صفحه نخست > دیدگاه > روایت مرگ فاروق یعقوبی

روایت مرگ فاروق یعقوبی

وزیر امنیت دولتی حکومت دکتر نجیب الله/ شاهدان عینی می گویند که بعد از شنیدن صدای تفنگچه، سلیمان وسرباز کشیک به سوی دفتر جنرال یارمحمد دویدندو یارمحمد بعد از مشاهده جسد، بی درنگ به سوی تلفن رفت و اعضای دفتر سیاسی را ازین ماجرا با خبر ساخت. به زودی هیأت دکتران از شفاخانه امنیت برای معاینه جسد از راه رسیدند و موتر امبولانس به ساعت هشت وسی پیکر مرده یعقوبی را به شفاخانه چهارصد بستر انتقال داد و دفتر یعقوبی از سوی هیأت تحقیق مهر ولاک گردید.

رزاق مأمون
همرسانی
  • mail
  • google
  • linkedin
  • printer
  • reddit

درسحرگاه بیست وهشت حمل سال 1371 خورشیدی خبرکوتاهی درکابل انتشاریافت:


فاروق یعقوبی وزیر امنیت دولتی خودکشی کرد.

خبر ناگهانی خود کشی مردی که درآزمون سال های دشوار جنگ درافغانستان به پخته گی رسیده و از کادر های مجرب امور کشفی و اطلاتی به شمار می رفت؛ همه را شگفت زده ساخت. او درآخرین روز ها وساعات سقوط حاکمیت چهارده ساله حزب دموکراتیک خلق تنها مانده بود.

در خصوص اسرار مرگ یعقوبی تا امروز به درستی سخن نرفته است. همچنان درطی هجده سالی که از آن حادثه سپری شده است، به این سؤال که چرا آقای یعقوبی چرا دست به انتحار زد، از سوی هیچ کسی پاسخ مشروح داده نشده است.

اکثر مأموران امنیت دولتی سابق که با آقای یعقوبی از نزدیک آشنایی داشته و یا به تبع سلسله مراتب امور، در باره وی اطلاعاتی دارند، گواهی می دهند که یعقوبی قبل از همه درمقام یک انسان، دارنده سجایا و مظاهر پسندیده و پروزنی بود که در نخستین لحظه های دیدار با وی، از وجنات و گفتارش موج می زد. یعقوبی هیچ گاه تسلیم خشونت و غضب نمی شد و در بحرانی ترین حالت، نرمش وملایمت را از دست نمی داد. به همین علت، درمیان اطلاعاتچی ها به « فاروق اسفنج» شهرت یافته بود. وی در تمام سال های کار در امور اطلاعات، با هیچ یک از فراکسیون های رقیب داخل حزب و همچنان گروه های مجاهدین رابطه قایم نکرد. نسبت به قانون، نظم ومنافع عمومی التزام قاطع داشت. تا کنون هیچ سند و مدرکی یاقت نشده است تا از روی آن بتوان گفت که مرحوم یعقوبی در ساماندهی این یا آن حادثه زیان بار دست داشته است. او باری در جلسه کارکنان امنیت گفته بود:

یک جنرال وقتی دراجرای مأموریت خویش ناکام می شود، حق ادامه کار را ندارد وباید خودش را بکشد!

یعقوبی با آن که تابع قانون وانضباط نظامی بود، با تشریفات ظاهری ارتش و نظامیان چندان اهمیت نمی داد. یک بار درشرایط احضارات درجه یک، شماری از سربازان امنیت ملی به دستور افسران خویش، درصحن وزارت امنیت سرگرم عملیات تمرینی بودند. چشم یعقوبی به سربازی افتاد که همراه با اسلحه روی زمین دراز کشیده وآداب نظامی را نمایش می دهد. آهسته به سویش قدم برداشت و به شانه اش نواخت و گفت:

بلند شو پسرم... اگر دشمن تا صحن وزارت امنیت برسد، نه تو درین جا مقاومت خواهی کرد و نه من!

در تاریخ هر کشوری ممکن است شمار این گونه شخصیت های منعطف و درعین حال بسیار مصمم و مؤمن به مصالح مردم و امور یومیه رسمی، زیاد نباشد، اما در افغانستان استبداد زده و عقب افتاده، نخبه هایی ازین دست، بسیار کم بوده و تقدیر نیز چنان رفته است که همواره به مرگ طبیعی خویش به زیر خاک نروند. حتی این اندیشه درمیان برخی از مردم جان گرفته است که افغانستان یک سرزمین نخبه کش است.

برخی کشور ها از جمله مغولستان ( مثلاً) از چنگیز- آن جانور بی لگام تاریخ- قهرمان رؤیا ها درست می کنند. فهمیدن این مسأله برای جامعه افغانستان پر اهمیت است که چه گونه می توانیم سقف خانه مشترک خویش را ازهر گزندی حفاظت کنیم. حالا مهم نیست که درباره نخبه های افغانستان از سوی هرگروه و طیف قومی به دلیل بیماری های بازمانده از دوران جنگ، القای اهداف استخبارات خارجی و انگیزه های پیش پا افتاده سیاسی و گذرا، تصاویر سیاه و سفید و خوب یا بد ارائه می شود. فضای بحران اجتماعی و جنگ درهر سرزمینی ازین امر جدا نیست. تاریخ، انباشته از کارنامه های زشت و نیک، خدمت و اشتباه کسانی است که دستی درطراحی حوادث داشته و یا نقشی درین پروسه بازی کرده اند. کاش یک مستبد با کفایت و یک مدبر قهار از افغانستان ظهور می کرد که تمامی منطقه را به آتش می کشید اما تهداب پولادینی برای خانه مشترک همه ما به میراث می گذاشت!

مظلومیت ما افغان ها از همه مشخص تر است. ویژه گی نخبه کشی درافغانستان با توجه به مرگ سردار محمدداود خان، حفیظ الله امین، دکترنجیب الله واحمد شاه مسعود این است که افراد برجسته در جغرافیای محصور ما، به طور معمول نه به دست افغان ها بل، به وسیله دست های خارجی و یا سربازان افغانی الاصل خارجی ها کشته شده اند. درین میان روایت مرگ فاروق یعقوبی، چنان است که راهی به جز انتحار برایش باقی نمانده بود.

داستان خودکشی:

پیرمرد کوتاه قد هزاره که حدود شصت سال عمر داشت، همیشه برای یعقوبی چای آماده می کرد. او اززمان سلطنت ظاهرشاه در اداره های استخبارات کارکرده و دردوران حکومت های بعدی نیز، اعتماد خود را به حیث یک کارگروفادار به افغانستان ثابت کرده بود. او در زمان اداره « ضبط احوالات» به هدف اجرای برنامه های استخباراتی، درمقابل کتابخانه عامه کابل یک کراچی سگرت فروشی داشت. وی دارای تحصیلات و تجربه اطلاعاتی بود و در همان ساعت شش بامداد که حادثه خودکشی یعقوبی روی داد، درعقب در حاضر بود.

پیر مرد و همچنان کارمند مؤظف شبانه ( که از ذکر نامش خود داری می شود) بعد ها روایت کردند که پس از اخفای دکترنجیب الله به پناه گاه سازمان ملل متحد درکابل، در شب 27 حمل سال 1371، صبح 28 حمل به ساعت شش بامداد، فاروق یعقوبی به سواری بنز سیاه دارای شیشه های صاف، درمقابل قصر امنیت پیاده شد. دریشی سرمه ای برتن و دوسیه ( پرونده) به رنگ یشمی در دست داشت. علت آمدنش به ساعت شش، برقراری حالت احضارات جنگی درآن شب ها و روزها بود. وضع ظاهری اش مانند همیشه، آرام وخونسرد و خاموش بود.

آقای یعقوبی دقایقی بعد درجلسه رؤسای امنیت دولتی گفت:

از طرف نجیب خیانت صورت گرفته است... فکر نمی کردم چنین وضعی اتفاق بیافتد... شما تا اطلاع بعدی مواظب وضع کشور باشید.

سپس به سوی کاخ کمیته مرکزی حزب روانه شد تا درجلسه یومیه « شورای دفاع وطن» اشتراک کند. وقتی درصحن پارکینگ از موتر پیاده می شود، ازیک افسرجگتورن سوال می کند:

رفقای شورا تا هنوز نیامده اند؟

جگتورن جواب می دهد:

فرید مزدک ونجم الدین کاویانی یک بار به کمیته مرکزی آمدند اما به زودی رفتند.

مزدک و کاویانی اعضای بیروی سیاسی حزب وطن، درشورای دفاع وطن عضویت داشتند. آقای یعقوبی به دفترمرکزی خویش باز می گردد و به سلیمان ( سکرتردفتر) می گوید:

هیچ کسی را نگذارید نزد من بیاید... هر کسی کاری داشت او را به دفتر یارمحمد ( معین وزارت امنیت) وباقر فرین(معاون دوم امنیت) رهنمایی کنید.

بعد از چند دقیقه صدای شلیک تفنگچه از داخل دفتر به گوش می رسد. سرباز کشیک دروازه عمومی درمنزل اول وسلیمان در دفتر سکرتریت، صدای شلیک تفنگچه را می شنوند و به سوی دفتر می روند و در را می گشایند. آن ها مشاهده می کنند که پیکر یعقوبی روی چوکی عقب میز، به سوی عقب رها شده و یک دستش به روی میز تکیه کرده است. تفنگچه ای روی میز افتاده و سریعقوبی به یک سو خم شده است.

سترجنرال نبی عظیمی درکتاب معروف خود ( اردووسیاست) درین باره می نویسد:

« ساعت 7:30 بجه صبح اطلاع دادند که وزیر امنیت دولتی بعد ازآن که از موضوع گریز وخیانت دکتر نجیب الله آگاه می شود وغرض ملاقات با سایر اعضای بیروی سیاسی به طرف کمیته مرکزی حزب راه می افتد. درآن جا کسی را نمی یابد. به او گفته می شود که جلسه ساعت هشت صبح در وزارت خارجه دایر می شود. سترجنرال یعقوبی به طرف دفتر خویش رهسپار می شود. درآن جا او می بائیست مطابق معمول ساعت هفت صبح، جلسه اپراتیفی قرارگاه وزارت امنیت دولتی را دایر و سرپرستی نماید.

جنرال باقر فرین معاون او می گفت که:

یعقوبی مرا احضار کرد وگفت جلسه را خودت پیش ببر. یعقوبی رنگ پریده، مغموم ومتأثر معلوم می شد. درجریان جلسه، یاور یعقوبی سراسیمه به نزد من آمد وموضوع خودکشی یعقوبی را سربسته به من گفت. جلسه را ختم کردم و با سرعت به طرف اتاق یعقوبی به راه افتادم. یعقوبی در مقابل میز کارخویش بر روی زمین افتاده بود. تفنگچه دستی اش درکنار وی دیده می شد وخون زیادی کف اتاق را پوشانیده بود. یعقوبی نفس نمی کشید وقلب او ایستاده بود. او در ناحیه شقیقه خویش فیر کرده وجا به جا کشته شده بود.

به نظر جنرال باقر فرین، خودکشی او، کاملا واضح بود و هیچ گونه شک وتردیدی برای کسی باقی نمی گذاشت. بعضی از رؤسای دیگر وزارت امنیت دولتی نیز این مسأله را که او خود کشی کرده بود، تائید می نمایند. اما عده ای از دوستان وهواخواهان یعقوبی هنوز هم باور نمی کنند که او دست به خود کشی زده باشد. فکر می شود که بعضی از عمال نزدیک به استخبارات شوروی به خاطر آن که یعقوبی را با تمام اسرارو رازهای بی شمارش برای همیشه خاموش ساخته باشند، دست به این جنایت زده اند. بعضی ها طرفداران نجیب را متهم می کنند و عده ای همکاران بسیار نزدیک و با صلاحیت او را در وزارت امنیت.»

براساس روایتی دیگر، درواقع همان « همکاران بسیار نزدیک وباصلاحیت» یعقوبی خصوصاَ جنرال یارمحمد به قتل یعقوبی متهم دانسته می شوند. درین روایت آمده است که وقتی پیرمرد چایدار، پطنوس پیاله و چای را با دست هایش گرفته ومی خواهد به دفتر یعقوبی وارد شود، ناگهان با یارمحمد رویاروی می شود که ظاهراَ او نیز روانه دفتر یعقوبی بوده است. یارمحمد به چایدار می گوید:

پطنوس را بده به من ...خودم روانه دفتر رفیق یعقوبی هستم.

با یک دست پطنوس را در دست گرفته، با دست دیگرش تفنگچه بی صدا را در زیر پطنوس مخفی می کند وبه دفتر یعقوبی پا می گذارد. سپس از فاصله نزدیک، به سوی یعقوبی تیراندازی می کند. آقای یارمحمد از طریق رسانه ها ودرصحبت های خصوصی کاملا این ادعا را رد کرده و باطل خوانده است. از سوی دیگر، هیچ یک، از شاهدان صحنه، این روایت را تصدیق نکرده اند.

سلیمان ( سکرتر یعقوبی)، باقرفرین ( معاون دوم)، سرباز کشیک در ورودی کاخ و پیرمرد چایدار نیز این ادعا را تائید نکرده اند. هیأتی به ریاست جنرال حسین فخری دادستان کل قوای مسلح دوره نجیب مأموریت تحقیق در باره مرگ یعقوبی را بردوش داشت. اما حوادث سریع که درآن روزها وشب ها پیش می آمد، فرصت نداد تا کار بررسی قتل مرموز یعقوبی به نتیجه برسد. آقای فخری از آن زمان تا کنون درتوضیح حادثه لب تکان نداده است. هیچ اسناد وشواهد مکتوب نیز از آن زمان باقی نمانده است.

شاهدان عینی می گویند که بعد از شنیدن صدای تفنگچه، سلیمان وسرباز کشیک به سوی دفتر جنرال یارمحمد دویدندو یارمحمد بعد از مشاهده جسد، بی درنگ به سوی تلفن رفت و اعضای دفتر سیاسی را ازین ماجرا با خبر ساخت. به زودی هیأت دکتران از شفاخانه امنیت برای معاینه جسد از راه رسیدند و موتر امبولانس به ساعت هشت وسی پیکر مرده یعقوبی را به شفاخانه چهارصد بستر انتقال داد و دفتر یعقوبی از سوی هیأت تحقیق مهر ولاک گردید.

آقای س،غ مدیر امنیت قرارگاه مرکزی امنیت دولتی حدس و گمان ها درباره اشتراک جنرال یارمحمد درقتل وزیر امنیت را بی اساس می داند. وی می گوید:

زیر میز دفتر سکرتریت (درکنار دفتر آقای یعقوبی) چراغ های مخصوصی نصب شده بود که با هر حرکت آقای یعقوبی از روی چوکی به سوی تشناب یا اتاق خواب روشن می شدند. مثلا با روشن شدن چراغ مخصوص، سلیمان سکرترمی فهمید که وزیر از چوکی اش برخاسته وبه سوی درخروجی می آید. یا زمانی که وزیر به اتاق خوابش- متصل دفتر- داخل می شد، چراغ مخصوص درزیر میز سکرتریت روش می شد ویا چراغ دیگری علامت می داد که وزیر روی تخت دراز کشیده است. علاوه برآن، درعقب دفتر وزیر یک کارمند مربوط به ریاست دهم امنیت همیشه حاضر می بود. هیچ یک از افراد مؤظف تائید نکرده اند که یار محمد درآن لحظه ها به اتاق وزیر داخل شده و به سوی وی شلیک کرده است. جنرال یارمحمد یک افسر اطلاعاتی بسیار هوشمند و مجرب بود و هیچگاه به این شیوه افشا وبچه گانه، برنامه قتل را عملی نمی کرد. اگر یارمحمد قصد چنین کار را می داشت، اصولا درقدم اول شاهدان احتمالی وحاضر درمحل را از بین می برد و سپس به سوی اتاق وزیر می رفت.

جاوید کوهستانی فعال سیاسی که در روز های هفتم و هشتم ثور 1371همراه با یک دسته از مجاهدان شورای نظار به قرارگاه وزارت امنیت وارد شده بودند، چنین روایت می کند:

من همراه با جنرال یارمحمد (معین اول امنیت) و علی احمد سابق رئیس امنیت ولایت غزنی به کاخ وزارت امنیت آمدیم تا مهرولاک دفتر مرحوم فاروق یعقوبی را برداریم و داخل شویم. قفل در به سختی باز شد. دراولین لحظه، درپیش روی میزکار دفتریعقوبی، لکه ها و نشانه های پهن وخشکیده خون را مشاهده کردم. سمت چپ درجالباسی ( کوت بند) دیوار که درمحلی میان دفتر و اتاق خواب واقع بود، یونیفورم نظامی سترجنرالی یعقوبی ازمیخ آویزان بود و نشانه های نظامی بر سردوشی های لباس نظامی جرقه می زدند. وقتی به اتاق خواب پا گذاشتیم، تمامی آثار وعلایم روی تخت و روی کف اتاق بدون تغییر باقی مانده بودند. من دریخچال را گشودم. دو سه بوتل های مختلف مشروب الکلی درآن وجود داشت. ظرف های کوچک با غذا های نیم خورده نیز در میانه یخچال باقی مانده بودند.
کاکا نصرالدین آشپز یعقوبی نیز ما را همراهی می کرد. درین حال مرحوم احمدشاه مسعود به قصر وارد شد وقرار بودکه دفتر یعقوبی برای کارهای یومیه ایشان اختصاص داده شود. اما آقای مسعود درچند قدمی دروازه ایستاد وسوال کرد:

این دفتر از کیست؟

برایش گفته شدکه این دفتر از وزیر امنیت بوده است. وی گفت:

من حق داخل شدن درین دفتر را ندارم... من که وزیرامنیت نیستم!

مسعود به کناره دیگر دهلیز به راه افتاد و از وی دعوت کردند که به دفتر باقر فرین معاون دوم یعقوبی برود.

علت خودکشی

سال های مأموریت مرحوم یعقوبی به حیث وزیر امنیت دولتی، سال های دشوار وانباشته از غده های بی اعتمادی و فروپاشی سازمان امنیت وارتش افغانستان بود. تضاد های درونی جناح های رقیب در داخل حزب ودولت عمیق تر می شدند و معامله گری های پنهان با استخبارات خارجی وگروه های مجاهدین که به نوبه خویش از هرجهت به سوی مرکز قدرت نزدیک می شدند، به طور مخفی وعلنی تشکل و تأثیرخود را آشکار می کرد. او از مدت ها پیش در باره تقسیم وزارت های امنیتی ( داخله، دفاع و امنیت) به « شمال» و« جنوب»، خصوصاَ شکسته گی در سطح رهبری وبیروی سیاسی حزب، پیوسته اطلاعات مأیوس کننده را دریافت می کرد. وی بهتر از دیگران، ناظر نزدیکی گام به گام شبح سقوط وفروپاشی به سوی پایتخت بود. با اوج گیری بحران سیاسی در رهبری حزب و دولت و پررنگ تر شدن فعالیت های سیاسی بینین سیوان نماینده ملل متحد برای ایجاد یک حکومت عبوری به همکاری ملل متحد، به وضوع مشاهده می شدکه وزرای دفاع ملی و داخله به احزاب قومی تسلیم شده و عملا بر ضد یکدیگر صف آرایی کرده بودند.

آقای یعقوبی به عنوان وزیر مهم ترین سکتور امنیتی، ذخیره بزرگ رازهای امنیتی افغانستان به شمار می رفت که با هیچ یک از دسته های انشعابی ورقیب نیز علایقی نشان نداده بود. با افزایش خطر سقوط حاکمیت، احتمال به اسارت رفتن وی نیز یک امر حتمی حساب می شد. درک این قضیه بس وحشت ناک بود. درچنین احوال، اعتماد وی نسبت به دکتر نجیب الله زمانی زایل گشته بود که مدتی قبل از سقوط، قطعه مخصوص حفاظت از رئیس جمهور به وی اطلاع داده بود که دکترنجیب و جنرال شاپور احمدزی ( برادرش) بدون مشوره با وزیر امنیت، درناحیه تنگی واغجان یا محمد آغه لوگر، با حکمت یار رهبر حزب اسلامی و یا نماینده هایش وارد معامله شده بودند. اعزام جنرال رفیع به لوگرو مذاکره با حکمت یار، مظهر انکار ناپذیر این تحولات بود. یعقوبی بعد از دریافت اطلاع در باره تماس ها میان دکترنجیب و حکمت یار از رفتن به جلسه بیروی سیاسی خود داری کرده بود.

وی گفته بود:

رئیس جمهور بدون مشوره با من ( مسئول امنیت مملکت) با دشمنان وارد معامله شده است. پس وظیفه من به حیث مسئول رسمی امنیت کشور خاتمه یافته است.

دکتر نجیب موفق شد او را قانع کند که ازوظیفه اش کنار نرود؛ اما فشار روانی حاصل ازوضع وخیم سیاسی وامنیتی، روز تا روز او را به مرز دردناک یک تصمیم کارساز نزدیک کرده بود.

همزمان با این رویداد ها، سایر اعضای ارشد حزب و دولت ( ازجمله فرید مزدک، نجم الدین کاویانی وعبدالوکیل) و جنرالان قطعات بزرگ ارتش، سارندوی و امنیت دولتی، با جنرال دوستم و احمدشاه مسعود عهد وپیمان بسته بودند که حکومت را برای آنان تحویل دهند. ظاهراَ هیچ یک ازفرکسیون های متضاد با وی درباره فعالیت های شان خواهان مشورت نمی شدند و یعقوبی بار سنگین تنهایی و خطر را احساس می کرد. شنیدن خبر فرار و پناهندگی رئیس جمهور نجیب الله که یگانه پایگاه امید وی به شمار می رفت، آخرین ضربه را بر روان مضطرب یعقوبی وارد کرد. دیگر برای وی امیدی نسبت به بهبود وضع باقی نمانده بود. گویا همه حوادث دست به هم داده بودند تا اورا به دام هولناک مرگ پرتاب کنند. بدین ترتیب، قبل ازآن که دیوارهای آتشین، ازچندین جهت او را به کام خویش فرو برند، یعقوبی از همه آنان پیشدستی کرد و با دست خودش به تمامی ترس ها ووحشت هایش خاتمه داد. شاید او درآخرین لحظه هایی که میله تفنگچه را روی شقیقه اش گذاشته بود، با خود گفته بود که:

یک جنرال وقتی دراجرای مأموریت خویش ناکام می شود، حق ادامه کار را ندارد وباید خودش را بکشد!

گویا او هرگز حاضر نبود شاهد آن چیزهای باشد که بعد از مرگ وی درکابل اتفاق افتادند.

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
  • Mamon writes jewelry on Ahmad Shah masod and when he will write about other thing thinking that he wants to tell me again about him.
    therefore it is indeed very sad and Mamon is sad too.
    when I see his nam closes me this website.!!!!!!

  • مامون گرامی
    ممکن است خیلی از آنچه درینجا نقل نموده اید درست باشد، غیر از جاوید کوهستانی فعال سیاسی که در روز های هفتم و هشتم ثور 1371همراه با یک دسته از مجاهدان شورای نظار به قرارگاه وزارت امنیت وارد شده بودند،...

    1. تا دو هفته پس از سقوط دولت ، هیچ مجاهدی داخل محوطه وزارت امنیت دولتی نشده بود.

    2. در هفته دوم تعدادی از افراد جنرال دوستم با زور و تهدید توانستند از دروازه وزارت داخل شوند. با آنهم کارمندان ریاست هفت - مدیریت ده که مسوولیت قرارگاه را به عهده داشتند در وزارت باقمی مانده بودند. همه بودند بجز دو - سه تن. دقیقن بگویم 27 - 28 نفر. رییس محترمی که به عنوان قرارگاه امنیت تشریف داشتند، حضور تشریفاتی همیشگی خود را نیز غیب نموده بودند. ایشان چون تکلیف قلبی و ترس زیادی از جنگ داشتند، در همان روز اول ضعف نمودند و یکی از بچه ها همراه یک دریور تا به خانه ایشان را رساندند. اگر همرای او تماس گرفته میتوانید از تکلیفش بپرسید اما قسمی که احتیاط کنید سکته نکند.

    3. همان افراد جنرال دوستم کوشش زیاد کردند که درب های سیف های وزارت را بگشایند موفق نشدند. نخست اینکه بچه های امنیت مانع آن بودند و دوم اینکه سیف ها محکم تر ازان بودند که با فیر گلوله خفیفه باز شوند.

    4. افراد دوستم سرگردان دنبال شخص یا اشخاصی که بتوانند درب را بگشایند چکر میزدند که من نمیدانم آخرش چی شد.

    5. دو هفته و اندی بعد بابه جلندر چند نفرک را به قرارگاه وزارت فرستاد و کارمندان خاص امنیت دولتی برای همیشه رخصت شدند. کارمندانی که هر کدام سالها تحصیلات استخباراتی و نظامی کمایی کرده بودند در دل به این ریشو گک ها میخندند. باز هم مجبور به تسلیم همه آبرو و عزت وزارت به مجاهدین شدند. آنها یعنی کسانی که مسوول امنیت وزارت بودند، از مجرب ترین کارمندان امنیت دولتی بودند. تیراندازی زیر نظر روسها در زیرزمینی های مخصوص مربوط وزارت، آموزش غلبه بر اختطاف چیان هواپیما ها و افراد، تأمین امنیت روسای جمهور، وزرا، مهمانان خاص خارجی و امیتابـهـ بچهن و غیره فیلم پوری ها، همه بدوش افراد ریاست هفت و خصوصن مدیریت ده بود. ناگفته نماند با مجهز ترین اسلحه روسی و آلمانی مجهز بودند. همه تکواندو باز بودند و زیر نظر استاد منیر بطور مخفی آموزش میدیدند. استاد منیر یک معاش دبل از وزارت میگرفت. بیشتر ازین هم گفتنی هایی است که ما و مردم میدانیم و آوردنش به ما و شما فایده ای ندارد.
    در مورد اینکه چی وقت شهید احمدشاه مسعود از وزارت امنیت دیدن کرده بود، میتوانم بگویم بین دو - سه هفته بعد از سقوط دولت...
    ... مولاداد

  • آقای مامون,

    شخصیت شما به همه مردم آشکارا و هویدا شده است, شما بضم خودتان می خواهید ظاهرآ با تحلیل ها و نوشته های تان هویت یک نویسنده بیطرف وملی را بخود کمایی نموده و واقیعت ها ساختگی را بخورد مردم افغانستان دهید, اما این موضوع را بدانید که هویت اصلی شمانزد مردم افشا شده و مقاصد شما لو رفته است همچنان در حصه قتل مرحوم یعقوبی باید ذکر شود که این موضوع اظهر من الشمس است که موصوف توسط جنرال یارمحمد که یکی از عوامل شورای نظار و مهره یی از استخبارات روس جهت ناکام کردن پروسه سازمان ملل بود بقتل رسیده است و شما بیجهت کوشش می نماید تا موصوف را بری الزمه وانمود نمایید.

  • یکی دیگر از دروغ های شاخدار رازق مامون سر سپردۀ شورای نظار یا قلم خودش هویدا گشت. همه کس میداند که رنگ یشمی در شب تار قابل روئت نیست. گذشته از آن فاروق یعقوبی توسط برادر فرید مزدک پنجشیری کشته شد و پس از کشتن او احمدشاه مسعود با خاطر آرام قوای ملیشایی دوستم را امر سفربری به سوی شهر کابل داد که باعث کشتار شثت هزار بیگناه و تخریب شهر کابل گردید. رازق مامون اگر قبول ندارد برود از آصف دلاور بپرسد.

  • آقای غلام غوث!
    شمااگردقت کنید دیوارنمکش گونه آنچه رانباید مینوشتید نوشتید . حالادرکشورغمکشیده وداغدیده ی ماهمه میدانندکه طالبان وشاه نواز وعاملین قتل داکترنجیب الله شهید همه نوکران یک معبد یعنی پاکستان یا آی اس آی پاکستان آن فرزند نوزادهندبرتانوی اند ومن مانند سایرهموطنانم میدانیم که هرکه درتالاب وگنداب پاکستان آب خورده ویا میخوردمجبوربه خدمتگذاری به آن مدخل خیانت وجفابه حق کشور ومردم مامیشوند . شاه نوازان وامثال اوبه زورهمان آی اس آی امروز درپهلوی همانهایی نشسته وازخوان مشترک مولود بن آلمان طعام صرف مینمایند که روزی من وترابنام کمونیست واشرارباهم درتخاصم قرارداده وبه برادرکشی تشویق وترغیب مینمود. ولی متاسفانه تو وامثال توهنوز که هنوزهست آگاهانه ویانااگاهانه درخدمت همان قبله گاه ی دشمنان وطن قرارمیگیرید که سی سال جنگ وخون و فاجعه کشورمامحصول خصومت شان بوده است . شمامگرحالاهم ازخیانت بزرگ وفراموش ناشدنی دشمنان وطن دشمنان مردم ما ودشنان فرزندبرومند وسرفرازمردم افغان ( شهیداعظم داکترنجیب الله این اولین دشمن وقربانی طالبان ) چشم پوشی میکنید ؟ مگرشما حالاهم منکرآن هستید که داکترنجیب الله شهید جنرال یعقوبی شهید جنرال باقی شهید و جنرال احمدزی شهید قربانی پلان مشترک کی گی بی آی اس آی وایتلاف شمال شده اند ؟ مهم این نیست که به دست کدام نوکروکدام غلام آن شهدای عزیزجسما نابودشده اند. اگراین حقیقت مسلم راقبول ندارید پس این آفتاب رابادونگشت نفرت ازروشنی پوشاندن است وبحث ومکاتبه باشما مجازنیست . من مطابق اصول زرین حزبی خویش هیچگاهی معتقد به آن انتقامیکه پیشه ی سالاران شمامیباشد نیستم بل من ایمان راسخ به انتقام معنوی تاریخ دارم که سخت بی رحم ولی عادل است . ببینید سرنوشت قاتلین اصلی ( این بهلوانان زنده خوش وآن راحلین بی قبرولوح مزار) راکه چه شده ومیشود من نه آن قلدرکله خام ام ونه آن شیادسفاک که هرمخالفش راسرزندوجان گیرد . منتظرفیصله ای نهایی وقضاوت روشن تاریخ باشید .

  • ما اشخاصی چون فاروق یعقوبی صاحب را از دست دادیم اما نبایدهمت ببازیم ایشان شاید از فردای شهر کابل ترسی داشتند و یا دل ایشان میسوخت که چنان کابلی را ببینند اما ما همان لحظه ها را گزراندیم همان کابل که بهشت زمین یاد می شد به کوت خاک مدل گردید در مقابل چشما ن مان پس برای نگهداری و باز سازی آرمان های این چنین اشخاص دو چند زحمت بکشیم و انشاالله که پیروز می شویم...

  • اقا مامون سلام:
    گرچه کوشش کرده اید که بیطرفی را درنوشته حفظ کنید ولی معلومات شما خیلی کم است تا این موضوع را بیطرفانه بررسی نماید درمورد عوامل گوناگون وجوددارد, صرف باید گفت که قتل اقا یعقوبی بدست کودتا چیان صورت گرفت که همزمان با قتل یعقوبی رئیس ریاست پنج امنیت دولتی
    اقا عبدالباقی نیز ترور شدکسی که بسیار نزدیک به داکترصاحب نجیب الله بودوترور اقا باقی را نیز خودکشی اعلان کردند شاید خبرباشید که ریاست پنج یگانه ریاست امنیت دولتی بود که سلاح ثقیل وکندک های بسیارمجرب محاربوی داشت.

  • آقای غلام غوث شاید دل شما برای کابل بسوزد و یا شاید هم شما در همان خرابی ها در شهر کابل بودید اما از حقایق چشم پوشی نکنید که شهر کابل توسط طالبان نه بلکه توسط مجاهدین به ویرانه تبدیل شده بود زمانکه نوبت طالبان رسید از کابل فقد دود باقی مانده بود طالبان زمان که کابل را گرفتند از کابلی که ما به ان افتخار می کردیم چیزی نمانده بود. من نمی گویم که طالبان خوب بودند اما آن قدر که مردم بد میگویند هم نبودند ایشان امنیت سرتا سری را اوردند که ما تا همان روز و امروز ندیده بودیم نه هم خواهیم دید. و این واقعیت است که فرهنگ ما را ضربه های جبران ناپزیری زدند مانند خراب کردن بت بامیان وموزیم ملی اگر چه در زمان مچاهدین هم چور شده بود ولی به شکل مخفیانه اما در زمان طالبان علنی چور شد...

  • آن فروریخته گل های پریشان در باد /
    کز می جام شهادت ، همه مدهوشانند /
    یاد شان زمزمۀ نیمه شب ستان باد /
    تا نگویند که از یاد رفته فراموشانند /
    تاریخ رقم می خورد ، روزی ...
    به یقین کامل « چهارراهی جاجی یعقوب » به نام یعقوبی ها ...
    نامگذاری خواهد شد . برادر بزرگش داکتر فزیک از جرمنی ، استاد من بود ، دومی داکتر غلام علی یعقوبی ، معین طب وقایوی ، همکار من بود . جوهر شرافت ، مؤدب ، مهذب ، پاکی ، صداقت ، وطنپرست ، صمیمی ، عاری از کینه ، دوست و نور چشم همه بودند یعقوبی ها ...
    شما را به خدای ذوالاجلال سوگند که در وزارت صحت عامه از هر که میتوانی بپرس ، از پیاده دفتر ، باغبان ، مامورین اداری و فنی ، درایور ، قابچی ، چوکیدار ، اجیر رسمی .. فقط بگو : داکتر یعقوبی ... جلو اشک اش را نمی توانی بگیری . در فاکولته ساینس ، وزارت امنیت ، گریه میکنند برای برادران یعقوبی .
    بزرگترین سازمان امنیتی کشور ها در منطقۀ ما ، کا جی بی روسیه و همین ولد زنای پاکستان ( آی اس آی ) بوده و هست کنون . در طول تاریخ میشود از سه نفر در بخش امنیتی نام برد : رسول خان رییس ضبط احوالات دوره شاهی ، جنرال قادرخان رییس امنیت اردو دوران شاهی ، پدر ضیاء قوماندان گارد داوود خان . فقط همین وبس . و ستر جنرال یعقوبی وزیر امنیت کشور ، بی بدیل ، بی همتا ، تکرار ناپذیر بود . افسوس ، حیف ....
    اگر دشنامم ندهد کسی ، « ستر جنرال یعقوبی » برای وطن من ، همتای « بت بامیان » بود . من داکتر طب هستم ، نه عضو سازمان امنیت دیروز امروز . « ستر جنرال یعقوبی » را از زمان که صاحب منصب پولیس بود ، با صمد اظهر ، قطره ، نبی استاد اکادمی پولیس ، برادر داکتر فاروق ، که فعلاً نابینا از زندان پلچرخی دوران « امین جلاد » با عصا در دست و...
    درین آوای وحش ، نمی گویم : چون گفت کسی ، چرا ؟
    فقط ، از کوچه پرستان ، بی شرف ، بی مایه ، خود فروخته گمنام ،
    که نمیتوانند از شرم ، چشمان شان را کجا پنهان کنند باید گفت :
    کابلیان از این مجسمه های نفرت ، خون قی میکند
    درچاراهی های کابل وطنم ،
    مجسمه های بچه های سقو
    وطن فروش، معامله گر ، شیاد، دزد
    خواهش می کنم :
    تو برو ، گم شو
    بر روی ده ها هزار
    خون ریخته بر وطنم
    کابل ویران ،
    برپدرت لعنت ، نفرین ..
    می گویم :
    بی شرف ،
    بشرم ....

  • من نمیدانم که آقای مامون برای تکمیل نوشته خود از کی معلومات بدست آورده است ولی چنین مینماید که برایش کاملا دروغ گفته اند یا خود عمداً برای فرشته جلوه دادن افراد دلخواه خویش دروغ های را سر هم گذاشته است،

    اول اینکه سلیمان که مامون میگوید در آنروز در دفتر شهید یعقوبی حضور داشته کاملا غلط است و همین یک مسله کافی است که بالای همه نوشته او خط بطلان کشید.

    زیرا سلیمان حدود یکسال قبل از عده سکرتریت برکنار شده بود. سلیمان جوان خیلی خوش تیپ، خیلی صمیمی و در عین حال خیلی شوخ بود که به مشروب و دختران زیبا علاقه داشت و بلاخره حوصله شهید یعقوبی به سر آمده او را از دفتر خویش به اصطلاح رخصت کرد و به عوض او شخص دیگری به نام ژوبین توظیف گردید.

    در روز قتل شهید یعقوبی بادی گارد او یاسین که بعضا ً هم دریوری میکرد او را از مکرویان کهنه کابل به دفتر آورده و او میگوید که او بود که صدای فیر را شنیده و معاونین وزیر را در جریان گذاشته.

    اما آیا به آنچه او میگوید باور کرد یا خیر حرفی دیگری است. زیرا او شخصی بیچاره ای بود که از ترس جنایتکاران و فروخته شده های چون یار محمد پنجشیری برادر فرید مزدک( مشهور به فرید ایزک) عضو بیروی سیاسی و منشی سابق سازمان دموکراتیک جوانان ، آب هم نخواهد میخورد.

    هم یار محمد و هم مزدک برادر او روابط خیلی تنگاتنگ با سازمان نظامی استخبارات روس یعنی جی آر یو داشتند. مزدک حتی در زمانی که منشی جوانان بود با غرور میگفت که او هر وقتی که بخواهد میتواند سفیر شوروی و نمایندگان نظامی وملکی آنکشور را در کابل را ببیند.

    این روابط جز از قرارداد آتش بس جنایتکار ملی مسعود با روسهای بود. این به اصطلاح گروه جی آر یو پنجشیری های افغانستان بخش از پلان های دراز مدت روسیه و سازمانهای جاسوسی آنکشور بود که تا کنون ادامه دارد.

    چند نکته به صورت فشرده :

    بعد از خروج روسها از افغانستان روسها تا زمانیکه حملات جلال آباد دفع نشده بود فرستادن تمام کمک های نظامی و اقتصادی را بالای کابل قطع کرده بود. روسها به این فکر بودند که رژیم نجیب مقاومت نکرده و سقوط میکند. قطع کمکها و ناجوانمردی روسها نجیب را که شخص مغروری بود خیلی مایوس کرده بود. از طرف دیگر امریکا با سقوط شوروی و کمونیزم به این نتیجه رسیده بود که نسبت به مجاهدین سیه دل و سیه کردار مجهز با اسلام افراطی بهتر است با نجیب طرف بیایند.

    افغان اللصل های چون ضیا نصری به کابل آمده و با نجیب که دلی خوشی از روسها نداشت ملاقات کرده و به تعقیب این سفر تعدادی از افغانها هم به امریکا مسافرت کردند. گفتگو های پشت پرده در نیویارک و سویس صورت میگرفت. از طرفی هم نجیب مغرور از کامیابی های قوای مسلح و همچنان نسبت کینه که از روسها نسبت عدم کمک برای چندین ماه به رژیم او داشت روز 15 فبروری یا روز خروج روسها را روز نجات ملی اعلان کرده و با معاون ایلتسین ، الکساندر روتسکوی که از کابل دیدن میکرد با سردی برخورد کرده و ملاقات مخصوص را که در گذشته با سایر مهمانان عالیرتبه روسی میداشت با نامبرده کنسل کرد.

    ولی اینها نه بلکه از همه مهمتر روسها از اینکه امریکا دوباره رد پای در افغانستان میابند و بخصوص سفر های ضیا نصری به کابل که گفته میشد روابط خیلی نزدیک با سی آی ای داشت روسها را مضطرب کرده بود.

    شهید یعقوبی به دکتر نجیب نهایت احترام داشت و او را یگانه رهبر در آن شرایط میدانست و روسها نمیتوانستند موجودیت او عناصری دیگری را چون جنرال باقی که از مجبوبیت زیاد بین خادیست ها برخوردار بود در صورت تغیرات در کابل بپذیرند. و قتل شهید یعقوبی و جنرال باقی در عین روز خود باید سوال برانگیز باشد.

    کارمل این خائین کبیر را برای بار دوم فرستادند و با دامن زدن بلوای مزار تحت نام برکناری جنرال مومن شرایط را برای دکتر نجیب چنان تنگ کردند که دیگر تاب آورده نتواند.

    ملاقاتهای نمایندگان کارمل خائین، و جنایتکار ملی مسعود ،دوستم و حزب وحدت در جبل السراج سازماندهی شد که آخوندهای ایران با تاثیر که بر حزب وحدت و دشمنی که با امریکا داشتند در تدویر و پیش رفت مذاکرات نقش داشتند.

    آنچه بعداً آمد به همگان روشن است.

  • ا ر غــنــد يـــوال !
    اينـکه شـــــوربـختـــانه تو نيـز از عبــدالجلال « رزمنـــده ؟؟!! » يک ببر کاغــذی ساختــی و يک « بت » خيالی تراشــــيدی حرف تازه و اقدام جديد نيســــت بلکه سالهاست عجـوبــه های يکه همه در جنايات ، خيانت ، اســـــتفاده از پول بيت المال و اوپــراتيفی ، قتل های مرمــوز وپنهانی ، اگنـت وهمکار کشــــی ، غارت ودزدی منازل و سرايهای تجارتی شـــهر کابل به گونه مثال نزديکان مقربش جنرال راشــــد جاجی . جنرال وحيد . امين ا لله حـــبيــب ازبک مدير اول رياست پنج وفعلأ خزيده کشـــور سويدن شهر اســـــــــتالهلوم ميباشد از جلاد دســـــتگاه خاد جلال رزمنده که دستش به خون هزاران افغان بخصوص مردم پروان ـ پکتيا ـ کندهار ـ لوگر ـ ننگرهار رنگين وطبق گزارش رياست مالی وزارت امنيت دولتی سال ۱۳۶۹ موصوف دو مليارد افغانی و ۵۰۰ هزار دالر را با ارايه اسناد جعلی وساختگی حيف وميل نموده و اکثر مديران رياست عمومی پنج از جمله امين ا لله حبــيــب ازبک برادر اسدالله حيب دها « اگنت » همکاران خود را در مقابل پرداخت پول هنگفت مجبور به اجراأ وظايف دشوار ميساختن و با انجام کار پروژه . پلان . وظيفه « اگنت » جاســــوس به گونه مرموز و پنهانی به قتل ميرســـاند و پول مکافات او که مليونها کلدار .ريال . دالر . ويا افغانی ميان جلال رزمنده ــ راشد ــ و امين الله حبيب تقســـيم ميگرديد وفعلأ اسناد زياد و افراد وجود دارد که همه گور ها جاسوسان مدريت اول رياست عمومی پنجم با اقارب و دولت معرفی وشناسايی گردد . پس چطور تو اقای ارغنديوال جلال رزمنده قاتل مردم افغانستان را با قهرمان شـــــهيد جنرال باقی که توسط جنرال بابه جان يکی از جوخه داران جلال به قتل رسيده مقايسه ميکنيد . ونيز نزد فاميل شـــهيد ســــترجنرال غلام فاروق يعقوبی و نزدخسربره ايشان جناب دوکتور عبدالرحيم شيرزوی سفير کبير افغانستان در انگلستان < لندن > موجود اســــت که غلام فاروق يعقوبی توسط جنرال يار محمد پنجشيری وابســته شورای نظار وجنرال باقر فرين « محســـنيان » هزاره وابسته حزب وحدت به ارتباط انجام کوده تای پرچم + شورای نظار + جنبش صورت گرفته که خانم و فرزندان ان مرحوم در صورت حکومت قانون در کشور بيايد و دست سران جنايتکار نظار .وحدت .جنبش .پرچم ببرک کارمل از کشور نابود گردد غرض کشاندن قاتلين به محکمه وعدالت اقدام مينمايند . لـــــمــر

  • هموطنان عزیز بعد از عرض سلام ! لطفاً از اصل موضوع خارج نشوید،اختلافات را کنار گذشته، کسانی که در رابطه معلومات دارند، ویا درجریان وظایف همان دوران (کودتا۱۳۷۱)اطلاع دارند، بیطرفانه بدون ذهنیگری ،نقش رسالتمند خویشرا اداء نمایند .
    در مورد سناریوی توطئه ناکام ساختن پلان صلح ملل متحد در حمل ۱۳۷۱ (اپریل ۱۹۹۲)، تنظیم کنندگان خارجی و اجرا کنندگان داخلی آن و هم اینکه توطئه مذکور با «بغاوت شمال» آغاز و با کودتای نظامی در ۲۶ حمل (۱۶اپریل) تکمیل گردید،اسناد وشواهد کافی وجود دارد.
    در رابطه به ترور وزیر امنیت دولتی آن وخت ، کودتاچیان ((محمود بریالی، عبدالوکیل، فرید احمد مزدک، نجم الدین کاویانی، و سید اکرام پیگیر که پشتیبانی ببرک کارمل و سلطانعلی کشتمند را نیز باخود داشتند)) و قومندانان ارشد قوای مسلح (( ستر جنرال محمد نبی عظیمی، ستر جنرال محمد آصف دلاور لوی درستیز قوای مسلح ، دگر جنرال عبدالفتاح قومندان عمومی قوای هوایی و مدافعه هوایی، دگر جنرال سید اعظم سعید قومندان عمومی قوای گارد ملی، دگر جنرال محمد عظیم زرمتی قومندان عمومی قطعات اپراتیفی وزارت داخله و دگر جنرال یارمحمد معاون اول وزارت امنیت دولتی)) مسئول اند، اینها بمثابه اجراکنندگان داخلی درکودتا ۱۳۷۱ دست داشتند .
    فلیپ کاروین Philip Carwin کارمند عالی رتبه امریکایی الاصل ملل متحد که در سال ۱۹۹۲ عضو هیئت ملل متحد، تحت ریاست بنین سیوان بود.
    این هیئت ازجانب سرمنشی ملل متحد وظیفه داشت که مطابق پلان صلح ملل متحد، امور انتقال قدرت دولتی را به یک شورای بیطرف سازماندهی و تعمیل نماید. موصوف در مورد رویداد های ایام اقامت و ماموریت خویش در افغانستان، کتابی را به زبان انگلیسی نوشته که تحت عنوان «سرنشت غم انگیز در افغانستان» بوسیله محترم حکیم سروری به زبان دری ترجمه شده است.
    این نخستین اثری است که از جانب یک کارمند عالیرتبه ملل متحد و مؤظف در امر انتقال قدرت دولتی ـ مطابق به پلان صلح پنج فقره یی سرمنشی ملل متحد ـ نوشته شده است.

    فلیب کاروین میگوید :« درهمان شب ((۲۶حمل)) بلافاصله آگاه شدیم که حوادث خروج ناکام نجیب الله، دارای اهمیت بیشتر بوده و این معامله دور از سرحدات افغانستان شکل گرفته و در مجموع مربوط میشود به عملیات صلح ملل متحد».

    فلیب کاروین کارمند ملل متحد علت آن را درین میبیند که: «رهبران حزب وطن در برابرش [هدف او بنین سیوان است ] خیانت کردند و تا یک اندازه پروسه صلح را نادیده انگاشته و بی ارزش تلقی کردند. ایشان در واقع به خود خیانت کردند.» به همین علت است که او سالها بعد موقعیکه کتاب مورد بحث خویش را مینوشت، در پیشگفتار آن قید مینماید که: «گروپ ها و جوانبیکه از تعمیل قراردادهای بین المللی، سرباز زدند، غلط کردند. خود در برابر قرارداد ها و میانجی های که با آنها مذاکرات را انجام میدادند، مقصر اند. ... این کتاب حیثیت کمک برادرانه را (AmicusCuriae) در محکمه قضاوت جهانی داراست که ممکن روزی مسوولیت ها را در ویرانسازی یک دولت دارای حاکمیت ملی افغان، ارزیابی کند».

    هموطنان عزیز ! چرا مردم افغانستان بعد از سپری شدن هفتده سال هنوز هم از جزئیات این فاجعه و عاملین اصلی این جنایت، اطلاع کافی ندارند؟
    حقیقت اینست که تنظیم کنندگان خارجی کودتا ۱۳۷۱ ، به ویژه ((پاکستان و روسیه )) هنوز هم درگیر ودار این مسئله است که چطور خودرا تبرئه نمایند .
    واین هم روشن است که جناب مأمون درجهت زدودن نقش روسها، بیل میزند .

    حقایق زیادی را هم در کتابهای «مجاهدين در مسکو- مذاکرات با روسها» ،«دشنه های سرخ» و «حقایق: پندار ها و کردار ها» و سایر نوشته های درمطبوعات نشر کردند.
    با عرض حرمت
    انجینیر شیر ساپی

  • قـلـنــــدر خـان ارغـنـــديوال !
    [ ای ارغـنـــــديوال از برای خــدا ]
    [ خط نوســـی بـه ديـــگر فـرمــا ]
    [ يـا خط خوش نويــس که خوانده شـــود ]
    [ يــا خودت همـــره خــــــــط بـيــــا ! ]
    بـزرگان فرموده اند !
    گــنـــــدم نـــدهـــد بـار ، چــــو جــــو مــيــــــکاری !!
    قلندر ارغنديوال !
    چند روز نه خواســتم به ســـوال های ســــر تا پاه با اغلاط املأی و انشـــــأی تو وکيل مدافع جواب دهــم !
    و اما گويـنـــــد خاموشــــــی گناه ســــــت ، که عامی را متوجه اشـــــــتبأ نســـــازی !
    طفلان صنوف يک و دو دانند که ( کاغذ ) به ( ذ ) نوشـــــته ميگردد و اما جناب عالی به ( ز ) ( کاغز ) نوشــــــتن !
    در زبان شــــــرين دری فارسی املأ وانشـــــأ نقش بزرگ دارد که نويسنده را ميتوان درک نمود .
    ما شـــــــا ا لــلــه شـــما طــوفان نموده و "
    [ من انچه شــــرط بلاغت است با تو ميـگويــم ]
    [ تو خواه از ســـخنم پنــــد گيره خـواه ملال ]

    مشخصه « پوز » « پوزه » برای معرفی روی .بينی حيوانات استفاده ميگردد وشما انرا برای انسان بکار برديد !!
    معنی ( قبيله ی ويا قـبــيـله گرها ) فهميـــده نشد !!
    اگر هدف شما از ( خوبند ) صفت باشد در زبان دری ( خوب اند ) تحرير ميگردد ودر ادبيات شرين دری معمول نباشد انچه سخن گفت انرا نيز نوشــــت !
    هر ابجد خوان داند که ( گذشت ويا گذشته ) به ( ذ) نبشــــته ميگردد و اما شما با ســتيزه گری . جنون مليتگرای ، و دفاع بدون انگيزه انرا به ( ز ) ( گزشت ويا گزشته ) تحرير داشتيد !
    در جای تحرير نموده ايد ( خردمند مان ) و به گمان اغلب هدف جناب عالی مدافع مرحوم « رزمنــــده ؟؟؟!! » و « مســـــعود ؟؟!! » ( خرد مندان ) ميباشد . فراموش نه کنيد بدون کسب دانش . فهم .درک . پژوهش از زبانی .فرهنگ .کلتوری دفاع نه کنيد واگر خود جفا به فرهنگ است . بنده نيز منصوب به مليت « تاجک » هســــتم ولی جنايات ـ خيانت ـ جفا ـ خطا ـ لغزش ها ـ کنار امد ها با بيگانه گان وستيز با از خود تعداد انگشت شما تاجک ها ديگر مرا شرمنده سا خته مجبور عليه دزدان . وطن فروشان . جنايتکاران اين مليت به پاه برخواسته تا نام ننگين انها را از کنار مليت با فرهنگ تاجک زودوده باشم بنأ از دزدی جلال رزمنده . زمرد فروشی مسعود و وطن فروشی اتحاد شمال نام برده از همه تمنا دارم خاين .وطن فروش .دزد .قاتل .جنايتکار هرکی باشد واز هر گروه .قــبـيـــله . مليت وتبار مذهب باشد بايد مزمت گردد وافشــــأ گردد.
    بنآ اقای رزاق مامون و گرداننده اگاه سايت < کابل پرس? > قابل ارج وستايش اند که در کار نيک ملی و مردمی پيشـــگام اســــتند .
    اينک روايت قتل غلام فاروق يعقوبی وزير امنيت .ج .ا . خيانت و سوی استفاده جلال رزمنده از پول اپراتيفی . قتل همکار صادق توسط « امين الله حبيب » مدير اول مديريت اول رياست عمومی پنج فعلأ مقيم سويدن .دست داشتن دو معاون يعقوبی جنرال يار محمد و جنرال باقر فرين محسنيان وابسته استخبارات روســــيه بر ملا گرديد اميد ساير قلم به دســــتان و خبره گان چنين جنايات را موشــگافی نموده تا علت پرخاشگری . ستيزه گری . دشمنی . ميان مليتی . ميان قومی . سياسی . مذهبی روشن وشفاف گردد .
    و اينکه چندين ســـوال بدون ربط . منطق را مطرحه نموديد تنها به يک جواب بسنده ميشوم .
    ( تمام تروريســــتها را . انتحاريها را . طی ۳۵ سال به فرمايش وهدايت استخبارات منطقه و امپرياليزم شـــــرق و غرب از سازمان تروريســـتی القايده . جمعيت اسلامی .حزب اسلامی گلبدين . اتحاد اسلامی سياف وهابی . وحدت اسلامی . جنبش طالبان زايش يافته و جنرال شــهيد باقی صفت وطن پرستی . پاک نفسی . ضمير روشنش . صداقت به ارمان . شايستگی وظيفويش افتخارش شهرت او بود .
    وســــــــــــــــــلام « لـــمــــر »

  • عرض حـــرمت و ســــــــلام برای گــــرداننـــده وطن پــرســـــت ســــــايت خوب ، وتابنــــاک ( کـــابـــل پــــرس ) و نويســــــــــنده با درد و با درک وطـــن
    جــنــاب محــــترم رزاق مــا مــــو ن !
    طنين درد ، ناله ، رنــج اين هم وطـــن بلا کشـــــيده و داغ ديده شـــما از روی
    مصلحت ، عناد ، نبـــوده لــــطـــفــــأ به ان گوش دهيد و انــرا با قلم شـــکيبا خود
    انعکاس دهيد !
    در ســــــتون بالا در رديف تبـــصره ها هم وطــن روشــــــن ضــميـــر بنام [ لــمـــر]
    نقاب و پرده از چهره خشــــن . و پرخون قاتل برداشت که اين قاتل خون اشام و اين صفاک بدون رحم و عاطفه يک نه بلکه ( هشـــــت ) همــکــار ويا ( اگــنــت ) را که بنا بر مجــبــوريت های گوناگون با مديريت اول رياست عمومی پنج وزارت امنيت دولتی وبا شخص مدير بنام [ امــيـــن ا لــلــه حـــبـــيـــب ] همکاری داشــــــتن بعد از اجراأ عمليات ، وظــايف ، تطبيـــــق پلان های داده شـــــده . همکار در محل مخصوص توسط امين حبــيـــب دعوت و زمانی ســـــند تســــليمی مکافات که اکثرأ هنگفت واســــــعاری ميبـــود گرفته و همکار مذکور توسط گروپ به گونه مرموز به قتل رسانيده ميشد وبرای فاميل و وابســـــتگانش وانمود ميگردد که از وظـيــفــه پس نه گشــــــته !!!
    از جمله پســـــــر کاکا ی بنده که مدت زياد همکار مدير « امين الله حبيب » بود در روز ها اخير حياتش برايش وظيفه بس دشــــــوار که مورد توجه مقامات سفارت شوروی مقيم کابل ـ مشــــاورين ارشــــد روسی و رهبــــری رياست پنج قرار داشت توسط مدير امين الله حبيب به موصوف ســـــپرده که پسر کاکايم زياد مصطرب بود علت پريشـــانی او راجويا شـــدم اپتدا خوداری ولی يک بخش وظيفه را گفت و بنده از شـــنيدن وظيفه وحشت نموده وزمان رقم مکافات وپول اســــــعاری را گفت تعجب نموده موصوف را تشــويق نموده برايش پيشنهاد نمودم بعد از اجرا با اين پول در نقطه دنيا زنده گی راحت ميتوانی کرد . او وظــيفه را با نتايج انجام داد وغرض تســـليمی پول از نزد امين الله حبيب جلاد رفت که پس نه گشـــــت .و مرده و زنده او تا حال ناپديد است . اگرچه بعد از سقوط رژيم داکتر نجيبالله يک تن از همکاران امين الله حبيب بنام [ ســـمســـور ] که عوض امين الله حبيب مدير ان مديريت مقرر شده بود گفت [ پســــر کا کا شـــــما يک همکار خوب وبا امکانات بود موصوف در اخرين تــطبيق پلان امين حبيب ر از خاک بلند نمود ] جويا شـــــدم چه گونه وخو پســـر کاکايم کجاســـــت ؟ اقای ســمســور با نيش خند زهردار گفت او توسط امين خان به دنيای ديگر فرســــتاده وپول مکافات را خود جناب مدير امين الله خان حبيب گرفته ب کمک خســـر خود قاضی فتاح ســــکندری از کشور فرار نموده ولی از ادرس او اگاه نبود . اکنون اقای لــمــر ادرس و کشــور يکه در ان [ ا مــيــن ا لـــلـــه حـبــيـــب ] اقامت دارد کشور ســــويدن شهر اســــتاکهلوم است لطفأ رجأ مندم اقای مامون اين قتل های مرموز زنجيری هتلريان چون امين حبيب . را نيز دنبال کنيد ونيز با مضمون کميســون های حقوق بشر را اگاهی دهيد تا انها از مجاری قانونی به کشــــور خواســــته ومجازات شــــوند .
    امين الله حبيب ولد حبيب الله ازبک برادر اسدالله حبيب [ مير احمد شاه تيموری ]

  • حســــــينعلـــی تـــــغــــه !
    قلدر خان يا خلل دماغ داری ـ يا به مرض مهلک وکشــــنده عقلانی مبتلا هســــــتی ويا اينکه خوش داری مثل خـمينی چرند وپرند بگوی در غير انصورت [ دة در کجا درخـــتها در کــجا !! ] و يا [ درد در کجا تو باد و بخارش از کجا !! ] .
    تـــغــه جان !
    بنده را درد رســـــيده که « وای » « وای » گويم و اما تورا مويه دماغ ساخت نه کند تو هم ماننده عجوبه های اخر زمان از ملک های بيگانه دســــتور گرفته که آب گل الود است تغه حسينعلی ماهی بگير که شرايط مساعد است !!؟؟
    قلدرعلی خان !
    از جفنگ و چرند تو پيداست که از ادمک های سبک سر . عقبگرا . هســـــتی و اما انسان که هر قدر هرزه . پليد . فاسد . قلدر . باشد به ارأ . نظر . ارزومندی .علاقمندی . ذوق . خواست اکثريت ملت خود ارج ميگذارد . شــــــهيد اکــبر دوکتــور نجيب ا لـلــه فرزند صادق . پاک . خدمتگزار . مترقی . اگاه . با درک . افغانستان و رهبر ملت بود که امروز در قلب ۳۵ مليون افغان جاه دارد . و چون ربانی . سياف . خليلی .محسنی . مزاری . مسعود . محقق .کرزی . ملا عمر . داوود ديوانه . مورد نفرت و لعنت نه ميباشد .
    بلی !
    به پارلمان افغانستان . ستره محکمه . وزارت عدليه . افغانستان . کمسسسيون حقوق بشر افغانستان و به همه مسوولين گرامی سايتها و نويســـنده گان اگاه و مردم دوست
    مينويســـم و صدا ميزنم که :
    مانند غلام فاروق يعقوبی پسر کاکا يم بعد از انجام وظايف دشواروخطر ناک که حياتی برای روس ها وسفارت شوروی وقت در کابل بود بايد پول هنگفت اسعاری را از مدير مديريت اول رياست عمومی پنج بنام [ ا ميـــن ا لـــلـــه حبــيـــب ] پرادر کوچک اسد ا لله حبيب تســــليم ميگرديد !
    دو تن کارمندان و همکاران مدير اقای ســــــمســـور اقای زيــــور و اقای شاولی هم اکنون شاهد ميباشــــند که مدير امين الله حبيب زمانی تســليمی پول را از همکار خود گرفت موصوف را به طرز وحشـــناک . ومرموز به قتل رسانيده و پول را خودش گرفته بعد از مدتی به کمک وهمراهی خسر خود قاضی فتاح ســـــکندری که از امکانات بلند دولتی برخور دار بود به هندوستان فرار و بعدأ به روسيه واکنون در شهر استاکهلوم کشور ســــويدن اقامت دارد و با پولهای همکار صاحب خانه شخصی .موتر مودل روز ميباشد . هر کسی صدای بنده توجو ميکند لطفأ موصوف را از مجاری قانونی وحقوقی به کابل باز گردانند ه مطابق اسناد . شواهد . مدارک محکمه گردد .
    و نيز يکی از اقارب ستر جنرال غلام فاروق يعقوبی در لندن با ماه نامه افغانی بنام « پلوشـــه » مصاحبه نموده با ارايه اسناد . شواهد . فوتو ها و نقل قول از طرف فاميل شهيد يعقوبی اظهار داشــته ونشر گرديده که شب قبل که فردايش ترور گرديد سه جنرال هريک ستر جنرال نبی عظيمی . تورن جنرال يار مــحمد پنجشيری . بريد جنرال باقر فرين محسنيان به منزل يعقوبی امده از موصوف خواهان دوســـــــيه های اشد محرم رهبری که در گاو صندوق های اتاق يعقوبی قفل بوده شدند . ونيز اسناد محرم ديگر از جمله « پرتوکول بنام مســــتعار سالنگ » که ميان ( احمد شـاه مســعود و رهبری قوای ۴۰ شـــــوروی ) که يک کاپی نزد مرحوم يعقوبی بوده شدند . و اما يعقوبی به خواست انها تسليم نگرديده گفت فردا در قصر کميته مرکزی جلسه رهبری ميباشد انجا خواست خود را مطرحه کنيد نبی عظيمی و فرين با عصبانيت گفته « يعقوبی برايت گران تمام ميگردد » و موصوف قبل از جلسه رهبری حزب در دفترش توسط يارمحمد و باقر فرين به قتل رسيده وگاو صندوق ها نيز باز گرديده که ضمن اسناد پول هنگفت اسعاری نيز تو سط انها به ســــــرقت رفته است .
    اقای مامون ميتواند ماه نامه از لندن به دست اورند / تـــيــموری /

  • به اضافه آنچه در بالا نوشته ام میخواهم در قدم اول حرف های آقای ساپی را کاملا ً تایید کرده و بگویم که او از جمله کسانی است که گروهی نه بلکه وطنی فکر کرده و مسببین اصلی سقوط رژیم نجیب الله و قاتل یاقاتلین اصلی شهید یعقوبی را خیلی منطقی معرفی کرده است.

    ولی مطئینا ً آنانی که بر اساس منافع گروهی، قومی و سمتی فکر میکنند چشم بینا ندارند و به عوض قاتلین یعقوبی و مسبیبین اصلی سقوط دولت مستقل افغانی تحت ریاست شهید دکتور نجیب الله را که خائین و وطنفروش کبیر کارمل در راس آنها بود برائت میدهند.

    اگر کارمل خائین بنابر عقده که از نجیب الله داشت و براساس دستور روسها در تبانی با اجنتهای روس ملا مسعود، ربانی ، فرید ایزک و برادر بیسواد و احمق او یار محمد کودتای درون حزبی و دولتی را سازمان نداده بود نه جهادی های خون آشام و نه طالبان پاکستانی میتوانستند کشور ،اردوی آن ، اقتصاد آن و مردم آنرا آماج بزرگترین توطئه ها و مصایب قرار دهند.

    از همه بیشتر لعنت و نفرین ابدی باد بر وطنفروش کبیر کارمل و باند پنجشیری های فروخته شده به سازمان نظامی روس به سر کردگی آمر جاهل ملا مسعودوف.

  • افــــغـــانـان ســــــــرافــراز و طـــنداران با درک ســـــلام و درود بر شـــــــما !
    هــــر کـی را درد رســـــــد نا چار وای ، وای ، وای گــــويد !
    بـــنــده با ذوق مطالب کابل پرس? بخصوص نبشــــته های نــويـــســــــنده چيره دســت جنا ب مــامــون را تعقيب و لذت ميــبرم در بخش نظريات بر تحليل اقای مامون تحت عــنــوان ( روايت قتل غلام فاروق يعقوبی ) متــوجه ناله ، فــرياد هم وطن گـــرديدم که نزد هريک از شــــما صاحـــبـــدلان گــــره درد و عالام خود را گشــــــوده و پــــرده از جنايت ، خيانت ، جـــفــا کارمند رياست عمومی پنج وزارت امنيت دولـــتی با ســـــرنوشــــت و حـــيــات پســــــر کا کا ی خود بـــر داشــــــته که چون افـــتــاب برای هر کارمـــنـــد با شــــرف رياســــت پنج و کار مــنـــدان مديريت اول ان روشــــــن وشـــــفاف اســـــــت !
    آری : بنا بر اشــــد ضـــرورت مشــــــاورين روس و ســــــــفارت شــــــوروی وقت در کـــابل به مديــر اول رياســــــت پنج که از نزديـــکان و شـــــرکای جلال رزمنده ريس پنج بنام ( امــيــــن ا لـــــلــــه حـــبــيــب ) بود دســــــتور داده تا از امــکانات هــــمـــکار < ا گـــنــــت x > در تطــبــيــق پـــلان خــــطر ناک در مقابل پول بســــيار هنگــــفــت اســــعاری اســــــــتفاده نمايد !
    امين الله حبيب که فعلأ در ســــويدن اقامت دارد پلان کاری را اماده و جلال رزمـــنـــده انرا منـــظــــوری گرفت و همکار جـــوان به وظــيـــفه غرض تـــطــبيق پلان تو ظيف گـــرديد . و همکار با روحـــيه عالی و نتايج خوب پلان را تـــطــــبـــيـــق نمود !!
    بعد از مدتی طبق پرتوکول و لاحيه وظايف همکار از کارمند مســــول بايد پول مکافات خود را تســـــليم گردد . مدير امين ا لله حبيب پول را تســــليم وبايد در جای معين انرا به همکار تســــليم ميداشت !!!
    همکار در ساعت معين حاضر و بعد از تحرير ســــــند تســـليمی پول او يعنی < اگنت > توســـط « امين الله حبيب » و افراد مطمين او به گونه وحشـــناک به قتل در ادرس مشــخص دفن وپول ميان جلال رزمنده ريس و امين الله حبيب مدير تقســــيم گرديده وبعد از مرگ رزمنده مدير امين حبيب از ظايف گوشه گرفته به کمک بردران خود اسدالله حبيب ريس پوهنتون ـ هدايت الله حبيب ريس هفت ـ و عبدالفتاح ســکندری قاضی محکمه اختصاصی خسر خود جانب هند فرار نموده !
    مطبوعات کشور . سايتها و نويســــنده گان عزيز عادت دارند که دايـــمأ دنبال قتل های رجال بزرگ رفته و مو شــــگافی و کاوش نموده هيچگاه نگاه به رده های پائين نکرده وهرگز داد خواهی قتل غريب صورت نگرفته است !
    ايکاش جناب رزاق مامون به اتش قلب شــــعلور اقای تيموری که پسر کا کايش را فرد که معلوم است به قتل رســـــانيده اب تســــليت . همدردی . همسوی ميريخت و به گونه شهادت دوکتور نجيب الله و شهيد غلام فاروق يعقوبی اين هم وطن را دلدار داده و اما دو خاديست و دو هم دست امين الله حبيب بنام های حســـــينعلی و اشـــــنا که هردو کم ســــــواد نيز ميباشـــــند برادر اقای تــيــموری را تهديد و خاموش باش گفته تا با افشــــأ قتل پسر کاکا اقای تيموری راز قتل يعقوبی و باقی نيز جســـتجو ميگردد و اين قتل های زنجيری ميباشد که در همه دست های روس و همکاران انها چون امين حبيب ـ راشد ـ رزمنده ـ يار محمد ـ باقر فرين ـ بابه جان ـ نبی عظيمی ـ فريد مزدک ـ دخيل و شــــامل ميباشد . با عزت باشيد ـــ ســـــمســــور

  • از قــضـــآ گــفتار صاحب دلی بـــه خـاطــرم امــد نه ميدانم بـــه کدام عجوبه اخرالزمان « ارغنديوال ــ حســــــينعلی ـــ اشـــــنا ــ هم شــــهری » بگويم و اما با بالا زدن برقـــه در يافتم همه وهمه اشـــنا قديم اســـت که تازه کورس اکابر را در مشــــهد به اتمام رســــانيده و خدمت وزارت اطلاعات جمهوری اخندی را با صداقت پذيرفته تا آب اســــياب روس ، ايران ، پاکستان را بيشتر افزون کند !
    صاحبدلی گـــفته بود [ مردان خرد چون ديگ پخته صدا ندارند ـ انچه صدا وغلغله خيزد زه ديگ خام ] و [ انکه نـــه گفت تو بدی بدان بزرگ است ــ انکه گفت من خوبم بدان او کوچک است ] ووو !!
    عجوبه هفت ســــر !
    اين سرزمين مرد خيز را طی بيش از يک هزار سال مردم بومی وا تنيکی دامنه های هندوکش . پامير . بابا . سياه کوه .ســفيد کوه از حملات چنگيز ـ هلاکو ــ تيمور لنگ ـ ساسانی ها ـ مغل ها ـ فارس ها ـ يونانی ها ــ انگليسها ـ روس ها و هم اکنون امريکای ها حفظ ونگهداری نموده اند . و هر جهش انها افتخارات بزرگ داشت و اما در کنار اين همه افتخارات < ســه > حــا دثـــه ــ مصيب ــ بدبختی ــ و نقطه نــنــگــين نيز وجود دارد ( يک ) گويند از زور کاکاست که انگور در تاک ها ست !! از زور و قدرت و هدايت انگليس دزد بچه کلکانی با عرب بچه سيد حسين چاريکاری . يک باره دست از غارت و دزدی گرفته تحت نام عيار خيال سلطنت نمود و با ايجاد وحشت و دهشت نظام مترقی وپر افتخار انگليس ســـوز شاه امان الله را سقوط جايش را بربريت . غارت . وحشت گرفت که لکه ننگ تاريخ ميباشد . ( دو ) خواجه ببرک کارغل که از شانزده سالگی اپتدا جاسوس دربار و بعدأ روس بود که قرار اظهارات خودش انسانيت .ادب . دانش . معاشرت . دوستی را از خرس های سفيد روســــی اموخته ســــوار برتانگ روسی يکجا با داماد های روسی خود داخل سرزمين افغانان گرديد چون او مرتبه های استخبارات . وو روسی را در زمان کاسگين طی نموده بود که ننگ تاريخ ميباشد .( ســه ) غلام ــ غلامان ــ بادپکه دوران ـ جاسوس نمايان ــ جيره خوار ايران .پاکستان . عربستان . روس و امريکا برهان الدين ربانی و وزير دفاع سنگ و وطن فروشش احمد شاه نامســعود اين جلاد < چاه آ هو > <اندراب > < خاواک > ديگر روی همه جنايتکاران ـ دزدان . جاسوسان ـ وطن فروشان را ســــفيد ساخته اند .
    اگر امروز کرزی ـ طالب نام افغانستان را بافروش ترياک بد ساخته . کارمل با فروش وطن ــ ربانی با فروش بيوه زنان افغان بالای شيخ های عرب . و احمد شاه با فروش زمرد پنجشـــــــــــــــير !!
    دوکـــتور نــجيـــب ا لله بشترين تلاش موصوف پاک کاری کثافات ببرک کارمل بود . اين کارمل وتيم اختاپوتی او چون وکيل درا کولا . و کاويانی . فريد بچه . کشتمند نوکر ايران . محمود وطن فروش بود که با يکه تازی و با زور سرنيزه روس ها وطن را تخته خيز ابر قدرتها تبديل و اين دوکتور نجيبا لله بود روس ها خارج و روز ملی نجات وطن اعلان نمود . تنها از وابسته گان کارمل ۵۶۰ تن در حزب .حکومت . قضا . در پوستهای کليدی گماشته بودند و نجيب الله اين قدرت انحصاری را با همه تقسيم نمود .
    نجيب الله نه در دست احمد شاه بود ونه در کنترول موصوف بلکه در محافظ افسران خاص سازمان ملل قرار داشت .
    فاميل شهيد دوکتور نجيب ا لله از روز نخست در خانه تخصيصی سازمان ملل متحد در دهلی جديد اقامت اشته هيچاه ملکيت شخصی نداشتن وهم اکنون تحت حمايت ملل متحد ميباشند .
    و اما !
    به همه هم وطنان سکنال و اگاهی ميدهم [ يک مراتبه از مسولين و شــــير خان مالک کابل بانک در کابل جويا شويد و مو شـــگافی نمايند که با او کيها از کار صرافی مسکو شروع تا اکنون که بانک ساختن کيها وکيها شريک بوده و هم اکنون کابل بانک ۱۵۶ شعبه خارجی که کار غير قانونی حواله را ميکند مفاد خارج انرا صراف های خارجی برای کی ارسال ميدارند . از قول معتمد نزديک کابل بانک در سويدن بنام رحمت الله حسن صراف استاکهلوم سرمايه کابل بانک از عبدالرشيد دوستم ــ جنرال نبی عظيمی ـ و کأوه کارمل پسر ارشد ببرک کارمل ميباشد .
    بنأ اقای هفت سر بهتر انست نخست سواد بياموز . تاريخ بخوان . از مقدسات تاريخ و وطن خود را اگاه بساز و باز به يک مليت بزرگ و بومی دشنام دهيد .شرم برتو وطن فروش / خندان /

  • ژورنالســـت شـــــهير وطن جناب کامران مير هزاره و نويســنده توانا اقای مامون سلام و احترامات اين کمترين عالم را قبول فرمايند !
    زير چطر تحليل اقای مامون [ روايت قتل غلام فاروق يعقوبی ] درد ، سوز دل خود و يک خانواده را بار بار نوشــــتم تا صدا وفريادم از طريق شما به گوش صاحب دلی برســــــد
    داســـــتان تکان دهنده « قتل پســـر کاکايم به دســــت جلاد بنام امين ا لله حبيب سابق مدير مديريت اول رياست عمومی پنج وزارت امنيت دولتی »
    آری !
    ۱۸ يا ۱۹ سال قبل پسر کاکايم شوربختانه در تلک « وزارت امنيت دولتی » افتاد و روی مجبوريت همکار « ا گنت » مديريت عمومی اول رياست عمومی پنج توسط امين الله حبيب استخدام گرديد . بنا بر استقامت کاری و امکانات اپراتيفی مورد ضرورت روس ها و وزارت امنيت دولتی قرار گرفت برايش انجام وظيفه بس دشوار وخطرناک را با پرداخت هنگفت پول اســــعاری و افغانی از طرف امين حبيب . جلال رزمنده پشنهاد گرديد و همکار ناگزير با وجود خطر جانی بپذيرد و پسر کاکايم پذيرفت پلان کارش منظور و بعد از تلاش پلان صدفيصد اجرأ گرديد . روز و تاريخ برای همکار تعين تا در ادرس خاص مديريتت با ارايه و امضا ســــند تســـــليمی پول را تســـليم گردد . همکار به محل حاضر و اپتدا از موصوف ســــند را به امضا و شصت اخذ و بعدأ ۳ نفره او را به شکل نهايت وحشناک به قتل رسانيده به گونه مرموز دفن گرديده است . اين همه جريان را کارمند فعلی رياست امنيت ملی کرزی که در سابق کارمند مديريت اول رياست پنج بوده و بعد از انکه < امين ا لله حبيب > همکار را به قتل رسانيده و پول ها را خودش گرفته جانب هندوستان فرار نمود موصوف که جريان قتل را تعريف نمود مدير شعبه مقرر گرديد .
    امين الله حبيب از سال ۱۹۹۳ در کشور سويدن اقامت گرفته و اقای ســـمســور همکار قبلی امين الله حبيب فعلأ کارمند رياست امنيت ملی حاضر و اماده است که تمام جريان را رسمأ بيان کند و قبر همکار را مشخص سازد .
    لطفأ ارزومندم اين مطلب ارسالی را مرحمت نموده منحيث يک حادثه يک جنايت جداگانه نشر نمايد تا شکل رسمی گرفته از امين بازخواست گردد ـــ تيموری

  • خــان اقا همان پوزيشــــن مــنـــفـــور و قـــوم گــــرأ !
    ايا شــــما مزدوران بيــگانه ، شـــما ناســــيوناليســــــتهای قوم ، تبار ، و زبان گرا با و جود پــشـــتــيبانی پولی .تخنکيکی . فزيکی انگليس . روس .پاکستان و اخوند های کثيف وترياکی ايران قادر خوهيد بود که دو مليت با هم برابر ، برادر ، وابســــته ، لازم وملزوم ، چســـپيده ، مخلوط شــــده ( تـا جـــک و پــشــتــون ) را از هم جدا سازيد ؟؟؟؟؟؟!!!
    هــــر گـــــز ، هــــر گـــــز ، ابد أ ، و خوشـــــبختانه هيــچگـــاه !
    اين دو ملت بزرگ ديگر چون سنگ خارا و عظمت هندوکش و خروش آ مو . هيرمند با هم جوش خورده . خون شريک . تن شريک . رنج ودرد شريک . دين ومذهب شريک ميبا شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــند !
    نــه تو مزدبگير اندک ، نه پدرام ، نه احدی افغان ملت جاســـوس انگليس ، دريا دلی ياوه سرا ، نه مخدوم ، نه کامجو و نه خاوران ونه سرنوشت ونه هم پندار .مشعل .اصالت پيام وطن !!!!
    اين دو برادر به حکم تاريخ . زمان . شرايط . ضـــوابط . شــــرايط و خواست مشترک شان با هم يک عــــــضـــــو و يک بـدن ميباشند ـ مادر تاجک ـ پدر پشتون و يا مادر پشتون پدر تاجک ۸۸ فـــيصد مردمان اين ســـــر زمين را تشــــکيل ميدهد اينکه چند نوکر ايران ـ تاجکستان ـ روس ـ پاکستان چون [ خ ۰۰۰ ] بيرون مانده ددمنشــــی خودش .رفتارش .کردارش و ذلت او بود با نام های منفور از ســـحر تا پگاه عف عف عف ناليده ــ زوزه کشيده پاچه گير هندو ومسلمان شــــــده جلو ســــير وحرکت منظم وقبول شـــــــده کاروان انســـــــــــــا نـــيـــت را مســـــــــــدود ساخته نه ميتوانند!
    و اما !
    از روز نخست مضمون اقای مامون « روايت قتل يعقوبی » درد رســــــيده بنام « تيموری » که از رنجش بنده نيز اگاه ميباشم ناله وفرياد دارد که [ جوخدار جلال رزمنده امين الله حبيب ] که در جنايت . خيانت يکجا با رزمنده دست بلند دارند پسر کاکايش را که همکار [ امين الله حبيب ] سابق مدير اول رياست پنج فعلأ مقيم سويدن به قتل رسانيده و پول های مکافات همکار را خودش گرفته به کمک برادر وخسر خود عبدالفتاح ســـکنری از کشور فرار نموده است !
    موصوف اين صدا را بلند نموده است تا گوش شنوا بشنود او هرگز نه گفته که يعقوبی پسر کاکايش بوده اينکه نقاب پوش های بيسواد . هرزه . جاهل درک حقيقت را نداريد چرا عليه خواست انسانی او قرار گرفته نه کند از دارو دسته رزمنده يا امين حبيب باشيد واين واقعت دارد در رژيم های پوشالی صدا مظلوم شنونده ندارد و همه اوباشان برعليه حق قرار گرفته تنها وتنها « واژه فاشيزم » طوطی وار اموخته در هر گوشه چون < باد > شکم خود پورته موکنند ـــــ لــــــمـــــر ــــــ

  • اصـــغــر خـان پـــرچـــم دار !
    جــناب از اينکه بر نقل قول صاحب دلی ايراد گرفتيد بجا نيســـت !! فقير توانگر و ژرفنگر بنام صوفی اشــــــــــقری ( رح ) روز با ســـبک ســــر مانند جناب عالی پرخاش نمود و فلبديه با الهام از شـــــعر حافظ بر جوانک ســــلاح بد ست طنز گهر بار بگفت و هم اکنون در کليات ايشان موجود اســــت !
    و نيز جناب چون خســـــروان عالم پناه رشــــته پند و رهنمود را گشـــوديد مرحبا برشما که ( کور خود بينا ديگران هســـــــــــــتيد ) اگر واقعأ ببرک کارمل . محمود بريالی . دوکتورس راتب زاد با شـــــــــــهيد دوکتور نجيب الله همســــو بودند هيچ قدرت و نيرو قادر به فروپاشــــــــــی حاکميت قانونی و حزب وطن نه ميبود !
    دسايس و زير پاه خالی کردن ببرک کارمل از سالها قبل توســــط تيم مفتن ، شـــياد و مداری ســــلطان علی کشتمند . نور احمد نور . عبدالوکيل . دستگير پنجشيری . صالح زيری صورت گرفته بود و شــــهيد دوکتور نه تنها مخالف انها بود گه گه برضد فرکسيونهای انها اقدامات اپراتيفی مينمود که از افشـــــــــأ سازی فرکسيون عبدالوکيل توسط گماشــــــته خاد و بعدأ سکرتر اول سفارت افغانی مقيم المان غرب فعلأ فراری کانادا اقای انجنير محمـــد انور اذيش همه اگاهی دارند که تحت رهبری خودش فرکسيون وکيل افشـــــــــــــأ گرديد .
    پلنيوم ۱۸ از طرف گروپ کشـــتمند .نور .وکيل . کاويانی . پنجشيری .زيری بخاطر کنار زدن کارمل وگروپ او سازمان داده شده بود و برای روســــــها قبولانده شده بود که : کارمل دايمالخمر است ، از صحت درست وسالم برخوردار نيست . ادم عصبانی و مانع وعامل مخالفت غرب و همسايه ها و اپوزيسيون افغانی ميباشد و قبلأ الترنتيف کارمل کشتمند . نور . تعين گرديده بود و اما روس ها مرد جوان .اگاه . با تدبير . واقف از جريانات و محبوب همه گان را تائيد نمود که نجيب ا لله بود وگويا رهبری وپلينوم ۱۸ بر نجيب ا لله تحميل گرديد .
    نجيب الله محمود بريالی که توانمندی ماموريت عادی را نداشت به صفت معاون اول صدراعظم تعين . جنرال های طرفدار کارمل در پوست های کليدی مقرر گرديد . وتعداد وابستگان کارمل با وجود عدم اگاهی مسلکی به سفارت ها ارسال شد و اما از فردا پلينوم ۱۸ گروپ مخالف پلينوم ۱۸ به رهبری محمود بريالی که روز گاری در براندازی برادر خود نقش اساسی ومرکزی را داشت سرتا پاه قرص مخالف نجيب الله قيام نمود و عملأ در داخل حزب فرکسيون ويا حزب جديد با پرداخت حق العضويت تشکيل گرديد و هر روز حس انتقام از نجيب الله بيشتر و با گرداننده و ايجاد گران پلينوم ۱۸ طرحه رفاقت همسوی و اتحاد ريخته شد وهر روز مانع پلانهای نجيب الله ميشدند . در داخل حزب .قوای مسلح غرض سرباز گيری سبوتاژ ها نموده وعليه همه پروسه ها گرديده که ببرک کارمل نظاره گر بود و روز معينرا انتظار داشت تا برسر نجيب ا لله بکوبد و با اتحاد نامقدس و طاغوتی ارتجاعی ۱۳۷۱ گروپ کارمل + شورای نظار + دوستم جاسوس ترکيه + باند وحدت !! مانع طبيق پلان تنظــيم شده ملل متحد و مشی مصالحه ملی شــــدند و تا امروز با خيانت انها افغانستان در ميان خون ـ اتش ـ چور ـ چپاول ـ بدنامی غنوده است و به ان بســـنده نگرديده حزب بزرگ وطن را طبق دستور ارتجاع و روســـــــها با چنگ و دندان اخــتا پـــو تــی خويش پارچه پارچه نموده و گروپ اعتلاف بنام منـفور « اتحاد شـــــمال » کشــــور را برای ارباب شما فروختن !!
    ديگر بخش های تبصره تو چاکر منش صلأ قابل مکث .تبصره نيست چون يک افغان سالم و يک انسان ازاده و يک فرد سالم هرگز چنين نظر وتبصره زهر الود خاينانه ددمنشانه نه ميکند يا نوکر بيگانه باشد و يا زر خريد باشد که چنين تبصره دشمنانه نمايد و يا تو پرچم يار و يا پرچم دار چون رهبر پرچمی ها يک زمانی وطن را فروخته و از دزدان خاک جبار بچه سقو حبيب الله دزد ــ ربانی جاسوس دوسره قاتل مردم کابل رهبر مسعود زمرد دزد ذفاع ميکنيد شرم برشما نهضت و وطن فروش ــ خندان ـ

  • بهارک
    من نظریات همه تانرا خواندم بسیار متاسف هستم که شما بر ریش خود تان می خندید و دیگران را نیز می خندانید. افسوس به حال همه تان و به حال مامون....

  • Kamran Mir Hazar Youtube Channel
    حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
    سابسکرایب

    تازه ترین ها

    اعتراض

    ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

    جستجو در کابل پرس