صفحه نخست > دیدگاه > راسیزم دموکراتیک ِ طرح جامعه چند فرهنگی آلمان

راسیزم دموکراتیک ِ طرح جامعه چند فرهنگی آلمان

صدیق الکوزی
دوشنبه 10 جنوری 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

منطق دیدگاه "دگربودگی" با بیگانگان و تفاهم و تحمل آن با منطق و دیدگاه ناسیونالیستی و راسیستی"بیگانه ستیزی" یکی است که تز های آتی آن را تقویت نموده و راسیسزم جامعه دیموکراتیک و دید طرح "جامعه چند فرهنگی" المان را میسازند:

_"دگر بودگی" خوب، چون با ارزش است، بنابراین مفید وسودمند؛

باوجود "دگربودگی" درعین زمان مفید؛

"دگربودگی" وجود دارد، اما این "دگربودگی" در همه بیگانگان یکسان نیست؛

این که بیگانگان "دگربودگی" ازما دارند، نمیتوان کاری کرد؛

بیگانه ها، ترکها و عرب ها هم انسان هستند. ( با قایل شدن اینکه آنها هم انسان هستند، تاکید روی " دگربودن" آنهاست.)

راسیزم دموکراتیک ِ طرح جامعه چند فرهنگی آلمان

دولت المان بعد از جنگ دوم جهانی به منظور تقلیل معیار مزد و رفع کمبودات نیروی کار بشری در این کشور با یکعده از کشورها مثل ایتالیا، ترکیه، یونان و.... قرار داد های اقتصادی به امضا رسانید و بدینوسیله با صدور مجوز اقامت کاری مؤقت "کارگرهای مهمان" را وارد آلمان نمود.

" کارگران مهمان" با کارگر های آلمانی در رقابت برای مزد همصدا بودند که در نهایت به سود روندِ دوران و انباشت سرمایه ملی آلمان انجامید. این کشور که درجنگ ورشکست شده بود با تکیه با نیروی کار ارزان بزودی به یک کشور صادر کنندۀ کالا مبدل گردید که حضور این کشور را در بازار جهانی بیشتر از پیش محسوس می ساخت. پول (مارک) که مطلق به دالر امریکایی وابسته بود، توانست از این وابستگی رهایی یابد و نقش دالر را در بازار جهانی نسبی کند.

ازجمله 4 میلیون خارجی که درسالهای 1973_1955در آلمان وجود داشت 2،6 میلیون آن را همین "کارگر های مهمان" تشکیل میدادند؛ که با کار ارزان چانس مؤفقیت به کالا های المانی را در روند رقابت کالا در بازار جهانی تقویت نمودند.

امروز نیز کشور المان به نیروی کار خارجی ضرورت دارد، اما با تفاوت کیفی و کمی با مقایسه با سال های گذشته. بدین معنا که امروز بیشتر از گذشته به نیروی کار فنی و علمی ضرورت دارد که در خدمت سرمایه قراردهد، چونکه نیروی کار ذخیره ای و غیر فنی به قدر کافی وجود دارد.

امروز تعداد خارجی ها را در آلمان به 8 میلیون تخمین میزنند و در این بین دولت آلمان میخواهد با سیاست وقوانین ادغام یا انتیگراسیون خویش شعار های احزاب و جوانب مختلف را چون " خارجی ها خارج شوند، خارجی ها_ترک ها جای کار را میگیرند، پناهگزینان اقتصادی، دشمنی با خارجی ها ، ناسیونالیزم و راسیزم" را که از بالا به پایین و یا بر عکس ان به اشکال گوناگون دامن زده میشد؛ نسبی سازد.

سیاست و قانون خارجی ها در المان

وقتی شهروند یک کشور در مقابل شهروند دیگری در جنگی که از طرف دولت های شان بمیان آمده شرکت مینماید، هیچکس صحبت از دشمنی با خارجی ها نمیکند، چون تصویر دشمن منحیث یک دیدگاه دولتی از پیش ساخته شده است که تابعیین هردوکشور از آن استقبال نموده و جنگ را منحیث وظیفه ملی شان می پذیرند. به همین طریق درگیری شهروند با شهروند دیگر از دیدگاه شخصی نیز از دیدگاه دولتی و قانون دولت برای خارجیها و تفاوت زدایی دولت درمقابل خارجی ها سرچشمه میگیرد.

سوءظن و نارضایتی که دولت آلمان از خارجی های مقیم این کشور دارد، همه به اساس تابع بودن آنها به کشور بیگانه است، نه به دلیل عملکرد آنها در این جامعه. چونکه آنها منحیث تابع دولت دیگری و وفادار به کشور دیگری ممکن است در اوقات به خصوص حاضر به قربانی برای کشور خویش و به حاکمین خویش باشند.

فردی که بر روی دیوار یک شعار راسیستی " خارجی ها ، ترکها خارج شوند" می نویسد، نمی توان آنرا به
عنوان یک نظر فردی دانست. یک چنین شعاری در ماهیت اش سیاسی و اجتماعی است. دولت دمو کراتیک آلمان- و در واقع همه دولت های ملی- با تقسیم و تفکیک افراد به شهروند و "خارجی" زمینه را برای "بیگانه ستیزی" مهیا می کند. به این معنا "بیگانه ستیزی" و فاصله گذاری میان از "خود" و آن دیگر" در قوانین، خاصه قانون خارجی ها درونی شده است. همچنان باید گفت که دولت آلمان که تجسم انحصار قدرت فزیکی در این کشور است، تنها در مواقع خاص اِعمال قدرت فزیکی را به "راست ها"(نازی ها) واگذار شده است. مثلا به آتش کشیدن محل اقامت خارجی ها در اوایل دهه ی نود که به زودی جلو آنرا گرفت تا چهره ی آلمان در سیاست خارجی ودر خارج از مرزها خدشه نبیند.

دولت قانون آلمان با دیدگاه نازی ها (تبعیض نژادی) و طرح احاطه سرمایه آلمان تنها در خدمت جامعه آلمان از جانب فاشیست ها، موافق نیست و نمیخواهد که سرمایه آلمان و جهان خودش را در داخل مرز وملت خویش منحصر نماید، اما با آنهم در مقابل دید راسیستی و خارجی ستیزی نازی ها مبارزه نمی کند و به شکل دیموکراتیک با حفظ منافع خویش آنرا به شکل دیگری دامن میزند.

راسیزم و ناسیونالیزم کهنه:

دید خارجی و بیگانه ستیزی احزاب فاشیستی دقیقاءً از دید هیتلر در مقابل غیر از آریایی منشاء میگرفت: بیگانه ستیزی آنها فقط جنبه نژادی به معنی حفظ نژاد آریایی منحیث نژاد "والا" که خصوصیات روحی آنها را به حد اعلی میدید که در آن "من" آماده قربانی دادن به "ما" یعنی"نژاد آریایی" بود. ایدیولوژی فاشیزم یهود ها را به مثابه "نژاد پست" ، "میکروب و طفیلی " ارزیابی نموده که از وجود ملت و خلق "طفیلی وار" تغذیه می نمایند و به همین دلیل باید- از نظر فاشیست ها- این "طفیلی ها و میکروب ها" از "وجود ملت" پاک میشدند. این پاکسازی به قتل بیشتر از شش میلیون یهودی در کوره های آدم سوزی و اردوگاه های کار اجباری انجامید. نیو فاشیست ها و نا سیونالیزم جدید در آلمان دموکراتیک به خارجی ها همچنان به عنوان "پدیده های مزاحم و طفیلی" می نگرند که باعث بیکاری و اضمحلال فرهنگی در جامعه می شوند. با همه محدودیت های قانونی از سوی دولت این گروه ها و احزاب فاشیستی بر پایه برداشت کثرت گر ایی دموکراتیک به فعالیت سیاسی ادامه می دهند.

راسیزم دموکراتیک:

سال 2000 میلادی دولت آلمان تغییراتی را در سیاست خویش در قبال خارجی های مقیم کشور اش بوجود آورد و از طریق سیاست " کمک به بازگشت" شعار خارجی ها خارج شوند را نسبی ساخت. این سیاست را اولین بار وزیر داخله ایالت جنوب آلمان_ بایرن (آقای بیک ایشتاین) بصورت قاطع و بدون دیپلوماسی اعلان کرد:(باید کمتر خارجی هابه آلمان بیایند، آنهایی بیایند که به ما منفعت میرسانند، نه آنانیکه از ما استفاده سوء مینمایند. _Süddeutsche Zeitung 7.7.2000) وی با این طرح بخصوص بین "خارجی های مفید و نامفید"، " پناهگزینان ظاهراءً سیاسی " ،" فراریان اقتصادی" ،" پرازیت های اجتماعی و ... "فرق میگذارد و خواستار ختم این صحبت و نظر میشود که گویا آلمان به فراریان، پناهگزینان ویا مهاجرین کمک مینماید. این نظر که قبلا هم بشکل ناگفته بین دیموکرات ها وجود داشت، به اینصورت برملا شد. علاوه برآن سیاست " کمک به بازگشت" توانست که مبارزۀ دیموکرات ها را در مقابل حزب فاشیستی _ حزب ملی آلمان (ان دی پی) غالب نماید و حزب متذکره را با شعارش "خارجی ها خارج شوند" به عقب بزند.

حال دیگر برای دولت دموکراتیک نژاد، منشاء و اصل، مذهب و غیره اصلاءً تازمانی منحیث "دگربودگی" مطرح نیست که روی عملکرد و فعالیت ورقابت شان نقشی نا مؤثر نداشته باشد.

تحلیل، تحقیق و تشخیص دلائل دشمنی با خارجی ها در این جامعه بصورت وسیع در گذشته و یا حال در بخش هایی از علوم اجتماعی آنها صورت گرفته و تئوری های گوناگون که در این زمینه ارائه شده دال بر موجودیت این پدیده است.

تزیاکالوس در کتاب اش" دشمنی باخارجی "_Tsiakalos: Ausländerfeindlichkeit, München 1982 تئوری مقصر بودن افراد در جامعه را قسمی ارزیابی میکند که گویا دولت با یکسری از مشکلات درداخل روبرو است که نمیتواند به حل آنها بپردازد، باید نا کار آیی اش را از طریق طرح مقصر بودن دیگران، توجیه کند و آنها را مسئول نابسامانی ها بسازد.

آقای نویمن تئوری" ترس از بیگانه ها"_ Neumann : Erziehung ausländischer Kinder, Düsseldorf 1980را طرح نموده و " طبیعت" انسان ها و جامعه را منحیث حامل دشمنی با بیگانه ها می بیند و عقیده دارد که این دیدگاه باید از زمان خلقت انسان در طبیعت شان منحیث پدیده ذاتی وجود داشته باشد.

دیده میشود که همۀ این منتقدان در توضیح دشمنی با بیگانه ها دید "پیش داوری" مردم را عامل اصلی این دشمنی می بینند ._(Ostermann: Vorurteile und Vorbilder, München 1982 ) اما نمیخواهند ویا نمیتوانند خود پیش داوری را که درچه حد درست یا نادرست است، توضیح دهند. بلکه میخواهند در مقابل آن دید " دگربودگی_Andersartig" را به جامعه تفهیم کنند و با این دید ، دید پیش داوری را دفع کنند. باید دید که این اقایون "دگربودگی" را دلیل برای تبعیض ندانسته بلکه با گفتمان "خارجی ها دگر ازما هستند و این دگربودگی را باید تحمل کرد _Vorurteile und Vorbilder S. 175"؛ راسیزم و ناسیونالیزم شانرا بشکل بدیل درمقابل ناسیونالیزم وراسیزم کهنه طرح مینمایند.

باید قبول داشت که "پیش داوری" نتیجه سوءتفاهم و یا کمبود شناخت نیست، چونکه هیچگاه ظاهر فرد و عادات اخلاقی و فرهنگی اش نمی تواند دلیل برای بروز نفرت شود. تفاهم به شکل تحمل کردن منحیث یک دیدگاه تقوایی و اخلاقی ارزیابی و تبلیغ می شود که خواستار تفاهم با " دگربودگی" است. بیگانه ستیزی و " تحمل دیگران" و تفاهم به معنی اصل مفهوم دو دیدگاهی اند که یک مضمون دارند.

بازهم اوسترمن: (باید قبول کرد که خواست ادامه زندگی مشترک وظیفه همه است، بناءً نباید انسانها را به اساس "دگربودن" شان بدنام کنند، بلکه همه باید "دگربودگی" را قبول نموده و آنرا تحمل کنند._ Vorurteile und Vorbilder S.83 )

اوسترمن و دیگران با ارائه این دلایل از دید " دگربودگی" تفاهم وتحمل "دگربودگی" و دعوت به خواست زندگی مشترک، میخواهند متن و مضمون بیگانه ستیزی را ناچیز جلوه دهند. اما واضح است که این زندگی مشترک میتواند از طریق همین تئوری " دگربودگی" از هم بپاشد!

درنتیجه میبینیم که منطق دیدگاه "دگربودگی" با بیگانگان و تفاهم و تحمل آن با منطق و دیدگاه ناسیونالیستی و راسیستی"بیگانه ستیزی" یکی است که تز های آتی آن را تقویت نموده و راسیسزم جامعه دیموکراتیک و دید طرح "جامعه چند فرهنگی" المان را میسازند:
_"دیگر بودگی" خوب، چون با ارزش است، بنابراین مفید وسودمند؛
باوجود "دگربودگی" درعین زمان مفید؛
"دگربودگی" وجود دارد، اما این "دگربودگی" در همه بیگانگان یکسان نیست؛
این که بیگانگان "دگربودگی" ازما دارند، نمیتوان کاری کرد؛
بیگانه ها، ترکها و عرب ها هم انسان هستند. ( با قایل شدن اینکه آنها هم انسان هستند، تاکید روی " دگربودن" آنهاست.)

دیدگاه طرح جامعه چند فرهنگی آلمان و شکست آن

دیدگاه جامعه چند فرهنگی در اروپا و بخصوص در آلمان با تز های متذکره در متن بالا از جانب احزاب مختلف سراقتدار و اپوزیسیون الی حادثه سپتمبر 2001 در امریکا و قتل فن گوما فیلمساز هالندی در سال 2004، به اوج خود رسیده بود.

فیلم هالندی که با استفاده از تجارب و شناخت خانم ارزی علی از اسلام و از اخلاق اسلامی ساخته شده بود، با اعترافات و انتقادات وی در رابطه با موقعییت زنان در دین اسلام نظراتی را از قبیل ( زن های مسلمان مثل که در قفس باشند، زندگی دارند و....این مسئاله غیر قابل باور و قبول است که جامعه اروپا این روش و دید را بپذیرد)، انعکاس میداد. تعصب اسلامی در مقابل زنان هم یک واقعیت است که نمی شود آنرا نادیده گرفت و توجیه نمود؛ ولی خانم ارزی علی در یک مقطع زمانی که گرایش و نظم جهانی در درگیری با "تروریزم اسلامی" بود و دولت های غربی در جوامع و سیاست داخلی شان مشغول پیاده نمودن سیاست "ادغام یا انتیگراسیون" بودند، موضوع موقعیت زن در اسلام را وسیله ای برای خودش و حزب راسیستی اش قرار داد و گویا به دفاع از زنان مسلمان برخاست تا برتری جامعه مدنی غربی را با مقایسه با "کلتور عقب ماندۀ اسلام" نشان دهد. خانم ارزی علی در این فیلم فقط موقعیت زنان اروپایی و زنان مسلمان را مقایسه نموده؛ بدون این که نقدی هم در رابطه با موقعیت زن در اروپا یا هالند داشته باشد.

قتل فن گوما انگیزه شد که سیاست " ادغام" بیشتر تقویت داده شود و شکست دید طرح " جامعه چند فرهنگی" در آلمان از جانب خانم مرکل که در آنزمان (2004) رئیس حزب مسیحی دیموکرات و رئیس اپوزیسیون بود، اعلان گردید. در عین زمان آقای شرودر صدراعظم سوسیال دیموکرات ها طرح "مبارزۀ فرهنگها و فرهنگ رهنما" را اعلان نمود. هنرمندان و یا متفکرین شان بجای به نقد کشیدن "فرهنگ رهنما" و هویت ملی دیکته شده از جانب طبقه حاکم ، به دفاع از آن برخاستند. "فرهنگ رهنما" که سیاستمداران جامعه آلمان مطرح میکنند، چیز دیگری جز از ارزشها و نورم حاکم از" فرهنگ آلمانی" نیست، که باید از جانب همه پذیرفته شود.

سیاستمداران جامعه آلمانی در این مقطع زمانی به این نظر میرسند که تمرکز خارجی ها در یک محل یا ناحیه ای از شهر میتواند آنها را از مسیر ادغام در جامعه آلمانی فاصله دهد. کنگره حزب سوسیال دموکرات مسیحی اعلان میکند: (اتفاقات و رشد جامعۀ هالند روشن میسازد که چگونه زندگی و جامعه ای موازی که در بسیار شهر ها به چشم میخورد، هماهنگی و ادغام خارجی ها را مشکل ساخته است. در المان نیز این گونه تمرکز و تراکم مهاجرین مسلمان دریک محل از شهرها وجود دارد._ 19.11.2004 کنگره حزب دیموکرات مسیح )

در این مسیر خارجی ها از سوی دولت و جامعه آلمان به مثابه یک "مشکل" وانمود میشوند که دولت باید به حل آن بپردازد. مطبوعات همیش از همچو مشکلات از قبیل برخورد نا متناسب و نا مؤفق بودن سیستم تدریسی و تربیتی در مکاتیب و نقش شاگردان خارجی روی آن ، قتل ها در فامیل های خارجی ها، ازدواجهای اجباری، ضعیف شدن زبان آلمانی در بین خارجی ها بخصوص نسل دوم و سوم مهاجرین و کارگران مهمان، رشد بیکاری در بین مهاجرین و... سخن میگویند. در این راستا خانم مرکل و دیگر دیموکرات ها "کمبود و نقص خارجی ها را در تمرکز شان در نواحی بخصوص خارجی نشین شناخته اند" و آنرا یک چالش در برابر ادغام خارجی ها در جامعه آلمانی میدانند. در حالیکه تمرکز خارجی ها در نواحی بخصوص بخاطر ارزان بودن آن نواحی است ، نه بمنظور تشکیل جامعه موازی در آلمان.

برمیگردیم به دیدگاه "دگربودگی خارجی ها با فرهنگ آلمانی" و تحمل آن که شالوده طرح "جامعه چند فرهنگی" را میساخت. طرح جامعه چند فرهنگی از برابری فرهنگی و احترام به فرهنگ ها سخن میراند. این نه تنها صرفنظر کردن از محتوای فرهنگ ها است، بلکه در برسمیت شناسی متقابل فرهنگ ها نگاه تاییدی به فرهنگ حاکم نهفته است که به نسبت گرایی فرهنگی و ناسیونالیزم می انجامد. از این رو طرح جامعه چند فرهنگی هیچگونه تناقضی با ناسیونالیزم و بیگانه ستیزی ندارد. این دیدگاه که سیاست راسیستی دموکراتیک بعضی از احزاب المان و بخصوص حزب سبز ها را میساخت از طریق پیاده شدن سیاست ادغام در المان به پایان میرسد و در سال 2010 خانم مارکل یک بار دیگر لغو این طرح را اعلان میکند. پیاده نمودن سیاست ادغام یعنی حل خارجیها در جامعه آلمان ، کسب وفاداری آنها به دولت و سیستم و تمایز خارجی های "سودمند و مضر" در جامعه آلمان میباشد. (توضیح سیاست "ادغام" درالمان و اروپا مستلزم بحث جداگانه ایست که از طرح آن دراینجا صرف نظر شده است.)

حزب سبز های المان در گذشته و حتی امروز با دید جامعه چند فرهنگی راسیستی شان در سیاست شرکت داشته و با چرخش و همآهنگی شان با سیاست به خاطر رسیدن به قدرت سیاسی نه تنها از طرح جامعه چند فرهنگی فاصله نگرفته اند، بلکه سیاست ادغام را نیز که خود یک سیاست راسیستی بیش نیست برایشان وسیله ساخته اند. چنانچه سازمان جاسوسی آلمان در گزارش رسمی سال 2003 خویش از فعال بودن و تبلیفات اسلامیست ها در مساجد که درکل " حریم خصوصی انسان ها شمرده میشوند" ، ابراز نگرانی میکند و خانم "ماریا لویزی بیک" از کدر رهبری این حزب توصیه میکند که: ( سازمان جاسوسی المان و پولیس المان زمینه کار را در ساحه چند فرهنگی مساعد سازند، تا دید و بازدید و فعالیت های غیر قانونی را در ساحات شخصی زودتر بشناسند، و از فعالیت " اسلامیستها" جلوگیری نمایند._Islamismus bekämpfen_ Islam einbürgern; 20 Vorschläge von Marielusie Beck )
خانم "ماریا لویزی بیک" با اشاره به دید جامعه چند فرهنگی پیشنهاد میکند که برعلاوه کسب استفاده از جامعه چند فرهنگی برای سرمایه و دولت ، میتوان برای مبارزه با تروریستها نیزاز آن استفاده کرد.

نکته جالب اینجاست که حزب سبز ها درحالیکه هنوز هم از یکطرف از تز جامعه چند فرهنگی صحبت میکند، از طرف دیگر در بسا موارد با سیاست حزبی که مخالف این تز است ، توافق نظر دارد. چون وقتی خانم کریستینا شورودر، وزیر خانوادۀ آلمان "از تبعیض بیگانه ها در مقابل المانی ها در کشور المان" شکایت و صحبت میکند؛ رهبر حزب سبزها آقای اوزدیمیر از بیگانه ها" خواهان پرهیز از دید و برخورد تبعیضی شان در مقابل آلمان ها میشود _Spiegel Online". دیده میشود که ازدید رهبر سبز ها و خانم کرستینا شورودر از حزب سوسیال دموکرات مسیحی ، دشمنی و تبعیض با بیگانه هادرآلمان وجود نداشته ، بلکه این بیگانه ها هستند که دید تبعیضی و دشمنانه در مقبل المانی ها دارند. آیا این تهوع اور نیست؟


1. مقاله هذا در ماه دسمبر 2010 جهت نشر به سایت آسمایی فرستاده شده بود که به خاطر وابستگی هایشان با تبلیغ کنندگان دیموکراسی از نشر این مقاله و از ارایه دلیل خودداری نمودند. جلالتمابان با این نوع برخوردهایشان واضح میسازند که داد و بیداد شان در دفاع از آزادی بیان چقدر بی اساس است . چونکه با تربیۀ ای که از خلق و پرچم گرفته اند، دفاع و نقض آزادی بیان هنوز برایشان روشن نگردیده است.

2. بتاریخ 25.10.2010 مقاله ای زیرنام "المان نیازمند جامعه چند فرهنگی" نوشته آقای خالد خسرو درسایت آسمایی به نشر رسید. در این مقاله کوشش نموده اند تا سیاست دولت المان با خارجی ها را نقد نموده و غوغای خرب سبز ها را در رابطه با شکست جامعه چند فرهنگی دوباره انعکاس دهند. ثانیاءً مثل اکثریت افراد چپی نظر به برداشت نادرست شان از ناسیونالیزم _راسیزم و فاشیزم فوراءً به این نتیجه میرسند که برخورد دولت المان با بیگانگان ریشه نژادی دارد و این سیاست ها را با مقایسه با فاشیزم آلمان ارزیابی میکنند. بدون اینکه راسیزم و سیاست راسیستی دموکراسی دموکراتیک آلمان را بتوانند به نقد بکشند.

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • شاید اکثر با من هم عقیده باشند که المان کشور مزدور و جوالی کار ها میباشد . و تحلیلی الکول زی صاحب با معیار های زنده گی در جرمنی اصلاء توافق ندارد . دماغ دست دوم ایشان از المان ها تعریف به عمل اورده است ورنه جرمنی ها اقایان این دنیا به شمار نمیایند . از نظر من امروز المان با کشور جهان سوم فرقی ندارد و این رنجی است که باشنده گان جرمنی در اخر سال 2010 با ان متوجه شده اند . تعداد 90 میلیون جرمن که در صد 85 ان مربوط کشور های عقب مانده است جرمنی را به تاریخ سالهای فیوال ها بر گشتانده است , و به زودی اینده جرمنی با اینده بنگله دیش فرقی نخواهد داشت . مسایل زیادی است بر مینای حقوق انسانی و برابری انسان ها در جامعه بین المللی که نباید بر کشور های اروپا بر ای کمک به مردمان جهان سوم تطبیق گردد . ما با این مطابقت نه تنها تمدن را از دست خواهیم داد بلکه در اهسته شدن پیشرفت دانش و اقتصادیات سنگ اندازی نموده ایم .

    • قابل توجه آقا یا خانم southia!

      جواب آقای الکوزی و انتقادش را از سیستم دموکراتیک و" طرح جامعه چند فرهنگی المان" بعدا با یک مقاله ارایه میکنم. لیکن در اینجا با اطمینان خاطر گفته میتوانم که برداشت شما ونظر شما از مقاله بالا به این میماند: "مه قربانت شوم رفتی که رفتی _ درخت های سر کوه ره کی شانده".

      خواهر یا برادر کوچک یا بزرگم !
      ابراز نظر در مورد یک موضوع به اساس وضیعت شخصی و شنیدن گپ های" بگو بشنوم چی شنیده ای؟" هرگز جا نمی افتد. معلومات آتی باهمه "حقایق تلخ آن" قابل تذکر اند:

      احصاییه 2010 اتحادیه اروپا نشان میدهد که تعداد خارجی ها در المان 8.8 فیصد است که اکثریت را اتباع کشور های اروپایی به خصوص اروپای شرقی (بلوک شرق)، ترکیه و یونان تشکیل میدهند. به همین صورت قرار آمار سازمان ملل متحد و دیگر ارگان های معتبر در سال 2008 عاید ناخالص بنگله دیش بطور سرانه(چهار صد و نود وچهار 494 دالر) و عاید ناخالص جرمنی بطور سرانه(چهل و چهارهزار و سه صد و شصت و سه 44،363 هزار دالر)است. بناءً ماخذ شما برای نشان دادن فیصدی ساکنین المان ( 85 فیصد خارجی و انهم مربوط کشور های عقب مانده) و نزدیکی (آینده بنگله دیش با اینده آلمان) بسیار خیالی است.
      آزرده هم نشوید.
      والسلام
      نوید از فرانکفورت

    • من بسیار خوش که شما از موجودیت خود در دفاع بالخره ایستاده شده اید . 8.8 درصد سال 1979 فقط از مردم ترکیه جرمنی پناهند قانونی و غیر قانونی داشت که میگفتن که هر سنگی را که بلند کنید زیرش یک باشنده ترکی خوابیده است . این همه افغانهای که بعد از 1979 داخل جرمنی شده اند و ایرانی ها و فلسطینی ها و پاکستانی ها و هندی ها و و و و که به نام افغانها داخل جرمنی شده اند و اخوند های ایرانی و ملا های پاکستانی و باشنده گان بنگالی و و و و که دین خود را برای قبولی پناهنده گی در جرمنی تغیر داده عیسی شده و یا رهبران اسلام را فحش داده داخل جرمنی شده اند انها را و این ها را شما چند در صد حساب میکنید ؟ . بلوک شرق مانند مولدووا و لتویا و لیتوانی و چک و و و که اصلاء جرمنی را مال خودشان میدانند و از موجودیت پناهنده های افغانی و پاکی و هندی و عربی نالان هستند . الخلاصه که شما اگر دقیق تر به امار و نتایج تحقیقات وزارت های داخله المان توجه کنید و از کدام جرمنء که قبلاء در شهر میزیسته و حالا فرار نموده به کدام قشلاق رفته است جریان را بپرسید . شما را روشن میسازند . عرضم به حضور شما که من اصلاء نوشته ان جنابی که را جع به راشیزم دموکراتیک چیزهای نوشته بود نخواندم . چرا که من جرمنی را از زمان های قدیم میشناسم . یکی از کمپنی های کارگو جرمنی با خانواده ما شریک بود به نام شنکر و ما همیشه سال یک یا دوبار به شهر های مختلف جرمنی رفت و امد داشتیم . . بای .

  • به تاریخ 7 ثور 1357 روز پنج شنبه در اثر کودتای خونینی که در آن 29 تن از اعضای خانواده داوود خان به قتل رسید حزب دیموکراتیک خلق افغانستان مرکب از جناهء خلق و پرچم که یک سال قبل ائتلاف نموده بودند، به همکاری و طرح روسیه به حکومت نیم قرنهء محمد زایی ها در افغانستان خاتمه داد. رهبر این کودتاچیان نور محمد ترکی بود. هنوز یک ماه از کودتاه نگذشته بود که اختلاف در حزب حاکم ایجاد شدو تره کی و حفیظ الله امین دست به تصفیه کاری زدند و پرچمی ها را از قدرت راندند. تره کی در اولین اقدامش سلطانعلی کشتمند را که فردی از ملیت هزاره و عضو هیأت حاکمهء حزب کمونیست بود، باز داشت نمود. وی نخست محکوم به اعدام و بعد با پادرمیانی مسکو به حبس ابد محکوم شد. تره کی؛ نور احمد نور وزیر داخله و ببرک کارمل معاون صدراعظم را به ترتیب به حیث سفیر به واشنگتن و چکوسلواکیا منصوب کرد. (دولت آبادی، 1387)

    سیاست های رادیکالی، قتل عام، غارت و تجاوز به ناموس ملت توسط تره کی و حفیظ الله امین بیشتر اقلیت های قومی را بیزار کرد و نواحی کوچکتر کشور را به صورت مراکز انقلابی درآورد. وقتی مقامات رسمی محلی حزب خلق، عمدتاً پشتونها، ناگهان دست به مقدمات اصلاحات زدند، این فعالیت های حزبی خلق باعکس العمل های مردم مواجه شد و به عنوان موج جدیدی از مداخلهء پشتون ها تلقی شد نه رهایی توده ها از رنج حاکم در زندگی آنها. در خزان 1978 بود که نیرو های هزاره و افغان (پشتون) در دره بامیان باهم درگیر شدند. (پولادی، 1381 و دولت آبادی، 1387)

    هزاره ها از جمله اولین گروه هایی بودند که برضد رژیم چپگرای کابل قیام کردند. در حالیکه توجه جهانیان روی فعالیت گروه های مجاهدین در مرزهای غربی افغانسان متمرکز شده بود، هزاره ها در نواحی مرکزی کشور سرگرم جنگ با عمال اجنبی بودند. در آخرین روز های سال 1979 رهبران مذهبی، تحصیل کرده ها و روسای مناطق و اقوام هزاره ها، حکومت شورای انقلاب اتفاق اسلامی (شورا) تاسیس نمودند، و سید علی بهشتی (پدر سید محمد جمال فکوری بهشتی عضو مجلس نمایندگان از ولایت بامیان. نجوا) را به عنوان رئیس جمهور خود انتخاب کردند. همه مقامات دولتی افغان (پشتون) یا کشته ویا از منطقه اخراج شدند و جای آنها را کارمندان منتخب مردم گرفتند. این حکومت رسمی بود (با ساعات کاری معمول و یک روز تعطیلی در هفته)، دارای ارتش، تسهیلات تحصیلی و طبی، بخش های قضایی، شبکه تیلفونی که با مراکز شهر های بزرگتر در ارتباط بود و نمایندگانی در کشور های چون ایران و پاکستان. (پولادی، 1381)
    http://ferdausnajwa.blogfa.com...
    http://www.youtube.com/watch?v...
    http://www.youtube.com/watch?v...

    • بوسيله ى باآمد تغییرنام اوغانستان به خراسان ...... این شخص نصیر کامجو و یال داکتر نت است که در اختناق فکری بسر میبرد و در روز روشن خواب تقسیم افغانستان را بسر پرورانیده در عشق جوووون جووون گفتن و قوووووربون رفتن برای اخوند های ایرانی دلش غش نموده است . یک حزبء درست نموده به نام حزب دموکراتیک خلق خراسان و همه اصول دینی ح د خ ا را در ان نقل زده است . چند صباحی در فاکولته کابل در زمان داکتر نجیب به نظرم استاد سفسطه بود و از همان جا عاشق نبوغ خودش گردیده است . صدای زنانه دارد و عاشق فرشته حضرتی است اگر گوربز کوشش کند میتواند ریس ریاست اوقاف نصیر کامجو مقرر گردد .

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس