انحصار تاریخ ، تاریخ انحصار
نويسنده: روح الله روحانی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
هرچند كه كشورافغانستان در سال 1858م بر اساس معاهده ي پاريس رسما از ايران جدا شد، اما فراهم آوری زمينه ها ، و مقدمات استقلال آن به سالهاي 1747م بر ميگردد.
(در سال 1747 م 1160 - ه ق نادر شاه توسط يكي از روساي قزلباش در قوچان به قتل رسيد، در اين هنگام احمد خان ابدالي كه يكي از سرداران نادري بود و چهار هزار افغان راتحت امر خود داشت در همان شب به سوي قندهار بازگشت احمد خان ابدالي پس از ورود به قندهار شوراي لويه جرگه تشكيل داد و به عنوان پادشاه انتخاب گرديد.)1
از بدو تاسيس و نامگذاري اين كشور به نام افغانستان همواره سياستهاي دولت قومي و عموما مبتني بر تبعيض و انحصار بوده و قدرتهاي سياسي اقتصادي و فرهنگي عمدتا در انحصار قوم خاص بوده است، نه تنها افراد ديگر اقوام از مزاياي شهروندي برخوردار نبوده اند بلكه در برخي از دوره هاي تاريخي اعمال چنين سياستهايي منجر به اخراج، نسل كشي و اشغال سرزمينهاي آنان شده است.
اوليوار روا پژوهشگر مسائل افغانستان مينويسد:
(دولت افغانستان در قرن 18 م با تبلور يك كنفدراسيون قبيلهاي در يك رژيم سلطنتي موروثي تشكيل شد. احمد شاه از طائفهي سدوزایي واز قبيلهي پوپلزايي در سال 1747 م كنفدراسيوني از قبيله ابدالي را كه بعد دراني شد براي فتح فضاي ميان ايران و شبه قارهي هند بدنبال خود براه انداخت).2
ازآنجاي كه دولت ها در افغانستان همواره درانحصار قوم و بعضا خاندان خاصي بوده اند هميشه حافظ و مدافع همان قوم خاص بوده، و با ابزارهاي در دست داشته ديگران را از دستيابي به منافع ارزشمند قدرت، ثروت ، و معرفت محروم نگه داشته اند، و با روا داشتن تبعيضهاي نارواي نژادي سعي ورزيده اند با زور و اجبار به قلع و قمع گروه ها و اقوام دیگر پرداخته، و تمايزات فرهنگي آنان را نابود نمايند.
(قبايل افغان بويژه دراني ها ، و غلزايي ها قدرت مركزي رادست نشاندهي خود ميدانن، به عبارت ديگر قدرت مركزي وكالت دارد كه فتوحات مشترك آنها را سرپرستي كند و منافع مادي و معنوي بدست آمده را ميان آنها توزيع كند.) 3
با توجه به خصوصيات رفتاري ، و رواني اين اقوام و محيط زندگي بسته و عشيره اي مملو از تعصبات كور نژادي و قومي که بارنت روبین ازآن بنام گنجینه سنت های کهن یاد می کند، اكثراً افراد آنان خشن و جنگجو هستند و همواره محيط زندگي پرتنش و ناآرامي را داشته اند، به همين لحاظ هميشه به لشكر كشي ها و جنگهاي طولاني در بين خود و ديگران دامن زده اند وهرآنکه کشتار بیشتر وبهره برداری بیشتر داشته است قهرمان افسانه ی این جنگ ها خوانده شده، وبر دیگران هم تحمیل شده است که باید از آنان به عنوان بابا ،پدر و... یاد کنند. این در حالیست که تمامی گروه های قومی خصوصا هزاره ها هيچ گاه از گزند تجاوزات آنان و جنگهاي ناخواسته با آنان در امان نبوده اند.
این روند تاکنون هم ادامه دارد وماهمچنان شاهد درگیری ها، سرقت ها، کشتارمردم ،ماموران دولتی ،سربازان ارتش و... در این مناطق هستیم وسوگمندانه تراینکه دولت ونیروهای ائتلاف هم از مهاراین درگیری ها ویافتن راه حل مناسب برای آن عاجز اند وهرروزبرمیزان ناامنی ها بیشتر افزوده می شود.
واقعیت این است که ریشه تمامی مشکلات کشور در زیاده خواهی ها وفزون طلبی های عده ی کوته فکر وتنگ نظرنهفته است، وتا زمانی که آنان دست ازین تفکرات کهنه وقرون وسطای مبتنی بر برتربینی نژادی بر ندارد، افغانستان همچنان دست خوش جنگ ها ونزاع های داخلی خواهد بود وکابل همچنان تاریک ترین پایتخت ویرانه های جهان.
متاسفانه در زمان زمامداری برهان الدین ربانی که مسئله ی نظام فدرالی از سوی یکی از رهبران جهادی برای برون رفت از بحران جنگ در آن زمان مطرح شد مورد بی مهری قرار گرفت وجنگ همچنان تداوم یافته و هست وبود مردم ما را به نابودی کشاند.
بار دیگر در لویه جرگه های اخیر هم وقتی این مسئله از سوی برخی نمایندگان مطرح شد،توجهی به آن صورت نگرفت واز کنار آن بی سرو صدا گذشتند.
به هر حال شواهد وقرائن نشان می دهد که برخی در افغانستان هنوزهم به رویا های گذشته ی شان می اندیشند واین بزرگواران حتی قادر به مهار کردن اختلافات خاندانی وداخلی خود شان هم نیستند چه رسد به اینکه مشکلات کشوری مانند افغانستان را حل وفصل کنند. آیا وقت آن نرسیده که چاره اساسی برای برون رفت از بحران های چندین ساله ی وطن اندیشیده شود ؟.
(جنگهاي سنتي افغانستاني ها را جامعه شناسان وافراد نظامي بريتانيا عمدتا در ميان قبايل پشتون مشاهده و مطالعه كرده اند. غلزايي ها و پشتونهاي مشرقي يك سنت طغيانگري و خشونت دارند كه ديگر گروههاي قومي توان مقابله باآنها راتا زمان تجاوز ارتش سرخ در سال1979 نداشتند.)4
اين زمينه هاي دروني و حمايتهاي بيروني از اين اقوام باعث شد كه تاريخ سياسي افغانستان سراسر انحصار، تبعيض، بي عدالتي و حق كشي ها باشد.البته ناگفته نبايد گذاشت كه پس از دوران عبدالرحمن وضع اندك اندك بهبود يافت و در زمان امان الله خان بسياري ازمحدوديت ها برداشته شد اما به هر حال از سال 1747تا 1978 م كودتاي كمونيستي سياستهاي تبعيض آميز دولتي نسبت به اقوام غيرپشتون با توجه به خصوصيات رفتاري و رواني شاهان و زمينه هاي داخلي و خارجي با فراز و نشيب ها ،و شدت و ضعف هاي همچنان ادامه داشته است.
(. همه كوششهاي تاريخي دولت افغان معطوف به اين هدف بوده كه با زيرو رو كردن ارتباط خود را از پيرامون به مركز بكشاند ولي دولت هرگز ازآنچه مبنا و اساس مشروعيت اوست گريزي ندارد حتي آنگاه كه كاملا به شكل دولتهاي غربي نزديك مي شود باز هم دولتي است قبيلهاي و تاريخ دولت افغان از 1747 تا به امروز روايت كوششهاي است كه براي دستيابي به خود مختاري در مقابل قبايل از خود نشان داده است).5
آنچه که امروز در مناطق جنوبی کشور میگذرد چیزی جز تکرار تاریخ وتداوم همان درگیری ها ونزاع های قومی نیست،که دولت مردان ما برای سرپوش گذاشتن برناکار آمدی مدیریت شان به فرا فکنی پناه می برند واین وآن را متهم به دامن زدن به این درگیری ها مینمایند.
استقلال يك رويا
در اينكه افغانستان به عنوان يك كشور مستقل و يك كليت رسمي عمري حدود سه قرن را دارد و در طول اين مدت با وجود تجاوزات و اشغالهاي متعدد كماكان به عنوان يك واحد سياسي مستقل شناخته شده است هيچ شكي نيست و اين واقعيت بر هيچ كس پوشيده نيست.
اما آيا مردم و آحاد ملت افغانستان طعم شيرين و گواراي استقلال واقعي را چشيده اند و آيا آنان توانسته اند به عنوان شهروندان اين كشور در تحولات كشورشان نقش اساسي داشته باشند و تصميم گيرندگان واقعي و مستقل براي تعيين سرنوشت خود و كشورشان باشند؟ و آيا دولتهاي بوجود آمده در افغانستان دولتهاي كاملا مستقل و بدون هيچ گونه وابستگي خارجي بوده اند؟.
بايد زمينه ها و عوامل جدايي و استقلال افغانستان از ايران را در كشمكشهاي سياسي دو ابر قدرت وقت انگليس، و روسيه جستجو كرد تا خواست و اراده ي ملت ومردم افغانستان.
دولت انگليس براي محدود ساختن راههاي نفوذي به هند به خاطر جلوگيري ازحملات احتمالي خارجي كه معمولا از طريق افغانستان صورت ميگرفت تلاش نمود تا سرزمين افغانستان را از ايران جدا وبا تشكيل يك دولت وابسته به خود از آن به عنوان دژ محكم و مقاوم در برابر حملات زميني استفاده كند و از اين رهگذر حضور خود را در هند مقاومتر و گستردهتر نمايد.خصوصا اينكه انگليس از حضور و نفوذ اجتماعي و معنوي ايران در افغانستان واقف بود و هرگزنمي خواست كه اين روند ادامه يافته و به سرزمينهاي هند هم كشيده شود.
. آقاي جان سي گريفي در اين مورد مي نويسد:
(نفوذ ايران در افغانستان هميشه مسلم بوده است و مهاجميني كه به افغانستان يورش آوردهاند همواره تحت نفوذ ايران بودهاند. نفوذ ايران هنوز هم اساس زندگي افغانها را تشكيل مي دهد و اين نفوذ قطعا به اندازه اهميت ونفوذ دين اسلام در اين سرزمين است).6
هر چند كه بعدها دولت محمد خان سعي داشت مستقل بماند اما ناگزير با انگليسي ها كنار آمد و به هر حال دامنه هاي قدرت و نفوذ انگليس در افغانستان روز به روز بيشتر شد ، پس از امضاي معاهده گندمك (1879)انگليس در كنار كنترل مرزها و اخذ تضمينهاي تجاري و ... امتياز اداره كردن سياست خارجي كشور را نيز به دست آورد و به اين ترتيب در كليه امور داخلي در سرتاسر كشور تسلط يافت.
(در پايان جنگ دوم انگليس و افغانستان در 26 مه 1879 م عهدنامه صلحي به نام (معاهده گندمك) بين انگليس و افغانستان امضاء شد طبق اين عهدنامه انگليس وضع لشكركشي خود را در افغانستان مستحكم كرده، كنترل گردنههاي خيبر ميتيني، بخشهاي سيبي، پيشين و كرم را بدست گرفتند و نمايندگيهاي مختار رسمي در افغانستان برقرار ساخت و در مناطق حساس مرز افغانستان ماموريني گماشت تا مراقب اقدامات روسيه باشند سپس در افغانستان تخصيصهاي تجاري و امتياز ايجاد يك خط تلگرافي به خصوص امتياز اداره كردن سياست خارجي را بدست آورد به اين ترتيب انگليسيها در كليه امور داخلي و سرتاسر آن تسلط يافت)7
در دوران عبدالرحمن كه به درخواست انگليس او سياست بيطرفانه در جنگ جهاني اول را داشت از انگليس خواسته بود كه پس از پايان جنگ استقلال كشورش را كاملا به رسميت بشناسد اما او پيش از آن كه به توافق علني و صريحي در اين زمينه دست يابد به قتل رسيد).8
متاسفانه او در داخل كشور با حمايت و درخواست انگليس بخش عظيمي از مردم هزاره جات را كه در جنگ ها و مبارزات عليه انگليس نقش فعال داشتند قتل عام و نابود نمودمورخین تعداد کشته شدگان را 62% نقل کرده اند . پس از او امان الله خان جنگ سوم با انگليس را آغاز نمود و بالاخره در 1921 م توانست استقلال سياسي افغانستان را از انگليس بگيرد. هر چند كه در اين برهه از تاريخ برگ زريني از تاريخ كشور ورق خورد اما او در برگشت از سفرهاي اروپايي اش برنامه ها و رفرمهايي را در دست گرفت كه نه تنها اجراي آنان خواست و اراده ملت افغانستان نبود بلكه برنامههاي اربابان غربي او بود كه بايد در افغانستان تطبيق و تحليل ميشدندو از همين رو مخالفتهاي همه جانبه ملي را در پي داشت و اين خود به شهادت تاريخ از اشتباهات بزرگ او در تاريخ افغانستان بود.
در گذشته مردم افغانستان همواره محكوم، مظلوم و تحت ستم شاهان و حاكمان تحت الحمايه خارجي بوده اند ، و اين حكومتها و حاكمان دست نشانده با تحميل خواسته ها و غرايز شان بر ملت نه تنها نقشی براي ملت در تعيين سرنوشت كشور قايل نبوده اند بلكه در برخي موارد با حمايتهاي خارجي مردم را به توپ و تانگ بسته اند.
از اشغال رسمي افغانستان توسط ارتش سرخ در زمان زمامداري كمونيست ها كه بگذريم يكي از عوامل مهم و اصلي در ناپايداري حكومتهاي جمهوري داود خاني و كمونيستي و بالاخره حكومتهاي اسلامي مجاهدين و طالبان عدم استقلال واقعي و تحت الحمايه بودن خارجي آنان بوده است.
حرف آخر اينكه جنايات شاه سنتي افغانستان عبدالرحمن، روشنفكر كمونيست حفيظ الله امين و بالاخره امير المومنين، اسپين ملايك، ملا محمد عمر همه و همه با وجود زمینه ها داخلی، ريشه در بيرون مرزهاي افغانستان نیز داشته اند كه همواره قدرتهاي خارجي با آلت دست قرار دادن عدهاي رياست طلب و كوته فكر سعي ورزيده اند افغانستان را در چنگ خود داشته باشند و بر منابع اقتصادي فرهنگي و سياسي منطقه دست رسي داشته باشند.
دولت چو به فكر خويش تشكيل شود/ ناچار نفوذ غير تقليل شود
با فكر خودت اگر نگردد تشكيل/ بر آن نظر خارجه تحميل شود
فرخی یزدی
عدالت گمشده در پيچ و تاب دستارها وكراوات ها
با آن كه اسلام دين عدالت، صلح و برابري است مردم مسلمان افغانستان تنها چيزي كه هيچ اثري از آنرا در زندگي خويش حس نكرده اند اسلام وعدالت آن بوده است. شاهان و اميران اين كشور كه خود را ظل الله، اولي الامر مسلمين، و وارثان خدا بر مردم معرفي مي كردند و عده اي از علماي دربار هم حاميان و توجيه گران اعمال آنان بودند . متاسفانه در چنین وضعی روز به روز بر ميزان بي عدالتي و ظلم افزوده مي شد وعدالت همچنان در پيچ و تاب دستارها، چپن ها و كروات ها گم بود و ازاجراي آن در اين سرزمين هيچ خبري نبود.
كمونيست ها با توجه به باورها و اعتقادات شان و همچنين شعارهايي كه مي دادند تا حدودي زمينه هاي حضور و سهم گيري نمايندگان اقوام مختلف و همچنین زنان را در عرصه قدرت فراهم ساختند. اما چه سود كه آنان در صدد نابودي دين - روح و جان مردم - بر آمدند و هر آنچه مخالف باورها و اعتقادات شان بودند را سر به نيست نموده و هزاران انسان پاك و مظلوم افغاني قربانيان بي گناه جنگ، تجاوز و خواستههاي شوم سلطه طلبان تاريخ شدند.
سالهاي جهاد مقدس مردم افغانستان كه در آن اقوام و اقشار مختلف دوشادوش هم، مساويانه و برادروار در سنگرهاي مقاومت به مبارزه ميپرداختند فرصت و زمينه بسيار خوب و استثنايي بود براي از بين بردن ديوارهاي انحصار، تبعيض، بي عدالتي و ...بود ، كه پس از پيروزي در پرتو اسلام دين صلح و عدالت و برابري گذشتهها را فراموش كرده و زندگي نويني را بدور از تبعيضها و بي عدالتيها آغاز مي نمودند. اما همانطوريكه با تشكيل مرزهاي جغرافيايي افغانستان با توافق روسيه و انگليس در قرن هجدهم و ورود افغانستان به مرحله دولت- ملت وضعيت اجتماعي افغانستان آمادگي ورود به چنين مرحله اي را نداشت و بعدها با اعمال سياستهاي نادرست و تبعيض آميز دولت ها نه تنها افغانستان هرگز وارد چنين مرحلهاي نشد بلكه روز به روز بيشتر از پيش زمينههاي گسست اجتماعي، تفرقه و جدايي و حتي خصومت و دشمني ميان اقوام ساكن اين سرزمين فراهم شد. اين بارهم با توجه به اين پشينه تاريخي و ذهنيت باقي مانده از آن دوران مردم افغانستان كجا مي توانستند شاهد يك معجزه در كشورشان باشند و به اين راحتي شاهد پايان يك بحران عميق و بزرگ تاريخي باشند.
تجربه تلخ جنگهاي خانمانسوز داخلي، مديريت شديدا ناكارآمد فرماندهان جنگ و تلاشهاي ناكام طالبان براي تصفيه كامل نژادي در افغانستان به وضوح نشان داد كه تبعيض، انحصار، بيعدالتي و قوم سالاري از عوامل اصلي بحرانهاي عظيم ملي است كه ريشه در اعماق تاريخ چند صد ساله اين سرزمين دارد و با تعويض دستار، لباس، كلاه و چپن حل شدني و پايان يافتني نيست بلكه به پلان ها و طرحهاي جامع، كلان و دراز مدت، عزم و ارادة ملي، حمايت همه جانبه و از همه مهمتر صداقت، ايثار و فداكاري همگان نيازمند است.
اجلاس بن و تداوم بحران آفرینی
پس از روی کار آمدن نظام جدید و تدویر اجلاس بن و محصاصا عبور از کانال وحشت جنگهای خانمان برانداز چندین ساله ، انتظار همگاني اين بود كه نخبگان و فعالان عرصه سياست در افغانستان بيش از هر زماني ديگر با تكيه بر عناصر ارزشمند خرد، تعقل، علم باوري و درك درست واقعيتها و عينيتهاي جامعه افغاني گامهاي محكم و استواري را براي ايجاد زمينه هاي انسجام و وحدت ملي و مبارزه بر عليه ظلم، بي عدالتي و تبعيض و انحصار بردارند.
زيرا پايه و اساس رشد و بالندگي هر جامعه بر وحدت و وفاق استوار است و اين مهم تا زماني كه حداقلي از همگرايي ميان افراد و اقشار جامعه بوجود نيايد و يك هويت جمعي شكل نگيرد دست يافتني نيست.
(وفاق اجتماعي موجب ثبات سياسي، تعاون، امكان پيش بيني رفتارهاي اجتماعي ظهور اعتقاد همكاري و مشاركت اجتماعي، توسعه مصونيت فرهنگي و كاهش شكاف بين اخلاق نظري و عملي و تقويت اجتماعي مي شود.) 9
حضور نمايندگان اقوام، احزاب و اقشار مختلف مردم در اجلاس بن سهم گيري فعال و ادامه حضور آنان در كابينههاي دولت موقت و انتقالي، دادن حقوق و امتيازات نسبتا عادلانه تر به اقوام مختلف در قانون اساسي كوششهايي در جهت ايجاد زمينه هاي مشاركت همگاني و فرا گير در عرصه هاي مختلف سياسي اقتصادي فرهنگي و نظامي بود و خصوصا انتخابات رياست جمهوري وپارلمانی گام های بس ارزنده و مهمي است كه در راستاي فراهم آوری زمينه هاي انسجام و وحدت ملي برداشته شده است حداقل اين حوادث بيانگر اين واقعيت است كه عده اي ولو تعداد محدودي از نخبگان و فعالان جامعه ما درصدد يافتن راه حل هاي كارآمد و مفيد براي برون رفت از مشكلات و بحرانهاي ديرينه جامعه ما است ، اما تعداد اين نوع افراد كه داراي نگرش ملي هستند بسيار كم اند و در مقابل گروه ها ، و كساني كه آرمانهاي قومي و محلي دارند و از كانالهاي مختلف تغذيه ميشوند بيشمارند.
از تحولات مثبتي كه در اين چند سال مهربان در افغانستان به وقوع پيوست اكثر مردم راضي و از ادامه اين روند كاملا حمايت ميكنند، اما در كنار اين تحولات و فعاليتهاي مثبت انجام گرفته حقايق تلخ پيدا و پنهان ديگري هم هستند كه به صورت گذرا و خلاصه آنان را مرور و سپس نتيجه گيري خواهيم كرد.
ادامه تلاش براي انحصار قدرت
* در اجلاس بن عده اي هرگز نتوانستند بپذيرند كه بايد به حقوق ديگران احترام گذاشت و پاي سندي كه بر اساس آن به اقليتهاي قومي غير پشتون حقوق و امتيازات نسبتا عادلانه و زمينه هاي سهمگيري آنان در عرصه قدرت در نظر گرفته شده بود را امضاء كنند و لذا اجلاس را به عنوان اعتراض ترك كردند.
آنچه كه در طول اين چند سال مهربان در موردکسانی مانند محمد محقق، عبدالرشيد دوستم، عطا محمد، اسماعيل خان، محمد قسيم فهيم، يونس قانوني، و اتفاق افتاد ،همه و همه بيانگر تلاشهاي سازمان يافته براي حذف فرماندهان غير پشتون از عرصه قدرت است. اين فرماندهان با اينكه در پروسه شكست طالبان و تقويت افغانستان پس از جنگ تلاشهاي بسياري كرده اند، آنان به بهانه ها و عنوانهاي مختلف مانند جنگ سالار و برهم زنندگان وحدت ملي- حربه هاي تاريخي براي حذف و سركوب ديگران - و... از قدرت كنار زده مي شوند و به جاي آنان از طالبان - قاتلان و دشمنان مردم افغانستان، مافياي قاچاق و توليد مواد مخدر و برهم زنندگان امنيت جهاني- به عنوان طالبان ميانه رو(جنايتكاران ميانه رو!) رسما دعوت به عمل مي آيد و در دولت سهم دار مي شوند. همچنین از كمونيستهاي سابق پشتون براي سهم گيري در دولت و ايجاد نهادهاي جامعه مدني رسما دعوت به عمل مي آيد كه به عنوان نمونه به فعاليت حزب جنبش ملي صلح به رهبري شهنواز تني در نوزدهم جوزا برابر با 8/6/2004 و حضور برخي از كمونيستهاي سابق در بعضي از وزارت خانهها و ادارات دولتي اشاره كرد. 10
محمد محقق بخاطركرنش نكردن در برابرخواستههاي حلقات ذينفوذ بر رييس دولت ازعرصه قدرت وسياست كنار زده ميشود. با اينكه وزارت معارف يكي از وزارتخانههاي نسبتا موفق دولت انتقالي بود اما وقتي آقای قانونی براساس حق مشروع و قانونياش خود را براي احراز پست رياست جمهوري كانديدا و در انتخابات شركت ميكند و طبعا برنامهها و اجرائات دولت را مورد انتقاد قرار می دهد مورد به مهري قرار ميگيرد و آقاي كرزي در جملاتي با اشاره به او چنين اظهار مينمايد: (... نمايندگان مجاهدين كساني نيستند كه مليونها دالر پول ملت را در بانكهاي غربی به حساب شخصيشان ذخيره كردهاند....)
اين در حالي است كه نه تنها از سرنوشت بخش عظيمي از ملياردها دالر كمك جامعه جهاني به مردم افغانستان هيچ خبري نيست بلكه هيچ نهاد دولتي و يا غير دولتي خود را مسئول و پاسخگو در برابر ملت نميدانند، و متاسفانه اقدامات سازنده ي داكتر رمضان بشردوست وافشا گري هاي او باعث طردشدن ايشان از كابينه شد .اميد واريم ايشان وافراد مانند او همچنان در عرصه ي خدمت رساني به جامعه ي محروم افغانستان فعال و پيشرو باشند. همچنين اسماعيل خان که کوشش های زیادی در بازسازی هرات داشت، دولت مبارزات مستقيم و غير مستقيم عليه او را آغاز نموده و با راه اندازي تبليغات سوء و سمپاشي عليه او درصدد مخدوش ساختن چهره او و نهايتا حذف كامل او از عرصه قدرت در كشور است همين سياست در مورد ژنرال كار كشته ازبیك عبدالرشيد دوستم، عطامحمد، محمد قسيم فهيم و ساير فرماندهان اقوام غير پشتون نيز اعمال ميشود، و اینک قرار گرفتن وزارت خانه های کلیدی ومهم در دست گروه خاص وبویزه صیغه جدید وزیر ارشد در کابینه جدید که ظاهرا فقط با ادبیات افغان ملیتی باید قرائت وتفسیر شود و لا غیر ،همه وهمه گواه روشن بر عدم صداقت دولت در شعار دمکراسی ،عدالت وحقوق بشر می باشد.
واقعيت اين است كه نه اين فرماندهان عوامل نابودي افغانستان اند و نه مخالفان آنان فرشتگان نجات آن، بلكه اينها تلاشهايي است كه از سوي عده اي كه مي خواهند روياهاي گذشته شان تكرار شود ، و آنان تمامي منابع قدرت و ثروت را در اختيار داشته ، و طبق دلخواه خويش از آنان بهره برداري نمايند، و هيچ مسوليتي را هم نپذيرند و به هيچ مقامي هم پاسخگو نباشند، نه عسكر بدهند نه ماليات و ... در يك كلام آقا و سرور ديگران باشند صورت می گیرد. اما واقعیت این است که وضع امروزه کاملا با صده های گرشته فرق دارد همانگونه که کاملا دنیای متفاوت از گذشته را داریم افغانستان هم به عنوان بخشی از این خانواده بزرگ جهانی وضع کاملا متفاوت با گذشته دارد و باید از پتانسیل های مو جود در کشور برای بهبود وضع زندگی تمام شهروندان کشور بهره برداری شود.
كاناليزه شدن بازسازي به نفع قوميت خاص
هر چند که تلاش های مثبت دولت را نادیده نباید گرفت و برای دولت ودولت مردان کشورآرزوی موفقیت بیشتر درخدمت رسانی عادلانه به شهروندان محروم وطن را داریم. اما محدود نمودن بازسازي به مناطق خاص و صرف نمودن بودجههاي ملي و كمكهاي جامعه جهاني در جهت منافع گروههاي خاص از مسائلي است كه در دراز مدت باعث ايجاد بحرانهاي عظيم در كشور خواهد شد. گذشته از آنچه كه در قانون اساسي آمده است مبني بر دارا بودن تمام ساكنان افغانستان از حقوق و امتيازات شهروندي عادلانه و برابر اين يك اصل و قانون انساني است كه نبايد در حق كسي ظلم شود و حقي از او ضايع گردد كه اگر چنين شد بايد براي دفاع از حق و عدالت مبارزه شود، اما آنچه كه امروز تحت عنوان باز سازي صورت ميگيرد بر خلاف اين اصل است بازسازيها فقط به مناطق معینی، اختصاص مييابد.. گروپهاي بازسازي آيساف از ميان تمام ولايات شمال كشور فقط در قندوز- آخرين پايگاه مقاومت طالبان در سه سال پيش و از محدود ولايات شمال كه كرزي آراء بيشتري را در آنجا كسب نمود(11)- فعال اند و ساير گروپها در كابل و برخي از ولايات جنوب و جنوب شرق - لانه امن تروريستان - مشغول فعاليت اند.
پس از يك دهه خشكسالي هاي شديد در هزاره جات و بي توجهي زياد به اين مناطق ، هزاره جات ازین خشک سالی ها بسیار رنج می برد - همانند سالهاي آخر حاكميت طالبان- اما دولت بجاي كمك به اين مناطق و ساختن جاده هاي مواصلاتي براي ارسال امكانات غذاي، صحي و خدماتي به بهانه صعب العبور بودن و غير قابل دسترس بودن اين مناطق از اجراي هر نوع برنامه اكتشافي خودداري مي ورزد. ونکته جالب این است که دولت دستور داده تامکاتب ولسوالی هزاره نشین جاغوری به یک سوم تقلیل یابد اگر طالب مکتب می سوزاند نتیجه کار آنان با این فرمان دولتی چه تفاوتی می تواند داشته باشد . در حالیکه این مکاتب را همه خود مردم جاغوری ساخته اند و دولت های وقت کوچک ترین توجه ی درین زمینه نداشته است .
براي مناطقي كه در دوران مبارزات تبليغاتي حامد كرزي هلي كوپتر حامل او مورد شليك راكت قرار ميگيرد و هلي كوپتر بدون فرود به كابل بر ميگردد، نيروهاي ائتلاف با هدايت دولت فرودگاه مي سازد اما در مناطقي كه مردمانش - به گفته خود آقاي كرزي- جان او را بارها نجات داده اند، نه تنها از بازسازي خبري نيست بلكه در عوض او به مردم چغچران ميگويد: اميدوارم بعد از پانزده سال از روي سرك پخته اينجا بيايم.!!! اين در حالي است كه سرك قندهار در اولين ماه هاي كاري دولت او آسفالت و بهره برداري مي شود.
مردم هزاره جات از داشتن ابتدايي ترين امكانات رفاهي محروم و از تامين آب آشاميدني عاجزاند اما دولت بجاي توجه به اين مردم براي مناطق جنوب و جنوب شرق كشور كه نه تنها مشكل آب آشاميدني ندارند بلكه بيش از%70 ترياك جهان از اين مناطق تامين ميشود و لانه امن تروريستان همين مناطق اند، سرك، ماركيتهاي تجاري، مكتب، شفاخانه، فرودگاه ساخته و چاه هاي عميق حفر مينمايد. وقتي كه محمد محقق به عنوان وزير پلان آغاز بكار همزمان سركهاي حلقوي افغانستان و قرار دادن طرح سرك سازي كابل از مسير هزاره جات به غرب كشور را در ماستر پلان دولت در خواست ميكند نه تنها با درخواست اش موافقت نميشود بلكه باعث اخراج او از كابينه ميشود.
در حاليكه بازسازي در شهرهاي جنوب و جنوب شرق كشور آغاز و روز به روز چهره اين شهرها عوض ميشود ، در این مناطق دولت اقدام به گسترش ایستگاه های رادیوی وتلویزیونی، شبکه های مخابراتی تلفن وموبایل،انترنت ،ساختن فرودگاه، مکتب وساختمان های تجاری وهمچنین بازسازی اکثر سرک های مهم حفر چاه های عمیق ،سرمایه گذاری در بخش زراعت، تخصیص مبالغ ویژه برای بازسازی و... نموده است، که اخبار آنها را روزانه از رسانه های خبری می شنویم . این گونه فعالیت ها در سایر مناطق کشور بسیار کم رنگ بوده و البته این میزان در مقایسه با مناطق مرکزی اصلا قابل مقایسه نیستند.
اين بي عدالتي ها در كابل هم كاملا مشهود است در حاليكه مردمان غرب كابل از ابتدائي ترين امكانات رفاهي مانند آب آشاميدني سالم، برق، مواد سوختي و... برخوردار نيستند مناطق ديگركابل داراي برق، تلفن، مركز گرمي، آب هاي لوله كشي شده، فضاي سبز، پارك، سركها و كوچههاي آسفالته و... برخوردارند و جالب اين است كه چندي پيش درخبرها آمده بود كه يك كمپني آلماني سرك ها و كوچه هاي مناطق وزير اكبرخان تا كوتل باغ بالا را دوباره آسفالت مينمايد.
تفاوت مضاعف ميان مناطق غرب كابل و ساير مناطق آن و تفاوت سطح زندگي در اين مناطق خود گواه روشن بر اعمال بي عدالتي هاي فراوان در پايتخت است حتي اين تفاوتها را مي توان در بين منطقه افشار و خوشحال خان مينه كه در جوار هم قرار دارند نيز مشاهده نمود . البته گاه دولت برنامه هايي را تحت عنوان پروگرامهاي انكشاف سراسري و ساير عناوين با تبليغات وسيع و پر طمطراق راه مي اندازد كه متاسفانه همين برنامه ها هم چون بر اساس تقسیمات اداري وسهميه بندي هاي ناعادلانه و نابرابر گذشته طرح ريزي ميشود و بر اساس آن برخي ولسوالي هايي كه پنج هزار نفر جمعيت دارد هم همان امتياز را ميگيرند كه يك ولسوالي دوصد هزار نفري آن امتياز را ميگيرد.
با توجه به انبوه مشكلات و فقر و فلاكت مردم خصوصا در مناطق شمال شرقی و مركزي اين كمك ها مانند قطره اي است در برابر درياي بي كراني از مشكلات، و سوگمندانه تر اينكه هيچ اقدامي براي اصلاح اين تقسيمات نابرابر اداري– به جز يك مورد- در طول اين سالها صورت نگرفت و مردم ما هر روز امتيازات بي شماري را به اين دليل ازدست مي دهند.
خلع سلاح درهاله اي ازابهام
تشكيل يك ارتش قوي و نيرومند و تربيت پليس آموزش ديده براي حفظ امنيت و تداوم صلح پايدار در كشور از آرزوهاي مهم مردم ماست و مسلما تلاشهاي هرچه بيشتر دولت منجر به بيشتر شدن اميد به زندگي و آينده بهتر در سايه صلح و امنيت در ميان مردم خواهد شد. اما در حاليكه طالبان، القاعده و مخالفان دولت هنوز خطرهاي بالقوهي جدي بر سر راه امنيت و صلح هستند خلع سلاح كامل مجاهدين بدون جايگزيني نيروهاي جديد و خالي شدن منطقه از اين نيروها مي تواند امينت و صلح شكننده را با تهديدات جدي مواجه سازند.
از جانب ديگر حضور كمرنگ برخی از اقوام در صفوف ارتش ملي و پليس و در نظر گرفتن سهميه ده درصدي از سوي وزارت دفاع در تصميمات اين وزارتخانه براي هزارهها و همچنين انحلال فرقههاي نظامي گروههای مجاهدین و خانهنشين ساختن افراد و سربازان مجرب آنان، و در مقابل دعوت از طالبان به عنوان فرزندان صديق وطن براي حضور در اردوي ملي، پليس و مناصب دولتي اگر نگوييم ادامه اين روند به بروز جنگهاي داخلي منجر خواهد شد به جرئت ميتوان گفت كه صداقت دولت مردمي را كاملا زير سوال برده و بحران عدم اعتماد ملي را بيش از هر زمان ديگر دامن خواهد زد.
در حالیکه کو چی های مسلح بر ساکنان بومی هزارجات حمله ور شده و آنان را از خانه های شان آوراه کو ه وبیابان می کند ، دولت بجای تامین امنیت شهروندان افغانستان کو وظیفه دولت است خود را مسول تامین امنیت کوچی هیا مهاجم می داند و در برابر سلاح در دست داشته کوچی ها و پرچم های سفیدطالبان را که بر فراز خانه های مردم هزارجات به اهتزاز در می آورد هیچ حساسیتی نشان نمی دهد . صادقانه باید گفت که اگر شبیه چنین اتفاقاتی در آینده در چند جای دیگر اتفاق بیافتد پی آمد های آن قابل پیش بینی و کنتر ل دیگر نخواهد بود هزارجات به هیچ عنوان ظرفیت وقابلیت پذیرش کوچی ها را دیگر ندارد و در گذشته ها هم نداشت و این یک ظلم نا بخشودنی است در حق مردم هزارجات و مردم هزاره روا داشته شده است . نکته ی دیگ اینکه هزاره خلاصه شده ی در فرماندهان سابق نیستند که فعلا در کنار کرزی به آب و نان دل خوش کرده واز کنار مصایب مردم هزاره با سکوت می گذرند مردم همیشه زنده و باقی است چوکی و مقام زود گذر وفنا پذیر.
اميدها و انتظارات
از مرور كوتاه بر گوشه هاي از تاريخ كشور و بررسي اجمالي روندي كه از چندسال پيش آغاز يافته است به اين نتيجه مي رسيم كه بي عدالتي ،انحصار و دخالتهاي جانبدارانه خارجي در افغانستان از عمده ترين چالش ها در مسير رشد ترقي و توسعه افغانستان به حساب مي آيند و مردم افغانستان بخصوص اقليتهاي محروم بيشترين رنج ها و مشقت ها را درين زمينه متحمل شده انداز اساسي ترين عوامل تفرقه، نفاق ،عدم اعتماد و خصومتهاي بين الاقوامي كه حقيقتا يكي از چالش ها ي عظيم در برابر دولت كنوني است و همه در برابر آن درمانده اند نيز مي توان همين سه عامل فوق را نام برد. بنابراين ايجاب ميكند كه رهبران نخبه گان و روشنفكران جامعه ما بيش از هر زماني ديگر براي حل اين معضلات و يافتن راه حل هاي مفيد و سازنده تلاش نموده و آن را فراروي ملت و دولت افغانستان قرار دهند.
در پايان چند پيشنهاد كوتاه و مختصر ارائه می گردد
با توجه به گذشته ي سياه و تاريك و پر از ظلم و ستم و حق كشي ها ، كه اعمال آنگونه سياست ها از سوي دولتهاي وقت مشكلات عظيمي رابه با رآورده، و نتيجه ي آن جز تباهي فقر و بيچارگي تمام مردم افغانستان نبود،اينك بايد تلاش صورت گيرد كه از تداوم اين نوع حركت ها و اعمال چنين سياست ها يي جلوگيري شود.
مبارزه جدي و پيگير عليه انحصار طلبي
انحصار و تبعيض چه امروز و چه در طول تاريخ افغانستان از عمده ترين مشكلات مردم ما بوده است براي برون رفت از هر بحران بايد زمينه هاي شكل گيري آن را يافت، و سپس در صدد يافتن راه حلهاي آن برآمد.
معمولا اين نوع مشكلات ريشه در زندگي سنتي و نظام عشيره اي و قبيله اي حاكم در جامعه دارد بنابراين براي گذاراز سنتهاي غلط و اصلاح آنان و رفتن به سمت كثرت گرايي شايسته سالاري و عبور از سنت به تجدد و مدرن شدن به برنامه ها طرح ها و فرصتهاي بسيار زياد نيازمنديم كه نهادهاي دولتي و غير دولتي بايد فعاليت ها ي جدي را در اين زمينه آغاز نمايند.
بی سوادي مشكل بزرگ
هرچند كه مردم ما پس از عبور از سالهاي جنگ و كسب تجربه هاي ارزشمند از آن سالهااينك به مردمي آگاه و بيدار تبديل شده اند و حضو رآگاهانه و فعال شان در انتخابات ريا ست جمهوري گواه روشن بر اين مدعاست، اما به هرحال بايدپذيرفت كه جامعه اي افغاني جامعه اي است فقير و بي سواد كه در يك چنين جامعه اي تبيين مفاهيم و ارزشهايي چون دموكراسي و مردم سالاري، شايسته سالاري ،پلوراسيم وكثرت گرايي قومي، آزادي بيان عقيده و مذهب و تحولات بنيادين اقتصادي علمي فرهنگي كاري است بس دشوار كه به فرصت ها و زمينه ها طولاني و گسترده نيازمند است، براي ساختن يك جامعه با سواد به يك نهضت فراگير سوادآموزي نياز است كه البته نقش عمده را دولت در اين زمينه مي تواند بازي كند اما رهبران و بزرگان اقوام باتشويق و حمايت از چنين برنامه هايي مي توانند سهولتهاي فراواني رادراين راستا فراهم سا زند.
تلاش براي حفظ استقلال افغانستان
يكي از عوامل مهمي كه باعث مي شود عده اي در صدد انحصار همه چيز برآيند پشتوانه ها و حمايتهاي خارجي است كه اين مسئله امروز هم يك مشكل جدي در افغانستان است. با توجه به افتخارات عظيمي كه مردم ما در شكست دادن ابر قدرت ها و استعمار گران در طول تاريخ وروحيه استقلال طلبي و آزادي خواهي آنان بايد برحفظ استقلال كامل دولت و ملت افغانستان در برابر هر نوع دخالتهاي خارجي بيش از هر زماني ديگر تلاش صورت گيرد بايد به طرفهاي ذي دخل در اين مسئله اعم از داخلي و خارجي تبيين شودكه ادامه اين نوع حركت ها جز به شكل دهي بحرانهاي عظيم داخلي وخارجي به چيزي ديگر منجر نخواهد شد آزموده را آزمودن خطا است
بازسازی ها باید عادلانه باشد
همانطوريكه همه ساكنان افغانستان در رنج ها و مصايب كشور شريك اند افتخارات و منافع افغانستان هم متعلق به همه شهروندان اين كشور است بنابراين بازسازي هابايدعادلانه و در همه مناطق صورت گيرد و بودجه ملي در اختيار دولت ملي و دولت ملي در خدمت آحاد ملت افغانستان باشد تقسيمات اداري نابرابر بايد اصلاح گردد تا همه شهروندان از امتيازات عادلانه و برابر برخوردار گردند خلاصه اينكه از ادامه هرنوع تبعيضهاي قومي، جنسي، لساني و مذهبي جلو گیری به عمل آید.
وحدت ملی فقط شعار نیست
نبود وحدت و اعتمادملي از مشكلات ديگري است كه عده اي استفاده جو و فرصت طلب از آن براي رسيدن به اهداف خويش استفاده مي نمايند ،مشاركت، همگرایي واعتمادسازي ملي . سهم گيري فعال و همه جانبه دربرنامه خلع سلاح و ملكي سازي ، تشكيل احزاب سياسي و نهادهاي جامعه مدني فراگير، تقویت روحیه ی همگرای در میان اقوام مختلف باید عملا سرلوحه کار دولت مردان و روشنفکران و اهل قلم قرار گیرند.
طرد کردن بخش های وسیع از جامعه تحت عنوان چپی وراستی ، مجاهد جنگ سالار ، غرب برگشته و شرق نرفته و ... علاوه بر اینکه به پروسه وحدت ملی و اعتماد سازی ملی آسیب می رساند دست دولت مردان و جامعه را از نیروی ها متخصص وکارا خالی می کند در حالیکه از تجارب این نیروها می توان برای بازسازی وطن بهره گرفت.
1- علی رضا علی آبادی – افغانستان – دفترمطالعات سیاسی وبین المللی – تهران 1357 – ص 121
2،3- اولیوار روا- افغانستان،اسلام ونو گرایی سیاسی - ترجمه سرو قد مقدم – انتشارات آستان قدس1369- ص 29-30
4- اولیویه روا- افغانستان ازجهاد تا جنگهای داخلی – ترجمه عالمی کرمانی – محمد ابراهیم شریعتی - تهران1382 ص 79
5- الیوار روا – افغانستان ، اسلام ونوگرایی سیاسی – ترجمه ابوالحسن سرو مقدم – انتشارات استان قدس1369 – ص20
6- علی رضا علی آبادی – افغانستان – دفتر مطالعات سیاسی وبین المللی – تهران 1375 – ص 129
7- رقابت های روس وانگلیس درایران و افغانستان – ترجمه عباس آذرین – ص 9
8- سرزمین ومردم افغانستان – مری لوئیس کلیفورد – ترجمه مرتضی اسعدی – شرکت انتشارات علمی فرهنگی – تهران 1371 – ص 176
9- ابراهیم حاجیانی – الگوی سیاست قومی درایران – فصل نامه مطالعات راهبردی،شماره اول ودوم 1380 – ص130
*- عبد الطیف پدرام از فعالان سیاسی افغانستان که در اجلاس بن به عنوان ناظر حضور داشت در گفتگوی اختصاصی باخبر نگاران ایرنا در کابل 30/1/83 اظهار داشت:
...درین کنفرانس ستار سیرت با اکثریت آراء برای ریاست دولت موقت تعیین شد اما با فشارآمریکا کرزی به صورت غیر دمکراتیک زعامت افغانستان را به عهده گرفت.
10- سایت بی بی سی 8/6/2004 همچنین برخی خبر گذاری ها خبر ازسرگیری فعالیت سیاسی سید محمد گلاب زوی را که بنا به دعوت برخی مقامات بلند پایه دولتی به کابل آمده وحزب جدیدی را تاسیس نموده است را نیز منتشرکردند
پيامها
19 جولای 2007, 09:41
نویسنده بد بخت تا حال ندانسته است که افغانستان تاریخ مستقل داشته و وابسته به ایران نبوده است. البته مقاله خویش را با انچه در ذهن وی در ایران تزریق شده است منجیث جارجی و نوکر علنی ایران به نشر سپرده است.
19 جولای 2007, 11:18, توسط حشمت خلیل
آقا یا خانمی که نامت را ننوشته و پیام گذاشته ای، چقدر زود و بی آن که دلیل ات را بگویی به نویسنده مقاله تهمت می زنی. خواننده های زیادی در این سایت هستند ( نه همه خوانندگان ) که تنها چیزی را که یاد دارند دو و دشنام دادن است. ما افغان ها عجب مردمان عصبی و خشمگینی هستیم که هیچ گونه حرفی جز آن که عقیده خود مان باشد را بر نمی تابیم. همین طور است که وقتی اسلحه بدست مان می افتد بی هیچ درنگ و تفکر و ترحمی به سوی همدیگر آتش می کنیم.
دلایل قوی باید و معنوی
نه رگ های گردن به حجت قوی
( سعدی )
19 جولای 2007, 11:19, توسط حشمت خلیل
آقا یا خانمی که نامت را ننوشته و پیام گذاشته ای، چقدر زود و بی آن که دلیل ات را بگویی به نویسنده مقاله تهمت می زنی. خواننده های زیادی در این سایت هستند ( نه همه خوانندگان ) که تنها چیزی را که یاد دارند دو و دشنام دادن است. ما افغان ها عجب مردمان عصبی و خشمگینی هستیم که هیچ گونه حرفی جز آن که عقیده خود مان باشد را بر نمی تابیم. همین طور است که وقتی اسلحه بدست مان می افتد بی هیچ درنگ و تفکر و ترحمی به سوی همدیگر آتش می کنیم.
دلایل قوی باید و معنوی /
نه رگ های گردن به حجت قوی
( سعدی )
19 جولای 2007, 15:58, توسط دشمن فاشیسم
به پاسخ دهنده بینام و فحاش !
نوشته بالا یکی از مستدل ترین و افشا گرانه ترین مقاله ایست در نوع خودکه تا کنون در این سایت به نشر رسیده است. اگر تو اززمره فاشیستهای منحط قبیله ای نیستی باید از نویسنده مقاله که منابع اصلی بحران کشورت را نشانی کرده است قدر دانی نمایی نه انکه بصورت جاهلانه و در ستیز با حقایق مسلم تاریخی به او فحش بگویی .تا زمانی که افراد حقیقت ستیز و متعصبی چون تو دراین کشور وجود دارند ترویج ذهنیت عقلانی و دستیابی به وفاق ملی در افغانستان به اتوپیا میماند .
20 جولای 2007, 11:52
afghan melety khar bero tarikh bah khan pas chezi banawis
12 آگوست 2011, 07:24, توسط hikmatullah khoshhal naseri
irani lanaty ba har kasi k megay bato tarikh bakhawan khodat baro tarikh bakhan ,Afghanistan az iran juda nashoda,chezi banam khurasan shonedi k afghanistan va iran lanaty dor az islamyatash mar bot ba khurasan meshod.ba omid k chezi fahmeda bashi dost aziz irani
19 جولای 2007, 23:12, توسط داريوش شيذر اراني
دوست گرامي افغان جناب آقاي روحالله روحاني
مطلب بسيار خوب و ارزنده شما درباره افغانستان بسيار ارزشمند است به ويژه آن كه از نگاه كاملاً پژوهشي و انتقادي نگريستهايد.
موفق باشيد.
20 جولای 2007, 03:14, توسط daud
nawisinda gerami! farq bayn nader shah wa nader afshar ra agar mydanesten khyle khub mybud 2- ahmad shah baba yak qahraman yak mard bud ..manend dygaran yawa saray wa dar darbar sanaji wa sefati nabud ke tamame roz shab shan dar tamaloq mygozasht! wa dar ayn tarykh 5000 sala yak shamsherzan payda nashod ke yak mamlakat ra bonyan gozarad .dyge be sar posh ! ma mytwanom mesal roshan anra bayn konam ka tadjikestan ast wa uzbekestan!ke chay nakhorda jang namysha!lotfan serf bakhatere ke ahmad shah baba pashtun bud az karawaji o cheshempushee koned !shoma yak dozd bache saqau ra qahrman mygen yak tafroqa andaz ra manend massud qahraman mygy wale yak ahmad shah baba ra ke bonian gozar ayn watan wa baba etefaq wa beradari ast wa bud yak qabilagera mygen yak kami ensaf aya aftab ba doo angosht penhan shoda?????
20 جولای 2007, 09:21
پشتون بودند در یک نگاه: بی سواد بی فرهنگ خاک فروش ناموس فروش وحشی! این معلوم نیست که پشتون ها بلای کدام دست آورد های خویش میبالند؟
این مردم وحشی در طول تاریخ افغانستان همیشه حلقه به گوش اجنییان بوده و است.
لطفا! در مورد حویت پشتون هااین شعر را به خوانش گیرید!
در سايت ببينيد : جواب شعر خصمانه عبدالحی حبیبی
ای حبیبی شاعری به پشتو نواز
اززبان فارسی تو سرفراز
پشتو از آغاز خلقت مرده بود
مشتق از هندی و اندک از یهود
بی گرامربی زقاموس و ادب
است واضیح این نپنداری عجب
مردمانش خادمی پنجابییان
دیده باشی سرحدی های پتان
فالبین تردست خادیع خود فروش
از غلامی حلقه دارند در دو گوش
آنلاین : ادامه را اینجا بخوانید
20 جولای 2007, 11:25, توسط kabir
wah wah wah! besyar jaye shokr ast ka dawlat abaye at ke az gayrat wa aslyatet nomayendagi mykonad dar hamsayagi shamal ba name tadjekestan wojod darad ke ezafa az 80 sal russha ba hayse mashyne chocha kashi khod estefada mykard ! agar barakate ayn pashtun namybood emroz name tu ham ya abdullahjov ya mamunovic mebud! chay nakhorda jang namesha! ayn ast gayrat! serf serf mamela! dar djahad khod ba rusha mamela karded wa ayn pashtun an ast!bud ke scart ra ba separe syna jawab mydad!! haman masale darakht wa saye
20 جولای 2007, 13:31, توسط حشمت
ای آقا یا خانمی که نامت را ننوشته ای و به دشنامی شعر گونه در سایت آریانا نت لینک داده ای!
از طرز نوشتن ات با غلط های فاحش گرامری و املایی پیدا ست که سوادت اندک است مانند شعورت. شعورت را اندک گفتم چون که دشنامی شعر گونه بر قوم پشتون ستایش ترا برانگیخته است. اگر این دشنام ها بر قوم پشتون بیان شعری و ادبی محکمی می داشت می شد آنرا خواند و به خاطر قدرت ادبی اش محتوای بی ادبی اش را ندیده گرفت و اغماض کرد. لیکن این دشنام ها کجا و شعر وزین استاد عبدالحی حبیبی کجا.
و اما تو آقا یا خانم یا دیگر کسانی که به اقوام مختلف افغانستان اهانت روا می دارند بدانید که تیشه بر ریشه تان می زنید.
یک نکته دیگر را هم برای تو آقا یا خانم که از آن دشنام ها خوشت آمده است بگویم: دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید.
20 جولای 2007, 14:36, توسط دشمن فاشیسم
نژاد پرستی را با نفرت و نژاد پرستی نمیتوان پاسخ داد . قوم پشتون را یکسره وحشی و بی فرهنگ خواندن خودش جهل مرکب/ تعصب جاهلانه و نژاد پرستی متقابل است. باید عناصر شوونیست و فاشیست مشرب را با استدلال روشن وانسانی نقد وافشا نمود تا این بیماری شنا خته شده واز سرایت ان جلوگیری شود . حساب نژاد پرستان سلطه جو و سیاستبازان ضد مردمی را بایداز توده های مردم جدا کرد.
20 جولای 2007, 14:39, توسط دشمن فاشیسم
نژاد پرستی را با نفرت و نژاد پرستی نمیتوان پاسخ داد . قوم پشتون را یکسره وحشی و بی فرهنگ خواندن خودش جهل مرکب/ تعصب جاهلانه و نژاد پرستی متقابل است. باید عناصر شوونیست و فاشیست مشرب را با استدلال روشن وانسانی نقد وافشا نمود تا این بیماری شنا خته شده واز سرایت ان جلوگیری شود . حساب نژاد پرستان سلطه جو و سیاستبازان ضد مردمی را بایداز توده های مردم جدا کرد. ضمنا باید توجه داشت که شعر حبیبی منعکس کنند ی یک پیام کاملا فاشیستی و شرم اور است!
3 می 2009, 13:03, توسط علی حسنی
شام یلدا
از سند و کابل اي فلک ري ماند تنها/
رفتند سوي روم از روي سرما/
کرزاي وزرداري به انگوريه رفتند/
دردا و صدحيف و فسوسا و دريغا/
گفتارشان پشتونی است و انگلیسی/
حال آنکه اردو و دری باشند همتا/
باشند سنی گرچه چون انبوه مردم/
ازهمگرائی حاکمان هستند اقصی/
ديروز بد کز بلخ و بغداد و کراچي/
اواي کوس نادري شد تا ثريا/
طفلان يک مادر کنون بينم چگونه/
از هم گريزانند وبيگانه خدايا/
محروسه کشور در ميان وچارسويش/
طفلان ديگر کرده سويش پشت خود را/
تنها نه باهم درعمل بيگانه وارند/
هستند دردین یا زبان بيگانه حتي/
اسلام در هندوستان در ضعف افتاد/
انگل چو پيداشد به هند از سوي دريا/
ازچارسوآن بوم وبررا در نورديد/
از سند هم بگذشت تا مرز لهاسا/
لاهور را بگذاشت وامد سوي کابل/
تاريخ اگه سازدت از ان قضايا/
تا گاندي جي دفع انگل خواست سازد/
دوپاره شدمحدوده افتاده ازپا/
بنگال شرقي يار شد با سند و پنجاب/
کابل جدا بود و جدا ماندومجزا/
کشميرشددر کشمکش تقسيم قهري/
بنگال شرقي هم مجزي شد به فردا/
لاهور و پيشاوور و کوتا و کراچي/
ماندندبا بخشي زکشميردلارا/
تان از بلوچستان و ازکشميرهم کاف/
زافغان الف، پ نيزا زپنجاب دروا/
خواندند پاکستان چو بگزيدندوشدملک/
از چار دولت دولتي امد به دنيا/
بنياداين دولت زمذهب خواند هندو/
پنداشت کاين انگل اشارت کرد و ايما/
افتاده انداندر طلسم وخواب وظلمت/
اسلام اباد وري وکابل سه همتا/
کابل فغانستان انگل را پذيرفت/
ري پرشياميداشت زانگل نام گويا/
سند وبلوچستان وزيرستان وپنجاب/
گشتندباکشمير پاکستان شناسا/
باشد به پاکستان سخن ازجمع واسلام/
اما فغانستان سخن راند فرادا/
کابل گهي گويد که تا بحر است ازمن/
اسلام ابادش نمايد نفي اما/
اسلام نزد هر دوان اسلام سني/
باشدولي ري را بود از ان تبرا/
اسلام سني ليک باشيعي نسازد/
وز دولت خود هم ندارد هيچ پروا/
اسلام شيعي تحت عنوان ولايت/
جاري کنداحکام خود را بي محابا/
امروز اگر باشند دور از هم سه قطعه/
غير زيان عايد نمي گردد به انها/
دي گفت عرفاني که پاکستان به واقع/
زاقليم ايران است ني هند برهما/
او با بهار اين گفت کاو را ديد مظنون/
هنگام استقلال هنداز دست ترسا/
افغان چووصف قوم پشتون است چون کرد/
افغانستان باشد چو کردستان برازا/
اما بود جزئي زمشرق يا خراسان/
باشد خراسان باز جزئي زآريانا/
امروز ايد بر زبان ايران گرامد/
ان گونه گاه باستان در زند و استا/
هم تيسفون ووان وقفقاز و فرارود/
طفلان او باشندچون بحرين تنها/
برخوان حدود العالم وبشناس ميهن/
بنگربه شهنامه که تا بينيش پيدا/
ان دزدمشرق را بنام افغانستان خواند/
فارغ زغربش کرد و مغرور از عطايا/
ان سان که او بنمود افغان را مسلط/
بر خطه اي زافغان برون از طول و پهنا/
افغان بشد از غرب دور وبود خرسند/
از سلطه در محدوده اي با اين مزايا/
اما نشددرغرب هم قاجار استان/
محروسه ايران ماند نام وداشت معنا/
ان دزدبهر حفظ دست اورد درهند/
پيوسته اين سواختلاف افکندودعوي/
پور وپدر گشتند با هم در تقابل/
جنگ برادر با برادرکردغوغا/
اما کنون زاهل قلم هم ناخوداگاه/
تاثيرپذرفتند تعدادي شگفتا/
اين است مطلب شان که آن محدوده را نام/
ايران بدست ونام دارد در اوستا/
گويند ان سامان خراسان داشت عنوان/
وقتي که اسلام امدوبگزيد سکني/
اما نگويندت چرا بودي خراسان/
باشد خراسان کجا ان مرزوالا/
ايا خراسان نيست در تاريخ ودفتر/
ياد اور نظم ونسق در عهد کسري؟/
چپ خوربران بودو خراسان راست مي بد/
هم نيمروز وباختر پائين وبالا/
گربامدادت افتاب از جانب راست/
تابدچنينت چارسوگردد هويدا/
ايا بود محدود تا ري مرز ايران؟/
ايا بود دشت کويرش حد اعلي؟//
ايا نخواهي منزوي شد دور از بحر؟/
ايا به حذف کشوري مي گردي احيا؟/
دراني و قاجاري و امثال انان/
رفتند اما سرزمين مانده است برجا/
باشد جوانمردا تو را چون خامه درکف/
وازادهم گشتند از ميران رعايا/
پس ثبت در منشورکن ای خامه درکف//
اندیشه ای نیک وخوش و دارای ژرفا/
کاندر شب هجران شود روشن چراغی/
کز ان بگردد دیدگان خلق بینا/
باپارسي گو کرد وپشتونی شود جفت/
یا تازی و ترکی برون اید ز نجوی/
ضرب المثل گويد یکی لفظ کتاب است/
لفظ دگر را هم هنر کردند احصا/
لفظ دری وفارسی با لهجه هایش/
شیرین چو شکرباشد و چون شهد وحلوا/
ازریشه پائیدن آمد پان و اینک/
در واژگان وان و بان گشته است مانا/
حفظ و حراست معنی پان است وباشد/
محروسه ایران نیزنامی با مسما/
ديگرنظام کهنه بگرفته است پايان/
در سرزمين برسلطه کس را نيست يارا/
گرباورت باشد که ازادند مردم/
رسم تسلط گم شده است و هست ملغي/
همبستگي دارو بود بنويس نسخه/
بنويس داروي شفابخش و گوارا/
داني که رسم پهلوان هم بوده است اين/
زين رسم ماندند ان چنان دير و توانا/
فارغ بدند از مذهب واداب هر بخش/
بودندآزادی مردم را پذيرا/
بودي مهستان بهرمردم جاي کنگاش/
نظم ونسق دادي به کشور کارشورا/
هر پاره از اين سرزمين بوده است مختار/
تا بهر بهروزي کند هر کار بايا/
منشور ميبايدکنون تا انکه سازند/
اسلام اباد و ري و کابلش امضا/
بگشاده باشد راه تا ايند وگردند/
ان پاره هاي ديگرش انباز و اعضا/
در پهن ايرا ن آرمان پان ايران/
مهري است پايان بخش بر اين شام يلدا/
12 آگوست 2011, 07:31, توسط hikmatullah khoshhal naseri
kasi k az nam va namosash negahdari kard va nagzasht ta daman azat khawahar va brother muslmanash laka bad gerad on r abaz ma besawad,wahshi,va ghulam menamem,kash qadr pashton ra mefahmedi k pashton ke ast ae pashton bod k nagzasht afghanistan masle tajikstan(tajik)uzbakistan(uzbak)az va hamanad aen kashwar ha ba laka bezaty murdar shawad,,k amroz da ae kashwar ha zan manand yak hawyan zer lang har shakh jan meta
12 آگوست 2011, 12:06, توسط خان
شعر بسیار دلنشین تشکر از اینکه ما را به خواندن ان دعوت نمودید