در زندان بدخشان چه می گذرد؟
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
پس از این نبشته ها، مسئولان بدخشان در پی توطئه علیه من شدند تا سرانجام روزهایی که در کابل بودم مدیر معارف یفتل در یک عملکرد سوال بر انگیز معاش معلمان بیچاره و فقیر ولسوالی را، پس از چند روز معطلی برده در مرکز ولسوالی همان روز از توزیع امتناع ورزید تا شب هنگام شماری بیایند یکی از عضای معارف را شهید ساخته و معاش معلمان را به سرقت ببرند. این حادثه درست در ده متری قومندانی امنیت یتفتل، مرکز ولسوالی و در حضور داشت پولیس های مسلح صورت گرفت.
فردای آن روز، فرمانده امنیت یفتل در تبانی با سران قدرت در فیض آباد که با من و خانواده ام مشکل سلیقه ی دارند. یک برادرم و شماری از طرفداران مارا، باز داشت کرده و مارا متهم به این کار نمودند. جالب این است که این توطئه گران، شخص بنده را عامل اصلی این حادثه ی شرم آور عنوان نمودند، درحالی که از موجودیت من در آن روز و شب در کابل حدود ده نفر از دوستان و خانواده شاهد بودند. همچنان می توان به سادگی از طریق بررسی تماس های تلفنی بنده نیز موقعیت مرا در آن شب پیدا نمود که من در آن شب در کجا بودم.
اکنون پس از 45 روز تحقیق دادستان ها، ثابت شده است که مجرمان اصلی کسانی دیگری بودند که پول مردم بیچاره را در یک تبانی با مسوولین ولسوالی یفتل به سرقت برده و یکی از سارقان را امنیت ملی باز داشت و به زور حامی اش دو باره رها نمود؛ ولی من و شش تن از دوستانم، به جرم این که شریک جنایت کاری شماری در بدخشان نیستیم باید در بند باشیم.
اکنون که من حضوراً با زندانی های زندان بدخشان آشنا هستم، می بینم که اکثر زندانیان جرم مشخص ندارند. یعنی کسی به جرم عملی خلاف قانون در این دیار زندانی نمی شود بلکه همه زندانی ها به خاطر گروه گرایی هایی سیاسی و مخالفت با سران قدرت در بدخشان باز داشت می شوند.
افرادی که در بدخشان با حمایت سران قدرت جنایت می کنند و دست به هر کاری می زنند، نتنها که باز داشت نمی شوند بلکه بیش از پیش خودسر و دست ظلم شان دراز تر می شود.
ریاست امنیت ملی افراد مجرم را باز داشت می کند و زیر فشار زور رها می کند؛ اما به خاطری که گفته باشند در پیوند به قضیه شماری را باز داشت کرده اند، مردم بیگناه ماه هاست که بدون پرسان و بررسی پرونده هایشان در زندان به سر می برند.
در اینجا عدالت واژه ی غریب و بیگانه ای است.
وضعیت زندان و زندانی ها هم اسف بار تر از دلیل زندانی شدنشان می باشد. در این جا فورمه هایی که پول و همه داشته های زندانی ثبت شود و جود ندارد، حین آوردن به زندان، با زندانی چنین برخورد می شود که هرگز در شأن یک انسان نیست. پولیس هایی که افراد متهم را به زندان می آورند و به مسوولین زندان می سپارند با مظنونان برخورد کاملا غیر انسانی دارند؛ اما در این میان نمی توان از دوستانه برخورد کردن شماری از مسئولان زندان چشم پوشی کرد. مسئولان زندان برخورد دوستانه ی با زندانیان دارند که از این برخورد محترمانه ی آن ها سپاسگزاری باید کرد.
هرمظنون و متهم، بر اساس قانون جزا حد اکثر باید 72 ساعت نظارت داده شود، اما در اینجا بیش از 4 و 5 روز در بدترین وضعیت مظنون را نگه می دارند و پرسان هم نمی کنند.
طبق قانون باید در مدت 15 روز سارنوالان تحقیقات متهم را تمام کرده و اگر لازم بود نهایت 15 روز دیگر روند تحقیق متهم، تمدید شود که متهم یا برائت حاصل می کند و یا مجرم شناخته شده پرونده اش به محکمه برای صدور حکم سپرده می شود؛ اما من خودم 45 روز است که نمی دانم به چه جرمی در اینجا به سر می برم.
من در حالی که این نامه را می نویسم، به شدت ناراحتی جسمی پیدا کردم و تکلیف قلب و معده ام شدت یافته است.
سارنوالان و قاضی ها به شدت زیر فشار و دستور قدرتمداران عمل می کنند و اگر کسی از آن ها خواست خلاف میلشان عمل نماید، یا سبک دوش یا تهدید می شود.
در زندان کوچک بدخشان 4 اتاق هر اتاق به پهنای 3 متر و درازی 4 متر با دو غرفه ی آهنی«کانتینر» وجود دارد و شمار زندانیان به 210 تن می رسد. اگر ما همه زندانیان را تقسیم به این شش اتاق نماییم به صورت مساویانه در هر اتاق باید 35 زندانی نگهداری شوند که در این هوای به شدت گرم و متعفن، خفه کننده و جانکاه است.
اندک ترین حقوق انسانی در اینجا در نظر گرفته نشده است.
از حکایت های شنیدنی بی عدالتی در این جا حکایت محمد سردار زندانی است که مدت 7 سال است در زندان به سر می برد. او که افسر پولیس در شاهراه فیض آباد کشم بوده، پس از این که چند نفر اختطاف دو دختر را از فیض آباد اختطاف نمودند، مسوولین بدخشان به این افسر دستور می دهند که جلو فرار اختطاف چی هارا بگیرد. هنگام برخورد اختطاف گران در پوسته ی این افسر، وی دستور توقف می دهد که آن ها توجه نمی کنند و پس از درگیری مسلحانه این افسر پولیس زخمی و یک اختطاف چی کشته می شود. مسوولین بدخشان، به خاطر واسطه های قوی اختطاف گران، این پولیس را پس از این که زخمش اندکی خوب می شود به 16 سال زندان محکوم می کنند. او در کنار من، در زندان بدخشان به سر می برد که از این بی عدالتی افسرده و مریض شده است.
این است سرنوشت نسل ما که در زیر چکمه های فساد و بی عدالتی زجر می کشیم. شاید امروز گوش های مسئولین بدشخان این صداهارا نشنوند؛ اما ایمان دارم که آن گاه که دیگر کاسه ی صبر مردم لبریز شد و برای عدالت خواهی بر خواستند آن گاه دیگر خیلی دیر شده است خیلی.
وزارت معارف در چنگ مافیای رابطه و فساد
من بار ها تلاش کردم که خودم خدمت جناب وزیر رفته این مسایل را، مطرح کنم اما اجازه ی این را نیافتم
يكشنبه 6 فوريه 2011, بوسيله ى فضل حق حکیمی