آسیب شناسی بحران اعتماد ملی در افغانستان
نويسنده: جاويد فرهاد
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
بحران اعتماد ملی و عدم تعریف روشن از مقوله ی ملت، یکی از آسیب های کلان در جامعه ی افغانستان است.
با توجه به این که آگاهان ما در تعریف کلی از مفهوم ملت و آنچه مربوط به ارزش های ملی ما می شود، سلیقه های منوط بر فهم و روش ویژه ی خود را دارند؛ ولی مشکل بیشتر از آنجا ناشی می شود که بسیاری از این درک و دریافت ها یا درحوزه ی بینش های ایدیولوژیک محصور می ماند و یا هم از روی ناآگاهی، مبتنی برقرائت های فردی، تعریف می شود.
آنچه که نیازما را به درک درست از این مسأله ( بحران اعتماد ملی ) محسوس می گرداند، افزون بر بررسی ارزش شناسانه، مطالعه ی دقیق و آسیب شناسانه ی این مقوله است.
مشکل عمده ی ما دربررسی مقوله های فکری درافغانستان، بیشتر از رویکردهای " شعاری" به عنوان یک ارزش فی نفسه، ناشی شده است.
به تفسیر بهتر می شود گفت که برخورد ما – الزاماً – در بررسی از مقوله ها و مفاهیم سیاسی – اجتماعی، بیشتر ارزشی بوده تا آسیب شناسانه، مثلاً : اگر می خواهیم از دموکراسی، جامعه ی مدنی، کثرت گرایی، سکولاریسم، دولت، ملت و غیره مفاهیم گپ بزنیم، رویکرد ما بیشتر جنبه ی عاطفی وغیرعقلانی داشته و پیش ازکالبد شکافی نقادانه ی مفاهیم و مقوله ها، بیشتر احساساتی، شعاری و غیرعقلانی گپ می زنیم.
درباره ی مفاهیمی چون: " ملت، بحران اعتمادملی و منافع ملی" نیز ما به نحوی احساسات زده، شعارباف و " چک چکی" اندیش هستیم.
بحث در مورد این که ملت چیست، منافع ملی ما کدام است و آسیب های مهم بحران اعتماد ملی چگونه هست؟ به یک یا دو مقاله و مقال پایان نمی یابد، بر شمردن آسیب ها و ارزش های مقوله ی ملت و ملت گرایی و ریشه یابی عوامل بحران آفرین در حوزه ی اعتماد ملی، فرصت فراگیرتر از این بحث و فحص می خواهد که در فرصت های پسین ، باید به آن پرداخته می شود.
... و اما سخن درباره ی ریشه یابی عوامل بحران اعتماد ملی و نمایاندن آسیب های بحران زا در مورد این مقوله، چیزیست که باید – با تمام اصل و فصل – به آن پرداخته شود.
همه براین نکته قوف داریم که هربحرانی، ریشه در عامل – یا عواملی – دارد. ردیابی آسیب های ریشه یی این عوامل به تعبیر " انتونی روشمن" اندیشمند فرامدر نیست: " نقطه ی آغاز، برای بررسی ریشه های آسیبی این عوامل که بحران از متن آن شکل می گیرد، است " (1).
برای دست یابی زودتر به مسأله ی آسیب شناسی بحران اعتماد ملی و دریافت راه حل های بیرون رفت از این بحران، مؤلفه های آسیب شناسانه ی مقوله ی ملت را بررسی می کنیم:
1- نداشتن تعریف روشن از مقوله ی ملت: منظورم از نداشتن تعریف روشن از مقوله ی ملت، مشمول نداشتن تعریف معنایی ملت در فرهنگ سیاسی نیست. من به این نکته باوردارم که آگاهان جامعه ی ما مبتنی بر ظرفیت فردی شان، هر کدام در حوزه ی دسترسی به معلومات شان، تعریف و – تا حدی – تفسیر قاموسی از مقوله ی ملت را درذهن خود دارند. چیزی که در اینجا می خواهم به آن تأکید کنم، کمبود تعریف مقوله ی ملت در مناسبات با ارزش های مسلط و ساختارهای افغانستانی است که این هم باید در دو گزاره ی عقلی از لحاظ بحث، بررسی شود:
الف- بسنده کردن به تعریف های دیگران: درطرح این مسأله جای تردید نیست که تعریف مقوله هایی مانند: ملت، ملی گرایی، منافع ملی، دموکراسی، جامعه ی مدنی و صدها مسأله ی دیگرتعریف ها، جهان شمول اند؛ ولی این نکته را باید مدنظر داشته باشیم که هر تعریف مبتنی بر قرائت ویژه ی شهروندان آن جامعه – و دریافت مناسبات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی هر کشور – توجیه همخوان با مناسبات آن جامعه را می طلبد. به گونه ی مثال: هنگامی که " مها تماگاندی " بحث مقوله ی ملت و ملت گرایی را درچارچوب نظام فکری خود مطرح می کند، " راببیندر انات تاگور" شاعر و فیلسوف بزرگ هندی، از خطر مقوله ی دولت و ملی گرایی هشدار می دهد و بدون درک درست مردم از این مقوله، ملت و بحث درباره ی ملی گرایی را فاقد اندیشه و قدرت می داند که انسان را به قصد کسب اقتدار به مسیررقابت مهلک سوق می دهد و مقوله ی ملت و شعار ملی گرایی را مفهومی بر ضد تمدن می داند، تا گورمی گوید: " درهند، خود ما از تعارض میان روح غرب و ملت غرب در رنجیم. بهره ی تمدن غربی به نحوی شرم آور از ملت به ما رسیده است. " (2) تاگور به جای گرایش به سوی مقوله ی ملت، آرمان وحدت بشری" یا " جهان وطنی" را مطرح می کند.
با آن که مسأله ی ملت و گرایش به سوی ارزش های وابسته به منافع ملی، یک امر جهانشمول است، اما نکته یی که باید به آن توجه کرد، تعریف مقوله ی ملت در چارچوب هنجارهای مسلط، درجامعه ی ما است.
ب: نگاه شعاری نسبت به مفهوم ملت:
1- برخورد شعاری در برابر مفهوم ملت دو تا عامل دارد:
اول نفهمیدن بار معنایی این واژه و دوم هم، استفاده ی ابزاری از شخصیت این اصطلاح است. معمولاً این دو عامل در برخورد شعاری درباره ی مفهوم ملت، ناشی از توجیه سیاست های نامشروع نظام های حاکم بر سرنوشت مردم، در هاله ای از مشروعیت است. به زبان ساده، در بسیاری از کشورها برای آن که نظام های غیر مردمی، مشروعیت خود را مردمی جلوه بدهند، از شعار ملت، ملی گرایی و منافع ملی استفاده ی ابزاری می کنند تا به گونه ای، اذهان عامه را به بازی بگیرند و بر ای سیطره جویی های قومی، نژادی ، مذهبی و زبانی خود ، بستریابی نمایند؛ درحالی که این استفاده ی ابزاری و باورشعاری، نخستین آسیبی است که برمفهوم ملت وارد می شود و درفرآیند اوضاع، عاملی برای بحران و " انارشیزم ملی " می گردد.
2- اعمال مفکوره ی شؤونیسم افراطی، زیرپوشش ناسیونالیزم:
مفکوره شؤونیسم افراطی و سیطره جویی های قومی زیرپوشش مقوله ی ناسیونالیزم( ملی گرایی) از آسیب های کلان درحوزه ی اعتماد ملی است. هرنظام و ساختاری که می خواهد ماهیت فراگیرملی کسب کند، دروهله ی نخست، باید از گرایش ها و قرائت های شؤونیسم افراطی بپرهیزد. ناسیونال ( ملت ) زمانی می تواند به اعتماد فراگیر برسد که ازعملیه ی برتری جویی قومی یا ملیتی در برابرش پرهیزشوذ. نظام ها و ساختارهای ملی گرا زمانی می توانند از آسیب بحران اعتماد ملی جلوگیری نمایند که ممثل واقعی اراده ی مردم در بستر ملت باشد. و عدم توجه به این مسأله، درست همان آسیبی است که دامنگیر دولت، حکومت و نیروهای ملی گرا درافغانستان شده است. نیروهای مربوط به احزاب چپ و راست در افغانستان – با آنکه هر کدام داعیه ی ملی گرایی دارند و سنگ ملت را برسینه می کوبند – یا در خط دفاع از قوم و نژاد گپ می زنند و یا هم عقده های فردی خود را زیرپوشش ملت و ملت گرایی بازتاب می دهند. به نظر من هم دولت و هم از احزاب چپ و راست ( از بنیادگرا تا لیبرال ) در درک و تعریفشان از مقوله ی فراگیرملت دچار مشکل اند.
هیچ نهاد – اعم از دولت و احزاب راست و چپ – به مفهوم ملت به عنوان یک مجموعه ی کل نگاه نمی کنند. تعبیرهای خود ساز و راهبردهای من درآوردی، آسیبی است که بردامن مفهوم ملت چسبیده است؛ و همین آسیب، نقطه ی آغاز بحران اعتماد ملی ما است.
3- بحث اکثریت و اقلیت های قومی:
طرح مسئله ی اکثریت و اقلیت های قومی و نداشتن راهکار سامانمند، برای حل اختلافات قومی در افغانستان، عامل دیگر در شکل گیری بحران اعتماد ملی است. به نظر من، افغانستان در وضعیت کنونی، نیاز به طرح مسأله ی اکثریت و اقلیت ندارد.
کمیت بدون کیفیت و بحث اقلیت های مظلوم یا محکوم نه تنها برای افغانستان در این وضعیت بحرانی سرنوشت ساز نیست؛ بلکه عاملی است برای گسترش بحران اعتماد ملی در کشور. از جانبی اتکاء برمسأله ی " اکثریت و اقلیت" ، ابزاری است به دست افراد واشخاصی که می خواهند ازآن به حیث وسیله ای برای تکه تکه ساختن مفهوم ملت استفاده کنند.
از لحاظ بحث " جهان وطنی " و مفهوم " جهانی شدن" به معنای مثبت آن، معیارارزشها نه کیش است، نه نژاد و نه هم قوم، بل عامل مهم، " انسان بودن " و " انسانیت " انسان است. تعلقات منفی ما در برابر رنگ، نژاد، قوم، زبان و ... سدیست در برابر مفهوم ما به عنوان یک ارزش کل در نفس اجتماع و مجموعه ای از ملت:
" غلام همت آنم که زیرچرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است "
4- توسل به بازی های لفظی در مورد مفهوم ملت:
آسیب چهارم درحوزه ی بحران اعتمادملی، توسل دولت و احزاب به بازی های لفظی درباره ی مفهوم و ماهیت ملت است که در شکل گیری این رویکرد، نقش عوامل زیر را می توان برجسته ساخت:
- استفاده ی ابزاری از مقوله ی ملت به منظور مشروعیت بخشیدن به برنامه های نامشروع.
- عدم درک درست از رابطه ی سامانمند " دولت – ملت " .
- داشتن مفکوره ی " ناسیونالیزم افراطی" در برابرمقوله ی " جهان وطنی" (3)
- به اشتباه گرفتن مقوله ی " ملیت" به جای مفکوره ی " ملت ".
- حس برتری جویی نسبت به دیگر اقوام.
- ارائه دادن تعریف ها و تفسیرهای من درآوردی و غیر عقلانی از مفهوم ملت.
- ندانستن نقطه ی " خیزش و زایش ملت".
- برخورد ایدیولوژیک و ایدیولوژی زده گی محض در برابرمعنای فراگیرملت.
- خوشبینی های ناشی از نافهمی و بدفهمی درباره ی ملت.
چگونه می توان بحران اعتماد ملی را ازمیان برداشت؟:
مضاف بررویکردهای چند گانه ای که به حیث عوامل آسیب شناسانه ی بحران اعتماد ملی در افغانستان مطرح شد مطالعه، تحلیل و نقد دو سویه ( آسیب شناسانه و ارزش شناسانه ) مقوله ی ملت در پیوند با سازو کارهای مسلط در جامعه ی ما، امرضروری پنداشته می شود. " ما تا به درونمایه و سرشت ملت و عناصر مشتکله ی آن پی نبریم و تا ندانیم که این " ملت " درجریان تاریخ چگونه تکمیل و تحول یافته و چگونه دولت از دل آن برخاسته، برآن چیره شده، مرشد، مراد و مرید آن گشته است، هر کوشش ملت خواهی، ملت گرایی، ملت ستایی و ملت مآیی ما بیهوده بوده و ره سپردن ما در صحرای سیاست، کژ راهه رفتن است" (4)
با تأکید بر مسأله ی " ملت شناسی" و مطالعه ی فراگیرو مستمر در این حوزه، می توان به یاری درک درست و تحلیل آسیب شناسانه، درون این مقوله را شکافت و بادید مدرن، عوامل بحران زای آن را بازیافت.
پانوشت:
1- انتونی روشمن متفکر فرامدرنیست برای ریشه یابی عوامل آسیب شناسانه ی تفکر ملت، سه اصل را از لحاظ روش شناسی، مطرح می کند:
الف- تحلیل و مطالعه ی عوامل ازدید آسیب شناسانه در متن بحران.
ب- خاستگاه اجتماعی ملت.
ج- نقطه ی زایش و خیزش بحران.
از کتاب " بحران اجتماعی و آسیب های آن" نوشته ی انتونی روشمن، ترجمه ی الهام آذر، مجله ی نشر نو، سال 1384، تهران شماره ی خرداد، ص 47.
2- رامین جهانبگلو، تاگور وجدان بشر، ترجمه خجسته کیا، نشرنی، تهران 1379، ص ص 4-42.
(rabindranath tagore.<< Nationalism>>.in English writings of Tagore. Sahitya Akademi. Delhi. 1996. p. 458.)
3- جای یاد دهانی است که استالین در زمان خود، یکی از رهبران جهان وطنی ها و از نخستین پیشگامان تیوری ملت و ملیت شمرده می شد: اما با توجه به گسترش بار معنایی این اصطلاح، امروز مقوله ی جهان وطنی بیشتر به معنای جهان واحد به کار میرود که امیدوارم با کار برد تیوری جهان وطنی استالین مغالطه نشود.
4- دکتر داور شیخاوندی، زایش و خیزش ملت، از انتشارات ققنوس، چاپ دوم، 1369، ص 28.
پيامها
5 آگوست 2007, 00:04, توسط مهندس از غزنه
ببینید!
علت معلوم است، چرا از این امر واضح چشم پوشی کنیم. از روی جامعه شناسی و ارتباطات انسانها و فن اداره مشهود و واضح است؛ هرگاه یک سردمدار بی لیاقت، موذی، بی جرئت، زبون، بی خبر و فاقد صفات مردی بود، تمام سیستم به بیراهه میرود.
ببینید، هرگاه ما یک دستگاه فوق العاده قوی پولیس میداشتیم، هرگاه ما یک دستگاه نیرومند استخباراتی و در پهلوی آن قطعات به واقعیت مجهز کوماندو و ضربتی میداشتیم چرا به این زبونی ها مواجه میشدیم؟؟ چرا یک مشت افراد که مادر وطن خود را در بدل یک مشت پول ناچیز به پاکستانی و عرب میفروشند، تسلیم میشدیم؟؟
علت معلوم است که سردمدار ما که آقای کرزی است؛ سست، ضعیف، ترسو، تنبل، بی کفایت، فاقد صفات مردی، زبون، بی ننگ،بی جرئت، خوار و فرومایه است.
سردار محمد داوود یک شخص بود ولی دولت او همانگونه دسپلین داشت. اگرچه من در آن زمان نبودم ولی آن مرد شجیع همان گونه یک سردمدار قوی بود. ببینید، مصطفی کمال اتاترک یک ملت وحشی را به یک ملت رسیده در ردیف ملتهای جهان قرار داد.
ولی برعکس، کرزی زبون با سرازیر شدن ملیاردها دالر مثل سیلاب به مملکت چه دست آورد دارد؟؟ نتنها که دست آورد ندارد بلکه این چانس بزرگ را به بیراهه برد و منحرفش ساخت. ورنه اگر یک زعیم قاطع میداشتیم، فعلا" در راستا موجودیت قاطع جامه جهانی به سطح جاپان و جرمنی میبودیم.
بد بختی ملت ما در این است؛ وقتی خوب مشاهده هم میشود که این زمامدار بی کفایت است ولی باز هم به سالها همان زبونی، بی کفایتی و سستی خود را به ملت میچلاند، بدون اینکه اعتراف کند و کنار برود. من فکر میکنم که ملت ما از ازل بد بخت آفریده شده که در مواقع مختلف تاریخی شاشجاع های مثل کرزی چانس های طلای را از دست میدهند.
از سایت معظم تقاضا دارم تا کلماتم را حذف نکنند، همه بخودم راجع میشود و سایت کابل پرس? کدام دخالتی در آن ندارد.
با ابراز تشکر از سایت بی نظیر کابل پرس که نظرات ما را بصورت بسیار بی نظیر انعکاس میدهند
5 آگوست 2007, 02:45, توسط جاويد
برادر زحمت زياد متقبل شديد!ولي اين مطلب را که به دري مينوشتين به معني آن بهتر پي برده ميشد!
7 آگوست 2007, 20:49, توسط هادی احمدی
احمدی از کابل
سلام فرهاد جان
مقاله شما بسیار تحلیلی و خوب است و من به شما تبریک عرض میکنم که چنین مقالات خوب و قابل استفاده به سایت ارائه میکنید تا دیگران هم از ان بهره مثبت ببرندامیدوارم تمام نویسندگان ما به جای نوشتن مقالاتی که باعث خشم و انزجار میشود و از طرفی تحریک احساسات قومی و غیره رابالا میبرند چنین نوشته هایی که باعث ازدیاد معلومات میشود استفاده کرد.
اگر در این نوشته نقدی نشده است به این خاطر است که خوشبختانه در ان جایی برای نقد پیدا نمیشود و همه ان مستند و علمی است در حالی که متاسفانه ما عادت کرده ایم همیشه نقد خود را بر روی نوشته های غیر علمی و جنجالی متمرکز کنیم و این خود نشانه جنجالی بودن ما حتی در قشر فرهنگی ما را نشان میدهد به این معنا ما فقط یاد داریم بگویم که فلانی در جهاد چی کرد فلان دموکرات چی کرد و کی باید محاکمه شود و کی نشود.
به هر حال موفق باشید
آنلاین : متن عالی