جریان سیاسی نفاق زده
آری این درد هر روز به دنبالم می آید و تاب و توان وصبر و حوصله مرا می رباید . بو یژه زمانی که بخاطر می آورم در اوج کار و تلاش همگانی این کتله سیاسی تعدادی برخواستند،به درست یا نادرست "طرد اپورتونیسم "را عنوان کردند و دشنه ی را در پیکر این جوانک تازه سربلند کرده با قوت تمام فرو بردند و بعد این رسم ادامه یافت و...
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
یکی از جریان های بزرگ سیاسی دهه دموکراسی در افغانستان جریان شعله جاوید بود که توسط سازمانی بنام سازمان جوانان مترقی(س.ج.م) رهبری میشد .
به استناد یک سند طبع شده مرکز فرهنگی اتحاد شوروی مقیم کابل در سال 1980، این جریان چپ بیش از یکصد هزار عضو سر سپرده در افغانستان داشت و یکی از پر نفوذ ترین جریانات سیاسی روشنفکری در تاریخ افغانستان و بویژه سالهای دهه 1960 میلادی محسوب می گردید . مظاهرات گسترده خیابانی این سازمان در سالهای فعالیت آن دلیل دیگر از رشد و گسترش بی نظیر این جریان پنداشته می شود که بنابر ادعای شاهدان عینی به مراتب بیشترو بهتر از احزاب و سازمانهای دیگر، در زمان فعالیت خود بوده است .
و اما با گذشت زمان این جریان پر نفوذ روشنفکری چرا نتوانست راهی به دهی ببرد؟ و از اوج شهرت و نفوذ به خاکدان بیچاره گی سقوط کند و از صحنه سیاسی نا پدید شود؟
پاسخ به پرسش بالا به کرات توسط صاحب نظران و نظریه پردازان با صلاحیت و متعدد گاهی بمنظور ریشه یابی تجارب جریانات روشنفکری در افغانستان و زمانی هم مغرضانه برای بد نام سازی این سازمان سیاسی داده شده است .
نگارنده این سطور قصد تحقیق و بررسی در مورد اینکه چرا شعله جاوید از اوج شهرت و نفوذ به خاک ذلت نشست را ندارم و با وجودیکه یکی از علاقه مندان مبارزه این جریان پرافتخار تاریخ معاصر خود را می دانم به داوری نمی پردازم و برای خود صلاحیت چنین کاری را هم نمی دهم .
آنچه که مرا رنج می دهد و اندوهی که هر روز به سراغم می شتابد اندوه یاران پراگنده و نفاق زده، اندوه درفش های در خون خفته این نسل از مبارزان چپ در سرزمین بلا کشیده و درد دیده افغانستان است و این درد وقتی تا مغز استخوانم را می سوزاند که هر روز می بینم مشتی دجال خود فروخته به کمک بیگانه ها بر دوش این خلق درمانده سوار می شوند و این مردم محتاج به نان را بیچاره تر از گذشته می سازند . دریغ و درد که بعد از سر بریدن های مبارزین راهگشا و وطنپرست، زنهای باردارکشور نوزاد های بی سر به دنیا آوردند وبازخواستگری هم پیدا نشد تا داد این مردم در مانده ستاند!؟
آری این درد هر روز به دنبالم می آید و تاب و توان وصبر و حوصله مرا می رباید . بو یژه زمانی که بخاطر می آورم در اوج کار و تلاش همگانی این کتله سیاسی تعدادی برخواستند،به درست یا نادرست "طرد اپورتونیسم "را عنوان کردند و دشنه ی را در پیکر این جوانک تازه سربلند کرده با قوت تمام فرو بردند و بعد این رسم ادامه یافت و برعلاوه خنجر های خودی، تیغ و تبر از آنسوی مرزها که گاهی از خورجین به ظاهر سرخ همسایه بزرگ شمالی ما و زمانی از آستین سیاه همسایه جنوبی ما به همکاری سردارسیاه کاران جهان بیرون میشد و پیوسته بر فرق این جریان نو بنیاد با بی رحمی تمام حواله میگردید تا از صحنه خارج شود و دیگرسر بلند نکند .
درست است که بیگانه اگر می شکست وظیفه خود را انجام میداد ،از دوست بپرسید که چرا او شکست؟!
"با طرد اپورتونیسم .... " عنوان نخستین طرح انشعابی در سازمان جوانان مترقی بود که مبتکرین آن صف آرایی جدا گانه را سازمان دادند و تشکیلات دیگری را بنیاد کردند و بعد از گروه انقلابی خلقهای افغانستان (این گروه بعدا خود را سازمان رهایی نامید) دیری نگذشت که سازمانهای دیگری چون سازمان رهایی بخش خلقهای افغانستان(سرخا)،ارگان تدارک برای ایجاد حزب کمونیست افغانستان (این گروه هم بنام نشریه شان اخگر در افغانستان شناخته شده است) ، سازمان آزادی بخش مردم افغانستان(ساما)،سازمان پیکاربرای نجات مردم افغانستان و چند گروه و دسته دیگر اعلام موجودیت نمودند و هرکدام باز بنوبت به دسته ها و گروه های خورد و بزرگ دیگری تبدیل شدند بگونه نمونه از بدنه ساما گروه دیگری بنام ساوا جدا شد که رهبران آن شخصیت های دانشمند و استادان تحصیلات عالی کشور چون بشیر بهمن استاد حقوق پوهنتون کابل استاد لطیف محمودی و استاد مسجدی استادان پوهنتون تخنیک افغانستان که از طرف رژیم کارمل در محبس پلچرخی کابل با جمع دیگری از همرزمان شان تیر باران گردیدند.
و یا از سازمان پیکار گروه دیگری با نوشتن طرحی زیر عنوان "دو گرایش در مبارزه طبقاتی" بنام سازمان آزادی گارگر جدا شد و بعد از دستگیری عمومی سازمان پیکار در سال 1360جناح انشعابی پیکار، پیشنهادی برای دولت کرد و در پیوند با این پیشنهادکه در زندان ترتیب داده شده بود رهبران پیکار بجای اعدام هر کدام بیست سال حبس گردیدند.
پر واضح است که هر پدیده، گذشته ، حال و آینده دارد جنبش های ترقیخواه و آزادیبخش در کشور ما از جنبش اول مشروطیت تا امروز سر نوشت های خونین داشته که آغاز گران راه پیشرفت و سعادت مردم ما چون واصف قندهاری ،عثمان خان پروانی،محمد شاه خان غوربندی و دیگران به توپ پرانده شدند و در دوران ما هزاران مبارزراه نجات مردم چون اکرم یاری ، مجید کلکانی ، رسول جرات،نادر علی پویا،رستاخیز،لهیب و دیگران تیر باران گردیدند .
امروز بدون جمعبندی تجارب گذشته و تعمیم ان ، تدوین برنامه عمل و راهگشایی بسوی آینده دشوار است کسانیکه می خواهند مردم شانرا نجات دهند اگر اسلاف خود را نشناسند و از عملکرد درست و نادرست آنها الهام و پند نگیرند بدون شک که در مسیرت کار و مبارزه نمی توانند استوار گام بردارند.
تکرار اشتباهات گذشته کار مبارزان هوشیار نیست باید از هراشتباه و هر تجربه آموخته شود و برای پیشرفت در آینده از آن استفاده گردد.
سنباد
پيامها
22 جون 2009, 17:40, توسط جلال ابادی
به همه سلام !
به محترم سنباد ! سلام تقدیم است، در مورد اینکه این جریان مردمی چرا نتوانست قدرت سیاسی را در کشور بدست گیرد عوامل گوناگون در بر دارد که شما نیز یاد اوری نموده اید از یک طرف کشورهای همسایه،شوروی سابق و از طرف دیگر کشورهای منطقه از جمله عربستان در کشتار و ترور ناجوانمردانه این مبارزین مردمی دست داشتند و از طرف دیگر نوکران داخلی این کشورها از جمله گروه پرچم ،گروه خلق، باند حکمتیار،باند ربانی، باند احمدشاه مسعود و گروه های اخوانی در ضدیت به این جریان سالم و مردمی قرار گرفتند و در نتجیه این جریان ناگزیر شد تا در شرایط کاملاً مخفی الی اکنون بسر برد، لیکن باید گفت که این جریان و ورثه شهدا در کل افغانستان وجود داشته و مبارزه مردمی در جریان است و باساس فرموده علمی تان باید از گذشته اموخت!
امید در اینده در این رابطه شما و دیگر دوستان برای جوانان و روشنفکران مقالات به رشته تحریر در اورید!
و یگانه راه نجات کشور از این وضع در تشکل این جریان نهفته است
جلال ابادی
23 جون 2009, 15:24, توسط ناشر
نفاق از ویژگی های تمامی جریانات سیاسی افغانستان حداقل در طی سه دهه اخیر بوده است. اخوانی ها، طالبان، مزدوران روس، شعلهایها و ... همه این مشخصه را در خود داشته اند.
اما در این میان جریانی که دستش به خون مردم آغشته نشد و خاین و وطنفروش نشدند شعلهایها اند. این جریان مبارزان نام آور و وطنپرستی را به جامعه تقدیم کرد که آنچنان هرکدام دشمنان خلقی و پرچمی و اخوانی ها را به وحشت انداختند که به صورت بیرحمانه و بزدلانه یکی پی دیگری این انسانهای ارجمند را به قتل رسانیدند. از این میان بودند اکرم یاری، محمودی، داکتر فیض احمد، سیدال سخندان، مجید کلکانی، عصمت قندهاری و ....
23 جون 2009, 02:25, توسط آتش دوست
درین شکی نیست که این جریان افراد با وجدان و دلیر و وطنپرست زیاد داشت و اکثر شان با غرور در مقابل روس و امریکا و حتی چین مبارزه میکردند و بیگانه پرست نبودند دانش شان هم نسبت به دیگران زیاد بود اما در رهبری آن بسیار خرده بورژوازی جای گرفته بود که نفر دوم شدن را قبول نمی کردند و خود خواهی های شان تا امروز باعث شکست شان شده است و اما فراموش نکنیم که ابعاد خارجی شرایط تاریخی دسایس سازمانهای جاسوسی عوامل دیگر اند که اگر بدان پرداخته شود مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد
17 جولای 2009, 07:45, توسط آصف سرپلی
سلام آشنا جان ! مه ره فقط ای نامک تان بطرف خود جلب کده حیران و سرگردان ساخت . مه گوفتوم بیا از خودکیش پوسان بکونوم که چه چیز بایس شود تا ای رقم نام خطر ناک ره بخود انتخاب بکونین ؟ یا ایکه اصلن آتش ده نظریتان کدام گل و یا مولی مالوم شود چه بلا . اگه آزرده نشوین مه یک مشوره میتوم . بیاین یک نخ گوگردکه روشن کده تا سوختنی امو نخکیش زیری بینی تان بگیرین . اگه تاقت کده تانیستین باز ده مه احوال بتین که مه نامیتانه آتیش فشان دوست بانوم . خدا بکونه از گپای ای سرپلی دیوانه قارکیتان نبیایه و نگوین که توره چی . و یا اگه تخلص خوبیش بری خود یافته نتانیستین یا از مه پوسان بکونین یا از آقای قبرستانی . (مزاری) تشکر ازی که سریم قار نشودین .
23 جون 2009, 03:19, توسط صمدی
من در یکی ازکتاب های که بالای تروتسکیست های ایران نقد شده بود این اقرار را ازیکی ازرهبران تروتسکیست ها خواندم میگفت ما تروتسکیست های ایران که وفادار به کمیترن جهارم بودیم فکر میکردیم که اشتباهات ما باعث بروز شکست حزب ماشده ،نه خیر این اشتباه ماایرانی نبوده بلکه اشتباه در اندیشه تروتسکیست ها وکمینترن چهارم می باشد که باعث شکست ما نیزشده است.
درقسمت شعله جاوید باید گفت که اشتباه درخود مائویزم بوده که باشرایط افغانستان هیچ سازگاری نداشته است حتی امروز نیز درچین از جاذبیت سابق برخوردار نیست وباعث شکست وحتی گریز مردم ازایشان شده است.توصیه من به شعله یی ها این است تا تغیر دراندیشه وایدلوژی خویش آورده از شعار های انقلابی کهنه دست بشویند ازفرصت های دست داشته به آبادانی کشور خویش استفاده نمایند.
15 جولای 2009, 13:24
در پاسخ آقای صمدی اینقدر میگویم که تنها گناه از ماویزم نبود . گناه از ایدولوژی مارکسیزم لنینیزم بود و خامی کارگزاران آن از هر طیفی که بودند .من در شرافت رهبران و شرافت رهروان این جنبش ، شکی ندارم .این سوال اکنون مطرح است که گیرم این جنبش پیروز میشد آیا عملش بهتر از پرچمیها و خلقیها میبود ؟ نه و هرگز نه .شاید آنان تند تر از دیگران عمل میکردند . چون بنای ایدولوژیک آنها بر دکتاتوری پرولتاریا و خیالات جامعه بدون طبقات شکل گرفته بود و چون خام بودند . من واقعا از دست رفتن بزرگان و گلهای سر سبد جامعه چون اکرم یاری صادق یاری ، محمودیها بهمنها ، دهاتیها، جرات ها ، رستاخیزها ،سیدالها ، عصمتها، سرمدها لهیبها و مجیدها و..... را یک فاجعه ملی میدانم که قاتلان آنها چون امینها گلبدینها ، کارملها ، نجیب الله ها سروریها و .... در یک کلام دستپرودگان شوروی و پاکستان وغیره باید پاسخ بدهند . زیرا اینها هیچگاه دست به جنایت نزده بودند . میشود گفت جنایت را میتوان با جنایت پاسخ داد ولی اینها جنایتی مرتکب نشده بودند .این جوانان باغیرت مردم گناهی جز افتادن در راه برگشت ناپذیر آن ایدولوژی که امر.زه به افسانه پوچ تبدیل گشته ، نداشتند . از دید خود فروخته گان بیگانه پرست اینها صرفا « مخالف » بودند و ثجاوز را نپذیرفته بودند . من به پاکی هر کدام اینها سوگند میخورم . اینها کشتگان جبر تاریخ استند و کشتگان سرنوشت خود شان بی هیچگونه گناهی . درود بر روان پاک آنها . ش.عقیل
23 جون 2009, 14:32
با احترام فروان در مقابل تمام شهدای راه آزادی و عدالت، و بصورت مشخص در مقابل پیشکسوتان این داعیه، سوالم از آنهای که به به خون این شهیدان،امروز تجارت سیاسی نموده وانجوهای سیاسی را در دفاع از نام و نشان آنها باز نموده اینست که: آیا شرایط امروز وطن و مردم خرابتر و رنج دهنده تر نسبت به دوران آنهای که سر خودرا به کف دست گرفتند؛ نیست؟ آیا امروز جنایتکاران بین المللی بنام دموکراسی و آزادی کشور مارا اشغال ننموده است و هر روز ده ها صغیر و کبیر مظلوم، بیچاره و بیدفاع را به قتل نمی رسانند، آیا کشور ما به پولیگون آزمایش سلاح های گوناگون مبدل نشده است؟ اگر چنین است، پس این مدعیان راه و رسم سیدال ها، مجید ها، پویا ها، سرمد ها، فیض ها و ده و صد ها و هزاران دیگر، چه گامهای عملی را در راه تحقق آرمان های آنها برداشته اند، آیا میشود بوسه به پیغام فرستاد؟ آیاصرف با نوشتن مقالات در وصف راه و رسم آنها و یا افسانه نویسی تحت عنوان خاطرات زندان، درد وطن و مردم در مان پذیر است؟ آیا در عقب تمام این اشک ریختاندن هااغوا و فریب مردم و بهره گیری فردی و قهرمان سازی خود چیزی دیگری وجود دارد. آیا در شرایط گرم و نرم اروپا و امریکامیتوان داد از ادامه راه آنها زد؟ و ده ها سوال دیگر؟ که باید با اقدامات عملی جواب آنرا داد و نه ده غندی خیر نشستن و گزافه گویی کردن.
پیروز باد راه و رسم آزده گان و مبارزین راه حق و عدالت. شمس محب
24 جون 2009, 07:18
بهنوش
به باورمن مبارزات روشنگری تحت هرعنوان در افغانستان تا زمانی پیروزی خود را در پی ندارد, تااینکه در جامعه تحلیل وروش های مبارزات خویش را بصورت پراگماتیک ورئالستیک عیار نسازیم. چون جامعه افغانستان همانند بسیاری از جوامع جهان سوم برمبنای فرمالسیم توهم جوی،مجادلات ساختگی،ارزش مقدس مآبانه و معامله گرای ستوار است. در چنین جامعه نیاز ما محور مبارزات تنها برمحور ارزش های ایدئولوژیک خلاصه نسازیم. بلکه ما برتغیرات کیفی وبنیادی در عرصه فرهنگ،اجتماع،سیاست واقتصاد متمرکز سازیم. وبسیاری پدیده ها را باید بصورت دراماتیک درک کنیم تا باشد؛روند مبارزات جایگاه مستحکم را در درون توده ها ایجاد نماید. در اخیر برای دوستان باید بگویم،مبازرات جریانات چب در افغانستان ناکام نبوده،بلکه موفقیت های چشم گیر داشته است وما نباید در مبارزه احساس ناامید نمایم. چنان برتولت برشت می گوید روزگاری ما جنین است؛اگر کار ابرانسانانه انجام ندهیم.معدودیم. دشمنان ما همیشه منتظر تا ما خسته شویم. در نبرد سربازان خسته تر اند. شکست خورده گان صحنه نبرده اند.
25 جون 2009, 02:23, توسط وطنیار
من فکر میکنم که این مردم تضاد عمده و غیر عمده را نشناختند تضاد بین ساما و پیکار و یا کدام گروه دیگر روشنفکری در مقطع مبارزاتی این وطنپرستان تضاد عمده نبود که اینها آنرا عمده گرفته بودند و بجای مبارزه با امپریالیست ها و نوکران شان و وطنفروشان وابسته به شرق و غرب ، بیشتر با یکدیگر مبارزه کردند کار اصلی را فراموش نمودند به کار فرعی پرداختند و این سبب شد تا دشمنان شان به کمک بادران خود این مبارزین را پارچه پارچه کرده هر پارچه را جداگانه نابود سازند
از سرنوشت این مردم یک درس عبرت باید گرفته شود هر کس که گروه روشنفکری می سازد و کسی که در آن گروه بی اتفاقی در زیر هر نام و عنوان اگر می اندازد آن فرد عمال دشمن است
16 جولای 2009, 07:57, توسط چوپان
اقای سند باد نامرعی- شعله جاوید هرگز هرگز و هرگز در افغانستان جای پای نخواهد داشت و ظهور دوباره ان با مخالفت شدیدتر روبرو خواهد شد چرا با حرف های مفت وقت خود و دیگران را ضایع میکنید ومهم تر اینکه چرا از گذشته— خود تان پند نمی گیرید و در طرز فکر تان تجدید نظر نمی کنید که در افغانستان فرصت برای افکار کمونیستی و ضد الهی نیست.
17 جولای 2009, 08:10, توسط آصف سرپلی
چوپان جان بچی کاکا - یک گپ زدی و پخته زدی . بلکه قلبکی گپ زدی . مه میگوم چشمیته صدقه بان که دلکی اینا از مزار گریفته تا جلال آبادیش بسوزه . شعله جاوید یانی که دوزخ دیگه . آدمی هوشیار نه ای نام ره قبول میکونه و نه ام نام گذاریشه و نه ام ده درونیش میسوخته گی هایشه . ده ای لودا بگوین که امیتو درون درون بسوزین شعلیتانه بیرون نکشین که اولاد های خودتان ده درونیش خات سوخت . مثلی که آرمان هایشان سوخت و میسوزه . از گپای مه دیقان و ای چوپان قار نشوین شعله کار و مقصدیش سوختاندن است . بلی برداشتی روشنی ازو نکونین که میسوزین .
20 جولای 2009, 09:55, توسط وطندوست
آصف جان سرپلی بعد از سلام خدمت شما احترامانه نگاشته میشود که شما کوچک تر از آن هستید که مفهوم حرفهای این مقال را درک کنید شما که در زیر ساطور اخوان الشیاطین عادت نموده اید تا دختران سرپل را قوماندان پاینده و پسرش بزور از راه مکتب برای تجاوز ببرد بروید و مظاهر تان را بکنید که بچه وکیل پاینده رها شود و در پی خانه شما و همسایه دیگر تان باز بیاید .
شما با این طرز نگارش خامی و نادانی تانرا به اثبات رساندید