از "الف" تا "یای" مخالفان داکتر سپنتا
نويسنده: فضل هادی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
داکتر رنگین دادفر سپنتا متولد 1333 ولایت هرات، اولین وزیر خارجة افغانستان است که از نمایندگان منتخب پارلمان، رأی تائید گرفت. داکتر سپنتا فرزند شاه علم طاهری از متنفذان هرات است که تحصیلات عالی خود را در کابل، ترکیه و آلمان بپایان رسانیده و در حقوق سند دکترا دارد. او مدتی را بحیث استاد در دانشگاه آخن ایفای وظیفه کرده و بر لسان های دری، پشتو، ترکی، آلمانی و انگلیسی تسلط دارد.
با احراز کرسی وزارت خارجه توسط داکتر سپنتا، عمده ترین تغییر در سیاست خارجی افغانستان، روشن شدن برخی ابهامات در رابطه به سیاست پاکستان در خصوص افغانستان بود و داکتر سپنتا توانست جهان را باین امر معتقد گرداند که خاستگاه اصلی تروریزم در آن سوی سرحد قرار دارد و بایست در جنگ با تروریزم، خشکانیدن چشمه های تمویل آن در نظر گرفته شود. او برای این صراحت خود، بهای اندکی نپرداخت.
مخالفان سپنتا در واقع مخالفان یک فرد نیستند، آنان مخالفان یک اندیشه و روش اند. مخصوصاً آنانی که با رئیس جمهور کرزی اختلاف دارند، بعلت آن که سپنتا در مصاحبه یی خود را عضو تیم رئیس جمهوری خواند، با او مخالفت می ورزند؛ ولی بهتر است ببینیم که مخالفان او در دو مرحلة کاری او بحیث مشاور رئیس جمهور و وزیر خارجه، چه اختلاف نظر هایی با او دارند.
سپنتا بحیث مشاور روابط بین المللی رئیس جمهور:
سپنتا از فعالترین مشاوران رئیس جمهور کرزی بود. همزمان با ارائة نظریات سازنده، او دیدگاههای انتقادی خود را نیز برئیس جمهور ارائه می کرد؛ چیزی که بیشتر کسان بحق یا ناحق از آن هراس داشته و یا هم توانایی تحلیل و انتقاد را ندارند.
بحث عدالت انتقالی در افغانستان، برای داکتر سپنتا درد سر های زیادی آفرید. برخی از سران مجاهدین و حتی کمونیست های بازگشته از خارج که برداشت درستی از عدالت انتقالی نداشتند، احساس کردند که تطبیق عدالت انتقالی، یعنی رساندن دست مردم به یخة آنان!
داکتر سپنتا طراح برنامة عدالت انتقالی نیست، اما بارها به تشریح و توضیح آن پرداخته و شاید هم اصلاحاتی را در آن برنامه وارد ساخته باشد. با آن که عدالت انتقالی، گذشتة جنگی و خشونت آمیز را به آیندة مسالمت آمیز پیوند زده و به حقیقت یابی کمک می کند؛ ولی تعبیر و تفسیر نادرست از آن سبب گردید تا عدالت انتقالی منحیث یک پروسة مجازات مجرمین جنگی شناخته شود. متأسفانه در افغانستان، بیشتر از هر چیز دیگر رسوم و عنعنات سبب می گردد تا جانبین از اعتراف به شکایات و اشتباهات در گذشته، اباء ورزیده و آن را نوعی توهین نسبت به خود تلقی کنند. حال آن که میلیون ها انسان این سرزمین، انتظار تطبیق عدالت انتقالی و دریافت تضمین برای جلوگیری از تکرار جرایم جنگی را می کشند.
بهر حال، طرح عدالت انتقالی، پدیده یی بود که طبیعتاً مخالفت عده یی را در برابر داکتر سپنتا برانگیخت و آنان او را در لست دشمنان خود شامل ساختند. شاید مصاحبه های بعدی او در خصوص حمایت از تطبیق عدالت انتقالی و بهمین گونه حمایت از برقراری روابط کشور های خارجی با افغانستان صرفاً از مجرای رسمی بود که مشکل آفرین تر گردید.
سپنتا بحیث وزیر خارجه:
هنگامی که داکتر سپنتا بعنوان وزیر خارجه بپارلمان معرفی گردید، بسیاری ها باین باور بودند که او رأی لازم را بدست نمی آورد. مؤفقیت داکتر سپنتا برای عده یی بسیار غیر منتظره بود. نزدیکی او با رئیس جمهور سبب گردید تا مخالفانش شایعاتی را پخش کنند که گویا رئیس جمهور او را نه برای وزیر شدن که برای رد شدن بپارلمان معرفی کرده بود. آنان می خواستند باین ترتیب میان او و رئیس جمهور فاصله ایجاد کنند که چنان نشد و ناگزیر مرحلة دوم تخریب داکتر سپنتا آغاز یافت. مرحله یی که در آن در داخل و بیرون پارلمان و حتی در داخل دستگاه حکومت، فعالیت هایی بر ضد او شروع شد.
اخراج اجباری عده یی از افغانان از ایران بنام "مهاجران بدون مدرک" بهانة خوبی را بدست مخالفان داکتر سپنتا داد تا بتوانند چند و چون های پیشین از ناحیة عدالت انتقالی و موارد دیگر را با او تصفیه کنند. آنانی که در نتیجة ریفورم در وزارت خارجه، امتیازاتی را از دست داده بودند، بیشتر از رهبران دست بکار شده و به جو آفرینی پرداختند. مقالاتی بلند بالا ولی کم محتوا نوشته شد و باین و آن سایت انترنت و نشریه ها در داخل و خارج فرستاده شد. بیشترین این مقالات توسط کسانی نوشته شد که از کرسی های مختلف در سفارت های افغانستان، مخصوصاً در لندن و دهلی کنار زده شده بودند.
سه سایت انترنتی که وابستگی شان بکارمندان سابق سفارت های افغانستان کاملاً هویداست، بصورت سیستماتیک پخش مقالات علیه داکتر سپنتا را آغاز کردند.
وابستگان سیاسی آنان در داخل وزارت خارجه نیز بیکار ننشستند. گزارشات نادرست و نامستند در اختیار گردانندگان سایت ها قرار گرفت و نام ریفوم در وزارت خارجه را تصفیة قومی گذاشتند.
توطئه بحدی وسیع و همه جانبه طرح شده بود که هنگام استیضاح در پارلمان، وقتی داکتر سپنتا گفت که حمایت ما از احداث بند سلما، مخالفت ایرانیان را برانگیخته است، دفعتاً یکی از مخالفان او آواز کشید که ما را جاسوس خطاب می کند!
با همه آمادگی ها، در نخستین رأی گیری، داکتر سپنتا با تفاوت یک رأی رد صلاحیت نشد. رئیس پارلمان راهی دیگر سنجید و کار را بجایی کشاند که رأی گیری مجدد برای عین موضوع صورت گیرد. این حرکت سبب شد تا رئیس جمهور قضیه را به ستره محکمه ارسال کند و آن گاه که ستره محکمه حرکت پارلمان را خلاف قانون دانست، اصولاً باید قضیه پایان یافته تلقی می شد؛ ولی سر و صدای مخالفان او بلند شد که رأی پارلمان باید رعایت شود. آنان هرگز دلیل و مدرکی که رأی گیری مجدد را سازگار با قانون نشان دهد، ارائه نداده اند.
مخالفان او هنوز در کمین اند، شایعاتی پردازی می کنند، تهمت، بهتان و افتراء می بندند تا مگر از سویی امتیازات از دست رفته را بدست آورده و وابستگان شان را به سفارش در وزارت جا دهند و از سویی دیگر، خاطر خود را از تشویش عدالت انتقالی و موارد دیگر آزاد سازند. می توان گفت که مخالفان سپنتا در موجودیت او از چند مورد بیم دارند:
1- پذیرفته نشدن سفارش ها برای تقرر
2- از دست دادن امتیازات سیاسی و برقراری آزادانة روابط با خارجی ها
3- رک و صریح بودن او که سبب افشاگری می شود
4- حمایتش از رئیس جمهور
5- تطبیق اصلاحات و ریفورم
پيامها
8 آگوست 2007, 22:06
من با این دوست کاملاً موافق هستم. برادرانیکه منافع نامشروع خود را از دست دادند با تمام قوا تلاش کردند داکتر سپنتا را بدنام نمایند. آنان از هر نوع توطئه و دسیسه ای کار گفتند تا به داکتر سپنتا ضربه بزنند. اما نکته اساسی که از ذهن آنان بدور مانده بود این بود که آنان نمی دانستند که این خود شان هستند که در نهایت قربانی توطئه های خود خواهند شد، نه داکتر سپنتا. با آنهم این برادران با هر وسیله ای از جمله نوشتن مقالات و افترابستن های دروغ سعی کردند موضع ضعیف خود را قوی سازند. اما آنان به اشتباه دوستان خود را به دشمنان خود بدل نمودند و بدین وسیله آخرین فرصت ها را برای حفظ پایگاههای سیاسی خود از دست دادند. ظاهراً با لفاظی های آقای قانونی این درامه در حال تکرار شدن است و این مرد سیاسی معامله گر نمی داند که چه هزینه ای باید برای این کار خود بپردازد.
8 آگوست 2007, 22:22
از نظر من همه مسایل را شما به طور فشرده و همه جانبه تحلیل و تجزیه کردید - شما کاملاً راست می گوئید. کسانیکه با اسپنتا مخالف اند با یک اندیشه و یک فلسفه مخالفند و همنانطوریکه شما ارائه فرمودید از بیم اینکه روزی عدالت انتقالی تطبیق گردد، آنها بیم وهراسانند. به هرحال، اگربخواهیم کشور جور شود، باید اسپنتا ها در افغانستان کار کننند نه کسانیکه دست شان تا شانه به خون ملت آغشته است!
با عرض تشکر!
سهیل شارق
8 آگوست 2007, 23:56, توسط اثارلحق حکیمی
بهترین راه اینست که اقای سپنتا واپس برگرددبه المان ودر پوهنتون اخن تدریس کند چرا که حالا برای کشور به درد سر تبدیل شده است وبسیار مشکل به نظر میرسد که مشکلات موجود بر سر راه موصوف به سادگی حل شده بتواند .ازطرفی دیگر فیصله قاطع در مورد ایشان صورت نگرفت و بودن شان در پست وزارت خارجه درحقیقت جنجال را بین ریس جمهور وپارلمان بوجود اورد واگر فیصله پارلمان کاملا مطابق قانون باشد پس ما بدون وزیر خارجه هستیم چون وی برطرف شده است ونمیتوانداز افغانستان نمایندگی کند .
9 آگوست 2007, 00:24, توسط ببرکی
سلام دوستان
به نظر بنده وزیر امور خارجه فعلی شایسته وزیر بودن در چنین وزارتی است. حال فرق نمی کند از کجا و از کدام قوم و با چه لسانی گپ می زند. شخصیتی سیاسی است که در همین رشته تحصیلات خود را به پایان رسانده است. بیانات خود را صریح و روشن اظهار می دارد. فرهنگ شایسته سالاری را در وزارت امور خارجه آورده است. هر شخص هم خوبی هایی دارد و هم کاستی هایی. به نظر من کاستی های این فرد کمتر از خوبی های وی است. ما نباید وزیر خارجه یا وزارت خارجه را فقط محدود به کارمندان وزارت امور خارجه ببینیم. وزارت خارجه یعنی سیاست خارجی ما. کل هم میهنان مان در آن شریک هستند. حال اشتباههایی هم بوده ممکن است در تقرر افراد اشتباهات صورت گرفته یا کدام با اسناد جعلی به خارج مقرر شده است. این بنا نمی شود که از اوضاع سیاسی داخل کشور ما دیگران با خبر شوند. این مطالبی که در سایت ها در مخالفت با یکی از وزرای ما نشر می شود. به احتمال زیاد فارسی زبانان دیگر که از کشورهای دیگر هستند می بینند و می خوانند (همسایگان ما) فعلا این کشورهای اطراف و همسایه ما بیشتر سر دشمنی دارند تا دوستی. ما باید وزارت خارجه را در سطح کشور خود بزرگ تصور کنیم که تمام وطنداران (تمام اقوام) در آن شریک هستند و مثل خانه خود بدانیم که در آن اختلافات و کشمکش ها کم باشد و به بیرون از کشور ما سرایت نکند. هر وزیری که در وزارت خارجه بیاید همان اشتباهات را خواهد داشت بلکه بیشتر هم خواهد بود. وزیر خارجه قبلی هم خوبیتی از این وزیر نداشت، در زمان وی هم فقط هم ولایتی های خودش به خارج مقرر می شدند. و بدتر از این افراد که هیچ مدرک تحصیلی حتی همان اسناد جعلی را هم نداشتند به خارج مقرر می شدند. حال اگر خود را هم در همان جایگاه فرض کنیم. بهتر از این نخواهد شد بلکه بدتر می شود.
9 آگوست 2007, 09:09
هر قدر از فهم و دانش آقای سپنتا صحبت کنید باز هم جایی را نخواهد گرفت بناً همه میدانند که بعد از جرگه امن آقای سپنتا با سر خم روانه المان میشوند و فکر میکنم که حزب سبز ها هم او را قبول و جذب نخواهند کرد در سفر اخیر سپنتا به امریکا او یک سپنتای قبلی نبود که صحبت از سیاست و افغانستان نماید بلکه صحبت از مقرری های جدید خود و اطرافیان خود که شخص قبلاً خانه سامان در مسکو را مستشار در اوکرائین مقرر مینماید و چندیدن شخص هراتی دیگر که همه در همین روز ها روانه خارج میباشند شاید ایشان از آقای سپنتا به نیکی یاید کنند که همه نادانان را بحیث دیپلومات و نماینده های کشور در خارج تقرر داد. او در امریکای یاد آور شده بود که اگر در یکی از سفارت های اروپائی بحیث سفیر مقرر شود بسیار خودب خواهد شد که او علاقمند مطالعه میباشد و اوقات اضافی یادت بخیر سپنتا
9 آگوست 2007, 11:56
In aghayee kah nawashtah ast Sapanta chand shakhs Hirati bah kharaj farastadah na dorost ast. agar Sapanta chand rafigh shakhsi ash ra bah kharej farastadah in gap ra nah baayed bah paayee Hirati haa nawasht
chand mah pesh daer rooz-naamah khandam kah Sapanta hamaan
Pashtun haayee kah bah zoor bah Herat koochandah shoodah and daer wazarat-kharejah kar haayee mohem dadah ast ! khood Sapanta ham yaki az hamaan Pashtun haayee ham watan aziz am ast ,amaa az in kah taasob najadi wa zabani darad sharm-gin am. Hich Hirati baa shakhsayeti daer in sharayet baa aghayee Sapanta kar nah mi koonad ,magar an kah az ghoom wa khish haayesh bashad - omid kah nawashtah man ra ham chap konand
9 آگوست 2007, 16:08
برادر محترم
از الف تا یای اسپنتا را از ابتدا نادرست تشریح کردی.
داکتر اسپنتا دکترای خود را در حقوق نه بلکه در علوم سیاسی اخذ نموده.
موصوف استاد دانشگاه نه و صرف دستیار احتیاطی تحت یک قرارداد باالمقطعه در آخن بود که بعضا سیمینار میداد. در آلمان این وظیفه محصلین ممتاز است اما داکتر اسپنتا که کار دیگری نداشت و از دولت ماهانه کمک مالی اخذ میکرد. موصوف هیچ تجربه کاری تدریجی ندارد. واه به حال ما و خانه کرزی خراب.
داکتر متذکره به زبان های پشتو و انگلیسی تسلط ندارد. اگر باور نداری که نام یک دختر هندی که اسپنتا را در یکی از سخنرانی های انگلیسی اش کمک میکرد هم بنویسم.
بنده پرابلم با یک شخص که یک روز هم به مکتب نرفته ندارم اما با درغ گویان دارم که اسپنتا به ملت ما دروغ گفته که در متن شما نمایان است...
اگر معلومات بیشتر و یا سند میخواهی در اختیارت گذاشته خواهد شد.
در آخر اسپنتا میگوید که گویا 20000 یورو معاش میگرفت که میرکل هم نمیگیرد. یکی از برادران درست فرموده است که موصوف در حزب سبزها جایی نخواهد داشت چونکه وی از حزب سوسیال دموکراتها در این اواخر دفاع میکرد و چرا نی بخاطریکه آنان در آلمان در قدرت هستند و وی محتاج پشتیبانی دولت آلمان است و چرا نی چون وی که در حزب سبزها موفق نشد.
11 آگوست 2007, 04:55, توسط جمشید تورن
من هم، بدون استفاده کردن از کلمات سرسخت یا سر نرم، مخالف سپنتا هستم. مخالفت من بکلی از سنخ دیگری است.
زمان تشنه گی برای مفید بودن و فعال بودن و موثر بودن بود و امید هم بسته بودم به روشنفکر و دیگر اندیش و از این قماش. تا سفره بیابم برای نوش جان کردن غذای نوین و نا ماًنوس به اندیشی، نو اندیشی، پرخاش داغ درون انسانی و کل بشری. در چنین بهبوحه بود که اسپنتا هبوط کرد و امیدم را در گل نشستن دیدم. در پهلوی او دیگران هم بودند: اخگر، سیحون و .... جرس داشت شکل می گرفت، به مانند چراغ نو افروخته بر مسیر باد. یکی من امیدم همان طور که گفتم چنان گل کرده بود که تا امروز از آن میشرمم، از گل کردن امید واهی. و باد کشنده آن چراغک از کجا دمید؟ از حضور سپنتا در کابینه- آن زمان، زمان شکل گیری بود و استحاله، مشاور تشریف داشتند-. تکان بود برای من یکی. من که یک پا، به اشتبا، تکرار در تکرار، خود را روشنفکر از دیر زمان حساب می کنم. سال ها با برداشت های جلال از قبیلهً احمد، لینن زمینهً استالین، مائو و دیگران از روشنفکر در رنج و درک بودم، خودرا تنها تر از آن میافتم تا دشنام پیدا و پنهان آنها را تحمل کنم، چون تاریخ و آینده را به روشنی می دیدم که "روشنفکر" را چراغی برای سوختن و سوختن را برای دیدن و دیدن را برای فهمیدن، و فهمیدن را برای بودن و بودن را برای بهتر بودن، شناخته بود و مسخره کرده بود، مضحک اش ساخته بود و بسیار هم مسخش کرده بود (مسخ کافکا، آیا همین طور نیست؟). و اینک سپنتا:
دولت به داخل پرانتس (این قسم "دولت")، با تمام حیات و ویژهگی هایش، آیا برای سپنتا نامعلوم بود؟ که رفت تا مانند امروز به این حال بیفتند. مگر به او معلوم نبود؟ - که بود. چرا که ایشان پیرو مکتب فرانکفورت هستند- که روشنفکر متاع قابل خرید است و اولین خریداران او بازهم داخل پرانتس "سیاست" است؟ و این دوگانه، دولت و سیاست، روشنفکر را مورد استفاده به اصطلاح وطنی ما "لته یی"قرار می دهند. میدانید هیچ لته یی در اول لته نبوده، پیراهن بوده، دستمال بوده، کرتی و پتلون بوده، حتی لنگی و سله بوده، اما بعدا ها لته اشتک شده، لته...ض شده، و غیرو. که همش بامسخ شدن آغاز می شوند. و این اولین و آخرین قانون سیاست ودولت با روشنفکر است اما وسایل و سپنتا:
مجرا وجود، مجرا موًثریت یک روشنفکر همیشه دنیایی روشنفکری بوده، گستره که او میتواند بداند و میتواند بداناند. این گستره است که گاه آرام و گاه بر زمینه خشونت بر سنت، گهنه گی، ارتجاع، می تازد و بازهم همین زمینه است که فردا در آن رسم میشود، طرح میشود و پیشنهاد میشود. در غیر آن روشنفکر هویت نمی داشته باشد. دیوانه میگویندش، مست و رند می گویندش، حتی ملا و مولوی میگویندش، توده ها چنین اند. سیاست و دولت میدانند که باید هر قدر میتوان نیروی گریزان، وحشت آفرین،نامعلوم و نامحسوس راکه خودرا از دیر زمان، از زمان پیدایش دولت مدرن، همسنگ "قدرت" میداند،محدود کرد و معدود. نمیگویم مردم، بل روشنگری، که بینش مردم را شکل میدهد و آنها را آمادۀ در "قدرت" شریک شدن می سازد و "خدایی" قدرت مندان را به چالش می کشاند.
وسیله، روشنفکر است، وسیلۀ مردم، برای دانستن وبرای تغییر.این است که دولت و سیاست هرچه زودتر حتی به هر قیمت روشنفکر را مسخ می کند، نابودش میکند و خلع سلاحش میکند. روشنفکر را از زمینه اش ریشه کن میکند با خریدش، با مسخره ساختن اش، آن هم با استفاده از میلیون ها طرفند که سیاست مداران ما بهتر از من و تو میدانند.مسخ اش میکند. اگر نشد دیوانه اش میکنند، ریشخندش میکند، سرسبیل اش میکنند،اما بازهم که نشد ساده به زندانش می اندازند، تبعیدش میکنند و میکشندش.
اگر در دنیای ازما بهتران، هنوز با تمامی ترفند ها یا طرفند ها هنوز روشنفکر موًثر است به خاطر گستره حیات روشنگری است به خاطر زوج روشتفکر و مردم، به خاطر همسنگی مردم (جامعه، جامعۀ مدنی) با دولت و سیاست در قدرت است.
جرس (جنبش راه سوم) در چراغک بودن خودً به دولت و بادار دولت ، سیاست و سیاست مدارهایش اصلاً به اندازه خسی ضرر رسانده نمیتوانست. اما توانسته بود امیدی بردلی بیدار کند. می توانست این چراغک، شاید با بودن سپنتا و دیگران، یک زمان به حریف تبدیل شود و انهم از آن دست که از هزاران سال خواب "قدرت" را آشفته کرده و امروز چیزی بنام "مردم سالاری" و "دموکراسی" هتلرها، لینن ها، استالین ها، پولپوت ها را تلطیف کنند و به شکل جوجه هتلرها و جوجه لینن ها و غیره تبدیل کند. به همه هویداست که ملا عمر دشمن ما به مفهوم ساده کلمه نیست بلکه دشمن سیستم است که "ما" را شکل میدهد و"من" ها را به "ما"یی تبدیل می کند که درست به دل "قدرت" تیر خلاص میزند. دشمنی تمام رنگی (اسلامی، نیمه اسلامی، کافری و نیمه کافری) نیرو های تمامیت خواه، دشمنی بر ضد من نیست بلکه بازهم دشمنی بر ضد همو "ما" است که اگر پدید آمدنش ممکن شود، راست کننده موی در تمامی بدن تمامی نیروهای تمامیت خواه است که در وطن در سیاست و دولت خلاصه شده اند. سیاست و دولت از "جرس" نترسید بلکه در آن جای نرمی پیدا کرد و درک کرد و آنهم درک سرشتی و درونی وغریزوی، درک کرد که "شاید" چیزی در حال نطفه بستن باشد و باید "در نطفه خفه اش کرد" و از نرم ترین جای ممکن استفاده کرد و ترنگلی زد به "جرس". نرمی همانا سپنتا بود. و نتیجه امپولوق همانا پاشان شدن و بود و سرخوردگی.
روشنفکران سنت زده ما که بر شانه برداشته شدن را افتخار می دانند تا امروز نه میتوانند و نه میخواهند که اندکی، وجبی، به مثابه روشن فکر قدمی در راستای گستره سازی روشتگری بردارند. یک زمان از "روشن" دفاع میکنند و زمان دیگر از سپنتا یی وزیر. نزد روشن فکر های ما هنوز هم که هنوز است دولت و سیاست بعد از خدا و شاید بیش از خدا حلال مشکلات و روزنه نجات است. مردم،جامعه مدنی و دیگر عناصر تشکیل دهنده گستره روشنگری را به فراموشی سپرده اند. خرام این دو فاحشه (دولت و سیاست) قوت از سرشان پرانده و خواب پر از کنجاره وصل را میبینند. میدانند که وصلت با این عجوزه های قدرت طلسم سیاه است که مسخ میکند (باز هم مسخ کافکا).
شندیدیم و خواندیم که سپنتا "صاحب" استعفا میدهند. خوب است و لی التجاً دارم تا به اندازه فرید مزدک جرئت نشان داده از خود انتقاد نموده در این ویرانه بمانند و در راستای به وجود آوردن گستره روشنگری با دیگران همکار شده و درس گرفته شده خود را در شکست طلسم سیا سیاست و دولت به کار بیندازد تا باشد دیگران به جامعه و بر نفس شریف روشنگری بپیوندند و پرخاش شریف انسانیت را برای به زیستن، شکل بدهند. چی که روشنفکری به نام نیست به اندیشه است.
11 آگوست 2007, 15:28, توسط عاصم
اقای سپنتا دارای تجربه کافی اداری در افغانستان نبود خودش میدانست که یک روزی به این سرنوشت دچار میشود به همین دلیل از تابعیت آلمانی اش که هنگام گرفتن رای اعتماد از پارلمان وعده نموده بود که در ظرف دو ماه آن را ترک نماید؟ صرف نظر نکرد و با نقص قانون اساسی کشور به وظیفه ادامه میداد چنانچه هنوز هم با عدم احترام به رای نمایندگان منتخب افغانستان به وظیفه اش ادامه میدهد . اما نکته مهمتر این است که این آقا که خود را عضو تیم رئبس جمهور میگوید این قدر نمیداند که شیوه را که تیم رئیس جمهور برای ابقا اش پیش گرفته است شاید برای اخراج وی برای همیش ار صحنه سیاسی کشور باشد < زیرا آقای سپنتا از ملیت دیگری است و ان ها میخواستند که وزارت خارجه را توسط سپنتا تصفیه کنند و بعداً شخص مطبوب خود را در آنجا تعسن کنند که داکتر صاحب با متوجه شدن این مسئله ازین امر امتناء ورزید که این امر باعث نا خرسندی حلقه خاص از اطرافیان رئیس جمهور گردید که در تشویق وکلای برای دادن رای عدم اعتماد در پارلمان نیز نقش بزرگی داشته اند البته خود آقای سپنتا او را خوب میشناسند.