
چهره ی شیخ آصف محسنی و چهره ی يک انقلابی
دو کار از "انتقاد"



آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره
این کتاب را بخریدباسلام آرزو مندم روزی برسد که انشاالله در آن روز کشور بزرگ افغانستان را باتمدن وبدون توهین به یکدیگر با ادبیات زیبا وآرامشی پایدار ببینم درآن روز روباه های پیری که به دنبال تفرقه افکنی از طریق دامن زدن به اختلافات قومی ومذهبی هستند در سوراخ های خود خزیده وکم کم عادت می کنند که از آرامش دیگران لذت ببرند نه از درگیری بین انسانها
سلام
من با نشر کارتون یا انتقاد از کسی مخالف نیستم، ولی چیزی که بیشتر باعث چندش آدم میشود اینست که همه کسانی که با پیش نویسی و توشیح این قانون مخالفند نه از آن جهت است که این قانون خلاف کرامت انسانی و یا ناقض حقوق انسانها و به خصوص خانمها است، بلکه به این دلیل با آن مخالفت میکنند که آنرا آقای محسنی پیش نویسی و به پارلمان پیش کش کرده است.
سوال اینجاست که آیا اگر آقای مزاری زنده میبود وبر فرض اینکه سواد پیش نویسی چنین فانونی را میداشت و آنرا نوشته و به پارلمان میبرد، آیا بازهم چنین سر وصدا و هیاهو به وجود میآمد؟ جواب مطلقا "نه" است. دلیلش هم واضح است: آقای مزاری با وجود در اختیار داشتن نیرو و توان تمام مردم هزاره و بیشتر مردم شیعه به چه دست آوردی رسید؟ جواب ایندفعه مسلما "هیچ" است.
طبیعی مینماید که همه کسانی که یک عمر به پای شعارهای آنچنانی آقای مزاری ازهمه شعور شان گذشتند، نمیتوانند بپذیرند که علیرغم تمام تلاشها و سیاه نمایی های شان در باره آقای محسنی؛ اکنون این آقای محسنی است که تبدیل به محبوب ترین شخصیت شیعی در افغانستان شده و حرف اول جامعه اهل تشیع و به تبع آن هزاره افغانستان را میزند.
آنان به این باور رسیده اند که در مبارزه با آقای محسنی و همفکران شان قافیه را باخته اند، بنابراین ازهرراه ممکن سعی درتخریب آقای محسنی میکنند که نشر این مثلا کارتون یکی از آنهاست، اما آنچه هویداست اینست که نتیجه این نوع تلاشهاقطعا بر عکس خواهد بود. شاهد بر مدعا افزایش قابل توجه بینندگان تلویزیون تمدن که زیر نظر آقای محسنی اداره میشود، بعداز توشیح این قانون می باشد. ناگفته نماند اگر آقای محسنی هرقدر هم خونخوار باشد حداقل دراین مورد به پای انگشت کوچک آقای مزاری هم نمیرسد.
دراین کاری کاتور چهره اصلی این شیخ خون خوار افشا گردیده است تشکر از کسی که این کاری کاتور را ترسیم نموده است
او بیاد رصفحه که مقاله درباره اختلاس احسان الله بیات است باز نمیشه چه گپ است.
اسف بار است!!
شب گذشته افغانستان و پاکستان به مناسبت نشست سه جانبه واشنگتن، در محراق رسانه های تصویری بین المللی قرار داشت،همه بدون وقفه جریان آنرا بصورت زنده پخش می نمودند، اما رسانه های تصویری افغانستان که داعیه آزادی بیان و منافع ملی را یدک میکشند، خوابیده بودند، یکی سریال پرینارا پخش مینمود، دیگری آهنگ کامران و هومان گذاشته بود و دیگری هم در خدمت صدور انقلاب اسلامی جمهوری اسلام زده ایران در فشانی مینمود، وای به حال این تجاران و فند بگیران!!! فقط فند باشد و فند. فند اداره انکشاف جهانی ایالات متحده،سازمان های استخباراتی، جریان های بدنام سیاسی و...اینها فقط یاد دارند تا پس از دریافت فرمان از باداران مالی خود، چند کارشناس نام نهاد را گردهم بنشانند و تا آخرین حد حکومت را تحقیر نمایند. تلویزیون های خصوصی پاکستان در تبلیغ برای منافع ملی شان از حکومت پیشتاز ترند، شب گذشته همه شان جریان نشست را بصورت زنده پخش می نمود، آنجا بود که دریافتم که تفاوت در کجا است! در تعدد نه بلکه در کیفیت!شرم بر شما مالکان بی وجدان رسانه های تصویری!! دیگر مشروعیت تانرا در دفاع و تبلیغ از منافع ملی زیر سوال برده اید!! خیلی زیاد از شما انتظار میرفت اما نشان دادید که فاسدتر از شماری از نهادی های حکومتی هستید! مرگ بر شما!!!
به جواب جناب حسین
در پاراگراف اول تان با کلی گویی محض، کسانی که بر این سیاهه تاریخ (قانون احوال شخصیه) اعتراض نموده اند را متهم به تعصب ورزی نسبت به شیخ محسنی نموده اید. که گویا شیخ از قبیله ای دیگری است و بخاطر آن این سیاهه مورد نقد قرار می گیرد. اما این بدبینی شما نشان دهنده پسی میست بودن تان نسبت به ذات انسان است که گویی بشریت همه متعصب و قوم گرا و بد اند. حالانکه: اولا- نظریات و علوم به روشنی ثابت نموده که بشریت همه بدسرشت نیستند. ثانیا- این سیاهه قانون را برعلاوه انسانهای چیزفهم هزاره، آدمهای روشن دل غیر هزاره نیز نقد نموده اند. فکر نکنم ضرورتی به نامبردن اسامی باشد. سوم: معمولا قبیله گرایی در میان آنانی که کلید بهشت را از آن خود کرده اند، و داد از مذهب و دین می زنند رایج است. آنهایی که اندیشه ای معتدل مذهبی و یا سکولار دارند کمتر به قبیله و قوم وابسته اند و جهان بینی شان وسیع تر از این مسائل است.
در رابطه به نظربعدی تان: اولا- اگر مزاری زنده می بود، به محسنی و یا احدی دیگری اجازه نمی داد چنین جنایت تاریخی را علیه مردم اش اعمال نماید. چون او به حد کافی از این مردم شناخت داشت. او می دانست که جامعه هزاره و تشیع با جامعه ای ملاعمر فرق دارد. و تبعا اجازه نمی داد توضیح المسایل یک شیخ این مردم را صدها سال به عقب بکشاند. دوم- رسمیت یافتن مذهب جعفری کار محسنی نبوده، این مساله شامل اهدافی بود که مزاری برای آن رزمید. ولی محسنی خواست تا خودش را در محور کار تسوید و تصویب این سیاهه (احوال شخصیه) قرار دهد، تا شاید هزاره ها اشتباهات او را بخصوص جنایت فاجعه افشار را ببخشد. حالانکه این را اطفال هفت ساله هزاره ها نیز می دانند که محسنی خود در آن روزها در ائتلاف آمرین جنایت قرارداشت و هیچگاهی این مردم و تاریخ او را نخواهند بخشید. تلاشهای محسنی نتیجه معکوس داد و امروز محسنی منفورترین چهره نه تنها در میان آدمهای چیزفهم هزاره بلکه در بین مردمان فهمیده افغانستان شناخته شده است.
شما از محبوبیت محسنی در بین هزاره ها گفته اید. خیلی جالب است، شما فکر می کنید این مردم محسنی را نشناخته اند که چگونه در رابطه به حادثه بهسود خود را به خواب زمستانی زده بود. آیا شما شرکت نکردن مردم در حادثه تلویزیون امروز را محبوبیت می پندارید یا تنفر؟ روزی محسنی با پخش اعلامیه¬ها و اعلانات در سرتاسر غرب کابل و برچی خواستار شرکت در تظاهرات علیه تلویزیون امروز شده بود. آیا کسی شرکت کرد؟ خودت دیدی که یک نفر شیعه هزاره و غیر هزاره حاضر نشد. دلیلش حتما محبوبیت بی حد جناب محسنی در بین مردم بود!!! شما همچنان کشف نموده اید که تمدن یکی از پربیننده ترین تلویزیونها در بین مردم است. نمی دانم شما چطوری به این کشفیات می رسید. شاید از معجزات محسنی باشد. اما فرض بر این که کشف تان درست باشد. ولی لطفا به این نکته توجه کن که این مردم شبانه به تماشای بازیهای محسنی می نشینند. بعد از پخش هر برنامه و گزارش تان مردم صدها بار لاحول می خوانند و با خود زمزمه می کنند که چطوری یک آیت الله به نام دین و برای شهرت متوسل به نظریات ماکیاولیستی می شود. نام کشیدن در خوبی و بدی هردو افتخار نمی طلبد.
salam ba hama kabulpressian!
Husain jan boro hala shohrat wa etebari aqaye muhsini ra az chand khana qandahari haye shia porsan kon ,,na az hazara,,,,janam degar agar kudam hazara ye az aghai Muhsisni agar pairawee ham mikonad ba nesbate jehatgere haye manfee hezbi mibashad na az roye fahm wa agahee,,,,feker nakon Hazara ha degar kharand wa namifahmand ,,hala ba nami khuda har jawani Hazara afrade misle aghai Muhsini ra dar cheshma borda tashna barmigardanad ,,,qandem ban en tasoobate kor ra az haq defa kon,,,aqaye Muhsini arzesh yak kafsh Baba Mazari ra nadarad ,,,seyasate Mazari imrooz yagana seyasate moafaq dar afghanistan sabet shuda janim hama ba en nateja raseeda and wa onhaye ke ham naraseeda mirasand ,,begham bash,,,
من درباره عملکردهای محسنی و مزاری آنقدر معلومات ندارم فقط همینقدر میدانم که طرفدارانی در جامعه شیعه داشتند و دارند.
در تمام نوشته ها کاملاً مشهود است، مثلاً طرفداران محسنی و طرفداران مزاری،
البته به نظر من و با مطالعه جنجال احوال شخصیه در جامعه هزاره متوجه شدم که این دو گروه اقلیت اند و گروه اصلی مردم هزاره موافق قانون احوال شخصیه بدون صف بندی طرفداران مزاری و محسنی اند.
بسیاری از هزاره ها چیزی که برایشان مهم است قانون احوال شخصیه است و مزاری و محسنی برایشان مطرح نیست، مردم از قانون حمایت کردند اگر به جای محسنی یک آیت الله دیگر هم رهبریت در خصوص دفاع از این قانون را به عهده می گرفت از او حمایت می کردند.
کلاً جامعه شیعه افغانستان مخلوطی از روشنفکری و سنت گرایی است و به طور مساعدی در یک خانواده شیعه روشنفکری و سنت گرایی با هم کنار آمده اند.
در حال حاضر در جامعه شیعه افغانستان روحانیون از نفوذ بالایی برخوردار اند ( فرقی نمی کند روحانی هزاره باشد، سید باشد یا قندهاری).
اگر واقع گرایانه قضاوت کنیم این است که نمی توان روحانیون شیعه افغانستان را با دیگر روحانیون کشور مقایسه کرد، روحانیون شیعه به مراتب دید بازتری از متون اسلامی دارند و این تا حدودی در رشد جریانات روشنفکری هزاره نقش داشته است.
هزاره ها مردمی نظم پذیر و آرام هستند و تا کسی با آنها کار نداشته باشد با کسی کار ندارند ولی اگر کسی به مقدسات شان توهین کند عکس العمل بسیار شدیدی از خود نشان می دهند.
به نظر بنده مبارزه با روحانیت در حال حاضر در این جامعه مقدور نیست و بهتر است با رویه معتدل به نقد از دیگران پرداخت چه در غیر آن این کار با عکس العمل منفی در جامعه هزاره مواجه خواهد شد و نتایج منفی به بار خواهد آرد.
ما می توانیم روحانیون را نقد کنیم ولی زیاد نباید بالا برویم چون تندروی در جامعه ما مورد قبول نیست.
با عرض ارادت و تقدیم سلام مجدد خدمت همه بینندگان سایت، خصوصا خانم جاغوری و آقای سلطان.
اول از همه معذرتم را بپذیرید که اینقدردیر خدمت تان پاسخ میدهم. خدا را شکر که خانم جاغوری حداقل دریک مورد بامن هم عقیده هستند، اما درموردی که ایشان با من هم رای نیستند باید خدمت شان عرض کنم که اجتماع میلیونی مردم درپای سخنرانی های هیتلر با ازدیاد بینندگان تلویزیون تمدن تفاوت ماهوی دارد وبه عبارت دیگر قیاس مع الفارق است؛ به این معنی که درزمان حکومت نازی ها سازمانی بود به نام "گشتاپو" که حتی نفس کشیدن مردم را هم زیر نظر داشت و اگر کس یا کسانی کوچکترین حرکتی برخلاف رویه حکومت میکرد سروکار شان با زندان بودواردوگاههای مرگ و...، آیا این طرز رفتار برای آقای محسنی و تلویزیون شان هم میسرو قابل تعمیم است؟ به چنددلیل میشود گفت خیر:
اول اینکه آقای محسنی هیج نوع ابزار تهدید و ارعابی ندارد که بوسیله آنها مردم را وادار کند که به تماشای تلویزیون ایشان بنشینند. دوم اینکه حکومت نازی همچنان که از نامش پیداست یک حکومت بود وطبیعی است که یک حکومت آنهم از نوع نازی اش منابع مالی فراوان، امکانات تبلیغاتی گسترده وقدرت استخباراتی وحشتناکی داشت که درتمام تار و پود وجود مردم آلمان آنروز رخنه کرده بود و مردم آلمان اعم از کوچک و بزرگ، مردوزن، موافق و مخالف همه وهمه مجبوربودند پای سخنرانی های هیتلر حاضر شوند، و شما هم حتما با من موافق هستید که هیچ کدام از موارد فوق درباره آقای محسنی صدق نمیکند. و سوم اینکه شرایط جنگی آن زمان و عدم تنوع و تعدد رسانه ها(مثل امروز کانال های مختلف تلویزیونی، رادیوها وروزنامه هاوجودنداشت)، گزینه دیگری برای مردمی که حریصانه منتظر یک انکشاف و یا خبری جدید در مورد شرایط وحشتناک آن زمان بودند وجود نداشت و بدیهی است که بهترین راه ممکن همان بود که بروند و از زبان مرد اول جنگ درمورد وضعیت جنک و مملکت شان بشنوند.
نکته دیگری که باید خدمت تان عرض کنم اینست که من همچنان که درنوشته قبلی ام اشاره کرده بودم به هیچوجه نمیگویم که وضع این قانون حرکت مثبت بوده و یا منفی، آیا برای مردم شیعه افغانستان مفید بوده و یا مضر، که البته شما بیشتر و بهتر از من میدانید که مقالات و نقدهای متعددی هم بر رد وهم به تاییداین قانون در روزنامه ها، جراید و سایتهای مختلف به نشر رسید. نکته ای که من میخواستم به آن اشاره کنم و متاسفانه به دماغ خیلی ها خوشگوار نیامده بود این بود که آیا اگر واضع این قانون آقای مزاری میبود، بازهم چنین هیاهویی(جدای از اعتراضات حکومتهاو محافل غربی)بوجود میآمد؟ سؤالی که من خودم به آن جواب "نه" داده بودم و دوست خردمندم "سلطان جان" هم به آن مهر تایید زده بودند: اگر مزاری زنده می بود، به محسنی و یا احدی دیگری اجازه نمی داد چنین جنایت تاریخی را علیه مردم اش اعمال نماید. چون او به حد کافی از این مردم شناخت داشت. او می دانست که جامعه هزاره و تشیع با جامعه ای ملاعمر فرق دارد.
جواب رامیبینید؟ چقدر زیباومنطقی! یعنی که اگر آقای مزاری زنده میبود "گشتاپو"یی بوجود میآورد که حتی اراده مردم برای وضع قانون راهم کشف میکرد و آنوقت آیا کسی میبود که جرأت کند وبرخلاف میل ایشان و رهروان صدیق شان همچون سلطان جان قانون تسوید کند؟ سؤال من یک "فرض" بود ولی جواب ایشان ضمن طفره رفتن از پاسخ به آن، یک "واقعیت"را بر ملا میسازد و آن اینکه "نه ایشان تحمل شنیدن حقایق را داشتند ونه رهروان ایشان کوچکترین انعطاف، تغیبر و انکشافی درتعاملات سیاسی و اجتماعی شان به وجود آمده است. هنوز که هنوز است خودشان را گل سر سبد جامعه ومخالفین شانرا مجموعه ای کم خرد، بی سواد و تجرید شده ازجامعه می بینند"، امری که جریان به وجود آمدن این قانون کاملا عکس آنرا به اثبات رساند.
نکته دیگری که جناب سلطان به آن اشاره کرده اند کشفیاتی می باشد که گویا من کاشف آن بوده ام. ایشان خودشان را آزاد میدانند که هر نوع کشفی که میکنند آزاد باشند، مثلا کشف این نکته که مردم بعد ازتماشای تلویزیون به گفتن لاحول مشغول میشوند و اینکه نظریات آقای محسنی را متأثر از نظریات ماکیاولی میدانند، بدون اینکه متوجه باشند که آیا آقای محسنی با نظریات ماکیاولیستی شان دنبال کدام حکومتی هستند؟ آیا ایشان به این نکته واقف نیستند که درزمان جنگهای تنظیمی درکابل چه کس یا کسانی به دنبال حکومت کردن ویا زیر پا گذاشتن قوانین اخلاقی بودند؟ جواب کاملا ساده است و یقینا ایشان هم میدانند که اولا سوای حکومت فعلی درافغانستان وجود هیچ حکومت دیگری قابل بحث نیست وثانیا اگرکسانی درگذشته به دنبال حکومت با استفاده از نظریات ماکیاولیستی بودند، چه کسانی بودند.
یکبار دیگر ذکر این نکته را ضروری میدانم که ازنظرمن آقای محسنی یک انسان است و البته مثل بقیه انسانها جایزالخطا، و نویسندگان و هنرمندان هم انسانهایی هستند که متأثرازشرایط زندگی و اجتماعی شان دست به قلم شده وموجب بوجود آمدن روشنی ها ، ذهنیت ها وگاهی تنشهایی در جوامع شان میشوند.اما کاریکاتوری(اگر بشود آنرا کاریکاتورنامید) که موجب شد من و دوستانم نکاتی را درباره اش بنویسیم یکی ازمواردی است که خالق آن متأسفانه نه متأثرازشرایط اجتماعی مملکتش دست به خلق آن زده که بیشتربخاطرتعلقات اتنیکی، حزبی و اختلافات سیاسی که ریشه درگذشته دارد چنین اثری را به وجود آورده است.
اگراین مثلا کارتون را به یک نفر که هیج اطلاعاتی در مورد افغانستان و بوجود آمدن این قانون ندارد نشان بدهیم به نظر شما استنباط این شخص از این کارتون چه چیزی خواهد بود؟ جواب اگر هرچه باشد مسلما غیر ازاین خواهدبود که این شخص که کارتونش به تصویر کشیده شده پیش نویس قانونی را نوشته که بعدا به پارلمان رفته وبعد از تصویب درآنجا به توشیح رییس جمهور مملکت هم رسیده. به نظرشماآیا عکس العمل آن شخس بعد از اینکه بفهمد که این کارتون به چه خاطر کشیده شده غیر ازاین خواهد بود که به شعور همه ما بخندد؟ اگر چنین است آیا سزاواراست که خودرا مضحکه دیگران کنیم؟
shaikh asef kasef taren ensan roy donya ast sare dokhtare 9 sala tajawoz kard bad ham ba haq khod deraward e qanone ki en ensan kasef sakhta ne dar qoraan as ne dar eslam
درست است محسنی پشتون است اما سگش شرف دارد به هزاران مزاری ومحقق کابلی ها من از شما چشم تنگهای هزاره میپرسم کدام هزاره علم محسنی را دارد کدام هزاره سیاست محسنی را دارد کدام هزاره بود که فقه جعفری را در افغانستان رسمی کرد آیا مزاری بی سواد نادان بود یا محقق خمس وزکات خور مردم محققی که با خمس وزکاتهای شیعیان افغانی ایران وافغانستان ثروت ومکنتی برای خود به هم زده است بگذارید شخصیت شما مردم هزاره را بگویم شما در اصل همان چهل قوم چینی هستید که به افغانستان آمده اید اصل تان چینی روشتان چنگیزی مسلکتان خون ریزی من از شما سوال دارم که چرا در افغانستان بلکه در جهان هیچ کسی شما را نمیخواهد وبا شما دشمن هستند در همین ایران هم که این قدر نام ونشان افغانی بی ارزش شده است مسبب آن هم شما هزاره هایی هستید که افغانستان را به گند کشیدید . شما هزاره ها از ده کوره های افغانستان که سگ اکراه دارد به آنجا برود آمده اید و فکر میکنید آدم شده اید شما فکر میکنید که ناموستان عریان شده متمدن شده اید در هر جایی از ایران که هزاره ها نفوذ کرده است آنجا نام افغانی به بدی یاد میشود چون شما هزاره ها بی بند وبارید مثل کسی میمانید که روزها گرسنه بوده است وبه یکباره برسر سفره ای پر از غذا میرسد پر واضح است که دست وپای خود را گم کرده وبه این طرف وآن طرف سفره میرود حالا هم شما همانطورید یک بار میروید به سمت عرضه نمودن ناموستان یک بار به سمت مد گرایی ... حالا شما آمده اید در باره ی مردی بد گویی میکنید که افتخار جهان اسلام است کسی است که همه ی مردم افغانستان به جز چینی های مغول صفت طغیانگر بی عقل اورا قبول دارند وبه علم و تقوا وسیاست او اذعان دارند من نمیدانم شما عقل دارید یانه البته که ندارید چون اگر داشتید دنبال مزاری و سگهای خیانت کار فعلی نمی رفتید ... بروید آدم شوید ای چینی های مغول صفت...
انتقاد یا توهین ؟
افسوس بحال کشوری که این شیوۀ انتقاد یک هنرمندش باشد !!!
آقای میرهزار،اگر یک مخالف عقیده و نظر شما، مثلاً برای انتقاد از شیوۀ مدیریت سایت کابل پرس? یا موضوعی دیگر بجای بحث و صحبت، چهرۀ مبارک را شبیه به حیوانی ترسیم نموده همه جا به نشر بسپارد آیا شیوۀ درستی را برگزیده؟
با تأسف تعدادی از همکاران هنرمند تان تفاوتی میان انتقاد و توهین به افراد و عقاید عام مردم نمی بینند.
شما که از همه می خواهید تا در ابراز نظر به مطالب موجود سایتتان چوکات ادب و احترام به کرامت انسانی افراد را در نظر داشته باشند آیا به همکاران قلمی تان هم چنین توصیه ای میکنید؟