بازگشت طالب یک کابوس هولناک!
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
قرار گزارش شبکه اطلاع رسانی افغانستان، بارک اوباما، رئیس جمهور امریکا در یک نشست خبری در بریتانیا تأکید ورزید که مذاکرات صلح با طالبان را در اولویت کاری خود قرار دهند.
اگرچه این خبر نو نیست، و ما هم از هر مذاکره و اقدامی که به صلح در کشور ما بیانجامد و دامن جنک و ترور و ویرانی و کشتار ها را از این کشور بلا کشیده برچیند با تمام وجود استقبال می کنیم، ولی با خواندن چنین خبر های انسان بخواهد یا نخواهد گاهی به این فکر میفتد که پس این همه دعوا، این همه مصرف، این همه جنگ، این همه ویرانی و این همه کشتار برای چه بود؟ یا این که مردم افغانستان در این میان چیزی یا حقی برای گفتن و انتخاب کردن دارند یا نه؟ و یا این که صلح میان کی ها و به چه قیمت باید بوجود آید؟
آیا امریکائی ها که در حال حاضر خود را به مثابه قیم و ولی و وصی مردم افغانستان به حساب می آورند، همینطور دولت دست نشانده آن ها، تنها در فکر خود هستند یا در فکر این ملت بینوا که طی سالیان درازی زجر و رنج می کشند، هم می باشند؛ و می دانند که این مردم بیچاره چه می خواهند و چه خاطره های تلخی از طالب دارند؟
هر وقت نامی از طالب برده می شود بی محابا تصویری از مردانی با تفکرات قرون اوسطائی، خشن، زن ستیز، ضد فرهنگ و ضد آزادی و دموکراسی با ریش های دراز و پاچه های " برزده " و دستار های بزرگ، در حالی که برخی از آن ها به نام محتسب با " کیبلی " برای تنبیه مردمان بر روی دیوار دریای کابل نشسته اند، مردانی که نه دولت و کابینه و پارلمانی دارند و نه پلان و برنامه و سیاست خارجی عام پسند و ارتش و نظام مدرنی در برابر چشمان این مردمان ستمدیده ظاهر می شود؛ مردانی که با هرگونه تفکر تجددگرایانه، با مکتب و دانشگاه و سواد و دانش و تحصیل و ترقی و مسئولیت پذیری سر ناسازگاری و دشمنی دارند و با هر نوع ارگان های نظارتی مثل شورای ملی، وسائل ارتباط جمعی، نهاد های مدنی و احزاب و هر گونه مظاهر غربی از رادیو و تلویزیون گرفته تا وئدیو و انترنت و روزنامه و خبر و نکتائی و دریشی و ... ضدیت می ورزند و نظام قضائی آن ها طوری است که هر ملا و نیمچه ملا و مولوی به تنهائی و با اختیارات کامل با تدویر محاکمات در کوچه و بازار حق و ناحق به بررسی کوچکترین عمل خلاف سنت و باور های طالبی می پردازد و حکم شلاق و زندان و سنگسار و گردن بریدن و ... متهمین را در ملاء عام و بعضاً در استدیوم های ورزشی صادر و اجرا می کند. مردانی که نه تنها گنجینه های هنری ـ تاریخی کشور ما را با خونسردی تمام و بدون این که خمی هم به ابرو بیاورند منفلق و نابود می کردند، که هر روز با اعزام ده ها حمله کنندۀ انتحاری ده ها و صد ها هم میهن بی گناه ما را به خاک و خون می کشند. تصویری از زمان سلطه و قدرت طالب که با استفاده از رفتار و اعمال خشونت بار و وحشیگری تمام، که بنام اسلام اعمال می شد، و به تأسی از اوامر بیگانگان افغانستان را به قبرستانی از مردان و زنان و اطفال زنده تبدیل کرده بود.
همه می دانیم که چنین تصویری غیرواقعی و ساخته و پرداخته ذهن مخالفین طالبان نیست. آیا چنین تصویری که شاید نمایانگر یک گوشۀ تفکر خشن طالب باشد همگونیی با نگرش مدرن و معاصر و عقل و منتطق عصر رسانه نگاری سایبر و تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات دارد؟ آیا یک امرئیکائی یا یک اروپائی حاضر است تحت چنین شرایطی و زیر سلطه و حاکمیت چنان یک نظامی یک روز در افغانستان زندگی کند؟ اگر جواب شما منفی است، پس به افغانان هم به عنوان انسان این حق را قایل شوید که در این زمینه نظر خویش را بیان کنند.
افغانان مخالف صلح نیستند. این ها به قدر کافی از جنگ صدمه دیده و خسته شده اند. بنابراین صلح را به مثابه بزرگترین موهبت الهی با جان و دل می پذیرند، ولی چگونه صلحی را؟ آیا صلحی که ما را دو باره به عصر حجر ببرد ـ غربی ها باید انصاف بکنند ـ قابل قبول است؟!
صلحی را که بر بنیاد آن طالب با همان افکار و همان اندیشه ها و همان زد و بند ها با بیگانه هائی که در آرزوی نابودی افغانستان اند به افغانستان بر گردد و در حکومت و قدرت سهیم و شامل شود و باز هم با اندیشه های قرون اوسطائی خود قانون وضع کند و با استفاده از قوانینی که از ذهن کور این گروه تند رو متعصب و ضد فرهنگ و تجدد ـ با استفاده از زمینۀ که امریکائیان برای آن ها فراهم نموده اند ـ بر می آید و وضعیتی را بر می گرداند که باز هم همان آش باشد و همان کاسه، ملت قبول ندارد.
امریکائیان هم بهتر است که بیشتر از این با سرنوشت ملت ها این گونه بازی نکنند. ده سال جنگ بنام " جنگ علیه تروریزم " و " جنگ با طالب "، و آخرش هم بازگشت طالب؟! مگر طالب از القاعده جدا بود و جدا است؟ چرا مردم بیچارۀ افغانستان را چنین به بازی گرفته ائید؟
شرایط چنین صلحی را باید مردم افغانستان تعیین کنند. زیرا کسانی که در جنگ و در صلح آسیب می بینند و قربانیان اصلی هر جنگ و هر صلحی جبری در افغانستان می باشند مردم افغانستان هستند نه امریکائیان یا اروپائیان.
باز گشت طالب و هر گروهی تروریست و تند رو و جنگ طلب و خشک مغز برای خیلی از مردمان این سرزمین حکم کابوسی هولناکی را دارد که بینندۀ آن در حالی که فریاد های دلخراش و گنگ و نامفهومی از حلقومش خارج می شود، فریاد های ناشی از بیم و هراس، با تکان های قوی همسرش از خواب بیدار می شود.
فکر نکنم که امریکائیان یا اروپائیان، آن دوران و آن همه خشونت و بربریت را فراموش نموده باشند. اگر چنین است، که باید هم چنین باشد، چرا امریکائیان و اروپائیان می خواهند با زندگی و سرنوشت و آینده این ملت چنین بی پروا و غیرمسئولانه بازی کنند و طالبان را دو باره بر سرنوشت این ملت حاکم بسازند؟ یا این است که فکر می کنند طالبان تغییر نموده اند و به انسان هائی تبدیل شده اند که طرفدار آزادی و دموکراسی و تجدد و درس و مکتب و تحصیل و انتخابات و تفکیک قوا و حکومت مردم و توسعه و ترقی و وجود قضائی مستقل و جامعۀ مدنی و جدائی دین از دولت و آزادی و ... شده اند؟
چنین تصوری را هم با تأسف نمی توانیم بپذیریم، زیرا طالبی که تا ده روز پیش در میان بیماران و در درون بیمارستانی خود را منفجر می کند و ده ها تن بیمار را می کشد و زخمی می کند و هر روز در هر گوشۀ افغانستان ده ها انسان را با بم گذاری کنار جاده می کشد و عملاً با نیرو های دولتی در جنگ است و ده ها کارگر بی گناه را که بخاطر سیر کردن شکم خود و فامیل شان و بخاطر آباد ساختن ملک ویران خود مجبور به کار هستند ـ باوجود همه مخاطرات ـ اختطاف می کنند و به قتل می رسانند و حتی به اجساد مرده ها ترحم نمی کنند و از شدت خشم آن ها را می سوزانند و ... چگونه می تواند به یکبارگی به فرشته های صلح و دوستی و تساهل و گذشت و دگرپذیری تبدیل شود. چنین تصوری خواب و خیالی بیش نیست!
امید است غرب که امروز از قدرت تصمیم گیری در افغانستان و در جهان به حد کافی برخوردار است در نشست دوم بن مشکلات اساسی مردم افغانستان را در نظر داشته باشد و صدای دردآلود این ملت را مانند نشست اولی بن ناشنیده نگذارد و نگذرد. و این جملۀ اخلاقی را در نظر بگیرد که " چیزی را که برای خود نمی پسندی برای دیگران مپسند!"
اگرچه من به این عقیده که غرب گوش شنوا و برداشت یکسان، برای از خود و بیگانه، از اخلاق دارد، باور ندارم، ولی از آن جائی که این ها امروز هر کاری که خواسته باشند می کنند و از جانبی برای این که از خود در حد توان در این برش نازک زمان رفع مسئولیت نموده باشم، این چند سطر را به مثابۀ دادخواستی ملت رنج کشیدۀ افغانستان نوشتم. شاید این بار این صدا و این تمنای این مردمان تهیدست، ناتوان و درمانده و قابل ترحم به گوش سنگدلان خودپرست اثر کند.