هر مردازدواج کرده می تواند دوست دختری داشته باشد، نمی دانم از کجا درآورده ايد. عدم وفاداری در هر فرهنگ و جامعه يی و جود دارد و اين بيشتر به مسوليت فردی اشخاص ارتباط دارد و به هيچ وجه نورم فرهنگی يا "مذهبی" نيست. اگر پای دوست دختری در ميان باشد، مربوط به مسوليت و انتخاب فردی خود آن دختر و مردی هست که داخل چنين رابطهء ممنوع و غير نورماتيک می شوند. در اين رابطه کسانی با آگاهی کامل از عواقب، به انتخاب خود، بدون هيج نوع جبر داخل رابطه يی می شوند و در آخر هم مسوول عواقب آن خواهند بود. مضحک است که شما صيغه را با اين رابطه مقايسه می کنيد.

    • بنظر بنده کسانیکه به دُهل غربیها میرقصند، بی انصاف هستند. بسیارئ از حقایق در مورد غرب واقعیت اند اما غرب زده ها قبول ندارند. بنابر این گزارش در هر دو دقیقه یک زن (در امریکا) مورد تجاوز جنسی قرار میگیرد. این کجایش خیالیست؟

      (http://www.rainn.org/get-infor...)

      با آنکه در 16 سال گذشته 60% کاهش داشته است.

      من نیز مانند شما در غرب مردانیرا میشناسم که زنان خود را مورد لت و کوب قرار میدهند و زنان آنها نیز بنابر دلایل مادی، شکایت نمیکنند. این خانمها نیز علاقه ی به برقرارئ رابطۀ جنسی با این مرد ها ندارند اما بازهم به دلایل اکثراً مادی، تن به این کار میدهند.

      در اسلام نیز ضرب و شتم همسر جایز نبوده و بنده نیز با خشونت و زورگویی جداً مخالفم.

      مسئله ی ازدواج نیز یک موضوع کاملاً اختیاریست. در هیچ کجای احکام اسلامی نمیتوانید یک جملۀ امریه بیابید مبنی بر نکاح کردن به زور خانم ها.

      مثال کشور های غربی را به این خاطر میگویم که برایتان واضح سازم که "انسانها تماماً فطرت و طبیعت مشترک دارند". چه در کشور های اسلامی، چه در کشور های غیر اسلامی، چه در غرب و چه در شرق میتوان بیعدالتی، ظلم، جنایت، و بربریت را به وضوح مشاهده کرد.

      دیموکراسی، حقوق بشر، حقوق زن و غیره همه گی شعار های رنگئ بیش نیستند که غربی ها آنهارا برای خر کردن دیگران بکار میگیرند.

      اعلامیه حقوق بشر چیزی جدیدی نیست و احکام آنرا میتوان در قوانین اسلامی که 14 قرن قبل برای مسلمین نافذ گردیده، خواند. اینکه در کشور های غیر اسلامی و اسلامی مردان به وحشت و خشونت دست میزنند، را باید ریشه یابی نماییم که علت واقعی در کجا نهفته است نه اینکه مهر ملامتی را با تقلید از غربی ها بر جبین دین اسلام بکوبیم.

      منکر نیستم که در غرب و شرق فاحشه خانه موجود است. اما آوردن مثال غربئ آن بخاطریست که میتوان به آسانی در غرب در این زمینه تحقیق و پژوهش نمود.

      آقای زیرک ادعا نموده اند که شرط نزدیکی کردن با زن دو چیز است: "اول، رضایت زن و دوم، غلیان قوۀ جنسی در زن". (و مسئله پول و نفقه که در هر کجای دنیا یکسان است. در غرب شاید برای راضی کردن زنها الماس بخرند. ولی نظر به وضع مالئ هموطنان ما در افغانستان، مردان شاید با طلای تقلبی ویا هم چیزی دیگری از همان قبیل، خانمها را راضی کنند. نمیدانم فرقش در کجاست؟) این در حالیست که در 99% فاحشه خانه های غرب مطمئناً شرط دوم آقای ضیا زیرک هیچگاهی عملی نمیگردد.

      بنابر منطق آقای زیرک، میتوان گفت که در غرب تجاوز جنسی یک پدیدۀ معمولیست.

      اما گذشته از این حرف ها و با احترام به کرامات انسانی (مردان و زنان) قوانین مذکور (قوانین احوال شخصیۀ اهل تشیع) جز احکام شرعئ اسلام است و اگر کدام فرد یا افراد آنرا قبول ندارند میتوانند در زندگی شخصی بر خلاف آن قوانین عمل نمایند.

      اگر در داخل افغانستان بسر میبرند نیز در صورت قبول نداشتن این قوانین ویا نبود توافق نظر در مورد زندگئ مشترک، میتوانند از هم دیگر طلاق بگیرند نه اینکه با تقلید از رسانه های تبلیغاتئ غرب، به عقاید دیگران توهین کنند.

      ناتو در هشت سال گذشته چه عمل خیری را در افغانستان انجام داده است که حالا با لغو قوانین اسلامی "گل جدیدی بر سر ما زند"؟

      با خواندن اخبار روزانه، از کشته شدن دهها تن بیگناه بر اثر بمباردمان صادر کنندگان دیموکراسی و حقوق زن باخبر میشویم که بیان کنندۀ حقایقیست مبنی بر عدم احترام آنها به حقوق بشر و حقوق زن.

      به رسمیت شناختن طالبان و تجزیۀ پاکستان و افغانستان به کشور های جدید و ریشه یی کردن تروریزم و بنیادگرایی در منطقه و جهان اهدافیست که غرب برای دراز مدت در نظر دارد و این غوغا های ساختگی در مورد قوانین شخصیۀ اهل تشیع نیز از آغاز تا به اکنون یقیناً پلان شده و برنامه ریزی شده است. غرب از اول در این مورد میدانسته و عمداً تا به اکنون خاموش نشسته تا در آخر "از آب گل آلود، بیشتر ماهی صید کند". هدف اساسی آنها، برکنارئ کرزی و نشاندن مهرۀ جدید است که با امضا شدن این قانون توسط کرزی غربیها خواستند پروسه بدنام کردن وی را بیش از پیش تسریع کنند. کرزی نیز در این میان چاره ی بجز امضا کردن نداشت چرا که در هردو صورت، جنجال برکنار شدن از قدرت، گریبانش را میگرفت اما اندک مفاد تصویب نمودن این قانون در این است که دلجویئ رهبران مذهبی اهل تشیع شاید در پُر شدن صندوق های رای (که وی قبلاً برایش برنامه ریخته است)، دلقک ها خدمتگارانش را کمک کند.

      پس این سر و صدا برای هیچ و پوچ است و قوانین اسلامی همانطوریکه قبلاً در محاکم و دادگاه ها عملی میگردید منبعد نیز عملی خواهد شد. مزیت تصویب این قانون، یک گامی دیگر است به جلو و برای به رسمیت شناخته شدن حقوق اهل تشیع در افغانستان که از نظر بنده کاریست کاملاً درست اما یک کمی زود تر از وقت مساعد.

      با احترام

    • ایمان جان

      میدانم که "علی آباد بیمارستان است".

      نه جانم آنقدر ها که شما ادعا کرده اید نیز بیخبر نیستم. با آنکه دیدن غرب افتخار نیست اما بازهم اقرار میکنم که بنده غرب را خوب تر از همسالان و هموطنانم دیده و میبینم. ناگفته نباید گذاشت که بر خلاف ادعای شما، درک مناسبات اجتماعی و خانوادگی در غرب کدام استعداد و نبوغی لازم ندارد.

      وفاداری در پیوند زناشویی ویا بقول غربی ها (جوره بودن که میتواند بر مبنای کدام قرار داد و به سبک کلاسیک و مذهبی باشد ویاهم بر مبنای جور آمد و بدون کدام سند و مدرک قانونی و مذهبی) عموماً بعد از سنین سی (30) سالگی رنگ حقیقت به خود میگیرد.

      از سن ده سالگی که این چشم آبی ها به اعمال خیر (روابط جنسی) روی میآورند تا به سنین 30 و حتی 40 سالگی، آنقدر جوره بدل میکنند که کاملاً از جنس مخالف "جان به لب" شده و در سنین بالاتر از 30 بدون خوردن قرص هائ مانند "وایگرا" دیگر توان نزدیک شدن به جنس مخالف را ندارند. این یک طرف قضیه که ادعای شما را مبنی بر وفاداری به همسر و شریک زندگی کاملاً رد میکند. چرا که اینها بعد از انتخاب آخرین همسر برای سالهای کهولت دیگر حالی ندارند تا به همسران شان خیانت کنند و گرنه سرمایه داران اینها تا دم مرگ مانند ظاهر شاه زنباره در افغانستان، به بهانۀ تجارت، استراحت، تعطیلات و هواخوری به کشور های دور و نزدیک سفر نموده و از جنس های لطیف در آن دیار عمیقاً مستفید میگردند.

      حساب غریب ها و مفلس هایشانرا لطفاً با سرمایه داران، به گفته ایرانی ها (قاطی) نکنید. اکثریت اوشان امکانات ندارند وگرنه آنها نیز کمتر از آن مرد اطریشی نیستند که دخترش را 24 سال در زیرزمین خانه اش به فیض رسانیده بود.

      پس داشتن دوست دختر در حالیکه صاحب زن باشید، در غرب یک امر معمول و عادیست اما اینکه شما و زنان اوشان میدانید یا نمیدانید موضوعیست کاملا جدا.

      راستی در غرب یکعدۀ نیز هستند که رسم عوض کردن همسران را برای یک شب و یا مدت کوتاه دوست میدارند و از این عمل لذت میبرند.

      سکس گروهی، سکس با حیوانات، سکس در هوا، سکس در دریا، سکس در جنگل، سکس در شاهراه ها، سکس در فلان نقطه از کرۀ خاکی و هزاران داستان دیگر که حقوق زن را تا به ثریا بلند کرده است، از مثال های دیگر شیرین و رنگئ غربیست که خواب عملی شدن آنرا برای ما نیز دیده اند.

      رفتن به پب ها (بار ها) و آشنا شدن با خانمها که یک امر معمولیست و دعوت آنها به خانه و داشتن رابطه ی جنسی آنهم به شیوه های مختلف (انال، اورال ... with two and three men at the same time) که دیگر بسیار مشهور و مروج است.

      اخیراً راه اندازئ تارنما ها و سایت های مبتذل که شعار شان جوره یابی و فحشا در سریع ترین وقت ممکن است و با پرداخت آنلاین میتوانید در ظرف چند دقیقه میزبان یک زنیکه تشنه ی حقوق خویش است، باشید. و تا میتوانید حقوق وی را به شیوه های مختلف بپردازید.

      حال شما بفرمایید، ازدواج (بعضا بیش از یک بار که در صورت حفظ عدالت مجاز گردیده) به شکل اسلامی بهتر است یا اینگونه روابط به اصطلاح متمدن و دیموکرات؟ (بحث ازدواج موقت و مسیار را میگذاریم برای یک وقت دیگر)

      اما شما اختیار دارید تا آزادانه راه و روش زندگئ خود را بر حسب یکی از این فرهنگ ها انتخاب کنید ولی حق توهین به اعتقادات مسلمین (که برای آنها بسیار محترم میباشد) را ندارید.

      راستی برای معلومات بیشتر شما در مورد پایمال شدن حقوق زن در غرب این دو تارنما را برایتان معرفی میکنم:

      http://www.rainn.org/statistics

      http://home.cybergrrl.com/dv/body.html

      باقی ماندۀ کشور های غربی نیز حال و روز بهتر از این دو کشور مادر و دختر که اصلی ترین صادر کنندگان دیموکراسی، حقوق زن، حقوق بشر و حقوق کودک هستند، ندارند.

      با توجه به سطح پایین سواد و دانش ساکنین افغانستان، میتوان گفت که میزان تجاوزات موجوده ی جنسی به زنان و کودکان خود یک معجزه است که بخاطر نافذ بودن شرعیت اسلامیست وگرنه غربی ها با سطح بالای معلومات راجع به حقوق شهروندی، حقوق بشر، دانش و سوادی که دارند امروزه نباید شاهد همچو جنایاتی در کشور های خود میبودند که بازهم باید گفت اینها به علت پیروی نکردن از قوانین دینی و مذهبی در کشور های خود با گراف های بلند جرایم و جنایات روبرو هستند.

      پس تنها داشتن دانش، رفاه و آسایش خوشبختی و آرامش را به بار نمیآورند بلکه حاضر و ناظر دانستن خداوند ج در هر جا و هر لحظه، و عملی کردن احکام وی انسانها را آرامش روحی داده و در عین حال آنها را وادار میکند تا اعمال خود را سنجیده انجام دهند تا نه مزاحم دیگران گردند و نه هم خود را تباه سازند.

      با احترام

    • اقای توفیق به سلامت باشید.
      اگر گستاخی مرا نادیده قرار بدهید ،میخواهم خدمت شما عرض کنم که از مطالعه نوشته هایتان من به این نتیجه رسیدم که بخش اعظم نظریات شما نه تنها در اینجا بلکه در اکثر نوشته هایتان مبتنی بر احساسات،یکجانبه بینی ،و بر بنیاد خیالات شخصی تان استوار است تا درک آگاهانه و بیطرفانه و منطقی و یا نتیجه مطالعات علمی و بیطرفانه که هر بیننده و هر خواننده از مطالعه آن محظوظ گردد.شما متاسفانه مطالب را اگر اجتماعی باشد یا مذهبی یا .. صرف از یک دیدگاه که آن دیدگاه خودش هم به نوبت خودبه شدت مورد انتقاد قرار دارد تشریح میکنید.واقعیت ها را نه آنچنانچه که هستند میبینید،بلکه آن قسمی که دل تان میخواهد مشاهده میکنید.منظورم اینست که برخورد شما با مسایل از حد معمول سلیقوی است تا علمی و واقعبینانه.اگر صد بار هم از اثر مطالعه علمی به نتیجه معکوس عقیده تان برسید باز هم از پذیرفتن واقعیت ابا میورزید .متاسفانه بگویم که شهامت پذیرفتن نتایج علمی مخالف با عقاید تان را کمتر دارید.البته این مهم نیست .اگر من یا شما نتیجه مطالب علمی را بپذیریم یا نه تغیری در ارزش آن بوجود آورده نمیتوانیم.البته من اینرا با جرئت بشما میگویم که در هر بخش که باشد، علوم اجتماعی یا طبیعی اگر من به یک نظر علمی برسم که مخالف نظر من باشد و من درک کنم که من در اشتباه هستم ،در پذیرش اشتباه خودم حتی برای یک لحظه هم تردید نخواهم کرد.

      در مورد فحشا مطلبی را نگاشته اید.که من با شما هم نظر نیستم.مطالعه معضل فحشا و تاریخچه آن و عوامل آن یک بحری از معلومات و شناخت اجتماعی و مطالعات ضرورت دارد.فحشا تنها در غرب نیست.و فحشا امروز بوجود نیامده است.نظریات تان در اینباره غیر واقعی ، غیر علمی و با نتیجه گیری غلط توام است.برای آگاهی تان فلم ذیل را مشاهده فرمائید.فحشا در جمهوری اسلامی ایران که در ان شریعت دلخواه تان با ناکامی زانو بر زمین میزندو بعد از سی سال باز هم ثابت میسازد که این نوشداروی اخوندی هم چیزی جز یک سراب نیست.اگر اشک به چشک تان حلقه نزد باز بنویسید.میتوانید فلم های دیگری از این قبیل را که در حاشیه صفحه باز میشود هم تماشا کنید.موفق باشید.

      تمنای دیگر من از شما این است تا برای ازدیاد و استناد نظریات تان برای یکبار هم که شده طور نمونه به چند فامیل در شهر تان مراجعه فرمائید و از آنها در مورد مناسبات فامیلی شان بپرسید.ضمنآ از چند خانم هم بپرسید که ایا شوهرش دوست دختر دارد؟آگر زنش بداند که همسرش دوست دختر یا رفیقه دارد چه خواهد کرد؟باز کمی که معلومات تان وسیعتر شد باز در این باره بنویسید.لطفآ به هیچ کتابی یا اماری مراجعه نفرمائید .خودتان یکبار آنرا شخصآ مطالعه کنید.مثلآ از دوستان یا همکاران تان در مورد این مسایل بپرسید.آنگاه نتیجه را با نظر حال تان مقایسه کنید.

      اینکه هر کس حق دارد تا نظر خود را بنگارد من موافق هستم اما اگر شما میخواهید مطلبی را بطور مسلکی و علمی ارائه کنید باید متکی بر مطالعات و تحقیقات خود شما و یا دیگران باشد آنرا اظهار و یا نقل قول کنید.اما اگر برداشت شخصی خود تان بدون مطالعات علمی و یا پایه تحقیقاتی باشد از جمله " من فکر میکنم ، به نظر من ،برداشت من قسمی است که و...."استفاده نمائید.
      http://www.youtube.com/watch?v...

    • بابک عزیز

      بدیل تان به عوض قوانین اسلامی چیست؟

      سایر حرفها پیرامون علمی ویا شکمی نوشتن باشد برای یک وقت دیگر.

    • عرض ادب دارم،اگر احساس کنید که من در نوشته قبلی ام از خشونت فکری کار گرفته ام معذرت میخواهم.
      قبل از انکه به پاسخ پرسش تان عرض کنم یک نکته را لازم به یاداوری میدانم که این طرز طرح پرسش خود قضاوت و پاسخ مطرح کننده پرسش را نشان میدهد.افرادی مثل شما فکر میکنند که گویا در جهان دو قانون وجوددارد:یکی قانون الهی که طراح آن خود خداوند است و قانون دومی قانونی است نوشته شده بدست بشر.قانون اولی در ادیان ابراهیمی به بشر نازل گشته و بالاخره این قوانین با اخرین اصلاحات خودو با اخرین "آپ دیت"به محمد پیامبر اخری نازل شده است.این قانون اخری توسط مفسرین تشریح و توضیح داده شده و ناب ترین آن فقه جعفری است که مولف آن جعفر صادق بوده که هم اهل بیت است و هم فقیه و هم معصوم وو.. که آخرین نقطه اوج علوم و قانون و تمدن الهی فرستاده شده بر بشر است.این قانون برای هزاران سال دیگر دوام دارد .کهنه نمیشود.بی عیب است و در بر دارنده تمام تروخشک و بر و بحر است.وتاریخ ختم هم ندارد.
      در مقابل قانون دومی بدست بشر ساخته شده و در هر زمان و مکان فرق دارد .چنانکه ارزش های اجتماعی و اخلاقی هر جامعه از هم فرق دارند.پر از عیب و نقص اند.باید در هر عصر و زمان اصلاح و نو سازی شوند.این قوانین پر از عیوب اند.

      بلی اقای توفیق اینست پاسخ شما و اینست پایه قضاوت و جهان بینی افرادی مثل شما.
      در حالیکه من خودم معتقد به وجود خالقی نیستم و خالق را مخلوق ذهن انسان میدانم وقانونی را بنام قانون الهی به رسمیت نمیشناسم.به نظر شخص خودم قران توسط محمد اظهار شده و منبع اصلی الهامش هم تورات ،اناجیل وعلوم، فرهنگ و قوانین شناخته شده آن زمان اعم از مصری ها تا رومیان و اعراب ،فارسها وغیره است.چنانچه قرار اظهار هر مفسر، هر ایت یا سوره قران یک دلیل و یا شان نزول دارد و احکام الهی هم به پاسخ مشکلات وسایر مسایل آنزمان بزبان محمد جاری گشته است.این احکام ابدی نبوده و نمیتواند باشد.تمام قوانینی که شما بنام قوانین الهی میشناسید همه بنام الله جعل شده است.اگر واقعآ این کتب الهی باشند پس من نتیجه میگیرم که الله موجود زیاد دانشمند و آگاهی نبوده باشد.

      اقای توفیق با در نظر داشت شناخت بالایی در این مرحله این پرشس مطرح میگردد که ایا شما به تغیرات و تکامل در حیات بشر اعم از علوم طبیعی و یا اجتماعی وغیره دارید؟ایا متوجه تغیر ارزشها و مناسبات در حیات انسانها استید؟ایا متوجه تفاوت قضاوتهای خود تان با فرزندان تان و تفاوت فکری فرزندان تان با پدر و پدربزرگ تان استید.ایا انسانهایی که امروز زندگی میکنند با اجداد یک یا دو قرن قبل شان تفاوت ندارند؟پس راجع به تغیر ارزش های امروزی با دوصد سال اینده چه فکر میکنید؟ من مطمئن هستم همه را میدانید.در آینده ،عصری که پیشرفت هر روز علوم و انکشاف شناخت بشر در آن با انکشاف چندین سال قرون قبلی بشر قابل مقایسه نمیباشد.پس برای چنین جوامع تطبیق قوانین هزارو چهار صد سال قبل محال و ناممکن میباشد.در هر عصر و زمان ،هر جامعه با در نظر داشت سطح تکامل و سطح فرهنگی آن قانون ساخته شود.این یک اشتباه بزرگ است اگر من بشمابگویم که یک اصل و یک ارزش را منبع قانون برای دایم بسازیم.لطفآ به احکام حقوقی فقه شیعه تان مراجعه فرمائید.ببیند چقدر از این احکام دیگر پذیرش عمومی ندارند.احکام کنیزی و غلام و اجازه تجاوز بر کنیز دیگر شرم تلقی میشود.یک انسان نمیتواند مال انسان دیگری باشد .در حالیکه روزی تعداد و تعددغلام و کنیز مایه افتخار بود.این نه در شرق و یا غرب بلکه در همه عالم است که دیگر کسی به داشتن کنیز فکر نمیکند.پس این بخش از فقه رابدور افگنید.احکام رجم،قطع ید،مقدار میراث،تعدد زوجات وغیره همه وهمه زیر انتقاد قرار دارند.این نوع تعذیرات و یا حقوق دیگر پذیرش عمومی ندارند و بنام وحشت یاد میشوند.این احکام امروز از ساحه تطبیق خلاص شده اند و در اینده بطور مطلق قوانین مدنی یا جزایی جانشین قوانین شرعی میگردند.اگر من بخواهم و یا نه روزی خواهد رسید که این احکام مثل احکام انجیل و تورات و غیره کتب دینی در طاق بالا گذاشته خواهد شد.پافشاری در تطبیق صد در صد آن مثل پافشاری به پوشاندن لباس خرد سالی طفل تان هنگام جوانی اش است.شما هر قدر تلاش کنید دیگر این لباس به قامت آن طفل کوتاه شده است.غیر از پشیمانی و حسرت حاصل دیگری ندارد.
      پس نتیجه گیری کلی آنکه من قوانین مدنی و جزایی رادر کشورم لازم میدانم که تنها و صرف براساس دین ساخته نشده باشد و در هر زمان به شرایط عصر جدید تر عیار شده بتواند و هر جامعه برای خودش قانون بسازد که در همه آن پایه اساسی اش بر اصول اساسی رعایت حقوق بشر و رفع هرگونه تبعیض باشد.ما باید در کشور خود قوانینی توسط حقوقدانان خود بسازیم که بر ای کشور خود ما باشد کاپی کردن صد در صد قوانین سایر کشور ها هم بدرد ما نمیخورد اما همان قسمی که از تجارب علمی دیگران حق استفاده داریم همان قسم حق استفاده از تجارب حقوقی دیگران هم برای کشور خود لازم میدانم.
      قابل یاد آوری میدانم که مشکل اساسی امروز در جهان، طرح قوانین نه بلکه تطبیق قوانین میباشد.این موضوع در هر جامعه با تفاوت های کم و زیاد وجود دارد.
      در مورد حاشیه روی تان در ابحاث و خارج شدن از اصول و پرداختن به فروع که برایتان نگاشتم در اینده اگر خواسته باشید زیاد تر خواهم نگاشت اما در اینجا همینقدر عرض میکنم که جر و بحث در مورد قانون احوال شخصیه اهل تشیع در مواد مربوط به خانواده و زنان به نظر من عبارت از به رسمیت شناختن خشونت و تحکم بر علیه زنان است.نه اینکه زنان و یا مردان مثلآ در این یا آن کشور چه میکنند.راجع به خشونت و قانون تشیع که مورد بحث است برایتان خواهم نگاشت .اما چیزی را که لازم به یاد آوری میدانم اینست که دین اسلام به مثل سایر ادیان و یا تیوری های فلسفی نکات زیبا و نا زیبا دارد.بد گفتن صد در صد اسلام و تعالیم آن هم از انصاف بدور است.لطفآ اجازه بدهید که احکام اسلام با شرایط عصر حاضر توافق داده شود.این سبب دوام روحانیت و معنویت دین اسلام است.بخش اعظم فرهنگ و شعر و هنر را که مربوط این بخش اسلام در کشور ما است قربانی اسلام سیاسی و حقوقی نکنید.از زیبایی های اسلا م استفاده کنید و نکات تاریخ تیر شده آنرا به زباله دانی بفرستید.باور کنید این به مفاد شما و دین تان و تعلیمات محمد است .اسلام سیاسی سبب مرگ اسلام میشود.روزی خواهد رسید که مناسبات جدید جای مناسبات امروز و انسانهای جدید جای انسان های امروز را خواهد گرفت.آنها به شیوه خود زندگی خواهند نمود نه به شیوه من و شما .من با افکارم و شما با افکار تان خواهید رفت.جای من و شما و افکار ما را افراد و افکار جدید خواهد گرفت.و در آن زمان جایی برای اسلام یافت نخواهد شد.موفق باشید.این مطلب را هم در سایت ذیل استعماع فرمائید.
      http://www.youtube.com/watch?v...

    • آقای توفیق، چرا این قدر احساساتی می شوید. ایا لازم است به جای سخن زدن منطقی و غیر شعاری، شعار سیاسی بدهید به دیگران توهین کنید؟
      طرفداری از دموکراسی و حقوق بشر ربطی به ایالات متحده و غرب ندارد. پس اگر حقوق بشر و دموکراسی نمی خواهید آیا می روید به عصر حجر؟ همان سیستم بدیلی که شما از آن سخن می زنید چیست؟ آیا گرفتن مسایل مثبت از غرب، غرب زده گی است؟ پس اقتباس سیستم های آموزشی، شهری، قضایی، دولتداری، و.... که از غرب در کشورهای ما اقتباس شده اند، غرب زده گی است؟
      من با این سخن شما موافق هستم که غرب در پوشش دموکراسی و حقوق بشر به منطقه حمله کرده و کشور های مختلف را زیر فشار قرار می دهد. اما، این دلیل نمی شود که ما ضد دموکراسی شویم. مگر آنها که از ازادی سوء استفاده می کنند و عدالت را چون حربه ای برای مقاصد نظامی خود علیه دیگر کشورها استفاده می کنند، ما باید از عدالت و آزادی بگذریم؟
      من شما را به انصاف دعوت می کنم. غرب خوبی ها خود را و بدی های خود را دارد. غرب تنها دولت هایش نیست، یک تمدن است که ما از آن بسیار چیز ها را از سیستم آموزشی و دانشگاهی تا طبی و حقوقی را فرا گرفته ایم. من در امریکا زنده گی می کنم. هماند قدر که چیز های خوب دارد چیز های منفی هم دارد. مگر ما چنین نیستیم؟
      در باره ی آمار فکر می کنم نیاز به تجدید نظر دارید. فرض کنیم هر دو دقیقه به یک زن تجاوز می شود، کمی خنده دار نیست؟ اگر چنین وضعیتی پیش بیاید پس همه مردم امریکا مصروف تجاوز هستند و سرک ها خالی است. شاید از هر چند زن یکی آن مورد تجاوز قرار بگیرد. ما در افغانستان آمار نداریم. وضعیت ما نیز بهتر از آنها نیست. من به عنوان یک ژورنالیست با ثارنوالی کار کرده ام. می دانید که در محاکم ما چقدر تجاوز ناموسی و زنای با محارم وجود دارد؟
      موفق باشید آقای توفیق

    • اقای توفیق به سلامت باشید.صرف به تفسیر اصطلاح "علی آباد شهر است"باید به عرض برسانم که منظور از علی آباد همان شفاخانه معروف با سرویس عقلی و عصبی اش نیست.این اصطلاح از زمانی که دولت سابقه در ابتدای قرن مصروف انتقال هموطنان ناقل ما به سمت شمال مخصوصآ خان آباد وکندز بودند رایج گردید.در آن زمان از اثر موجودیت شالی زار ها(کشتزار برنج) وآب کافی که محل مناسب برای رشد پشه انافل که ناقل پارامیشیم ملاریا است مردمان زیادی به این بیماری مبتلا گردیده بودند.اصطلاح مرگ میخواهی قندوز برو هم از سبب همین مرض ملاریا رایج گردیده بود.در ضمن ولسوالی علی آباد هم زیاد معمور نبود .مگر ناقلین زیادی خواهان رفتن به آنجا بودند.همانست که اصطلاح "علی آباد شهر است"معروف و رایج گشته است.و هدف آن بود که این مردمان از واقعیت های محلی که برای ادامه حیات انتخاب کرده اند خبر ندارند.گرچند رفتن به ولایت زیبای کندز به زحمت سفر آن میارزید .اما در عصر حاضر هدف از این جمله معروف ،نشان دادن بیخبری یک فرد میباشد.موفق باشید

    • نه جانم اشتباه میکنید. بنده به حمد خدا ج، بر احساساتم غالب هستم.

      ذاتیکه بشر را خلق نمود بهتر از خود بشر با خواص آنها آشناست. پس هیچ فرد یا گروهی نمیتواند بدیل قانون پروردگار را بنویسد.

      بنده با آنکه به نظریات و علایق تان به (قوانین اجتماعئ غربی) احترام دارم، هیچگاهی آنرا بدیل قوانین اسلامی که در قرآن آمده است نمیدانم.

      کسب دانش و علم نیز ربطی با پیاده کردن قوانین غربی در یک کشور اسلامی ندارد بخاطریکه قوانین اجتماعی و خانوادگی قبلاً در قرآن آمده است و یک فردیکه خود را مسلمان میداند، جلوتر از آشنایی با قوانین دست ساخته بشر، باید به کتاب خود مراجعه کند.

      در غیر آنصورت: "لکم دینکم ولی دین"

    • تشکر آقای بابک از معلومات خوب تان. بنده با آنکه معنئ این ضرب المثل را میدانستم اما از ریشه ی آن در قندز آگاهی نداشتم. ممنونم یکبار دیگر و راستی بنده صرف به شوخی گفتم که "بیمارستان" است. امید جدی نگیرید.

      این معلومات شما مهر تأیید است بر ارسال پشتونها به شمال و کوچ اجبارئ ساکنین بومئ آن که بعید نیست به دستور استعمار کهنه و توسط حاکمین غدار و جابر قبیله صورت گرفته باشد.

      با احترام

  • قانون خانواده در کانادا طوری تنظیم یافته که تا زن به اوج شهوانی « Climax Point » نرسیده باشد ، دخول جرم است ، یعنی « Crim . در همین ایالت 37 مرد دوسیۀ جرمی دارند و هر روز به محکمه سرگردان اند . چند مرد به خبرنگار گفتند که هرگز بدون اجازۀ زنان شان عمل دخول انجام نداده و نمیدهند . دخول از عقب جرم مطلق است ضمن اینکه محکمه جواز طلاق صادر میکند ، مرد به سه سال حبس محکوم میگردد ، با آبروریزی مرد در خانواده و اجتماع . لاکن در شریعت قرون اوسطایی ما ، زن کشتزار مرد است و در حدیث آمده که به کشتزار تان درآیید از هر طریق که دلتان بخواهد . سن ازدواج بالای هژده سال است و پایانتر از آن را صغیر گای گویند ، یعنی « Child Fucker » .و این مریضی روانی است و مجرم پس از سپری کردن سه سال زندان به روانشناس معرفی میگردد . بوسیده اطفال و دستمالی « Molestation » نام دارد و مجرم را بچه باز یا « Pedofile » گویند که مریضی روانی است . مایکل جکسن به جرم دستمالی به بدن یک طفل صغیر یکسال به محکمه دوید ، بی آبرو شد و چهل میلیون سرمایه اش را از دست داد . تفاوت سنی بین دختر و پسر پنج سال بیشتر نیست . همین پیر مرد خرفت محسنی با همین ریش سفید به دختر چهارده ساله که همسن نواسه اش بود تجاوز کرد و اکنون برای عوام الناس قانون احوال شخصیه شرعیه وضع میکند . یعنی کاریکه خودش کرد جواز شرعی میدهد این مرد صغیر گای .
    در آنجا که عالم اش اینست / لعنت عالم به هرچه عالم است .

    • نهایت کوتانظری وبرخورد سرسری به قضایا خواهدبود اگر کاسه وکوزه را تنها به گردن محسنی بشکنیم . باید توجه داشت که درقبال تصویب قانون احوال شخصیه ( دکترین محمد ) موضع آقایان خلیلی - محقق - آیت الله پروانی - آیت الله محقق کابلی - حجت الاسلام والمسلمین عرفانی یکاولنگ -وگله های بیشماری آخوند شیعی درحمایت ازمحسنی وعالمی بلخی قرار دارند. سکوت بیشرمانه ومعنی دار آنها در رابطه به تصویب این عفونت فکری بیانگر آنست که دراساس هیچگونه تفاوت نظری وفکری بین بیضه داران اسلام درمذهب شیعه وجود ندارد . تجاوز به زن - کام جنسی گرفتن ازطفل شیرخوار - ازدواج یاتجاوز به دختران درسنین هشت سال ونه سال - ملک بودن، برده بودن - وفرمانبردار بودن زن، همخوابگی باچهارزن بطور رسمی وباتعداد بیشماری کنیز ، تاریخآ ازنافع ترین بخش در ارکان فکری مذهب شیعه بشمار میرود واین روسیاهی نه فقط توسط محسنی انجام یافته بلکه تمام پیشوایان دینی ومذهبی درکارنامه زنده گی خود آنرا به ثبت رسانیده است . امام حسن پیشواوامام دوم شیعیان بنابروایتی بیش ازهفتاد زن صیغه ای داشت . خمینی دردستورات فقیهی خود شهوترانی باطفل شیرخوار را جایزدانسته است . تصویب قانون احوال شخصیه شیعیان ، درحقیقت امر رسمیت یافتن ومعمول دانسته شدن یک پرازیت فکری بنام شیعه میباشد که مردم ستمدیده هزاره سالیان دراز آرزوی آن را درسرمی پروراند . اینکه امروزه دستگاه رهبری آنان ازمیان مهمترین وحیاتی ترین مسایل مطرح درجوامع بشری ، دربه جریان انداختن این گونه رسوایی های تاریخی برمردم هزاره منت میگذارند ! جاه دارد تاآنرا به همه تسلیت گفت.

    • با سلام خدمت خانم یا آقای سیمین (جاغوری ) !

      من به همین دلائلی که شما آنرا می فرمائید و قضیه در برداشت و تلقی قرون وسطی ای شیخ محسنی و دیگر حواریون وی خلاصه نه می کنید و مستقیمأ در برابر دین مقدس اسلام و سائر ارزشهای مسلمانان قرار می گیرید با فتوی های شیخ محسنی که بنام قانون احوال شخصیه اهل تشیع افغانستان سخت مخالف هستم . زیرا نسل های آئنده اسلام را تنها طراوشات بیماران روانی چون محسنی و دیگر یاران شان خواهند دانست . چنانچه شما بدون مطالعه اصول زیرین اسلام ، اسلام رامترادف باعملکرد های کسانی میدانید که در خط اول جبهه اتهامات ایستاده اند ؛ فرض کنیم کسانی که شما از آن یاد آوری نموده اید به عنوان انسان های دارای غرایز گوناگون جنسی و شیطانی عمل ذشتی را انجام داده باشند ، کدام انصاف اجازه خواهند داد که بااینگونه کلیمات و الفاظ ذشت و دور از اخلاق اجتماعی دینی را که هیچکسی حتی دشمنان دین هم آنرا تا این حد فرود نه می آورند لکه دار بسازید ؟ و از سوی دیگر فرض کنیم شما به یک کشف جدیدی رسیده اید و مردم را متوجه ساخته اید که هوشیار ! خبر دار ! خرابی در اصول دین است !!!، آیا در شرائطی که مردم ما قرار دارند و از چهار سو توسط دین داران سود جو و بی دینان مرفه و ملحدان بی پروا احاطه شده اند آذان مشکوکی که از حنجره نفرت انگیز شما بر می خیزد جائی خواهند گرفت ؟ دوست عزیزم ! آنچه را که شما می فرمائید ، صاف و پاک دشنام است که در طول تاریخ به جائی نرسیده است .

    • محترم آقای کامران مؤفق باشید! ازاینکه باعث ناراحتی وکدورت خاطرشما گردیده ام متأسفم . آنچه را باخوانندگان محترم درجریان گذاشته ام ، محصول حداقل جستجوگری پیرامون تاریخ اسلام بوده که درنتیجه آنچه را سزاوار دیدم ، بنوشتم. برایم سخت ودشوار است ازکنار ازدواج پیامبر 55 ساله باطفل هشت ساله باخونسردی گذشت ! نمیتوان به پیامبروپیشوایانی درود ورحمت فرستاد که مجوز همبسترشدن با ده هازن را بگردن خدامیاندازد ! نمیشود به مکتبی نفرین نفرستیم که مالکیت انسان برانسان را جایزمیشمارد وازدواج یک مرد با تعداد بیشمارکنیز را بدون کدام تشریفاتی مباح میداندو..... در رابطه به اصول زیرین اسلام اگرمنت گذاشته بفرمایید که مشخصأ چی چیزی را مطالعه نمایم ؟ قرآن ونهج البلاغه را وقتأ فوقتأ مرور مینمایم . توضیح المسائل خمینی را دست رس دارم ، حلیته المتقین باقرمجلسی ومفاتیح شیخ عباس قمی را نیزفراوان مرور داشته ام . چشم براه هدایت شما. شادکام باشید

  • فعلا که آقای محسنی و عالمی و چندتای دیگر در دام این قانون افتاده اند و دیگر وکلا مانند: آقای محقق و دیگران آنان را به جفا در حق مردم هزاره متهم میکنند و این قانون را شایسته ما هزاره ها نمی دانند. ولی زمانی که قانون در شورای ملی بحث می شد، همگی به آن رای دادند و هیچ کس صدای اعتراض خود را بلند نکرد. پس همه ی آنها در این ننگ شریکند و فرقی نمی کند که کی مصاحبه کرده و دفاع کرده و چه کسی فعلا توبه می کند. شیطان را هم از این توبه کردنها خنده میگیرد.
    این اولن.
    ثانین، نظر شخص دوم که شاید نامش محمدی بود در این نوشته مطرح نشده است. وی بهره کشی جنسی از زنان را حق مرد می داند ولی منتها می گوید که در مورد خروج زن از منزل دو حرف است، یکی اینکه اگر بیرون رفتن مانع استمتاع آقا باشد، ممنوع است و دیگری می گوید بطور کلی بیرون رفتن زن باید با اذن آقا باشد. پس فرقی در آن مورد استمتاع و هجمه به شرف و کرامت زنان وجود ندارد.
    خلاصه تا دینداری باشد و ملاداری باشد و دین متولی داشته باشد، وضع از این بهتر نمی شود. چشم امید داشتن از این مردم بیهوده است.
    در همین چند هفته گذشته هر نفر هزاره را دولت به خاطر حفظ آرامش و عدم شورش و طغیان 170 دالر ناقابل در حضور آقایان جریمه کرد و کسی دم نزد. یعنی بودجه توسعه در ولایات آشوب زده سرانه اش 200 دالر است ولی مناطق آرام مخصوصن هزاره جاب 30 دالر. این وکلای گنده کلا کحا بودند؟ نویسنده محترم شاید بداند. آن گندکاری از این قانون کمتر نیست، حالا از کدامش بنالیم؟ ........

  • dostan aziz!motasefam ki bahyes yak zan qazawat hai afrad saom ra dar bare khodman mikhanim, fiker konam afradi ki een qanon wa ya qawanini digari hamchnini ra tarh wa waze mikonan ghyer az fiker masherat jensi wa ya tajawoz dar fiker digari nistand, aqai ki az gharb wa rawabiti jensi an ba jozeyat naweshta kash kami dar bari arzish hai jamiye khodash ki dokhtaran 10-13 sala ra tawasot pal rishtrashi qasabi mikonand niz minawest, wa ya shalaq zadan qa sansar kardan yak ensan ra( zan)ba bahana hai mokhtalif , azeen dostam miporsam dar bare tahqiqat wa roshd elm wa tikanology gharb aya baeen jozeyat khabr dared wa ya serf khaninda,wa binennda sait hai porno garafi ghrb asted.ba har sorat ba omid yak tagherat bonyadi bar waze mardom bidefa wa zanan mazlom ma. ba arz hormat.

  • اقای توفیق به سلامت باشید.
    به ادامه گفتار قبلی خدمت شما عرض کنم که مطلب اساسی مورد جرو بحث در مورد مواد قانون است نه خلاف رفتاری از قانون.وقتی در مورد تصویب یک ماده یا بیشتر در قانون صحبت میشود مطلب عبارت از به رسمیت شناخت یک اصل و یک ارزش از لحاظ حقوقی میباشد.تنظیم قانون احوال شخصیه اهل تشیع عبارت از برسمیت شناختن یک سلسله اصلوبیست در چوکات حقوق که میتواند در مراجع عدلی مثل محاکم و غیره منبع صدور احکام قرار بگیرند.نمیدانم شما چرا در این مبحث در بخش فحشا پرداختید؟اقای محترم فراموش نکنید که در جامعه ما ،خشونت ستون فقرات زندگی ما را تشکیل میدهد.خشونت در مدرسه،خشونت یک معلم در مقابل شاگردان.یا خشونت یک کارمند بالارتبه در مقابل کارمند رتبه پاهین.خشونت افسر مقابل سرباز،خشونت دارا مقابل نا دار،خشونت پولیس در مقابل افراد،خشونت شوهر در مقابل خانم،خشونت پدر و مادر در مقابل فرزندان،خشونت فروشنده در مقابل خریدار و برعکس وغیره.متاسفانه بخش اساسی زندگی ما به عوض معقولیت و منطق با خشونت بنا یافته است.اما در شرایط حاضر وظیفه هر انسان با درک است تا انواع خشونت ها را از حیات اجتماعی افغانها حذف و بجای آن عقلانیت را حکمفرما نمایند.نباید دیگر افتخار یک معلم در مکتب خشونت در مقابل اطفال و دانش آموزان باشد.نباید افتخار یک مرد خشونت و استبداد در مقابل همسر و اطفالش باشد.نباید افتخار یک حکمران خشونت در مقابل رعیا باشد.و به همین ترتیب هر فرد باید بنوبت خود خشونت و زورگویی را با استدلال و منطق و علم تعویض نماید.بشریت مدرن به مناسبات مدرن نیاز دارد.این مناسبات چیزی جز منطق نمیتواند باشد.اقتدار شما مربوط به منطق شما خواهد بود نه به زور و خشونت شما.به همین ترتیب مناسبات بین زن و شوهر در خانواده نیز بر اساس عشق ،محبت و منطق استوار باشد تا خشونت.نباید هرکس زور بازوی بیشتر داشته باشد حق به جانب شناخته شود.من بنوبت خود با این معیار ی که در فوق عرض کردم دوستدار حکمرانی منطق و عقل و عشق در فضای کانون خانوادگی استم تا خشونت و نشان دادن زور بازو.وقتی به فرزندانتان امر ونهی میکنید باید در مقابل چرای فرزند تان پاسخ معقول داشته باشید.توصل به تهدید و زور شما را حق به جانب نمیسازد.به همین شکل با هر فرد دیگر.با در نظر داشت مطالب فوق من تصویب موادفوق را در قانونااحوال اهل تشیع تصویب شده در کشورم را در مورد زنان مخالف عقلانیت و حقوق فردی هر انسان میبینم.اگر این قانون تغیر نخورد و پا بر جا بمانداین حق نیز تصویب گردد که اگر زنی تشیع از این مطلب شاکی باشدمیتواند از مذهب تشیع طور داوطلبانه خارج گردد،و ترک این مذهب نماید.

    من خودم شخصآبا در نظر داشت این مواد قانون هر نوع ارتباط جنسی را با همسر در رضایت و عشق طرفین دیده.تا زمان جلب رضایت همسر هر نوع قرابت جنسی را مردود و تجاوز میشمارم.احترام همسر از هر دو جانب باید بر اساس عقلانیت و انسانیت باشد نه بر اساس زور و تهدید و فشار.هم زن و هم مرد در تشکیل خانواده نقش برابر داشته ومناسبات بین شان انسانی باشد.

    اقای توفیق اینست مطالب مورد بحث.شما بیمورد در باره مناسبات مردان و یا زنان در خارج از چوکات همسری پرداخته اید.من ارتباط منطقی بین مطلب مورد بحث و حاشیه روی شما ندیدم.فحشا در غرب چه ارتباطی با این مسایل دارد؟هدف از این قانون رسمی ساختن مناسبات مرد و زن در کانون خانواده گیست.بدون در نظر داشت حقوق انسانی زنان .اما من ندانستم که این همه آمار تان برای چیست؟ چی را میخواهید به اثبات برسانید؟متوجه باشید هر نوع قضاوت شما میتواند مورد انتقاد قرار بگیرد.در هر نوشته تان من میتوانم پادر هوا بودن دهها نظر تانرا به اثبات برسانم.اقای توفیق هیچ قانونی نمیتواند با وفا بود من به همسرم و همسرم به من را تضمین کند به جز خود ما در داخل فامیل.

    در مورد تجاوزات جنسی در غرب پرداخته اید. من با شما هم نظر نیستم.با در نظر داشت تعریف شما از تجاوز جنسی خدمت شما عرض کنم که آنقدر زن و دختر که در شهر کابل و یا تهران یا پشاور مورد اذیت و آزار جنسی از قبیل "انگشتک،آنگولگ ،چشمک،چنگ،پرزه گویی یا متلک"وغیره اعم در سرویس و راه و دکان قرا میگیرد که در هیچ شهر غربی قابل مقایسه نمیباشد.برای ختم مطلب هذا خدمت شما عرض میکنم که شما برای یک روز در حد اقل برای سه ،چهار ساعت با همسر تان در یک شهر اروپایی گردش کنید.به مغازه ها به خرید بروید،با بس شهری به گردش شهر بروید.در ختم روز از خانم تان بپرسید که آیا از طرف کسی مورد اذیت چشمی یا دستی قرار گرفته است یا خیر؟ باز همین کار را در کابل تکرار کنید(یا در تهران و یا در پشاور)باز نتیجه را جویا شوید.اگر مقدار اذیت تناسب یک بر پنجاه در شهر های اروپایی کمتر نبود من به شما جرم زبان میپردازم.از تجاوز جنسی به حیوانات گفته اید.باور کنید که انقدر مرکب که در کشور های اسلامی و افغانستان بی سیرت میشوند از حد آن در غرب بسیار بالاست.دیگر بیجا شله نشوید.

    موفق باشید

    • با سپاس بی حد از آقای بابک ازین سخنان بیطرفانه و ازین چشمان عقاب مانند که فاصله های دور و درازی را دیده و بی پرده آشکارش میکنند . با وجود اختلاف در عقائد از این حق گوئی و جهان بینی وصیع تان در همه نوشته ها روی زیبایتان را میبوسیدم و این منم که تا آخر عمرم و آخر عمرتان انتظار دارم شاید خداوند همان گره کوچکی را که در اذهان تان بسته است باز فرماید و خداوند را دعا گویم تا شما و امسال شما ها را شمشیر بران دلائل خویشتن گرداند ، چنانیکه با تمام علمش شما را آشنا ساخته است .

    • آقای انصاری سلام و علیکم و رحمته الله و برکاته !
      اگر در عنوان پیام تان اسم مستعار این حقیر را نمی نگاشتید ، به جواب تان نمی پرداختم و بدین عقیده میشدم که راه رستگاری را از پیام دوست دانشمند و خردمند ما بابک دریافته اید . بابک عزیز از حق انسانها ، رسالت انسانها ، عشق و علاقه به خانواده ، کار برد عقل و منطق در برابر ناهنجاری های جامعه ، فراهم آوری فضای تفاهم و برابری بین زن و مرد ، مطابقت دادن احکام دینی با شرایط موجود وزمینه سازی بستر محبت و دوستی بین فرقه های دینی و انسانهای کرۀ خاکی و .. صحبت نموده که کاملأ با شیوۀ برخورد شما در مقابل زن و افتخارات فرهنگی جامعۀ افغانی در تضاد است . شما آنانیرا که خلاف شما می اندیشند و بزن حق و حقوقی قایل اند بی شعور و بی غیرت خطاب نموده اید( به شمول اقای بابک ) ، شما زن را محکوم و زندانی چهار دیوار منزل میدانید ، شما اشتراک زنان را در محافل عیب و بی ایمانی مردان میدانید و .... چطور شد که یکباره یکصدو هشتاد درجه تعغیر عقیده داده و پیام آقای بابک به دل تان نشسته است که مرا به خواندن آن تشویق نموده اید ؟

      شما آقای انصاری یکبار دیگر اشعار ناب و بکر تان را مرور نماید که چقدر با پیام آقای بابک تفاوت دارد . این هم نمونۀ نثر بی مثال تان : (... حا شا که خرد بنده ی ایمان منست ، خرد شهریست در وجود دنیای بی پایان من ، در جهانی سر بر فلک کشیده ، درین دنیای بی بقای بی انجام من " من چگونه تسلیم این شهرک کوچک شوم . ) شما هنوز تسلیمی خود را در شهرک خرد و عقل چگونه میپندارید قابل باور نیست که استدلال عقلانی و خرد پویی آقای بابک در خور توجه شما واقع شده است ؟ پیروز باشید .

  • نخست از همه باید یادآور شوم که سایت کابل پرس? از نقطه نظر فنی وضعیت بسیار نامطلوبی دارد. امید که آقای میرهزار چاره ی بیآندیشند. بسیار سنگین شده و باز شدنش بسیار وقت میگیرد و در هنگام پیام نوشتن نیز بار ها پیام گذار را با مشکل مواجه میسازد.

    بابک عزیز

    متشکرم از حسن نظرتان. در ایام مکتب (مقارن با حکومت ببرک و نجیب) معلمی داشتیم که مضامین دینی و قرآن کریم را برای ما تدریس میکرد. همیشه عمامۀ سفیدی بر سر، محاسن سفید و درازی بر صورت، دریشئ معمولی بتن و یک نکتایی سرخ رنگی نیز بر گردن میآویخت. جالب تر از همه اینکه در قسمت فلزئ کمربندش تصویری بزرگ از سر ِ ولادیمیر ایلیچ لنین دیده میشد. شاگردان به کنایه وی را (قاری لنین) نامیده بودند.

    اینرا بخاطری گفتم که قانون پیش نهادئ شما و سایر دوستان اسلام ستیز، معجونیست مشابه به (قاری لنین) ما در آن دوره.

    بهر حال از خوشبینی هایتان نسبت به آمدن همچو حکومت و قانونمدارئ که در آن گرگ به گوسفند و پشک به موش کاری نداشته باشد، خوشم میآید و آنرا به عقیدۀ اکثریت مسلمین نزدیک میبینم (به عقیدۀ اکثریت مسلمین در چهل سال اخیر عمر زمین، فردی به اسم مهدئ موعود ع یکجا با عیسئ مسیح ع چنین حکومتی را خواهد آورد).

    اما در حال حاضر و تا ظهور آن دو شخص، این خوشبینی بیشتر به یک رویا میماند تا حقیقت.

    قبل از آغاز بحث اصلی، باید یک اشارۀ کوتاه (از زبان مولوی) در مورد الگوی اخلاق و خوش خُلقی در دین اسلام یعنی حضرت علی ع (که جانشین بر حق پیامبر اکرم ص است) بنمایم. بدین علت که شما از وجود خشونت در میان مسلمین نالیده اید:

    از علی آموز اخلاص عمل

    شیر حق را دان مُنزّه از دغل

    در غزا بر پهلوانی دست یافت

    زود شمشیری بر آورد و شتافت

    او خُدُو انداخت بر روی علی

    افتخار هر نبی و هر ولی

    او خدو انداخت بر روی که ماه

    سجده آرد پیش در سجده گاه

    در زمان انداخت شمشیر آن علی

    کرد او اندر غزایش کاهلی

    و الی آخر داستان...

    این ثابت میکند که در دین اسلام خشونت جایی ندارد و اگر میخواهید دین اسلام را در عمل مشاهده کنید به اعمال بزرگان واقعئ این دین نظر اندازید نه آنکه خشونت ملاعمر و ملامحسود را که از فرستادگان دیموکراسی فروشان هستند به رُخ مسلمین بکشید.

    بنده از شما یک سوال کردم که "بدیل شما به عوض قوانین اسلامی چیست؟" و تا حدی میدانستم که شما و سایر دوستان اسلام ستیز، با تدوین قوانین به اصطلاح مدنئ که در غرب معمول است، موافق هستید.

    از این روی قبل از اینکه شما داخل این بحث شوید بنده از نواقص بیشمار قوانین به اصطلاح مدنی آنهم به سبک غرب، بطور نمونه چند مثالی آوردم.

    و اینکه بعضی از دوستان ادعا میکنند، امریکا نمونه ی خوبی برای تمثیل دیموکراسی و حقوق زن نیست، سخت در اشتباه هستند. امریکا بهترین نمونه ی دیموکراسی و حقوق بشر در جهان امروزیست که تمامئ جهان غرب را در این راه رهبری میکند.

    فحشای علنی و بدون مانع، از هم پاشیده شدن شیرازۀ خانواده ها، بی بندوبارئ اجتماعی، گراف بلند جرایم، دزدی، تجاوز به زنان، تجاوز به کودکان (یک نمونه کوچکش را در زیر میتوانید ببینید)، و هزاران فساد اجتماعی دیگر از نتایج قوانین به اصطلاح مدنی و دست ساخته ی بشر است.

    http://news.sky.com/skynews/Ho...

    اخبار حوادث را اگر روزمره در غرب تعقیب کنید خود خواهید دانست که در این کشور های متمدن با وجود میزان بالای سواد، دانش، فرهنگ شهری، هنر دوستی بازهم چه جانیان و وحشی های خطرناکی پیدا میشوند که روی جنایتکاران بیسواد و بی دانش کشور ها چون افغانستان را میشویند.

    بنده از وجود فحشا در جوامع شرقی بخصوص کشور های اسلامی منکر نشده ام. فحشا و دست زدن به فحشا مختص جوامع غربی نیست و در هرجاییکه آدمیزاد است آنجا ممکن است، فحشا باشد. علت آمدن ادیان سماوی نیز پاک نمودن بشر از همچو آلودگی هاست اما حکومت اسلامی نمیتواند بر اعمال تمامئ شهروندان نظارت داشته باشد. آنچنانکه کشور های غربی با نصب میلیون ها دوربین مداربسته و کنترل تلفن، ایمیل، پیام های کتبی، نامه ها و ارتباطات مردم تا هنوز نتوانسته بر اعمال مردم نظارت کامل داشته باشند.

    وظیفه دین ابلاغ راه نیک و پرده برداشتن از بدی هاست نه اینکه همه را به راه راست هدایت نماید. هادی فقط خداوند ج است و رسولان او تنها وظیفه ی رهنمایی بشر را به عهده دارد نه هدایت.

    شما به فکر اینکه بنده از ایران و جمهورئ اسلامی دفاع میکنم، کلیپ جنده های ایرانی را گذاشته اید تا با آن صحت ویا عدم درستئ حکومت ایران را محک زنید.

    اما بگذارید صاف و پوست کنده برایتان بیان کنم، که بنده از هیچ حکومت بخصوصی دفاع نمیکنم ولی در عین حال از تمامئ زورگویان و دغلبازان نفرت دارم.

    یگانه نقطه ی مثبت جمهوری اسلامی ایران در این است که لااقل آشکارا برای زورگویان و استعماگران سواری نمیدهد. چیزیکه متباقئ حکومت های عرب و عجم آشکارا و با مباهات تمام به آن تن میدهند. و سواری دادن به قدرت مندان را حتی با آیات قرآن و احادیث نبوی توجیه میکنند که بسیار خجالت آور است.

    و هدفم از آوردن مثال فحشا در این بحث این بود که آقای ضیا زیرک نویسندۀ مطلب (نقد احوال شخصیۀ اهل تشیع) و به تعقیب وی آقا یا خانم آذین از کانادا نوشته اند:

    "در برقرارئ رابطه جنسی، تا هنگامیکه زن به غلیان جنسی یا به قول دیگر ارگاسم نرسیده است، دخول معادل با تجاوز جنسی است و متجاوز (فاعل یا مرد) نیز باید مجازات گردد..." نمونه اشرا نیز آذین جان خود گفته اند که در کانادا تعدادی کثیری از مردان "دوسیه های دخول قبول از ارگاسم" دارند و تمام زندگئ آنها شده است سعی و تلاش برای تبرئه کردن خود از اتهام "دخول قبل از ارگاسم".

    در اصل هدف این عده از زنان کانادایی اخاذی از مردان است نه چیز دیگر و این سوء استفاده از قانون به علت ضعف قوانین موجوده در کانادا و فضای موجود در آن جامعه (زن سالاری) میباشد.

    این بدان معناست که مردم کشور های عقب مانده مانند افغانستان از یک لب بام (مرد سالاری) سقوط میکنند و در عین حال مردمان غرب از لب دومئ بام (زن سالاری) ساقط میگردند.

    به خاطر این طرز استدلال دوستان، بنده مجبور شدم که مثال میلیون ها فاحشه ی که در غرب بدون رسیدن به "ارگاسم یا غلیان قوای جنسی" تن به جسم فروشی میدهند را بیاورم. و بنابر ادعای این افراد باید گفت که در غرب روزانه میلیون ها تجاوز جنسی صورت میگیرد اما زنان مذکور هیچ گونه شکایتی از این عمل مهمانان خود ندارند.

    و بر پایۀ قانون زن سالارانه ی مقاربت جنسی در کانادا، این زنان همه گی مورد تجاوز جنسی قرار گرفته اند چرا که آنها قبل از عمل دخول به ارگاسم (یا بقول آقای زیرک به غلیان جنسی) نرسیده اند.

    و خدمت بابک عزیز باید روشن سازم که منظورم از سکس با حیوانات نه تجاوز جنسی به حیوانات بلکه بقول مولوی:

    یک کنیزک یک خری بر خود فکند / از وفور شهوت و فرط گزند /
    آن خر نر را بگان خو کرده بود / خر جماع آدمی پی برده بود
    / الی آخر داستان...

    در مورد مسئلۀ تعدد زوجات، بطور کوتاه باید بگویم که اگر قرار باشد شوهر پس از رسیدن زن به ارگاسم با وی نزدیکی کند و از آنجاییکه تمایلات جنسی در زنها نسبت به مردان بسیار اندک است، پس مردان چاره ی بجز ازدواج بیش از یکبار ندارند.

    طبق آمار های دقیق، مردان بطور اوسط روزانه 70% به سکس فکر میکنند در حالیکه زنان بطور متوسط و روزانه 34% به سکس میاندیشند.

    http://abcnews.go.com/Primetim...

    و پژوهش دومی نشان میدهد که مسئله از این نیز بد تر است. یعنیکه مردان بطور اوسط هر 52 ثانیه به سکس فکر میکنند در حالیکه زنان بطور متوسط هر 60 ثانیه به خرید (شاپینگ) میاندیشند (نه سکس).

    http://www.telegraph.co.uk/new...

    حال خود قضاوت کنید، این مردان صاحب مرده (!) چیکار کنند؟ آلت تناسلئ خود را ببرند (قطع کنند)؟ خود ارضایی کنند؟ به فاحشه خانه ها مراجعه کنند؟ دوست دختر (مخفی یا علنی) بگیرند؟ ویا طبق احکام اسلام به حکم تعدد زوجات تن دهند؟ کدام یک بهتر است؟

    با توجه به این نکات ثابت میگردد که تمامئ احکام اسلامی بدون حکمت و مفاد نیست. بطور نمونه حرام بودن شراب، قمار، زنا، لواط، دزدی، سود خوردن، تجاوز به حق دیگران، تسلیم شدن به زورگویی، چشم چرانی و داشتن نظر بد به ناموس و مال دیگران، دروغ گفتن، خیانت در امانت، وعده خلافی ویا خیانت در وعده و قول و صد ها مورد دیگر که "احوال شخصیه اهل تشیع" یک بخش کوچک آن است.

    اما اسلام یک شرط بزرگی در فراروی مسلمین برای اختیار کردن بیش از یک زن در عین زمان قرار داده است و آن مراعات، عدالت در میان همسران است. اینکه مسلمین به این حکم عمل میکنند یا نمیکنند لطفاً شما انصاف نموده و ملامتی را به گردن دین نیآندازید.

    وگرنه مدعیان خرد، دیموکراسی، حقوق زن، حقوق بشر، حقوق کودک، حقوق حیوان، حقوق فلان و حقوق بستان نیز بسیار جنایت کرده و میکنند و تنها جاهلان مسئولیت این جنایات را به پای خرد و مردم سالاری مینویسند.

    راستی همین قوانین اسلامی به شکل تحریف شده و بسیار بنیادگرایانه در کشور های چون عربستان سعودی حاکم است. چرا هواخواهان غرب، هواداران حقوق زن، مدعیان دیموکراسی و خاصتاً خود غربیها که کارخانجات تولید و توزیع حقوق زن، حقوق بشر، حقوق کودک، حقوق حیوانات، حقوق آبزیان، حقوق ... را در اختیار دارند، از این کشور به دلیل آنهمه افراط وتندروی به اندازۀ صدم حصه ی شکایات فعلی انتقاد و شکایت نمیکنند؟

    این قانون برگرفته از احکام الهی در قرآن مجید است و مختص به مذهب تشیع نیز نمیباشد.

    اکثریت مطلق مسلمین (زن و مرد) به این احکام ایمان دارند و کسکانیکه دوست ندارند از این دین و احکام آن پیروی کنند نیز میتوانند مانند دوست مان بابک، راوش، و سایر آتییست های عزیز با این دین و آئین وداع نموده و پی کار خود بروند.

    قوانین اسلامی را نمیتوان مانند بره ی "همتا سازی / کلونینگ" شده، با سایر قوانین ساخته و پرداخته اذهان بشری (که هریک به نفع خود طرح نموده و میدوزد) مخلوط نموده و یک معجون مورد نظر خود را از آن استخراج کنیم.

    به همین زودی ها شاهد تشکیل یک حکومت طالبانی در دو سوی خط دیورند خواهیم بود که اگر مسلمین و مومنین افغانستان مرکزی با تقلید از دستگاه های تبلیغاتئ غرب دین را ترک کنند، مورد تهاجم دوبارۀ ملیشه های غربی قرار خواهند گرفت و اینبار به جرم ترک نمودن دین.

    اما گذشته از این حرفها، حقیقت این است که تمام قوانین افغانستان قبل از تصویب شدن از نظر عزیزان ما در کاخ سفید و خانه شماره ده در داونینگ استریت، بررسی میگردد و نمیدانم این داد و فغان ما برای چیست؟

    ثانیاً دوستانیکه با قوانین اسلامی مخالف هستند و از قوانین غربی (و یا بعضاً مارکسیسم) به صفت بدیل نام میبرند (که با توجه به واقعیت های موجود در افغانستان و با جمعیت اکثراً مسلمان، هیچ نوع همخوانئ ندارد) بفرمایند و در زیر سایه همان وقوانین به زندگئ خود ادامه داده و "کاسه داغ تر از آش" نشوند.

    ثالثاً بدیل دیگر استعمارگران شیوه ی سیکیولاریزم است که قبلاً در کشور های چون ترکیه، مصر، مراکش، الجزایر و غیره امتحان آنرا کرده اند و بهتر است نام آنرا دیکتاتورئ مطلق العنان ارتش و یا چند دیکتاتور، بگذاریم تا سیکیولاریزم.

    در اخیر اینگونه نتیجه گیری میکنم که قوانین اسلامی برای مسلمین مبارک باد و در ضمن آن قوانین به اصطلاح مدنی و بشرئ که در غرب و کشور های غیر اسلامی جاری است برای آنها مبارک باشد ویا بقول قرآن عظیم الشان: (لكم دينكم ولي دين).

    شادزی

    • السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته
      زنده باشی آقای توفیق ازاینکه وقت خودرابرای دفاع وبیان کردن حقیقت إسلام مصروف میداری،آجرکم الله قی الدنیا والآخره،
      علی یار ومددکارت.

    • آقای توفیق درود بر شما و سایر عزیزان!

      چون در این نامه تان مطالب قبلی را مجددآ تکرار کرده اید من تکرار پاسخ های بالایی ام را لازم نمیبینم.زیاد آن خسته کن میشود.صحبت خارج از موضوع بحث را طولانی و دلگیر میسازد.از استدلال و نتیجه گیری تان به این نظر رسیدم که شما آشنایی تان برعکس بعضی دوستان دیگر مثل اقای مهدوی وغیره با فقه اسلامی( در اینجا برای شما فقه جعفری) کمتر است.برداشت تان و آگاهی تان از دین اسلام و مذهب تشیع بر مطالعات شخصی،سلیقوی و غیر مسلکی استوار است.

      هدف تان از بار بار نوشتن بخش هایی از سوره "قل یا ایهالکافرون" را هم ندانستم.اینرا بدانید که احکام این سوره منسوخ قرار داده شده صرف قرائت آن جواز دارد.اگر هدف تان این باشد"ترا راهت و مرا راهم"باز هم عرض کنم که از نگاه عرف قابل استعمال است مگرمصدر حکم نمیباشد.

      در مورد ظهور عیسی و مهدی باید عرض کنم که اینها شوخی های مذهبی اند .این حرفها را جدی نگیرید.از این افراد اولی روی صلیب جان داد و دومی از مادر بدنیا نیامده است.از شوخی های عثمان ابن سعید است.باز تفاهم ایندو برای حکومت نیز کار سهل نیست .حالا نفرمائید که ممکن کابینه شان هم از متباقی امامان تشکیل شده باشد.اعتقاد به این مطالب از شما بعید است.
      خشونت و یا عدم خشونت در اسلام و تشیع را در اشعار مولانا نه بلکه آنرا در کلام الله تعالی، اعمال و احایث پیامبر،و متباقی امامان تان و بالاخره در خود کتاب فقه جعفریه و کتب تاریخی موثق جستجو کنید.اما قبل از آن یک تعریف کامل و واقعی برای خشونت داشته باشید تا با در نظر داشت آن خشونت را بتوانید ببینید و درک کنید.ممکنست شما دره زدن(شلاق کاری)، رجم،قطع ید،قصاص و آنهم با بیرحمی وبا یک اله جارحه (مثل فلم های طالبان)، لت و کوب همسران را که بدان حکم شده،حق شرعی تجاوزات جنسی بر کنیزان را خشونت ننامید. در آنصورت شما حق بجانب هستید.ممکنست من بیش از حد رقیق القلب باشم.کسی چه میداند.البته قابل ذکر میدانم که در اینجا غلط فهمی بوجود نیاید . من مخالف مجازات مجرمین نیستم اما هر نوع مجازات خلاف کرامت انسانی را وحشت مینامم.

      از استعمال کلمه اسلام ستیز در مورد خودم ناراحت شدم.من با اسلام ستیزه ندارم بلکه این اسلام است که با همه در ستیزه است.این اسلام است که با حقوق انسانی تمام بشریت در ستیز است.این اسلام است که بجز پیروان خود دیگران را ملعون و نجس میشمارد.این اسلام است که غیر مسلمان را کر،کور گنگ،حیوان وغیره میشمارد.پس با این دین چه کرد؟به نظر من باید این دین را محدود به عبادتگاه آن ساخت.و تمام بشریت را از شر آن رها ساخت.قسمیکه دیگران، بشریت را از شر عیسویت رها نموده اند.
      اقا ی عزیز اگر یک بودایی بگوید که غیر بودایی ملعون است یا یک شیعه ملعون است شما چه احساس خواهید کرد؟لطفآ برای یکبار در ختم نماز جمعه به دعای امام گوش فرا داده و آنرا به فارسی برای خودتان ترجمه کنید.ببینید که چقدر تنفر به دیگر انسانها تحت نام کافر در دعایش میباشد.شما بگوئید ایا این کار درست است؟اگر یک هندو دعا کند که: ای بگوان! غیر از هندو همه را ذوال کن شما چه فکر خواهید کرد؟آیا این وحشت نیست؟

      در مورد رژیم ایران و زور گویی صحبت کرده اید.گر چند بحث در اینباره خود یک مبحث طولانیست اما خلاصه خدمت تان عرض کنم که خود این رژیم یکی از زورگو ترین رژیم ها در عصر حاضر در منطقه،و مخصوصآ در مقابل خودملت مظلوم ایران ،پیروان سایر ادیان،فرقه ها وغیره است.بوی تعفن سیستم ولایت فقیه عالمگیر شده است.اگر این رژیم به تغیرات بنیادی دست نزند شروع ختم اسلام و مخصوصآ اسلام سیاسی و تشیع از کشور ایران میباشد.فقط آرزو کنید که احمدی نژاد بار دیگر به قدرت بیاید.پروسه سقوط تسریع میگردد.

      اگر نوشته قبلی مرا با دقت میخواندید.بسیاری سوالات تان حل میشد.برای تان تکرار میکنم که لطفآ تغیرات زمان را درک کنید.نیاز ها ،خواست ها،جهانبینی ها خلاصه همه چیز در حال تغیر شدید قرار دارد.تغیری که در هیچ قرن گذشته شاهد نبودید.اگر آنرا درک نکردید ضرر خواهید نمود.اسلام سیاسی کار آمد ندارد.اسلام حقوقی دیگر کار آمد ندارد.با اجبار و اکراه کسی را مومن ساخته نمیتوانید.باز جالب آنکه فرقه های مختلف اسلام هم با خود سازش ندارند.همدیگر را تکفیر میکنند.در اینحال از دیگران چه توقع دارید؟متباقی بخش های معنوی و عرفانی و عقیدتی اسلام را بگذارید تا یک عده با آن بدون آمکه ضرر شان به دیگران برسد مصروف باشند.

      اقای توفیق مباحثه هذا در مورد چند ماده قانون است .که این مواد قانون مناسبات زن و شوهری را در کانون خانوادگی برادران و خواهران اهل تشیع ما مرز بندی میکند.شما بیجا در مسایلی خارج از موضوع پرداختید و بحث را به بیراهه بردید.شما صرف مواد قانون را تحلیل کنید.هم مواد قانون را در قانون احوال شخصیه اهل تشیع و هم در صورت آشنایی تان با سایر قوانین برگرفته شده از مذهب یا غیر مذهب در جوامع مختلف.حاشیه روی بیجاست.

      من میخواهم یک نکته را بزبان خیلی عامیانه بشماتکرارآ توضیح بدهم.چون چندین بار در لفافه اظهار کردم مورد علاقه شما قرار نگرفت.امیدوارم اینبار با درک مسولیت بیشتر بفکر راه حل باشید.
      اقای توفیق شما از انکشافات و تکامل سریع دانش بشری در عصر حاضر آگاه هستید.لطفآ همه انکشافات علمی و تخنیکی بشر را در تمام عرصه ها مورد نظر قرار بدهید.از مخابرات تا طبابت و از انجا تا صنعت و فضا و غیره.اینرا هم میدانید که امروز اطفال اعم از دختر و پسر همه به مکتب و مدرسه میروند.این ها به ادامه تحصیل راهی دانشگاه میشوند.(مراجعه کنید به آمار دانشجویان در ایران و ازدیاد چشمگیر تعداد دانشجویان دختر بر دانشجویان پسر).این دانشجویان بعد از فراغت با آموزش علم و مسلک به حیات اجتماعی شان اغاز میکنند.تعداد کثیری از این دختران دانشجو بعد از گذشت زمانی مبدل به دوکتوران، وکلا،مدیران، استادان،هنرمندان و سیاستمداران،دیپلوماتان وغیره میگردند.اینها خانم های دانشمند ،تحصیل کرده و با علم میگردند.( همین حالا هم هستند مگراز نگاه تعداد زیادتر میشوند)اینها به خود حق و حقوق برابر انسانی با مردان قایل میشوند.شما به اینها نمیتوانید بگوئید که از مردان کم عقلتر و کم حق ترند.

      اقای توفیق این قبیل خانم ها همین حالا وجود دارند و در همه جهان درحال گسترش سریع اند و به سرعت بیشتر میشوند.آنها با حقوق سایر زنان در اکناف عالم آشنا گردیده و باز هم آشنا میگردند.و با مبارزات خود خواهان حقوق برابر بین همه انسانها میگردند.(مراجعه کنید به کمپاین جمع آوری یک میلیون امضا در ایران برای برابری حقوق)در این حالت قوانینی مثل قانون مورد نزاع موجوده،وسایر قوانین برامده از ادیان پاسخگوی حقوق و نیازمندی این خواهران نمیتواند باشد.زنان امروز در ایران و افغانستان از زنان 14 قرن قبل حجاز فرق دارند.این موضوع را باید من و شما قبول کنیم.بطی ساختن این پروسه تقریبآناممکن است.صرف استبدادیک رژیم طالبی میتواند آنرا موقتآکند بسازد.

      اقای توفیق تغیر ،تحول و پیشرفت چیزیست که واقع میگردد ،شما هم از این جریانات فکری بی بهره نخواهید ماند.من مطمئن هستم اگر شما فرزند دختر داشته باشید هرگز به ازدواج او در 9 سالگی اش راضی نخواهید شد.من با هزار اطمینان حدس میزنم که شما هم فرزند دختر تانرا برای تحصیل به مدرسه خواهید فرستاد.شما هم تابع این اجتماع هستید.دختر یا دختران محترم تان دروس خود را تمام خواهند کرد.آنها مطمئنآ برای خود حق بیشتری نظر به حقی که شمابرایشان قایل شده اید برای خود قایل خواهند شد.
      موفق باشید.

    • درود بر بابک عزیز

      دوستان خواننده خود قضاوت میکنند که نوشته های کدام یک از ما با اساس و یا بی اساس است. کیها علمی مینویسد و کیها شکمی. تمام وظایف و رشته ها را همزمان نمیتوان پیشبرد. دین شناسی، طبابت، مهندسی، و ده ها رشته ی دیگر نمیشود (مانند گذشته ها که چنین حکما و دانشمندانی داشتیم) در کنار قضاوت در دماغ یک شخص و در کنار یکدیگر بگنجند. پس مسلک قضاوت را برای خوانندگان کابل پرس? ترک نموده و میپردازیم به سایر مسایل.

      شما به صفت یک خرد گرا میتوانید پیرو جناب بهرام مشیری باشید که در این مسئله هیچ ایرادی نیست اما برای بنده این شخص کم خردترین و بی عقل ترین به اصطلاح انسان روی زمین است که از آغوش امریکا به اسلام و تشیع فحاشی میکند و معلوم است که برای کی کار میکند و از کجا تمویل میگردد.

      و پشنهاد بنده برای شما این است که اگر بجای همچو افراد معلوم الحال کدام فرد یا افرادیکه در دانش و فن نام و نشانی داشته باشند و بر علیه اسلام و عقاید مسلمین سنگ پرانی نمایند را پیدا نموده و قبله قرار دهید بهتر خواهد بود.

      و از پرداختن به نظریات شخصئ شما نیز پرهیز نموده با آنکه محترمند اما باید گفت که برایم قابل قبول نیستند.

      پیشرفت دانش و فن همزمان با ازدیاد تعداد دانشجویان (در هردو جنس) هیچگاهی باعث نمیشود که طبیعت و فطرت انسانها تغیر کنند.

      زن اگر داکتر، انجنیر و پروفیسور نیز شود بازهم نیازمندی های عاطفی اش به تشکیل خانواده و داشتن طفل از بین نمیرود.

      در زندگی شخصی و خارج از ساحه کار، یک زن در هر سویۀ علمی و فنی بازهم یک زن است و مرد نیز با داشتن هر درجۀ علمی نمیتواند فراتر از یک مرد باشد.

      قوانین اسلامی نیز آنها را از کسب علم و دانش، کار، تلاش، تولید و خلاصه تمامئ فعالیت های مثبت منع نکرده و نمیکند.

      اما در عمل زنان به علت های مشخص و معلوم نمیتوانند (به نسبت مردان) بدرخشند. این یک حقیقت است و نیازی به مجادله ی کودکانه ندارد که در مدیریت و اداره جایگاه زنان همواره عقب تر از مردان است با آنکه بنده از این مسئله خوشنود نیستم اما خوب چیکار میشود کرد. بر علیه طبیعت انسانها نمیشود جنگید و یا آنرا تغیر داد.

      در اینجا که دیگر پای اسلام و قانون "احوال شخصیه اهل تشیع" در میان نیست. 26 زن در میان 1000 مدیران عامل بزرگترین و موفق ترین شرکت های امریکایی و جهان ویا 13 زن در میان 500 مدیران عامل این ابر شرکت ها، نشانگر چیست؟

      در این مثال به قول قرآن عظیم الشان، نشانه هاییست که صرف انسان های واقعی و خردگرا های اصیل میتوانند آنرا بفهمند.

      زن و مرد هوشیار و بادانش در زندگئ مشترک قبل از ازدواج باید به تفاهم رسیده باشند وگرنه آنها را نمیتوان با تمامئ شهادت نامه ها و دست آورد های علمی و فنی، زیرک و دانا خواند.

      و هنگامیکه آنها به تفاهم رسیدند و یکدیگر را خوب درک نمودند، اولاً تمام امور زندگی را به مشوره ی یکدیگر انجام میدهند و ثانیاً نیازی به امر و نهی و جنگ و جدال و خلاصه دادگاه رفتن پیدا نمیکنند.

      اما کیها به این قوانین نیاز دارند؟

      در عمل ثابت گردیده که تحصیل و کسب دانش الزاماً به معنی هوشیار بودن، مفید بودن، انسان بودن، و خلاصه منطبق بودن با معیار های اخلاقی انسانها نیست.

      چه بسیار دانشمندانیکه از دانش و دستآورد های خود در راه های شیطانی و منفی استفاده نکرده و نمیکنند. و این حقیقت برای همه آشکار است که تمام جنگ های ویرانگر و دسیسه های پلید در حقیقت ترواشات مغز های متفکر و دانشمندی هستند که صاحبان آن دانش و فهمیده گی خود را از دانشگاه ها و مراکز تعلیمی معتبر جهان بدست آورده اند.

      بهترین مثال این مسئله حکومت اسرائیل است که حمایه میلیون ها دانشمند، متفکر، عقل گرا، خردمند و اهل قلم را با خود دارد و در عمل میبینیم که این دانشمندان و خردگرایان چه جنایات وحشتناکی را مرتکب میشوند.

      پس این قوانین برای یکعده از مردمیکه (در هر درجۀ علمی و یا بیسوادی) نتوانسته اند مشکلات فامیلئ خود را خود حل کنند، طرح و تصویب گردیده (و تعداد آنها نیز متأسفانه بیشتر از انسان های واقعی و آگاه میباشد) نه برای آنانیکه با استفاده از تفاهم، گفتگو، گذشت، از خودگذری، فداکاری، انسانیت، تجارب دیگران، یافته های علمی، عقل، منطق و ... مشکلات خود و خانواده ی خود را حل نموده و نیازی به دادگاه رفتن و قضاوت قاضی ندارند.

      منسوخ بودن آیات الهی نیز ترفند دشمنان اسلام است و به فکر بنده بسیار احمقانه و مضحک است.

      "شما را راه تان و ما را راه مان" نه برای زمان پیامبر ص، بلکه برای تمامئ دوره ها آمده و گذشت زمان از ارزش فرمایشات الهی نه تنها نمیکاهد بلکه به آن میافزاید.

      وگرنه احکامیکه 14 قرن قبل نازل گردیده در قرن 21 میلادی نباید حتی یاد میگردیدند اما میبینیم که بر خلاف آن هر روز این احکام و قوانین حتی برای مردم غرب قابل پذیرش میگردد و بطور "مُشت نمونه خروار" مسلمان شدن یک سرباز امریکایی را در زندان مخوف گوانتانامو که رهبر بزرگترین دیموکراسی، خردگرایی، مولد حقوق بشر و حقوق زن یعنی جناب اوباما از مجازات شکنجه گران ِخردگرا در هشت سال گذشته در آن زندان غیر انسانی خودداری نمود و گفت "اینها اوامر صادرکنندگان خرد، عقل، حقوق بشر، حقوق زن، حقوق کودک، دیموکراسی و غیره را عملی کرده اند پس نباید مجازات گردند"

      تحریم کردن اجلاس مبارزه علیه تبعیض نژادی و آپارتاید نیز گام دیگریست که اکثریت خردگرایان، صادرکنندگان دیموکراسی، حقوق زن، حقوق بشر، حقوق کودک و فلان و بستان برداشته و گفتند که اعمال اسرائیل در شصت سال گذشته و در سرزمین های اشغالی عین عدالت، خردگرایی، عقل گرایی، منطق انسانی، بشردوستی، فیمینسم، و صلح خواهیست.

      پس خردگرایی (از نوع شما) نیز یعنی "نان را به نرخ روز خوردن" و حقوق زیردستان را انکار نمودن و گرنه شما نیز نمیتوانید منکر گردید که مدعی و بانئ خردگرایی در جهان امروزی کشور هاییست چون کانادا، امریکا، بریتانیا، جرمنی، فرانسه، ایتالیا، استرالیا وغیره که از فغان و دود دیموکراسی و حقوق بشر آنها گوش ها و چشمان تمامی مردم دنیا کر و کور شد و با خوردن آش دست پخته ی آنها روزانه در فلسطین، عراق، افغانستان، پاکستان، کشور های افریقایی، و غیره هزاران انسان به خاک و خون میغلتند.

      بدیل شما نیز برای قوانین اسلامی همانند این کشور های متجاوز و دروغگو قوانین به اصطلاح مدنی و متمدنیست که جنایت و ترور را در جهان عام و رسمی نموده است.

      در اخیر باید گفت که اسلام تشیع با نبستن در های اجتهاد در هر شرایط و زمانی مقدور خواهد بود تا پا به پای زمان به نیاز ها و مشکلات پیروان خود بپردازد و اسلام تشیع الزاماً به معنی کرده ها و فعالیت های جمهوری اسلامی ایران نیست با آنکه جمهوری اسلامی با دست آورد ها و موفقیت هایش در عرصه های علم و دانش خار چشم تمامئ دشمنان اسلام و مسلمین گردیده و اگر عادلانه به نسبت مابقئ کشور های اسلامی سنجیده شود، ایران طی 30 سال گذشته دست آورد های انکار ناپذیری داشته است.

      بیایید نمونه اشرا از زبان دشمنان اسلام و تشیع بخوانیم:

      در روزنامۀ واشنگتن تایمز

      در روزنامۀ واشنتگن پُست میخوانیم که ایمان رزمنده های حزب الله چگونه پنتاگون را متحیر کرده است

      بنده بر خلاف شما از دُر افشانی ها و ارشادات مشیری ها ویا چند اخند تندرو ایرانی استفاده ننموده و از منابعی برایتان نقل قول میکنم که طبق ادعا های گوش کر کن خردگرایی شما، غیر قابل انکار اند.

      شادزی

    • اجازه میخواهم سلام عرض کنم.اینجانب تقریبا تمام بحث های شمارا دنبال میکنم و هر نوشته هر دو را با حوصله میخوانم که به یقین می ارزند. اگر فضولی نباشد میخواستم نظر ناچیز خودرا دربحث شما ارائه کنم..؟ اگر مورد نداشت نادیده بگیرید.

      • آقای توفیق ! فکر میکنم بی مورد است اگر شما زشتی نظام سرمایه را معیاری برای قضاوت تان در زمینه قرار داده اید.زیرا قسمیکه میبینم آقای بابک هم چنین عقیده یی ندارند که این سیستم ها بدرد زندگی میخورند. همانطوریکه اینجانب هم به این عقیده نیستم که خرابی سیستم حکومتی ایران دلیلی برای بد بودن آیین اسلام باشد. چیزی که اینجا اهمیت دارد همانا عملکرد پیروان ادیان است که ملاک قضاوت قرار میگیرد. میخواستم ضمنی بدانم که آقای بابک به چه باور اند که کدام سیستمی میتواند جاگزین باشد برای رهایی بشر و رسیدن به ایده ال ؟ بدون داشتن الترناتیفی برای یک جهان بینی مسلما نمیتوان به نقد ان پرداخت. زیرا نیاز داریم در تقابل به ایده الی موردی را به نقد بگیریم. میشود آقای توفیق نیز از ایده ال خود بگویند.با درود فراوان به هر دو جناب
    • اقای توفیق به سلامت باشید.
      علامات عصبانیت و ناراحتی از کلام تان هویداست.مهم نیست خود تان میاموزید تا خونسرد و معقول باشید.به پاسخ نوشته تان بنابر طولانی بودن آن نمیتوانم در یک مرتبه به همه بپردازم.با در نظر داشت زمان واوقات فراغت به همه آنها خواهم پرداخت.اما در این جاصرف به مسایل ذیل اشاره خواهم کرد.

      پاراگراف اول تان در عکس العمل به این اظهارات من است:"اقای توفیق شما از انکشافات و تکامل سریع دانش بشری در عصر حاضر آگاه هستید.لطفآ همه انکشافات علمی و تخنیکی بشر را در تمام عرصه ها مورد نظر قرار بدهید.از مخابرات تا طبابت و از انجا تا صنعت و فضا و غیره."

      شما به پاسخ چنین نگاشته اید:"درود بر بابک عزیز

      دوستان خواننده خود قضاوت میکنند که نوشته های کدام یک از ما با اساس و یا بی اساس است. کیها علمی مینویسد و کیها شکمی. تمام وظایف و رشته ها را همزمان نمیتوان پیشبرد. دین شناسی، طبابت، مهندسی، و ده ها رشته ی دیگر نمیشود (مانند گذشته ها که چنین حکما و دانشمندانی داشتیم) در کنار قضاوت در دماغ یک شخص و در کنار یکدیگر بگنجند. پس مسلک قضاوت را برای خوانندگان کابل پرس? ترک نموده و میپردازیم به سایر مسایل."

      حالا این مطلب را کمی توضیح میدهم:جان مطلب در اینجا آگاه بودن از انکشافات دانش بشر در عرصه های مختلف میباشد.یعنی علوم و شناخت بشر سیر صعودی و آنهم به شکل سریع آن در زمان حاضر داراست.این انکشافات را هر انسان معمولی ولو با آن مسلک آشنا هم نباشد درک میکند.شما رشد و انکشاف مخابرات،تیلفون همراه،انترنت،وغیره را به چشم سر میبینید.برای مشاهده این انکشاف ضرور نیست تا متخصص و انجنیرارتباطات و دستگاه های مخابرات باشید.انکشاف طبابت را اعم از پیشرفت در شناخت امراض و دستیابی به وسایل پیشرفته طبی به چشم سر شاهد هستید.مثلآ با استفاده از این دستگاها میتوان از عمیق ترین قسمت های وجود فرد مریض عکس برداری نمود.این دستگاها در سالهای قبل وجود نداشتند.برای دانستن این انکشافات حتمی نیست تا طبیب باشید.پرتاب ماهواره ها و انکشافات و دستیابی انسانها را در شناخت فضاو سیارات میبینید.ضرورت ندارید برای درک انکشافات علم فضانوردی دانش شمامثل کارمندان ناسا باشد.

      اقای عزیز من هرگز عرض نکردم که شما داکتر طب،انجنیر در مخابرات و و..هستید و آگاه و صاحب تحصیل در همه عرضه هامیباشیدو این فنون را درزندگی یومیه پیش میبرید.اگر چنین ادعا کرده باشم جرم زبان میپردازم. من صرف عرض کردم که شما هم از انکشافات دانش بشریت در همه عرصه ها آگاه هستید.خوب مهم نیست حالا لطفآ بگوئیدکه آیا شما از پیشرفت دانش انسانی آگاه هسیتد یانه؟اگر آگاه نیستید خیلی ساده بگوئید نه .به قضاوت خواستن و شهود طلبیدن دیگران چه فایده دارد؟خیلی ساده بگوئید که هنوز هم در عصر تراش سنگ زندگی میکنید.من که با این نظر شما مخالفتی ندارم.

      نتیجه گیری در این پاراگراف آنست که شما مطالب تحریری دیگران را دقیق مورد مطالعه قرار نمیدهید و دفعتآ به حمله روی میاورید.اگر اندکی خود تانرا به درک یک مطلب زحمت بدهید چنین سوءتفاهمات بروز نخواهد کرد.نه خود را خجالت بدهید و نه دیگران را.

      در مورد مطلب تان در باب مشیری:

      شما درباب این مرد برای من چنین نگاشته اید:"شما به صفت یک خرد گرا میتوانید پیرو جناب بهرام مشیری باشید که در این مسئله هیچ ایرادی نیست اما برای بنده این شخص کم خردترین و بی عقل ترین به اصطلاح انسان روی زمین است که از آغوش امریکا به اسلام و تشیع فحاشی میکند و معلوم است که برای کی کار میکند و از کجا تمویل میگردد."

      در این جمله تان کلمه نامطبوع برای من کلمه پیرو است.دوست عزیز این مرد راه و یامذهبی ندارد تا من و یا دیگران از آن پیروی نمائیم.این طرز دید شما هم اشتباه و متکی بر سیستم عقیدتی خود تان است.این مرد مجتهد ویا مرجع تقلید نیست تا من او را کورکورانه پیروی نمایم.پیروی صد در صد از یک نفر ولو هر قدر هم خرد مند باشد مورد تائید خرد نیست.شما خود ببینیدخود کاوش نمائیدو خود تان واقعیت رادرک نمائید.افکار و تجارب دیگران برای شما وسیله رسیدن است.شما حق دارید از تجارب دیگران استفاده نمائید.اما درک،تحلیل و پذیرش یک گفتار به تصمیم خود شما مربوط است.شنیدن گفتار این مردو یا هر کس دیگری کاریست خوب.اما کنجاوی در گفتارش و خود را از درست بودن گفتاراو یا کسی دیگری مطمئن ساختن کار خرد و خردمندیست.وفرق اساسی اش با ادیان همین است که کورکورانه همچو گوسفندی به تعقیب صدای زنگوله شاه بز سر رمه نمیروند.صرف برای مثال همیقدر عرض میکنم که مثلآ نظریات ناسیونالیستی پارسی آن هیچگاه مورد تائید من نیست.اما در مورد حرفها و ادعا های تاریخی اش اگر مستند باشند من ادعایی ندارم.اگر در جایی اضافه روی کرد هم در صورت مشاهده خواهم گفت.

      کلمه آغوش امریکا هم بوی اخند ی و سیاست ایرانی میدهد.شما هم ممکن در اروپا زندگی میکند.و مطمئنآ حدس میزنم در آغوش کسی نباشید.هزاران هموطن ما در کشور های مختلف زندگی میکنند.اما هنوز در آغوش کشور عزیز خود فکرکنند.اما در مورد اینکه فرموده اید "معلوم است برای کی کار میکند و از کجا تمویل میگردد" این یک حرف روی شکم(غیر موثق ،غیر علمی وغیره) است که قبلآ در باره حرفهای شکمی صحبتی داشتیم.از کجا میدانید که او برای کی کار میکند؟آیا شاهد دریافت امکانات غرض تمویل برنامه هایش بوده اید؟ایا از منابع موثقی اسنادی را مطالعه کرده اید؟هرگز نه.ممکن آشنایی شما برابر با آشنایی من و از طریق همین سایت یوچوب باشد.چگونه بخود اجازه میدهید در باره کسی که فاقد هرنوع معلومات هستید از روی حدسیات تان قضاوت کنید؟من وکیل این مرد نیستم اما لازم میدانم بشما تفهیم نمایم که در مورد هیچکس به اتهامات شکمی روی نیاورید.

      در اخیر این پاراگراف تان فرموده اید که به عوض این اقا به جستجوی قبله دیگری باشم.اقای توفیق باز هم اشتباه کردید.نه این مرد ادعای قبله بودن دارد و نه من او را قبله ساخته ام.اساسآداشتن قبله هم خود بخشی از خرافات است.با معذرت به عرض میرسانم که این مذهب تشیع است که دهها قبله دارد.هر جا قبری از یک امام یافتند به آن میچسپند.قبر پرستی،مرده پرستی ،اغراق گویی،رفضگویی بخش اساسی جهانبینی شان است.حتی به خانم پیامبر خود هم رحم نمیکنند.چه رسد به من عاجز و فقیر.جناب محترم! لطفآ مرا در این باب نصیحت نفرمائید.

      اقای گرانقدر !شما فرموده اید که به عقاید من احترام دارید.من هم به شما و عقاید تان احترام دارم.اما این احترام سبب نمیشود تا من نقاط ضعف و نا درستی یک عقیده را بیان نکنم.مرا از این بابت معذور دارید.من در هرجا مرتکب خطا گردم شهامت پذیرش و اصلاح خودم را دارم.اما شما اگر احساس میکنید که تحمل انتقاد و جرو بحث را ندارید و نا راحت میشوید.اصلآ به این مباحاثات خود را داخل نسازید.اما اگر داخل شدید شهامت تحمل انتقاد را داشته باشید.در این باره توجه تانرا خواهانم.بقیه باشد برای بعد.در هر حال من با تمام محبت دست تانرا فشرده و آرزوی سعادت به شما و همه دوستان تان دارم.

      راستی فراموشم نشود از ین ماخذ تان در مورد مشیری تشکر .آنرا دیدم.جالب بود.حال شما بجای دشنام این مرد پاسخ درست به گفته هایش بنویسید تا از شما هم متشکر باشم.

    • درود بر بابک

      نخست اینکه در مورد ناراحتی بنده اشتباه میکنید. گفتن حقایق بعضا دیگران را خوش نمیآید. فلهذا آنها این چنین گفته هارا حمل بر خشونت طرف مینمایند.

      تکراراً باید بنویسم که پیشرفت انسانها در عرصه های دانش و فن به معنی حل شدن مشکلات اجتماعی و خانوادگئ آنها نیست. این موضوع را شما نیز منکر شده نمیتوانید.

      دوست مان (آذین از کانادا) شرح داده بودند که زوج های کانادایی با داشتن سواد و آگاهئ کافی در علوم روز بازهم بخاطر مسئله (جماع یا دخول) ِ قبل از ارگاسم خانم ها دوسیه دارند و یک پایشان در دادگاه و پای دیگر شان در خانه یا محل کارشان است.

      پس معلوم میشود که مشکلات خانوادگی و اجتماعی با پیشرفت علم و دانش حل نمیشوند بلکه در هر زمانی باید تابع قوانین خاص اجتماعی و خانوادگی بود.

      از آنجاییکه اکثریت مطلق نفوس افغانستان مسلمان هستند پس احکام اسلامی نیز از لازمه های قوانین اجتماعی و خانوادگیست.

      نمیشود که مسلمان باشیم و در عین حال از قوانین لجام گسیخته ی کشور های غربی و یا بعضاً کمونیستی در حل مشکلات اجتماعی و خانوادگی استفاده نماییم.

      پس ربط دادن قانون "احوال شخصیه شیعیان افغانستان" و پیشرفت دانش و فن، به طنز میماند تا خردگرایی.

      راجع به بهرام مشیری و افراد امثال وی:

      از آنجاییکه نشرات یک شبکه ی تصویری - ماهواره ی در یک ماه ده ها هزار دالر هزینه برمیدارد (آنهم در ماهواره ی گران قیمت هات برد)، جناب بهرام مشیری و سایر برنامه ریزان ده ها شبکه ی تلویزیونئ ایرانی را که از لاس انجلس، سایر بلاد غربی و امارات متحده عربی 24 ساعته و تمام سال بر ضد اسلام و مسلمین (زیر نام سرنگونئ نظام ایران) نشرات میکنند را نوکر و مزدور میدانم.

      و شما نیز بهتر میدانید که سالانه دولت ایالات متحده و سایر فروشندگان و صادر کنندگان دیموکراسی و خردگرایی (از نوع غربی که شما نیز به آن متمایل هستید) میلیون ها دالر برای همچو شبکه ها و فعالیت های ضد اسلامی هزینه میکنند و حتی علناً بودجه ی آنرا تصویب مینمایند.

      پاسخ گویی به افراد بی خردی چون بهرام مشیری (که غلامی، حماقت و عقده ی بودنش از تفسیر اشعار مولوی به خوبی هویداست)، اتلاف وقت بوده و اگر با هر جاهلی قرار باشد بحث کنیم، پس به امر پروردگار مان در دین مبین اسلام عمل نکرده ایم.

      وأذا خاطبهم الجاهلون قالو سلاما

      بدرود

    • مسأله تصویب قانون احوال شخصیه اهل تشیع در افغانستان موجب سر و صدای زیادی شده است. برخی خواسته و برخی نا خواسته به جمع معترضین علیه این قانون پیوسته اند.
      ما در این نوشتار در صدد اعتراض به تصویب این قانون یا دفاع از آن نیستیم، آنچه در این جا در صدد بیان آن هستیم ارزیابی یکی از مطالبی است که موجب اعتراضات گردیده است، و آن عبارت است از حق تمکین که به موجب آن هر گاه مردی از همسرش تقاضای جنسی داشته باشد وی نباید از تمکین سر باز زند.
      معترضان مدعی اند که این قانون موجب تبعیض علیه زنان است. اکنون باید بررسی کرد که آیا این قانون موجب تبعیض هست یانه؟
      در دین اسلام در محیط خانواده یک سری وظایف به دوش مردان گذاشته شده و یک سری وظایف به دوش بانوان. وظیفه مرد این است که تمامی امکانات رفاهی همسرش را در حد متعارف براورده کند. فقر و تهی دستی نمی‌تواند دلیل شود که شوهر از دادن خرجی همسرش خود داری کند؛ حتی اگر شوهر تهی دست و زن توانگر باشد باز هم مرد حق ندارد که تهی دستی خود و توانگری زن را بهانه قرار داده و از دادن نفقه همسر خود داری کند. اما وظیفه زن در محیط خانه این است که در صورت نبود عذر شرعی و عقلی به تقاضای جنسی همسرش پاسخ مثبت دهد. مراد از عذر شرعی همان دوران عادت ماهیانه (پیریود) است که در هر ماه از سه تا ده روز طول می‌کشد. و مراد از عذر عقلی هر چیزی است که در اثر آن فعالیت جنسی برای زن مشقت آور باشد، حال ممکن است علت آن بیماری باشد یا هر چیز دیگری.
      این تنها وظیفه زن در قبال شوهرش است. خارج از این امر هیچ مردی حق ندارد که همسرش را به کار دیگری وادار کند؛ در دین اسلام مرد حق ندارد که از همسرش بخواهد که در خانه یا در هر محیط دیگری کار کند. حتی اگر زن از شیردادن فرزندش خود داری کند شوهر موظف است که فرد دیگری را برای این کار اجیر کند و حق ندارد که همسرش را بر خلاف میلش وادار به این کار کند.
      طبق آنچه که گفته شد وظیفه مردان تأمین مخارج زندگی زن و وظیفه زن فقط و فقط تأمین نیاز جنسی مرد آن هم در صورت نبود عذر است. حال سؤال این است که آیا این امر موجب تبعیض علیه بانوان خواهد بود؟
      نیاز جنسی نیازی مشترک و تقاضای جنسی یک تقاضای طرفینی است. این طور نیست که مرد تقاضای جنسی از همسرش داشته باشد اما او بدون هیچ میلی در این خصوص از روی اجبار به تقاضای جنسی شوهرش پاسخ دهد. بلکه به همان اندازه که مرد از فعالیت جنسی لذت می‌برد، زن به همان اندازه و بلکه بسیار بیشتر از آن از این عمل لذت می‌برند.
      متخصصان امور جنسی بالإتفاق بیان داشته اند که بانوان در فعالیت جنسی نسبت به مردان بیشتر لذت می‌برند. وجود نقاط تحریک پذیر بیشتر در بانوان، و همین طور تأخیر در ارگاسم و توانایی اجابت جنسی حتی پس از ارگاسم، اموری است که احساس لذت جنسی را در بانوان وصف ناپذیر می‌سازد. تحقیقات نشان می‌دهد که اغلب بانوان در هنگام ارگاسم بخاطر احساس لذت وصف ناپذیر و غیر قابل تحمل، از هوش می‌روند.
      از سوی دیگر خروج منی در مردان باعث دفع ویتامین‌‌های مورد نیاز بدن شده و موجب ضعف بینایی چشم و سایر مشکلات جسمی می‌شود. این برخلاف زنان است که فعالیت جنسی نه تنها برای آنها زیان بار نیست بلکه متخصصان اذعان می‌دارند که تخلیه منی مردان در رحم بانوان فوائد بسیار جسمی برای آنان دارد. بانویی که منی مردی در رحمش تخلیه نشود به مرور زمان به ضعف جسمی دچار می‌شود. امروزه متخصصان، عزل یا تخلیه منی در خارج از رحم بانوان و همین طور استفاده از کاندوم لاتکس را بدترین راه جلوگیری از حاملگی می‌دانند علت آن هم این است که در اثر این کار بانوان از فوائد جسمی‌ای‌ که منی مردان برای آنها دارد محروم می‌شوند.
      اهمیت این مطلب به حدی است که امروزه از منی مردان کرم ساخته اند که برای ترمیم ضایعات پوستی بدن مورد بهره برداری قرار می‌گیرد.
      بر اساس آنچه که گفته شد مرد وظیفه دارد مثل یک برده کار کند تا نیاز مادی زن را براورده سازد و در عوض زن موظف است که به تقاضای جنسی شوهرش پاسخ دهد در حالیکه کسی که بیشترین سود را از فعالیت جنسی می‌برد خود این زن است نه مرد.
      حال اگر آنچه گفته شد تبعیض باشد باید تبعیض علیه مردان باشد نه زنان.
      مناسب است که یک بار دیگر این مطلب را به صورت بر عکس از نظر بگذرانیم:
      فرض کنید که در جامعه‌ای قانونی وضع ‌شود که به موجب آن بانوان موظف باشند که تمام امکانات رفاهی شوهر شان را فراهم کنند، اما شوهر موظف به انجام هیچ کاری نباشد فقط هر وقت که زن تقاضای جنسی داشته باشد، شوهر موظف باشد که این تقاضا را براورده کند. حال اگر چنین قانونی وضع می‌شد تبعیض علیه مردان بود؟ ای خوش آن روز که چنین قانونی در جامعه وضع شود و چنین تبعیضی علیه مردان اعمال شود. آن وقت مطمئنا مردانی که از این تبعیض با خوش‌رویی استقبال می‌کنند کم نخواهند بود.
      این بود سخنان کوتاه در خصوص مسأله تمکین که در قانون احوال شخصیه آمده است. قضاوت در این باره با خواننده محترم است. از نظرات شما استقبال می‌کنیم.

    • سلام عرض نموده وبه ادامه پاسخ به نامه قبلی تان با استفاده از فرصت فراهم شده طبق وعده میپردازم.البته کوشش من بررسی تمام پاراگرافها ی نوشته تان خواهد بود.اما با وجود تلاش اگر مطلبی بدون تشریح ماند تقصیرم را عفو نمائید.

      برای انکه کلام را با مطایبه ای اغاز کرده باشم میخواهم از ماخذ تان در مورد مدیران کمپانی های بزرگ تشکر نمایم. چون بااین ماخذ من دانستم که مسوءلین رکود اقتصادی دنیا و امریکا در عصر حاضر،شاید اکثرآ همین مردان شامل لیست شما باشند.ممکن اگر زنها میبودند جهان اقتصاد بر هم نمیریخت.

      اما در مورد اصل مطلب :

      منطق اصلی وهدف تان از این ماخذ حتمآ آن بود تا با نشان دادن تفاوت مردان با زنان حقوق زنان را کمتر از مردان بدانید.البته این واضح است که بین انسانها در مجموع پیر و جوان و یا زن و مرد، در بین خود مردان و یا بین خود زنان فرق ها و اختلافات زیاد وجود دارد.اما در اینجا صحبت در مورد تفاوت های ذهنی، قدوقامت، سلامت و یا مریضی،با هوشی یا کم هوشی نیست .صحبت در مورد یک سلسله حقوقی است که بنام حقوق ابتدایی انسانها یاد میگردد.

      انسانها به مناسبت انسان بودن دارای این مجموعه حقوق اند .این حقوق اساسی بوده وهر کس از مفاد آن حق دارد بدون تبعیض مستفید گردد.در این قانون صرف انسان بودن کافیست..فرقی بین پیر، جوان و نوزاد، فرق بین زن و مرد، فرق بین دارا و نادار ،فرق بین ذکی و غبی،فرق بین سیاهپوست یا سفید پوست وغیره نژاد ها،فرق بین شاغل یا مستعفی یا متقاعد،فرق بین دانشمند و بیدانش ،کور و بینا ودیندار و بیدین و سایرین وجود ندارد.قایل شدن هر نوع تفاوت از بابت دارا بودن نا نداشتن حقوق یاد شده به یک فرد، تبعیض تلقی میگردد.یک بخش اساسی این قانون تحت نام اعلامیه حقوق بشر با تصویب سازمان ملل در دسترس همگانی قرار داشته و دول عضو به اجرای آن ملزم اند.البته این نوع قوانین جدید نبوده بلکه در بعضی ملل سابقه آن به چند هزار سال میرسد.واضحآ با موادات و ارزش های مخصوص به همان زمان .اما در تاریخ معاصر، مشهور ترین شان اعلامیه حقوق بشر در عهد انقلاب کبیر فرانسه و در همان اوان در امریکا بعد از آزادی اش نام میبرند.

      برای معلومات بیشتر تان مواد قانون حقوق بشر را برایتان انتخاب کردم.لطفآ آنرا دقیقآ مطالعه نمائید.نا گفته نماند که دراینجا در مورد مواد اعلامیه یادشده بحث خواهیم کرد.هر نوع گفتار در مورد نقض و یا خلاف رفتاری از آن در کشور های مختلف توسط افراد مختلف بحث جداگانه میباشد.اما اگرشما کدام مواد قانون بهتری در نظر دارید بفرمائید توضیح بدهید تا آنرا مورد بحث قرار بدهیم.

      نتیجه آنکه: -قرار یکه قبلآ هم عرض کردم، ذکاوت یا بهره هوش زیاد و یا توانایی جسمی در حقوق اساسی انسانی امتیاز شمرده نمیشود.یک پیر مرد مریض دارای همانقدر حقوق میباشد که یک جوان صحتمند و فعال داراست.حقوق انسانی ایندو فرد با حقوق یک طفل شیرخوار برابر میباشد .از مثالی که شما در مورد تناسب تعداد مدیران مرد یا زن دادید و هدف تان امتیاز مردان بر زنان بود در اینجا یک موضوع فاقد ارزش حقوقی میباشد.مسلما مردانی هستند که از شما ذکی تر و مردانی اند که از شما کمتر ذکی اند.ویا هستند زنانی که کمتر از شما ذکی اندو استند خانم هایی که بشتر از شما ذکی اند.حتی با اطمینان میگویم زنانی اند که از من و شما جسما نیزنیرومند ترند.این تفاوتها سبب امتیاز حقوق اساسی بین شما،من و دیگران نمیگردد.متباقی حقوق انسانها توسط قوانین دیگری تعین میگردد.

      به ارزوی سعادت تان.بخش دیگر نوشته تانرا مردر خواهم کرد.

      http://www.payab.com/humanRights.html

    • توفیق عزیز بسلامت باشید امید از انتقادات من نرنجید.مباحثات ،ریزی و درشتی خود را دارد.و به قول معروف صبر ایوب را میطلبد.اما من تلاشم حفظ عفت کلام و قلم است.اگر باری بخاطا رفت مرا معذور دارید.اما بعد:

      در مورد جمله تان "زن و مرد هوشیار و بادانش در زندگئ مشترک قبل از ازدواج باید به تفاهم رسیده باشند وگرنه آنها را نمیتوان با تمامئ شهادت نامه ها و دست آورد های علمی و فنی، زیرک و دانا خواند."

      اینکه خوبست مگر راه رسیدن به تفاهم و تماس در یک جامعه پراز قیودات مذهبی چگونه خواهد بود؟ ضمنآ یافتن این اصول تفاهم بین زوجین به نظر من برای افراد با تحصیل و با دانش آسانتر است تا یک فردی که از نعمت دانش محروم باشد.شما بهتر است به موثریت اموزش علم برای زن و مرد باور داشته باشید .وگرنه برای اموختن آن حتی به رفتن به چین توصیه نمیگردیدو طلب آن بشما فریضه محسوب نمیگردید.

      .
      در ادامه مینویسید:"و هنگامیکه آنها به تفاهم رسیدند و یکدیگر را خوب درک نمودند، اولاً تمام امور زندگی را به مشوره ی یکدیگر انجام میدهند و ثانیاً نیازی به امر و نهی و جنگ و جدال و خلاصه دادگاه رفتن پیدا نمیکنند."

      زیبا فرمودید .دوست گرامی چرا از اول ، از اغاز بحث بجای اینهمه حاشیه روی، این جمله پر معنی را ننوشتید؟پس شما هم تفاهم زن و شوهر را در زندگی خانواده گی مهم دانستید.من با شما موافق هستم.این حرفیست که من از ابتدا برزبان میاوردم.در کلمه تفاهم معنی برابری حقوق و ازادی در تصمیم،اراده و نظرو عقلانیت دیده میشود. اما در کلمه تمکین مفهوم اطاعت سایه انداخته است.

      این تحلیل شما درست است اما با روحیه قانون مورد منازعه احوال اهل تشیع و مخصوصا موادات مورد جنجال همخوانی ندارد.چون در این قانون روحیه اطاعت زن حکمفرماست تا تفاهم.
      در ادامه چنین مینویسید :"پس این قوانین برای یکعده از مردمیکه (در هر درجۀ علمی و یا بیسوادی) نتوانسته اند مشکلات فامیلئ خود را خود حل کنند، طرح و تصویب گردیده (و تعداد آنها نیز متأسفانه بیشتر از انسان های واقعی و آگاه میباشد) نه برای آنانیکه با استفاده از تفاهم، گفتگو، گذشت، از خودگذری، فداکاری، انسانیت، تجارب دیگران، یافته های علمی، عقل، منطق و ... مشکلات خود و خانواده ی خود را حل نموده و نیازی به دادگاه رفتن و قضاوت قاضی ندارند." کلمات" انسانهای واقعی و اگاه" وتوانایی" تفاهم" بین این نوع انسانها باز هم مرا متیقن به خرد گرایی شما در این موضوع ساخت.چون از طرفی شما این قسم افراد را( انسانهای واقعی و آگاه را) بی نیاز از مواد این قانون دانستید و از طرف دیگر طور ضمنی اعتراف کردید که قانون طرح شده برای انسانهای غیر واقعی و غیر اگاه میباشد.خیلی زیبا بیان داشتید .بلی من چند روز است که همین مطلب را به شما عرض میکنم که این نوع قوانین برای انسانهای اگاه امروزی نیست .اما شما آنرا تا این لحظه نپذیرفته بودید.باز هم جای خوشبختیست که بالاخره تا حدود زیادی با هم در اینباره هم نظر شدیم.دیگر جای بحث باقی نمیماند. اما جملات زیبای قبلی شما در این مرحله دارای مشکلاتی حقوقی میباشد.اول انکه در قانون مورد نظر در مورد همه برادران و خواهران اهل تشیع هموطن ما است نه برای بخش غیر آگاهان.در این قانون استثنایی که شما قایل شده اید،قایل نشده است.پس تبصره شما با وجود زیبا بودن فاقد" ارزش حقوقی در محاکم" وغیره میباشد.البته تا آنزمانی که این ماده تغییر نخورده باشد.

      مشکل دوم آنکه نمیتوان گفت که اگر خانم نا اگاهی با همسرش به تفاهم نرسد میتواند توسط همسرش به زور مورد مجامعت قرار بگیرد.این طرز قضاوت هم درست نیست.در عین ماده قانون دو تعبیر متفاوت در مورد دو فرد و یا دو جفت (خانواده یی با تفاهم و بدون تفاهم) جواز ندارد.

      در مقابل کلمه" تمکین "زن در مقابل تقاضای شوهرش استثنایی وجود ندارد.تکرارا عرض دارم که تبصره شما با در نظر داشت این ماده در دادگاه از طرف قضات پذیرفته نمیشود.چون در متن قانون وجود ندارد.ولو اگر نظر تان انسانی هم باشد.پس باید این مواد از بنیاد برای همه و یکسان ،بدون تبعیض ، انسانی ساخته شود.جز تغییرراه دیگری ندارد.اگر اجازه مزاحی را بر من بدهید خواهم گفت که با این نظریه ایا کم کم اثرات استاد تان "قاری لنین"که در فوق یادکردید، در نظریات شما هم پیدا شده است؟(مزاح بود جدی نگیرید)

      در هر حال بیاید همه کوشش کنیم که ان بقیه هم که از نعمت تفاهم با هم محروم مانده اند توسط افراد خبیر مثل شما و سایر عزیزان انساندوست رهنمایی گردند تا نیازی به " تمکین" نیافتد.

      نتیجه:
      نتیجه انکه با تحلیل عقاید اقای توفیق درک کردیم که قوانین مورد بحث صرف برای انسانها غیر واقعی و غیر آگاه میباشد.افراد واقعی و اگاه را نیازی بدین قوانین نیست .خردمندان با تفاهم، گفتگو، گذشت، از خودگذری، فداکاری، انسانیت، تجارب دیگران، یافته های علمی، عقل، منطق و ... مشکلات خود و خانواده ی خود را حل نموده و نیازی به دادگاه رفتن و قضاوت ندارند.موفق باشید تا بخش دیگر با شما وداع میکنم.

    • اقای توفیق باز هم احترام تقدیم است .به سلامت باشید!این بخش را هم از نامه تان مورد نقد قرار دادم.بقیه باشد به یک فرصت دیگری.

      همان قسمی که زرگران برای فرق کردن طلا و مس از طریقه و تجربه خاص خود کار میگیرند،من نیز با روش خاصی ادعاهای شما را از محک آزمایش میگذرانم تا دیده شود چقدرآن طلا و چقدر آن اهن زنگ زده است.امید وارم ناراحت نشوید.

      در مورد مسلمان شدن سرباز امریکایی ،شما میفرمائید:
      "شما را راه تان و ما را راه مان" نه برای زمان پیامبر ص، بلکه برای تمامئ دوره ها آمده و گذشت زمان از ارزش فرمایشات الهی نه تنها نمیکاهد بلکه به آن میافزاید .
      وگرنه احکامیکه 14 قرن قبل نازل گردیده در قرن 21 میلادی نباید حتی یاد میگردیدند اما میبینیم که بر خلاف آن هر روز این احکام و قوانین حتی برای مردم غرب قابل پذیرش میگردد و بطور "مُشت نمونه خروار" مسلمان شدن یک سرباز امریکایی رادر زندان مخوف گوانتانامو که رهبر بزرگترین دیموکراسی، خردگرایی،.........تا اخیر.

      این بخش را میخواهم تجزیه نموده و با ترتیب یک فرمول، فلسفه نهفته در عقب آنر بشما نشان بدهم تا خودتان درک نمائید که درست میفرمائید تا خیر.

      اگر شما با جمله ذیل من موافق نمیباشید میتوانید اعتراض کنید.من این جمله را از نوشته شما خلاصه ساخته ام.

      خلاصه ادعای شما:

      قران کتاب الهی وبر حق است.و دلیل حقانیتش اینست که بعداز گذشت چندین قرن مردمانی به این دین میپیوندند.و به آن باور پیدا میکنند.
      ایابا این خلاصه سازی من موافق هستید؟اگر بلی ،پس ادامه میدهم. از این جمله منظور تان اینست که پیوستن یک نفر و یا نفرات زیاد یا اشخاص مشهور به یک دین پس از سالهای طولانی، دلیل حقانیت آن دین است؟
      اگر این فرمول اساسی تان برای حقانیت یک دین باشد، اجازه بدهید تا چند مثال بیاورم:ایا پیوستن سالانه هزاران نفر به عیسویت پس از دو هزار سال دلیل حقانیت عیسویت است؟ و یا دلیل منسوخ بودنش؟دلیل پیوستن صد ها نفر در سال به بهایت دلیل حقانیت کیش بهاییت است؟بلی یا نه ؟اگر بلی میفرمائید پس فرق حقانیت این ادیانرا با حقانیت اسلام مقایسه فرمائید.ایا توضیحی دارید؟کدام یک از این ادیان حق اند؟و اگر میگوئید نه پس چرا فلسفه تان در تشریح دیگر ادیان بجز اسلام نا توان میباشد؟چرا سالانه هزارن نفر ترک دین اسلام میکنند.اگر پذیرفتن یک دین حقانیت آن دین باشد پس ترک آن دین غیر حقانیت اش میباشد.ایا ازدیاد افراد بدون عقیده حقانیت بیدینی است؟ نه برادر عزیز نه. این فلسفه تان درست از آب نبرامد و نتیجه گیری تان متاسفانه نمره صفر بر صد از من دریافت کرد.حالا اگر کسی دیگری نمره بلند تر میدهد بفرماید پیش بیایدودلیل خود را بنویسد.

      در چین" در حاکمیت حزب کمونیست "هزاران نفر به مسیحت گرویده اند.ایا این حقانیت عیسی و تورات است.نه برادر عزیز تورات (به قول شما تحریف شده)اما به قول من صرف ارزش فرستادن به موزیم را دارد و بس.این کتاب ،پر فروش ترین ،موثر ترین و دروغترین اثر خلق شده بشریت در عصر قدیم است و بس که تا حالاتا عصر حاضر به احمق سازی بشریت ادامه میدهد.ایا نظر به فلسفه شما این حقانیت تورات است؟آن هم تورات تحریف شده و منسوخ؟
      اینرا از من بشنوید که اگر روزی جورج بوش سجاده بدست به کعبه برود دلیل حقانیت اسلام نمیشود.اگر خامنه یی صلیب به گردن به واتیکان برود دلیل حقانیت عیسویت نمیگردد.برای حقانیت و یا غیر حقانیت یک مذهب به کشف فرمول جدید،موثر و منطقی تر اقدام نمائید.البته من برای خودم این فرمول را دارم.اگر شما اعتراف به نیافتن کردید من آنرا بشما توضیح خواهم داد.حالا نوبت شماست.یک فرمول کلی و جدید که هم مورد قبول عام باشد و هم نکات ضعفش محدود تر باشد.بیائید باز هم یک معادله بسازید .به اینترتیب پس از جرو بحث های متمادی ما کم کم به راه معقول تر میرسیم.موفق باشید(راستی فرمول تان یک فرمول شکمی نباشد )

      http://www.fcnn.tv/start/index...

    • اقای توفیق به سلامت باشید.

      در نوشته های بالایی اگر مطالعه فرموده باشید ،نکات مهم نظریات و اساسات فلسفه و قضاوتهای تانراکه مطرح کرده بودید، با شیوه های دقیق ارزیابی و برایتان تحریر نمودم.اما در قسمت پاراگراف ذیل تان به کمی توضیح بیشتر ضرورت دارم تا با استفاده از توضیحات تان و دقیق تر شدن نظریات تان ،آنرا نیز مورد تجزیه و تحلیل قرار بدهم تا باشد هر دو متوجه نکات درست و نا درست آن گردیم.

      "پس خردگرایی (از نوع شما) نیز یعنی "نان را به نرخ روز خوردن" و حقوق زیردستان را انکار نمودن و گرنه شما نیز نمیتوانید منکر گردید که مدعی و بانئ خردگرایی در جهان امروزی کشور هاییست چون کانادا، امریکا، بریتانیا، جرمنی، فرانسه، ایتالیا، استرالیا وغیره که از فغان و دود دیموکراسی و حقوق بشر آنها گوش ها و چشمان تمامی مردم دنیا کر و کور شد و با خوردن آش دست پخته ی آنها روزانه در فلسطین، عراق، افغانستان، پاکستان، کشور های افریقایی، و غیره هزاران انسان به خاک و خون میغلتند."

      پس خرد گرایی را شما به چند نوع تقسیم میکنید؟

      از کجا به نوعیت خرد گرایی من پی بردید؟

      در مورد خرد گرایی از" نوع من" کمی مستند و با استفاده از نوشته هایم که خدمت تان تقدیم کرده ام برایم توضیح بدهید.

      در کدام نوشته ای من ادعایی را مشاهده کرده اید تا با مطالعه آن اصطلاح "نان به نرخ روز خوردن" را تشخیص فرموده اید؟

      در کجا من از حقوق زیردستان انکار نموده ام؟

      دقت تانرا به استناد به نوشته هایم خواهانم تا بااستفاده از آن موثق تر بنویسید.تا اگر در جایی سوء تفاهمی پیش آمده باشد آنرا رفع کنم.موفقیت تان آرزوی من است.

    • بابک عزیز

      در مورد گرایش غربی ها به اسلام باید گفت که اسلام بر خلاف عیسویت با تطمیع و دادن پول افراد را به اسلام دعوت نمیکند بجز یک عده نوکر و مزدور غربی ها (وهابیت) که در داخل اسلام برای تبلیغ مذهب وهابیت از همین شیوه استفاده میکنند. این بخاطریست که استادان و منابع هدایت آنها (وهابیت، بهایت و عیسویت) یکیست.

      بطور نمونه در اروپا هزاران جوان افغانستانی را میشناسم که برای قبول شدن و دستیابی به اسناد مهاجرت به این عمل دست میزنند و موفق شده اند بدینوسیله اسناد و مدارک اقامت را بدست آورند.

      میلیون ها انسان گرسنه را در قاره های افریقا و آسیا (که توسط همین کشور ها گرسنه شده بود) با ارسال مسیونر ها و کمک های اولیه به دین عیسویت داخل نمودند.

      در هنگام اقامت در پاکستان خود خانواده ی را میشناختم که با گرفتن 300 هزار روپیه پاکستانی به بهایت تغیر عقیده داده بود و با فامیلش یکجا انتظار گرفتن ویزای کانادا را نیز میکشیدند که شامل همان بستۀ 300 هزاری بود.

      در همان پاکستان خانواده های بیشماری را میشناختم که به دین عیسویت برای گرفتن ویزای کشور های غربی گراییده بودند.

      اما بر خلاف ادیان باطل، غربی هاییکه به اسلام گرویده اند هیچ گونه چشم داشتی به پول، مال دنیا، ویزای کدام کشور، یافتن فرصت مهاجرت و غیره نداشته اند. این است تفاوت میان حقانیت اسلام و ادیان دیگر.

      عیسویت، بهایت و وهابیت اولاً آتش جنگ و بی نظمی را در یک منطقه میفروزد و بعداً در لباس طبیب، مسیونر و گروه های به ظاهر بشردوست و خیریه داخل منطقه شده و مردم را تشویق به تغیر عقیده میکنند.

      امید تفاوت میان اسلام و غیر اسلام را فهمیده باشید.

    • بله آقای بابک

      این قانون و تمام قوانین جزایی و کیفری که در قالب دادگاه ها و محاکم عملی میگردند برای افراد "سوته مسلمان" هستند نه برای افرادیکه با استفاده از عقل و منطق "گره هاییرا که قابلیت باز شدن با دستان را دارند، با دندان های خود باز کنند".

      اما در عین زمان قسمت اعظم جوامع بشری را (خصوصا جامعه ی افغانی را) در تمام جهان افراد "سرتمبه" و بیسواد تشکیل میدهد که به بودن همچو قوانین نیازمندند.

      و از جانب دیگر "انسان جایز الخطاست" و حتی با داشتن سواد و دانش نیز نمیتواند بر خود خواهی ها و عادات منفئ خود فایق آید. که نمونه اشرا آذین در کانادا بیان نموده بودند.

      و میلیون ها نمونۀ دیگرش را میتوان در کشور های غربی به سهولت یافت.

      فلهذا بودن این این گونه قوانین بر نبودنش ارجحیت دارد.

      تشکر

    • دوست عزیزم

      بحث من روی فرد نبود. بنده از میانگین ها و اوسط ها نوشته ام. تجارب نشان میدهند که بطور متوسط هوش و ذکاوت مردان در مدیریت و اداره خصوصاً در حالات اضطراری و خاص بهتر از زنان کار میکند. کمپانی های موفق امریکا نیز یک مثال بود. اما باید بدانید که خبرگان و مفسرین علم اقتصاد در بروز رکود و بحران اقتصادی کمپانی های موفق را ملامت نمیکنند بلکه راهبرد های غلط سیاسیون برعلاوه ی حرص بیش از حد بانک ها را در دادن وام های بدون پشتوانه و منطق و گرفتن سود و بهره ی بیشتر برای مردمیکه از همان اول معلوم بود توان پس دادن وام را ندارند، دخیل میدانند.

      در اینجا یک بار دیگر حقانیت اسلام ثابت میگردد. دین مبین اسلام 14 قرن قبل گرفتن و دادن سود / ربا را حرام کرده بود. و بار دیگر این نشانه ایست برای افراد عاقل و با خرد.

      البته این صفت را (داشتن دست بالا در مدیریت و اداره) نمیتوان برای مردان یک افتخار شمرده و آنها نباید از این استعداد و نعمت خدادادی سوء استفاده کنند. اما از موجودیت خصیصه در وجود مردان نیز نمیتوان منکر گردید.

      همانطوریکه اشاره نموده بودم که "این مسئله نشانه ایست برای افراد عاقل" امید داشتم شما موضوع را متوجه شوید.

      پس هنگامیکه بحث اداره و مدیریت در میان آمد، نمیتوان آنرا محدود به محیط کار و تولید نمود بلکه این حقیقت در محیط های اجتماعی و خانوادگی نیز صدق میکند.

      موفق باشید

    • منظورم از پاراگراف مذکور این بود که کشور ها و افراد به اصطلاح خرد گرا در گفتار و کردار شان تناقض شدید و غیر قابل انکاری موجود است مبنی بر محکوم نکردن و اقدام ننمودن علیه رژیم صهیونیستی برای اعمال سیاست های نژاد پرستانه و غیر انسانی آنها و سکوت در برابر جنایات این رژیم در مناطق اشغال شده و محاصر شده که مردم را از دسترسی به غذا، آب، برق، گاز، دارو و غیره مایحتاج اولیه ی زندگی محروم کرده اند.

      از یکطرف مسلمینی را که از خاک و مردم خود دفاع میکنند، محکوم به خشونت و تروریزم میکنند و از جانب دیگر صهیونیست هاییراکه روزانه دهها انسان را به خاک و خون میکشند، چیزی نمیگویند و حتی برای دفاع از اعمال آنها کنفرانس های ضد نژادی را تحریم مینمایند.

      این کشور ها و افراد همه مانند شما ادعای خردگرایی دارند. اینها نیز مانند شما و برخلاف حقیقت، دین اسلام را دین عاری از خرد و عقل میدانند.

      اینها هم انتحاری، مجاهد و طالب میسازند و هم الگاییده و فلان... در عین حال همین ها پادزهر ها را نیز در قالب علاوی ها، خلیلزاد ها، جلالی ها، احمدزی ها، کرزی ها، و فلان و بستان در آشفته بازار عراق و افغانستان عرضه میکنند.

      در یک کلام، خرد گرایی به سبک غیر اسلامی یعنی کشتار، استعمار و استثمار توده ها و چور و چپاول منابع طبیعی و زیرزمینئ آنها.

      شما نیز منکر شده نمیتوانید که بهترین حکومت های سکیولار و خرد گرا در میان همین کشور ها که سیاست های غارت گری و "یک بام و دو هوا" را تعقیب میکنند موجود است. و طرح ها و نقشه های شما نیز در تشکیل یک حکومت غیر اسلامی و سکیولار در افغانستان بهتر از این کشور های نمیتواند نتیجه و بهره دهد.

      امید به اصل موضوع رسیده باشید.

    • سلام برای همه
      توفيق جان
      اول من الحمدالله (ج) مسلمان استم سنی استم و در مذهب امام اعظم (رح) استم .
      تبليغات را که دشمنان اسلام بر عليه محمد بن عبدالوهاب (رح) ميکنند واقعيت ندارد بنده در
      باره اش مطالعه کرده ام يک انسان مومن بود اگر ميخواهی مطالعه کنی به اين سايت مراجعه کن
      موفق باشی
      http://www.islam411.com/library/

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس