کوچی گری و بحران وحدت ملی در افغانستان
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
بي عدالتي، َبرتري طلبي قومي و طبقاتي و زورگويي از منازعات سياسي در جوامع بشري بوده است، كه همواره سبب بي ثباتي سياسي، جنگ و خونريزي هاي جبران نا پذير شده است.
در جامعه اي كه فرهنگ بر تري طلبي و زور گويي حاكم است ، در آن جامعه نه تنها فرهنگ برابري و برادري جايگزين فرهنگ جنگ و ستيزه نمي شود. بلكه فرهنگ برد باري و برابري جايش را به روحيه برتري خواهي و امتياز طلبي مي دهد، در جامعه اي كه فرهنگ خشونت و امتياز طلبي به تمام كرامات و مزاياي برادري سايه مي افكند در آن جامعه روحيه بردباري و برادري هيچ گونه مجال زيست و رشد ندارد.
در چنين جوامع بجاي رشد فرهنگ اعتماد و همبستگي دامنه ي فرهنگ بي اعتمادي و همچنان درزهاي قومي و طبقاتي روز به روز گسترده تر مي گردد.
يكي از جوامعي كه همواره قرباني بي عدالتي شده كشور افغانستان است. جامعه افغانستان از جمله اي جوامعي است كه از آوان پيدايش و شكل گيري اش در جغرافياي جهان با بي عدالتي ، برتري طلبي و نابرابري همراه بوده است. و همين بي عدالتي و نابرابري ها سبب شده است كه جامعه مذكور هميشه در گير منازعه و بازيچه ي ابر قدرت ها باشد.
اگر واقع بينانه به تاريخ اين سر زمين بنگريم ، به آساني در مي يابيم كه استعمار گران همواره بخاطر حاصل اهداف شوم شان مسئلة بر تري طلبي قومي را دامن زده و يك نوع سياست ترجيحي را در راستاي تحصيل خواست هايشان داده اند.
استعمار گر هميشه به نيت كسب اهداف خود در جغرافياي مختلف جهان از سلاح هاي متفاوت استفاده ميكند، در يك جامعه از گوناگوني نژادي در جامعة ديگر از افتراق و تنوع مذهبي، زباني و سمتي. با ندك توجه به سوابق استعمار در مي يابيم كه استعمارگران در جهت بدست آوردن خواست هاي اكونوميكي، استراتيجكي و... شان از هيچگونه رذالت ، دسايس و به همين منوال از تحريك و تقويه قشر حاكمه دلال دريغ نه ورزيده اند.
بدين سبب اثرات ناشي از استعمار در افغانستان باعث شده است كه فضاي روابط ميان اقوام مملو از بي اعتمادي ، آكنده از برتري خواهي و توام با خشونت هاي بسيار باشد.
باري اين نوشته در پي بررسي اجمالي منازعه قومي در افغانستان است كه يكي از بنيادي ترين عوامل بي ثباتي و سياسي و تفرقه قومي به حساب مي رود.
منازعات قومي در افغانستان:
افغانستان داراي جمعيت مركبي است كه از چندين گروه متمايز ، مذهبي، زباني و نژادي تشكيل يافته است كه در حوزه جامعه شناسي چنين جوامع را " جامعه " چند مليتي يا كثير المليتي و يا ( Multi-Elthinc ) مي نامند.
به زبان ديگر افغانستان جامعه اي است كلاكسيوني از اقوام و گرو هاي متفاوت فرهنگي كه داراي اعتقاد ها، عنعنات ، باور داشت ها ي مختلف است .
چون جامعه افغانستان يك جامعه كثير المليتي و كثير الفرهنگي است ؛ لذا ، يگانه راه نهادينه كردن همزيستي مسالمت آميز و عدالت در جامعه مذكور ؛ برسميت شناختن فرهنگ هاي متنوع و حقوق انساني تمام مليت ها در سايه ي چارچوب قانون است . هر گاه ، يكي از گروهاي فرهنگي پا فراتر از چار چوبه قانون بردارد و يا در پي برتري طلبي و امتياز خواهي باشد ، نه تنها سبب ناهنجاري ها در جامعه مي شود ، بلكه فرهنگ همزيستي مسالمت آميز ،حقوق فرهنگي ، وفاق ملي و كرامات انساني جامعه را مخدوش ساخته و فرايند ملت سازي و متحد كردن جامعه را دشوار تر مي سازد .
اما با تاسف بايد گفت كه امروز در جامعه افغانستان بخش اعظمي از تضاد هاي سياسي ميان قومي كه به يقين مولود بي ثباتي و صد راه فرايند ملت سازي و وحدت ملي است ، بينشي است كه از آبدان قبيلوي و قشري آب ياري مي شود .
اين بينش افراطي و متعصب پديده اي است كه از ايديولوژي كور هتلري نشات گرفته و بر پايه دكترين فاسد نژاد گراي استوار است .
نظر يه مذكور كه خواهان امحاء ديگران (اغيار ) از صحنه سياسي ، اقتصادي و اجتماعي است ،نظريه اي است كه بنابر سياسيت توسعه طلبانه و فناتيك خود منجر به وقوع جنگ جهاني دوم شد .
باري ، چنانچه قبلاً ذكر شد يكي از منازعات كه در افغانستان از جمله ي منازعه حاد به حساب مي آيد، نظريه قوم گراي است كه از دكترين مذكور سرچشمه گرفته و منجر به تعارض هاي قومي مي گردد . اين انديشه دگماتيست كه سبب معضلات بي شمار از جمله تعارض قومي مي شود ، بزرگترين معضله اي است كه امروز فراروي وحدت و اتحاد جامعه افغانستان است .
انديشمندان حوزه ي جامعه شناسي سياسي تعارضهاي قومي را به دو دسته ي ذيل تقسيم كرده اند كه اينكه براي واضع تر شدن موضوع نقل مي كنيم ؛
الف : تعارض هاي قومي "عمودي "
ب: تعارض هاي قومي " افقي"
الف : تعارض هاي قومي "عمودي "
"تعارضهاي هستند كه يك گروه قومي مسلط در بالاي مدارج اجتماعي – سياسي گروهاي قومي كه تحت تسلط و در پائين مدارج اجتماعي سياسي است در برابر هم قرار مي دهد . اين ديدگاه قوم گرا با توجيه اين كه قوم مسلط از لحاظ سياسي قومي است كه اخلاقاً شايستگي تسلط دارد، چرا كه بر تر و مسلط است. تعارض ميان غير يهوديان و يهوديان در دولت ضد يهود گرا همين طور بود "
ب: تعارض هاي قومي " افقي"
" در تعارضهاي قومي كه به عنوان " افقي " مي شناسيم : دو قوم كه رويا روي هم قرار مي گيرند مستقيماً يكي تابع آن ديگري نيست و در پله هاي متفاوت مدارج اجتماعي نظير طبقات قرار نگرفته اند ، بلكه تقريباً در يك سطع اجتماعي يعني به روي سطحي افقي مانند دو شخص يا دو ملت واقع شده اند . بهترين شان تعارض ميان قبايل در برخي دولتهاي افريقاي كنوني است. "[1]
آيا تعارض قومي كه در افغانستان(تعارض كوچي ها) صورت مي گيرد چنين جنبه اي ندارد؟
قبل از اينكه به سئوال فوق پاسخ بدهيم ، يك پيش فرض ديگري را مطرح مي كنيم كه اگر تعارض براي رسيدن به قدرت اقتصادي ، سياسي و استعماري ادامه يايد ، سبب گسست همبستگي عمومي و وحدت ملي نمي گردد ؟!؟!
باري ، با تو جه به نوعيت تعارض هاي قومي " عمودي" ، تعارض سازمان يافته كوچي ها را نيز مي توان در چار چو ب تعارض قومي " عمودي " مورد بحث و ارزيابي قرار داد .
تعارض قومي " عمودي" برخلاف تعارض ميان گروهاي " افقي " است ، چنانچه بررسي شد ، تعارضات افقي گروها برابري طلب اند ، به بيان ديگر اين تعارضات در پي ايجاد تقسيم اَفقي جامعه است .
اما تعارضات قومي " عمودي " كه در اصل نسبت به يكديگر نابرابر است ، موضوع تضاد شان فتح قدرت يا امتيازي اقتصادي و سياسي است كه از قدرت طلبي ناشي مي شود .
1- كوتا سخن ، در اين نوع تعارض ، متخاصم بيشتر كسب َزمين است كه خصيصه اي سياسي دارد .
به هر صورت ، حال براي روشن تر شدن موضوع پيشينه ي تاريخي پديده ي كوچي گري را اجمالاً مطالعه مي كنيم .
پديده كوچي گري
كوچي ها گروهاي عشايري هستند كه پيشنه ي تاريخي شان به مرحله كوچندگي گرو-* ه هاي انساني شكارچي و ميوه چين بر مي گردد . اما از هنگامي كه كشاورزي ظاهر شد ، و صنعت دامپروري ابداع گرديد ، همبستگي كوچي ها نسبت به شكار و ميوه چيني كاهش يافته ، بشتر به دامپروري وابسته شد .
- كوچي گري يا ( Nomadism ) معادل واژه صحرانشيني ،چادر نشيني ، خانه به دوشي و يا باديه نشني آمده است . گروههاي صحرانشيني كه اكثراً مايحتاج زندگي شان را از رهگذر دامپروري ارضاء مي كردند ، وابستگي حياتي به صنعت و اپردري داشتند ، به همين سبب هميشه در تكاپوي چراگاه سر سبز بوده همواره بخاطر وضعيت اقليمي در حال كوچ و گردش بوده اند .
ازاين رو، كوچي بودن بنابر خصيصه ي كوچي گري ، مخصوص كدام گروه، ايل و قوم خاص نيست ، به تفسير ديگر هر ايلي يا قومي كه در حال كوچ و گردش باشد، كوچي گفته مي شود . با آنكه حكم كوچي معادل واژه (Nomad ) ترجمه شده است ، اما همان معناي چادرنشيني را افاده مي كند . كوچ ( بضم كاف ) به معناي حركت عده اي از مردم از سرزمين به سرزمين ديگر آمده است و كوچي صفت نسبي است يعني منسوب بر كوچ.
اما اصطلاح كوچي گري در قاموس ادبيات سياسي افغانستان مفهوم ديگري در كنار معناي لغوي و تاريخي خود دارد ، در اين سرزمين كوچي به گروهي اطلاق مي شود كه زندگي نوميديك داشته و از حمايت هاي سياسي ، اقتصادي و روحيه اي دولت ها و بعضی حكومت هاي مستبد و قوم گرا بر خود دار بوده است .
بناءً ، اصطلاح كوچي بر جماعتي اطلاق مي شود كه شامل چند ايل لومپينست سياسي است در چپاول ، تجارت ، قاچاق انواع كالاي ممنوعه و همچنين در سركوب دست دست باز و پشت پرو دارد . لذاست كه پديده مذكور صرفاً يك پديده ي اجتماعي نيست ، بل پديده سياسي – اقتصادي و اجتماعي است . حال با توجه به حركات تعارض گروه موصف كه در معرض نهاد هاي به اصطلاح حقوق بشري ، پارلمان ، قويه قضايه و حكومت مي گيرد، شك همگان را به يقين مبدل مي كند كه تعارض آنها در نوع خود تعارض قومي "عمودي " و هدف اش در نهايت همان كسب قدرت سياسي _ اقتصادي و وسلطه قدرت است .
اما ، از آنجائيكه جامعه ما يك جامعه آسيب پذير و چند قومي است ، هر گونه تعارض قومي ، برتري طلبي و همچنان سياست ترجيحي قبيله اي به احتمال اغلب خطر زا است و يقيناً هر گونه حمله، تجاوز ، زورگويي گروهي و قبيلوي منجر به عدم رضايت گروه درگير مغلوب مي گردد ، و عدم رضايت گروه رنجور خود تبديل به يك ابزار و آله سياسي گروگان در كمين نشته ي بيروني و داخلي مي شود . پس اگر دولت مروان، سياستدان و نويسنده گان افغانستان به وحدت ملي ، منافع ملي ، وفاق ملي و همبستگي ملي ايمان راسخ و يقين كامل دارند ، بايد در پي راه حل هاي قانوني و اساسي اين معضله در مان پذير بر آيند ، در غير اين صورت نه تنها وحدت ملي و همبستگي ملي در كشور نهادينه نمي شود بل فرهنگ خشونت و زورگويي بالاخره موجب ستيزه و پيكار مي گردد كه به سودي هيچ افغانستاني نخواهد بود .
بايد ياد آورشد كه اهمال حكومت و سازش دولت با معضله ي كوچي ها قطعاً به پيكار و ستيزه طرفين خاتمه نمي دهد، بلكه سبب اوج گيري ستيزه، تفرقه و تقسيم مليتي جامعه افغانستان و باعث خشك شدن روحيه ملي و وفاق همگاني مي گردد.
وفاق همگاني " استقرار وابستگي متقابل نزديكتر ميان اجزاء يك جامعه موجود زنده را گويند".
بنابر اين ، همگاني فرايند متحد كردن جامعه است فرايند كه كوشا است تا جامعه را هماهنگي بخشد و برنظم استوار كند كه توسط اعضاي آن جامعه كنترول مي شود ، و نخستين فرايند همگوني ، امحاء تضاد است .
پس ، حل منطقي و اساسي معضل ، امحاء معضل كه همان اسكان كوچي ها است، كوچي ها بايد در منطقه اي مناسب كه از هر لحاظ مطابقت داشته باشد اسكان گردد.
پس در يك نتيجه گيري كوتاه مي توان گفت :
بطور كلي قوم گرايي براي توجيه استعمار بكار مي آيد. اينكه فلان قوم برتر و فلان پست تر يا ناشايسته است از ديدگاه علمي هيچگونه پايه ندارد . چون از ديدگاه زيست شناسي نژادهاي برتر و پست تر وجود ندارد.
تعارض هاي گروهي وبرتري طلبي قومي و طبقه اي در مجموع در جوامع بشري وبه ويژه در جامعه كثيرالمليتي منجر به تنازعات گروهي و قومي مي گردد. به يقين يگانه راه حل اساسي معضله مذكور توزيع عادلانه منابع مادي و معنوي و همچنين قدرت است كه سازنده ي عدالت اجتماعي ، وحدت ملي و همبستگي ملي است. بدون ترديد ، فرايند همبستگي ملي در جامعه افغانستان تقويت روحيه عدالت وبرابري است كه مستلزم پذيرش خواست هاي مشروع مليت ها و زدودن روحيه برتري طلبي و تعارض و نهادينه كردن مكانيزم همبستگي است.
از رهگذر مكانيزم همبستگي است كه همبستگي ملي ميان نسل ها به وجود مي آيدو امري است زيربنايي ، از نسل به نسلهاي آينده انتقال مي گردد و سهم بزرگي در ايجاد وفاق همگاني ، همبستگي ملي، وحدت ملي و عدالت اجتماعي دارد.
پی نوشت:
[1]- موريس دو ورژه ، جامعه شناسي سياسي ، ص 260 . ترجمه : داكتر ابوالفضل قاضي.
پيامها
20 جولای 2011, 12:47, توسط baqi samandar
باقی سمندر
سرطان سال۱۳۹۰
جولای سال ۲۰۱۱میلادی
سلام به خوانندګان
سلام به آقای اسد کوشا
مقاله تحقیقی شما را با علاقه وافر دو بار و در دو روزپی در پی به خوانش ګرفتم - از نوشتن و زحمت تان میتوانم سپاسګذاری نمایم-زیرا بسی نکات در مقاله شما وجود دارد که آموزنده میباشند-
من دیده ام و خوانده ام که برتری طلبان به شکل عمودی وافقی برای تحکیم برتری طلبی خویش لحظه ای خاموش ننشسته اند وافراد و ګروهایی در برابر هر نوع برتری طلبی تا هم اکنون از هرنوع برتری خواهان وعظمت طلبان حمایت کرده اند ومیکنند -
همچنان برضد برتری طلبی عده ای ناګذیر در زیر چتر قومی پناه برده اند تا ګویا برای تعادل در جامعه خود را موجه جلوه دهند- نمونه های زیادی از این نګرش ها و کنش ها تا کنون بدست داریم
مشکل ومعضله کوچی ها در افغانستان و پاکستان یک معضل بسیار قدیمی است و برمیګردد به صد ها سال پیش از امروز-
شما میدانید که در ګذشته ها و همین اکنون هم کوچی های که در ګذشته های میان خراسان و هند و بعدن هند بریتانوی و خراسان و بعدن هند و خراسان و اخیرن هند- پاکستان و افغانستان هند و پاکستان وافغانستان وهمچنان خراسان و ترکستان و در اواخر میان افغانستان تا ترکمنستان وهمچنان پاردریا و افغانستان و بلوچستان و فارس و بعدن ایران در رفت وآمد و ګوچیګری بهاری وزمستانی بودند و رفت و آمد داشتند و هم اکنون هم میان افغانستان و پاکستان رفت و آمد دارند و در بهار به چراه ګاههایی میروند که مواشی شان بچرد و ګوچی ها در پرورش بز وګوسپند و اشتروتولید شیر و ماست وقروت تا پشم در بازار کهن و نوین سهمی ادا نموده اند وخود شان نیز از هر کشوری مال وکالای تجارتی را با خود حمل کرده و در مناطق ای به رضا و یا در جاهایی به زور فروخته اند و در آخر فصل تابستان و اوایل خزان به جمع آوری کالا در بدل کالای شان یا پول در بدل کالای و اموال خود تلاش نموده و به مناطق ګرمسیر رفته اند- شما در دوران روابط تبادله کالا با کالا این رفت وآمد را میبینید و در شرایط مدرن کالا -پول - کالا و هم اکنون در شرایط پول - کالا - پول نیز این نقش را به وضاحت میتوانید ببینید
رفت و آمد کوچی ها پیش ازاینکه موافقه بین دو امپراطوری روسیه تزاری و بریتانیای کبیر صورت بګیرد و در سال ۱۸۹۳ با معاهده دیورند رسمیت بیابد و سرحدات افغانستان با روسیه - فارس - ختا ( چین ) و هند بریتانوی بنا بر اراده دو دولت در دو کشور استعماری در چهار طرف افغانستان وجود داشت اما بعد از معاهده دیورند که کشور حایل را میان هند بریتانوی و رړوسیه تزاری برپا داشتند در افغانستان هم امارت امیر عبدالرحمن را با پرداختن سالانه هجده لک روپیه دراریکه قدرت نګهداشتند - از همین زمان به بعد که امیر عبدالرحمن خان در همه افغانستان سرکوب مخالفین را ادامه داد و از سرکوب میوند و تبعید نمودن خانواده طرزی وفراری شدن سردار ایوب خان تا جاپان و یا سرکوب مخالفین در بدخشان ویا هر ګوشه دیګر واز همه زشت ترین تر کله منارساختن از مردم هزاره ای ما و بوجود آوردن بازار برده فروشی و رونق دادن برده فروشی از زن ومرد هزاره در هند بریتانوی و فرار وتبعید مردم تا کویته بلوچستان وحتی تا کلکته و بمبی و حیدر آباد ازیک سون و یا تا مشهد و نیشابور تا عراق و شام از سون دیګرو به هر چهار طرف میبینم که امیرعبدالرحمن که مستمری خور استعمار بریتانیا بود از یکسون در سرکروب همه کسانیکه فکر میکرد توانایی مقاومت را در براش دارند - تلاش بیشتر ورزید و از طرف دیګر برای تحکیم حاکمیت استبدادی خود در مورد کوچی ها حق ویژه ای با توافق بریتانیا و هند قایل ګردید۰- کوچی نتنها دست باز یافت بلکه به مثابه وسیله وابزاری ای غیر مستقیم بدست امارت امیر عبدالرحمن بخاطرسرکوب نمودن هر نوع مخالفت ایکه در برابر امیر قد علم مینمود- قرار ګرفت-در عوض رفت وامد ګوچی در دو طرف خط دیورند تضمین ګردید اما از رفتن در سرزمین های اشغال شده روسیه تزاری و یا فارس و یا ختا ( چین ) ممانعت هایی در برابرشان بوجود آورده شد
بعد از کسب استقلال افغانستا ن بازهم مشکل خط دیورند و موضوع رفت وامد ګوچی ها یکی از مسایل مورد بحث میان هند بریتانوی و دولت مستقل امانی بود و از آنجاییکه شاه امان الله رسمن قانون بردګی را لغو نمود و بزرګترین زنجیر را از دست و پای مردم رنجبر وزحمتکش هزاره ما باز نمود - برای نخستین بار میان امیر امان الله یا نواسه امیر عبدالرحمن خان و مردم هزاره بوی اشتی به مشام رسید و لی مشکل کوچی لا ینحل ماند-
در سال ۱۹۴۷ بار دیګر وقتی هند بریتانوی بعد از جنګ دوم جهانی تجزیه ګردید و کشورهای هند وپاکستان شرقی و غربی بوجود آمد - بازهم مشکل افغانستان ومیراث داران هند بریتانوی شکل تازه ای ګرفت و رفت وامد کوچی در افغانستان ادامه داشت منتهی در سیاست خارجی افغانستان در برابر میراث خواران استعمار بریتانیا فرقی بوجود آمد و آن اینکه افغانستان مدعی دفاع از مبارزه آزادیخواهی بلوچ و پشتون در برابر دولت پاکستان و حاکمیت کراچی و بعدن آسلام آباد ګردیدو زمزمه های داپشتونستان زمونز همیشه از ورای رادیو شنیده میشد - در این دوره کوچی ها در افغانستان خود را بیشترمتمایل به حاکمیت کابل میدانستند اما بعد از
سال میلادی۱۹۷۸ و کودتای هفتم ثورسال ۱۳۵۷خورشیدی همه کوچی ها خود را در ضدیت با کودتا و بعدن حکومت شوروی و تجاوز شوروی تعریف میکردند-
توجه نمایید زمانی که حاکمیت و اقتدار در افغانستان و کابل وجود داشت - نجیب الله فرزند یکی از اعضای قبیله احمد زیی ها درکابل درس خواند و تا سطح محصل در دانشکاه کابل ارتقا یافت و بعدن حتی عده ای وی را دراس حزب وطن و دولت کابل قبول کردند و همان نجیبی که اقوام و خویشاوندان نزدیک اش در غژدی کوچی ګری بسر میبرد با دوشیزه فتانه اشنا میشود و زندګی و خانواده غیر کوچی را برای خود میساز د
نمونه دیګر
شما حتمن نام اشرف غنی احمد زی را شنیده اید ومیدانید که تا چه حد معلومات و آګاهی دارد و اینک چه کاره است - اشرف فرزند غنی خان است و غنی خان کوچی بود و از همین رو حشمت غنی برادر اشرف غنی وکیل و سخنګوی کوچی های احمد زی ګردید و دیدیدم که در شرایط آرام نتنها اشرف در لیسه حبیبیه درس خواند بلکه تا بیروت رفت و یا حتی تا امریکا رفت و چګونه توانست از زندګی قبیلوی فاصله بګیرد تا اینکه به نمایندګی شرکت نفتی سر بلند ګند و در افغانستان هم از سطح وزارت مالیه تا ریاست دانشګاه یا پوهنتون رسید و امروز درراس کمیسیسون انتقال قرار دارد و حتی میخواست رییس جمهور ګردد- همین اشرف به قوت خود ګرایشهای قبیلوی دارد همانطوریکه داکتر نجیب داشت و یا سلیمان لایق ! دارد !
پس دیده میشود که اګر برای فرزندان کوچی شرایط درس و تحصیل مساعد ګردد- اینها قدرت فاصله ګرفتن را از زندګی عینی غژدی و صحرا نشینی دارند و به زندګی مدنی خو می پذیرند و از نګاه ذهنی کماکان نوستالزي ګوچیګری و قبایلی را در لایه های ذهن خود نګاه میدارند و در ضمیر اګاه و نا آګاه شان ګرایش قبیلوی قابل رویت است ومیباشد و خیلی وقت کار خواهد بود تا میان تفکر مدرن و پیش مدرن جدال درون فکری ادامه یابد و مدرن بر پیش مدرن سبقت جوید اګر اینها از زندګی قبیلوی شان براه زندګی مدنی رهنمایی نګردند این مشکل سالهای دیګر پا برجا خواهد ماند-
شما در دوبی میبینیید که ( بدویت موتوریزه -به ګفته جلال آل احمد ) چګونه از زندګی بادیه نشینی فاصله ګرفته و اینک فقط درشامها به بادیه ها میروند و ګاهی با اشتر وګاهی هم با لند کروزر و یا لند روور بروی ریګستانها عطش وتشنګی نوستالژی بدوی بودن خود را آب یاری مینمایند۰
اګر شما به برج خلیفه در دبی نګاه نمایید و باز به زندګی در غژدی خواهید دید که از نګاه تخنیکی ګذار از جامعه بدوی به جامعه مدرن ممکن است اما بیایید در مورد مدرنیزم و جامعه مدرن وحقوق شهروندی بیشتر روشنګری نماییم
من باور دارم ومیدانم که تاده ها سال دیګر انسانهای کوچی وعلاقمند دشت و دمن وجود خواهند داشت مهم اینست که این حرکت در جامعه چکونه مدیریت میګردد وچګونه اختلافات عمودی و افقی را میتوانیم با خرد وعقل بسوی جامعه مدرن مدیریت نماییم-
آقای اسد کوشا
هزار سینه سخن دارم و این جملات را به مثابه دیباچه سخنان بعدی برای شما وخوانندګان ارجمند ومتفکر پیشکش مینمایم
باقی سمندر
15 آگوست 2011, 10:33, توسط سیلاب
تو یک شخص احمق لوده کودن هستی اولاد چنگیز خون خوار
20 جولای 2011, 21:17, توسط Bina
برادران اسلام!
در سايت زيباى كوكجه خبر خوشى نسبت به دركزشت ان ملعون بزرك ملاعمر كور,به نشر رسيده.اين اميرالمنافقين و سركرده از اخوان الشياطين,ان خون ريز جاسوس اى اس اى ,ان زن فروش وطنفروش ,ان كافر بيدين ازين جهان به فضل ايزد متعال, رفت.
ما مردوم او غانستان هزاران هزارت نفرين و نفرت برايش نثار ميداريم و به باز مانده كانش صبر جميل از بار كاه ايزد متعال ميخواهيم.
15 آگوست 2011, 10:27, توسط سیلاب
بی غم باش آغا اینقدر زود از چنګ امیر المونینن رهایی ندارید شکر زنده هست