مطبوعات افغانستان درچنگ شهوت سالاران
نويسنده: ميرويس جلالزی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
بعد از فروپاشی نظام طالبان و روی کار آمدن اداره موقت ، به قوت جنگنده های ( بی – 52)" امریکا" در افغانستان" ، مفکوره دیموکراسی ( مردم سالاری) در اذهان شمار ی از افغانها تولد گردید."
در این زمان مطبوعات و جریان رسانه یی کشور ما که بیش از سه دهه تحت فشار شدید جنگ سالاران و کمونستان وقت قرار گرفته بود ، اندک اندک سر از بستر مریضی بلند نمود .
در زمان طالبان رادیو تنها رسانه ای بود که در "افغانستان" وجود داشت ، آن هم تنها رادیوی شریعت، رادیو دولتی امارت اسلامی طالبان.
این رادیو عمدتا خبرهای داخلی را پخش می کرد که اکثر خبرهای جنگ بود. همیشه هم از پیشروی طالبان و شکست نیروهای رقیب خبر می داد و یا از فرامین رسمی ملا "محمد عمر" رهبر طالبان که از او به عنوان امیرالمومین یاد می شد.
مثلاَ یک بار" امیرالمومین" به همۀ هندوهای "افغانستان" فرمان داده بود برای اینکه از مسلمانان تفکیک شوند، باید یک نشان زرد رنگ در لباس شان داشته باشند ، و زمانی هم از طریق همین رادیو خبر به طالبان خوش و به دیگران خراب تخریب بودا های بامیان را منتشر نمودند.
سرود های رزمی بدون موزیک و پاسخ به سوالات شرعی هم از دیگر برنامه های رادیو شریعت بود، این رادیو در اکثر مناطق افغانستان" قابل شندیدن بود.
"
نیروهای خارجی و کشورهای عمده کمک کننده مانند "ایالات متحده امریکا" و" انگلستان" به منظور سرکوبی ظاهری طالبان در اواخر سال 2001 میلادی بر علاوه جنگ گرم به جنگ سرد یا جنگ فکری نیز نیاز داشتند و این جنگ فقط و فقط از راه ایجاد رادیو های شخصی آنان ممکن بود و بس .
به زودترین فرصت ، ملیون ها دالر به منظور ایجاد استیشن های تلویزیونی و رادیویی به مصرف رسید.
آین دو گروه از مردم ، در اولین اقدام دست به ایجاد و بعداً به تقویه رسانه های دست نشانده خود زدند .
صدها هزار دالر امریکایی مانند بخش های دیگری بازسازی افغانستان ، در بخش حمایت از مطبوعات و رسانه ها دراین کشور به محضر مصرف گذاشته شد .
با گذشت اندک زمان بخش از این پول های به منظور تربیه ژورنالسان ، روزنامه نگاران و فلم برداران به مصرف رسید .
در این راستا استادان کم تجربه و فرسوده خارجی استخدام شدند ، و بر علاوه معاش های گزاف برایشان اطاق های مفشن و زیبا به همرای موتر های مادل سال به کرایه گرفته شد .
این مردان و خانم ها که به گفته خود استاد بودند ، بدون اینکه کشورهای کمک کننده اسناد مسلکی آنان را ملاحظه نمایند وارد" افغانستان" بیمار شدند .
آنها کسانی بودند که در کشورشان لیاقت شستشوی ظروف در هوتل ها و یا جاروب نمودن موه ها در صالون های اصلاح مو را نیز نداشتند اما در کشور ما به حیث شخصیت ها ظهور نمودند.
در حقیقت آنان آدم فریبان و دزدان ماهر بین المللی دوست کشور ما بودند که در قدم نخست دست به غارت پول کمک های غربی زدند و بر علاوه جنایت بزرگ دیگر را نیز مرتکب شدند.
تهداب دزدی کسه ی مطبوعات" افغانستان" را همان ها گذاشتند .
فلم جنایت آغاز می شود .
با گذشت اندک زمان ، 8 الی 10 چینل تلویزیونی حد اقل 50 رادیو ستیشن محلی ، ملی و بین المللی در کنار صدها رسانه چاپی نیز از بقایایی این پول یک پی دیگر ایجاد میشوند .
اکثراً این چینل ها و رادیو ها در قدم نخست ارتباط نزدیک به خارجی ها داشته و موسسین آنان نیز همین دزدان غربی و امریکایی بودند .
اما حالا سال 2007 است .
همین اکنون بیش از 50 رادیو خصوصی ، دها تلویزیون ، و صدها رونامه و مجله در سرتاسر افغانستان به نشرات مصروف هستند.
به نظر می رسد میزان شنونده های رادیو در شهرها کاهش یافته است و دارد از این هم کاهش یابد، در شهرها عمدتا مردم تلویزیون های محلی، یا از طریق ماهواره تلویزیون های کشور های همسایه، ایران ، ازبکستان، تاجکستان ، پاکستان وهند را می بینند و حتي مردم هزاره جات نیز حالا "تولسی" و "پرینا را میشناسند .
رادیوهای محلی که به مسائل و مشکلات روزمره مردم می پردازند و آهنگهای درخواستی پخش می کنند و برنامه های تفریحی و آگهی های تجارتی دارند، از محبوبیت برخوردارند اما به اندازه تلویزیون های خصوصی نه .
این را یک پیش رفت در ارثه مطبوعات در" افغانستان "میتوان شمرد اما پیشرفت که روز به روز با شکست روبرو میشود .
خلاقیت هر عمل ظرورت به ادامه دارد اما ادامه نشرات اکثر روزنامه ها ، رادیو ها و تلویزیون ها حالا در شک است و از سرحد شک و شهبه نیز بیرون شده است .
از شدت و کیفیت برنامه ها و اخبار کاسته شده است .
اکثر رسانه ها و رادیو های محلی و ملی در روز های اول تولد تحت قیادت مستقیم خارجیان در" افغانستان" قرار داشتند، اما این ماموریت با گذشت زمان اندکی به افغانها سپرده شد .
افغان ها هم به خوبی و خوشی مسولیت این رسانه ها را در کشور به عهده گرفتند اما بدون اینکه به رسالت و آینده رسانه خود بنگرند ، خبرنگار استخدام نمودند ، منازل قیمتی و مفشن به کرایه گرفتند و موتر های لوکس مادل روز را نیز از همین پول های کشورهای کمک کننده به کرایه گرفتند .
این مطبوعات مردان افغان به گمان خود شان ، با گذشت روز تا روز دیگر اندک اندک خون خوار و خون خوار تر گردیده و چشم به کمک های ثابت دوختند که به منظور بقایی رسانه مروبط شان از طرف ادارت مشخص چون اداره انکشافی ایالات متحده امریکا ، اتحادیه اروپاه و امسال آن پرداخته میشد .
این مدیران خون خوار سالار بر علاوه سرقت و حیف و میل پول ها ، آینبار تلاش به خرچ دادند تا از صلاحیت وظیفوی خود برای فرو نشاندن غرایظ شهوانی خود نیز کار بگیرند که با گذشت نه چندان زمانی همینطور هم شد.
در اکثر دوایر رسانه ی دیوار ها بی زبان و کارمندان سانسور شده گواه چنین اعمال هستند .
آنان به چشم سر دیده اند که مدیران آنان از سمت های خود چگونه استفاده سو نموده اند ....و کارمندان طبقه .... را ......کرده اند .
این آمرین بی سواد که خود حتی اسناد فراغت از مکاتب را ندارند و نمیتوانند چند جمله به گرامر استوار بنویسند ، با انجام هر آن چه خواستند مانع پیشرفت کارمندان عادی ادارت شدند و آنان را تا حد توان سرکوب و سانسور نمودند .
سانسور شده گان ( فقیر مردان و زنان ژورنالیست) از بیم اینکه مبادا روز از وظیفه اخراج شوند ، در چوکات سانسور محصور مانده و تا امروز بدون خلاقیت ، پیشرفت و ترقی مانند اسپ های گادی به یک استقامت در حرکت اند .
اما آنان مقصر نیستند .
مقصر همان خارجی های هستند ، که خود دزدی کردند و دزدان بی سواد تر از خود را به مطبوعات" افغانستان" به تحفه گذاشتند.
مدیران اکثر رسانه های پایتخت به اجرای جرایم نه بخشودنی و نه فراموش شدنی متهم اند و ظرورت است تا برای آنان دادگاه مشخص تشکیل شده و در مقابل پاسخ های زیر دستانشان محاکمه علنی شوند .
غارت پول ها ، توهین و اذیت کارمندان ، ممانعت در زمینه رشد مسلکی آنان و حتی تجاوز بالای ناموس کارمندان جرایم است که مدیران در آن دست دارند .
این اعمال اکثراً در پایتخت صورت گرفته نه اینکه در مراکز رادیو های محلی در ولایات ، اما در آنجا چیزی دیگری میگذرد .
جنگ سالاران محلی امروز اکثراً رادیو ها را تحت پوشش قرار داده اند و مدیران رادیو ها را بار ها تهدید نمودند تا از اخبار ضد جنایات آنان چشم پوشی نموده و این اصل توازن ژورنالیزم را پاه مال نمایند .
جنگ سالاران با قوت گرفتن حملات طالبان درمحلات تحت نفوذ شان بدون اینکه از قانون رسانه ها پیروی نمایند هر آن چه میخواهند به زور تفنگ درمحلات نشر مینمایند .
آنان با بسیار جرت و شجاعت قانون را پاه مال نموده و بار دیگر به اعمال ده 90 خود پرداخته اند .
جنگ سالاران محلی ظرف دو سال اخیر چندین رادیو ستیشن را در نقاط مختلف افغانستان به آتش کشیدند ،
خبرنگاران را در موارد تا حد لت و کوب نموده اند که دیگر دست از فعالیت خبرنگاری بر داشته و مصروف مشاغل دیگر شدند.
حالا مردم پایتخت که شنونده های ستیشن های مختلف رادیوی هستند ، میگویند :در مقایسه به نشرات رادیوهای بی بی سی و صدای آمریکا رادیو های محلی حالا در وضیعت اعتبار خوبی قرار دارند .
رادیوی چون آرمان ، کلید ، آریانا و وطندار در "کابل" در مقایسه با رادیو های معروف یاده شده بی بی سی و صدای امریکا که فرا تر از مرز های" افغانستان" نشرات دارند حالا بیشتر مورد پسند شهروندان" کابل" قرار دارد .
آنان نه میدانند که این رادیو ها اکثرا تقلید از نشرات رادیو های خارجی هستند ، نه از خلاقیت مدیران بی سواى آنان .
شنونده ها از واقیعت پشت پرده و کار های که در داخل ادارت این رادیو ها در تاریکی شب میگزرد خبری ندارد اگر خبر شوند هرگز به نشرات آنان گوش نخواهند داد .
توضيح کابل پرس?: کابل پرس در ويرايش اين نوشته هيچ نقشی نداشته و نقطه چين ها در برخی از قسمت های متن، بوسيله ی نويسنده صورت گرفته است.
پيامها
2 جولای 2007, 04:37, توسط ذبيح الله ناصري از انگلستان
صرف نظر از مسايل اخلاقي و غير اخلاقي كه نويسنده (ميرويس جلالزی) به آن پرداخته است اقلا در يك مورد ايشان خواسته اند تا مليت صادق و زحمت كش هزاره را كه نه تنها هيچ كم و كاستي از بقيه اقوام ندارد بلكه در بسياري موارد خوبي هاي بيشتري را ميتوان در اعمال آنها يافت تحقير كنند. ايشان مينويسند كه (... حتي مردم هزاره جات نيز برنامه هاي تلويزيوني را تماشا ميكنند...). به نظر من اين حرف بسيار وقيحانه و خجالت آور است...!!!
2 جولای 2007, 05:03
به نظر بنده هم استفاده کلمه "حتی" در پهلوی هزاره ها توهین آمیز است. لطفاً نویسنده ای نقیصه را تصحیح نمایند.
2 جولای 2007, 14:42, توسط دشمن فاشیسم
بلی!
منهم متوجه شدم که نویسنده بصورت اگاهانه یا نا اگاهانه قوم هزاره را مورد تحقیر قرار داده است . باید در بکار برد واژه ها دقت کافی بخرچ داد . همچنان از نویسنده ی محترم میخواهم که پس ازاین ضرورت را "ظرورت" ننویسند و همیشه نوشته ی خودر ا باز خوانی کنند .
5 جولای 2007, 05:01
فاروق وردک و قانونی: ائتلاف ناکام برای سرنگونی کرزی
ناصر پويا
04.07.07
فاروق وردک که چهار پست کلیدی دولت را در اختیار خود دارد روز سه شنبه نوشته شدن مطلبی را که احتمالاً ضد آقای کرزی بوده است در نشریه جرگه امن منطقوی تأیید نمود و گفت:
"مقاله که درمجله ی جرگه امن منطقه چاپ شده است از کتابى به نام "جنگ وجهانى شدن" توسط يک ايرانى بنام پويا جعفرى ترجمه شده و در محتواى آن صحبت هایی درمورد رئيس جمهور کشور هم صورت گرفته است، هيچ نوع ربطى با مجله جرگه امن ندارد و نبايد نشر ميشد." اما آقای وردک نگفت این صحبت ها درمورد رئیس جمهور چه بوده است.
"جنگ و جهانی شدن" کتابی است از یک نویسنده مشهور امریکایی به نام مایکل چوسودوسکی (Michael Chossudovsky) که در سال 2002 در ایالات متحده امریکا از طرف مرکز تحقیقاتی جهانی شدن به چاپ رسیده است. علاوه بر آن آقای چوسودوسکی صدها مقاله نیز دارد که مطلب نوشته شده آقای ننگ باید از یکی از این مقالات یا از کتاب جنگ و جهانی شدن اقتباس شده باشد.
یک قسمت از نوشته های آقای چوسودوسکی که توسط آصف ننگ و وحید عمر ظاهراً اشتباهاً به چاپ رسیده است چنین است:
"رسانه ها در حالیکه تلاشهای وطن پرستانه کرزی را برجسته می نمایند از ابراز این مسئله که کرزی با طالبان همکاری کرده است باز می مانند. او[کرزی] همچنین جزء لست معاش بگیران کمپنی بزرگ نفتی امریکایی بوده است. در حقیقت، از اواسط دهه 1990 کرزی به عنوان مشاور و دلال کمپنی امریکایی یونوکال برای مذاکره با طالبان کار کرده بود. روزنامه سعودی الوطن می نویسد: کرزی از اواسط دهه ی 1980 یک مامور مخفی سازمان استخباراتی امریکا CIA بوده است. او در انتقال کمکهای این سازمان به طالبان که در سال 1994 قدرت را گرفتند کمک می کرد. امریکایی ها به طور مخفیانه و بوسیله پاکستانی ها ]عمدتاً سازمان آی اس آی [ طالبان را در بدست آوردن قدرت کمک کرده بودند."
سوال این است که آیا چنین مطالبی می تواند اشتباها از یک کتاب انتخاب، اخذ و به چاپ برسد یا بخشی از یک توطئه ی کلان علیه رئیس جمهور است؟ آیا رئیس جمهور صرفاً به خاطر چاپ یک چیز جزئی و یا حتی چاپ کاریکاتور خود سخنگوی آقای وردک را به زندان می انداخت یا اینکه مسئله واقعاً بسیار عمده تر از این حرفهاست؟ آیا حتی جاسوسی می تواند دلیل به زندان افکندن آصف ننگ شده باشد؟ آقای کرزی به خوبی می داند که چه کسانی در درون دولتش به کار شریف جاسوسی مصروف هستند. اما این اولین باری است که رئیس جمهور فرمان باز داشت کسی را به اتهام جاسوسی صادر می نماید.
دو احتمال در این مورد وجود دارد:
نشریه آقای آصف ننگ اخیراً به صورت منظم علیه برخی از چهره های نزدیک به کرزی می نوشت. و مطمئن بود که این نوشته ها به آقای کرزی نمی رسد. چاپ این مقاله که قطعاً براندازانه است ممکن است عامدانه و در ادامه تلاشهای سیستماتیک قبلی و با این اطمینان که کرزی از آن بی خبر خواهد ماند صورت گرفته باشد. که از بخت بد آقای ننگ کرزی متوجه می شود و او را روانه زندان می نماید.
این مقاله ممکن است برای چاپ مخفیانه در یک نشریه دیگر ضد کرزی آماده شده باشد. اما اشتباهاً از مسیر خود به سمت نشریه مورد نظر منحرف و در نشریه جرگه امن به چاپ رسیده باشد.
اما کسانی که با کار نشراتی آشنا هستند خوب می دانند که یک مقاله قبل از چاپ چه مراحلی را طی می نماید و چندین بار از زیر نظر چندین نفر می گذرد. امکان اشتباه در چاپ مقاله غیر ممکن نیست اما بسیار اندک است.
واقعیت این است که آقای فاروق وردک بر اساس یک ائتلاف پنهان با یونس قانونی طرح بر اندازی آقای کرزی را از مدت ها به این سو برنامه ریزی نموده بود. بر اساس این طرح فاروق وردک و یونس قانونی نمایندگان حزب اسلامی و جمعیت اسلامی قدرت را بین خود تقسیم می نمودند. این طرح در هماهنگی کامل با پاکستان، ایران و روسیه به اجرا در می آمد. و سهم طرفین و همکاران خارجی شان از قدرت از قبل مشخص و معلوم بود. چاپ این مقاله یک قسمت از تلاشهای این تیم برای تضعیف کرزی و مجبور نمودن او برای پذیرش شرایطی بود که سرانجام به تضعیف خود کرزی و در نهایت افزایش قدرت فاروق وردک و یونس قانونی منتهی می شد. انجام این پروژه به همکاری بسیار قوی کشورهای همسایه به اضافه روسیه نیاز داشت. به همین دلیل یونس قانونی از فرصت استفاده نمود و در سفر خود به روسیه در خلال صحبت های خصوصی خود با رئیس شورای امنیت روسیه در یک قایق تفریحی داخل دریای مسکو این مسئله را نیز مطرح نمود و روسها را متقاعد ساخت تا او را در این پروژه کمک نمایند. در این طرح یونس قانونی مسوولیت قانع ساختن روسیه و ایران و فاروق وردک مسوولیت قانع ساختن پاکستان را به عهده گرفته بود. آقای قانونی ماموریت خود را بدون مشکل جدی انجام داد اما مامورین آقای وردک یعنی آصف ننگ و وحید عمر که وظیفه تنظیم مسئله را با جانب پاکستان داشتند نتوانستند وظیفه خود را بدرستی انجام دهند. آنها سندی را که در ازای تحویل دهی گزارشات محرمانه شورای وزیران به جاسوسان پاکستانی از جانب پاکستان بدست آورده بودند در جای نامناسب چاپ نمودند و بدین ترتیب کار خود را برای آینده بسیار دشوار ساختند. رئیس جمهور متوجه یک قسمت از خیانت آنها شد و خود شخصاً امر دستگیری آنها را صادرنمود. نه به خاطر یک مقاله معمولی بلکه به اتهام رابطه با پاکستان و احتمالاً براندازی حکومت آقای کرزی.
بر اساس طرح مشترک یونس قانونی و فاروق وردک همکاری های جانبین باید در تمام ابعاد شروع می شد. آقای فاروق وردک از طرح استیضاح سپنتا وزیر خارجه و فرد نزدیک و معتمد کرزی حمایت نمود تا بدین وسیله هم متحد جدید خود را راضی نماید و هم اطراف کرزی را کاملاً محاصره نماید و او را در اختیار کامل خود در آورد تا در زمان مناسب بتواند کرزی را به سادگی حذف نماید. در مقابل آقای قانونی از طرح استیضاح وزیر اطلاعات و فرهنگ، کریم خرم، که نامش تا آخرین لحظه جزء لست استیضاح شوندگان بود گذشت و او را از خشم نمایندگان نجات داد. از آن لحظه همکاری های بین طرفین شکل همه جانبه را به خود گرفت. تلویزیون ملی به تبلیغات به نفع یونس قانونی و جبهه ی ملی پرداخت. تمام کنفرانس های مطبوعاتی آقای قانونی کامل و بدون کم و کاست از تلویزیون ملی پخش شد. در حالی که سایر تلویزیون ها فقط قسمت های عمده این کنفرانس های مطبوعاتی را پخش می نمودند. پخش برنامه یک ساعته تلویزیون ملی تحت عنوان "کاظمی در یک روز" یکی از عمده ترین تبلیغات تلویزیونی برای جبهه ی ملی بود. در این برنامه آقای کاظمی از صبح که از خواب بیدار می شود توسط کمره تلویزیون ملی تعقیب می شود و در آخر هم مثل یک رهبر بزرگ ملی به سوالات مردم که از قبل توسط کارمندان آقای خرم ضبط شده بود پاسخ می گوید. چنین برنامه ای هرگز برای کرزی در این سطح تبلیغاتی ساخته نشده است.
اما اشتباه آقای ننگ ظاهراً کار ائتلاف یونس قانونی و فاروق وردک را بسیار دشوار ساخته است. چرا که رئیس جمهور متوجه خطر شده است و به احتمال قوی در مورد فاروق وردک تصمیم مقتضی را اتخاذ خواهد نمود. قراین نشان می دهد که در طی چند ماه اخیر آقای فاروق وردک شدیداً موقعیت خود را در نزد رئیس جمهور از دست داده است. این اقدام شتاب زده و ناکام آقای وردک نشان دهنده بی صبری وی به اجرای سریع برنامه هایش است. تا بتواند موقعیت از دست رفته را احیاء و چیزهای بیشتری را به آن علاوه نماید.
اما سوال اساسی این است که این دو سیاستمدار کار کشته که عملاً در دو طرف دولت و اپوزیسیون دارای قدرت قابل توجهی هستند چگونه دست به این اقدام خطرناک زده اند؟ چه عناصری این دو مرد را به هم نزدیک ساخته است؟ و چرا؟
وجه مشترک عمده فاروق وردک و یونس قانونی این است که هر دو رویای بزرگ رهبری را در سر دارند. هر دو می خواهند به قدرت بلا منازع در کشور تبدیل شوند. ائتلاف این دو نه یک ائتلاف استراتژیک بلکه یک ائتلاف تاکتیکی است. هر کدام از طرفین معتقد است که می تواند دیگری را مورد استفاده قرار دهد و در زمان مناسب وی را از بازی خارج نماید. اما اینکه کدام یک از این دو می تواند برنده ی نهایی این بازی باشد فقط در آینده روشن خواهد شد.
وجه مشترک دیگر فاروق وردک و یونس قانونی اشتراکات ایدیولوژیک این دو است. هر دو به احزاب اخوانی متعالق هستند و هر دو فکر می کنند که منهای اختلافات جزئی! که در گذشته آنها را از یکدیگر جدا ساخته است مشکل عمده ای با هم ندارند و می توانند حریفان داخلی خود را با کمک یکدیگر از صحنه ی ساست بدر نمایند.
اما تجربه ثابت ساخته است که در تمام موارد هر شکلی از همکاری و ائتلاف سرانجام به موفقیت آقای وردک منتهی می شود. آقای قانونی در کنفرانس بن یک با ربا آقای کرزی و تیم وی ائتلاف نمود اما نتیجه واقعی ائتلاف صرفاً به نفع آقای کرزی و تیمش تمام شد که فعلاً عملاً قدرت را در دست دارند. بار دیگر آقای قانونی با وردک و اشرف غنی احمد زی ائتلاف نمود و از سیاست های آنها در مورد قانون اساسی حمایت کرد تا بتواند خود را در وزارت معارف که ظاهراً برای وی پولخیز بوده است حفظ نماید. اما علاوه بر اینکه قانون اساسی کشور را دربست دراختیار آنها گذاشت خودش را هم نتوانست در وزارت معارف حفظ نماید. این بار نیز آقای قانونی یک معامله نسیه را نموده است. بر سر استیضاح سپنتا با وردک ائتلاف نمود و آقای خرم را از خطر استیضاح که واقعاً مستحق آن بود نجات داد تا در آینده ورک به او کمک نماید. البته تلویزیون ملی در اختیار قانونی و جبهه ی ملی قرار گرفت که اصولاً امتیاز قابل توجهی به نظر نمی رسد. چرا که آنچه که آقای قانونی به جانب مقابل داده است از نظر استراتژیک صدها بار از دست آوردهای آقای قانونی مهم تر است.
2 جولای 2007, 06:58, توسط Mulla Mamad jan
Mr. Jalazai, I suggest you to get out of your zia’s caves and learn how to write first and than sellect a subject to write about.
It is a dirty stain in writer’s face to have you as a writer while you do not know how to use your wording about your subject rather than concept.
like, Hatta Hazarajat and they dint know how to wash dishes, i guess a dish washer or a farmer from hazarajat is better and high educated than you.i have a question WHEN YOU LEARN TO BE A GOOD HUMEN BEING RATHER THAN A WRITER.Sorry for any offence.
2 جولای 2007, 09:54, توسط ahmad
Dears brothers!
Isn’t there a room for a different interpretation from the word "hattaa" in Mr. Jalalzai’s article? I think the location of Hazrajaat and it’s mountainous topography could be the main reason for placing that "Hattaa" there, not the social or ethnic composition of the area. What is there of prestige, luxury or any other previlige in "tulsee" to be considered something not to be seen by Hazaaraa’s? Who should have this right to see "tulsee" and who shouldn’t? there is no ground for prejudice or discrimination to interpret "hattaa" as a wrong word.
Such a reaction from some compatriots creatss a mentality like that of Blacks in the USA.
Such a reaction shows racism in its initiators at the first place and makes it very difficult for others to regulate their relations on an equal basis with Hazaaraa’s. Nobody will feel easy contacting them. It will be just like walking on a rope.
We have lots of jokes about Wardaks, Laghmanis, Kandaharis etc in our country but nobody gets serious about it. But a single word about Hazaraa’s creats such a protest. let’s think about the day that Hazaara’s get so strong self confidance to ignore such comments.
Who doesn’t know that the word "Pashto" is used for what, in Afghanistan. Even Pashtoons are laughing and making the same Jokes, saying "how is your Pashto...?" Nobody gets it wrong or insulting unless there is an intention...
3 جولای 2007, 00:34, توسط Mulla Omar jan
O biadar, Do not cover the rotton tomato it will smell wors, i apprecaiet your way to defend him but our People abit far ahead to underastand your comments.
instead defend him teach him how to behave or write.do not take me wrong it is a freidly advise.
2 جولای 2007, 09:02
محترم جلال زی صاحب:
یک کمی اگر منطق داشته باشی و اگر واقعاُ نویسنده باشی هیچوقت به یک هموطن و یک ملت دیگر توحین نمیکنی ایا مردم هزاره در جمع انسان نیستند؟ ایا شما از هزاره کدام برتری دارید؟ شاید که داشته باشید بخاطریکه تا به امروز هزاره ها این ملت زحمت کش گدایی نکرده شاید شما کرده باشید تا به امروز زن هزاره نرقصیده شاید که از شما رقصیده باشد مگر همت کرده جوالی کشی کرده مذدوری کرده اما بیغیرتی نکرده عزت خود را نگهه داشته همین برتری بین شما و هزاره وجود دارد. (فیضی)
2 جولای 2007, 09:58, توسط ahmad
Mr. Faizee!
Who is insulting other peoples? You, or Mr. Jalalzai? Because of a "Hattaa" from a man called Jalalzai, you are insutling his tribe and his ethnic group. Think about what your saying!!!
2 جولای 2007, 09:13, توسط امان الله نوزاد وال
من اخر هم نفهمیدم که منظور نویسنده ازاین مقاله خیانت مطبوعات ورسانه ها در کشور بود ؟ یا پیشرفت وگسترش ان بعد از اشغال کشور توسط امر یکاییها ومتحدانش امروز است ؟
2 جولای 2007, 21:44, توسط احمد رضا زاهدی
همه اش چرندیات است، روز به روز مطالب این سایت بدتر و بدتر می شود نمی دانم آقای میرهزار چطور به این نوشته های بی مفهوم اجازه نشر می دهد، نه سرش معلوم است نه انتهایش...
توهین کردن بی پایه و اساس به قوم و ملیت و حذب و اشخاص ... هم که شده شیرینی کلام!
دست شما مرسی
2 جولای 2007, 09:56, توسط احمد فرهت اختياري از شهر لندن
با خواندن مقاله آقاى جلالزي فورأ بياد مطلبى كه سالها قبل در يك روز نامه ايرانى خوانده بودم افتادم...
دقيقا در زمستان سال 1373 (هجري شمسى) به مناسبت سالگرد 22 دلو (بهمن) يكى از تكواندو كاران از برادران هزاره بنام (اسدالله نوري) نيز در مسابقات شركت كرده بود كه موفق به گرفتن مدال برونز گرديد... اين موضوع در روز نامة (همشهري) چاپ تهران كه به مثل بعضى ديگر مطبوعات ايران اكثراً منعكس كننده عقايد و افكار راسيستى و فاشيستئ آنعده از مردم ايران كه در آتش خود خواهى، خود بر تر بينى و جهالت ميسوزند، (كه متأسفانه نمونه داخلى آنرا ميتوان در نبشته جناب آقاي ميرويس جلالزي به آسانى يافت، كه نشان دهنده انتهاى جهالت فكري در نزد بعضى از هموطنان ما ميباشد) چنين انعكاس يافته بود:
...در رشته تكواند امسال ورزشكاران در وزن ها مختلف از كشور هاي چين، ژاپن، كره، ... و حتى افغانستان....نيز شركت كرده اند.
از قديم گفته اند:
هر چه بگندد نمكش ميزنند
واى از آن روز كه نمك بگندد
آري اهل قلم نبايد كه در گير تعصبات كور كورانه و فاشيستى گردد وگر نه صد هزار بار شكر به جهل بسيط كه به مراتب از جهل مركب بهتر و برتر است.
در حقيقت، اين موضوع كه برادران و خواهران هزاره، سريال ها ويا برنامه هاي تلويزيونى را در مناطق دور افتاده و محروم مركزي تماشا ميكنند ويا نميكنند اصلأ اهميتى ندارد و هم شناختن قهرمانان كاذب و يا ديدن سريال ها و فيلم هاي مبتذل هندي كه بجز از ضياء وقت هيچ مفادي را عايد حال بيننده ها نميكند، هرگز افتخار شده نميتواند. اما حرف در اينجاست كه چرا هميشه يك مٌشت احمق و جاهل در پى گرفتن حق ديگران بوده و تمام سعى و تلاش خود را در راه حذف هزاره ها از حقوق ابتدائى شان متمركز نموده اند؟؟؟!!!
و اكنون شرم بر نويسندهء اين مطلب باد اگر عمدأ اين خطا را مرتكب شده باشد! بنده يگانه راه حل را در اصلاح آن نكته و معذرت خواهى توسط نويسنده ديده و در غير آنصورت وي موقف خودرا منحيث يك فاشيست ابوجهل گونه روشن كرده است...
2 جولای 2007, 15:15
من كه براستي اكراه دارم روي نوشته هايي مانند نوشته حاضر كه اخيرا صفحات كابل پرس را به وفور پوشش مي دهند، عنوان "مقاله" را اطلاق كنم.
آخر هر انشاي بي سر و پا را كه نمي توان مقاله ناميد. زماني در افغانستان همه به طور اتوماتيك و ماشيني جنرال مي شدند،اندكي پس از آن همه به همان شيوه استاد شدند و سپس پروفيسور اما قدر و منزلت آن عده از جنرالها و استادها و پروفيسورهايي كه يك عمر موي سر سفيد كرده تا به آن القاب دست يافته بودند فرو ريخت. اكنون همه نويسنده و تحليلگر شده اند، بي آنكه ذره اي از سواد و آگاهي بهره اي برده باشند.ديري نخواهد پاييد كه نويسنده و مقاله نويس نيز به سرنوشت استاد و جنرال مبتلا شوند و از مقاله نيز اعتباري جز چند كلمه حرف بي ربط كه بر بعض صفحات انترنتي نقش مي بندند باقي نخواهد ماند.
كابل پرسي هاي عزيز به لحاظ خدا دست از اين تحول واپسگرا و ابتذال محور بكشيد و نام وزين مقاله را با اين چتياتي كه نشر مي كنيد تا اين اندازه به حضيض ذلت نكشانيد. شما و وجدان شما و انصاف تان. اگر بخواهيد از اول تا آخر همين به قول تان مقاله را غربال كنيد و غلطهاي فاحش را كه مكررا بكار رفته تصفيه كنيد از آن چي مي ماند؟ بگذريم كه محتواي آن، پيام آن، نقطه اوج آن و...كجاست و چيست.
صفحات شما مدتي است متأسفانه مملو از اين دست نوشته هاي كوچه بازاري شده است.رزاق مأمون تا زماني كه در كابل پرس نمي نوشت گاهي نبشته هاي خواندني داشت اما اينك نوشته هاي او نيز يك قدم پيشتر ازديگر نوشته هاي بازاري كابل پرس قرار گرفته است. نمي دانم چه كسي گفته ابتذال هم پيشرفت و تحول است.
از ما و حافظ فقط گفتن است و بس.... از ميرهزار و كابل پرس شنيدن يا نشنيدن.
يك خواننده گاهگاه.
2 جولای 2007, 21:05, توسط مهدی تاجک
سلام خلیفه جان
اگر چه شما در بیسوادی یکی از قهرمانان قرن بست و چهارم هستید .
اما شاید مثل هر اوغان کمی استدلال داشته باشید تا یک پکتیا وال را با یک بامیانی از لحاظ فرهنگی مقایسه کنید
مثل اینکه مقایسه نمیشود
امروز در بامیان بیش از بیست مرکز فرهنگی هنری وجود دارد
خوب ملامت نیستید
2 جولای 2007, 23:11, توسط لطیف
چقدر مضحک است.جلال زی صاحب چشم خود را باز کن ببین که در قرن بیست و یک شما پشتون ها چه میکنید .مکتب را اتش می زنید.دختران را به مکتب نمی گذارید.طالبان این وارثان پشتون تلویزیون ها را شکست رادیو هارا کشت.باغ ها را اتش زد .موجب بد نامی افغانستان در دنیا شد.ما هزاره ها به خاطر نجابت قومی وحفظ وحدت ملی چیزی نگفتیم حالا تو امدی به هزاره توهین کردی .اول خودرا سیل کن در یک مقاله بیست غلط املایی و انشایی داری .بدان که هزاره پیشگام ترقی وپیشرفت است .هزاره ها از نظر سیاسی و فرهنگی گپ نخست را میزند. از برادران پشتون معذرت می خواهم.چون مجبور شدم که جواب این فاشیست را بدهم.
3 جولای 2007, 00:23, توسط Mulla Omar jan
O Urora da jalalzai.
If you have?! even a smal sens you will leave writing till you learn how to write , but for your blind information, note that hazarajt is much much beyond your reach of mind, better leave it and also for example Jaghori a smal provice in ghazni is enjoying plus 80% educational ratio in age below 30 years.the diffrend is they build schools and you burn it. tulsi and kumkum do not add any value in our cultural, socail and educational ground and it is not called a pride to have it watched or not.if we even accept Hatta is used for mountainious concern still you don know how to use your words even you lack a the knowledge of lining your verb and adjectives. .
3 جولای 2007, 02:36, توسط عرفان هزاره
سلام خدمت همه خواننده گان عزیز .
برادران عزیز و احساساتی .
من از شما تقاضا دارم که پشت یک و یا دو کلمه نگردید .
ما ها باید مفهوم را برداریم نه اینکه یک کلمه حتی ما و شما را از بحث خارج نموده و کشور خود را دوباره به میدان جنگ های فرقه ی و زبانی مبدل نمایم .
برادر جلالزی درست نوشته است این مدیران رادیو ها را به چشم خود دیده ام که چی جنایت های میکنند زیرا من هم در یک تلویزیون کارمند هستم بیاید جلو این کار ها را بگیریم .
راه های این را بنویسید .
منتظرم
3 جولای 2007, 04:04, توسط نوزاد وال
عزیزان وهموطنان گرامی
لطف کنید اول مقاله را کامل وبا دقت مطالعه کنید بعد نظر بدین ناخرد مندانه به همو طنان خود نپرید وبه انها اهانت نکنید.
الحمد لله ما وشما افغان هستیم واز افغانیت دور است اینکه به دیگران (مخصوصا")در غیاب توهین کنیم. تشکر
3 جولای 2007, 11:57
ای جلال زی به حدی ادم بی شرم است که هر چه مرد م به او میگویند که اول کمی با سواد شو وبعد نوشته کو قبول نمی کند.هی اصرار دارد که خودرا بی اب بی اب کند.او ادم چند دفعه است که مردم ترا بی سواد وبی سویه خطاب کرده اند!مردم راست میگویند.بر و کتاب بخوان.شاید به پشتو درست نوشته کنی.یکبار به پشتو نوشته کو ببینیم که چگونه است.اخر او زویه ! به حال سایر قلم بدستان رحم کو.مه تا به حال چندین مرتبه خوانده ام که در همین سایت به تو نوشته اند که اول کمی کتاب بخوان وبا سواد شو باز بیا در صفحه اینتیر نیت مشق نویسندگی کو.حتی یکی از خوانندگان این سایت گفته بود که هر کی معنای نوشته جلال زی دانست او برایش جایزه خواهد داد!!!!!راستی که افغان هستی... شدنی نیستی.
8 جولای 2007, 04:24, توسط بلخی
سلام به همه یاران
جناب جلالزی نقد های متعدد را که سزاوار نبشته شان است دریافتند و من به آن چیزی علاوه نمیکنم. ولی فقط میخواستم به برادران و خواهران عزیز هزاره مان بگویم که من منحیث یک آدم غیر هزاره به پشتکار و بردباری بی نظیر شما ملت بیدار ارج میگزارم. افتخار به هزاره های مان این نیم پیکر با شکوه اکثریت فارسیوانان این سرزمین ظلمت زده!