بایگرافی قسمت دوم
به محترم جلالت مآب کرزی رییس محترم جمهوری اسلامی افغانستان/ کرزی جانور که چهار سال تمام به نیروی ویروس عجیبش و کیله خوری دریاهای جهان را دریانوردی کرده بود در حالی که یک بار هم دریا و دنیا را ندیده بود گرفته به آمریکا بردند کرزی از دنیا چیزی جز پای زدن , خزیدن و خریدن و در یک کلام جزحیات مادون حیوانی ندیده بود.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
. یک از دوستان حال حاضر کرزی عادت داشت که بر بالای چپرکت می رفت و با سر خود در کف سالن فرود می آمد, به زیر چپرکت می خزید و دقیقه ایی در زیر چپرکت آرام می نشست سپس فریاد دلخراشی می زد و پای لوچ به میان سالون دیوانه وار می دوید و نعره می زد و به سمت کرزی می آمد می ایستاد ,بند ازار خود را می پالید یک شپش یافته بر سر کرزی می ماند و چنان محکم با کف دو دست سیاه خود بر سر کرزی می کوبید که گردن کرزی به تن او فرو می رفت و چشمانش دور می خورد کرزی از ضربت دیوانه از چپرکت به روی بر کف سالون می افتاد و رفیق کرزی مانند جنرالان کر و فردار در رسم گذشت با صدای بلند خنده کنان به سوی چپرکت خود می رفت.
آمریکای ثروتمند تحفه را جسته و به بهای ناچیز خریداری کرد.
اما از آنطرف بشنوید که کنگره آمریکا بودجه بسیار کلانی را برای" تحلیل , پیش بینی و هدایت" اوضاع جهان در نظر گرفته بود . در آن زمان ناآرام کسانی در کشور آمریکا بودند که میگفتند: ما هم اکنون با هزینه زیادی برای دیدن آنسوی کهکشانها و فضا کار میکنیم , در حالیکه مسایل بسیار زیادی آینده کشور مارا تهدید می کنند . در نظر آنها دنیا برایشان یک دشمن است که در حال پیشروی بر ضد منافع کشور آمریکا هستند. بنا ًبه دولت پیشنهاد یک بودجه جداگانه و سرمایه گذاری عظیم را برای" تحلیل ,پیش بینی و هدایت" مسایل جهان به نفع آمریکا را دادند آنها ساختاری را در نظر داشتند که بتواند با تحلیلی بسیار قوی از روابط حاکم بر جهان انسانی و قانون سازی از این تحلیل روابط و رفتار بشر ؛قوانینی را مدون کنند که در راه استفاده برای پیش بینی رفتار و کردار ثانوی انسانها و کشورها در قبال اتفاقات استفاده شود ,به نظر آنها انسان جزیی از کل طبیعت است و طبیعت نیز تابع قوانینی است. هر چند در بعضی جاها قوانین اجزا باکل یکی نیست اما آن نیز قابل دریافت و پیش بینی می باشد؛ بنابر این قوانین میتوان از اتفاقات و جریانهای رخ داده برای هدایت انرژیش به کانال منافع کشور آمریکا استفاده نمود. یعنی می توان با استفاده از این چارچوبها به راهی دست یافت که دشمن نیز برای آمریکا کار کند و همچنین به سادگی بتوان جریانها و اتفاقات مصنوعی برای استفاده در جهت منافع کشور اقدام کرد . آنها با اشاره به تاریخ و قانون زوال امپراطوری ها و تعهدی که برای آیندگان داشتند این را اولویت سیستم اداره کشور قرار دادند . آنها در بحثی عامیانه که برای کنگره آمریکا انجام دادند این کار را در عین قدرت بسیار به سادگی تشریح کردند. کاری که در آن بودجه عمده برای دریافت و اندیشیدن در باره رفتارشناسی و فردی و جامعه ایی متمرکز می شود و هزینه آن در برابر تحقیقات فضایی و دیگر تحقیقات که برای سلاح سازی و فضا خرج می شد بسیار کمتر و نتیجه آن به نسبت بی نهایت عمده بود . کاری بسیار متهورانه به نظر می رسید که کلید نجات کشور نامیده شد. بعد از یک دفاع جانانه توسط صاحب فکر, دولت یک دوره آزمایشی در نظر گرفت و بودجه توسط کنگره به شرط موفقیت تایید شد . رییس سازمان به سادگی به دانشمندانی که برای این کار جمع کرده بود در روز اول کاری گفت که وقتی ما می توانیم به این گستره عظیم از علم در باره طبیعت برسیم که از خاک خنثی بتوانیم بمب هسته ایی انرژی بی نهایت بسازیم ,رفتار سلولها و اتمها را پیش بینی کنیم و در دوردستها فرورویم. چگونه نمی توانیم بر اساس روشهای علمی قویترین عنصر تاثیر گذار طبیعت در حیات خویش که همان انسان است را کنترل نماییم!؟ و به نظر نویسنده این جا بود که انسان به مرحله شیطانی رسید , البته بعضی آن را مرحله والا انسانی می نامند اما به نظر من این هدفهاست که مارا توصیف می کند و هدف اینکار تسلط بود که اهریمنی است .
این چنین بود که بازی بزرگ و دوام دار امپراطوری آغاز شد که گفتن رازهای آن در حوصله گپ مختصر ما درباره یک موجود بی چیز یعنی کرزی نمی گنجد ,کسی که به اندازه یک خشت در بنای این ساختمان عظیمست و آمریکا مانند او بسیار در کیسه دارد .
کشوری که در سیاست آینده نگر خود راه خدایی را پیش گرفته است و با استفاده از علم, جهان را تبدیل به یک جوالی بزرگ برای حمل آسایش ملت خویش کرده است . برای او استثنایی نیست همه برای او یک معنا را دارند غرب و شرق ندارد . نوع برخوردها به شکلهای متفاوت است . بوشها , کلینتونها و اوباما ها جز ابزارهایی برای سیستم نیستند که از زمان آغاز رقابت علنی دوابرقدرت بعد از جنگ جهانی آغاز فعالیت کرد تا هزینه نابودی دشمن را در سیستم نظامی آمریکا مختصرنماید . در زمان حاضر بدون ساده لوحی ما نیز اسیر این سیستم هستیم.چه که حتی بازیگر هم نیستیم .ارتش و استخبارات آمریکا قسمتی از این سازمان غالب هستند و تمام ارکان ,سازمانها ,تکنولوژی ها و علمی که درآمریکا و دنیا استفاده می شود برای این سازمان ابزارهایی قابل استفاده هستند . آیا به عنوان یک انسان منطق مدار به نظر شما ما نباید هزینه علمی را که دیگران ساخته اند و ما از آن بهرمند هستیم را با بردگی خود بپردازیم ؟بله. تا هنگامی که منطق روش زندگی ما در افغانستان بر اساس عمل نظامی و حمله بر دیگران برای بدست آوردن زندگی خوب از راه غنیمت باشد مسلم بدانید که به جایی نخواهیم رسید . روش حمله کردن و غنیمت گرفتن اکنون به انتهای کارآمدی خود رسیده است .امروز معنای جهادی که اسلام هدف دارد حمله , جنگ,کشتار رقیب و غنیمت نیست بلکه به کلی تغییرکرده وبه کار , تلاش سخت و استفاده از مغز برای ایجاد تکنولوژی های فنی و انسانی معنا یافته است . و تا وقتی که ما از حاضری خوری دست نکشیم و به راه گذشته برویم روز به روز ذلیلتر و بدبختر می شویم تا روزی که نابود شویم و این روز دورنیست که هیچ نگرفته نیست می شویم.
دانشمندان آمریکایی آینده طولانی از زندگی میلیاردها انسان را به بهای بسیار اندک در اختیار گرفته اند که با استفاده از آن هزینه نابودی دشمناشان را به عددی نزدیک به صفر در برابر هزینه های جنگهای قدیم رسانیده است . نیرویی را در خدمت دارند که می توان از دشمن درآمد داشت و کاری کرد که دشمن نوکر بی چون و چرای ما باشد , آنها با اینکار توانستند با هزینه نظامی که در یک کشور عقب افتاده مصرف می شود, بدون جنگ پرچم خود را در جاهای بسیاری از جهان برافرازند . بدون آنکه پول یک جنگ جهانی را صرف کنند جنگی جهانی را به راه اندازند و پیروز شوند. این برنامه در دوره آزمایشی خود توانست یکی از بزرگترین قدرتهای نظامی تاریخ بشریت را به گونه ایی سرنگون کند که تصور آن برای خود ایشان نیز غیرقابل باور بود ؛ با این همه سیستم نوپاست و خطا در ذات بشر نهاده شده است هر چند که توانسته است با پروژه هایی که انجام می دهد اعتماد دولتمردان آمریکایی را کسب نماید و راهش ادامه دهد. بی شک این علم نیز مصون از خطا نیست و قابل احتراز می باشد.اما شما مطمئن باشید که این خطاها در روش برخورد با کشور ما رخ نخواهد داد زیرا کشور ما سادگی عجیبی در برابر تطبیقات سازمان" تحلیل , پیش بینی و هدایت" آمریکا دارد من به اختصار آن را از این به بعد سازمان" تپه" خواهیم نامید که با داستان کرزی ما وابستگی زیادی دارد.
از کارهای شاخه های این سازمان یافتن و تولید لوازم لازم برای عمالی است که می توانند در راه تحصیل منافع آمریکا از خود آمریکاییها بهتر و قدرتمندتر عمل نمایند . از کولیفیکیشن های مورد نظرسازمان در انتخاب این افراد حماقت و بلاهت بی حد و حصر می باشد آنها به کسانی نیاز دارند که هیچگونه قدرت تشخیص بشری نداشته به مثال حیوانات تابع قدرت بوده و ظلم را به نهایت درجه بدون هیچ گونه وجدانی اجرا نماید , با استفاده از این اشخاص و موجودات که نام انسان برای آنها گذاشتن از شرم من است می توان به منافع بسیار قابل توجه دسترسی یافت .
کرزی جانور که چهار سال تمام به نیروی ویروس عجیبش و کیله خوری دریاهای جهان را دریانوردی کرده بود در حالی که یک بار هم دریا و دنیا را ندیده بود گرفته به آمریکا بردند کرزی از دنیا چیزی جز پای زدن , خزیدن و خریدن و در یک کلام جزحیات مادون حیوانی ندیده بود. بناً به سیاست" تپه" , چشم کوررنگ خود را در هنگام ورود به ولایات متحده با افق آبی سرزمین قدرت و ثروت باز کرد , کرزی به آهستگی برروی دو پای خود آنگونه که نوپایان می ایستند , بدون لغزش ایستاد, نفس عمیق از لای موهای بینی کشیده و خلیم را قورت داد . خود را در زیبایی طلوع یک روز سرزمین قدرت و ثروت غرق شده یافت. انگار که دماغ حیوانی او نیز تاثیر این سرزمین را در زندگی نباتی اش درک کرده بود, سرزمینی که می توانست او را به اوج سروری از حضیض بدبختی و لجن برساند. کرزی چنان عنان اختیار خود را ایلا کرد که کنترل سیستم ادرارش از کفش رفت و بوی گندش بالا شد همین دیدار مدهوش کننده اول بود که سیستم کنترل ادرار او را به کل از هم پاشاند و بخاطر همین است که هر گاه کمی فشار بر او وارد می شود حرکات ناخود خواسته ایی می کند و در درون خشتک به درون خریطه ایی که آمریکاییها گذاشته اند بی اختیار کثافت می کند. وای ما از این رییس که خود را به اندازه یک طفل نگه داشته نمی تواند , ایجنت سازمان تپه که این صحنه را دید به سرعت یخن پاره کرزی را کشیده به داخل اتاقک که در آن رفع حاجت می کردند انداخت . صحنه ایی که کرزی برای اولین بار از درون کشور قدرت و ثروت دید نخستین روشنایی بود که در مغز او افتاد و ویروس درون او به سرعت تغییرات دیگری را پیش گرفت تا بتواند از این تخدیر بیشتر استفاده کند. آن صحنه در ذهن پوکیده کرزی تکرار شده که حتی بعد از عمری خدمت و نوکری در آمریکا وبرای آمریکایی ها نتوانسته اند که این بیماری را از کله او خارج کنند و شاید یک روزی از عشق همین اولین دیدار کله کلش کابل را کور نماید .
اورا به بخش" آسیا" بردند که دریک باغ بزرگ از درختان لیمو قرار داشت و با سنگهای وحشی سنگفرش شده بود. ساختمان مربوط به کسانی که برای افغانستان نظر می شدند در انتهای جنوبی و سمت چپ گوشه باغ قرار داشت ساختمانی زرد و آجری بود که دری کشویی آهنی داشت در بالای دروازه آن که نسبت به ساختمان بزرگ بود. به لاتین نوشته شده بود افغانستان, یور ولکام . با اشاره ایجنت, پیره دار دروازه را باز نمود او کرزی را به داخل ساختمان تیلا داد و رفت که برگه تسلیمی را رسید نماید و برگشت در حالی که کرزی به جای خود ایستاده و دلتنگی می کرد, دور خود را با حجب و ترس می دید . او به اشاره ایجنت به دنبال او رفت در دوم ریزتر از در اول بود در باز شد و بوی مخلوط از همه بوی های بد عالم از در برآمد گویا که مرده ایی را در گرمابه ایی گذاشته باشند و علاوه بر بوی چنگ آن, تفت نیز به آن اضافه شود نمی توانید همچنین بویی را تصور نمایید مگر بروید ودر دریای کابل آن قسمت که تشناب شاه دوشمشیره قرار دارد را ببینید. یا اگر کمی قدیمی تر باشید و به عسکری رفته باشید خیمه پرتاتیب مانند بود . البته من از این تمثیل منظورم اینست آمریکایی ها ظالم نبودندبلکه این مردمان که با کرزی هم کاغوش می شدند چقدر نادان و نافهم بودند که آمریکایی ها هم فهمیده بودندوبرای بهبود زندگی شان کاری نمی کردند. بهشت و جهنم ,خوکدانی و خانه انسان برایشان یکی است . همانقدر که غرایز عجیبشان برآورده می شد کفایت می کرد و این کار آنها را برای بادارشان آسان می کرد .
دیوارها تا سقف به رنگ سیاه پلاستر شده بودنددوکناره سالون را ردیف چپرکتهای آهنی سفید رنگ یک منزله با توشاکهای تیره رنگ گرفته بود در اخیر سالون چند سنگ تشناب بدون کدام حایل نصب شده بود و در آنطرفتر از آن چند سکو بود که برای حمام کردن آینده گان کشور ما ساخته بودند, در وسط این سالن بزرگ در عرض سالن میز آهنی بزرگی بود که دور آن چوکی های حلبی خم شو برای غذاخوری مانده بودند هرچند که کسی بر روی آن غذا نمی خورد, الا چند نفر محدود که درجه شعور انسانی شان به اندک بیشتر از دیگران بود .غذاخوردن این دوستان کرزی بی نظیر بود کاش کمره می بود تا ملت افسرده را کمی شاد می کردیم . کرزی را به چپرکتش راهنمایی کردند . درجه تشریفات برای نمایندگان کشورهای مختلف بنا به شعورشان متفاوت بود و در باره بعضی حتی میتوانستیم که ببینم در بهترین و مجلل ترین کاخهای واشنگتن روز خود را برای دریافت اوامر تیر می کردند و از بهترین خدمات بهره داشتند. اما درباب نمایندگان افغانستان و بعضی ازکشورهای دیگر اسلامی و افریقایی وضع همین بود و بدتر از این بود. که حتی به نظر من لیاقت همین را نداشته از سرشان زیاد بود . در سالون نگهداری عمال کشورما حدود هشتاد تن نگهداری می شدند. آنها نفرات دوره اول بود . همه شان هم اکنون وظیفه خود را در کشورشان را در مملکت ما به نحو عالی اجرا می کنند . یکی از همانهایی که بر سر میز غذا می خورد به سبب بی شعوری و استحلال در سیستم نوکری به آمریکا توانست که به نمایندگی آمریکا در سازمان ملل برسد و شاید فخر عمال آمریکایی در افغانستان باشد که در جلسات بین خودشان نیز بحیث رییس همه است . اینها به شخصیتهای مختلف و لباسهای رنگارنگ و صداهای متفاوت در کشور ما کار می کنند .
به داخل سالون که می آمدید به باغ وحش ورود یافته بودید و عده ایی از بهترین جمع حیوانات را در آن تجمیع کرده بودند . یکی شان که سر بسیار بزرگی داشت و بینی اش به اندازه زواله نان جوره ای بود و بسیار بدرقم به صورت او پیوند شده بود, خرناسه کشیده یک نفر نحیفتر را گرفته , کشال کرده به مثال زمین کانکریتی را قولبه می کرد و محل قولبه از خون روی مرد نحیفترپیدا بود , کارش رفت و آمد بلاانقطاع در زمین پدری اش بود, می ایستاد و باز می رفت . دیگری سر در چپرکت کرده , خرخانه را تصورمی کرد و چیزی از پشم توشاک نمانده بود و همه را میل نموده بود , یکی به تشناب می رفت شکاف آن می پالید و دانه ها را جدا ساخته گویی که دردانه ایی یافته به شیوه دزدهای روی سرک آن را پود می کرد. کسی دیگر ریش بلند دیگری را گرفته ایلا نمی داد و گاهی به دندان ریش را می خایید.دونفر دیگر که به نظرم برادر بودند یکی از تیکه های که برای خواب استفاده می کردند را گرفته به سمت نلهای تشناب می رفتند و یک نفرشان چهار دست و پا نزدیک نل می نشست و برادر دیگر گردن او را با لاته خواب به نل می بست ,برادری که گردنش بسته بود به یکباره تلاش خود را برای آزادی مانند حیوانات اسیر آغاز می کرد به طوری که به خرخر و خفگی می افتاد رنگش سیاه می شد و با قدرت یک حیوان نل را می کندو نوبت برادر دیگر می رسید نلهای آب در اثر این کار آنها بلا استفاده شده بود .شاید یاد حیوانیت خود را نگه می داشته اند. خدایا. یک از دوستان حال حاضر کرزی عادت داشت که بر بالای چپرکت می رفت و با سر خود در کف سالن فرود می آمد, به زیر چپرکت می خزید و دقیقه ایی در زیر چپرکت آرام می نشست سپس فریاد دلخراشی می زد و پای لوچ به میان سالون دیوانه وار می دوید و نعره می زد و به سمت کرزی می آمد می ایستاد ,بند ازار خود را می پالید یک شپش یافته بر سر کرزی می ماند و چنان محکم با کف دو دست سیاه خود بر سر کرزی می کوبید که گردن کرزی به تن او فرو می رفت و چشمانش دور می خورد کرزی از ضربت دیوانه از چپرکت به روی بر کف سالون می افتاد و رفیق کرزی مانند جنرالان کر و فردار در رسم گذشت با صدای بلند خنده کنان به سوی چپرکت خود می رفت و باز این سلسله ادامه می یافت گاهی تمام روز این تیاتر جریان داشت . فیلم این کارهای بی نظیر در آرشیف بخش افغانستان سازمان تپه موجود است. حتی به گفته بعضی نگهبانان ارگ ریاست جمهوری هم اکنون نیز گاهی این مراسم با حضور همه دوستان کرزی انجام می شود. کاش این مراسم عمومی می بود و فرح خاطر مارا موجب می کرد. در سالون دستگاهی برای شوک نصب شده بود که اگر کار کشت و کشتار بین اینها بالا می گرفت شوکشان می دادند اما با همین نیز ماهی یک نفر کشته می شد , آمریکایی ها نمی خواستند که آزادی فردی اینها را محدود کنند وگرنه ساختن و استفاده چگس برایشان بسیار بی دردسرتر بود . اما تعهد به حقوق بشر نمی گذاشت که از چگس بهره ببرند هر چند که اینها نمی فهمیدند .
سازمان تپه توانسته بود که کلکشن از نایابترین موجودات افغانستان را جمع کند که حالا همه شان بلا استثنا در مقامات عالی ریاست ما هستند و اگر اندکی به دور وبر خود دیده کنید همان اشخاص با همان عادات را می بینید.
کرزی را که به علت چهار سال پای زدن بسیار نحیف و بد روز شده بود به چپرکتش بردند و برای دیدن این تازه وارد صبح فردایش دکتر پاول به حضور آمد داکتر پاول ریاست بخش معاینه عمومی و اظهار نظر اولیه را داشت او در کاغذ خود نوشت که در بین سه نفر اول از نظر استفاده سازمان قرار می گیرد . وضع سلامتی جسمی اش خوب است اما ضعف دارد, او را به مدت یک ماه از ماتحتش تقویت و شیاف دارویی نموده و به همراه دوسیه ایی که از جاپان می رسد به تیم ارزشیابی و پروگرامینگ بسپارید . کرزی به مدت یک ماه از مجرای وارونه اش تقویه شده و به همراه دوسیه کاملی که جاپانی ها فرستاده بودند به خدمت تیم فرستاده شد . کرزی را از کریدوری که از اقامتگاه تا ساختمان سه منزله قرمز رنگ آجری را به یکدیگر می رساند که مرکز اصلی بودبردند. در سالن بزرگی بر روی استیجی که از چوب پر صدایی ساخته شده بود او را مجبور کردند که بنشیند صدای دری که مخالف در ورود کرزی بود او را متوجه خود کرد یک دختررا نیز آوردند بلند قد و سفید پوست و زرد موی بود برنامه کرزی با مخفف نام "مرگ پامیر" آغاز شده بود.
ادامه این ماجرای هیجان انگیزکه از قسمت بعد بسیار ازاتفاقات و یاد رییسان امروز مملکت مارا در خود دارد را به دلیل گنجایش کمتر صفحات انترنت در آینده خواهم آورد .
از کلیه کسانی که احوال و سوانحی از شخصیتها و سازمانهای ذکر شده در ورقه بالا دارند تقاضا دارم تا به تبادل آن برای آگاهی بیشتر ملت با من بپردازند.
قصه گگ
با سلام به محضر محترم جلالت مآب رياست محترم جمهوري اسلام افغانستان
روزها می گذشت و کرزی بلای جان همه وحوش و طیور شده بود تا روزی کرزی دید که یک تعداد سگ به سوی می روند کرزی نمی دانم چطور شد که بدنبالی ایشان چار دست و پای خزک کردن شد, وقته به گله سگها رسید که...
دو شنبه 11 مه 2009, نويسنده: podoong
من خدارا می بخشم WWW.PODOONG.BLOGFA.COM