
وقتی " لمبه " به خرمن حقیقت می افتد!
از سه صد و شصت و یک سال بدینسو، کشور و مردم ما در تب مالیخولیای برتری یک قوم، می سوزد و می گدازد
شمع ها و شب چراغها که " شبانه " می سوزند، گوشۀ از ظلمت اتاق و حجره فقیرانۀ زیر دست و پا ماندگان کشور را روشنایی ولو اندک می بخشند، و سوختن و آب شدن شان به هدر نمیرود !
اما وقتی کسی به اسم" لبمه " در روشنایی روز و با به خدمت گرفتن پیشرفته ترین فناوری عصر یعنی کمپیوتر، سعی می کند تا خاک به چشم مردم بپاشد و لبمه برخرمن حقایق غبارگرفته بیندازد، سعی اش بیشتر از تلاش مذبوحانه و مشمئز کننده نیست!
این آقا " لمبه " که دودش بیشتر از آتشش است؛ و مثل هزاران دیگرش از انوارالحق احدی تا روستار تره کی، با آنکه سروصدای شان مثل رعد و برق بسیار هست اما، تگرگی نمی بارند که فیض شان دلهای سوخته را شاداب سازد، دست به قلم نمی برد که بی هیچ حب و بغضی " راستی " را بکاود و حقیقت را باز گوید!
ایشان در کور سو ذهن خویش " شبانه " ها می نویسند، شبیه شبنامه؛ و مثل ملا عمر قهرمان، دنیا را یک چشمه می بینند!
یک چشم را بستن و به دنیا و واقعات تاریخی و به شخصیت های تاریخی نگریستن، نتیجه اش همان شبنامه هاست و عقده گریستن ها!
اگرچه به این حقیقت اعتراف باید کرد که در کشوری مثل کشور ما با آن موزائیک قومی – فرهنگی و زبانی، نمیتوان در آسایش و بگونۀ انسانی بسر برد، مگر با پذیرفتن این امر که آن کشور مال همۀ ماست و ما در بدبختی ها و سختی ها شریک همدیگریم. یعنی تحمل وجود همدیگر و همدگر فهمی و زیستن در پناه آن آموزۀ انسانی که :" زندگی کن و حق زندگی کردن به دیگران نیز بده !"

اما همین تاریخ تحریف شده و جعل شده و حتی زندانی شده، که نمونۀ آن جلد دوم کتاب میرغلام محمد غبار است، گواهی میدهد که از سه صد و شصت و یک سال بدینسو، کشور و مردم ما در تب مالیخولیای برتری یک قوم، می سوزد و می گدازد و اگر کسی از قعر تنور استبداد نادر خان گفت، یا هم از نامردمی حبیب الله خان، آنگاه همان یک حرف یا یک سطر او میشود بدتر از بم اتم که بنای هستی مردم ما و " وحدت ملی " دروغین را بر می اندازد!
مگر میتوان باور کرد که تمام حوادث تاریخی، بدون هیچ پیش زمینه و بدون تسلسل منطقی حادث میشوند؟
یک ضرب المثل معروف در میان ماست که میگوئیم :" گذشته چراغ راه آینده است."!
گذشتۀ سه صد و شصت ویک سالۀ ما مگر برامروز ما که از ورای همان سه صدو شصت و یک سال میشود" آینده " هیچ تاثیری نداشته است؟
چه چیزی جوانی مثل " عبدالخالق " را که بخوبی از درنده خویی و هزاره ستیزی، نادرسفاک و دم و دستگاه اش خبر داشت، وا داشت تا از جان بگذرد و نادر غدار را به دیار نیستی رهسپار سازد؟؟
قیام ابراهیم، مشهور به گاو سوار، مگر چه عامل و عواملی داشت؟
کاش عبدالهادی " داوی " مرحوم، که زمانی خود از خواص دربار آل یحیی بود، زنده میبود و برای شما خاطرات دوران زندانش را بازگو میکرد تا میدانستید که آن استبداد استخوان سوز بیگانه و آشنا را هنگامی که متوجه خطری نسبت به قدرت سیاسی – خانوادگی شان میشد، نمی شناخت!
لمبه خان، مثل همۀ متفکرین و منورین تاریک اندیش قبیله، ازدیگران میخواهد که چشم و گوش بسته، و مغز شان را درحالتی خلسه گونه فرو برده و اصل تفکر کردن را به آنها واگذار کند و برای دانستن حقیقت چشم به دستان متقلب آنان داشته باشد!
لمبه خان غیر مستقیم و در لفافۀ الفاظ موزون، بما میگوید که از نسل غیر " اوغان " هیچ انسان درستی نمی روید، چه رسد به قهرمان !
لمبه خانا! به این مضحکه که پیش چشمان ما جریان دارد چگونه چشم بندیم؟ که قبیله در هفتاد و دو صورت ظاهر میشود و به هر ناروای دست میازد فقط به خاطر سلطه گری بر دیگران !
کرزی و برادران، مافیای را در کشور بنیاد نهادند که در کشور ما سابقه ندارد!
اینها زیر نام تکنوکرات و متخصص، برگرده های ما سوار کرده شدند، و هشت سال است تریاک می کارند و جفا میکنند و شما از ما میخواهید که " وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم؟"
پسر عمو های کرزی، قرار داد 17 میلیون دالری برای حفاظت از پایگاه های امریکایی بدست میارند، در حالیکه نیمۀ دیگرشان در کنار طالبان " جنبش مقاومت اوغانی " تشکیل داده اند و به دهل آی . اس . آی برسرمردم آتش میریزند!
شما تصور نمی کنید عملکرد اشتباه آمیز و جفا گرانۀ سران و بزرگان " اوغان " و نیت های سیاه رجاله های سیاسی خود فروختۀ " اوغان " سبب آن شده باشد که مردم بیشتر ازاین بابایی و قهرمانی و انایی، قهرمانان و میرنی ها و انا های " اوغانی" را نه پذیرند؟؟
وقتی جاعلی مثل عبدالحی حبیبی، از شکم آسوده در کنار دربار منحط، و از ذهن آلوده به میکروب قوم پرستی، هی شخصیت تراشید و تاریخ جعل کرد؛ کدام آگاه آزاده از شمار منورین " اوغان " به جز قلندر مومند، که خطر انحراف اخلاقی نسل های بعدی " اوغان " را در خلال نوشته های دروغین حبیبی، درک کرده بود، قد برافراشت و قلم برداشت و برآن همه دروغ خط بطلان کشید!
ملتی که پشتوانۀ قوی فکری – فرهنگی داشته باشد و ریشه هایش در دل تاریخ محکم باشد، به جعل و جاعلینی مثل عبدالحی حبیبی چه نیازی دارد؟؟
نمیدانم چگونه وجدانی باید داشت که بار بار شاهد ایلغار و غارت و قتل عام شدن مردم شمال و شمالی، به دست ملیشیای " اوغانی " این سو یا آن سوی سرحد، باشیم و بهترین تراوش ذهن منورین و تئوریسن های قبیله، یعنی دوهمه سقاوی هم منحیث سند نوشتاری آن جنایات موجود باشد، اما سرخود را زیر برف " غیرت افغانی" فرو برده و دم نزنیم و نگوئیم که در همدستی با پاکستانی و عرب و چچنی و چینایی، به جنگ هموطن خود رفتن بی غیرتی است، ولی اگر کسی مثل مسعود قد برافراشت و در حمایت مردم و آن بدنۀ که بار ها قربانی امیال برتری خواهانۀ هموطن خود گشته ، مقاومت کرد و بازمانده گان غارت و وحشت و جنایت طالبی، او را ارجگذاری کردند، آنگاه باید ایشان را نشانه گرفت و مخل امنیت و همزیستی و این حرفها خواند!
گناه شما نیست لمبه خان! شما همان حرف را تکرار میکنید و از همان درد می نالید که پرویز مشرف هم در آخرین روز های زمامداری از آن نالیده بود!
او نیز موجودیت عکس های مسعود در گوشه و کنار شهر و در ادارات دولتی را سبب به جوش آمدن غیرت اوغانی " پبنتانه " میدانست و به کرزی توصیه میکرد تا این حقیقت را در نظر بگیرد و به احوال ملک و ملت اش سامان بخشد !
پس بنالید تا آن روز که قدرت های خارجی دست از حمایت قبایل پنبتانه بردارند، و ماشین های تبلیغاتی مثل سی ان ان و بی بی سی شخصیت سازی برای ما و از جمع پلید ترین اشخاص قبیله را بس کنند، و زمانی برسد که یخ غیرت افغانی آب گردد و آفتاب حقیقت که بیشتر از این در پشت ابر دروغین وحدت ملی پنهان نخواهد شد، برساحت تاریخ بتابد آنگاه مشت شبنامه نویسان و شب پرستانی مثل شما بهتر باز خواهد شد!
قهرمانی قهرمانان دیگر ملیت ها در افغانستان همین بس که هرگز برای غارت و تطاول برهموطن خویش از شمال لشکر نیاراستند بروند جنوب و از تاجیکستان و ازبیکستان و ایران اجیران جنگی نیاوردند به جان هموطن خویش بیندازند!
قهرمانی حبیب الله خادم دین همین بس، که حرم امان الله خان را با حرمت نزد او فرستاد و سربازان و لشکریانی را که علیه او جنگیده بودند مکافات کرد نه مجازات!
حبیب الله اگر سقا زاده هم بود، در همان 9 ماه حاکمیت فرمان های زمین بخشی و زور گیری صادر نکرد!
در حالیکه ملا عمر آخوند افغان، که رهبر دینی سیاسی برخواسته از بطن قبیله است، وقتی با مقاومت جانبازانه مردم در شمال و شمالی مواجه شد، برای تشویق لشکریان مزدور و جاهل خود، به آنها فرمان کتبی داده بود که اگر این بارمقاومت را در شمالی در هم شکستید برای شما زمین ها و زن های آن خطه را می بشخم در ازا سرهای مردان مقاوم و مقاومت گر!
این فرمان و نکاح نامه های سفید همراه با هزاران غُل و زنجیر که هنگام شکست مفتضحانه طلاب مزدور و وحشی در مزار شریف به دست مردم افتیده است، نزد مردم موجود اند و هنوز مرکب آن نخشکیده !
هنوز مردم جستجوی خانه به خانه برای یافتن و دستگیری " هزاره " ها در مزار شریف را بخاطر دارند، مگر تمام آن نامردمی ها را توطئه اجنبی و کار چند مزدور آنها میدانند!
شما شعور و حافظۀ تاریخی مردم را به سخره گرفته خیال میکنید اگر مزاری و محقق را جانی خطاب کردید، مردم جنایات طالبان و اجداد و بابا های طالبان را فراموش میکنند!
کسی که به طالبان برای قتل عام و تجاوز و آدم سوزی شان تبریک گفت؛ فقط به دلیل همتباری و همزبانی با طالبان، میتواند " بابا " ی ما و بابای ملت باشد، ولی مسعود و مزاری و محقق باید بار گناهان تاریخی و کرده و نکردۀ دیگران را برگردن بگیرند!
از احمد شاه ابدالی تا کرزی همه وارثین غیرت افغانی، که ملاعمرآخند بزرگترین نمونۀ آن است، گاهی در و دیوار این سرزمین را با خون مردمش " سرخ " کرده انقلابی شدید و گاهی دیگر در هیئت خود فروخته گانی چون سیاف و گُل بیدین شیطانیار، مسلمان افراطی در حالیکه بار ها به قران عهد بسته و شکسته اید و حتی حرمت قران نگه نداشته اید، آنگاه برحافظۀ تاریخی ملیت های دیگر می تازید!
وقتی دیگران خاموش میمانند، تصور نکنید نمیدانند!
در برابر هرحفیط منصور، در جمع قبایل صد روستار تره کی که بانی خشونت و جنایت است؛ وجود دارد و همان ها مسبب انحراف حکومت ها به سوی زور گویی و زیاده خواهی اند!
با یک چشم به جستجوی حقایق رفتن و " شبانه" ره زدن، نتیجه اش هیچ است و نمیتوان از دیگران انتظار داشت که به خاطر موجودیت " دوستم " به روی ملاعمر وحشی و مزدور، آغوش بکشایند و واقعات تاریخی مثل کله منار های نادر غدار را به فراموشی بسپارند!

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره
این کتاب را بخریدلمبه "شبانه" های خود را می نویسد. ای کاش که "روزانه" های خود را نیز می نوشت. هر چه باشد روز "روز" است و شب "شب". شاید "روزانه" نویسی لمبه از گستردگی سیاهی که در "شبانه" های اوست بکاهد، و اما مخیر است به عنوان یک انسان که "شبانه" می نویسد یا "روزانه" و اما سخن من با لمبه نیست، که با آقای ولی است با تبصره خیلی تکاهنده اش. در جایی از نوشته اش آقای ولی پس از شرحی در مورد رها کردن خانه به "خانم"ها از طرف پشتون ها "در صورتی که مطمئن شوند دشمن شان پشتون است" می نویسد که:
سوال اینست که چرا لشکر جنوب با وجود این رسم از شمالی هزاران زن آوردند؟
برای من اعتراف این حقیقت که "لشکر جنوب" از شمالی "هزاران" زن آورد، خیلی مهم است. من ازشما به خاطر اعتراف به این جنایت سپاسگزاری نمی کنم، می گویم گر چه که در حساب خیلی مبالغه کرده اید، اما واقعن زن ها و دخترهای مردم را (نه تنها تاجیک ها که هزاره ها و ازبیک ها) از خانه های شان چور کرده و برده اید و بسیار عرب هایی بوده اند که از این چور کردن شما یا پا پرداخت پول و یا هم با "غنیمتی" گرفتن دمی را به غنیمت گرفته و ربایندگان نیز پولی در جیب زده اند.
و اما ای عزیز،
می دانم که قربانی اصلی این همه جنگ و کشت و کشتار خواهر و مادر و کودکان ما و تو بوده است. تا کی؟ می گویی از شمالی هزاران زن را به جنوب "لشکر جنوب" تان برده اند؟ من نمی دانم آقای ولی که در این مورد چگونه می اندیشی اما در دلم آرزو می کنم که این حرف را از نه از اعتقاد که از احساسات گفته باشی، "چور" کردن یک زن از شمالی افتخاری نیست که تو به آن بنازی... بالاتر از آن خود دانی وخدایت
تاجو بچه گوسفندی سکوت
تو بهتر است که واقعا سکوت کنی و دهن خود را باز نکنی.
باید بدانی که اگر پشتونها واقعا ً فاشیست بودند تو و امثال تو حالا نه تنها که به دری -فارسی صحبت کرده میتوانستید بلکه امروز از افغانستان برای ابد محو میشدید.
اینرا هیچگاه از یاد نبر که پشتونها در 263 سال نه تنها که به تو حیوان صفت همه چیز را مساعد کردند بلکه به تاجو بچه سمرقندی دزد و پدر و پدرکلانش هم جاه دادند و منزل و مقام.
ولی جان ، این حقیر نیز به شما درود و احترام تقدیم میدارد . این نوشتۀ شما با نگاشته های گذشتۀ تان فرق دارد . حال که شما مرا به آرامی میخواهید ، جهانی سپاس . خوب بیائیم در اصل موضوع .
ولی جان منطق هم همانگونه که همه بود و نبود ما اوغانی شده منطق ما نیز اوغانی شده که میتوانیم دو نوع منطق را بررسی کنیم یک : منطق انسانی ، دو : منطق اوغانی !
منطق انسانی عبارت از ( نطق . برزبان راندن حرفی یا سخنی که از آن معنی مفهوم گردد است . “لغت نامه دهخدا” ) ( با درهم کوبیدن لشکر جهل نادانی و دزدان سقاوی خدمتی که نادرخان به افغانستان کرد بی نظیر است.) آیا این نوشتۀ شما منطقی است ؟ شما خود قظاوت کنید این فرمودۀ شما بکدام منطق برابر است ؟ میبخشید یا مطابق همان منطقی است که گذشته گان تان آنرا در مقابل دیگران به معرض اجرا قرار دادند ، یا همان منطق اوغانیست ؟
ویا میفرمائید ( ... و یگانه را معقول فرار است پس فرار میکند و زن هایشانرا در خانه میگذارند چراکه میدانند دشمن شان (اگر پشتون باشد) با زنان کاری ندارند۰) این قلم فرسایی تان که ( اگر پشتون باشد )مطابق به کدام منطق است ؟
این قسمت نوشتۀ تانرا اگر آقای یون و یا روستار و یا سیستانی بخوانند سخت از شما آزرده میشوند : ( ... نادرخان بچهً سقو را بخشید و او هم کابل آمد ولی چون این کار را بدون اجازهً سران لشکر جنوب کرده بود نتوانست جلو انتقام لشکریان جنوب را بگیرد زیرا خودش صرف با چند عضو فامیلش به کابل آمده بود و قدرت اجرایًه همه بدست داوطلبان جنوب بود .. ) یا اینکه شاید این فرمانبرداری سپه سالار غازی اعلیحضرت همایونی نادر خان هم مطابق همان منطقیست که تذکار داده اید ؟ به اساس فرمودۀ شما ، نادر خان یک مزدور تمام عیار بوده . میخواهم این گفتار تان را بدین گونه بازنویسی کنم: ( با درهم کوبیدن لشکر جهل نادانی و دزدان سقاوی خدمتی که داوطلبان جنوب به افغانستان کردند بی نظیر است.) شاید کمی منطقی تر باشد . چور و چپاول مردم شمالی ، توزیع زن و زمین های مردم شمالی و شمال اوغانستان ، قتل عام خاندان چرخی و خالق هزاره ودیگر وطنپرستان مطابق همان منطق مدل اوغانی آن است یا چطور ؟
این قسمت نوشتۀ تان هم خیلی جالب است ، بخوانید : ... در آرشیف فامیلی مجددی بسیار اسناد بکر و باارزش وجود دارد که از اجدادش برایش مانده از قبیل نامه های موسی خان وزیری. اردلی افریدی. عجب خان افریدی که با حکومت های کابل تبادله شده بود . ) این فرمودۀ شما نتنها که منطقی نیست بلکه کاملأ از واقعیت به دور است که خاندان مجددی نامه های بکر داشته باشند ، غیراز قرارداد ها و نامه های ننگین و شرم آور با انگلیس . بیائید منطقی تر بررسی کنیم . آیا به اساس فتوای همین خاندان منحوس قیام مردم بیسواد ودیندارما علیه حکومت نوپای امان الله خان صورت نپذیرفت ؟ آیا به تشویق همین خاندان دینفروش مجددی، حبیب الله خان کلکانی به پادشاهی نرسید ؟ و صد ها مثال زندۀ دیگر . ولی جان اگر میخواهی منطقی بیاندیشی و دگر اندیش باشی لطفأ دنباله روی این خاندان نوکر را رها کن که جز پشیمانی حاصلی ندارد . اگر منطقی فکر کنیم این خاندان بی حیثیت هم خود را فروختند و هم همۀ ما و شما را . در مورد پیام نادر خان به حبیب الله کلکانی در پشتی قرآن ، این رویداد یک حقیقت انکار ناپذیر تاریخ است که نمی خواهم بدان اشارۀ داشته باشم. شماخود مختارید که خود را قناعت می دهید یا نه ، مربوط به من نیست .
با معذرت از دانشمندان عالیقدر شهنامه شناس ، در مورد شهنامه فردوسی میخواهم چند نکته را خدمت شما و دیگر شهنامه ستیزان بنگارم . البته پژوهش و دانستنی هایم در مورد این حماسه سرای بی بدیل سرزمینم نهایت ناچیز است . نتنها که شما شهنامه ستیزید بلکه سلطان محمود غزنوی ، فرخی سیستانی ، معزی نیشاپوری و دیگر اسلامیستان عربی مزاج ، شهنامه را توصیف گبران و بیخدایان قلمداد نموده وخواندن آنرا حرام دانسته بودند ، حتی شاملو نیز نوشتۀ دارد در نکوهش شهنامه . آقای مرتضی مطهری آخند دربار خمینی که با فردوسی همسویی نداشت ، میگوید:
( فردوسي با شاهنامه افسانهاي خود كه كتاب شعر (يعني تخيّلات و پندارهاي شاعرانه) است خواست باطلي را در مقابل قرآن عَلم كند؛ و موهومي را در برابر يقين بر سر پا دارد. خداوند وي را به جزاي خودش در دنيا رسانيد، و از عاقبتش در آخرت خبر نداريم. ) اینست منطق یک آخند مسلمان ایرانی .
تا حال چندین همایش ، گردهمآیی ، سمینار و کنفرانس در مورد فردوسی بزرگ و شهکار ادبی اش در سراسر جهان دایر شده که دانشمندان آمریکایی و اروپایی نظریات و پژوهش های خود را به دید همگان قرار داده اند .هانس هاينريش شدر آلمانی میگوید :
( به راستی فردوسی خالق راستين زبان ادبی فارسی است، زبانی که از آن زمان تا کنون سيرت و سيمايی را که فردوسی به آن داده، حفظ کرده است و همواره از چشمه پاک و پايان ناپذير سرودههای او سيراب میشود . غروب عظمت و فرود آزادی سرزمينش را خود تجربه کرده بود و اينک انعکاس آن را در افول دوران حماسه آفرينی سرزمینش بازمیيافت )اما نکتهای که در خطابه "شدر" بيش از همه جلب توجه میکند، تشابهات و ویژه گی هایی است که او در اوضاع اجتماعی و سياسی در زمان سروده شدن شهنامه از يک سو و وضعيت انقلابی آلمان در زمان ترجمه شهنامه از سوی ديگر می بيند.
او گمان دارد که انگيزه نخستین برگرداننده شهنامه، نشان دادن اين تشابه بوده است ؛ به ويژه که "گورس" ترجمه خود از شهنامه را به "هاينريش فريدريش فون اشتاين"، دولتمرد نامدار پروسی در دوران جنگهای ناپلئون تقديم میکند و او را با شخصيت اسطورهای کاوه آهنگر مقايسه میکند.
مردان تاریخ و دانشمندان عصرو جهان ما به فردوسی و شهنامه افتخار می کنند و ناپلئیون را به قهرمان شهنامه کاوه آهنگر مشابه میدانند ، ولی جناب شما آنرا افسانۀ به پایه تخیل علامه حبیبی می بینید .
زبان گویشی شهنامه چی از لحاظ سبک و گزینش مطلب و چی لحاظ بیان و ادای روان تاریخ در ذات خود بی مثال است . شهنامه کاخ بلند تاریخ آریانای کبیر و زبان دری فارسیست که از باد و بارنش نباشد گزند . شهنامه را نخستین بار دقیقی بلخی بنام گشتاسب نامه آغاز نمود و از گنجینۀ نوشتار شهنامۀ ابومنصوری که تنها موخذ و اثر باقی مانده تاریخ باستان آریانای کبیر از کتاب سوزی های اعراب کتاب سوز جاهل بود استفاده مینمود . فردوسی بزرگ با مرگ دقیقی ، رسالتی را که دقیقی در راستای زنده ساختن فرهنگ و زبان پربار نیاکان خود به عهده گرفته بود در سی سال به پایان رسانید . ( بسی رنج بردم درین سال سی + عجم زنده کردم بدین پارسی ) شهنامه قصه و افسانه مانند هزارویکشب نیست که نه موخذ داشته باشد و نه نویسنده ، بلکه اثریست با قهرمانان واقعی ، داستانهای واقعی و سرزمینهای واقعی . این معلومات ناچیز خدمت تان تقدیم که بدانید چقدر چسپک ما چسپ قوی دارد .
ولی جان ! تخنیک و تکناوژی باستان شناسی به بسیار سهولت میتواند سنگ نوشته ها و ورق پارچه های نوشته شده عصر گذشته و حال را به مطالعه بگیرد و تشت رسوایی جعل کاران را برملا سازد . تاریخ ، ادب و فرهنگ چسپک نیست که هر سو بچسپانی و هر رنگی که دلخواه ات باشد رنگ و رخ دهی بلکه میراثی است گرانبها که از گذشته گان به ما رسیده و از ما به آینده گان خواهد رسید . امید وارم به عمق سخنم رسیده باشی .
دلایل موثق ناکامی دولت اقای کرزی : مدیران بیسواد جهادی در امور اداره کشور ، نداشتن استراتیژی مستقل کاری ، نبود تفاهم متقابل در قدرت های سه گانه ، دست اندازی های قومی طالبان نیکتایی پوش ، مداخله مستقیم دوستان بین المللی در امور داخلی کشور ، نداشتن اردوی محاربوی کارآمد و جنگی ، جنگ های جریکی و انتحاری جنبش مقاومت پشتونها ( طالبان و حکمتیار) ، نبود وحدت ملی ، دست درازی در امور مدنی و حقوقی باشنده گان کشور ، چور و چپاول دارایی ملت توسط همه ، ملی سازی های بی مفهوم ، ووو فکر میکنم همیقدر کفایت میکند تا دولت مزدوری را تجربه کنیم و به تماشا بنشینیم .
ولی جان ! این حقیر همانقدر که به حکمتیار و ملاعمر نفرین میفرستم ، به همان اندازه از ربانی ، علم سیاه ، خلیلی ، رسول پهلوان و عطای بچه مفلس نفرت دارم . بعضی ملحوظاتی است که به مسعود ، حاجی قدیر ، داکتر نجیب ، رزمنده و یک تعداد دیگر احترام دارم زیرا ایشان را از نزدیک دیده ام و اعمال و کردار شان نظر به شرایط و زمان قابل قبول میدانم ، گر چی مطابق میل و خواست من اگر نبوده هم .
بیائید مردانه و منطقی بدون گرایشات قومی ، زبانی و منطقوی کردار و جنایات همۀ فاشیستان ، از هرقوم و قبیلۀ که باشند به بحث و مذاکره دوستانه بنشینیم تا از گذشته بیآموزیم و آینده را بر مبنا و شالودۀ تفاهم ، برادری و برابری پایه و تهداب نهیم . امید وارم باعث آزده گی شما نشده باشم . سعادتمند باشید .
ببخشید یادم رفت که بگویم. پشتو و پشتونوالی رسم و آینی است که قبل از اسلام مطلق در مناطق پشتون نشین حاکم بود که از خود قواعد بخصوصی دارد و اگر کسی از آن قواعد سر پیجی کند پشتون خوانده نمیشود. یک فرضیهً زیر بحث و تحقیق هم این است که پشتو مثل بودیزم یک روش زندگی بود و هر کسیکه این روش را اختیار میکرد پشتون بود. و هم میگویند که قوم پشتون اصلاً متشکل از اقوامی است که در زمانه های کهن این روش زندگی را اختیار کرده بودند. خدا کند که منظورم را از (اگر پشتون باشد) فهمیده باشید.
لا لا میرهزار سلام!
خدا کند صحت باشید. نمیدانم مثل سابق در بحث ما و برادران ریفری گری هم میکنید یانه؟ اگر این کار را میکنید پس به طرف بنده چند نمرهً زیادتر اضافه کنید. چراکه مه ره چند نفره گرفتن.
سلام به همه!
بلوط خان تو باید بدانی که نوشته است جواب نوشتهً لمبه نیست و حالا دیگر بسیار برایت مشکل است جامه عوض کنی و ما را فریب دهی. تو همان خان یا مزاری استی که به نامهای رنگارنگ سیاست تفرقه اندازی شورای نظار را پیش میبری۰ اول باید برایت بگویم که کوشش نکن با ذکر و تعریف وقایع تاریخی با احساسات برادران هزاره و اوزبیک بازی کنی. چراکه اینکارت جنایت است و بی فایده و این برادران ما حالا از درک سیاسی کافی برخوردار اند که منافقین را بشناسند۰ تو را به عبدالخالق و گاو سوار هیچ غرض نیست زیرا یک سکتریست استی و باید صرف از بچهً سقا مسعودوف شیطان الدین ربانی و ...... دفاع کنی.
آمدیم به جواب چتیاتت۰
۱. جلد دوم تاریخ غبار چندین سال پس از وفات مرحومی از طرف گویا پسرش در خارج به چاپ رسید۰ سوال اینجاست که مرحوم غبار چرا بعد از شکست خاندان آل یحیی که همه امکانت را در دست داشت این کار را نکرد؟
باید بدانی که زیر کاسه نیم کاسه است۰
۲. با درهم کوبیدن لشکر جهل نادانی و دزدان سقاوی خدمتی که نادرخان به افغانستان کرد بی نظیر است. حالا شاید بگویی که چرا شمالی چور شد و دیگر جنایات صورت گرفت؟ در این صورت اگر چه برای سکتریست دشوار است ولی باید خود را بفهمانی که یاغیان و اشرار سقاوی از طرف نادر خان چندین بار بخشیده شدند و چندین بار ایشان باز به شرارت و کشتار عساکر بی گناه حکومتی دست زدند؟ تا بلا خره نادر خان را مجبور ساختند تا از جنوب لشکر بخواهد و حساب ماضی و حال را تسفیه کند۰ در بارهً بی ناموسی های سقاویان هم ضرور است تا از سرگذشت زنان درباری مثل مادر آقای عزیز الله واصفی خبر شوی۰ اگر چه باید این را ذکر نکنم تا خدا نخواسته موجب ملال برادران تاجیک نشود. ولی چرند گویان مثل خان آنقدر میجفند که نزدیک است دروغهای شان در اثر تکرار زیاد به حقیقت تبدیل شود. لذا اینرا هم باید همه بدانند که در رسم پشتون ها تجاوز به نامسوس کاریست که غرامتش را پرداختن آسان نیست و هم ننگ و شرم است. حتی در مناطق پشتون نشین اگر کسی یا فامیلی تحط حملهً دشمنان شان قرار گیرد و بداند که قوتش بسیار کم است و یگانه را معقول فرار است پس فرار میکند و زن هایشانرا در خانه میگذارند چراکه میدانند دشمن شان (اگر پشتون باشد) با زنان کاری ندارند۰ و اگر دشمن شان به در خانه هم برسد زنان صرف برایشان میگویند که در خانه مرد های ما نیستند که در آنصورت واپس میگردند۰ سوال اینست که چرا لشکر جنوب با وجود این رسم از شمالی هزاران زن آوردند؟ باز هم این همه از دست اشرار سفاوی و بی ناموسیهایشان بود۰ در آخرین جرگهً که در پکتیا پیش از حمله به شمالی ساخته شد از بی ناموسیهای و جنایات سقاویان به شکل مستند ذکر شد که بعدً در اخیر یک سنگ و یگ کمر بند مانده شد و فیصلهً حمله به شمالی و برگشت نکردن صورت کرفت۰ خدا کند که در بالا منظورم را از حساب ماضی و حال فهمیده باشید۰
۳. در مقابل بعضی سیاست های غلط خاندان محمد زایی مبارزات پشتونها را هم نادیده نگیرید و این را هم باید بدانید که سقوط پادشاهی محمد زاییان از دست پشتون ها بود.مراجعه کنید به لست افسران و پرسونلیکه در کودتا هفت ثور شرکت داشتند. و اگر شما صرف خاندان حکومتگر محمد زایی و جنایاتشانرا به همه پشتون ها نسبت میدهید پس تعداد دلقکها. خانم بیاران. مداهان. غلام بچه ها. چلمبرداران و دیگر پیشخدمتان در بار را هم معلوم کنید و نسبت قومی دهید۰
۴. در ناکامی کرزی هم سهم شورای نظاریان تان از همه بیشتر بود. همین خاینین بودند که از روز اول اعتبار و حیثیت این حکومت را زیر سوال بردند. مثل گرگ های وحشی از غارهای کوهایی پنجشیر آمدند و چون در کابل مثل سال ۱۹۹۲ چیزی نبود شروع کردند به چور و چپاول پوست های دولتی که تابه حال هم در اختیار شان است. و پهلوی دیگر جنایات شان بدون در نظر گرفتن منافع ملی و اصول نظامی بالای هزاران موتر نظامی حکومتی عکسهای مسعود خاین را زدند و رفتند به انتقام گیری به سمت هلمند. قندهار و دیگر ولایات تا تعداد زیاد مردم را از دولت متنفر ساختند. مگر فکر میکنید این همه یاد مردم رفته؟
۵. بلی جان تاریخ را جعل کردن و دروغ پردازی کار بد است لذا لطفاً شاهنامهً فردوسی. تاریخ هخامنشیان و..... را فسخه کنید و هم از مسعود خاین و بچهً سقا قهرمان نسازید۰
۶. ازهمسایه گان کمک خاستن و دعوت کردن به جنگ هموطن هم کاریست بد ولی در این کار هم شما شوراینظاریان از دیگران مًوفق بودید ما به یا داریم تاجیکان تاجکستانی را که در زمان شر و فساد در کابل و دیگر جاها به امر مسعودوف عمل میکردند. و حفیظ منصور چکره گک مسعود سال گذشته در یکی از نوشته هایش در سایت پیام مجاهد مینویسد: احمد شا مسعود در زمان حکومت اسلامی با جلب و جذب تاجیکان تاجیکستان در صفوف نیروهایش زنگ خطری را به گوش دولت روسیه رساند که از نفوذ اسلامگرایان در حراس بود۰
در اخیر بلوط بچیم برایت صرف میگویم که از حرفها و دروغبافیهایت هیچ سودی نمیبری به جز شرماندن خودت و همگروهانت۰ من پیش از دیر شدن پیشنهاد میکنم که به فلسفهً ضربالمثل ذیل عمل کنیم۰ ( که ته وایی چه زه یم او زه وایم چه زه یم. نه به ته یی نه به زه یم. او که زه وایم چه ته یی از ته وایی چه زه یم. هم به ته یی هم به زه یم)