همگرایی منطقوی
نويسنده: محيی الدين مهدی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
همگرایی منطقویی ازمباحث علم جیوپولیتیک است و به تبع ازاصل خود، مبحثی است تازه که بعدازجنگ دوم جهانی، جنبه ی عملی پیدا کرده است . با توجه به محدودیت های طبیعی وسیاسی، پراگندگی نوع انسان در روی زمین، تجانسهایی ازنوع نژادی، فرهنگی (زبانی،دینی) وتاریخی بوجود آورده است.
شرایط خاص سیاسی سده های اخیر- علی رغم این تجانسها - محدوده های معین جغرافیایی را تبدیل به قلمرو حاکمیت سیاسی ساخته، که کشورنامیده می شود. مهمترین شرط - ازآن شرایط خاص سیاسی سده های اخیر،ظهور و عروج ناسیونالیسم (ملت گرایی) دراروپا است؛ پدیده ی که به دوجنگ عالمگیرمنتهی شد. اما پس ازجنگ دوم، به تدریج جای پدیده ي ناسیونالیسم را، همکاریها میان کشورها گرفت ودرسال 1946، مفکوره ی اتحادیه ی اروپا از جانب وزیر خارجه ی وقت فرانسه مطرح گردید .
میدانیم که کشورهای اروپای غربی، وجوه اشتراک فراوان میان خود دارند: دردوره ي امپرا طوري روم (حدود200ق م تا470 م ) ،این منطقه یک واحد سیاسی به حساب می آمد؛ درقرون وسطی، این مجموعه یک واحد دینی زیر چترکلیسای کاتولیک روم بود. اگر ازنمونه های کوچک قومی چشم پوشی کنیم، تمام اروپای غربی به دو خانواده ی زبانی لاتین (ایتالیا، فرانسه، اسپانیا، پرتگال) وژرمن (آلمان، اطریش، انگلیس، سکانديناوی) تعلق می گیرد. با این حال، ازاوسط قرن پانزدهم تا ختم جنگ دوم جهانی (حدود600 سال)، اروپا دستخوش جنگ وبحران بود. همان طوریکه اشاره کردیم، انگیزه ي اساسی این جنگها، رشد ناسیو نالیسم بود که بعدها منافع استعماری کشور های بزرگ اروپایی، درخارج از قلمرواروپا، آنان را رو درروی هم قرارمی داد .
اروپای صنعتی ومستعمره جو، میراث شوم ناسیونالیسم را به عنوان بهترین وبرترین راهکارسلطه بر دیگران، با خودبه اسیا و افریقا برد. هم درآسیا وهم درافریقا، زون های معین تاریخی- فرهنگی وجود داشت که ازقرنهای متوالی بدینسو، یک واحد سیاسی شناخته شده راتشکیل می دادند. حضوراستعمارگران دراین زونها (مناطق)، باعث گسستگی این توالی تاریخی، وافتراق این همبستگی فرهنگی شد .
یکی ازمهمترین زون های تاریخی آسیا، منطقه ی جنوب غرب آسیا است که کشورهای هند، پاکستان، افغانستان، آسیای ميانه شامل قزاقستان، قرغزستان، ازبکستان، تاجکستان، ترکمنستان، ایران و آذربایجان را در برمی گیرد. این منطقه دارای تجانسهای ذیل است:
1- عمدتا شامل دوخانواده ی زبانی آریایی (هندی، اردو، فارسی دری، پشتو، بلوچی، کردی) وترکی (ازبکی، قرغزی، ترکمنی، قزاقی وآذری) می شود. اما از لحاظ تاریخی، تمام این منطقه درقلمرو زبانهای هند و ایرانی به حساب می آید .
2- این منطقه محراق خیزش مدنیت اسلامی است که تا قرن دهم هجری (ظهورصفویه وتشکیل دولت گورگانی هند)، اکثراْ از یک مرکز اداره می شده است. این مرکز یا در نیشاپور خراسان بوده (طاهريان) و یا درسیستان (صفاریان)، یا درفرارودان (سامانیان )، یا درغزنی ولاهور (غزنویان)، يا درفیروزکوه (غوریان)، یا درمرو خراسان (سلجوقیان)، یادراورگنج خوارزم (خوارزمشاهیان)، یا درسمرقند فرارودان (تيموریان) یا درهرات وکابل (اخلاف تیمور)، ویا در آگره ودهلی هند (بابریان )، ویا درکندهارسیستان (ابدالیان).
با اينحال تاریخ به ندرت یاد آور رو در رویی های قومی بوده است؛ آنچه برای مردم این منطقه اهمیت داشته، وجهه ی فرهنگی زمامداری بوده که دست به دست اقوام می گشته وکسی رایارای دم زدن از سلطه ی قومی نه می داده است سلسله هاي ياد شده پيش از ظهور نظريه ي «ملت – دولت» بودند كه خاستگاه آن باز هم اروپا ست. نام گذاري قلمروي معين حاكميت به اسم سرسلسله و باني آن حاكميت، خود دلات به اين امر دارد كه هنوز قوم گرايي و ناسيوناليسم را مجال نفوذ و رسوخ در دولت داري نبوده است.
همانطوریکه اشاره کردیم، ازاواسط قرن هژدهم، انگلیسها از شرق و روسها از شمال، این قلمرو را موردهجوم قرار دادند وبا تحریک عصبیتهای قومی، هم زمینه ی نفوذ وتسلط خود، وهم زمینه ی تجزیه ی بعدی را فراهم آوردند. با توجه به این نکته که هیچ یک ازواحد های سیاسی موجود (کشورها)، درهیچ مقطع تاریخ، کشورمستقل نبوده است، بخشی ازیک قلمروتاریخی-فرهنگی بحساب می آمده، تجزیه ی کل به کشورهای متعدد، هرگزنمی توانسته آن تجانس تاریخی- فرهنگی را حفظ کند؛ ازاينجاست که می بینیم درهر یک از کشورهای موجود، اسباب تنش آفرین و محراق های بحران زا، تعبیه شده است. منازعات آذربایجان وارمنستان برسرقره باغ؛ منازعات ایران، ترکیه وعراق برسرپراگندگی قوم کرد؛ منازعات افغانستان و پاکستان روی مسئله ي پراگندگی قوم پشتون؛ منازعات افغانسنان با تاجکستان وترکمنستان برسر پامیرو پنجده؛ منازعات هند و پاکستان برسرکشمیر؛ منازعات تاجکستان وازبکستان برسر چگونگی توذیع اقوام تاجک وازبک؛ منازعات ازبکستان وترکمنستان برسر خوارزم وچهار جوی.
دراین میان، بسياری ازاین کشورها، هنوز در تقلای تثبيت هویت هستند؛ پاکستان، افغانستان، تاجيکستان، ازبکستان، وتا حدي آذربایجان؛ زیرا چنانکه گفتیم، هیچ یک از کشورهای مذکور، حضورتاریخی نداشته اند؛ از همین رو تمام این کشورها دست به جعل اسناد تاریخی می زنند وجغرافیای سیاسی موجود کشور خود را با واقعیتهای تاریخی مشترک که درمحدوده ي جغرافیای سیاسی اين كشورها نمی گنجد، تطبیق می کنند ومی خواهند شطی از سیرمتوالی حوادث تاریخی را بنام قومی که اسم کشورشان از آن گرفته شده، جاری سازند. بعضی ازاین کشورها برای حفظ وجود خود ارتش مسلح به بمب اتومی هم سامان داده اند؛ ولی نمی توان باور کرد که بدون عطف توجه به واقعیتهای تاریخی وبدون دست يازی به راهکارهای تشنج زدا، بتوان امنیت را درمنطقه تامین کرد.
به نظرمی رسد که وضع سیاسی این منطقه ی معین، بی اندازه ملتهب است؛ هرگونه تغیيردرجغرافیای سیاسی یک کشور، بطوربی اختیار وزنجیره ای، تغیيرات دربقیه ی کشورها را به دنبال خواهد داشت؛ تجزیه ی یک کشور بر مبنای قوم وزبان، تجزیه های بعدی براین مبنا رابه دنبال دارد. ملتهب ترین کانون درمنطقه، نوارمرزی میان افغانستان وپاکستان است. بخش عمده ی پشتون ها درپاکستان زندگی می کنند، با اینحال بعدازتحولات اخیر، وبا جاگرفتن حلقات معین دررهبری دولت افغانستان، دریک حرکت لغزنده، بحران روی نوارمرزی میان دوکشور تمرکز یافته است. حلقات مذکور، بدون توجه به واقعیتهای تاریخی اشاره شده دربالا- فقط با انگيزه ی برتری جویی قومی- خواهان برهم زدن موازنه در دوکشور– وبا التبع درمنطقه –هستند؛ این تحرکات پس ازحضور نیروهای بین المللی به رهبری امریکا درافغانستان، مخصوصا با آغاز ماموریت زلمی خلیل زاد بحیث سفیر ونماینده ی خاص رئیس جمهور امریکا، شدت گرفت. حلقات مذکور می کوشند پای نیروهای بین المللی- مخصوصا امریکا را به آن طرف دیورند بکشند و بارها گفته اند که برای از بین بردن تروریزم باید به لانه های تروریزم حمله کرد. به نظر می رسد که این اشتیاق از افواهاتي ناشی شده باشد دال براراده ی امریکا درتجزیه ي کشور پاکستان. با آنکه نمی توانیم این امررا یک سره نفی کنیم، مع الوصف، درحال حاضر زمینه های عینی آن هرگز میسر نیست.
مثال دیگر- همان طوریکه اشاره کردیم- منازعه ی آذربایجان و ارمنستان برسرقره باغ علیا است. قره باغ علیا منطقه ا ی آذری نشینی است که مطابق تقسیمات اداری شوروی سابق (که بعدها به «تبرتقسیم» مسماشد) در قلمروی ارمنستان قرارگرفته است. پس از فروپاشی شوروی، آذربایجان چترحمایه ی امریکا را برسرگرفت و با استفاده از این حمایه داعیه ی الحاق قره باغ به آذربایجان ر ابلند کرد. اما طی سه سا ل جنگ وبه التهاب کشانیدن منطقهء چیزی نصیبش نشد.
هیچ نشانه ای دال برتمایل قدرتهای بزرگ برآوردن تغیيرات درجغرافیای سیاسی کشورهای منطقه وجود ندارد. به قول پروفیسور «آلبرت اشتایل» ( استاد افغانستان شناسی دانشگاه زوريخ سویس)، جهان کشور پاکستان ر ا با همین حدود اربعه به رسمیت می شناسد. درسازمان ملل متحد درعین اینکه نقشه ی سیاسی پاکستان با همین حالت موجود رسمیت دارد، هیچ پرونده ای مبنی برمورد نزاع بودن تمامیت ارضی آن کشور وجود ندارد .
به راستی پیمودن چنین راهی بسیار دشوار است؛ باز کردن حساب روی حضور نیروهای بین المللی واز طریق آنان دست یابی به هوسهای دست نايافتني ، بخردانه نیست. چه، دریک محاسبه ی سرپایی، حضوراین نیروها به نفع کشور پاکستان تمام شده است:جامعه ی جهانی با الاتفاق نوار مرزی میان افغانستان وپاکستان راماءمن ولانه ي تروریزم وبنیادگرایی می شناسند، و با بازیهای غلط دولت افغانستان، اینکه سند برای دولت پاکستان مبنی برحمایه ی آنان در دست امضا امريكا است. بنابرین، پاکستان ازحضور نیروهای بین المللی درتحکیم سلطه وحاکمیت خود برنوار آن سوی خط دیورند افزوده است. این درحالیست که اوضاع افغانستا ن بیش ازپیش بحرانی تر شده وبا افشای تمایلات حلقه های معین دررهبری دولت مبني برگسترش شئونیزم حاکم، بی باوری وعدم اعتماد میان اقوام ساکن درکشور اوج گرفته است. نگرانی عمده اینجاست که اگراین مسئله قبل از خروج نیروهای بین المللی حل نه گردد، افغانستان بعد از خروج نیروهاي بین المللی، هر گز توان ایستادگی دربرابرپاکستان را نخواهد داشت.
پس می توان نتیجه گرفت که بر گردانیدن اقوام بر جغرافیای سیاسی معین یا تشکیل کشورها برمبنای اقوام نه امر ممکنست و نه امر معقول. کشور های تازه تشکیل آسياي ميانه (پس از فروپاشی شوروی ) طعم این داعیه را تازه می چشند، اما به عقب ماندگی تاریخی وفرهنگی افغانستان جز دنبال کردن بیهوده ي این داعیه، نمی توان علت دیگری پیداکرد. این داعیه، تنها درربع اخیر قرن بیست، سه بارپای نیروها ی خارجی ر ابه منطقه کشانیده است: توخود حدیث مفصل بخوان ازاین مجمل.
درحالیکه سخن ازتغیيرمنفی ومدهش بیرون از اختیارات وزنجیره ی درسطح جغرافیای سیاسی منطقه (درصورت آزمایش یک نمونه) به میان آوردیم، آیا نمی شود سخن ازیک روند باز دارنده ویک عقب گردمثبت ومثمر تاریخی به میان آوریم؟ اروپا پس از ششصدسال جنگ بر مبنای تجانسهای قومی، دریافت که گونه ی دیگری ازهمزیستی ، بدون توجه به تجانسهای زبانی ونژادی هم وجود دارد: مللی که جنگهای ، صدساله، سی ساله، هفت ساله ودوجنگ خانمان سوزجهانی را به خاطریکدست ساختن نفوس کشورها از منظرقومی وزبانی، پشت سرگذاشتند، اینک با ازبین بردن ارزش حقوقی مرزهامیان خود، به آنچیزی که نه رسیده بودند دست یافتند: اینک مرزمیان آلمان ولوکزامبورک، مرزمیان چک وآلمان، مرزمیان بلژیک وآلمان، مرزمیان آلمان وهالند...مانع رسیدن ژرمن نژادها وآلمانی زبانها به همدیگر نمی شود. گویی این سخن مولانای بزرگ را تازه دریافته اندکه :
ای بساهــندو وترک همزبان/ ای بسا دوترک چون بیگانگان
پس زبان محرمی خو د دیگرست/همدلی ازهم زبانی بهتراست
بیایيد به این واقعیت تن دهیم که هیچ کشوری درمنطقه ای آسیای جنوب غربی (به شمول آسیای میانه) براساس رفراندوم یا همه پرسی تشکیل نشده است؛ بنابراین وبا التبع اقوام ساکن این کشور ها متجانس نیستند وبه صورت اقلیتهای قومی درکشورهای متعدد پراگنده اند، ترکها وفارسی زبانان، بیش از دیگران دچار تجزیه وتشتت شده اند؛ کردها وبلوچها به همین ترتیب؛ دراین میان کمترین آسیب را از نظر پراگندگی نفوس پشتونها دیده اند، زیرا با چشم پوشی از بخشی از آنها که ساکن هندوستان اند، (چون در شكل دهي معادلات منطقه نقش ندارند)، کلا در دوکشور پاکستان وافغانستان موقعیت دارند.حال اگر این داعیه ر ا درهر یک از واحد های قومی و زبانی درهریک از کشورهای منطقه دنبال کنیم (دلیلي هم ندارد که فقط یک قوم حق دنبال کردن آنرا داشته باشدلاغیر) بی تردید منطقه را به جهنم تبدیل خواهیم کرد .
درحالیکه دلایل همگرایی دراین منطقه، بساموجه تر، عیني تر وعملی تر از دلایلی است که دراروپا وجود دارد. مهمترین واساسی ترین وجه مشترک میان ملل این منطقه، همانا دین اسلام است. اسلام به عنوان محور اصلی همدلی درمنطقه ، حضورهزاروچارصدساله دارد ومایه ی اصلی«فرهنگ مشترک» میان اقوام ساکن دراین سرزمین است. اسلام زمانی عاجزازاجرای نقش وحدت ساز خود میان مردم این سرزمین شد که علاوه برتهاجم استعمار، ازآن (يعني اسلام) احزاب سياسي ، ایدلوژی وابزاری برای دست یابی به قدرت ساختند. درحالیکه این آیین هنوزمی تواند به عنوان عنصر اصلی همگرایی منطقوی، فراترازنژاد، زبان وقوم عمل کند .
دربستر زمینه ی سیاسی و دینيی که اسلام بوجود آورده بود، فرهنگ مشترکی اعم ازادبیات (به معنای وسیع کلمه)، تاریخ و علوم ، شکل گرفت که حضورهمه ی اقوام درآن متجلی است. دربخش اعظم تاریخ تمدن اسلامی، دین، ادبیات، علوم وتاریخ ملل ساکن دراین منطقه، زبانی پیداکرد که بازهم حضورفکری وجسمی اقوام درآن روشن است. زبان فارسی دری بحيث زبان بین الاقوامي ، رشد کرد وبلااستثنا تمام اقوم ساکن دراین منطقه احساسات، ذهنیات وتفکرات خودرا درقالب این زبان بیان کردند وهریک دررشد این زبان سهم ارزنده گرفتند. استعمار- چه درآسیای میانه وچه درسرزمین هند - برای پارچه کردن مردمان ساکن آن جاها، ابتدا اقدام به گرفتن زبان تفاهم ازآنان کردَ؛ جاییکه تجانسهای انکار ناپذیر دربرابر آنان قدعلم می کرد، به تجزیه ی زبا ن واحد به انواع ایرانی، ماوراءالنهری، افغانی وهندی دست زد .. این روند تاجایی پیش رفت که اینک بعضی گمان می کنند که زبان فارسی دري، زبان قوم خاصي بنام تاجيک باشد؛ درحالیکه در رویش و آرایش این زبان، ترک بقدر تاجيک، هندو به قدرهردو وافغان به قدرهرسه سهم داشته است.
واما گذشته ازاشتراکات تاریخی وفرهنگی، پیوستگی جغرافیایی - وبه تبع ازآن - منافع مشترک اقتصادی که تک مایه بودن آبها ومعد نها اساس آنست، خود ازاهم دلایل برای همگرایی است. منازعات برسرآب میان تمام کشورهای منطقه وجود دارد؛ به همین ترتیب مناقشه میان بعضی کشورهابرسرمنابع معدنی ، که پیش از این وجود نداشت.
ولی باید توجه داشت که درحال حاضر مهمترین دلیل برای همگرایی، دلیل یا دلایل امنیتی است. به نظربنده، شناخته شده ترین منفذ برای ایجاد بی امنی درکشورهای منطقه، قابلیت بیش از حد تحریک پذیربودن اقلیتها ست. این منفذ، برای کشورهاي توسعه طلب منطقه وهم برای قدرتهای غربی زمینه ی ایجاد بی امنی ومداخله ی بعدی رافراهم کرده است .
نکته ی درخورتامل اینست که کشوری مثل افغانستان که علاوه برداشتن منفذ های فراخ، کشوری محاط به خشکه است، بیش ازدیگران از چالشهای مرزی ومنطقوی آسیب می بیند. حلقات برتری جوی اطراف رهبری دولت افغانستان، با تشدید مخاصمت با همسایگان شرقی وغربی ( ایران وپاکستان که هردو ازنعمت دسترسی به آبهای بین المللی بهره مند هستند)، خواب بستن پل هوایی میان افغانستان وامریکا رامی بینند. درحالیکه عقل سیلم حکم می کند که اساسی ترین، ارزانترین وسهل ترین راه رشد افغانستان، صلح وسازش باتمام همسایگان، مخصوصا همسایه های شرقی وغربی آن است.
گفته می شود که افغانستان ازموقعیت مهم استراتژیک برخورداراست؛ اما باید توجه داشت که این موقعیت مهم استراتژیک، به سود افغانستان نه بلکه به سود کسانی بوده که قصدعبور از آنرا داشته اند؛ افغانستان به عنوان معبر به سوی هند یا آسیا ی ميانه، همواره قابل توجه قدرت های بزرگ بوده است. حضورکنونی نیروهای بین المللی نیز، با توجه به همین اهمیت قابل توجیه است. افغانستان زمانی می تواند ازاین موقعیت استفاده ی نیک کند که نوعیت بازی را دگرگون سازد؛ به این معنا که جهت حرکت را ازمرکزیت خود به اطراف تعین کند نه برعکس؛ واین فقط درصورت پیش گرفتن استراتژی همگرایی منطقوی میسراست. با توجه به این نکته که افغانستان در مرکزآن زون تاریخی- فرهنگی قراردارد که طرح همگرایی منطقوی رادرآن می ریزیم، می توان تصورکرد که: درچنین موقعیتی تمام شاهراه های تجارتی وارتباطی، ازاین کشورمی گذرد و به سرعت جای رقابتهای کشنده ی قدرتهای جهانی را، اجماع جامعه ی جهانی می گیرد.
همانطوریکه گفتیم، این به سیاست گذاری حاکمیت در افغانستا ن تعلق می رساند که کدام شق را درپیش می گیرد: همگرایی وهمسویی برای منافع مشترک باکشور های منطقه، یا واگرایی وستیزه جویی با آنان، که به ضرر افغانستان و كشورهاي منطقه وبه نفع قدرتهای بزرگ جهاني ومنطقه اي است.
پی نوشت:
- فرهنگ فرهيخته: دكتر شمس الدين فرهيخته: زير ماده ي همگرايي
2- تحولات نوين سياسي و امنيتي اتحاديه ي ازوپا: شهرام فرسايي ص 2
3 - تاريخ اروپا از 15 18 به بعد، هندري و لتل فيلد: ترجمه ي فريده قرجه داغي؛ ص194
4 - ويل دورانت مشرق زمين گهواره ي تمدن ترجمه ي احمد آرام: ص325
5 - تاريخ زبان فارسي ص151 ، پرويز ناتل خانلري
6 - مذاكره ي رو در رو و شفاهي با رهبري شوراي متحد ملي
7 - بارنت روبن و ابكر صديقي؛ ترجمه ي هارون امير ذاده: شكست بن بست در روابط افغانستان و پاكستان
8 - او ليوروا ترجمه ي كريم خرم: شكست اسلام سياسي ص32
9 - نقش مسلمانان در آزادي هند، سيد علي خامنه اي ص192
10 - بارنت روبين و ابوبكر صديقي، همان منبع
اشاره: مقاله ی بالا نوشته ی داکتر مهدی می باشد که در مجله ی کنگره، ارگان نشراتی حزب کنگره ی ملی افغانستان به نشر رسيده است. اين مجله که برای معرفی به کابل پرس? ارسال شده است مطالب و نوشته های زير را در بر دارد:
سرسخن، آگاهی و توسعه به قلم لطيف پدرام، ساختار نظام و حل مساله قدرت در افغانستان به قلم دستگير هژبر، همگرايی منطقوی به قلم داکتر مهدی، دفدراليسم په هکله به قلم روح االله بابکرخيل، ادعای بی ظرفيتی و ظرفيت سازی در ادارات دولتی به قلم صاحبنظر مرادی، جهانی سازی چيست؟ بازار عليه دولت برگرفته شده از لوموند دپلوماتيک، تاريخچه يی مختصر از اعتراض های ضد جهانی شدن با برگردان ح.حارث، برگزاری همايش گفتمان مسايل افغانستان و گزارشی از جلسه مشترک کميته ی اجرايی و مسوولين کميته های ولايتی حزب کنگره ی ملی افغانستان.
لازم به ياداوری ست که انتشار اين مقاله و معرفی مجله ی کنگره به معنی وابستگی کابل پرس به اين حزب کنگره ی ملی نمی باشد.
پيامها
30 جولای 2007, 06:58
kabulpress ! aya az pedram tarafdary namykonad ? pas chera sansor mykoned? na dashnam na puch!serf darbare aslyate mohtram pendar naweshta budam