نام و ننگ
ای قادر لم یزل، به لطف بی غایت و عنایت و فضل بی نهایت خود از خزانهء ( انا فتحنا لک فتحاً و مبیناً) من بنده را خلعت نصرت و فتح کرامت فرمای و این حصار را بر دست ضعیف به قدرت قدیم خود گشاده گردان
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
نام و ننگ
تولد دوبارهء خراسان کهن در هزارهء نو
فصل چهارم
فتح شهر ساجی درایالت افغانستان ولایت رسند :
در ذکر سی و هشتم تاریخنامه هرات ملاحظه می شود که ملک شمس الدین کُرت می خواهد ازایالت افغانستان درسند، دوباره به خراسان و به مقر فرماندهی خویش هرات باز گردد ولی درباریان او را تشویق به فتح یکی از شهر های دیگرایالت افغانستان در سند می نمایند و می گویند :
« ... بندگان کمترین و جانسپاران کهترین که کلی ولایات افغانستان ملک اسلام را مسلم و مسخر کشته است و تمامت قلعه ها و حصار ها و جایگاه ها فتح شده، الا حصار ساجی که آن فتح نشده است؛ چه، در همهء روی زمین از روی استواری و رفعت مثل آن حصاردیدهء مردم گردنده ندیده است و گوش خردمند صفت کننده نشنوده. و در آنجا هزار مرد افغان جلد مبارز موطن است و از عهد یزدجرد تا امروز هیچ پادشاه و ملک و حاکم را گردن ننهاده اند؛... ملک شمس الدین دیگر لشکر به طرف حصار ساجی کشید و دوهزار سوار به اسم معاونت از قنقورزدای نویین طلب داشت. هژده روز پای حصار ساجی رسید. حصاری دید بغایت بلند و در نهایت استواری و شکوهمندی. هفت روز آن حصار محاصره کرد و هرروز دو نوبت جنگ بیش برد و بسیاری از نامداران هردو سپاه در این هفت روز به قتل پیوست»1
1 – همانجا، ص 255 – 256
سرانجام مثل اینکه لشکرش به شکست مواجه باشد مانند سایر سالاران بیرحم اسلام به الله رجوع می کند تا مانند دیگر قاتلین او را نیز در انجام قتل و کشتار مردمان از خزانهء فتنه های خود کلید گشایشی ارزانی بدارد. بناً: « ... شب هشتم ملک شمس الدین الحق والدین به وقت طلوع صبح اول برید نیاز را به حضرت ملک بی نیاز و ملک کار ساز فرستاد و گفت: ( وای خالق نار و نور، ای رازق مار و مور، وای وهاب بی منت و علت، و ای تواب با مغفرت و رحمت، و ای صانع بی علل، و ای قادر لم یزل، به لطف بی غایت و عنایت و فضل بی نهایت خود از خزانهء ( انا فتحنا لک فتحاً و مبیناً) من بنده را خلعت نصرت و فتح کرامت فرمای و این حصار را بر دست ضعیف به قدرت قدیم خود گشاده گردان . » 1
1- همانجا
این نکته را نباید گذاشت که فتوحات آل کُرت به هیچوجه نمی تواند مورد تایید قرار داشته باشد ، تجاوز به هر بهانه که باشد تجاوز است ، ملاحظه می گردد که سپاه آل کرت خود دست نشاندهء بیگانگان بوده و هم در قتل و غارت به دو شیوه وحشیانه متوسل می شده است یکی شقاوت اسلامی و دیگر شرارت چنگیزی . به همین لحاظ بوده که اکثراً در غارتگریها پیروز در می امده است . گرچه که اوغانیه در آن زمان مانند امروز که نام ( طالبان) بر خویش گذاشته و در گذشته هایی نه چندان دور ، خود را (قبایل آزاد) می نامیدندو در دزدی و غارتگری و قتل و ظلم ید بیضائ داشته و دارند. اما با آنهم نمی توان تجاوزات شمس الدین کرُت را هم بر سرزمین های شان ( اوغانستان) نادیده انگاشت.
از مطا لعه تاریخنامه هرات بر می آید الله استعای شمس الدین خویش را مستجاب نموده و و کلید خزانهء انا فتحنا لک فتحاً و مبیناً را به او سخاوتمندانه تقدیم داشته است. زیرا سیف هروی می نویسد:
« چون ملک شمس الدین بدین نوع بر درگاه لایزال ملک لم یزل به تضرع و ضراعت و مسکنت تمام رقعهء سوز و نیاز عرضه داشت، از اول روز بفرمود تا ملوک و امرا و رؤوس و وجوه سپاه همه پیاده شدند و سپر ها و در ها و چپر ها پیش بردند. و به عون ایزد بخشایندهء روزی ده جان آفرین در حال قرب ده هزار مرد غوری و افغانی و هروی به یک حمله خویشتن را بر در حصار انداختند... ملک اسلام شمس الحق والدین آن روز صد و پنجاه تن را از ساکنان حصار به قتل رساند و بفرمود تا متمردان و معاندان آن طایفه ده تن را از بلای حصار سرنگونسار بینداختند و حصار را خراب کردند و از آنجا روز دیگر مظفر و منصور و کامیاب و مسرور به وقت فرخنده مراجعت فرمود با غنیمت بسیار و اساری بیشمار» 1
1 – همانجا، ص 256 = 258
در ذکر سی و نهم که در قتل ملک علی بن مسعود ملک شهر سجستان است ، سیف هروی در تاریخنامهء هرات مرز افغانستان و خراسان را کاملاً جدا ساخته ، می نمایاند که افغانستان ایالتی وسیع از مملکت سند است . سیف هروی می نویسد: « چون شهور سنهء ست و خمسین و ستمائه = 656در آمد، درین سال ملک اسلام شمس الحق والدین کُرت، طاب ثراه، از افغانستان به تکناباد آمد و پهلوان مبارز الدین محمد نهی را با هزار سوار در تکناباد بگذاشت » 1
1 – کتاب پیشین ، تاریخنامه هرات ، ص 259
در باره تکناباد یا تکین آباد مبتنی اسناد تاریخی قبلاً تذکرات به عمل آمدکه به قول تاریخنامه هرات شهریست میان بست و قندهار . چنانکه در ذکر چهلم تاریخنامه هرات گفته می شود که وقتی شمس الدین کُرت به سجستان = به سیستان می آید، پس از آنکه مردم آنجا را تنبیه می نماید ، ملک علاءالدین و ملک نصیر الدین را گرفتار و ملک علاءالدین را زندانی ساخته به مستنگ مرکز ایالت افغانستان در سند فرستاده و ملک نصرالدین را به هرات فرستاد و خود به تکناباد میرود و از تکناباد نزد هلاگوخان خود را می رساند.
ابو سعید عبدالحی گردیزی در زین الخبار، جفرافیایی تگین آباد را به درستی در رویدادی زیر عنوان ( فتنهء یعقوب بن اللیث) بیان نموده می نویسد: « ویعقوب بن اللیث بن معدل مردی مهجول بود ، و اصل او از روستای سیستان بود، از ده قرنیین . و چون به شهر امد، رویگری اختیارکرد و پس از رویگری به عیاری شد، و از آنجا به دزدی افتاد و راهداری. و پس سرهنگی یافت ، و خیل یافت، و همچنین به تدریج به امیری رسید.و نخستین سرهنگی بُست یافت از نصر بن صالح، و امیری سیستان یافت. و چون سیستان او را شد ، نیز بر جای قرار نکرد و گفت: " اگر من بیارامم مرا دست باز ندارند." پس از سیستان به بست آمد و بست را بگرفت ، و از آنجا به پنجوای و تگین آباد آمد، و با رتبیل حرب کرد و حیله ساخت و رتبیل را بکشت، و پنجوای به رخود بگرفت، و از آنجا به غزنین آمد و زابلستان بگرفت، و شارستان غرنین را بپا افگند، و به گردیز آمد، و با ابو منصور افلح بن محمد بن خاقان که امیر گردیز بود حرب کرد. و بسیار کُشش کرد، تا مردمان اندر میان شدند، و ابومنصور گرگان بداد و ضمان کرد، که هر سال ده هزار درم خراج به سیستان بفرستد. »1
1 – کتاب پیشین، تاریخ گردیزی، زین الاخبار ،ص 304 – 306
ملاحظه می گردد که به شمول تکناباد = تگین اباد همه جای دیگر را که ابوسعید عبدالحی گردیزی نام می برد شامل حوزه کشور ما خراسان است نه شامل ایالت افغانستان که شامل سند بوده .
عبدالحی حبیبی در حاشیه زین الاخبار می نویسد که :« تگین آباد بر خرابه های شهر کهنهء قندهار در غرب شهر کنونی واقع بود، و یا شهر بوده بین مجرای ارغنداب و هلمند. »1
1 – کتاب پیشین ، زین الاخبار گردیزی ، حاشیه ص 421
منظور از تعین تکنا آباد این است که این شهر مرزی بوده میان قندهار ، بست و غزنی و فراه درخراسان و ایالت افغانستان سند که پایتخت آن مستنگ بوده است . قسمت از این ایالت بعدها به بلوچستان مسمی گردیده است که بخشی آن به ایران و بخشی به سند تعلق گرفت، چنانکه مستنگ یاتخت افغانستان دیروزی که یکی از ایالت های سند بوده ،امروز در
بلوچستان پاکستان همچنان واقع است. ملتان و مکران و پنجاب و لاهور و افغانستان و غیره را در پیش از تجزیه هند به پاکستان بنام سند یاد می نمودند که بعد از تشکیل دولت پاکستان در اثر مساعی انگلیس همه این ایالات در جغرافیایی سیاسی پاکستان شامل گردیده ، مثلاً مستنگ یاتخت ایالت افغانستان سند چنانکه گفتیم، امروز هم در بلوچستان پاکستان به همان نام یاد می گردد. که قرار گزارشات سیاحان مردم آنجا تا هنوز هم خود را افغان می گویند، که بسیار با قاطعیت میتوان گفت که پشتونها با شهامت کشور ما ( افغانستان امروز) با افغانها ( اوغانها)ی
افغانستان دیروز یی مربوط به ایالت سند، یکی نیستند. جغرافیایی زیست قوم با شهامت پختونها با افغانها ( = اوغانها) فرق دارد. قندهار وهلمند و فراه و و زابل شهر های بزرگ اند که ملت پختون با اکثریت در آن زندگی دارند، و همچنان پشتونهای ولایات ننگرهار، خوست پکتیکا، ، کنرهار را نیز نمی توان مربوط اوغانهای افغانستان دیروز
( پاکستان امروز) دانست.
اوغانها ، پشتون نیستند ؛
سکزیان در سیستان:
اکثراً درجغرافیای تاریخی، سرزمین های قندهار، هلمند، غزنی، فراه و زابل و حول وحوش آن مجموعاً به نام سیستان یاد می شده است . *
* : رجوع شود به تاریخ سیستان از مولف نامعلوم به تصحیح ملک الشعرا بهار، ص 66 . و هم به مسالک و ممالک ابو اسحق ابراهیم اصطخری ، به کوشش ایرج افشار ،ص 192 - 193
گرچه که حدودالعالم من المشرق الی المغرب از مولف نامعلوم که به سال 372 هجری تالیف شده است سیستان را هم شهری از خراسان معرفی میدارد.
مردمان ساکن درسیستان بصورت مجموعی بنام سکزیان یاد میگردیده اند،چنانکه در دانشنامهء آزاد وکی پیدیا نیز گفته شده است که: « سکزی به کسی که اهل سکستان یا همان سیستان باشد گفته می شود، این نامگذاری به تبار مردم سیستان باز می گردد، نیکان اینان از سکاها بودند، پسوند زی به معنی زندگی کننده و ساکن است که در نام هایی مانند مروزی و رازی هم دیده می شود . واژه سیکیستانی( عربی شده به صورت سجستانی) نیز هم معنی با سکزی است.»1
1 – دانش نامهء آزاد ، سایت ویکی پدیا
در تاریخ گردیزی هم مردم سیستان به صورت عموم سکزی خوانده شده است .در زین الاخبار گردیزی میخوانیم که: « ... وچون امیر محمود از بهاطیه* بازگشت خبر رسید، که مردمان سیستان عاصی شدند.
روی سوی سیستان کرد، و چون آنجا رسید، همه پیشروان سگزیان
اندر حصار ارگ شدند. و امیر محمودیکروز حرب کرد، مهتر ایشان را بگرفت. همه سگزیان بطاعت آمدند، و او سوی غزنین بازگشت با ظفر و پیروز و از غزنین قصد ملتان کرد. »1 .
*-( بهاطیه فبایلی بودند که در سند علیا می زیستند)
1- تاریخ گردیزی ،زین الاخبار گردیزی، ص 389
در چهار مقاله ء نظامی عروضی سمرقندی در حکایتی از فرخی سیستانی در باب قصیده معروف او ،که این شاعر در پی ممدوح بوده تا با مدح آن صله و جایزهء فاخری دریافت نماید.بنابرآن چنانکه عروضی سمر قندی می نویسد: « ...تا خبر کردند او را از امیر ابو المظفر چغانی به چغانیان، که این نوع را تربیت می کند، و این جماعت را صله و جایزهء فاخر همی دهد، و امروز از ملوک عصر و امراء وقت درین باب او را یار نیست. قصیده ای بگفت و عزیمت آن جانب کرد.
با کاروان حُله برفتم زسیستان
با حُله تنیده ز دل بافته زجان ..
الحق نیکوقصیده ایست و دروصف شعر سفر- ق کرده است در غایت نیکویی و مدح خود بی نظیر است. پس برگی بساخت و روی به چغانیان نهاد، و چون به حضرت چغانیان رسید بهارگاه بود و امیر به داغگاه... و عمید اسعد کدخدای امیر بود. فرخی به نزدیک او رفت و اورا قصیده ای خواند، و شعر امیر به او عرضه کرد. عمید اسعد مردی فاضل بود و شاعر دوست، شعری فرخی را شعری دید تر و عذب، خوش و استادانه، فرخی را سگزیی دید بی اندام، جبه ای پیش و پس چاک پوشیده ، دستاری بزرگ سگزی وار در سر ، و پای کفش بس ناخوش، و شعری در آسمان هفتم؛ هیچ باور نکرد که این شعرآن سگزی را شاید
بود... » 1
1 – احمد بن عمر بن علی نظامی عروضی سمرقندی، چهار مقاله تصحیح مرحوم محمد قزوینی به اهتمام داکتر معین،تهران چاب مهارت 1379، ص 60 – 67
.
ما در جای دیگری تفاوت های اخلاقی و اجتماعی وزبانی ، حتی چهره شناسی اوغان ها با اقوام با شهامت پشتونهای ساکن در کشورما خراسان را به بیان خواهیم گرفت.
فتح حصار یا شهر" بکر "ا:
باز هم بر می گردیم به کتاب تاریخنامهء هرات. در ذکر چهل و یکم ، لشکر :کُرت یعنی ملک شمس الدین پس از انکه مردم ملک علی مسعود حاکم سجستان را خائنانه و به قتل می رساند ومردم سیستان را خلع سلاح می نماید . باری دیگراز سیستان ،لشکر به طرف افغانستان می برد. در تاریخنامه هرات در این وقت یعنی در سال 656هه مرکز سیستان " نیمروز" است که بنام، (دارالملک) یاد می شود.و در سال 657 است که از نیمروز به طرف افغانستان لشکر می کشد. در آنجا به جانب حصار بکر لشکر کشی میکند. چنانکه از وصف جغرافیایی این حصار در تاریخنامهء هرات بر می آید، موقعیت آن در میان دریا است. با تاسف ، این قلم نتوانست در میان منابع که در دسترس بود موقعیت دریایی را که حصار درآنجا واقع گردیده بود ، پیدا نماید ، اما این نکته قرین یقین است که کمتر دریایی را میتوان سراغ داشت که در میان آن احصار اباد شده باشد. دریایی بزرگ اینجا عبارت از اقیانوس یا بحر است دریا _ در زبان دری عبارت است از بحر و کلمهء بحر عربی است و در زبان عوام الناس دریا عبارت از رود معنی می دهد. که دارای خشکه یا جزایر کوچکی می باشد. پس بدون شک حصار بکر در میان دریای (بحر)سند " هند" و یا به عبارت دیگر بحر و یا در سواحلی دریا بزرگ سند یا هند واقع بوده است. . از بیان تاریخنامه همچنان بر می آید که این دیار مستقل بوده . چنانکه در تاریخنامه میخوانیم:
« در این سال 657 ملک اسلام شمس الحق و الدین لشکر به افغانستان برد و از افغانستان در ربیع الاول سنۀ مذکور عنان عزیمت بر طرف بکر تاخت... و چون در هشت فرسنگی بکر رسید ، حسن علمدار را با پنج سوار نامدار سخنکوی حاضر جواب به اسم رسولی بدان قلعه فرستاد و گفت : که سلام و پیام من به مهتر این قلعهء آسمان نمای و والی این طایفۀ عالی نژاد رسانید و بگوئید که چند سال شد که ما با لشکر های منصور در این سرحد متوطن ایم . تمامت اهل فلاع و بقاع افغانستان تا حد سند و هند بعضی رغبتهً و اختیاراً و قومی قهراً و قسراً خراجگذاری و فرمانبرداری ما به دم و قدم آثار خدمت به اظهار رسانید ند... اکنون می باید که از راه خردمندی و فطانت طومار بیکار و آزار را طی کنی و به استقبال ما مبادرت نمایی تا چنانکه ملوک خراسان و جماهیر افغانستان به عنایت بی غایت و الطاف بی حساب ما مخصوص گشته اند، محفوظ کردی. » 1
1 – کتاب پیشین، تاریخنامۀ هرات ، ص 281
ولی والی ولایت بکر به شمس کُرت اعتماد نمی کند و می گوید : « من به کرات و مرات عزیمت آن کرده ام که به خدمت ملک اسلام شمس الحق والدین آیم و شرایط خدمتکاری و مطاوعت به تقدیم رسانم. اما چون شنودم که با والیان افغانستان و فلاع ایشان چه کرد، از آن عزیمت بر گشتم. مرا بر ملک اسلام به هیچ روی اعتماد نیست» 1
1- همانجا ، ص 283
و سرانجام بین آنها جنگ در می گیرد و در اخیر به صلح میانجامد، بدون آنکه ملک اسلام به توفیق دست یابد و قلعه را فتح نماید. متن بالا به خوبی موقعیت جغرافیایی افغانستان را در سند نشان می دهد که لازم به تفسیر نیست. بر علاوهء این در ذکر چهل و دوم ، در قتل میرانشاه و سالار کُرد در سال 658 هه ، سیف هروی ضمن آنکه به وضاحت یکبار دیگر کشور افغانستان را ضمن یاد آوری حوداث قبلی و بعدی مشخص می سازد، که در سند واقع است. از شقاوت و بیرحمی وغدرو خیانت
(ملوک اسلام )،مانند ملک شمس الدین پرده برداشته و هم از اینکه میرانشاه که داماد ملک شاهنشاه ، شاه ایالت افغانستان در سند بوده و چگونه شخصیت داشته معلومات ارائه میدارد که خواننده میتواند به نکات باریک پس از خوانش متن متوجه گردد.ما این بخش را با اختصار نقل مینمایم ، اما خواننده میتواند برای دریافت نکات ویژهء آن به اصل متن مراجعه نمایند .
پيامها
22 اكتبر 2009, 18:27, توسط کاوه غرجی
سلام خدمت شما .
کاش می شد به جای این همه مرجع دادن برای مطالعه و نقل قول خودتان هم چند سطر می نوشتید.
باز هم خوب است . موفق باشید رفیق.