یک رپ افغانی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
باعرض سلام به همه نویسندگان وخبره گان چیره دست وزبردست مالا ما ل به قیل وقال که میکنند پرواز به هرسو بدون بال!
من فکر میکنم که بازهم فراموش کرده اید وندارید هوش وفقط هستید درفکر وخورونوش .حرف وسخن را سرمیدهید با جم و جوش. ما انسانها ازاول که ازبطن مادربدنیا عرض وجود کردیم .چشم را باز کردیم دستان خودرا دراز وسردادیم وگریه ناله به نیاز،تا مادر برداردمارا به ناز، وبوسه زد برخ ما با صد سوزو ساز.آنگه همه ما بودیم یکسان . فارغ زچون و چنان ویا فکری چسان.
نه تاجک بودیم ونه چابک ونه آن پشتون مفتون قدرت .نه هزاره که زههمه بیزاره ویا ازبک با اسب چابک ویا نورستانی که ازکدام کهکشانی ویا ترکمن قالین باف بایک کنج لحا ف ویا محمد زائی هرچه خواست دلش آنرابزدائی وغیره
وغیر...
اکنون باتو دارم حساب وبازکن چشم خودرا وبخوان این کتاب ، که بودیم یکسان نداشتم چون وچنان .اگر هستیم انسان ومخلوق ساخت وبافت زمین وآسمان نیست فرق بیولوژیکی میان من وتو دیگران . اگر تو داری احترام به مقام انسان ونیستی اگنت وفروخته شده نزد بیگانگان ویا تشنۀ چپاول وغارت هموطنان که قناعت نداری با یک قرص نان . هستی مست وسرشار به خون این وآن . افتیده درآغوش بیگانه وبیگانه پرستان . ازخود مینویسی میزنی بهتان . گهی ازین سایت ویا آن سایت گهی ازین رادیو وتلویزون ویا آن رادیو و تلویزن داری سخنرانی ویاوه سرائی خودرا می ستائی ومینمائی خودرا قهرماِنِِ، نیست زتو بهتر درین جهان وسرمیزنی به هردروهرکاشان.
افتید به خون هزارهزار گلگون کفن ونمیدانستند از خورجین تو مملوزجفن .تحفه دادی برایشان گوروکفن ، امروز ندارند درخانه زن بیوه اش یک خریطه ارزن ، اطفالش دربدروخا ک به سر درهرکوچه و برزن ، تو میسازی قصر ها وهوتل ها و جشن ودرشن، برو نظرکن به قبرستان که همه افتیده زیر خروارخاک یکسان . نه گدای ونه ملائی ونه خانی را است فرق این وآن . چرا تو کوری ویا نابینا ، رقص داری به هردهل ویاسرنا. بی باوربه هردوست وآشنا . مراکر کردی زگفتن افغانا ، خراسانا ویا آریانا . مگر تونیستی یک آدم . نه سواد داری نه قلم .بخوان وبدان هرموضوع وهرچیز ی نو ،را بگذار یک رقم . من یک شعار دارم . دل افگار دارم . با تو گفتن آشکار دارم . گیله زاغیار دارم . اگر تو نیستی باخبر باتو این اخبار دارم .که
چرا تجار ت میکنی بنام پشتون. هستی به ریختن خون شان مفتون . چرا میشماری تا جک را برتر ویا پشتون را بهتر ازبک و هزاره را کمتر نورستانی و ترکمن را کهتر.اگرتو صادق به وطن هستی . دوست وخدمت گذارهربرزن هستی. بیگانه با هرکودن هستی. درعقل وفراست کوت خرمن هستی . مجهزبا علم وانش وگویای این سخن هستی. میدانی آخرالامر تو دررفتن هستی. .
پس چرابنام یک ملیت تجارت میکنی ، به بیگانه پابوسی ،دیگران را ملامت میکنی . از چوروچپاول زیا د کسالت میکنی. برادرخودرا زیرپا ،با بیگانگان رفاقت میکنی .وعده میدیهی یک چیز وبعدآ رذالت میکنی . بیائد ای هموطنان . بدریداین نقابها را زکفن کشان . آنها نه خرد دارد و نه دانش، هستند گروجاهلان . دست بردارید زین همه قاتلان . باورنکنیید به حرف و سخنان منافقان . دوری کنید ازچپاولگران و بزدلان . شعار سردهید مائیم یک آدم ویک انسان . خلق خدا زیرچتر یک آسمان . نه تاجکیم ونه افغان . هرکه هست صادق وخدمت گذارادمیان . مائیم خدمت گارزحمت کش و کارگران . ما زملیت ستیزی هستیم گریزان . با زبان ستیزی هستیم دشمنان . دشمن خودرا با خاک کنیم یکسان .
ما هستیم یک انسان چه سپیدو چه سیاه . صادق وخدمت گذار باشد زبلخ یا فراه . هوشیار وعاقل فارغ زهرگناه . باشد زبدخشان وفاریاب یاپکتیا. آراسته با دانش و تحصیل هویدا. دور زلقب اوغان وخراسان وآریا . بارسم وزبان مردم آشنا .
حسابش پا ک باشد . درخدمت خاک باشد . چه با ک ،که زبتخاک باشد . ویا زخاواک باشد . ویا فرزند درۀ تو ت و تاک باشد . دررفتن جان بیباک باشد . چه کنم آن یار را . عادت دارد گفتار را.ازترس تفنگ و فیر ساختگی ، میدوید هرطرف ومیتاختی ،رنگ ورخش باختی ، جشن را ترک کردو میپالد غا ر را.
امروز تاریخ نویس شده . نگو که بیگانه را چتلنویس شده . کاکه کاکاه راه میرود که پدرش جنرال بود. خود پوره درهرکمال بود . برنج و گندمش درهرجوال بود . کسی را نه جرئت سوال بود . تاق ویگانه درقیل وقال بود .خوردن آب اش زلال بود . دشمن مسکین وشاه را دلا ل بود درتسبیح سجاده بلال بود . مگرنپرسیدی ازکجا کرد این همه دارائی را . با معاش محال است این کاررائی را . فرزند ش میکند دیده درائی را . عمرش گذشت امروزمیندازد کمسائی را .
ای مردم عاقل . نشوید زدام امروز غافل . درکیمن نشسته همان قاتل . همان خاک است وهمان کاگل. چراخودرا میکنید بسمل. سالها رنج کشیدید به همان پوستک وجِل.سرتان را درگریبا ن کنید . بهر طفل یتیم ومادربیوه گریان کنید . زبی عدالتی وظلم شان فغان کنید . ماسک ها را پاره دشمن را عریان کنید. نفرت انزجاررا فوران کنید . قافلۀ حقیقت را چالان کنید . واقعیت ها را به هرگوش وکنار روان کنید . با غوغا نمیشود کار. گرما نداریم اختیار. زیرفرمان دیگرسر کار. ندهید رای با جبا.ر . نگاه کنید سوی طفل یتیم مادر بیوه وپدردل افگار. هنوزتوهستی اواره و خاک بسر درهربستر ویا دیار. تاجران خون وخاک را بشناسید بیشمار. فریب نخورید با لفاظی چرب ونرم هرگفتار. توهستی گرسنه با شکم چنگ ولی سرشار . غیرت وشهامت تورا نداردهر کسی ویا سردار. بگذار بمیری چون دیگران که خفته اند بی حصار. نباشید غمگین زخانۀ ویرانه ات ویاکسار. ماجفن سرا زیاد داریم . زلوکس پوش و منافق فریاد داریم . عمل دیروزش را به یاد داریم . زحال و گذشته اش اخبار داریم .من نه آ ن خلقی دهاتی هستم ونه آ ن پرچمی اشرافی . نه آن شعله ئی پرخروش ویا اخوانی خانه سوز.همه پاک اند وهمه نا پاک . من چراغ بدست سرگردان راه هستم . ترس وبیم زدیروز وچاه هستم .مارگزیده میترسد زرسمان . تانشویم باری پشیمان . بخاک نبریم این ارمان .بیائید لبیک گوئیم به نال وزجۀ بیوه زنان . به هرگدای شهرو دیار آستان . به صدای خفتۀ گلگون کفنان . بگذار را ه ما باشد فروزان . دشمنا ن ما باشد بی امان . درود وهزار درود به روشن بینان . نفرت به ارتجاع و واپسگرایان . آشتی ناپذیربا اجنت های بیگانگان .
پيامها
6 جون 2009, 00:36, توسط حسین
درود به گردانندگان و خوانندگان سایت کابل پرس? وخصوصا به دوست عزیز، بشیر جان احمدیار . وتشکربس فران از(رپ) زیبا ودلپزیزتان . وعرض اینکه هزاره ، باآنهمه جفاها ی که ازهموطنان عزیزخود دیده است بازهم یکی ازمهربان ترین ملیت های کشوربوده وخواهد بود. www.kushaniartsociety.com
10 جون 2009, 18:10, توسط حمید از تهران
سلام
رپ معرکه ای بود
من عاشق رپ هستم