صفحه نخست > حقوق بشر > آزادی بيان > گوانتاناموی امنيت ملی افغانستان

گوانتاناموی امنيت ملی افغانستان

ماجرای بندی شدن کامران ميرهزار و ادامه ی آن!
کامران میرهزار
يكشنبه 15 جولای 2007

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

شما خبر داريد که مَنِ روزنامه نگار، 5 روز در زندان امنيت ملی افغانستان به شکل غير قانونی در بند بودم و از بند رها شدم و اکنون می خواهم بگويم که چگونه فشار و تهديد از جانب نيروهای لباس شخصی امنيت ملی و همچنين افراد مجهول همچنان ادامه دارد و در يک چهارديواری همراه با همسرم گرفتار آمده ام که اگر برآيم بلافاصله مرا بازداشت خواهند کرد و يا لت کوب و يا حتا ممکن کشته شوم.

بگذاريد ماجرا را از ابتدا توضيح دهم. از زمانی که در بازداشت نيروهای امنيت ملی در گوانتاناموی آنان بودم. به من حتا اجازه ی داشتن قلم را ندادند و 96 ساعت در اعتصاب غذا بسر بردم. صبح روز چهارشنبه 13 سرطان سال 1386 برابر با 4 جولای سال2007، در حالی که همراه با جاويد فرهاد، دوست و همکارم بودم، مقابل تلويزيون آريانا در کمتر از 250 متری دفترم کارم در سرک دارالامان، توسط 5 تن به شمول راننده ی موتر بازداشت شدم. آن ها به من گفته بودند که برای نيم ساعت آقای حسين فخری، در رياست 74 امنيت ملی از شما سوال دارد و بعد شما را برمی گردانيم. نيم ساعت امنيت ملی افغانستان شد 105 ساعت . کنار مسلخ و دريای کابل نرسيده به چوک عبدالحق و مکرويان ، رياست 74 امنيت قرار دارد. همه ی کسانی که مرا بازداشت کردند لباس شخصی داشتند. سوار يک موتر کرولا شديم و در فاصله ی 100 متر گذشته از محل بازداشتم، فردی که در صندلی پيش و کنار راننده نشسته بود، کاغذی را که روی آن نوشته شده بود " راديو و تلويزيون ملی افغانستان" به شيشه ی موتر چسپاند و وقتی از او پرسيدم که چرا از لوحه ی راديو و تلويزيون ملی افغانستان استفاده می کند؟ او گفت که من در راديو و تلويزيون ملی افغانستان هم کار می کنم.

از جايی که بازداشت شدم، با توجه به حجم ترافيکی تقريبا 20 دقيقه را در بر گرفت. در راه هيچ تصور نداشتم که جناب فخری درکار نيست و آن ها مرا برای چند روز و در شرايط روانی سنگين قرار می دهند. در راه با خود فکر می کردم وزير طالب انديش ما آقای کريم خرم چرا اجازه می دهد که نيروهای امنيتی و پوليس در کار رسانه دست داشته باشند و چطور اين جناب محوطه ی مديريت خود را در وزارت فرهنگ، تبديل به آشپزخانه و مرکز نظامی کرده است. اگر بخواهيد وزير را محل وظيفه اش ببينيد، دو آدمی که اسلحه روی شانه ی شان قرار دارد از شما می پرسند که با وزير چکار داريد.

موتر به رياست 74 امنيت ملی افغانستان می رسد و من توسط چهار تن از کسانی که مرا بازداشت کرده بودند، به طبقه ی دوم رياست 74، در يک اتاق خالی که فقط يک ميز و چند مبل قرار داشت برده شدم. برای دو تا سه دقيقه در اتاق تنها بودم. فردی داخل شد و چند لحظه مرا و اطراف اتاق را نگاه کرد و رفت باز فرد ديگری داخل شد. از فرد دوم پرسيدم آقای فخری کجاست. گفت می آيد. جايی رفته است. اين جناب هم از اتاق بيرون رفت و فرد ديگری قلم بدست و با چند ورق کاغذ داخل شد. در همين حال موبايل من به صدا درآمد. هنوز وسايل مرا نگرفته بودند. همکارم در راديو سلام وطندار بود که می خواست در جريان ماجرا قرار داشته باشد. گفتم که جناب فخری نيستند. من منتظرم که چکار دارند.

به من گفته شد که تلفون را قطع کنم. تلفون قطع شد اما آن موقع از من گرفته نشد.

اين آقا که خودش را معرفی نکرد. شروع کرد به نوشتن سوال بر روی کاغذی که نشان رياست 74 امنيت ملی افغانستان را داشت.

لطفا خودتان را معرفی کنيد و بگوييد که آيا شما مسوول سايت اينترنتی کابل پرس? هستيد؟ من نوشتم کامران ميرهزار، روزنامه نگار و مدير شبکه های وب. بله من مالک سايت کابل پرس هستم.

روی کاغذ ديگر نوشت که سايت کابل پرس را از چه زمانی راه اندازی کرديد و محل کار، کارمندان و نويسندگان و شعبه های ديگر آن در کجاست.

من پاسخ دادم که کابل پرس را از اوايل سال 2003 راه اندازی کردم . هيچ دفتر کاری ندارد و تنها روی شبکه ی اينترنت و در آدرس www.kabulpress.org در دسترس است. بيش از 100 نويسنده و روزنامه نگار با سايت کابل پرس همکاری می کنند و هر کس مسووليت نظر و نوشته ی خود را دارد.

در همين حال فرد ديگری داخل شد. آمد نشست و نفری که سوال می نوشت از دفتر برآمد. به نفر تازه وارد گفتم جناب فخری کجاست. گفت نيامده اند. بعد از چند دقيقه مرا از اتاق خارج کردند. از تعميری که بوديم خارج شديم و وارد يک تعمير يک منزله که انتهای آن زندان قرار داشت شديم. در همين هنگام صدای زنگ موبايل من آمد. از جيب ام درآوردم و باز هم همکارم بود. تازه انتهای تعمير و زندان را ديدم که گفتم اگر تا حداکثر يک ساعت ديگر به شما تلفون نزدم بدانيد بازداشت شدم. سمت راست تعمير، نرسيده به زندان يک اتاق قرار دارد. مرا داخل اتاق بردند. روی صندلی نشستم و در اطمينان از اينکه دليل قانونی برای بازداشت من وجود ندارد، منتظر ماندم و دل خوش کردم. تلفن مرا گرفتند. مرا تلاشی کردند و همه ی وسايل ديگرم نيز از من گرفته شد. در جريان 4 ساعت در اين اتاق بودم. همين افراد امنيت کس ديگری را هم بازداشت کرده بودند که می گفتند از جواز داکتری پدر خود در کارته پروان استفاده می کند بدون آنکه سواد داشته باشد. چند کارمند رياست امنيت آمدند و رفتند. آقای داکتر بازداشت شده را به اتاقی که من بودم آوردند و هنوز فضا طوری بود که تصور بازداشت کامل حاکم نبود. سوالات ديگری هم از من در اين اتاق شد. مثلا نام نويسندگان کابل پرس. گفتم در پای هر مطلب نام نويسنده ی آن هست. مشخصا از من پرسيده شد که آقای ناصر پويا کيست. گفتم يکی که چند نوشته از وی در کابل پرس نشر شده است. مطالب را نويسندگان کابل پرس از طريق اينترنت ارسال می کنند و من بسياری از آن ها را نمی شناسم.

در کابل پرس، سيستم طوری عيار شده است که هر کس نظری داشته باشد آزادانه نشر می شود. همين حالا که من اينجايم، افراد زيادی نظراتشان را با دو کليک ساده پست می کنند و در سايت نمايش داده می شود. من مسووليت نوشته های خود را دارم. اسناد سوء استفاده و اختلاسی را که منتشر کرده ام و تمام مطالبی که با امضای خودم نشر شده است.

منابع شما کيست؟ اين سوال ديگری بود که پرسيده شد. منابع من، منابع معتبری هستند که من در يک محکمه ی آزاد با حضور رسانه ها، در شرايط تضمين امنيت آنان، نام شان را افشا می کنم. طبق قانون اساسی افغانستان، مردم حق دارند به چنين اسنادی دسترسی داشته باشند.

از من پرسيده شد که نمايندگی "روزنامه" کابل پرس در آلمان و آمريکا کجاست. من گفتم که "سايت اينترنتی" کابل پرس هيچ نمايندگی ندارد و فقط از طريق انترنت با آدرس www.kabulpress.org در دسترس است.

سوال: کابل پرس از کجا تمويل می شود؟

پاسخ: از هيچ کجا. يک افغانی هم از کسی دريافت نکرده ام. کار می کنم و مصارف اش را خودم می پردازم.

در جريان سوال و جواب می رفتند و می آمدند. برای من نان چاشت هم برنج و لوبيا هم آوردند که نخوردم. گفتم من می خواهم يک تلفون به همکارانم بزنم و می خواهم برگردم. شما به من دروغ گفتيد. نيم ساعت شما چند ساعت شد.

بعد از شصت کردن اظهاراتم ساعت حدود 4 عصر مرا از رياست 74 امنيت ملی افغانستان به گوانتاناموی کوچک امنيت ملی افغانستان، واقع در چهار راهی صدارت شهر کابل انتقال دادند. جايی که هم گوانتاناموست، هم سارنوالی امنيت ملی و هم دادگاه امنيت ملی افغانستان. در فاصله ی بسيار کوتاه تا قصر گلخانه، يک گوانتاناموی کوچک قرار دارد. مرا به سلول شماره 19 گوانتاناموی کوچک بردند. يک سلول 6 متری که 4 نفر ديگر نيز پيش از من آن جا بودند. در اين فاصله هر چه گفتم که می خواهم يک تلفون بزنم و واقعا نگران حال همسرم هستم. هيچ پاسخی ندادند. نام مرا دوباره نوشتند و دروازه ی سلول بسته شد. سلام کردم. 4 نفر ديگر از من خواستند که آرام باشم. ديگر کاری نمی توانم بکنم. اين اولين باری بود که در عمرم در زندان بودم. تاکنون هيچ جرمی مرتکب نشده ام که سزايش زندانی شدن باشد. اولين بار با واقعيتی برخوردم که شيرين و تلخ بود. من بدليل نوشته های خود به اينجا آمده ام. اما چرا بايد بدليل نوشته های خود بندی شوم ؛ آن هم به اين شکل. در جايی که متهمان به عضويت در گروه القاعده و طالب بندی می شوند و گاهی هم بله احساس کردم و درک که بی گناه بندی شده ام و ممکن کسان ديگری هم هستند که بی گناه اينجايند.

دستاويز اينکه طبق قانون اساسی نوشته های من و اسنادی که منتشر کرده ام، خلاف قانون اساسی نيست و دانستن آن حق هر شهروندی ست، مرا اطمينان قلب بود و هست. من کوشش کرده ام، محيط آزاد درست کنم برای تمرين دموکراسی. مطالب و نوشته های زياد ديگری هم که من نويسنده ی آن نيستم نيز در کابل پرس نشر شده و می شود که کمک به گفتگو می کند. در افغانستانی که آدم ها وقتی يکديگر را می ديدند با مشت و لگد و يا اسلحه بجان هم می افتادند، خوب است که روی اينترنت، نه مشت و لگد هست و نه تفنگی که شليک شود. ناچار بايد با همين کلمات افراد با هم برخورد کنند. در افغانستان طبيعی ست که اين برخوردها در ابتدا شديد باشد. متاسفانه هميشه از مردم ما سوء استفاده شده و مردم بيگناه کشته شده اند، به تاراج شدند و همه ی مصداق های جنايت عليه بشريت در اين کشور روی داده است.

اکنون فرصت لمس واقعيت از پشت ميله های زندان فراهم شده است. اما لجاجت من برای آزادی و اينکه بواقع باور به کاری که کرده ام و اينکه طبق قانون اساسی من مجرم نيستم، به من اطمينان قلب می داد.

من مخالف امنيت ملی افغانستان نيستم. من خود به امنيت نياز دارم. در گوانتاناموی کوچک امنيت ملی، اجازه ی بيرون رفتن از سلول فقط 3 بار در روز برای تشناب بود. "باشی" يا زندانيانی که وظيفه ی غذا آوردن و به تشناب بردن زندانيان را بر عهده دارد، خود رييس ديگری ست در قلمرو خود و گاهی شديد تر از رييس می خواهند که سر و صدا نکنم. فايده ای ندارد.

در طول اين چند روز به من کاغذ و قلم داده نشد. گفته شد به تو نبايد قلم و کاغذ داده شود. يک کتابخانه در آنجا قرار دارد که در جريان بازجويی و تحقيق از من بيشتر در آنجا تحقيق شد. ولی اجازه ندادند که کتابی را برای مطالعه بردارم. سوالات و جواب ها بيشتر درباره کابل پرس و اينکه چه سازمان و گروهی پشت آن است، بود. سوالات شخصی هم پرسيدند. يکبار به من گفته شد که تو کی هستی که اينقدر شديد انتقاد می کنی. پشت سر تو کيست؟ گفتم من يک روزنامه نگار ساده ام. دنبال حقايق هستم و طبق حقی که در قانون اساسی به من داده شده است، من آن را نشر می کنم. شما چرا کسانی را که سوء استفاده و اختلاس می کنند را سوال و جواب نمی کنيد. لوی سارنوال افغانستان جهاد عليه فساد اعلام کرده است. از خود لوی سارنوال در گفتگوی اختصاصی برای کابل پرس همين را پرسيم و همانطور که در قانون آمده، منعی برای کار من وجود ندارد. من به شخص رييس جمهور نيز که مرا چند ماه پيش به اشتباه گويی در محفل شهرخوانی به ارگ دعوت کردند و من نيز بنا به کنجکاوی روزنامه نگارانه آنجا رفته بودم، در پيش چشم بيش از 100 شاعر خطاب به حامد کرزی گفتم که رييس جمهور کرزی از اجرای عدالت عقب نشينی می کند.

من مخالف امنيت ملی نيستم. امنيت ملی با زندانی کردن روزنامه نگار برقرار نمی شود. فاصله مردم زمانی با حکومت کم و برداشته می شود که کسانی که اختلاس و سوء استفاده کردند، مجازات شوند.

در اين موارد ديگر حالا ديگر در گوانتاناموی امنيت ملی، قانون ملاک نيست. بايد جادو شود و برای کابل پرس آزاد، يک وابستگی دروغين را اعتراف کنم. چه چيزی را اعتراف کنم وقتی واقعيت اين است که کابل پرس آزاد است و حتا يک افغانی نيز از کسی پول و کمک دريافت نکرده است. فردی که با توجه به حالت فوق العاده گوانتانامو امنيت ملی وارد شد و فهميدم که بايد يکی از مقامات بلندپايه ی امنيت افغانستان باشد، به من گفت که اگر بگويم کی پشت سرم هست، از صلاحيت خود بالاتر عمل کرده و مرا آزاد می کند. به او هم پاسخ حقيقی را دادم. کابل پرس يک رسانه ی آزاد است و من خودم کار کرده و تمام هزينه های آن را پرداخت می کنم. از من پرسيد که تو کی هستی که بالاتر از استخبارات کار می کنی. تو پشت سر همه را گرفته ای، پشت رييس جمهور را تو گرفته ای، پشت فاروق وردک، پشت وزير، رييس. کی نمانده که تو درباره اش نوشته نکرده ای؟ پشت سر تو کيست؟

جواب به واقع همان بود: من يک روزنامه نگار ساده ام و کوشش می کنم حقايق را نشر کنم. وابستگی به هيچ جايی هم ندارم.

مرد به سارنوالی که از من سوال و جواب می کرد دستور داد که من را ببرد و هر طور می تواند شکنجه دهد، بیدار خوابی دهد تا من بگويم پشت سر من کيست. پاسخ همان بود که پيشتر گفته بودم. سارنوال به من می گفت که ما از گروه های سياسی نمی ترسيم اما از شما ژورناليستان می ترسيم. من گفتم که امنيت می تواند رابطه ی بهتری با رسانه ها داشته باشد. چرا هر هفته يک نشست خبری نداريد تا با رسانه ها نزديک تر باشيد. به من گفت خب تو استثنا هستی. يعنی باور کنيم؟

باز هم جواب همان بود که گفتم. اصرار می کرد، به شکل های مختلفی همان سوال را می پرسيد و وقتی جواب يکی ست به همان پاسخ باز می گرديم. من از او پرسيدم آيا اينترنت کار کرده ايد. گفت نه و چند مقاله از کابل پرس برای من پرينت گرفته اند. به او گفتم که کاش همه ی سايت کابل پرس را مرور می کردی که نشان می دادم من قبلا اين سوالات را پاسخ داده ام. بعضی از خوانندگان من سوالاتی شبيه به سوال شما پرسيده بودند و من سوال و جواب را در پيشانی سايت قرار داده بودم تا همه بخوانند. حتا يک راهنمايی هم کردم و به سارنوال گفتم که معمولا کسانی که من و کابل پرس را نمی شناسند، در اولين برخورد فکر می کنند که من وابسته به ايران هستم. جرم من اين است که بسيار کوچک حتا کمتر از يکسال داشتم که همراه خانواده به آوارگی رفته بوديم. در آنجا درس خواندم و بزرگ شدم. هنوز گويش و لهجه ی آنجا کمی با من هست. شما بايد صفحات کابل پرس را مرور کنيد و ببينيد که در کابل پرس در دفاع از کودکان افغان در ايران، ما چکار کرده ايم. چه نقدهايی در دفاع از حقوق آنان نوشته ايم و دولت ايران و افغانستان را نقد کرديم. نامه ای را در زمان طالبان نوشته بودم که به امضای 331 نويسنده ، روشنفکر و شاعر آزاد ايرانی و افغان رسيده بود و در آن نامه از مقامات ملل متحد خواسته شده بود که برای کودکان، زنان و مردان بی دفاع افغانستان کاری بکنيد. همچنين اسطوره ها و آثار تاريخی افغانستان در حال تخريب است. می دانيد نامه را چه کسانی امضا کرده بودند؟ جواب داد خير. گفتم احمد شاملو، محمود دولت آبادای، هوشنگ گلشيری، ناصر زرافشان، انور خامه ای، عبدالکريم سروش و... می دانيد که ارتباط با اين نويسندگان و روشنفکران ايرانی جرم محسوب می شود؟

سارنوال به من گفت که حالا ايران نه جای ديگر.

پاسخ دادم برخی می گويند سازمان راوا. من عضو سازمان روا نيستم. من عضو هيچ گروه سياسی نبوده و نخواهم شد. برويد سايت رسمی راوا را باز کنيد. راوا مقاله ای مفصل عليه من منتشر کرده و من هم پاسخ آن را داده ام. من طرفدار محاکمه ی جنايتکاران جنگی هستم. سارنوال لحظه ای به من گفت که در همين کابل ما چيزهايی ديديم که من يقين دارم بيشتر از 60 هزار نفر کشته شدند. من گفتم بايد عدالت اجرا شده و به قربانيان جبران خسارت شود.

در ادامه گفتم من به کشور خارجی ديگری نرفته ام، جز آذربايجان و آن هم چند روز برای شرکت در يک کنفرانس بين المللی از طرف سازمان تجارت جهانی. من آنجا به عنوان روزنامه نگار از افغانستان رفته بودم و مخالفت شديد خود را با عضويت افغانستان در اين سازمان اعلام کرده بودم. در ضمن همين سوال و جواب ها، اين را هم از سارنوال که چرا از جناب احدی وزير ماليه که گويی کارمند بانک جهانی ست و به نفع اين سازمان کار می کند نمی پرسيد که چرا خانه ای که ملکيت بانک ملی افغان، در وزير اکبرخان را ماهی 3 هزار افغانی برای 3 سال کرايه کرده در حالی که کرايه ی واقعی آن 4 هزار دالر آمريکايی بود. من سندی را نشر کرده ام به امضای 3 مقام عالی رتبه ی دولت: آقای فاروق وردک، رييس جمهور کرزی و صادق مدبر معاون فاروق وردک که يک تخلف آشکار می باشد. بانک مرکزی افغانستان تبليغ می کند که مردم بايد در معاملات خود از پول افغانی استفاده کنند و نه از دالر و کلدار و..در حالی که در سند رسمی که من منتشر کرده ام و به امضای اين 3 مقام رسيده، معاشات گزاف امتيازی مقامات بلندپايه ی دولت به دالر آمده است. اين خودش جرم است. آيا حق ندارم اين را بگويم؟

پاسخی دريافت نکردم.

سوال شد که نويسندگان کابل پرس چگونه کار می کنند. توضيح دادم. بيشتر بايد اينترنت را توضيح می دادم و سيستم های کار در اينترنت را. ولی سارنوال به من گفت که حالا می خواهی کمپيوتر و اينترنت هم برايت بياوريم. من به سارنوال گفتم کاش می بود تا به شما بصورت واضح تر توضيح می دادم.

سوالات ديگری هم از من شد مثلا در آينده چه برنامه هايی دارم. جواب دادم اگر پول پيدا کردم 4 کتاب آماده ی چاپ دارم. می خواهم کتاب هايم را چاپ کنم. کمپاين مبارزه با بی سوادی را که روی سايت کابل پرس آغاز کرده ام، ادامه خواهم داد. کوشش می کنم با بی سوادی مبارزه کنم. اين مشکل تاريخی ماست. گفتم دوست دارم يک سرويس وبلاگ هم ايجاد کنم که جوانان افغانستان در سايت های ديگران سرگردان نباشند.

خب خوشبختانه شکنجه فيزيکی نشدم. اما شکنجه ی روانی شدم. من زندان را برای نخستين بار لمس کرده بودم و چيزی که آزارم می داد اين بود که من و همسرم در افغانستان تنهاييم. هيچ خويش و قومی در اينجا نمی شناسيم و بدتر از همه اين بود که من بصورت اتفاق آن روز بازداشت ام، کليد دروازه ی حولی کرايه ای را نيز در جيب داشتم و او نمی توانست از خانه برآيد.

کوشش کردم. درخواست کردم که اجازه بدهند تلفون بزنم. اجازه ندادند. حتا گفتم هر فردی با هر اتهامی در جريان تحقيق و بازداشت حقوقی دارد. قلم، کاغذ و اخبار و کتاب در اختيارم قرار نداده ايد. بگذاريد من می خواهم تلفون بزنم. ناخوآگاه و با کمی فاصله ی فضايی يا داستان نويسنده ی چيره دست کلمبيايی " گابريل گارسيا مارکز" افتادم با عنوان" من فقط آمده ام تلفون بزنم".

اما دريغ از حقوق يک بندی در اين گوانتاناموی کوچک.

در آخرين سوالات از من پرسيده شد که از سبک و شيوه ی کدام نويسندگان پيروی می کنم. گفتم من از سبک و شيوه ی کسی پيروی نمی کنم. من کوشش می کنم روش خودم را داشته باشم. اما من اندازه ی موهای سرم کتاب خوانده ام و طبيعی ست که جاهايی از نويسنده ای الهام گرفته باشم.

سارنوال پرسيد که مثلا از چه نويسندگانی؟

پاسخ دادم از احمد شاملوی عزيز، از ناظم حکمت ترک، از پابلو نرودای شيليايی، از يانيس ريتسوس يونانی، از ماکز کلمبيايی، از همينگوی آمريکايی، از کنزابوراويه ی جاپانی و ....

روز شنبه ديگر از من سوال نشد و من در سلول 6 متری همراه با 4 متهم ديگر شب را گذرانديم و يکشنبه شد.

روز يکشنبه ساعت حوالی 12 ، آمدند دنبالم. مرا به دفتر رياست سارنوالی امنيت ملی بردند. رييس محترمانه برخورد کرد. از من خواست که به اعتصاب غذايم پايان دهم. به من گفت که دوسيه ی مرا از امنيت ملی گرفته و اکنون پيش لوی سارنوال کشور (جبار ثابت ) می رويم. او فقط گفت که امروز آزادت می کنيم. من خوشحال شدم. بالاخره رييس سارنوالی امنيت گفت تا چيزی نخوری پيش سارنوال نمی رويم.

بعد از 96 ساعت اعتصاب غذا را پايان دادم و به نزد سارنوال کشور رفتيم. به محض ورود به دفتر لوی سارنوالی رييس دفتر آقای سمير احوالپرسی گرم کرد. به دفتر آقای ثابت وارد شديم. به من گفت ما همديگر را ديده ايم. گفتم در همين اتاق و يک گفتگوی صريح داشتيم برای کابل پرس.

گفت که در حق تو ظلم شده است. چند روز تو به ناحق بندی شدی. دوسيه ی تو را از امنيت ملی گرفتيم و به کميسيون بررسی تخطی های رسانه ای ارسال می کنيم. يک ضامن پيدا کن، ضمانت کند که از افغانستان نگريزی، آزاد می شوی. گفتم خود شما به من گفتيد که رسانه ها چشم بينای ماست. من دوسيه های اختلاس را برايتان فرستادم از آقای صمدی معاون خود بپرسيد. اما متاسفانه بجای کسی که اختلاس کرده مرا بندی کرده اند. سارنوال به من گفت که از اين پس اسناد را برای من ارسال کن. همچنين گفت که راسخ تر به کار خود ادامه بده. به فکر تحکيم وحدت ملی باش. هزاره، پشتون، تاجيک و ازبک همه افغان هستيم. به سارنوال گفتم من کسی را ندارم که برای خانه يا دوکان ضمانت کند. گفت که يک دوست ژورناليست خود را بياور که تذکره داشته باشد او ضمانت کند.

از دفتر لوی سارنوال برآمديم. مرا دوباره مقابل گوانتاناموی کوچک به زندانبان سپردند. رييس سارنوالی امنيت ملی گفت که چند ساعت باش تا نامه ی شما را بياوريم و آزاد می شويد. تا ساعت 5:45 عصر صبر کردم. ديگر نااميد شده بودم. احتمال می دادم که مراحل اداری تمام نشده و به فردا موکول شده است. ساعت نزديک 6 عصر روز يکشنبه مرا خواستند به دفتر رييس سارنوالی امنيت ملی. وارد دفتر شدم که دوستان و همکارانم را ديدم. جاويد فرهاد، مارتين دوست تازه و خوب من، آقای حکيمی و آقای هاشمی. همه را در بغل کشيديم و اطمينان يافتم که آزاد شدم.

در راه جاويد توضيح مختصری داد که جامعه ی خبرنگاران افغانستان چه تلاشی برای رهايی من انجام داده اند. از تلاش همه ی آن ها قدردانم و دست مريزاد می گويم. از خبرنگاران و اتحاديه ی ملی ژورناليستان و ديدبان رسانه ها واقعا سپاسگذارم. اتحاديه ی ملی ژورناليستان ضمانت مرا بر عهده گرفته است.

فردا يک نشست خبری داير کرديم در مجتمع جامعه ی مدنی افغانستان. من شرح کوتاهی ارايه کردم که اين چند روز زندان چطور گذشت و همچنين خواستار برکناری وزير فرهنگ شدم. اين آقا انديشه ی طالبانی دارد . جای تاسف است که اين آقا وزير فرهنگ افغانستان است.

اکنون پس از چند روز که از گوانتاناموی امنيت ملی رها شدم، در يک زندان ديگری افتاده ام. نيروهای امنيت ملی و نيز افراد مجهول ديگری نيز در جستجويم هستند. طبيعی است در کابل پرس بسياری نقد شده اند و افراد زيادی هم هستند که نقد و انتقاد را بر نمی تابند.

اکنون شب و روز را در يک چهارديواری می گذرانم و به محض برآمدن، بازداشت خواهم شد و يا کسانی به من آسيب خواهند رساند. فضای سنگين روانی به شکل ديگری حاکم شده است تا من در کار سانسور شوم. محدود شوم و ديگر آنگونه که هميشه می نويسم ننويسم.

نويسندگی و روزنامه نگاری برای من بدون آزاد بودن در نوشتن هيچ لذتی ندارد. نوشتن با خون من سرشته و من ناچار به نوشتن هستم. حالا هم همانگونه در کابل پرس به شيوه ی خبری، تحليلی و انتقادی ادامه می دهيم. از انتقاد دست نمی کشم و سند سوء استفاده و اختلاس و همچنين نقض حقوق بشر از هر فرد در هر رتبه و مقامی که باشد را نشر می کنم. از خوانندگان و افرادی که به اسناد دسترسی دارند می خواهم بدانند که قانون به مردم اجازه ی دانستن اين اسناد را داده و بگذاريد روشنگری را ادامه دهيم و در صورت دسترسی به چنين اسنادی آن را به آدرس الکترونيکی من ارسال کنند.

اين مبارزه ادامه خواهد داشت و متاسفانه رياست امنيت ملی افغانستان برداشت اشتباه و غلط از امنيت ملی دارد. اين روزنامه نگار می تواند با افشای اسناد اختلاس و سوء استفاده کمک خوب و مفيد برای امنيت ملی باشد.

من نسبت به بازداشت غير قانونی خود توسط نيروهای امنيت ملی اعتراض دارم و متاسفانه نمی توانم با شرايط بوجود آمده، شکايت خود را به سارنوالی افغانستان ارايه کنم. ناچارم از طريق همين نوشته و رسانه های مختلف، صدای اعتراض خود را بازتاب دهم.

سه روز پيش فردی از امنيت ملی به من تلفون کرد و خود را معاون امنيت ملی معرفی نمود. گفت که بازداشت نمی کنيم. بيا و به چند سوال ما جواب بده. من قبول نکردم و گفتم که شما دفعه ی پيش به من دروغ گفتيد و نيم ساعت شما چند روز شد. من ديگر به شما اعتماد نمی کنم. سوالات خود را از طريق اتحاديه ی ملی ژورناليستان بفرستيد. اما در حقيقت من بايد به کميسيون بررسی تخطی های رسانه ای پاسخ بگويم.

معلوم نيست که جلسه ی کميسيون چه زمانی داير خواهد شد. من حدود 1 ماه پيش نامه ی شکايتی به کمسيون بررسی تخطی های رسانه های ارسال کرده بودم و در آن نامه توضيح داده بودم که چگونه تهديد به مرگ می شوم.

اکنون در يک چارديواری زندان شده ام. امنيت ملی افغانستان و افراد ناشناخته مرا تهديد می کنند. درست همان شبی که آزاد شدم، شب دوشنبه نامه ای الکترونيکی دريافت کرده که نوشته بود از چنگ امنيت خلاص شدی اما تو را در سرک خواهيم کشت.

ظاهرا ماجرای بازداشت غيرقانونی روزنامه نگار همچنان ادامه دارد و نمی خواهند که من آزاد باشم و آزادانه بنويسم. حتا با اين حبس خانگی من همسرم نيز در همين زندانی بسر می برد که من هستم.

خواهيم ديد که چه پيش خواهد آمد. اميدوارم که جامعه ی رسانه ای افغانستان از مقابل چنين تهديدهايی پيروز برآيد. موضوع تنها بازداشت کامران ميرهزار نيست. موضوع اين است که امنيت ملی با برداشت غلط از امنيت ملی، می خواهد سانسور نامه ای که چندی پيش به رسانه ها ارسال کرده بود را تطبيق کند.

شاعر و متخصص سیستم های معلوماتی
سردبیر و ناشر کابل پرس?
هزاره از هزارستان

آنلاین :

Work and Poetry

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • با عرض ادب و احترام خدمت آقای میرهزار!

    بســـــیار متأسفم از اینکه در کشور افغانستان با روزنامه نگاران و آزاد اندیشان چنین رفتار میکنند، البته این موضوع از قدیم تا به حال ادامه داشته است و در آینده های نزدیک هم هیچ روزنهء امیدی دیده نمیشود.

    بنده بهترین راه را برای شما و فامیل نجیب تان، تقاضای پناهنده گی در یکی از کشور های اروپائی و یا غربی میبینم. با در نظر داشت مسلک و شیوه کار شما، از این کشور ها میتوانی به آسانی از آزادی، مساوات، عدالت اجتماعی و حقوق مردمت دفاع نمائی و هیچ دغدغه و تشویش نیز از تهدیدات ارازل، اوباش، اخوان الشیاطین و منافقین نخواهی داشت.

    جامعه ما بعلت نبود ویا هم کمبود طبقه روشنفکر و اهل قلم شدیداً به آنها نیاز دارد، فلهذا خواهش همه گی دوستداران اهل قلم این است که شما از طریق سفارت یکی از کشور های پناهنده پذیر در کابل میتوانید چنین تقاضا را هر چه زود تر نموده و به ریش هر چه آدم کُش و جانی است بخندید.

    شما را به خداوند توانا و دانا میسپارم!

    • DEAR KAMRAN,

      IT WAS REALLY SAD AND SHOCKING STORY STILL WE DO NOT HAVE A REAL DEMOCRACY WITHOUT REASON PUTTING YOU IN THE JAIL OR PUTING A SLINET SICKER ON YOUR MOUTH IF THEY WANT YOU TO CLOSE YOUR LIPS BUT THEY CAN NOT CLOSE THE MOUTH OF 30 MILLION POEPLE OF THIS COUNTRY AND WE ARE NOT THE PEOPLE OF YESTERDAY WE ARE BORN BUT NOT LAST NIGHT TO BE RAISED WE ARE ALL RAISED PROPERLY SO WE CAN JUDGE AND WE CAN SEE WHAT IS WRONG AND WHAT IS RIGHT BY FORCE OR KILLING OF THE MEDIA IT IS DIFFICULT TO RULE US SO I WANT TO TELL THEM WE ARE ALL HUMBANBEING AND WE ALL HAVE THE SAME RIGHT IN AFGHANISTAN IS NOT THE PROPERTY OF ONE PARTY OR ONE TRIBE THIS IS HOME OF ALL WE ALL HAVE THE RIGHT TO DISCLOSE THE CORRUPTED AND LOOTERS.

      DEAR KAMRAN WE ARE ALL WITH YOU AND ALLAH BLESS YOU
      WITH REGARDS,IKHLAS WARDAK

    • آقای میر هزار احساس شما برای آزادی و حقوق شهروندی محترم است. اما من به عنوان خوانندهء سایت شما، که نه به امنیت ملی ربطی دارم و نه به دولت و یا به ناقضین حقوق بشر، و فقط مثل خودت یک شهروند عادی هستم نظرم این است که سایت شما محل بر هم زنی وحدت ملی، دروغ پراکنی از سوی افراد حقیقی و یا مستعار، گروه های فشار، و آدمهای سالده لوح است. شما سایتتان را بدست دیوانگان زنگی داده اید. گله هم نداشته باشید. اسلحه وسیلهء برای دفاع است، اما همین اسلحه برای دفاع زمانی که بی ضابطه باشد، بدست دیوانگان هم می افتد. یک دیوانه، یا آدم روان پریش، با اسلحه چه ها که نمی تواند بکند.

      در دنیا، روزنامه ها و سایتهای بزرگ و کوچک خبری وجود دارد. آیا آنها کمتر از شما به آزادی بیان و آزادی عشق می ورزند و باور دارند؟ آیا در آن روزنامه ها و سایتها، هرچه که به آدرسشان روان شد به خاطر عشق وافر به آزادی بیان نشر می شود؟ نه.

      نمی شود. نشر مطالب ضابطه مند باید باشد و لا اقل یک سطحی از استاندارد نویسندگی، و شرایط اجتماعی کشور ما را باید مد نظر داشته باشد. آزادی به معنای "هرچه دلت تنگت می خواهد بگو" نیست.دموکراسی هم به این معنا نیست. اما همین یک نکتهء مهم در کشور ما هنوز فهم نشده است. این به معنای این نیست که خود سانسوری وجود داشته باشد و یا آزادی بیان باید محدود باشد. تصور کنید که من یک سند را در مورد یکی از کسانی که دل خوشی از وی ندارم و وی مقامی بلند دولتی هم دارد جعل کنم و برای شما به خاطر افشاگری روان کنم. شما چطور می توانید از صحت یا سقم آن سند با خبر شوید؟ شما حتما نشرش می کنید.

      ضربهء که به حیثیت آن فرد در جامعه وارد می شود، آیا نقض حقوق بشری وی نیست؟ و یا حساسیت های اجتماعی دیگری که در یک جامعهء جنگ زده ممکن است ایجاد گردد. مخصوصاً نوشته هایی که استراتژی نژادی دارد، فکر نمی کنید که به حال کشور مضر است؟

      اما انداختن شما به زندان، کار درستی نبوده است. سوال جواب از شما هم، در شرایط فعلی کشور ما، کار قبیحی نیست. اما می باید از مجاری قانونی صورت بگیرد نه نیروهای امنیتی. مگر در شرایطی که به حوزهء کار آنها مرتبط باشد.

      راستش ، گذشتهء مبهمی شما دارید. من از بسیاری از کسانی که در ایران بوده اند، حتی خبرنگاران، شنیده ام که شما سر و سری با نهادهای امنیتی ایران داشته اید.
      جملهء بالا، که اتهام می زند که شما با نهادهای امنیتی ایران ارتباط داشته اید، اصلا معلوم نیست که چقدر صحت دارد. اما واقعیت این است که به شما چنین اتهامی زده می شود. این اتهام شما حقوق شما را ممکن است ضایع کند. به زندان رفتن شما نمونه ای از آن است. همین بلا می تواند در مورد بسیار کسانی که در سایت شما، شکار گروه های سیاسی و یا قومی، و حتی استخباراتی می شوند صادق باشد. حقشان ضایع شود. مگر حق کسی در کشور ما مهم است؟؟ برای شما، همچنان که دیوانهوار به چیزی اعتقاد دارید و در و چفتی برای بیان آن نیست، برای دیگران هم ممکن است چنین باشد. دلیلش مهم نیست.

      با این وجود، اعتقاد شخصی من این است که شما یک جوان با احساس هستید. و عشق به آزادی دارید. ما همه عشق به آزادی داریم. اما آزادی که عریفش نزد خود ماست. معیاری ندارد. در کشور ما اکثر چیز ها بی معیار هستند، برای همین بی معیاری است که ما قربانی خود بیشتر از همه قربانی می شویم.

      پیشنهاد من به شما این است که که متعهدانه به این کشور خدمت نمایید تا خدای نا کرده، خود شما، نا خود آگاه در کار ویرانی یار و یاور ویران گران نباشید.

      احساس فقط کافی نیست. در کشور ما آدمهای با احساس زیادی بوده اند که راه غلط را رفته اند.

      وحید

    • تو اگر خامی و من سوخته توفیر بسی‌است

      شعله عشق نه گیرنده هر خار و خسی‌است

    • ازمتن نوشته مير هزار چند چيز فهميدم خدمت نوشته مي كنم
      اول:امنيت ملي بالاي شما مظنون بوده پس بازداشت شخصي كه مظنون به تخريب امنيت ملي بوده براي توضيح همه جا رايج است.از صحبت شما فهميده مي شود امنيت ملي با شما برخورد خوب و انساني داشته و فقط سوئال و جواب داشته ديگر اذيت نكرده البته معلوم است معمولا به زنداني و شخص بازداشت شده انترنت و وسايل ارتباط يا تفريح يا صحبت با دوستان تاختم تحقيق اجازه نمي دهند همه جاي دنيا اينطور است.وقتي ايران بودي يادت هست لباس شخصي هاي ايران چطور از ژورناليستهاي زنداني استقبال مي كردند!هيچ كس را به اتهام يك جرم دستگير مي كنند پيش از اثبات نمي گويند تو بايد اول جرم كرده باشي تا ما تو را دستگير بكنيم. مي گويند ما نسبت بشما و رفتار شما شك داريم اگر بعد از توضيحات معلوم شد بي گناه بوديد كس حق مزاحمت ندارد.آقاي ميرهزار ميگويد من گفتم من هيچ جرمي نكرده ام.مرا جرم ناكرده اينجا آورده ايد.همه اشخاصي دستگير مي شوند اين حرف را مي گويند.
      دوم، اقدام غير قانوني امنيت ملي اين بوده كه شما را بدون تعقيب و بررسي از طريق كميسيون تخطي رسانه ها بازداشت كرده نه اينكه امنيت ملي هيچگاه حق ندارد كسي را براي تحقيق بازداشت كند.اگر اين طور باشد اسم آن مركز را نبايد امنيت ملي نام كرد.
      سوم،تهديدات بعد از آزادي شما اگر حقيقت داشته باشد بايد از طريق تخطي رسانه ها تعقيب كنيد.ولي شايد پاي تهديد مهديد بميان نباشد اصل گپ از لحن نوشته التماس گرانه شما هم به مشام مي رسد حرفي باشد كه آقاي ذ بــــــــــــیــح الله نا صــــــــری گفته كه بايد در يكي از كشورهاي غربي ساكن شويد. جزع و فزع و بي قراري هاي شما را در گذشته هم كه مي ديديم هميشه آدم را ياد جزع و فزع و بلواسازيهاي ژورناليستان متعهد وطن مير حسين مهدوي محقق نسب و استاد صباح هم اينك مقيم كانادا مي انداخت.آره ژورناليسم متعهد افغانستان سرانجامش همين است وقتي به اين مرحله رسيد تمام تعهدات خود را انجام داده است!

    • اما باید فراموش نکنیم که در افغانستان شیرزنانی مثل ملالی جویا داریم که با تمامی تهدیدات و فشار ها و سوقصد های ناکام به جان عزیزش هنوز هم از مردمش جدا نشد و اعلان کرد که "کفن بر تن کرده" و به قیمت جانش هم اگر شود از مبارزه بخاطر بهروزی مردم و کشورش دست نخواهد کشید و کشورش را رها نخواهد کرد.

      حال ببینیم که آقای میرهزار هم میخواهد ملالی جویا وار سربلند و تسخیر ناپذیر باشد یا مثل مهدوی و نسب و دیگران پوزه اش را به زمین بمالد و میدان محرکه را رها کرده به قبله‌گاه غرب دل خوش کند.

      جواب این مسئله به زودی روشن خواهد شد.

      اگر وی خارج رفت، کابل پریسش هم با همه باری که یافته دیگر یک سایت بی‌ارزش خواهد شد.

    • واقعا که نوشته های مزخرفت هر انسان ازاده را خشمگین و عصبانی میسازد. این را باید بدانی که جوانان امروز مثل ان نسل سازشکار و ترسو و مصلحت جو نیست. زبان نسل جدید زبان نو و قلم شان قلم جدید است. سر مشق نسل جوان انقلاب فرانسه است که با خون سرخ شان ازادگی را به ارمغان اوردند. انقلاب امریکا است درس ازادگی را به انگلیس ها داد و و و. میگوید سایتتان را به دست دیوانه گان زنگی داده اید. دیوانه زنگی تو و باداران تو مثل فهیم.قانونی.ربانی.احمد ولی و امنیت ملی هستند که مثل گوسفند هستند و بیسواد. نمیدانند که یک سایت روی انترنت چگ.نه کار میکند و به باز داشت خبرنگاران میپردازند.
      این را خوب باید بخاطر داشت که هیچ کس قادر نیست که دهن مردم را لاک و مهر کند. حتمی عملکرد دستگاه های امنیتی دولت های گذشته را بخاتر خواهی داشت. جلو دهن مردم گرفتن مانند این است که کسی کوشش کند جلو سیل و طوفان را بگیرد.ایا میتوانی جلو طوفان و باد را بگیری؟؟؟؟؟؟
      بنظر من ما به این وحدت تقلبی ملی و یا غیر ملی نیاز نداریم که بخاطرش کسی به زندان برود. این وحدت و امنیت ملی نیست این تحدید
      و ارعاب ملی است. در دنیا سایت های بسیاری وجود دارد که پدران صاحب این سایت ها برای بدست اوردن ازادی و دموکراسی مبارزه کردند و جوی های خون جاری شده.
      میگوید که ازادی این نیست که هر چه دل تنگت خواست بگو. ازادی همین است که هر چه در دل داری باید بگوی بدون ترس از کسی و یا چیزی.

      فرهاد استرالیا

    • کدام امنیت ملی؟؟ امنیت ملی مسعودی؟؟ فهیمی؟؟ قانونی؟؟ احمد ولی؟؟؟
      تو این قدر پست فطرت هستی که لحن کامران را التماس گونه خطاب میکنی. ایا فکر کردی که کمران هم یکی از تفنگسالاران و زورمداران هست که دست به ماشه شود؟؟؟ زورنالیست بجز یک مغز و یک قلم چیزی دیگری ندارد.

    • بلی این شرین است که ادم ازادی و دموکراسی را به دستان خود بسازد نه با زور ب 52 های دیگران اما باید بخاطر داشت که شرایط در جهان ما همیشه چنین بوده ایا کدام یک از این گشور های اسیای مرکزی و اروپای شرقی که بعد از فروپاشی شوروی استقلال دار شدند مبارزه کردند؟؟ قربانی دادند؟؟ البته نیرو های مستقل ملی در هر کشور است و این یک چیزی غیر طبیعی نیست.
      هما باید جیزی را که به خود نمیپسندی به دیگران هم روا مدار. تو جانت را دوست نداری؟؟؟ هر کس مسوول است که جانش را حفظ کند اگر با بادی گارد شود و یا پناهندگی. مههم این نیست که خدانکرده یک زورنالست کشته شود و نام وی باقی بماند مهم این هست که مبارزات برای دموکراسی و ازادی اندیشه و بیان ادامه داشته باشد این مهم نیست که از کجا.
      لندن مرکز مبارزات لینینیست ها علیه رزیم تزار نبود؟؟؟ تا بلاخره انقلاب شان بثمر رسید.

    • مگر خودت تصور میکنی که آقای میرهزار اینقدر سطحی نگر بوده که از پیامد های نوشته ها و افشاگری ها و ازادی بیانش خبر نداشته؟ مگر وی فکر میکرد که «امنیت ملی» دزدان و چپاولگران و یا آقای کرزی با دسته های گل از وی استقبال خواهند کرد؟ وی اگر به این راه قدم مانده که مدافع مردمش باشد، باید این در بند شدن را که به نظرم هنوز در مقایسه با زنده بگور کردن های رژیم های مزدور روس و یا هم سر به نیست کردن های رژیم ملاهای ایرانی و .... هیچ است، باید نه شکست و خواری بلکه افتخاری به حساب آرد و عزمش را در دفاع از آزادی بیان راسختر سازد تا اینکه راه فرار بجوید.

      بلی نه تنها لنینیست ها بلکه فراوان مثالهای دیگری هست که انقلابیون مبارزات شانرا در خارج از کشور رهبری کرده اند. اما آنان اولا به مثابه سازمانهای متشکل بوده اند و نه افراد و ثانیا اگر بدنه‌ای از سازمان شان در خارج بوده، جز مهم کار و فعالیت شان در داخل کشورهای خود شان بوده که بدینصورت رهبری شان از بیرون مثمر و دارای کارآیی بوده است. اما کار یک روزنامه نگار در بیرون از محدوده کشور و مردمش هیج است و یا در بهترین حالت بی‌روح و ضعیف.

      مثال لنینیست ها مخصوصا که اینجا هیچ مناسبتی ندارد. اگر لنین خودش در بیرون بود از آنجا مینوشت و رهبری میکرد اما حزب یکپارچه و سازمان یافته و شبکه خیلی قوی در درون روسیه داشت که نشریه مخفی حزب بلشویک به نام «ایسکرا» را وسیعا پخش کرده بوسیله آن مردم را آگاهی داده منسجم میکرد، آنها در دومای روسیه نماینده های خود را داشتند که دولت را به لرزه درآورده بودند، آنان نیروی مسلح خود را داشتند و بالاخره رهبران کاردان و مجرب در درون داشتند.

    • فرهاد مشکلت چیست جان؟هر گپ را کج میبری میکفی از درد تعصب و قوم پرستی همو بیادر راست میگخ همی کس های به نفع وطن ما نیست خداوند زود تر چاره شان را کنه.

    • برگرفته از سایت یوتیوب:

      برنامه «حقیقت» تلویزیون آریانا به گردانندگی نصیر فیاض، خبرنگار متعهد و باشهامت، گفتگویی داشت با صدیق چکری یکی از تروریست های جنایتکار «جمعیت اسلامی افغانستان» و عضو رهبری «جبهه ملی» متشکل از تمامی جنایتکاران جنگی خلقی، پرچمی و جهادی.

      طی این مصاحبه در پاسخ به سوالات جانانه آقای فیاض، چکری بالاخره به صورتی به جنایات حزبش اعتراف میکند و اظهار میدارد که در جنگهای تنظیمی در اوایل دهه نود میلادی این نیروهای خارجی بودند که از آنان همچون پرزه‌هایی استفاده نموده آنان را به جان هم انداخت! وی در ضمن فقط تلاش دارد که به هرصورتی شده خواهان عفو عمومی و بخشایش تمامی جنایات سه دهه اخیر شود و بدینصورت یکبار دیگر به جنایتکار و قاتل بودن خود و حزب صحه گذاشت.

      قابل یادآوریست که صدیق چکری یکی از کریه ترین چهره های جهادی و قاتل و وطنفروش میباشد که در سالهای فاجعه‌بار دهه نود میلادی، در کنار سایر ستمکاری ها علیه مردم بیدفاع کابل، بصورت هیتلری صدها هزار جلد کتاب کتابخانه های کابل را زیر نام "غیر اسلامی" بودن به آتش کشید.

      آنلاین : فلم مصاحبه نصیر فیاض با صدیق چکری جلاد

    • آقای فرهاد!

      سطحی فکری انقلابی گری نیست. با چشسپاندن خود به انقلاب فرانسه بدون بهره داشتن از فرهنگ آن شعاری تو خالی است. تو اصلاً نمی دانی که انقلاب فرانسه چه است و چه پیش زمینه ای داشته است. اگر موضوع تاسی از انقلاب فرانسه باشد، بیشتر از آن ملت ما برای آزادی خود خون داده است، اما همانطور که انقلاب فرانسه به کج راهه رفت، و استبداد و فرصت طلبان آن را رژیمی دژخیم تبدیل کردند، امروزه نیز دست آورد خون و مبارزهء ملت افغانستان بدست فرصت طلب ها و آدم های تازه به دوران رسیده ای مثل شما بر باد رفته است. شما فرهنگ گفتگو را هم یاد ندارید، لذا چه جای افتخار از تاسی از انقلاب امریکا و فرانسه؟ من از کسانی که شما لیستشان را قطار کرده اید دفاع کرده ام؟ دفاع من از نظام فعلی است که به قیمت خون هزاران فرزند این سرزمین بدست آمده، اما شما زنده ها که از شرکت در مبارزه، تا دیروز با جبن می گریختید امروز ادای مبارزان را در می آورید. من شرمم می آید شما را حتی در قطار مبارزان آزادی حساب کنم. وقتی که من نظام می گویم، چارچوبه قراردادی است که می باید به سوی اصلاح و پیشرفت گام بر دارد. من هیچ علاقهء به افراد ندارم. اما اتهام شما به فهیم و قانونی و احمد ولی و دیگران، یک کلنگک از روی بی خردی است. در آن مبارزه نهفته نیست. شما چنان وجودی هم ندارید. خودتان را فریب ندهید. من با آنها گرچه مخالفم، اما در انتخاب بین آنها و شما، مطمئن باشید که آنها صد برابر به شما برتری دارند.

      من در نوشتهء قبلی ام هم اشاره کرده ام که تخطی اگر در کار آقای محترم میر هزار بوده باشد، رسیدگی به آن کار مراجع رسیدگی به تخطی های مطبوعاتی در چارچوب قانون مطبوعات این کشور یعنی افغانستان است.
      اگر آن محکمه به مجرم بودن جناب میر هزار رای دهد، آقای میر هزار باید به قوانین جاری کشور که جهت نهادینه کردن نسق و نظم به میان آمده است باید احترام بگذارند. و یا برای تجدید نظر به مراجع بالاتری شکایت نمایند. نوشتهء من یک نوشتهء دوستانه به یک دوست فرهیخته و با احساس بوده است. و این به این معنا نیست که مبارزه برای بهبود وضع اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی این کشور تعطیل شود! شما جوانان می توانید با زبان فرهنگ و دانش، سخنتان را بگویید. بی اینکه کسی را گوسفند خطاب کنید. کسی دیگر می تواند بگوید خودت خر هستی! یک کم به این تسلسل بی انتها دقت کنید؟ چه حاصلی از این نوع مبارزهء بی ادبانه نصیب شما می شود؟

      وحید

    • فرهاد بچیم یک دم کم داری.

    • آقاي آقا فرهاد!
      نمي خواهم جواب دهان كجي و فحاشي شما را بدهم كه آقاي وحيد دادند.اگراندكي آدم باشي بايد ادب شده باشي. لحن متن كامران را گفتم التماس جويانه است قصد توهين نداشتم.من از ايشان در چوكات قانون حمايت مي كنم و حمايت كرده ام.اگر باز اندكي بينايي داشته باشي اين دو پرگراف متن او را بايد ديده باشي:
      "اکنون در يک چارديواری زندان شده ام. امنيت ملی افغانستان و افراد ناشناخته مرا تهديد می کنند. درست همان شبی که آزاد شدم، شب دوشنبه نامه ای الکترونيکی دريافت کرده که نوشته بود از چنگ امنيت خلاص شدی اما تو را در سرک خواهيم کشت.
      ظاهرا ماجرای بازداشت غيرقانونی روزنامه نگار همچنان ادامه دارد و نمی خواهند که من آزاد باشم و آزادانه بنويسم. حتا با اين حبس خانگی من همسرم نيز در همين زندانی بسر می برد که من هستم"

      اگر باز اندكي از هوش بهره داشتي فرهاد جان مي فهميدي كه اين يك فراخوان عمومي براي نجات جان ميرهزار جان از زنداني بزرگ بنام افغانستان است! من مخالف رفتن ميرهزار بخارج نيستم.خيلي ها رفته اند.ولي بسيار مخالفم از نام آزادي بيان،حقوق بشر،ژورناليسم براي اين رفتن ها توشه كرد.
      ببخشيد اينطور با شما صحبت مي كنم،رفيق.زياد خوده به اين نام و آن نام نزن.تو را از طرز خرامت مي شناسم.

    • فرهاد جان هم کدام تاجرسیاسی است که نو میخواهد بااصطلاحات نوین چون حق آزادی بیان دموکراسی حقوق بشر کدام دوکان را در استرالیا باز کند.مثل همان رهبران که بنام اسلام برقراری حکومت ناب محمدی ویاقبل ازآن نظام کارگری حق توده های زحمت کش که وقت همه شان گذشت حالا نوبت فرهاد است که زیر نام انقلاب کبیر فرانسه چند ملیون انسان این سرزمین باید خود رابکشند وفرهاد خودش در استرالیا نظریه پردازی کند. بچیم یکدفعه نزدیک بیا که مزه انقلاب کبیر فرانسه بیبنی. ما به چنین نظریه پردازان دروغین ضرورت نداریم عطایت به لقایت

    • bachem da austraia shishta hasti agar ghirat dari kabul beya was kari ra ki mr kamran mir hazar mikuna buku

    • bachem yak kami sharam kunin haminja niz jang mikunin khu diga afghan bayad kari khuda kuna

    • اقای وحید
      در قدم اول اینکه شما اگر بین من و فهیم.قانونی.ربانی. ضیا و دیگران انتخاب کنید بدون شک انهارا بر میگذینید چون انها 100 مرتبه برتر از من اند. باید گفت که باید شما این کار را بکنید چون انها زور و زر دارند. تو هم یک موجود ترسو چیزی بیش نیستی. ترس از ظالم فرهنگ شماست. اگر از ظالم بترسی ظلمش بیشتر میشود.

      اینکه تو به دلیل تنگدستی و فقر سر خودرا بر اخور جنایت کاران و قاچاق بران پاین گرفتی و نشخوار میکنی این هم نشان دهنده کاستی شخصیت شماست.

      مگر از گرسنگی میمیری و چرا کار دیکری پیدا نمیکنی ؟که بجای پشتبانی از حقیقت و مردم مظلوم یار و یاور ظالم میشوی. یاری کردن ظالم در ظلم خود جرم است.

      شرم تو هم از اینکه مرا مبارز بدانی کاملا بی جاست. چون ان وقت زمان که شوروی ها در وطن بودند من طفل بیش نبودم. تا اینکه سلاح کرفته بجنگم. از شما و فهیم.مسعود.قانونی. گلبدین.سیاف. ولی و ضیا ها هیچ گله هم نیست چون این فرهنگ شما هاست در راه مقاصد شوم سیاسی و اقتصادی تان از اطفال هم استفاده میکنید.

  • شما بايد کشته شويد چون نفع مردم افغانستان کار می کنيد.

  • آقای میرهزار، وقتی یک مشت جانی، خاین، وطنفروش، نوکر بیگانه و لومپن و مافیایی تبار به زور بی 52 در قدرت نصب باشند و همه‌کاره کشور نگوبخت ما باشند، طبعا از این لشکر خاینان انتظاری نیست که در مقابل یک روزنامه نگار حقیقت گو جز اینگونه برخورد کنند. اینان از جنس سیاف و ربانی و چکری و محقق و خلیلی و گلبدین و ملا عمر و سایر خونخواران هستند که با تقنگ و دالر و دست استخبارات خارجی بر سر شان کلان شده اند و جز شرف باختگی و جنایت و زورگویی چیزی را بلد نیستند.

    ولی مطمئن باش که مردم افغانستان با تو اند و همانگونه که از مدافع ثابت قدم شان ملالی جویا دفاع کردند، از تو نیز دفاع خواهند کرد و کسی که دل مردم را در دست داشته باشد، نباید از یکچنین زورگویان فاشیست هراسی به دل راه دهد.

    فقط میخواهم برایت یاددهانی کنم که تو تنها زمانی منحیث قهرمان مطبوعات افغانستان مطرح خواهی بود که در افغانستان بمانی و میدان را برای قاتلان رها نکنی، اما اگر به فکر پناهندگی و فرار از کشور بیفتی و افغانستان را ترک گویی دیگر به درختی خواهی ماند که ریشه‌اش از خاک بیرون باشد که طبعا به زودی برگها و ثمرش میخشکد درست مانند محقق نسب و میر مهدوی که با آنهمه سروصدا و حمایت دیگر اندیشان از آنان، وقتی به خارج فرار کردند تا امروز دیگر نه نام و نه نشانی از آنان باقی نماند و به مثابه روزنامه نگاران بزدل از آنان اسم برده میشود.

    • آقای میرهزار عزیز ! خیلی خوش حال شدم که آزاد شدی. تجربه ی بندی گری البته کمی مفید است تا از درد کسانی که سال های سال در زندان مانده اند یا می مانند خوب با خبر شوی. من با بسیاری از کار های خودت موافق نیستم. اصلا این شیوه ای را که انتخاب کرده ای به یک شیوه ی جنجال انگیزی و غوغاسالاری می ماند تاخدمتی باشد برای رو شنگری. این جا هر کس ، هر چیز خواست می نویسد. این جا آزادی مطلق است. آزادی مطلق دادن به جامعه ی افغانی ، یعنی ایجاد تمام زمینه های آنارشیسم. به هر روی در مجموع شجاعتت قابل قدر است ولی ، حفظ جان شما از همه چیز مهم است. آزادی که به قیمت جان آدمی تمام شود آن آزادی را به لوی سارنوال واگذار کن. به این دوستانی که احتمالا خود شان به خارج چکر می زنند و شما را به ماندن و کارکردن در داخل کشور تشویق می کنند، زیاد اعتبار نمی شود. به نظر من اگر امکان دارد هر چه عاجل خود را به کدام جایی معرفی کن که مقدمات سفرت را فراهم کند.سلامت شمابه هزاران کابل پرس? و رها می ارزد.جانت که جور بود از هر سر دنیا این افشاگری و کابل پرس را می توانی. پشت شعار معار مردم هم نگرد عزیز دل برادر.

    • من متوجه استم که خودت به حد کافی تیز هوشی لازم را داری و می دانی که این قهرمان بازی ها نه آب می شود نه دانه. میر حسین مهدوی امروز در یکی ازموسسات معتبر درس می خواند و چند سال بعد با کدام سند مند دکترا خواهد برگشت. مهدوی را نباید نامرد خطاب کرد. ابوطالب مظفری چه از دستش بر می آید که مشهد را محکم چسپیده.به نظرم تا حال خوب پیش آمده ای. کوشش کن که سوراخ دعا ازپیشت گم نشود.واقعانگرانت هستم.

    • فرید بچیم باای شعارهای کاذب کامران میرهزار بیچاره را میخواهی که ده دم توپ بدهی او بی غیرت خودت هم یک کارکن که مابیبنیم چرا احساسات کاذب را به یک بچه غریب ترزیق میکنی؟

  • قلم بدست توانا ومبارز راه آزادی جناب کامران میرهزار!
    ازاینکه شمابخاطر افشاگری های تان تحت آزار وشکنجه روحی وروانی قرارگرفته اید به عنوان یک هموطن شما در بیرون اظهار تأسف مینمایم.اما بنده موارد اختلاف واتفاق خودم را باشما میخواهم بازگو کنم: از دیدگاه ما اداره فعلی درکابل محصول تلاش های امریکا واروپا وایتلاف بین المللی صلیبی صهیونیستی بوده وبخاطر توجیه اشغال این کشور اداره را به سرپرستی حامد کرزی در کنفرانس بن بوجود آوردند که به تعقیب آن انتخابات زیر نظر سازمان ملل وغیره همه وهمه نمایشنامه ها ودرامه های بود که سناریو نویس حقیقی آن سازمان سیا واداره استخباراتی پاکستان بود. بناء اینکه جنابعالی شما از قانون اساسی حرف میزنید واز آوردن عدالت وغیره این خود میرساند که جناب شما خود این نظام را برسمیت می شناسید. به عبارت واضحتر جناب شما هم جزو همین برنامه های کشورهای خارجی استید که آگاهانه ویاناآگاهانه در مشروعیت بخشیدن به این نظام از طریق همین وسیله کابل پرس? سعی وتلاش دارید.پرسش من ازشما این است که دریک نظام تحت اشغال افشای موارد اختلاس یکفرد چی درد را میتواند دوا کند؟ درحالیکه خود نظام از اصل وریشه مشروعیت نداشته باشد افشای موارد رشوت یعنی چی؟ شما توقیف چند روزه تانرا که بعنوان مهمان نزد افراد امنیتی را تشبیه به زندانیان گوانتانامو میکنید آیا این پذیرفتنی است؟ آغا! زندانیان گوانتانامو همان رزمنده گان ومجاهدان قهرمان سرزمین های کشورهای اسلامی اند که بخاطر برچیدن نظامهای طاغوتی با خدای خویش تعهد کرده اند که باید درین راه جانهای شیرین خود را فدا کنند. آیا مقایسه شما با آنها کار عقلانی هست؟ البته این بدین معنی نیست که کوشش های انسانی شما به خاطر ایجاد چنین سایت آزاد که واقعا میتواند آراء ونظریات مختلف را بدون سانسور نشر میکند نا دیده گرفته شود. من میخواهم این را بگویم که زندانی گوانتانامو در تمام قوانین واعراف همه کشورها قابل مجازات است. مانشنیده ایم که بخاطر رهایی یک زندان افغان در گوانتانامو جناب فاضل سنگ چارکی یاصدیق الله توحیدی یا رزاق مامون دست به اعتراض زده باشند اما برای جنابعالی شما ماشاألله هرکس زبان وقلم خویش را به تحریر وتقریر بکار می بندند. پس شما ازچی نوع آزادی میخواهید که فعلا ازآن محروم هستید؟ آیا واقعا شما کرزی را گفته اید که جنابعالی دست نشاهنده هستید باید کنار بروید. آیا شما این موضوع را گفته اید که امریکایی ها در خاک چی میکنند؟ جناب آقای کرزی چراصلاحیت اجرایی ندارد که مناطق جنوب کشور توسط بمباران هوایی به قتل میرسند؟ این خلبانان یاپیلوتان نظامی کی ها هستند چرا وطن مارا اشغال کرده اند؟ چرا امریکا هرکی را خواست تروریست میداند و کسی دیگر را مدال قهرمانی میدهد. فرق بین حکمتیار ودیگر رهبران فعلی شامل این پروسه در چیست؟ مگر گناه حکمتیار این است که تجاوز را برسمیت نشناخته ومقاومت را در برابر آن مشروع میداند؟ چرا امریکا وی تروریست میخواند؟ سیاست کنار گذاشتن چنگ سالارها چرا تعریف مشخص ندارد؟ مگر جنگ سالاران آنانی اند که جانهای شیرین شانرا در راه آزادی وطن خویش از دست روس قربان کرده اند؟ چرا امریکا در هر کشور اسلامی بشمول افغانستان اینقدر صلاحیت داشته باشد که هرکس را بنام تروریست وجنگ سالار افراط گرای اسلامی اخوان الشیاطین وغیره تحت حملات خویش قرار دهد؟ باهمه حال منظور بنده صرف نقاط اشتراک بین شما و زندانیان گوانتانامو بود که بنده ضمن اظهار همدردی باشما وپشتیبانی قاطع از شما خواستم عقیده خویش را ابراز کنم واقعا ازاینکه تحمل شنیدن انتقاد هارا همیشه داشته اید بنده سخت مشکورم. بنده همیش به همان شکل که نظریات مخالفین خویش را شدید اللهجه وبدور از آداب واخلاق انسانی واسلامی یافته ام بازهم موقع این را یافته که درد دل خودم را ابراز کنم قلب ماباشماست هرنوع حمایت که ازدست مادر زمینه شنواندن این پیام شما بزبانهای مختلف دیگر ازد ست مابیاید ان شاء الله دریغ نخواهیم کرد. خود را تنها احساس نکنید خدا باشماست.

    • تنویر بچییم! به هر رنگی که خواهی جامه میپوش
      من از طرز خرامت میشناسم.
      از پوستین گوبودین راکتیار بادارت برامدی؟
      نوشته و نقطه نظرات شما یک زره بدرد کشور نمیخوره. سروکله ات یازم پیداشد، فکر کده بودم رفتی در پاکستان خودت منفجر کدی ده بهشت رفتی...
      حیف زبان فارسی که تو بلد شدی

    • شهادت در راه خدا والا ترین آرمان یک مسلمان متعهد است. ما به هیچ قوم زبان وملیت دشنام نمیزنیم هدف ما چی در گذشته وچی امروز اتحاد و وحدت همه افغانها واستقرار حکومت منتخب اسلامی که در آن ملت افغانستان نقش داشته باشند.به غلام های حلقه بگوش تربیه شده درمکتب شیطانی صهیونیزم بین الملل همچو اسپنتا ها احدی ها و احمدزی ها ونفاق افگنان ملی نباید موقع داد تا بالای این ملت مظلوم تمرین و مشق سیاست وآنهم بکمک باداران غربیشان کنند.به این نوکران زر خرید ومرتد غرب و شوروی دیروز نباید اینقد فرصت داد که مانند این نویسنده استرالیایی افغانی الاصل که بدین ومقدسات وهمه ارزشهای معنوی یک ملت مجاهد توهین روا داشته و خواب انقلاب کبیر فرانسه را برای افغانستان در استرالیا بیبیند. هدف آن شخص فقط ازبین بردن همه ارزشهای معنوی واستقرار یک نظام به سبک ترکیه است. که ایشان بااین آرمان خواهند مرد

    • بزرگترین آرمان من آزادی و دموکراسی است نه چیزی کم و نه چیزی زیاد برای این آرمان آماده ام یک بار نه بلکه هزاران بار بمیرم.

      من تعجب میکنم و حیران ام که چطور و چرا این های که داعیه ضد غربی سر میدهند و از هر کاری برای نابودی غربی ها دریغ نمیکنند.
      همین هارا از آیینه حمام شان گرفته تا لباس تا وسایل منزل شان تا موتر هایشان تا کمپیوتر . تیپ. تلویزیون . رادیو . و حتی شاید هم کاغذ تشناب شان ساخت غرب است. اگر شما ذره غیرت. شهامت. مردانه گی. و وجدان دارید خو از تولیدات غرب استفاده نکنید. خودیتان بسازید و علیه غربی ها استفاده کنید. شما آیا ذره چیزی بنام وجدان دارید؟؟؟؟ من در این مورد به شما ها شک دارم. سلاح که علیه غربی ها استفاده میکنید تولید غرب است. بمب که شما استفاده میکنید غربی است. حتی هما" کتاب مقدس شما قرآن در غرب با ماشین ها و کاغذ های غربی چاپ میشود. پس دیگر به شما چه ماند.

      اگر ما از تولیدات غربی استفاده میکنیم خو غربی هارا دوست صمیمی خود و یاور خود میشناسیم و این را ما و آنها خوب میدانیم که ما به همدیگر نیازمند هستیم.

      اگر مردانه وار همه تولیدات غرب را دور بی اندازی و از تولیدات خودی استفاده کنی و علیه غرب بجنگی در آنصورت ما هم به شما ارزش قایل میشویم.

      من یک گشور اسلامی را نمیشناسم که برای بشر خدمت کرده باشد در حالیکه همه امکانات زندگی اش تولیدات غرب است.

      اگر همن به اصطلاح غربی ها برق را کشف نمیکردند چه میکردی؟؟؟ آیا مثل انسان های قرون اوستا در نور چراغ های نفتی زندگی نمیکردی؟؟؟؟

      اگر عینک را که به چشم میکنی چطور؟؟؟؟ کمی شرم کنید حیا کنید 30 سال است مردم را قربانی عقاید و اندیشه های پوچ و بی ارزش تان کرده اید.

      مگر انسان خلیفه خدا بر روی زمین نیست؟؟؟ پس به همان اندازه که شما حق و حقوق دارید دیگران هم حق و حقوق دارد. آیا شما در طول 30 سال حتی برای یک بار هم به مردم مراجعه کردید که آیا آنها افکار و اندیشه های شمارا میپذیرد و یا نه؟؟؟؟؟

      کار شما ها مثل عمل کرد ملا نصردین است. اول جنگ میکنید. ویران میکنید. اواره میسازید. قتل میکنید. و و و هزاران فجایع دیگر انجام میدیهید بعدا" اگر به قدرت رسیدید به آرای مردم مراجعه میکنید و اکر مردم هم نپزیرفت بر آنان بزور نوک تفنگ عقاید خود را تحمیل میکنید. ننگ باد بر شما شرم باد بر شما.

      این ها صرف نظر شخصی نویسینده میباشد نه از کدام مرجعه رسمی و یا سیاسی.

      فرهاد از استرالیا

    • فرهاد جان !
      پهلو بگردان صبح شده !

    • Democrasy sakhtaye daste bashar hechgah yak systeme kamel booda natwanesta wa dar har arsa nakam mebashad.
      democrasy ra gharbi ha ,( ke wazehan az gotarat maloom ast khodet yak gharbzada asti) baraye manafe shakhsi yak tedad sarmaya dar ha EKHTRAÀ karda and.
      ba een arezu wa arman ba khak khahi raft farhad jane gharbparast!!!
      choon mardome afghanistan az har zaban wa ya qawm mardome khoda parast astand.
      koshesh kon een ra hamesha ba yad dashta bashi.
      eenja agar Raketyari ha wa ya Masoudi ha ,harki menawisad mesle too ba aýeene mardomeshan tawhin namekonand wa hechkas een haq ra nadarad.
      wassalam

    • کـــدام مجــاهد : مجاهدی که پدر مادر و برادر اولاد این ملت بیدفاع را گرفت .مجاهدینی که به
      ناموس این ملت بیچاره تجاور کرد .
      من در ایستگاه سابقه سرای غزنی زندگی میکردم و تقریبآ همه جنگ ها را با یکعالم مشکلات سپری کـــرده و دیـده ام . و خواهـش میکنم نگویی که دروغ هست من به چشم ســر در منطفـــقه دیده ام کــه
      وحدت از اتحاد را اتحاد از وحدت را اسلامی از شورای نظار شورای نظار از اسلامی را ...... خوب بلا به پسی خود شــان کـی مـــردم مـلکی را هدف اعمــال نا انســـانی خود قرار میدادن توبه کنید توبه بخــدا ی یکتا قسم هــر وقتی که یادم میاید تمام وجودم را لرزه میگیرد . یک دوستم که لازم نیست اسمش را ببــرم و خدا کند که با یادآوری این مطلب فامیلهای شــان از من آزرده نشوند . خانمش از پشت دروازه شان برای یکنیم روز در چار قلعه چاردی گم شده تجاوز صورت گرفت چون خوب صورت بود.وبه یک حالت فجع و بیهوش دوباره در عقب دروازه حولی شان انداخته شد .در ساعتی کی جنگ به شدت روان بود. و شوهــرش نمیداند که به کی محاسبه کند طرف ندارد . خواست زنش را بکشد که ما ها نماندیم چــرا که دوطفل خورد خورد داشت .و حالا مـــرد روانــی اســت مثل یک دیوانه تنهــا میگوید چرا گورم نه میکنی اینکه برای کی میگوید و چرا همیشه میگــوید بخودش و خــدایش معــلوم است . آیا شمــا آقای تنویر صاحب چــه قضاوت میکنید اگر میگویید که مجاهــدین خوب و خــراب داشت پـــس کجــاست خوبــهایش کشته شدن تنهــا خوب هایش کشته شدن و خــلاص .او برادران بزرگوار از این احـــزابی افــغانی دفـــاع نکبــد از تنظیم ها دفاع نکنید که خود و جان خود هستن در فکـــری من و تو نیستن . یکی دیگـــر را محــکوم نکنید استـــدلال منطــقی کـنید تا آقـــای میـــر هـــزار را هم از کـــرده پشیـــمــان نکنید کـــه بگـــوید مــره تیـــر به لحـــاظ خـــدا پشتون و تاجک و هــزاره ..... نگــوید کـــه شـــرم است دنـــیا در کجاست وما در کجا . کوشش نکنید که یکتـعداد منــافق از شمـــا اسـتفــاده ســو بنآم ملـیت و زبان ...... نکنــد . اگـــر بی سواد ها بگــویند وظیفـــه ماست که بفهمانیمشان مـــا خـــو باسواد هسـتیم که با این الفـــاذ شـــرین یکی دیگر را یاد میکنیم ما را کـــی بفهمـــاند . افــغانستان آله دسـت خــارجی هــا شده باید مـــا افــغان هــا هــوشیار شویم و تسلیم به اغکار شوم شان نشویم .

      با احتــــرام زیاد

  • آقاي مير هزار،
    تلاش كن كه از افغانستان برآيي ورنه كشته مي شوي.

    • جناب میرهزار!
      خدا را شاکریم که آزاد گردیدی. از طریق ایمیل دستگیری شما را شنیدم. البته راه مبارزه با فساد و استبداد و حاکمیت قانون ستیزی هزینه های بیش از این می طلبد.
      رهرو آن نیست گهی تند و گهی خسته رود***
      رهرو آن استد که آهسته و پیوسته رود.
      موفق باشید.

      آنلاین : http://daikondi.blogfa.com/

  • فکر می کنم که اگر وضعیت همینطور ادامه داشته باشد که ژورنالستان و آزاداندیشان از طرف دولت، مترجمین و کسانیکه با سازمان های خارجی کار می کنند از طرف طلاب صاحبان تهدید و حتی کشته و سرزده شوند، تا چند سال دیگر، شما افغانستان را خالی از این طور اشخاص خواهی یافت که میشود این را فرارمغزها نامید! بهرحال، فکر می کنم برای کامران جان خوب است که از این کشور برود. افغانستان امروز جای وحشی صفتان، تروریستان، تفنگ سالاران، زورگویان، آدم کشان، دزدان، چپاول گران وغیره شده است. جای برای میرهزار نیست ......برای آرزوی امنیت، مصئونیت، وآرامش تمنا دارم. با عرض ادب!

    • فراخوان

      حمایت از کامران میرهزار حمایت از آزادی بیان است

      ما چه با دیدگاههای سیاسی آقای میرهزار موافق باشیم و چه مخالف، آزادی بیان را حق مسلم او دانسته و برخورد غیر انسانی دولت را با هر کسی از جمله او ناشایسته و محکوم می دانیم. برای اینکه بتوانیم توجه رئیس جمهور و همچنین جامعه جهانی را نسبت به آشفته بازار " آزادی بیان" جلب نماییم، نامه ای به شرح ذیل تدوین کرده ام. از شما می خواهم که پیشنهادات تان را برای اصلاح این نامه سرگشاده ارسال نموده و در نهایت آنرا امضاء فرمایید.

      پیش نویس نامه سرگشاده روشنفکران، نویسندگان و روزنامه نگاران افغان به رئیس جمهور

      آنلاین : فراخوان

  • dear sir Mir hazar
    first of all i am showing you the deepest condolences from the core of my heart for your being held captived for nothing bye the people who do not know nothing but injustice,racism and insult to human rights we afghans staying in london are proud of you and of what you have done for the betterment of democracy and illitration in afghanistan despite of being in danger and having given death threat still you do your job bravely we rarely have such heroes in Afghanistan if we had atleast 100 of of 30 million of population we would not face the current problems you are a real natioanl hero for all afghans all over the world the best of my suggestions to you would be that the journalists union help you to get asylum to one the countries where you can fight for your rights first than for the war hit,racism hit and poverty hit people of afghanistan we hope for the day that we have thausands of Mir hazar who will difinetly change the failed system of current afghanistan
    regards
    tariq from London

    آنلاین : about the arrest of Mr kamran mir hazar

    • ســـــــــلام دوست و برادر عزیز!

      امید وارم که یکروز وبلاگ شما نیز از پر خواننده ترینها گردد. بسیار خوشم آمد از ابراز نظر تان و امیدوارم که قلمت همیشه دُر افشان بوده و خودت نیز پُر انرژی!

    • طارق جان !
      خوب است با زبان مادري تان چيزي بنويسيد . آيا پدر و مادرتان انگليس زبان اند يا فارسي يا پشتو زبان بهتر است اگر پدر و مادرت فارسي يا پشتو ميفهمند از آنها استفاده كني زود باش كه وقت ميگذرد و بعداً افسوس ميخوري ازين تنبلي !!

  • با تقدیم سلام و حرمت،

    از بازداشت غیر قانونی اقای میرهزار نهایت متاثر شده و این اقدام ارگان امنیت ملی را شدیداً تقبیح می نمایم.

    در حالیکه احساسات نیک و مقدس اقای میرهزار قابل قدر بوده و ارج به آن میگذارم ، موافقت ام را با نظر اقای وحید ابراز می نمایم.

    حسیب

  • آقای میرهزار درود بر شما و هزار آفرین

    از زندانی شدن و قصه های اندوهناکی که نوشته ی خیلی متاثر شدم، و بیشتر متاثر از اینکه به قول شما کسانی که در این مملکت جنایت کرده اند و می کنند و کسانی که هزاران دالر از پول ملت را حیف ومیل می کنند، این دستکاه استخباراتی و دولتی هیچ وقت پاسخ نخواسته و هیچ وقتی آنها را توقیف نکرده است برعکس کسانی را که حامی حقوق و آزادی های مردم است را زیر شکنجه قرار داده و هر روز جا را بر آنها تنگ می کند.
    اگر داستان شهر خارش را شنیده باشی، مملکت ما هم اینطوری شده است. در شهر خارش می گویند که همه عادت داشتند که خودشان را خارش کنند اصلا خارش کردن یکی از عادت های عادی مردم شده بود، کسی در این شهر رفته بود که سالم بود و خودش را خارش نمی کرد همه ی مردم جمع شده بود و باخود می گفتند که این شخص مریض است و نباید او را در جمع خود جای دهیم چون خودش را خارش نمی کند.
    وضعیت این مملکت هم اینطوری است اکثریت به فساد آلوده شده و اگر کسی بیاید و افشاگری کند و فساد نداشته باشد، مجرم است.
    آقای کامران من که از دیدن این وضعیت خیلی خسته و نا امید شده ام، ولی برای شما و امثال تان که حلاج گونه شمشیر برگلوی تان حمل می کنید آرزوی موفقیت و بهروزی تمام می کنم.
    تشکر

  • سلام بر همه دوستان
    برادران جناب میرهزار مانند شکیب ایثار یکی دیگر از همقماشانش میخواهد به این ترتیب برای خود کیس جور کند و به خارج برود. به نظر من همهء این صحنه سازی بیش نیست برای بر آوردن این هدفش.
    شکیب ایثار به همکاری دیده بان رسانه ها موفق به دست آوردن پناهندگی از کشور سویدن شد و حال مشوره به ... خود داده که او نیز عین شگرد را راه اندازی کند.

    • آقای میر هزار اگر منظورتان از ایجاد یک سرویس وبلاگ دهی افغانی باشد، آن قبلاً ایجاد شده است.
      افغانها می توانند به طور رایگان از سرویس وبلاگ دهی آریانا برای ایجاد وبلاگ استفاده کنند:

      http://www.aryanablog.com/home.php

    • افغان ها مغز بیماری دارند و حق را از باطل تشخیص داده نمیتوانند
      به واقعیت یک ملت را چگونه میشود که تداوی کرد؟؟؟
      فرشته المان

    • hey you
      it is not an afghan service it is for the iranian bastards it is the same copy of blogfa.com only putting the name of ariana can not be afghan they should use Dari language not fucking persian

    • agar afghan hai sawalgar ba aqli salim tu wari dar Germany bashand chitur mitawan ain bimari ra tadawi kard.

    • فرشته جان !
      بيا و لطف كن و ما ملت را تداوي كن . ما همه چشم به راه تو هستيم پير و جوان منتظريم .آه كه چه سخت است انتظار

  • سلام میر هزار عزیز از اینکه دوباره خواندم که باز مینوسی خوشحال شدم . از همان روز که بازداشتت کردند یک شعر از دوران کودکی یادم آمد ای قلم آخر زبانت میبرند
    اینقدر حرف پریشان تا بکی
    اما من از این بریدن چیزی دیگری معنا میگیرم ، سر هر قلم بعد از بریدن تیزتر و برا تر میشود ، کس های که در این مسیر گام نهاده اند خواسته اند روز تاریک سانسور را با قلم های خود به روشنایی مبدل نمایند البته که وظیفه دشوار مینماید اما رساندن این قافله به دوش ما سپرده شده .

    صحت دیوانه گان دیوانگی میاورد
    گر با میخواهی نشستن فکر زنجیر بکن

    با احترام
    هارون

  • زنده باد ازادی و ازاد اندیشابن مثل کاوران میرهزاره.

    • mr kamran is Afghan not hazara

    • غرب در مورد حکومت آقای کرزی تجدید نظر می نماید‏

      ‏17 جولای 2007 ‏
      تغییرات جدی در سیاست غرب نسبت به افغانستان در حال شکل گیری است. این تغییرات زمانی رونما ‏گردیده که شک و تردید های روز افزون غرب نسبت به عملکرد حکومت آقای کرزی در تبانی با طالبان و ‏اعضای حزب اسلامی و تجرید بیش از پیش نیرو های اسبق مقاومت به یقین نزدیک شده است.‏

      انحرافات عمدی حکومت در تحکیم پایه های خودمحورانه تیم آقای کرزی‎ ‎، به قیمت از دست دادن امنیت و ‏ثبات در افغانستان، از جمله‏‎ ‎ی مواردی است که در صدر لیست دریافت های تازه ی غرب می باشد. ‏جابجایی های روزافزون اعضای طالبان و حزب اسلامی- دو دشمن دیرینه ی غرب- در رده های بالای ‏دولتی و توجیه چنین جابجایی ها به خاطر به اصطلاح مقابله با نیرو های اسبق مقاومت از موارد مهمی ‏است که اخیراً برای غرب تکان دهنده بوده است. ‏

      نزدیکان آقای کرزی و نمایندگان وی در خارج از چندین ماه به اینسو در حالی که سیاست های طالب ‏پرورانه ی حکومت را در راستای صلح و ثبات برای غرب توجبه نادرست نموده اند، نیرو های اسبق ‏مقاومت را به غلط دشمن غرب و متحدان کشور های منطقه وانمود ساخته اند. ‏

      اقدامات یک سال اخیرآقای اسپنتا جهت تغییرات و تبدیلی های سریع دپلمات های افغانی در خارج، به دستور ‏مستقیم آقای کرزی به سلسله ی همین پالیسی اغواگرانه ی حکومت به خاطر مغشوش نمودن اذهان غربی ها ‏توسط بعضی از همان نمایندگان جدید التقرر در وزارت خارجه بوده است. ‏

      تلاش تیم آقای کرزی جهت دشمن تراشیدن نیرو های اسبق مقاومت در نظر غربیان و اغوای اذهان ‏دولتمداران غربی در مقابل مقاومتگران دیروزی رفته رفته مورد شک و تردید مقامات غربی واقع گردید. ‏سرانجام نادرست ثابت شدن چنین اتهامات به یکبارگی غربی ها را متوجه بازی های خطرناک تیم آقای ‏کرزی نموده است. این مسأله علاوه بر گفتگو های فراوان خصوصی ، در اظهارات علنی برخی مقامات ‏غربی نیز به طور فزاینده ای تبارز کرده است. از جمله ادریان ادواردز،سخنگوی یوناما در کابل، به روز ‏دوشنبه 16 جولای گفت دولت افغانستان طی سال گذشته در عرصه های امنیت، ثبات، مواد مخدر و ... ‏دستاورد های چندانی نداشت. نامه ی هشدار آمیز جنرالان انگلیسی به صدرا عظم جدید برتانیا در مورد ‏وخیم شدن اوضاع افغانستان نمونه ی دیگر چنین انتقادات علنی می باشد.‏

      تلاش های روز های اخیر آقای کرزی جهت دید و بازدید با تعدادی از اعضای سابق مقاومت و پیشکش ‏نمودن تغییرات در پُست های دولتی حاکی از دستپاچگی تیم آقای کرزی از چرخش اوضاع است. البته ‏واضحاً این نگرانی ها و تلاش ها به خاطر مصلحت و منافع ملی افغانستان نمی باشد و صرفاً در راستای ‏حفظ موقف های بادآورده ی دولتی تیم آقای کرزی قابل تفسیر بوده ودرصورت ممکن می توان به عنوان ‏یک مانور تاکتیکی تلقی نمود. ‏

      در حالی که بار ها آقای کرزی – و اخیراً عمر داودزی مسئول ارتباطات مطبوعاتی اش- عدم باورمندی ‏خود به حزب سازی را اعلام نموده است، اما اعلام حزب جمهوری افغانستان ومنصوب نمودن تعدادی ‏ازوزرای تیم خارج ازحلقه ی اصلی تصمیم گیری ازجمله ی بازی های چندگانه همیشگی آقای کرزی می ‏باشد که فقط جهت مصروف نمودن دیگران و انحراف افکار عامه از اصل بازی خطرناک آقای کرزی می ‏باشد.

    • په افغانستان کې په ټولودوروکې يوشميرافراد دفکري مخکښانو په حيث موجود و . دغسې افراد په ويدي دوره کې د ريشيانو په نامه ياديدل . په اوستا يي دوره کې زرتښت دهمدغي ډلي يوډيروتلي شخص و، دومره وتلي چې دهغه تعليمات دپيړيوپيړيو په اوږدوکې دانسانانو دپاره په ژواندانه کې لارښود شول .

      داسې هم په بودايې دوره کې بودايي راهبان په نظرکې ونيسي . په اسلامي دوره کې علما، مذهبي پيران، فيلسوفان ،صوفيان ،شاعران، او تذکره ليکونکي په همدغه قطارکې راځي .

      ترهغه ځايه چې ما ته معلومه ده دا د شوروي اتحاد نه وروسته و، چې په افغانستان کې د « منورين » کلمې رواج وموند . دغه کلمه د روسيIntelligentsiya کلمې ترجمه ده چې د نونسمي پيړۍ په مينځ کې په روسي کې هسکه شوه . د دوهم جهاني جنګ نه وروسته چې د افغانستان پولې دلويديځيانو په مخ په پراخه پيمانې خلاصي شوي د روښانفکر کلمه هم د منورين د کلمې په عوض تر زياتې اندازي مروجه شوه . علايم څرګندوي چې د روښنفکر کلمه د انګريزي د intellectual کلمي ترجمه وي . که دغه توجهه سمه وي هغه يو تحول ښېي .

      Intellectual ( انټي ليکچوول ) د لفظ له مخي هغه چاته ويل کيږي چې له عقـل نه کار اخلي ، يعني هغه څوک چې معتـقد وې چې ژوند بايد د عقـل په معيارونو سره وشي ، نه د احساساتو، جذباتو ،اونژادپه معيارونو .
      ايدوور ډشلز وايي : چې « انټي ليکچولان ( روښنفکران ) په هرې ټولنې کې د هغو کسانو مجموعه ده چې په خپلو مفاهمو او افادو کې دخپلي ټولنې تر ډيرو غړو نه زيات د انسان، ټولنې، طبيعت،او کايناتو په باب د عمومي سکوپ (scope ( د پراخوکلياتو، او مجردومفاهيمو علامي استعمالوي ».
      دده په فکر عقلاني علايق په الفاظو، رنګونو،بڼو يا آوازونوکې د درک کولو، تجربه کولو،او افاده کولوله ضرورت څخه ولاړ يږي . اودغه ضرورت د طبيعي ،اجتماعي ،فلسفي ، الهياتي ، ادبياتو او هنري آثارو د توليد(تخليق) او استهلاک (استقبال) سبب کيږي . دغه تعريف زيات اکادميک او پوره معناوي دي ، خو د « درک کولو، تجربه کولو، او افاده يې څرګندوي چې له هغه نه مراد وچ عقل او وچ منطق نه دي ، تجربه او مشاهده هم ده . اما په خپله عقـل يو مهم څيز دي . عمومأ ويل کيږي چې عقل د ښو او بدو تميز کول دي . دا حکم درست دي، خو دا اخلاق کيږي، او اخلاق هم بايد عقلي وي. عقل تر دي ډير حاوي دي . عقل هغه قوه يا استعداد دي چې هغه دهغه اطلاعات درک کوي ، تشخيص کوي ،او سره يو ډول او متحد کوي ، کوم چې حواس يې ورتهيه کوي .عقل د انسان له مدرکاتونه مفاهيم يا مجردات جوړوي او په دي ډول د انسان علم د احساس له سطحي څخه چې له حيوان سره يې په ګډه لري د مفهوم سطحي ته لوړوي چې هغې ته يوازي دي وررسيدلي .انسان هغه مفاهيم او مجردات څنګه جوړوي په هغه سره دخپلو کړو دپاره اساس برابروي . دا دهغه ‌ډير غټ کاردي . انسان په دي باب تر اوسه ډير سلوکونه تعقيب کړي چې په هغو کې ډير عمده يې عقلي سلوک دي .د کارل پاپر په فکر له عقل نه هغه سلوک مراد دي چې په هغه سره مسايل په عقل يعني راڼه فکر ،او تجربي ته په رجوع سره حل کيدل وي ، نه جذبي ، هيجان او احساس ته په رجوع سره ، په دي حساب عقلي سلوک يوه مجموعه کيږي د عقل (reason) مشاهدي (obseration) او تجربي سلوک (empiricism) او په دغې پروسي يوازي دانسان دماغ او قضاوت کليدي رول لوبوي .که دغه فکر په بل ډول بيان شي وبه وېل شي ، چې فکري ، روحي او عملي مسايل يوازي راڼه فکر،مشاهدي ،او تجربي سلوک ته په رجوع سره حل کيدلي شي ، او دغه سلوک اساسأ په رجوع کوونکي يا عامل پوري تعلق پيدا کوي د روښانفکر داوصافو په باب دبحث کولو يوه خوا دا ده چې په روښانفکره ويلو سره يو کس ارومرو روښانفکر کيږي نه که څه هم هغه د لوړ تحصيل خاوند وي . تحصيل بي له شکه د يوه کس عقلي ملکاتو ته انکشاف ورکوي . خو حتمي نه ده چې هغه به دعقلي معيارونو او سلوک له مخي فکر اوعمل وکړي .
      په همدې ډول يوچا چې د مثال په توګه په تاريخ کې د داکټري تصديق تر لاسه کړ ، او حتي په هغه کې د پوهاندي علمي درجي ته ورسيد ، حتمي نه ده چې هغه به مورخ هم وي .
      مورخ کيدل اوصاف غواړي ، لکه هسي چې روښانفکر کيدل اوصاف غواړي نو حتمي ده چې کله چا ته اديب،مورخ،فيبسوف،هنرمند،استاد،مشاق،خرکار،جاله وان،حاکم، مولوي،پروفيسر او داسي نور وايو بايد په دي وپوهيږو چې هغوي دهغو اوصافو خاوندان دي کوم چې له دغو القابو سره تړلي دي .د روښانفکر خصوصيت څرګند شو چې د ژوندانه مسايل يوازي راڼه فکر،تجربي سلوک او مشاهدي ته په رجوع حل کول غواړي دغه مفاهيم هم مشخص کولو ته اړه لري ، خو زه به دلته د هغو په مروجي معناوو اکتفا وکړم ، دغومره به ووايم چې د يوه چا لاس زخمي شو، هغه روغتون ته جراح ته ورځي ، نه بل چا ته،هغه پخپله ليدلي، يايي تجربه کړي، او يا علم ورښودلي چې د جـرح علاج جراح کوي ، البته فکري ، روحي او سياسي او اجتماعي مسايل تر پورتني مثال نه ډير پيچلي دي .

      خو يو روښنفکر ددغو مسايلو په حل کولو هم يوازي همدغه اصل ته رجوع کوي .دغه اصل ته د رجوع بله معني داکيږي چې يو روښانفکر بلواکي يا دغسې چارواکي (authorrity) نه مني ، چې دهغه کلام به دکاڼي کرښي په شا ن وي . ددي معني دا نه ده چې يو څوک به دنورو په افکارو ځان نه پوهوي . د نورو په افکارو به ځان خبروي . هغومره چې يو روښانفکر ډير معلومات ترلاسه کړي ، په هماغه اندازه د راڼه فکر خاوند کيږي ، او ددې قدرت پيداکوي چې نوي نظريات راوباسي . خو مورخ لارډ اکټن وايي « په دې کې خطردي چې خپل فکرونه له نورو څخه واخلي .ته بايد له نورو څخه معلومات ترلاسه کړي . خو فکرونه د تجاربو په شان ،بايد دتا وي » .دغسې سلوک البته هغه وخت ممکن کيدلي شي چې يو روښانفکر فکري خپلواکې او آزاد قضاوت ولري .نو فکري خپلواکي او آزاد قضاوت د روښانفکر خصوصيت تشکيلوي ، او هغه د آيين رينډ په الفاظو « ددغه حقيقت پيژندنه ده چې دتا مسؤليت دقضاوت مسؤليت دي ، او هيڅ څيز له تا سره، چې له هغه نه وتښتي ، مرسته نه شي کولي ،چې بل هيڅ څوک دتا دپاره فکر نه شي کولي ، چې دځان بربادي او ځان سپکاوي تر ټولو ناوړي شکل د بل چا دماغ (mind) ته خپل دماغ تابع کول، په خپل مغز(brain) باندي دبل چا واک قبلول ، د بل چا کلام د حقايقو په حيث د بل چا ويناوي دحقيقت په حيث ، او د بل چا فرمانونه د خپل شعور او خپل ژوند تر مينځ دمينځګړي په حيث ، منل دي » .په دي ډول « قضاوت مسؤليت » يا په جامع ډول اخلاقي مسؤليت د عقلي ژوند اخلاقيات کيږي .په بل عبارت په ژوند کې دي حکمران ارزښتونه عقلي ارزښنونه وي ، يعني غير عقلي ارزښتونه دې د عقل تابع وګرزول شي ، او ژوند دې په ټولو حالاتو کې په مسؤليت ، زغم ، خپلواکي ، عدالت ، سرلوړي ، رښتين توب ، او توليدي روحيي سره وشي . دغسې سلوک البته زړه ورتيا او په ځان اعتماد غواړي .

    • آفرين سيد صمد اخگر، بهتر است که بحث و گفتگو کنيم و نه جنگ و جدال. پشتو يا فارسی، افغان يا افغانستانی همه از يک خاک هستيم و عضو يک پيکر.

  • برادر محترم میرهزار،
    خوشحالم که به صحت از گوانتانامو خلاص شدی.این اداره بهتائید گفته های شما که متاسفانه به مفهوم اصلی امنیت ملی پی نه برده چون این اداره هنوذ نماینده گی از یک اداره چور وچپاولگران دولتی نموده که متاسفانه از مکلفیت های خوددر برابر مردم بیخبر میباشند.ازخداوند برای شان طالب هدایت ویا نابودی شان میباشیم.

  • برادرمیرهزار با اهدای سلام
    من ازگرفتاری شمامتآسفم شاید سو تفاهم بوده باشد چون امنیت ملی خودش وظیفه دارد کسانیکه اختلاس میکنند را دستگیر کند با دزدان با جاسوسان باجنایت کاران باترویستان بارشوه ستانان وهر کاریکه خلاف قانون باشد وظیفه رسیدگی دارد من از امنیت ملی کشورم کمی بیش معلومات دارم این را بخاطر خدامیگویم در دولت کار کردم در پست های هم دولتی بودم اما تا بحال خانه ندارم خداشاهد است که نه به وطنم خیانت کردم نه به بیت المال ونه هم به مردمم همیشه آبرومند خدمت کردم وهیچ وقت ذلت را اختیار نکردم متآسفانه هر جای که در برابر خاینین ایستادگی کردم در ظرف چند روز از وظیفه سبکدوش شدم در هر اداره اولین پیشنهاد استفاده جویی را زیر دستانم بمن کردن که با خنده جواب قناعت بخش برایشان داده ام و این شعر رابرایشان سروده ام
    هرچه بگندد نمکش میزنند ______ وای بحالی که بگندد نمک
    از موضوع دور نشویم امنیت ملی که در حال حاضر امرالله صالح یک جوان با استعداد آنرا رهبری میکند واقعآ توانسته است از کمک های جامعه بین المللی استفاده موثرو درست در راستای احیای دوباره و بازسازی همه جانبه امنیت ملی نماید امنیت ملی امروز با امنیت ملی دوران انجنیر عارف و مارشال صاحب وحتی زمان داکتر نجیب تفاوت فاحش دارد آودن امنیت در کشور تنها وظیفه امنیت ملی نیست تمام ارگان های نظامی وظیفه دارند استراتیژی روشن میخواهد که وزارت دفاع داخله شورای امنیت ملی و شخص رییس جمهور مسئولیت دارد امنیت ملی یک سازمان اطلاعاتی کشور است من مطمن هستم که اگر شمااز نزدیک یک ملاقات با رییس این سازمان داشته باشی در کارهایت البته کارهای اطلاعاتی که بدست آوردن اطلاعات از دزدان بیت المال و اختلاس گران خاین و شیاد که کشور را چپاول میکنند بسیار با جرآت میتوانی به مردم بیچاره و مظلوم خدمت نمایی بر داشت شما را من از امنیت قبول ندارم و آنرا رد میکنم در این شرایط اساس که مداخلات بیشرمانه همسایگان گستاخ در امورات داخلی کشور جریان دارد و اجازه نه میدهند که آب خوش از گلویمان فرورود شک و سو تفاهم بوجود میاید شما از کارتان خسته نشوید مطمئن باشید که دستگیری شماتوسط پرسونل امنیت بخاطر دفاع از خاینین نیست اشتباهات دیگر بوده جنابعالی میتواند وضیعت فعلی و گذشته امنیت ملی را از یک نفر افسر قدیمی ویا دوستان تان که در آن سازمان سابقه کاری داشته باشد سوال کنید
    در اخیر ضمن اینکه شما را بخداوند منان میسپارم سوگند میخورم که دفاع من از امنیت بدستور هیچکی نیست صرف معلومات شخصی برادرت میباشد من وضیعت فعلی کشورم را خوب درک میکنم و معلومات کافی دارم موفق باشید

    • آقــــای حبـیـب اله .
      نوشـته شمــا را خــواندیم بنده تا حـــدود با شمــا مـوافق هســتم ولـی در بعــضــی مــوارد نـه . امنـیت مــلی کشـــور نســبت به کشــــور هـــای دیـگـــر خیــلی هــــا فــرق دارد . چـــرا ? وظیفه استخبـارات در کشور وظیفه کشــف بانـد های مخــرب و قطاوطریقان را دارد.که پــلان تخــریبی آنهــا را قـبـل از عمــل خنـثی کننـد . یعنــی جــلو واقــعه قبـل از وقــوع . امـا بر خــلاف امنـیت مـلی کـشور مــا در تلاش این هســتن که کـی خیانت هـای دولت مــردان را افـشانکـند و همــه هموطـنان را مــطلـع نســازد . امنیت ملی چـــرا هــراسـان است آیا امنیت مـلــی دنـبال همچـــو اشخــاصی دزد خاین و رشوت ستادان نیست .واضع است که وظیفه امنیت است که از طریق مردم دنبال آنها را بگیرند . باید دولـت با مردم و مردم با دولت همکار باشد .آیا مـلـت حقوحقوقی ندارد آیا ملـت صـرف کـلوخ چشـم دار واری نگــاه کـند ولی حـق حــرف زدن را ندارند چـــرا که خــــلاف اصــول و مـوازین امنـیت مــلی است بـلــی ?
      همین ملت است که امنیت مــلی است از پول ملت همه شان معاش میگیرند و تمویل میشوند .
      پـس ما باید حق بگویم تا چــه وقت خــامـــوش (( بیچــاره میمــون یک دست در دان یک دست در کــون )) . مــردم دنیـــا از طــریق همیــن رســـانه هــا و هـمــچـو میر هــزار هــاست که از مسایل روز آگــاه میشوند دنیا بسیار کوچک شده قـــرن بیست است در عرض جند دقیقه همه دنیا از یک مســله آگــاهی پیــدا میکنند . وقتی خفه کردن ملت نیست وقتی استعمال و استثمار گذشته اگر هم است بسیار زود افشــا میشود وقتی است که حد اقل نگذاریم همسایه ها از ما استفاده ســوبکنند شــرر و نفـــاق آفــرینند اگــر ما صــادق و متـفـــق باشیم باور کنید که هیچ کسـی مـوفق نمــی شود که زندگی افغانها را وازگـون کنند. به آرزوی اتفاق ملت افغانستان .

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس