صفحه نخست > دیدگاه > خاستگاه هزاره های افغانستان

خاستگاه هزاره های افغانستان

محمد گل خان مهمند حتي لوحه سنگهاي متبركه را مي تراشيد و يا مي شكست تا نام رجال تاريخي ، اقليت هاي قومي از صفحه تاريخ محو شود . زبان دربار زبان رسمي شد و هر كس واژه ي جديدي براي اين زبان مي ساخت جايزه دريافت مي كرد.
رحیمه
يكشنبه 30 آگوست 2009

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

چكيده:

تحقيق حاضر در مورد خاستگاه هزاره هاي شيعي افغانستان مي باشد كه در پنج فصل تقسيم بندي شده است.

فصل اول در مورد مفهوم شناسي لغوي هزاره است كه تو ضيحاتي در مورد كاربرد و منشا پيدايش لغت هزاره از منابع گوناگون را در بر مي گيرد، از چه دوره اي اين لغت به مفهوم عام و كلي بر مردم منطقه اطلاق شده است.
فصل دوم موقعيت جغرافيايي هزاره جات را شامل مي شود و تو ضيحاتي را در مورد وسعت جغرافيايي هزاره جات از زمانهاي گذشته تا حال را در بر ميگيرد- هميشه بر اثر سياستهاي دولتهاي حاكم در حال تغيير و تحول بوده است، حتي تا به امروز نيز شاهد پديده اي به نام كوچي ها هستيم كه در اين مناطق در حال حمله و تعرض مي باشند – تا به امروز با توجه به سياستهاي حاكم بر افغانستان برخورد جدي صورت نگرفته است.

فصل سوم در مورد تحريف از سوي دولتمردان تو ضيحاتي را شامل مي شود كه چگ.نه حكومت حاكم سعي در از بين بردن تاريخ اين قوم و جعل آن به نفع خود كرده اند.

فصل چهارم در مورد دين هزاره ها صحبت كرده ايم ، از چه زماني اسلام را پذيرفتند و به دين تشيع در آمدند.
فصل پنجم سابقه ي تاريخي هزاره ها از ديدگاههاي مختلف را نقد و بررسي كرده ايم اين بحث تا كنون بيشتر شيوه ي سنتي تحقيق را دنبال كرده است، در اين تحقيق سعي شده با بررسي ديدگاههاي مختلف و نگاه نقادانه به فرضيه هاي موجود ، به يك ديدگاه قابل قبول تري برسيم .

مفهوم شناسي لغوي هزاره:

در دايره المعارف شوروي چنين مي خوانيم : هزاره خلق ترك زباني كه بعد از حمله ي هون ها كه در قرن چهارم ميلادي صورت گرفت ، به .جود آمد و در دشت هاي سواحل غربي درياي خزر به زندگي كوچيگري مشغول شدند. هو چنان"هزاره خلق باستاني كه در قرن هفتم تا دهم دولتي را تشكيل دادند كه وسعت آن از بخشهاي زيرين ولگا تا قفقاز و ساحل شمالي بحره يسياه را در بر ميگرفت" در لغت و فرهنگ المنجد هزاره اين طور آمده است :"هزاره ناحيه اي است در پاكستان شرقي نزديك بخش هيمالياي غربي بين كشمير و هند..."در دايره المعارف بريتانيكا ذيل كلمه ي هزاره مي نويسد "هزاره ها در بخش كوهستاني به نام هزاره جات در جنوب سلسله ي هندوكش و در منطقه ي غرب انار دره(گندره) در سرحد ايران زندگي مي كنند" در دايره المعارف آمريكانا، تحت نام افغانستان توضيحاتي درباره ي مردم و نام هزاره داده شده است، بدين شرح:

"...هزاره ها از گروپهاي انتيكي مختلف كشور،سومين گروپ كلان شمرده مي شوند. در اسناد ديگري كه در رابطه با وجهه بخشيدن تسمه ي هزاره از سوي مورخين و محققين ارائه شده است،گاهي اين عنوان به نام خزاره، خزر نيز تبديل يافته است، طوري كه دايره المعارف فرهنگي روسي ايم مردم را باشندگان قسكتهاي مغولي ولگا وقسمتهاي جانبي قفقاز قلمداد كرده است و ممكن است درياي خزر نيز بي ربط با موضوع فوق نباشد."( خاوري ،محمد تقي، مردم هزاره و خراسلان بزرگ،صص 74-73)

" مرحوم وحيدي فولاديان مي گويد: هزاره ها به اين جهت به اين نام مسمي شده اند كه از هزاره جات هزار چشمه خوشگوتر بيرون مي آيد و قبل از اسلام به جاي آن هزار مسجد و هزار منبر ساخته شده است : برخي گويند و جه تسميه هزاره به اين خاطر است كه سرزمينشان داراي هزار نهر و رود و هزار دره و هزار كوه مرتفع مي باشد". (يزداني حسين علي ، پژوهشي در تاريخ هزاره ها،ج1،ص 146)

"محمد حيات خان افغان گويد : وجه تسميه شان به هزاره آن است كه در عصر سلاطين قديم زابلستان اين قوم سال به سال هزار سوار عوض ماليات به قشون شاهي آن زمان تقديم مي كردند و اهل ايران هزاره را بربري و مملكتشان را ملك بربر گويند"(همان ص 146)

موقعيت جغرا فيايي هزاره جات :

هزاره جات در مركز افغانستان كنوني واقع شده است . از طرف غرب به غور و دولتيار ، هرات ، از جنوب به قندهار و نواحي گرشك و توابع فراه و اسفزار، از مشرق به غزنين ، كابل، قلات و از شمال به قطغن و بلخ محدود است. پس از حمله ي عبدالرحمان در حدود سالهاي 1892 ميلادي و شكست هزاره ها ، اكثر محل سكونت اين قوم به ساير طوايف سني مذهب داده شد. و هزاره ها به خراسان ،تركستان،بلو چستان ،هندوستان (پاكستان فعلي) مهاجرت كردند.( خاوري محمد تقي، مردم هزاره و خراسلان بزرگ،ص 15)
وسعت هزاره جات امروز شايد از 70 هزار كيلومتر مربع تجاوز نكند . در حاليكه در گذشته تا حدود 200 هزار كيلومتر مربع تجاوز نكند. در حاليكه در گذشته تا حدود 200 هزار كيلومتر مربع وسعت داشته است مناطقي چون: بهسود مشرقي، خرد كابل، ارغنده، ميدان شاه،نرخ، جلريز،تكانه، تمام مناطق وردك ، بعضي از نقاط لوگر ، نقاطي از گرديز ، وزيرستان، زابل فعلي، قلات، مقر، شهر غزني، قندهار، ارغنداب، خاك ريز، شاه مقصود،بست،گرشك بعضر از ولايت هلمند و فراه، زمين داور، تمام ارزگان ، اجرستان،چوره، نقاطي از هرات،غوريان،قسمت هايي از باد غيس، قلعه نو،برخي از مناطق بدخشان و دره هاي پنجشير و...محل سكونت هزاره ها بوده است كه در تمام نقاط ياد شده شواهد تاريخي فراواني داريم. (يزداني حسين علي ، پژوهشي در تاريخ هزاره ها،ج1،صص 211-212)

" امروزه قسمت اعظم هزاره ها در بخش مركزي و كوهستاني افغانستان به سر مي برند . شرايط اين سرزمين كوهستاني نه فقط از نقطه نظر دفاعي و امنيتي مزيت دارد بلكه بر خلاف نظر آنها كه اين مناطق را فاقد منابع طبيعي تلقي ميكنند، ثروت لقتصادي عظيمي را در خود جاي داده است ، چنانكه مهمترين معادن افغانستان مانند آهن،مس،گوگرد و زغال سنگ در هزاره جات قرار گرفته است. به نظر تيمور خانف ، هزاره ها در قرن نوزدهم با استفاده از ابزارهاي ابتدايي به طور مرتب آهن، مس، قلع و گوگرد را از اين معادن استخراج كرده و مورد استفاده قرار مي دادند. بزرگترين منابع زغال سنگ افغانستان(كه دومين ماده مهم صادراتي افغانستان بعد از گاز به شوروي سابق بود) در هزاره جات ، يكي در دره صوف و ديگري در حاجي گگ قرار گرفته است. بزرگترين سلسله جبال هزاره جات كه ستون فقرات آن را تشكيل مي دهد كوههاي بابا است . اين كوهها در جهت غرب به سمت باميان كشيده شده و تا 200 كيلومتر امتداد مي يابد و از آن جا به سفيد كوه ، سياكوه و تربند تركستان مي پيوندد. حيوانات وحشي گوناگوني در اين كوهها زندژگي مي كنند مانند: پلنگ، گرگ، خرس وحشي،خوك،آهو هم چنين انواع پرندگان كه مشهورتريت آنها كبك دري است و قرنها ست كه به خاطر صداي زيبايش در ادبيات فارسي شهرت دارد. اغلب بزرگترين رودخانه هاي افغانستان مانند هلمند، هريرود،كابل،مرغاب،اندر آبو خاتش رود از كوههاي هزاره جات سر چشمه گرفته و از آنجا به سمت شمال ، جنوب يا غرب جريان يافته است . هزاره جات به جز رودخانه ها داراي دريا چه هاي طبيعي است كه جاذبه ي زيادي براي سيا حان دارد. اين دريا چه ها اغلب در با ميان قرار گرفته و شامل موارد زير مي شود:


• بند پنير

• بند بربر

• بند امير

• بند چلمه

• بند هيبت

(داستانهاي فوق العاده اي در بارهي اين سد هاي طبيعي روايت شده است)

جنگل به معناي واقعي در هزاره جات وجود ندارد اين منطقه داراي انواع گوناگون گيا هان و درختان است كه مردم محلي هزاره از آنها به عنوان دارو ، هيزم و ساير نيازمنديها استفاده ميكند. ويلفرد تسگير در سفرش به هزاره جات حدود 211 نوع از گيا هان را جمع آوري كرد كه در موزه يتاريخ طبيعي انگلستان به نمايش گذاشته شده است.

هزاره جات يكي از سرد ترين مناطق افغانستان است، با زمستانهاي طولاني كه شش ماه طول مي كشد، اما در عين حال بعضي از سرسبز ترين نواحي كشور را داردكه مراتع فوق العاده اي فراهم آورده است متا سفانه وجود همين چرا گاهها دليل تهاجمات متعدد كوچي هاي افغان به اين نواحي بوده است و بسياري از رويداد هاي مصيبت بار و دردناك تاريخ افغانستان را با عث شده است.

در دهه ي 1890 ميلادي ، كو چي ها به حكومت كمك كردند تا هزاره ها را تحت كنترل خود در آورد. ودر مقابل ، چراگاههاي هزاره جات به عنوان پاداش در اختيارشان قرار گرفت." (موسوي، سيد عسكر، هزاره هاي افغانستان، صص 99تا 107)


تحريف تاريخي از سوي حاكمان:

اعمال تبعيض نژادي و مذهبي بيش از دو قرن است كه تو سط رژيم هاي حاكم در افغا نستان به مرحله اجرا گذاشته مي شود كه در زمان عبدالرحمن و حبيب الله شدت بيشتري گرفت . از زمان امان الله خان مخصوصا از هنگامي كه افكار محمود طرزي در ميان خاندان سلطنتي جا افتاد، نژاد گرايي براي دولت مردان افغانستان عمده ترين مسئله گرديد . و اين محمود طرزي بود كه براي اولين بار نوشت كه پشتو بايد زبان رسمي كشور گردد.
اما فا جعه ي اصلي براي افغانستان از هنگامي آغاز شد كه نادر خان به قدرت رسيد . در زمان نادر آرشيو هاي دولتي براي افراد خاصي از خودشان گشوده شد و آنان در لابه لاي آنها به جستجو پرداختند و هر نوع سندي كه به نفع شان بود بيرون دادند و ثبت تاريخ نمودند و در عوض تمام اسناد وطن فروشي اجدادشان را نابود كردند، حتي بعضي از كتب كمياب كه جنايت گذشته شان را بر ملا مي كرد، طعمه حريق شدند از آن جمله جلد سوم سراج التواريخ بود.

بعضي سنگ نبشته ها از جمله "تخت بابر" در كابل كه داراي نوشته هاي تاريخي بود شكسته شد و قطعات ان براي ديوتر ساختمانها به كار رفت . وزير محمد گل خان مهمند حتي لوحه سنگهاي متبركه را مي تراشيد و يا مي شكست تا نام رجال تاريخي ، اقليت هاي قومي از صفحه تاريخ محو شود . زبان دربار زبان رسمي شد و هر كس واژه ي جديدي براي اين زبان مي ساخت جايزه دريافت مي كرد. اسامي ناريخي بعضي ولايات و مناطق كه به زبان فارسي و يا تركي بودند تغيير يافتند . تصميم گرفتند كه اقليت هاي قومي در غفلت و بي خبري و بي سوادي بمانند. ورود دانشجويان غير پشتون در دانشكده هاي نظامي و حقوق رسما ممنوع بود.

با اينكه مردم جنوبي و مشرقي در وطن خود داراي املاك فراوان بودند تشويق مي شدند در شمال كشور اسكان گزينند و بر اساس همين خانواده هاي زيادي در تركستان جايگزين شدند و تمام امكانات زراعي را تقريبا به رايگان در اختيارشان مي گذاشتند . در حاليكه بقيه اقوام از چنين امتيازاتي محروم بودندف تصميم گرفتند كه مغزهاي متفكر اقليت هاي نژادي را نابود كنند . بر اساس اين نقشه عده اي فقط به جرم آنكه مي فهميدند به شهادت مي رسيدند . از جمله نجف بيگ شير با خانواده اش يك جا شهيد شد، براتعلي تاج، چپه شاخ، شعاع و بلخي مسموم شدندو عده اي ديگر سر به نيست شدند. براي آنكه مركز شكور به دست كوچي ها افتد از هزلره ها روغن كته پاوي (روغن كته پاوي يا روغن شركت؛ حكومت به بهانه ي اينكه هزاره جات سرزمين روغن زرد است، به تمام مواشي( حيوانات) هزاره ها اعم از شير ده و غير شيرده و حتي حيوانات نر و اسب و قاطر و الاغ سالانه مقدار معين روغن حواله كرده بود. انگيزه آن كاملا روشن است ، كسي كه نمي توانست ماليات روغن را پرداخت نمايد ، زمين و دارايي او به كوچي ها تعلق مي گرفت . در حاليكه بقيه ملت افغانستان از پرداخت ان معاف بودند.)مي گرفتند و در طول چند سالي كه اين روغن گرفته مي شد خانواده هاي بسيار به خاك سياه نشستند و املاك شان توسط كوچي ها گرو گرفته شد . اگر قيام شهرستان نبود فاتحه اين مردم خوانده بود . در سال 1309 هجري انجمن ادبي كابل را تشكيل دادند و به دنبال آن انجمن ادبي قندهار، جلال آباد،هرات و... به وجود آمدند. اين انجمن ها بر خلاف اسم شان فقط افكار فاشيستي رژيم را تعقيب مي كردند . در سال 1316پشتو تولنه تاسيس شد و زبان دربار براي كارمندان دولت اجباري گرديد . همين طور انجمن تاريخ به وجود آمد اين انجمن ها پولهاي هنگفت از بيت المال مي گرفتند ، اما فقط به نفع فاشيسم كار مي كردند و تحريف بسيار در تاريخ كشور نمودند. در طول چند دهه تلاش دامنه دار بيش از 100 جلد كتاب كوچك و بزرگ منتشر كردند ودر هر كجا كه امكان داشت تعمدا تاريخ را تحريف كردند. و به نفع اهداف فاشيستي خود توجيه كردند. عبدالحي حبيبي روزگاري رئيس انجمن تاريخ افغانستان بود و نيز از كساني است كه آرشيو اسناد ارگ شاهي را جستجو مي نمود و اسناد خطر ناك آن را نابود مي كرد. وي كه از قبيله كاكر قندهار است در تحريف تاريخ يد طولاني داشت . بخصوص در توجيهات نارواي تاريخي مانند "پته خزانه" در فارسي به معناي گنج پنهان است كه آقاي حبيبي و اصحابش ديده اند و ديگران فقط چاپ عكسي آن را روايت كرده اند . در پته خزانه شرح حال 51 تن دانشمند،نويسنده ،مولف،شاعر و شاعره آمده است و كتاب هايي را به اين اشخاص موهوم نسبت داده اند . اين شعراي پشتون زبان از 100 هجري تا 1100 هجري در افغانستان زندگي مي كرده و عده اي از آنها از غور هزاره جات بوده اند. قهرماناني كه در پته خزانه آمده است در هيچ تاريخ ديگر اسم شان ذكر نشده است . حال آنكه قاعدتا لااقل اسم تعدادي از آنها در ديگر كتب تاريخي مي بايد ذكر مي شد. پشتو شناس بنام "مورگسيترنه"در مورد اشعار كهن تذكره مزبور به "پته خزانه" از نظر زبان شناسي و تاريخ شناسي ايرادهايي گرفته است و گفته است كه صحت نظريات حبيبي و اصالت اين آثار آنگاه مقبول مي افتد كه نسخه هاي خطي از لحاظ فيلالوژي بررسي شود. اما حبيبي كه در سال 1321 مدعي شد كه كتاب قديمي يافته است تا 40 سال ديگر زندگي كرد و در آن مدت طولاني دهها كتاب و مقاله نوشت، اما جريان پيداشدن "پته خزانه" را ديگر متذكر نشد . اصل اين نسخه تا كنون هم چنان در پرده ي غيب مانده است. شايد از آن رو گنج پنهان است بايد تا ابد پنهان بماند! گويا مولف موهوم آن نيز اين مسئله را مي دانسته كه نام مناسب پته خزانه را انتخاب كرده است.

كار اسناد به پته خزانه خاتمه نيافت بلكه "سالوزمه" نسيم ريگستان"تذكره الاوليا"و... نيز جزء كتب جعلي مي باشند. " (يزداني ، حسين علي، پژوهشي در تاريخ هزاره ها، ج1، ص 251تا 267)

در اين مورد پرفسور عنايت الله شهراني در مقاله خود به نام "هزاره كيست" مي گويد:" در زمان امير عبدالرحمن خان بسياري مردم هزاره از ترس كشتارو قتل و عام ها نام و نسب خود را تغيير دادند و از ان است كه در مركز باميان هنوز مردم به نام هاي ساختگي حيات به سر مي برند." (www.kateb-hazara.net )

دين هزاره ها:

اكثريت هزاره ها شيعه مذهب هستند اينكه هزاره ها در چه زماني به تشيع روي آوردند به درستي مشخص نيست . در اين مورد سه نظر وجود دارد:

1. اكثرا معتقدند كه هزاره ها در زمان صفوي به مذهب شيعه گرايش يافته اند.

2. برخي معتقدند در زمان غازان خان مغول به تشيع گراييده اند.

3. برخي محققان بر اين باورندكه اين اتفاق ، در زمان خلافت حضرت علي (ع) افتاده است

همانطور كه قبلا ذكر شد هزاره ها در مركز افغانستان زندگي مي كنند . در حاليكه در اطراف هزاره جات اكثرا سني مذهب هستند . چه عاملي باعث شده است كه اين مردم شيعه شوند و مردمان اطراف كه در محاصره ي هزاره جات زندگي مي كنند سني مذهب شوند سوال برانگيز است.

تشيع در شرق ايران به ويژه از اوايل قرن دوم هجري طرفداران و پيروان زيادي داشته است كه با عث به وجود آمدن نهضت ها و قيام هايي در اين مناطق شده است.

" علي اكبر تشييد درباره قدمت تشيع در كوهستان غور مي نويسد:مركز شيعيان غور يا مسلمين غور اولين تمركز شيعه در بلاد غور بوده است. زيرا بين سنوات 35تا 40 هجري مسلمان شده اند و در زمان خلافت حضرت علي (ع) جعده بن هبيره المخزومي كه خواهر زاده آن حضرت بود، از طرف وي به حك.مت خراسان منسوب شد . به خاطر رفتار شايسته جعده مردم غور از جان و دل به علي محبت مي ورزيدند. امراي غور كه وضع را كاملا انساني مي يابند ، بدون جنگ سر به خط فرمان علي گذارده به دين اسلام مشرف شدند. در زمان معاويه . اخلافش دستور داده بودند تا در تمام منابر و مساجد به علي (ع) لعن و نفرين كند اين حكم ناروا در تمام سرزمين هاي اسلامي آن روز اجرامي شد . تنها مردم غور بودند كه از دستور معاويه سر پيچي نمودند و هرگز حاضر نشدند به حضرت علي ناسزا بگو يند" (يزداني حسين علي ، پژوهشي در تاريخ هزاره ها،ج1،صص 73-74)

" سرسختي مردم غور در برابر دستور نارواي معاويه در عين حال بر ايشان بسيار گران تمام شد و اينان به اتهام ارتداد درهم كوبيده شدند. چنانچه ابن اثير مي نويسد : دئر سال 45 هجري مردم غور سر به شورش غليه دستگاه خلافت اموي برداشتند. حكم بن عمر از طرف بني اميه به كو هستان غور لشكر كشيد و مردم آن سامان را كه مرتد شده بودند در هم كوبيد." ( هما ن ص 75)

" شيعه شدن هزاره ها در زمان صفوي را ابتدا "ومبري " در سال 1895ميلادي ارائه داد. وي بر آن بود كه :" شاه عباس آنها(هزاره ها) را مجبور كرد كه مذهب شيعه را بپذيرند" چندي بعد "شرمن" نظريه مشابهي را ذكر كرد . بر اساس يكي از معتبرترين متون تاريخي زمان شاه عباس ، تاريخ امراي عباسي، نوشته ي اسكندر بيگ تركمن:

هزاره ها قبل از زمان شاه عباس شيعه بودند . دو يا سه هزار سرباز هزاره ، تحت فرمان دين محمد خان ازبك در مقابل لشكر شاه عباس جنگيدند". (موسوي، سيد عسكر، هزاره هاي افغانستان، صص 110-111)

نظريه ي دوم شيعه شدن هزاره ها در زمان غازان خان در كتاب يزداني، حسين علي" پژوهشي در تاريخ هزاره ها" جلد اول صص 77-76 اين طور آمده است :" دوران سلطنت دوتن از ايلخانان سلطان محمود غازان و سلطان محمد خدابنده نقطه عطفي در گسترش تشيع در ايران و افغانستان مي باشد. غازان مغول فرمان رواي ايران و افغانستان پس از تشرف به اسلام مذهب تشيع را انتخاب كرد و دستوردادكه در آغاز كليه فرمانهاي دولتي نام اهل بيت اطهار را بكار برند."كه در شيعه شدن مردم هزاره جات تاثير فراواني داشته است.
سابقه ي تاريخي هزاره ها از ديدگاههاي مختلف:

الف) نظريه بومي بودن هزاره ها:

از نظر تاريخي ، ايين بو.دايي حداقل 1500 سال قبل از حمله مغول ها به خراسان " افغانستان امروز" به طور وسيع در جنوب هندو كش حاكم بود، به گونه اي كه اين آيين سالانه هزاران زائر چيني را به باميان مي كشانيد مهم تر آنكه اين ناحيه براي چند قرن جايگاه دائمي گسترش نژاد زرد شد. دره باميان طي قرن اول ميلادي يكي از مراكز گسترش بوديسم بود. باميان در آن زمان بخشي از امپراطوري كوشاني و تحت تاثير فرهنگ و مذهب بودائي بود(40 تا 32 ميلادي) كوشاني ها اصولا جزو قبايل "ستي" بودندودر منطقه اي به امتداد كاشغر تا شمال "درياي بلخ" به سر مي بردند، شرقي ترين قبايل "ستي" يوچي ناميده ميشدند.

كوشاني ها از ميان يو چي ها بر خاسته بودندو به دنبال جنگهاي قبيله اي به سرزمين هاي جنوب آمودريا كشانده شدند. اگرچه امپراطوري كوشاني ها در 220 ميلادي در شمال هندوكش از هم پاشيد، اما كوشانيان تا سال 425 ميلادي در جنوب هندوكش به فرمانروايي خود ادامه دادند.

بوديسم در قرن سوم پيش از ميلاد توسط راهبان بودائي به نواحي جن.ب كوه هاي هندوكش عرضه شده بود. با توجه به سكه هاي پيدا شده در باميان، نقاسي هاي روي ديوارهاي معبد و اطراف تنديس هاي بودا ، نقاشي هاي به جا مانده از زمان آخرين شاهان كوشاني و هم چنين شكل فيزيكي تنديس ها مي توان چنين نتيجه گرفت كه ساكنان اين منطقه تا حدود 2300 سال پيش داراي همان تركيب فيزيكي صورت بوده اند كه هزاره هاي امروز هستند . بدين ترتيب چهره مغولي ساكنان هزاره جات را مدت ها پيش از حمله چنگيز و امير تيمور كه ظهور آنها در صحنه تاريخي نسبتا جديد است ، جستجو كرد.

يفتلي ها از سال 425-426 ميلادي ، جانشينان امپراطوري كوشاني نيز به قبايل ستي با همان تركيب فيزيكي و چهره تعلق داشتند ، تاثير يفتلي ها را تا زمان پيدايش كلمات تركي در هزارگي مي توان دنبال كرد.

البيروني رد پاي يفتلي ها را تا ترك هاي تبت باز مي گرداند و اولين فرمانرواي اين سلسله – كه بيش از شصت فرمانرواداشته است- " برهاتگين " يا "بره تگين" مي شناسند. آخرين حاكمان تاگين"تگين" غزنوي ها بودند كه در حدود هزار سال پيش در غزني حكومت كردند.

پس از يفتلي ها ، نواحي جنوبي آمو دريا تحت فرمان سلسله هاي ترك آسياي مركزي و شرقي در آمد كه پيش از هزار سال بر آن جا حكومت كردند. ومسلما طي اين دوره ، هزاره جات امروز تا حد زيادي از اين مردمان فاتح نيز تاثير پذيرفت.

بنابراين مدتها پيش از ظهور مغول ها، ساكنان هزاره جات امروز در معرض تاثيرات اقوام قديمي تر و ترك زبان با ويژگي هاي فيزيكي شبيه مغول ها قرار گرفتند."( www. Kateb- hazara.net)
" ژرفيرير" محقق فرانسوي نظريه اش اين است كه هزاره ها ساكنين اصلي اين سرزمين مي باشند و در زمان اسكندر مقدوني در محلي زندگي مي كنند بوده اند."فيرير" براي اثبات مدعاي خود از نوشته هاي مورخ يونان "كورتس" دربارهي حملات زمستاني اسكندر مقدوني به مناطق مركزي افغانستان استفاده مي كند" (اخلاقي،محمد اسحاق، هزاره ها در جريان تاريخ ج 1، ص 38)فيرير با استناد به گزارشهاي جنگي سعي مي كند ثابت كند مردمان وصف شده در آنها نياكان هزاره هاي كنوني بوده اند". (موسوي، سيد عسكر، هزاره هاي افغانستان، ص 38)

دكتر موسوي بعد از تحقيقات در زمينه منشا بومي هزاره ها به اين نتيجه مي رسد كه هزاره ها يكي از قديمي ترين ساكنان اين منطقه هستند و نياكان هزاره ها به ساكنان ترك آسياي مركزي و شرقي كه بيش 2300 سال پيش از 2300 سال پيش از شمال و جنوب هندوكش به نواحی موسوم به هزاره جات كنونی مهاجرت كرده بودند ، باز مي گردد .

گفته هاي آقا يموسوي بيانگر آن است كه ورود ساكنا ترك اسياي مركزي از قبل شمال و جنوب هندوكش به هزاره جات امروزي سيصد سال قبل از ميلاد بوده است.

پروفيسور عنايت الله شهراني در يكي از آثار خود بنام “ تاريخچه نژاد ها و اقوام در افغانستان “ ميگويد « ترك ها در افغانستان يك قسمت اعظم مليت ها را تشكيل ميدهند و موجوديت ترك در افغانستان بدو قسمت شناخته ميشود:

اول - ترك هاييكه از آغاز در صفحات مختلف مخصوصآ در شمال كشور زيست داشتند .

دوم – تركاني كه پيش از ميلاد مسيح و قبل از اسكندر در افغانستان كنوني حيات بسر ميبردند و تركان مركزي دست كم صد ها سال پيش از ميلاد از تركستان شرقي و ختائيستان آمده اند.

چنانچه اكثر مورخين خاصتآ مرحوم ميرمحمد صديق فرهنگ گفته ما را تآييد مينمايند،جواهر لعل نهرو در صفحه 171 جلد اول كتاب مشهور خود به نام" نگاهي به تاريخ جهان " مي گويد: " مردمان آسياي مركزي به نام باكتريائي ها، سكاها، هون ها، اسكوت ها، ترك ها، كوشاني هاو يفتلي ها" ناميده مي شدند كه قبل از ميلاد بار ها به اروپا و سراسر آسيا پراكنده شده اندو هجوم برده اندو اين به خاطر تاراج نبوده بلكه براي به دست آوردن زمين هاي قابل سكونت و اقامت بوده است . قبايل آسياي مركزي در آن زمان زراعت پيشه و داراي حيوانات اهلي بودند. زراعت پيشه ها متو طن و مالدارها متحرك بودند" (www. Kateb- hazara.net)

ب) هزاره ها باز ماندگان مغولهايند :

در قرن نوزدهم زمانيكه اروپائيها به افغانستان آمده بودند در ميان قيافه قفقازي ها ، قيافه ي مغولي نيز مشاهده كرده بودند. اين فكر كه هزاره ها هز بقاياي چنگيز خان است از همين دوران سر چشمه ميگيرد. در حقيقت اين نظريه در ميان نويسندگان غربي مانند مونت استوارت ايلفينيسيون، ارمينيوس وامبيري، فراسير تايتلير، هاتچير، برنز مشهور است . بليو از همه بيشتر اصرار مي ورزد كه هزاره ها از بقاياي لشكر چاگهاتاي كه توسط مانگوكا بخاطر پشتيباني از هلاكوخان اعزام شده بود . او مي گويد كه اين گروه توسط نوه او نيكو در آيوكلن به قسمت فعلي كه هزاره ها در آنجا زندگي مي كنند فرستاده شده بود. اين نظريه از طرف پطروشفسكي نيز مورد تاييد قرار گرفت . او مي گويد هزاره ها از بقاياي نيكودري مغولها ست . او در ادامه ي نظر خويش مي افزايد : بسيار آسان است كه ثابت شود هزارهائيكه در ايران و سرزمينهاي اطراف آن زندگي مي كنند از بقاياي سر بازان مغول است كه بعد از هر پيروزي براتيشان مشكل بود كه آنجا را ترك كنند." (www. Kateb- hazara.net )

" ظاهرا اولين كسي كه نوشته هزاره ها از بقاياي سپاهيان مغول هست . ابولفضل دكني مورخ عصر اكبر شاه بوده است. او در اكبر نامه مي نويسد: هزاره ها از سپاهيان منكوقا آن نوه چنگيز خان است. بعد ازاو عده ي زيادي از مورخين ، جغرافيدانان و سيا حاناز او پيروي كرد، و همان سخن را تكرار كرد". (يزداني حسين علي ، پژوهشي در تاريخ هزاره ها،ج1،ص 156)

" خاورشناسان فرانسوي اين نظريه را كه هزاره ها ااز بقايا ي شپاهيان مغول ميباشند را عموما رد كرده اند. اما خاورشناسان انگليسي بر عكس آن را تائيد كرده اند. با توجه به اين نكته كه انگليسي ها در زمان تسلط شان بر هند نظر استعماري داشتند و با هر وسيله ممكن مي خواستند كه زمينه نزاع هاي قومي و مذهبي را در ميان مردم فراهم كنند پس نمي شود به قول آنها چندان اعتماد نمود." (همان صص 155-156)

اين مورخان در عمل نتوانستند نظريات خود را ثابت كنند به طور مدلل و با سوابق تاريخي كه نشان دهد هزاره ها بازماندگان مغول ها هستند .

ج) هزاره ها نژاد مختلط دارند:

اين نظريه اولين بار از طرف "ايس چورمان" مطرح شده است . به عقيده وي هزاره ها تركيب مغول، ترك، تاجيك و...است. (www. Kateb- hazara.net )

تيمور خانف نيز عقيده دارد كه هزاره ها از تركيب سربازان مغول، تركمن،و تاجيكان محلي است، طبق نظرتيمور خانف سربازان مغول با خانم هاي تاجيك ازدواج كرده اند كه هزاره هاي امروزي به وجود آمدند. (www. Kateb- hazara.net )

بر اساس نظريه "اچ،اف،شرمن" نام هزاره طي قرن چهاردهم هم چنان براي اشاره به صحرانشيناني به كار مي رفت كه در جنوب شرقي ايران و جنوب غربي افغانستان به سر مي بردند. اين نام، ديگر گروههاي قومي نطير نيكودري ها،نوروزي ها، جرمايي هاو حتي افغان ها را نيز شامل مي شد . هزاره ديگر به گروه قومي – نژاد يا قبيله ي خاصي اطلاق نمي شد بلكه به عنوان يك اصطلاح اجتماعي به كار مي رفت، بعضي از اين صحرا نشينان طي دوران امير تيمور و بابر به سمت شرق مهاجرت كردند. عده اي چون نيكودري ها به سمت غور رفتند و برخي با حركت در امتداد رود هيرمند به سمت كوههاي غربي كابل ( هزاره جات) عزيمت كردند و بدين ترتيب در زمان سلطنت بابر بود، كه مردمي با عنوان هزاره شكل گرفت. (www. Kateb- hazara.net )

كاكر، نيز يكي از طرفداران نظريه ي اختلاط نژادي هزاره ها است . كاكر معتقد است در طي قرنهاي سيزدهم تا شانزدهم يك گروه قومي جديدي به نام هزاره شكل گرفته اند. سربازان مغول با زنان بومي بربر تاجيك نواحي مركزي افغانستان و اطراف آن ازدواج كردند و باعث به وجود آمدن گويش هاي فارسي جديدي شد كه هزارگي نام گرفت، زيرا خويشاوندي با تاجيك هاي داراي منشا ايراني و فارسي گوي بر زبان اين تازه واردان تاثير گذاشت .
مارك گوكي يكي از طرفداران نظريه ي اختلاط نژادي هزاره ها چنين اظهار عقيده ميكند:" طرح مجدد فرضيه ي منشا اختلاط قومي هزاره هاي معاصر با توجه به اين واقعيت هاي عيني و متقاعد كننده ، قابل قبول به نظر مي رسد . امروزه فرضيه ي نسب خالص مغولي هزاره ها يا ديد گاهي كه آن را مردمان نخستين هزاره جات مي داند، قابل دفاع نيست ، اگر چه اين نظريه ها هنوز در رساله نسبتا جدي مطرح هستند "24
نظريه اختلاط نژادي هزاره ها در حاليكه معقول تر از دو مورد قبل به نظر ميرسد،ناقص م ومبهم است. از يك طرف مي توان چنين نظريه اي را تقريبا در تمام گروههاي قومي جهان تعميم داد. از طرف ديگر ، هويت و نقش نژادهاي مختلفي كه به عنوان منشا تشكيل هزاره ها ارائه گرديده است، به وضوح مشخص نشده است.


نتيجه:

در اين تحقيق درباره ي جغرا فياي هزاره جات صحبت كرديم و شاهد بوديم كه هميشه بر اثر سياستهاي دولتهاي حاكم حدود هزاره جات در حال تغيير و تحول بوده و نمي توان به طور دقيق مرز معيني را مشخص كرد . سپس در مورد پيدايش اصطلاح هزاره تو ضيحاتي ارائه نموديم و به اين نتيجه رسيديم كه در طي دو قرن اخير اين واژه به طور كلي و عام مورد استفاده قرار گرفته است، در مورد دين هزاره ها كه چند نظريه وجود داشت در مورد شيعه شدن هزاره ها ، طبق اسناد و مدارك تنها مردماني بودند كه در زمان معاويه حضرت علي (ع) را در منابر لعن نكردند، مردم غور بودند.- مي توان گفت از همان دوران اوليه اسلام اين مردمان شيعه بودند- در مورد تحريف تاريخ از سوي حاكمتن وقت نوشتيم كه چگ.نه در صدد نابود كردن هويت و تاريخ اين قوم هستند، كه نمونه ي بارز آن را مي توان در از بين بردن لوحه هاي قديمي، سنگ قبرها، تراشيدن صورت بيشتر مجسمه ها و نقاشي هايي كه از زمان هاي قديم به ياد گار مانده اند، منفجر كردن بت هاي بودا در باميان، تحريف تاريخ در كتاب هاي تاريخي كه بازتاب اين اطلاعات نادرست را ميتوان دئر كتابهاي نويسندگان خارجي كه اصلا به هزاره جات نيامده اند مشاهده نمود. در مورد منشا پيدايش هزاره ها سه نظريه را مطرح كرديم ، و به اين نتيجه رسيديم كه دو نظريه ي هزاره ها بازماندگان مغول ها هستند و هزاره ها يك نژاد مختلط هستند فاقد اعتبار علمي هستند و ناقص ميباشند، با سنجش اطلاعات به دست آمده به اين نتيجه رسيديم كه هزاره ها قديمي ترين ساكنان منطقه هستند . تاثير مغول ها و ترك ها بر آنان را نمي توان انكار كرد، اما چنين چيزي منحصر به هزاره ها نيست ضمن اينكه در دوران هاي اخير نيز اتفاق افتاده است .

فهرست منابع:

1. اخلاقي،محمد اسحاق "هزاره ها در جريان تاريخ" جلد اول-دوم،انتشارات: شرايع،قم،1380

2. پولادي،حسن"تاريخ هزاره ها" عرفان،تهران،1381

3. خاوري،محمد تقي"مردم هزاره و خراسان بزرگ" عرفان،تهران،1385

4. دولت آبادي،بصير احمد"هزاره ها از قتل عام تا احياي هويت"عرفان،تهران، 1380

5. غبار،مير غلام محمد "افغانستان در مسير تاريخ"جلد اول، نهضت،قم،1375

6. فرهنگ،مير محمد صديق" افغانستان در پنج قرن اخير" جلد اول،اسماعيليان،قم،1371

7. لعلي،عليداد"سيري در هزاره جات"احساني،قم،1372

8. موسوي،سيد عسكر"هزاره هاي افغانستان"مترجم؛اسدالله شفايي،اشك ياس،قم،1387

9. موسيو گورا و مادام گوراو پرفسورهاكن"آثار عتيقه باميان در هزارستان"مترجم؛احمد علي
خان،اسماعيليان،قم،1381

10. نايل،حسين"ساختار طبيعي هزاره جات"سلسال،قم،1381

11. نبي،متقي"سراج" مركز فرهنگي نويسندگان افغانستان،سال دوم،شماره 7،فرانشر،قم،1375

12. يزداني،حسين علي"پژوهشي در تاريخ هزاره ها" جلد اول، محمد امين شريفي،قم،1372

13. يزداني،حسين علي"پژوهشي در تاريخ هزاره ها" جلد دوم، محمد امين شريفي،قم،1373

14. www.katab-hazara.net

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • با یافته های خانم رحیمه کاملاً موافقم. دشمنان هزاره ها همواره کوشیده اند تا با نام های مختلف این قوم را از صحنه سیاسی و اجتماعئ کشور خارج سازند. در مورد مغز های متفکر دشمنان هزاره ها همینقدر کافیست تا گفته شود که بسیار نامرد و پست بودند و هستند.

    ناگفته نماند که جمله (اشهدا علی ولی الله / اشهدا علی حجت الله) نیز پس از آن به اذان تشیع اضافه گردید که خلفای منفور و نامسلمان اموی گفتن لعنت بر حضرت علی ع را جز از عبادات روزمرۀ رعایای خود گردانیدند.

  • سر کار خانم رحیمه جان !

    با تقدیر از تحلیل عالمانه تان عرض میشود که مفید خو اهد اگر هنگام تحلیل تاریخی در رابطه با منشأ نژادی اقوام برتفییر وتحولاتی که بر آنها طی سده ها هزاره ها بوقوع پیوسته است نیز توجه کنید.

    توجه شما را درهمین رابطه به این مقا له جلب میکنم :

    آیا نژاد به تنهایی ، میتواند معرف هویت قومی ( اتنیکی) باشد ؟
    بقلم : نور محمــــــد ( خـــر می )
    قبل براینکه نقش نژاد « ریس» را در معرفی هویت های قومی وهمچنان بهره گیری از « پیشینه های دور و رگه ها» ی از ارتباطات ژنیتیکی و نژادی «اقوام» وکتله های از مردمان به منظورتحقق اهداف سیاسی رامورد بحث قرار بدهیم ؛ لازم به نظر میرسد تا تعریف کلی ای از« اتنیسیتی» که در ادبیات ما اکنون آنرا تقریباً معادل به « قومیت» بکار میبرند ، ارایه دهیم؛ تاباشداز یکطرف مواردی را که در بحث بدانها اشاره خو اهیم کرد، مستدلتر سازیم واز جانبی هم پیشدرآمدی داشته باشیم برای اظهارنظر در رابطه با بهره گیری از تعلقیت نژادی افراد ویا گروپهای « قومی» درجهت تحقق اهداف سیاسی.
    بخش اول :
    تعریف کلی ای از « اتنیسیتی» ، قومیت:
    «قومیت درکلیت خود یک پدیدۀ چند بعدی بوده ودرگیرندۀ جنبه های مانند نژاد، منشأ یا پیشینه، زبان ،مذهب وهویت میباشد. همچنان ابعاد باالنسبه ظریف تردیگری مانند فــرهنگ ، هنر، عادات ورسوم ، باورها ، طرز پوشش لباس ونحوۀ تهیۀ غذا، نیز از شاخصه های قومیت « اتنیسیتی» اند. از خصوصیت های اصلی مفهوم قومیت، د ینامیزم وقابل تغیر بودن بلا وقفۀ آن میباشد که دایماً در اثر موجهای ازمهاجرتها ، اختلاط ها و امتزاج ها و ازدواجهای میان قومی، هویتهای هرچه جدید وجدیدتری عرض وجود مینمایند »
    جهت معلومات مزید به منابع ذیل مراجعه شود: www.dmoz.org/Society/Ethnicity////// http: //anthro.palomar.edu/ethnicity/default.htm
    چطوریکه مشاهده می گردد هویت قومی بالذات یک پدیدۀ مغلق وپیچیده است. این هویت بمرور زمان وبطور پویا نظر به شرایط تغیرمیپذیرد. هویت میتواند بوسیلۀ خودمان وبرای معرفی خودمان به دیگران خلق گردد ویا اینکه دیگران برای ما هویتی را عنوان کنند .خواه ما تمایل به پذیرش این هویت داشته باشیم ویا هم ندا شته باشیم ویا حتی دربرابر آن ازخود حساسیت نشان بدهیم.
    ( مثالهای زیادی ازین نوع هویتبخشی ها را درجوامع مختلف داریم مانند اطلاق کلماتی چون « نیگرو ، بلک ، و افریکن ـ امیریکن » ؛ برای سیاه پوستان امریکایی ؛ « یوروپین ـ امیریکن» یا « وایت ـ امیریکن، امریکاییان سفید پوست» برای امریکاییان اروپایی تبار در مجموع، که دارای منشا اروپایی اعم ازانگلیسی تبار گرفته تا آیرلندی، فرانسوی ، جرمنی وغیره اند. ویا اطلاق تمام مردمان نیم قاره به اضافۀ چینایی تباران، کوریاییان وغیره تحت نام « امریکاییان آسیایی» .ویاهسپانوی زبانان امریکای لاتین به علاوۀ برازیلی ها بنام« هسپانوها ».... وغیره در ایلات متحدۀ امریکا نام برد . درافغانستان خود مان نیز کلمۀ « افغان» ویا « اوغان» ابتدا از طرف اقوام غیر پشتون برای قبیله ویا قبایلی از قوم پشتون اتلاق میگردیده است ولی بعداً برای تمام پشتونها و اکنون در« رسمیات» ودرخارج برای تمام اتباع کشور اطلاق میگردد. بههمین ترتیب هویتی « فارسیوان یا فارسیبان» از طرف سایر اقوام بخصوص پشتونها، به تمام فارسی زبانان کشور بدون درنظرداشت منشأ نژادی ـ تباری شان اطلاق میگردد.)
    در تعریف بالا از «نژاد ـ ریس » به عنوان یکی (صرف یکی) از جنبه های قومیت و نتیجتاً یکی از شاخصه های «هویت» نام برده شده است ولی در تشریح این مبحث آمده است که مخلوط ساختن نژاد با هویت اتنیکی به همان اندازه اشتباه آمیز است که مثلاً « باور نماییم که وراثت بیولوژیکی معرف هویت فرهنگی است».
    نژاد یک نوع رده بندی بیولوژیکی کتله های از نفوس بشری است که براساس ویژگیهای اناتومیک از سایر کتله ها مشخص میگردند. این تعریف بیولوژیست مّا بانه دیگر منطبق به رده بندی ژنیتیکی از نسل بشر نیست.
    حقیقت انکار ناپذیر این است که تمام انسانهای امروز از لحاظ ژنیتیکی % 99.9 ( نود ونه اعشاریه نه فیصد) یکسان وهمگون هستند.
    این هم دگر واضح شده است که « نژاد بشری امروز » ما اساًساً یک « واقعیت فرهنگی » است تا یک مخلوق بیولوژیکی ـ اناتومیکی.
    « باور معمول مبنی برموجودیت نژاد های بیولوژیکی بشری بر اساس فرضیه ای نادرستی استواراست که گویا ویژگی های اناتومیک چون رنگ پوست ، شکل چهره یا هم قیافه های ظاهری خاص که درگروپهای معینی از انسانها در هم آمیخته شده است ؛ در فلان نژاد وتبار همگون بوده ومعرف فلان وبهمان نژاد اند . نه خیر چنین نشده ، چنین نبوده وچنین نیست. نژاد خالص« سیاه» ، « سفید» ویا نژاد های خالصی دیگری چون «آریایی و ترکی ــ مغولی » که ما از آنها نام میبریم، دیگر وجود ندارند».
    نظریۀ معمول وعامیانه در رابطه با نژاد بشری (که گویا مشخصات اناتومیکی معرف یک نژاد معین هستند) ، این حقیقت را که چنین مشخصات به کثرت در سایر کتله های انسانی (نژادی) به مشاهده میرسند، نا دیده میگیرد.
    درحقیقت عوامل طبیعی مشابه در مناطق مختلفی از جهان باعث تکامل نوع مشابه اناتومی انسانی میگردد. چنانچه شعاع بیش از حد آفتاب در مناطق استوایی موجب رنگ پوست سیاهِ تیره به منظورحفاظت از شعاع ماورای بنفش گردیده است. نتیجتاً رنگ نصواری تیره که از خصوصیت افریقا ییان جنوب صحرا محسوب میشوند ، درمیان نفوس (مختلط نا شده) در نیم قارۀ هند، آسترالیا، گینی جدید وجزایر واقع در بحرالکاهل جنوب غربی به کثرت پیدامیشود.
    به همبن ترتیب ، مثلاً اگر ما در تشخیص نژاد ها ، نوع « گروپB ـــ بی » خون را در نظر بگیریم به خوبی « میبینیم که بعضی از افریقایی های سیاه پوست دارای عین گروپ با اروپایی های سفید پوست بوده وبعضاً با کتگوریهای از آسیایی ها همگون میباشند و یا موارد متعدد دیگر .........»
    در تحلیل نهایی این انسان است نه طبیعت که « هویتها»ی ما را بوجود می آورد. «اتنیسیتی ـ قومیت » و گروپهای به اصطلاح « نژادی ـ تباری» ، عمدتاً فــرهنگی و « ساختهای » تاریخی اند. آنها پدیده های اجتماعی اند تا بیولوژیکی وبرای درک ، شناخت وتشریح درست آن ، ما باید وحتماً به تعاملات اجتماعی و فرهنگی این پدیده « هویتهای قومی ــتباری) بذل توجه نماییم .
    از آنچه گفته آمدیم ،چنین نتیجه حاصل میگردد که تکیۀ یکجانبه وقطعی به پیشینۀ «تباری ــ نژادی» ( که خود از پدیده های فوق العاده متحول اند ) ، بدون درنظر داشت عوامل زبان ، فرهنگ واشترکات دیگردر معرفی هویت های به اصطلاح « قومی» و هم چنان منسوب ساختن چهره های ماندگار تاریخی به فلان و بهمان قوم ، صرف بر همین اساس ؛ سطحی نگرانه ،« باستان گرایانه» و به نظرمن تا حدی زیادی به ضرر منافع درازمدت تمام اقوام باهم برادر منجمله از آن اقوام وگروپهای مردمی ای اند که دوستان محترم ما داعیۀ دفاع از حقوق آنها را درسر می پرورانند.
    البته استفاده وه بهره گیری از عناصر مانند پیشینۀ نژادی و قرا بت تباری وموارد دیگر ، برای
    تحقق اهداف سیاسی چیزی دیگری است که به آن در بخش دوم این نوشته خواهیم چرداخت.
    ولی تا آن وقت باید به عرض برسانم که « دریک صف قرار دادن لستی از گروه های قومی ...... به منظورتشکیل دادن یک گروه قومی واحد » از مجموعۀ آنها، آنهم صرف به دلیل ریشه های نژادی به معنی آنست که ما آرزونماییم تا زمین مطابق به میل ما و درجهت معکوس به چرخش در آید و درنتیجه زمان به عقب برگشته واین گروه ها با واپس دهی اشترکاتی که یکجا با « دیگران» در طول تاریخ بوجود آورده اند، دوباره « به صفت یک گروه قومی واحد» در آمده وبا تشکیل دادن واحتوا کردن «تعداد قابل توجه نفوس کشور»، در برآورده ساختن اهداف سیاسی مورد نظر ما به کار گرفته شوند.
    بدون شک هیچکسی حق ندارد ونمیتواند در برابر آرزوهای نیکی چون مبارزه در راه تامین کامل حقوق مساوی « شهروندی» برای تمام اتباع کشور بدون تبعیض و امتیاز، رفع ظلم و ستم ملی و عقب ماندگی تاریخی اقوام معین کشور وحفظ هویت های تاریخی ای پر افتخار آنان قرار گیرد.

    ادامه دارد

    • اینکه قومیت ساخت اجتماعی است درست است اما در مورد هزاره گان اساس این ساخت تبار خاص است که فرهنگ خاص نیز تولید کرده است. اساس ساختار قومی هزاره گان ‍پیوند خونی و شبکه تباری است که از دوران کهن حفظ شده است و از این طریق اگر یک هزاره در قطب جنوب هم باشد هویت هزاره گی اش مشخص میشود. این مساله در مورد تاجیک ها و ازبک هم صدق نمیکند. مثلا تاجیک یک مفهوم انسیکلوپدیک و شرق شناسانه است که توسط روس ها و دیگر غربیان در کم‍پاین شان به طرف افغانستان ابداع کردند که مفهوم فارسی سخن گفتن و سنی بودن را دارد و شامل بسیاری از هزاره گان و ترکان و حتی پشتون ها میباشد. شاید هسته اولیه آن بعضی اقوام نا معلوم بخارایی مانند سرت ها باشد اما آنها بسیار ناچیز هستند. یک هویت انسکلوپدیک دیگر که در هند بریتانوی ابداع شد مفهوم آریایی است که به طور ساده به معنای داشتن شمایل شبه اروپایی است و کدام مفهوم تباری تثبیت شده ندارد که امروزه مردم به سر و کله یک دیگر میزنند که کی آریایی است. البته در گذشته در بین مردم ما طایفه آریان وجود داشته که هیچ ربطی به این مفهوم نژادی انسکلوپدیک ندارد. اما قضیه در مورد هزاره گان فرق میکند - گرچه هزاره گان دارای یک پیوستار فرهنگی میباشند اما اساس هویت هزاره گی شبکه تباری است که کاملا هزاره بودن یک نفر را مشخص میکند هرچند از فرهنگ اصیل خود فاصله گرفته باشد.

  • هر سطری را که بتوانیم امروز منتشرسازیم، خود یک توفیق بسیار مهم است که قوایِ ظلمت و اهریمنی را تضعیف می​کند

    «والتربنیامین»

    به اميد نوشته هاي بيشتر از شما

  • مقاله خوب و کاملی بود با توجه به اینکه از جنبه های مثبت و منفی به هر پدیده نگاه شده بود و نظریات متفاوت را بیان کرده بود و در اخر هم دلایلی بر رد و یا تصدیق نظریات ذکر شده است ولی به نظر من این دلایل نمی تواند دلایل کاملی در رد نظریه های ذکر شده باشد .
    در این که طی سالیان دراز حکومتیان (که اکثرا قوم پشتون بودند) برای حفظ قدرتشان سعی در نابودی قوم و اثار هزاره ها کردند (چرا که هزاره ها را بزرگترین خطر برای حفظ قدرتشان می دانستند) جای شکرو امید است که این مردم بیدار از هویت و فرهنگشان بخوبی پاسداری کردند و همچنین مقاله هایی می تواند در جهت باز شناخت این مردم کمک بسزایی نماید .

  • زلزله­ي سياسي انتخابات رياست جمهوري در جامعه­ي هزاره

    انتخابات رياست جمهوري، در هزارستان معادلات معمول و حاكم را به هم ريخته و بسياري از تحليل­ها و ذهنيت­ها را دچار سردر گمي كرده است. اكثريت قاطع مردم هزاره در كنار ساير مردم افغانستان به داكتر بشردوست رأي دادند. اين رأي، سوال­هايي بر انگيخته كه نياز به تدل بيشتري دارد. انتخابات براي جامعه­ي ما پياه­هايي دارد كه بايد به طور جدي به آن توجه شود. اين قلم در صدد است براي واكاوي پرسش­هاي مطرح در جامعه تلاش كند تا به شفاف سازي و تحليل مسايل كمك كرده باشد. اين قلم عميقا به فضاي باز تحليل مسائل باور دارد و آن را ضمان انتخاب راه روشن و آگاهانه­ي اجتماعي مي­داند. خوش­بختانه­، جامعه­ي فهيم ما از دوره­ي حاكميت احساس رها شده و تحليل مسئل را با سينه­ي گشاده مي­پذيرند. گفت­و­گوها و تحليل­هاي حلقه­هاي مشورتي باز و علمي براي سياست­گذاري جامعه فراهم خواهد آورد. اين قلم، به طور مطلق كسي را تأييد نمي­كند. اين قلم به راهي كه مردم انتخاب كرده قلبا ايمان دارد و مردم را از هوشمندي لازم سياسي برخوردار مي­داند و عميقا به آراي مردم احترام قايل است. انتخابات رياست جمهوري؛ در جامعه­ي هزاره حقايق بسياري را عيان كرد و پيام­هاي بسياري براي جامعه­ي ما به همراه داشت.

    پرسش­هاي اساسي اين نوشتار:

    1. چرا هزاره­ها به داكتر بشردوست رأي داده­اند؟

    2. مطالبات مردم هزاره چيست؟

    3 . «هويت هزارگي» به چه معنا است؟

    4. آيا هزاره­ها فاقد عقلانيت سياسي­اند؟

    5. چرا فعالان سياسي و برخي از نخبگان، بشردوست را تنها گذاشتند؟

    6. همراه شدن با كاروان پيروز، عقلانيت سياسي است، يا فرصت طلبي و بي هدفي؟

    ادامه در http://jameahnew.blogfa.com/

  • این یک پژوهش بسیار جامع و علمی است زبان و ادبیات بکار گرفته شده متعادل بیطرفانه و منسفانه است
    واقعا زحمت کشیده اید........... درود بر شما با نو رحیمه
    قلم تان سبز باد منتظر مقاله بعدی شما هستیم

  • به همه سلام، اگر واقعیات تاریخی بدور از احساسات شخصی بررشته تحریر در اید خوبتر و بهتر خواهد بود در مورد بومی بودن هزارها منیحث اصلی ترین مردم افغانستان کاملا درست و برجا فرموده اید و این یک واقیعیت پنهان ناشدنی است که مردم غیور و ازاده هزاره بومی ترین مردم این سرزمین یعنی افغانستان است که در مورد بومی بودن مردم شریف و قهرمان هزاره من یک مضمون عنوانی کابا پرس ارسال نموده بودم و در ان زمان ان مضمون نشر شده و نظریات هموطنان را در بر داشت که بسیار به تاسف اکنون از ارشیف کابل پرس? ان مقاله برداشته شده است که علت انرا نمی دانم باید که محترم میر هزار علت انرا واضع سازد،
    خواهر گرامی و گران قدر خوب است که در این مورد تحقق شود که به شکل اکادمیک ان ضرورت بوده تا در مورد نسل دوست داشتنی ام هزارها قهرمان نوشتهای و تحقیقات گسترده صورت گیرد.
    ( نوټ، په اوسنی وخت کښي دا ټولو ته ثابت شوی دی چی هزارګان د افغانستان د ملی وحدت ښکارندوی او مظهر دی او دا ټولو ته ښه معلوم او ښکاره دی چی دا خلک د تاریخ په اوږدو کښي د افغانستان د یووالی د پاره ډیری سرښنیدنی کړی دی او دا خلک مستحق دی چی باید حکومت وکړی دا ځکه چی پښتون او تاجیک دولتی حاکمان د تاریخ په مختلف پړوانو کښي د دوی او نورو قومونو پر وړاندی د نابرابری څخه کار اخستی دی )
    جلال ابادی

  • با عرض سلام خدمت نویسنده گرامی:
    ضمن تقدیر از مطلب جالب توجه شما که در سایت کابل پرس? به نشر رسیده است.
    در کل محتوا و ترکیب این مقاله جالب است و لیکن به نظر بنده اگر در این تحقیق مواردی رعایت می شد بهتر می بود.بنابراین لازم دیدم مواردی رادر مورد این مقاله ذکر نمایم:
    1-در بخش اول (مفهوم شناسی لغوی هزاره) شما به نظرات مختلف اشاره نموده اید که این امر خود قابل توجه است ؛ ولی در نهایت به جمع بندی و تحلیل کلی خود از این نظرات نپرداختید که این امر در بخشهای مختلف مقاله دیده می شود.
    2-در زمینه مذهب هزاره ها نیز شما سه نظر را ذکر کرده اید که برنظر شیعه بودن ایشان در اوایل قرون هجری(زمان امام علی (ع))را تمرکز بیشتری نموده اید.
    در صورتی که این روایت از قوت آنچنانی برخوردار نیست و این مطلب را جوزجانی در طبقات ناصری و از قول فخر الدین مبارکشاه آورده است که البته وی نیز این مطلب را با حدس و گمان ذکر می کند.و این روایت دستمایه روایتهای مورخان متاخر بعدی گردیده است. چنانکه میر خواند شعری از مبارکشاه شاعر دربار غیاث الدین را در این زمینه در کتابش می آورد.جوزجانی می نویسد:«غالب ظن آنست که شنسب امیر غور در زمان خلافت علی مسلمان شد و از ان حضرت عهد و لوا گرفت و همچنان بر ریاست غور باقی ماند و هر که از دودمان او به تخت نشستی آن عهد و لوا را که امیر المومنین علی نوشته بود، بدو دادندی و او قبول کردی، آنگاه پادشاه شدی و ایشان از جمله موالیان علی بودند و محبت ائمه و اهلبیت مصطفی در اعتقادشان راسخ بودی.»(جوزجانی،1363،ج1،ص320-319)از سوی دیگر اثبات رابطه غوریان با حضرت علی آنهم در زمان خلافتش بسیار دشوار است.
    حتی در زمینه زمان اسلام آوردن غوریان نیز روایتهای مختلفی ذکر شده است. که در این زمینه می توانید به کتابهای جغرافیایی نظیر( حدود العالم من المشرق الی المغرب،ص 103-101،به کوشش منوچهر ستوده،تهران، دانشگاه تهران)،(اصطخری، المسالک و الممالک ،به اهتمام ایرج افشار، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی) ، (ابن حوقل،صورة الارض، برجمه جعفر شعار، تهران، بنیاد فرهنگ) مراجعه نمایید.
    در قسمت نظریه بومی بودن هزاره ها شما به تصاویر و حالت صورت مجسمه های به جا مانده از گذشته اشاره کرده و این امررادلیل بر بومی بودن هزاره می دانید، در صورتی که این مورد نمی تواند یک عامل قطعی باشد. و در این زمینه باید تحقیقات بیشتری صورت گیرد.چرا که برخی مجسمه های مکشوفه از هند نیز چنین وضعیتی دارند، در حالی که می دانیم سکنه هند را بیشتر اقوام آریایی تشکیل می دادند.
    در پایان بار دیگر از مقاله مفید و جالب توجه شما (به خصوص فشارها و ستمهایی که بر هزاره ها در طول تاریخ وارد گردیده است)که ذهن هر فرد آزاد اندیشی را به تفکر وا می دارد،کمال تشکر را دارم.

  • مضمون پرمحتوای شمارا مطالعه کردم و دانستم که از مقاله داکتر همت فاریابی بنام "هزاره نسلی از سلسله تورکتباران" نیز به حد کافی فیض برده اید، لازم بود که در فهرست مأخذ ذکر میکردید.
    ایشان بابا

    • آفرین صد آفرین خواهر خوب ما رحیمه جان امیدوارم که خواهران و مادران که نصف جامعه مارا تشکیل میدهند بیشتر مثل شما سهم بگیرند و گرنه نیم از پیکره اجتماعی ما فلج خواهد بود. با یک بال پرواز نمی شود. زن و مرد هردو باید در اجتماع سهم بگیرند .

      مادران و خواهران جامعه ما اساس و زیر بنای جامعه و آموزگاران نسل نوین ما یند. آفرین جان

      احمد آسترلیا

    • dear respected responsbible of kabul press?.org
      i want to only mention thta you guys any time in your site mention Bamyan by the name of Hazarajat please dont mention that Tajik are majority on that province that no gonna be fair we dont the district or province by the name of Hazajat in afghanistan if you mention i think you people dont know any thing about afghanistan history Bamyan is only Bamyan province NOT HAZARAJAT dont put this bullshit name ot the holly province.

  • Go to British Museum and you’’ll find it out the original papers of Pota Khazana, bought by British, which is a false book that Habibi give money to some Pashto writers to create a not born nonexistence person with some kind of poem or some kind of literary work that was not existence and was not true , so all Pota Khazana is a false book

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس