همه جا دکان رنگ است ...
"فانی به پای هیچ کسی خم نشد سرت/ آخر من از غرور تو برباد می شوم"
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
بیشتر فرهیخته گان باورمند اند که دانشمندان، نویسنده گان، و سخنوران هیچگاهی مرگ ندارند و همیش با آثار شان زنده اند که یکی هم "رازق فانی" غزلسرای معاصر کشور است.
"محمد رازق فانی" فرزند" محمد صدیق" در زمستان سال 1322 خورشیدی در گذر "بارانۀ" کابل چشم به جهان کشود. بعد از تکمیل دورۀ ابتداییه و ثانوی در کابل، تحصیلات عالی را تا سطح ماستری در رشتۀ اقتصاد در "بلغاریا" تمام نمود. فانی از سال 1340 خورشیدی به سرایش شعر آغاز نمود واز آن زمان، سروده هایش در صفحه های مجلات و جراید کابل اقبال چاپ یافته اند.
نخستین گزینه ی شعر فانی زیر نام »ارمغان جوانی« در سال 1344 خورشیدی از سوی وزارت اطلاعات و فرهنگ وقت چاپ و حایز جایزۀ ادبی نیز گردیده است.
» بارانه «دومین اثر مستقل فانی در قالب داستان میانه، در سال 1363 خورشیدی اقبال چاپ یافت و دومین گزیدۀ شعر فانی زیر نام »پیامبر باران « در سال 1365 خورشیدی از سوی انجمن نویسنده گان افغانستان منتشر شد.
رازق فانی سوای سرایش شعر و داستان، طنز نیز می نوشت، چنانچه تعدادی از طنز های وی در بهار سال 1367 خورشیدی زیر نام »آمر باصلاحیت «به شکل کتاب مستقل از سوی انجمن نویسنده گان افغانستان چاپ گردیده است.
فانی در شعر همه جا دکان رنگ است چه خوب سراییده:
"همه جا دکان رنگ است، همه رنگ می فروشد / به کرشمه نگاهش، دل ساده لوح ما را
دل من به شیشه سوزد همه سنگ می فروشد / چه به ناز می رباید، چه قشنگ می فروشد
شرری بگیر و آتش، به جهان بزن تو ای آه / به دکان بخت مردم، که نشسته است یارب!
ز شراره یی که هر شب، دل تنگ می فروشد , گل خنده می ستاند، غم جنگ می فروشد
دل کس به کس نسوزد، به محیط ما به حدی / مدتیست کس ندیده، گهری به قلزم ما
که غزال چوچه اش را، به پلنگ می فروشد / که صدف هر آنچه دارد، به نهنگ می فروشد
ز تنور طبع "فانی"، تو مجو سرود آرام/
مطلب گل از دکانی، که تفنگ می فروشد
استاد"جاوید فرهاد" شاعر، منتقد و پژوهشگر در مورد غزل های فانی می گوید:
" رازق فانی"، افزون بر تجربه هایش در قالب های چندگانه ی شعر مانند: مثنوی ، دوبیتی ، رباعی و نیمایی ، از چهره های ماندگار در حوزه ی غزل سرایی است. احاطۀ کامل فانی بر غزل و توجه وی بر ویژه گی های زبانی در غزل، امریست ملموس .
برای نشان دادن این احاطه و مسأله توجه وی بربرخی ویژه گی زبانی، بحث در باره ی غزل های فانی را در دو رویکرد مطرح می کنم: نخست رویکرد های زبانی و سپس ایجاد رابطه با مخاطب.
استاد فرهاد در مورد رویکرد های زبانی و جاری بودن "طبعیت گفتار" بر زبان شعر فانی می گوید:
"فانی به دلیل داشتن تجربۀ ژرف و احاطه بر زبان، در بسیاری از غزل هایش به این رویکرد گفتاری نزدیک شده است :
" تراشبی به گمانم که خواب دیده خدا
و از خیال تو عطری به گل دمیده خدا
ز طرح ناز تو چون گشته خامه اش فارغ
کتاب بسته و دست از قلم کشیده خدا " ( خیال تو)
و آن گاه که از زبان پرنده و قصۀ کوچ سخن می گوید، این ساده گی ژرف با سرشت گفتاری در زبان نوشتار نیز ارائه می شود :
" با بال زخم خورده چو کردیم قصد کوچ
بر شانه ی چنار، چکیده است خون ما " ( همگام ما در ان سیه پوش)
رویکرد دیگر زبانی در غزل های فانی ، بی پیرایگی، نبودن تعقیدات لفظی و معنوی، شفافیت و یکدست بودن زبان است و از دیدنگارنده، همین ویژه گی ها سبب می شود تا غزل های فانی، از چاشنی بیشتر تاثیر برای مخاطب برخوردار شوند. به چند نمونه ی کوتاه توجه کنید :
" اندوه من ز چشم قلم گریه می کند
یارب چه حالتیست که غم گریه می کند " ( اندوه)
و در جای دیگر :
" من قاصد صدای توام ، ای دیار دور
تفسیر درد های توام ، ای دیار دور " ( قاصد صدا)
ساده گی و عدم تکلف در زبان غزل های فانی، بدون تردید از تجربۀ ژرف زبانی شاعر سرچشمه گرفته اند و واژه ها مانند موم در سر پنجه های ذهن شاعرانه اش، شکل یافته اند.
با توجه به این که بسیاری از غزلسرایان هم نسل فانی، از اثر نداشتن تجربۀ ژرف در فرایند کار برد زبان، دچار ابهام و پیچیده گی های مزمن " ورسن بازی با کلمات" شده اند؛ اما فانی به دلیل داشتن احاطه برزبان ، درگیر این مزمن گویی و رسن بازی با کلمات نشده است.
گفتگوی کوتاهی که با استاد فرهاد داشتیم، پرسیدم: استاد! میشه کمی در مورد ایجاد رابطۀ اشعار فانی که با مخاطب داشت روشنی بیندازید؟"
استاد فرهاد گفت: "همان سان که در توجیه از ماهیت شاعر گفته اند که شعر، کنش هنرمندانه ایست که در فرایند زبان اتفاق می افتد و سپس در مرحله ی حسامیزی ، سبب ایجاد رابطه میان شعر و مخاطب می شود، در بسیاری از غزل های فانی می توان این رابطه را به درستی دریافت مانند:
" ای دل مرو سوی خطر ، گرمیروی لرزان مباش
از رهزنان غافل مشو ، ازدشمنان ترسان مباش
چون با کسی همره شدی ، از نیمه ای ره برنگرد
چون ازپی مردان روی، دیگرزنامردان مباش "
مفهوم در این ابیات، بیانگر تجربۀ مشترک میان آدم ها است، گریز از تردید و وسواس، برای رسیدن به مقصد معین .
تردید، وسوسه، ترس، مردی و نامردی، مجموعۀ مشترکی از احساس ماست که در ساختار زبان شعر، حس ( احساس) مشترکی را برای ما القا می کند و سپس میان شعر و مخاطب رابطه ایجاد می کند .
نمونه های بیشتر این حسامیزی و ایجاد رابطه را در غزل های مشهور " همه جا دکان رنگ است، همه رنگ می فروشد " و " با هردلی که شاد شود، شاد می شوم " می توان بازیافت .
غزل های فانی درفرایند ایجادرابطه با مخاطب، از موفق ترین غزل ها اند، و این ایجاد رابطه، ناشی از قدرت فردی شاعر بر زبان و تقسیم دریافت های آمیخته با درد و دید مشترک برای مخاطب است."
گویند فانی درد و خوشی مردم را درد و خوشی خود می دانست و از این رو چه خوب گفته است:
"باهردلی که شاد شود، شاد میشوم
آباد هـــرکه گشت، مــــن آباد میشوم
دردام هرکه رفت شریک غمش منم
ازبند هــرکه رست، من آزاد میشوم
گیرم اگر که بال فغان دردلی شکست
مـــن برلبش نشسته وفــریاد میشوم"
آثار چاپ شدۀ رازق فانی اینها اند:
"ارمغان جوانی" (گزینۀ سروده ها): کابل، ۱۳۴۴
"بارانه" (داستان میانه): کابل، ۱۳۶۲
"پیامبر باران" (گزینۀ سروده ها): کابل، ۱۳۶۵
"آمر بی صلاحیت" (گزینۀ طنزها) کابل، ۱۳۶۶
"ابر و آفتاب" (گزینۀ سروده ها): کلیفورنیا، ۱۳۷۳
"شکست شب" (گزینۀ سروده ها): کلیفورنیا، ۱۳۷۶
"دشت آیینه و تصویر" (گزینۀ سروده ها): کلیفورنیا، ۱۳۸۳
سرانجام رازق فانی در دوم ثور سال 1386 خورشیدی در دیار غربت جهان را وداع گفت.( روح اش شاد باد)