صفحه نخست > دیدگاه > از ستاوین بُرد

از ستاوین بُرد

هنگامیکه هزار ها نویسنده و شاعر و فیلسوف و دیگر پیکارگران راه حق و عدالت را پتیارک های اهریمن باره سر می بریدند و به دار می آویختند، آیا این رادمردان حتا درپای دار و یا در زیر تیغ جلادان و قداره داران خون آشام سخن از باخت به زبان آورده اند؟
سلیمان راوش
چهار شنبه 23 سپتامبر 2009

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

حرکت های فکری که درپسینه روزها در خطوط منظم برخی ازشهرک های نشراتی و رسانه ای راه گشوده است ، دعوت برگشت از بیراهه ها و کژراهه های خونبارانه و پرخشونت قرنها سکوت و خِفتی و خِرفتی، بر بلندایی اندیشه های خود آگاهی و نشاط آفرینیی متکی بر خرد خُسروانی از سوی نسل جوان می باشد .

این بدون تردید انگیزش ِ است که گدایان گنگ و کورِ نشسته در خارستان بادیۀ تازیان و غربیان را به غیرت آزادی و آزاده گی فرا خوانده و دارو هایی شکست سکوت ننگ آور و بینایی را برای شان باز می شناسانند. تا مگر غیرت باختگان هویت ملی ، فرهنگ و آیین، دست از تکدی فرهنگ و آیین از بیگانگان بر دارند و با آواز رسا و دیدگان روشن بر فراز قله های خرد و شهامت فرازینه گردیده و گنجینه ها و خواسته های ربوده شده ای را که شتر سوران عرب و قاره پیمایان غرب در طی قرون و عصارربوده اند به باز خواست گیرند.
در پهلویی این انگیزشها ، گاه گاهی این سوال نیز مطرح می گردد که:

کو روشنفکری که شهامت نماید و از جنایات استبداد پار، آدمکشی های خلق و پرچم و قصابی های جهادی ها بگوید؟ کو هزاره ای باشهامتی که از جنایات مزاری بنویسد؟ کو روشنفکرتاجیک که از قتلعام های مسعود بگوید؟ و فاجعه ای که امروز در جنوب جاری است خود نشانی از وحشتی است که در مغزهای روشنفکران پشتون نیز جریان دارد. قومی در سی سال گذشته پیوسته کشته شده و یا کشته (تنها در هشت سال پس از آمدن غرب حدودا ده هزار پشتون کشته شده و سه برابر آن زخمی) اما روشنفکران پشتون چشم امید به طالبان بسته اند و یا با رویاهای فاشیستی عبدالرحمان و داود خان زندگی می کنند. کو پشتون روشنفکری که به خرافات اسلامی و خشم های نهفته در متن "پشتون والی" بپردازد؟ و "همه" کو نویسنده ای که از صدها اکتشاف نوین ساینس بگوید و با آن به مصاف خرافات( و البته که سازمان یافته ترین فرم آن، دین) برود؟ تاهنوز چه کسی بطورجدی از نقش برجسته اسلام در کشتارهای سه دهه اخیر سخن گفته است؟ چه کسی به صورت جدی در صدد جمع نمود پنجه های اختاپوس گونه ای دین از عرصه سیاست و مهار و منزوی نمودن آنست؟ ظاهرا، ما با قطیفه خالی میدان را ترک می کنیم. ما در آستانه باخت قرار داریم 1


1- جعفر رضایی ، ما و منوران غرب، سایت کابل پرس ، 10 سپتامبر 2009

به چنین پرسشگران عزیز باید گفت که برخیزید و خود به آیینه نگاه کنید. آنگاه میتوانید هریک پاسخ پرسش خویش را دریابید. پس از آن بیدریغ خواهید گفت اظهار اینکه: " در آستانه ای باخت قرار داریم" واقعیت ندارد. چه میگویید، هنگامیکه هزار ها نویسنده و شاعر و فیلسوف و دیگر پیکارگران راه حق و عدالت را پتیارک های اهریمن باره سر می بریدند و به دار می آویختند، آیا این رادمردان حتا درپای دار و یا در زیر تیغ جلادان و قداره داران خون آشام سخن از باخت به زبان آورده اند؟ . بدون شک هرگز . بلکه همه ای رادمردان خرد چه در نبرد فرهنگی و در جنگهایی لشکری و یا تن به تن همیشه از ستاوین بُرد تا آخرین نفس ُتندرانه بر دشمن جهالت باوران و جهالت آوران غریده اند و اگر کشته شدند نیز مرگ خویشتن را پیروزی بر اهریمن به شمار گرفته اند، که در واقعیت چنین بوده و است. به پندار من نبرد عقل با جهالت تازه در کشوری به نام افغانستان آغاز گردیده است. و کوله بار این رسالت با شرف و بزرگوارانه را خوشبختانه نسل جوان، این تکاوران تیزپو خرد آیین، بر دوشهای خویش بسوی ستیغ های بلندِ برآمدگاه آفتاب می کشند . اگر ازاین تکاوران در یک "شهرک سخن" نام بریم مسلماً بر لوح جلال آن با حسین زاهدی ، کاوه غرجی، مزاری ، بابک، هزاربز، خردجو ، بهروز، ی. جاغوری ، گربز خان عطاخیل با وجود دین خویی شان و با دهها سربرافراشتۀ دیگر میتوان آشنا شد.

اگر در شهرک هایی دیگر، با بیان حقایق در صور دین برمی خوریم، بی گمان باید گفت که ترک عادت سزاوار تصمیم است و تصمیم مستلزم حصول یقین و شهامت. فراز آمدن بر قلۀ عین الیقین و حق الیقین نیروی جوان و جوان اندیشی می خواهد. آنهایی که در ژرفای پوسیدگی و ابتذالِ اندیشه عمر ضایع و تباه کرده اند، بگذاردر همین گودال نام شان جاوید بماند.

اما آنهایی را که عباء بر شانه می اندازند و جز بر "حیض و نفاس" چیزی دیگری نمی نویسند و گروهی دیگری که با در نظر داشت نفع خویش در هر زمانی قباء عوض کرده و یجوز و لایجوز می کنند باید از آنهایی که در ژرفای ابتذال عمر تباه کرده اند جدا نمود. زیرا اینها تباهکاران اند و در پی تباهی دیگران می باشند بدین معنی که ویران می کنند تا خود را آباد سازند. یعنی آبادی وجود اینها در ویرانی دیگران نهفته است. اینها با خون دیگران وجود خویش تغذیه می دارند.

به هرروی حرف این است که نبرد سرنوشت ساز میان عقل و جهل آغاز یافته است و در این نبرد نباید که به باخت اندیشید، بلکه در ستاوین بُرد آفتابینه درخشید و نور خرد افشاند.
در ضمن با استفاده از فرصت گپ دیگری را نیز میخواهم یاد آور شوم که برخی از منشیان و مبلغین عرب کیش که جز تاریخ عرب و دین عرب از تاریخ و دین خود بی خبر و غافل اند . گاهی کنایه گونه اندیشمندان و راهیان راه عقل و دانش را پیروان" ابوجهل" و ابولهب" می نامند. که بدون شک با این طعنه طبل رسوایی خویش را که مبین غفلت و جهالت شان است به صدا در می آورند. زیرا نمی دانند که ابوجهل و ابولهب دو سر افراز مردی بودند در سرزمین مکه که افتخار تاریخ آن سرزمین به شمار می آیند و روزگاران این حقیقت را در صورت حکومت عقل بر دین در آن سرزمین به اثبات خواهند رساند.

ابولهب کاکای محمد بن عبدالله می شد. نام اصلی او بنا بر روایات تواریخ عبدالعزی بن عبدالمطلب می باشد. در فرهنگ دهخدا نیز چنین نوشته شده است.

«ابولهب . [ اَ ل َ هََ ] (اِخ ) عبدالعزّی بن عبدالمطّلب . عم ّ رسول صلوات اﷲ علیه . و این کنیت را مسلمانان به وی داده اند. بلعمی مترج....» .

عزی به معنی ستارۀ "زهره" یا ستارۀ صحبگاهی می باشد و این همان ستارۀ معروف ناهید می باشد. ناهید یا اناهیتا یا اناهیت یکی از ایزدان است که به مثابۀ تجلی و فرشتۀ اهورامزدا (خدای بزرگ) ( آفریدگار جهان و خرد) مورد ستایش، نخست در بلخ بود و ازآنجا به دیگر سرزمین ها از جمله سرزمین حجاز"مکه" ، آیین ستایش او مورد قبول ستایشگران نور قرار گرفت. لهب نیز زبانه یا شعلۀ آتش بی دود را گویند که لهیب جمع آن است . آتش به معنی نور و فروغ آمده است و آتش بی دود جز فروغ خورشید و ماه و ستارگان نمی تواند باشد. هردو نام ابولهب بیانگر این است که ابولهب خلاف برادران خویش که بت ( هبل) را ستایش می کردند، او ستایشگر اناهیتا بوده است.

بر طبق روایت (تاریخ عرب نوشتۀ فیلیپ خوری حِتی) محمد در جوانی خلاف مذهب پدرش که بت به نام الله را پرستش می کرد و خود عبدالله نام داشت ، بزی را برای عزی قربانی داده است.

در کعبه در میان سه صد و شصت بود که وجود داشت عزی و لات و منات ستایشگران بیشتر داشتند. هر چند که عزی و منات و لات را دختران الله می دانستند.

الله همان سنگ حجرالسود یا بتی بوده که ابرام ( ابراهیم) وقتی بار دوم به جستجوی یشمعیل( اسمعیل) به صحرایی مکه می آید با خود می آورد. ستایش این بت بعد ها و به ویژه در اسلام به پرستش تبدیل می شود و به مثابه یک دین در می آید. و حضرت محمد با بصیرت که داشت برای ایجاد یک دولت عربی و نجات اعراب از بادیه نشینی همه را به وحدت کلمه یعنی لاالاالله و یکتا پرستی تنها پرستش الله فرا می خواندو سعی خونبارانه به عمل آورد تا همه الله را پرستش کنند که ابو لهب دلیرانه نخواست بجای عزی الله را قبول نماید با آنکه عزی دختر الله به شمار می آمده است. استقامت و پایداری ابولهب تا آنجا بود که زور الله نیز به او نرسیده و بر ضد او شعار میدهد که: تبت یدآ ابی لهب و تبت ما اغنی عنه ماله و ما کسب و امراته حتالة الحطب.[ ترجمه: بریده باد دستان ابی لهب و مرگ باد به او. مال و ثروتش بکارش نیاید و او را از مرگ نرهاند و عیالش عمال چوب است.

گویا این آیت پاسخی است که روزی محمد بنا بر تصمیم که می گیرد چنانکه در قرآن ذکرشده: « وانذر عشیرتک الاقربین و بیم ده عشیره و خیشانت را [ آیه 124 سوره شعر] روئسای قریش را به صفا دعوت کرد و هنگامی که همه جمع شدند آنها را به پیروی از سیاست خود یعنی دین اسلام فرا می خواند. ابولهب از میانه برخاست و خشمگین فریاد زد: تبالک یا محمد. الهذا دعوتنا؟ [ ترجمه: زیان و آسیب بر تو باد ای محمد آیا بر این ما را دعوت کردی؟ ] »1


1 – علی دشتی ، 23 سال رسالت ، ص 74

همان بود که محمد نیز وقتی فرصت می یابد دشنام چرب تر گویا از سوی الله به او می دهد.
به هر حال ابولهب مردی شجاع و دلیری بوده که ما از عقیده و ایمان او جز آنکه اناهیتا را ستایش می نموده اسناد دیگری نداریم . و اما ابوجهل

نام این مرد بزرگ و مقاوم ابوالحکم بن هشام می باشد که یکی از مخالفین سرسخت محمد به شمار می آید. محمد بسیار سعی و تلاش داشت که در پهلوی سایر مردان با نفوذ و دانشمندان و شاعران او را نیز به قتل برساند. زمانی که محمد در پاسخ عبدالمطلب در حضور سران قریش که از او پرسیده بود چه میخواهی گفت: « می خواهم کلمه ای بگویند که عربان مطیع شان شوند و عجمان باجگزارشان باشند» 1


2 – سلیمان راوش ، سیطرۀ 1400 سالۀ اعراب بر افغانستان، ج اول ، ص 65 به نقل از تاریخ طبری ، ج 3 ص 869

ابوالحکم با وی مخالفت کرد و حاضر نشد که برای باج و جزیه و غلام و بنده گرفتن و ساختن کشورو کشور ها به خاک و خون کشانده شود. حتماً او معتقد بوده که بدون خونریزی و راهگیری و جنگ و غارت نیزمی شود که از راه های دیگر به تشکیل یک دولت عربی پرداخت. و یا قوم و قبیلۀ خود را به حاکمیت رساند. در نتیجه این اختلاف بود که محمد از ابوالحکم کینه گرفت تا اینکه او را در جنگ احد ناجوانمردانه به قتل میرسانند.

ولی او در لحظه مرگ نیز چشم به راه پیروزی بر لشکریان محمد است . گزارش طبری از مرگ ابوالحکم "که او نیز بنا بر مصلحت وی را ابوجهل می گوید" بر علاوۀ آنکه شجاعت و استقامت ابوالحکم را به نمایش می گذارد، از بیرحمی و شماتت پیروان محمد نیز حکایت می دارد. از طرف دیگر این گزارش می رساند که محمد با ابوالحکم از دوران کودکی کینه داشته و در پی انتقام بوده است. طبری می نویسد:

« ... معاذ بن عمرو بن جموح می گفت: وقتی پیمبر از کار دشمن فراغت یافت گفت:
ابوجهل را در میان کشتگان بجوید عبدالله بن مسعود به جستجو رفت و پیمبر گفت: اگر در پیدا کردن او به زحمت افتادید نیک بنگرید که بر ران وی اثری زخمی هست که من و او روزی بر سفرۀ عبدالله بن جدعان در آویختیم و هر دو جوان بودیم و من از او کم سالتر بودم و او را به یکسو زدم که بیفتاد و یکی از رانهایش زخمدار شد که هنوز اثر آن باقی است
عبدالله بن مسعود گوید: وقتی ابوجهل را پیدا کردم هنوز رمقی داشت و پای بر گردن او نهادم که یکبار در مکه مرا اذیت کرده بود و گفتم: ای دشمن الله ! الله زبونت کرد؟ گفت : چگونه زبونم کرد است مردی بوده ام که بدست شما کشته شده ام، بگو ظفر از کیست؟

گفتم ظفر از الله و پیمبر اوست.

به من گفت: ای چوپانک گوسفندان، به جایی سخت بالا رفته ای. و من سر او را بریدم و پیش پیمبر بردم و گفتم : این سر ابوجهل دشمن الله است پیمبر گفت به الله یی که جز او الله یی نیست چنین است و صیغۀ قسم پیمبر بدیگونه بود.

گفتم : آری به الله یی که جز او الله یی نیست چنین است. و سر را پیش پای پیمبر انداختم و او الله را ستایش کرد.

عایشه گوید: وقتی پیمبر گفت کشتگان بدر را به چاه اندازند همه را بیانداختند به جز امیة بن خلف را که در زره خود باد کرده بود و چون خواستند او را حرکت دهند از هم جدا شد و او را به جای نهادند و خاک و سنگ بر رویش ریختند. تا نهان شد. » 3


3 – محمد بن جریر طبری ، تاریخ طبری ، ج 3 ، ص 974 ترجمۀ ابوالقاسم پاینده

اکنون باید اندیشید که مجاهدین و طالبان به مثابه کامل ترین شکل مجاهدین آنچه را در برابرمردمان انجام می دهند و سر می برند و می کشند و به گور های دسته جمعی می افگنند، این شیوۀ عمل از کجا دستور گردیده است.

به هرروی هدف این بود که تا دوشخصیت برازنده و مقاوم عرب شناسانده شود.
مهم دیگر این بود که به آنهایی که میخواهند به ظن خود کسی را به کسی مانند کنند بهتر است از خوب و بد کشور خود مثال آورند. و آنهایی که چنین نمی کنند بیگانه پرستی را تا سرحد جنون از خود به نمایش و یادگار می گذارند و نشان میدهند که تا چه حدی وابسته و غافل از خویش اند .

واژه های کلیدی

دين، عقايد و باورها
آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • omedwaram ke ba abolahab wa abojahl bepaywandi, chi rast goft aan farzana mard::ke

    chashm baz o goosh baz o een aama

    khera am dar chashm bandiye khoda

    hashrat ba abolahb bad
    ok

    • طارق جان سلام ! نویشتای ای راویشک پشکه برابری چونگسی موش ها ام اهمیت نتی . بلکه نویشتی ای رقم کافرکای عیان ره از برای خیری اسلام بدان . اینها با دلایل شان گردن های خوده میبورن و ایمان مسلمانان ره قوی تر میسازن . از یک طرف وادی خدا ره میبینیم که دوزخ است و عذاب های سخت باید دوزخی هایشه ام ببینیم که نشوه مثلی باضی ها بگویم که خداوند ایقه عذاب های سخته بری انسان چرا میته . ما باید انسان های که از حد میگزرن ام تماشا بکونیم . ما باید شایدی کسای باشیم که بالای خودیشان ظلم میکونن . ما باید شایدی گوفتاری رسول خدا باشیم که میگن . روزی میرسه که مردوم حق ره ناحق و ناحق ره حق شناخته مردوم ره بطرفیشان داوت میتن . ای مردوم امو مرداری ها و کثافت دانی های استن که با بوی بدیشان دماغ های ما ره میسوزانن . چه فکر میکونین که امه مردوم جهان یک رقم باید باشه ؟ نی جانیم اگه اوتو باشه پس دوزخ بخاطری کی باشه . چشمای داغولیش بروتای کشال کشالیش . چیری بی نور و نمکیش میگه کی مه دروغ میگوم . ژانژاک روسو قانون دان فرانسوی میگه وقتی یک مجریم از بین بره صد تا مجیم خوردی دیگه پیدا میشه و کوشیش میکونه که جای مجریمی کلان ره بگیره . حالی ای ام میخایه جای جنابی سلمان روشدی مرتد ره بگیره . سخت ترین آتشی دوزخ نسیبیت باشه راویش ...

  • اگر در اثر ترس و ضعف در کنار اراده و عقل خود میخواهید خدایی هم داشته باشید , هر خدایی را که میخواهید بپرستید , جز خدایی را که اخوند ها ملاه ها و طالب ها ساخته اند ,

    • جناب راوش . لطفا از کاربرد واژگان غير متداول ، ارکائيک و « فضل فروشانه » خود داری کنيد ! حتاعنوان نوشته تان هم اکنون شايد برای معلمان ادبيات فارسی «!» قابل فهم باشد ! گويا شما هم به امراض روشنفکران بريده از خلق و فرهنگ و زبان عامه ، مبدل شده ايد ! واصف باختری ، روزی روزگاری به زبان « ياجوج و ماجوج» شعر می سرود که خود را « تافته جدا بافته» نشان بدهد ؛ اما زد و بند های اين شاعر انقلابی (!) با اشغالگران و وطنفروشان ، نشان داد ، انتخاب زبان قاموس و لغتنامه ها ، نه راهکار آزاد منشانه ، بلکه حربه ای برای اغفال خلق های محروم بوده است ! شما اگر بيمار روانی نيستيد ؛ به زبان آدميزاد بنويسيد ، ورنه با لعنت و اهانت ، بدرقه خواهی شد . راد منش

    • بیغم باشین که مردک بغیر از دروغ های شاخدار و چن چتیات بالاتر چیزی نگوفته و د دان شیطانان امی زبان میزیبه و هر قدر اینا به لعنت و اهانت بدرقه شون مقامشان بالا میره . دیدین که مه بیچاره احتیات کده کمتر گوفتوم تا به افتخاراتیشان اضافه نشه و شاخ و دومبیشان نمایانتر .

    • حسادت نکن! شاخ و دم هیچکس با تو برابری نخواهد توانست!!!

    • آقای سروش سکوت سلام ! حمله های کاملن بی مقصد و بی مدعایتانه درک کده نتانیستوم ؟ تا بحالی نه از شما چیزی شونیده داروم و نه هم کودام گوفتنی ناگوفته باقی مانده .
      نام مبارکیتانه فکر میکونوم د فارسی رو خانده باشوم و نویشتی تانه خو عالمانه یافتوم و خیالاتیتانه هم عاقلانه .

      ای شاخدارتان بیجا و بی مدعا با کسی شاخ جنگی نمیکونه و نه هم ای کاریست مردانه .

      ای دمدارکیتان جرتی توهین به ایچ انسانه نداره و نه هم پوشیده برقه ای زنانه .

      یا مره درک نکردین و یا میپالین صد بهانه .

      بهر حال مه که نداروم با شما قصدی زدنی چانه .

      امید آقای سروش نکونن بر سری ای بیچاره حمله ای ظالمانه .

      تشکر .

  • راوش !

    ناراحت نشوید که هموطن زبان مادری خود را فراموش نموده ستاوین را معنی نمیداند .

    یکی از نوشته های واصف :

    فاجعه :

    به سرنوشت غم­ آلود دانه­ هاي انار

    دلم چو هيمه ميان تنور مي­سوزد،

    که هرکه دست فرا برد

    پي رهاندنشان از شکنج پرده و پوست

    نخست پيکرشان را ميان مشت فشرد،

    سپس يکايک را

    به شادماني خورد.

    • هزار بز عزیز درود و احترام تقدیم ! میخواهم و آرزو دارم با این نقل قولی که از فرزانه مرد زبان ما نمودید مالک لکها نی ملیونها بز شوید . به گفته حاجی صیب سرپلی مزه کد . مفهوم و ارزش والای این نظم بی نظیر را صرف میتوان در تراوش خیال استادی چون استاد سخن جستجوکرد ، هر بلهوسی را یارای چنین نیست . این چکیدۀ از خیال این از دین حقیر و از مذهب فقیر را که بی مناسبت نیست در اینجا ، خدمت تمام کابل پرسیان ارجمند تقدیم میدارم !

      دلم به حال سپیدار های سبز و بلند

      چو هیمه های خشک بیابان میسوزد

      که حین رسیدن به اوج فلک

      گاوه های آهنین سیه پوشان تاریکی

      ریشه های امید شان میکوبد ،

      یابوان خفته در دل خاک

      چه ظالمانه کلوی نازکشان می درد ،

      کی آن پینه های باغ آرزو را

      دوباره به رشته های مژه میدوزد !

  • دوستی در بالا نوشته اند که اگریک هزاره از خیانت مزاری وتاجک از قتل های مسعود وپشتون از جنایات ملا عمر بگوید وبنویسد افغانستان گل وگلزار میشود .
    بجواب این دوست باید بگویم که این مسئله در کشور ما تا زمانی که مسئله شهروندی وحقوق شهروندی بر اساس معیار های درست ان حل نگردد میسر نمیباشد.گرچه مسعود ویا مزاری خاین اند ولی امروز سمبول اتحاد مردم شان استند که تادر معرض نابودی قرار نگیرند .
    امیر عبدالرحمن خان هر روز یک چارک چشم هزاره میکشید وبرای برادران پشتون تبار اجازه داده بود که اگر یک پشتون فقیر است میتواند برای امرار معاش وخورد وخوراک خود یک هزاره را دختر یا پسر برده ودر کوویته پاکستان بفروشد وبرای خود نان فراهم کند .ولی برادران هزاره در زمان امان الاه نواسه عبرالرحمن برایش 10000 عسکر داوطلب در غزنی فراهم کردند تا از قندهار بیاید وبرضد بچه سقو جنگ را ادامه دهد .ولی برادران پشتون در زمان نادر خان ودر زمانی که هاشم خان وبعدا محمد گل خان مهمند سر کار امدند این کار هزاره هارا نتنها تقدیر نکردند بلکه تمام سرزمین ها وچراگاه های مردم هزاره را برای قوم مجهولهویه کوچی قباله دادند وبریش شان خندیدند .
    منهم مثل شما خوب میدانم که در پیشگاه قانون انسانی ودر نزد خداوند واز نظر انسانی همه بیک اندازه هستیم وهیچکسی بر هیچکسی برتری ندارد ولی تازمان رسیدن به این درجه هنوز راه درازی در پیش است وباید یک هزاره در موضع هزارگی خود مبارزه کند ویک تاجک در موضع تاجکی خود مبارزه کند وهمینطور ازبک ودیگران تا توازن بوجود اید . اگر شما هر روز بروی وهزار دشنام به به ادرس مزاری بفرستی هیچ فایده ای بحال هزاره ها نخواهد داشت وهیچ کس ترا آفرین نخواهد گفت بلکه در خفا ترا مسخره خواهند کرد .زیراکه شما نفهمیده برنامه های دشمن هزاره را بپیش میبرید.زیرا شما کسی را مسخره میکنید که خودت در مقابل او ناچیز هستی واو برای خودش کسی بود

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

جستجو در کابل پرس