صفحه نخست > دیدگاه > درحاشیهء ترور احمد ولی کرزی ومرور کوتاهی بر رویدادهای ګذشته -قسمت دوم

درحاشیهء ترور احمد ولی کرزی ومرور کوتاهی بر رویدادهای ګذشته -قسمت دوم

پرویز "بهمن"
يكشنبه 24 جولای 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

دربخش نخست راجع به اختلافات ودرګیریهای قبیلوی میان پشتونی بحیث یک فکتور زنده و عامل اساسی درمنازعات برسرقدرت عموما و درترورشخصیتهای مؤثر پشتون خصوصا ودرترور شخص احمد ولی کرزی أخصا به اینجارسیدیم که درانی های شکست خورده که بعداز سقوط جمهوری قلابیء سردار محمد داوود به غرب پناهنده شده بودند بحیث الترناتیفی برای امریکا و غرب پنداشته میشدند تا جای طالبان غلجایی عمامه بسر وعمدتا بیسواد را که بیشترینه درخدمت سازمان استخبارات نظامی پاکستان درآمده بودند پرکنند. اما قبل ازآنکه به مباحث آینده بپردازم این را باید بدانیم علت ناکامی حامد کرزی، بحیث یک پشتون درانی تنها خود وی بود یا عوامل دیګری هم میتواند بحیث فاکتورهای مهم درین ناکامی ها نقش داشته باشد؟

به نظر این قلم درانی ها برخلاف غلجایی با اقوام غیر پشتون افغانستان خصوصا با تاجیکها بیشترپیوندهای خونی وتباری داشته اند. مثلا امیرعبدالرحمن را میتوان یاد کرد که ازطرف مادر او یک تاجیک تبار بدخشانی بود. بهمین ترتیب تعداد زیادی از سلاطین درانی وخانواده های درانی با تاجیکها وهزاره ها وازبیکها قرابت ونزدیکی های خونی دارند. البته بعضی ازمدافعین پرو پا قرص نظامهای درانی تا اندازهء پیش میروند که پسر امیرآهنین حبیب الله خان را بخاطر داشتن کنیزها وزنهای متعدد ازقومیت های مختلف افغانستان چنین براءت میدهند که: آن مرحومی آنهمه ازدواج ها وزن باره ګی ها را بخاطر این نیت پاک انجام میداد تا از تمام افوام افغانستان بتواند نسل درباری بوجود آورد که بالوسیلهء آن نسل همهء اقوام خویشتن را درقدرت شاهی شریک بدانند. ګذشته ازصحت وسقم ومنطقی بودن این دلیل چیزیکه نمیتوان ازآن انکار کرد این است که : درانی ها ازنظر زبانی چنان در زبان فارسی حل ګردیده اند که بسیاریهای شان یا زبان پشتو را بکلی ازدست داده و یاهم برهردو زبان مسلط می باشند. بسا شعراء نویسنده ګان، وپژهشګران عرصه های مختلف علمی، اساتیذ دانشګاه ها ازنظر قومی پشتون درانی بوده اما تمام اشعار وتالیفات شان به زبان فارسی میباشد.

این مشترکات زبانی وعرقی میان درانیان واقوام غیر پشتون باعث آن شد که حامد کرزی را بحیث یک انتخاب امریکایی و الترناتیف معقول دربرابر ملاعمرغلجایی قاتل صدها هزار انسان ازبیک وتاجیک وهزارهء افغانستان به روی صحنه آورد وقبل از آنکه او در زادګاهش قندهار مورد استقبال قرار ګیرد در بامیان وپنجشیر ومزار وتخار وبغلان وکابل مورد استقبال غیر پشتونها قرار ګرفت ودر دل مردم خودرا جا داد. ولی بعدها مواردی پيش آمد که درآن تنها حامد کرزی نیز نمی تواند یکجانبه مورد ملامتی قرار ګیرد.

درنخستین روزهای مطرح شدن حامد کرزی بحیث رییس اداره مؤقت، کرزی بحدی دربین غیر پشتونها محبوبیت داشت که حتی محافظان امنیتی وی را همان محافظان احمد شاه مسعود تشکیل میدادند. او چندبار سفری به درهء پنجشیر کرد وبه زیارت مقبره شهید احمد شاه مسعود اتحاف دعا نموده وهمراه با ګل آغا شیرزی متحد قومی دیګرش، دستور مرمت کاری وتزیین قبر را صادر کرد که امروز زیارتګاه خاص وعام ګردیده است. کرزی درهرسخنرانی خویش از احمد شاه مسعود بحیث قهرمان بی بدیل تاریخ معاصر که افغانستان را باتمام طوایف واعراق آن دوست میداشت مورد تکریم وتبجیل قرار داد.
در و دیوار شهرکابل را همه عکس ها وفوتوهای احمد شاه مسعود رنګین ساخته بودند. تاجاییکه فهمی هویدی یک نویسندهء مصری در روزنامهء الشرق الاوسط لندنی ازدرون محل اقامتش درهوتل انترکانتینتال نوشت که درهر چارراهی وحتی پس کوچه های شهرکابل، فقط فوتوهای احمد شاه مسعود را می بیند. ولی، فهمی هویدی که درآستانه تدویر لویه جرګه اضطراری به کابل سفرکرده بود این راهم نوشت که:
من پشتونها را ناراض یافتم. زیرا پشتونها خودرا در وضعیت کنونی کاملا دراقلیت احساس میکنند. یکی از پشتونهای که نخواسته بود به فهمی هویدی نامش را بګیرد وبه زبان عربی وآنهم به لهجهء مصری مسلط بوده ګفته بود که تمام صلاحیت وقدرت در دست غیر پشتونها خصوصا پنجشیریها قرار ګرفته و او ازترس حتی حاضر نیست که پشتو صحبت کند، پشتونها خودشانرا شریک این نظام نمی بینند. اما این دوستی ها میان کرزی وآنچه که پاکستانی ها اتحاد شمال میخواندند دیرپا نبود. باوجودیکه برای اقوام غیر پشتون که پنج سال مورد تصفیه نژادی طالبان غلجایی قرار داشتند و تمام هست وبود معنوی ومادی خویش را از دست داده بودند وکرزی رابحیث ناجی میدانستند این دوستی ها دیر دوام نکرد. ادامه دارد

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • بخش یک

    باقی سمندر
    ماه اسد سال ۱۳۹۰
    ۲۳ ماه جولای سال ۲۰۱۱ میلادی

    سلام به همه خوانندګان عزیز ۱
    سلام به آقای پرویز بهمن !
    مطالب شما را در دو خواندم – شما بهتر میدانید که تایید نمودن یا رد نمودن نبشته شما از طرف یا یا هر انسانی دیګر باعث خشنودی یا ناراحتی شما نخواهد ګردید .
    من از دو شاد روان دو نویسنده نامدار
    یکی آقای قدیر تره کی و
    دیګری از آقای عبدالرحمن پژواک
    بخشهای از مقاله شان را در اینجا منتشر میسازم تا مورد توجه شماو خوانندګان ګرامی قرار ګیرد !
    اینک میکوشم تا نخست مطلب ای از سالنامه کابل را از سال 1318 خدمت همه خوانندگان ارجمند این صفحات انترنیتی دوباره تایپ نموده و به شما تقدیم نمایم و البته در روز های دیگر و بعدا در پایان از " نژاد نامه افغان " هم مطالبی را خدمت پیش کش مینمایم و در آینده چند مطلبی از " شمس النهار " ، " سراج الا اخبار " و " انیس " – تقدیم خواهم کرد تا با نگاهی از زمان شیر علی خان تا عبد الرحمن خان و حبیب الله خان ، شاه امان الله خان از یک سوی و روابط مسابقه بزرگ کهن میان دو قوای استعماری روسیه و انگلستان در آ ن زمان و طرح ریزی دولت ساخته و پرداخته استعمار آن روز تا سال- 1298 هجری شمسی یا خورشیدی برابر به 1919 میلادی و همچنان مسابقه بزرگ نوین را در جریان گلوبالیسم یا جهانی شدن سرمایه از سوی دیگر در رابطه با افغانستان امروز و ساختن دولت – ملت مطالعه نموده و این بحث اگر ممکن باشد در دور دیگر بازهم ژرفا یابد .
    عنوان مقاله در سالنامه کابل " تعاملات حقوقیه و جزائیه ملی " میباشد . مقاله را باهم میخوانیم :

    آقای قدیر تره کی در سال ۱۳۱۸ یعنی ۷۲ سال پیش از امروز نوشته بودند !
    کوتاه سخن باید جوانان مخصوصا فضلای پشتو باین امر متوجه شوند و سعی کنند تا رفته رفته تا این تعاملات از تمام اقوام و قبائل جمع گردد زیرا بوسیله اینها مقنن میتواند ماهیت قانونی را که وضع میکند دریابد و محققین دیگرمثل علمای تاریخ ، اجتماعیات ، قومیات ، بشریات هرکدام از این وثایق مالزمه های مفیدی برای مشاغل خود میتوانند تهیه کنند راه تحقیقات در زمینه ملیت همین است و نباید آن را از دست داد.
    م: قدیر تره کی *1

    "تعاملات حقوقیه و جزائیه ملی "
    به عقیده من بهترین و مثمر ترین مشغولیت در تحقیقات و تتبعات وضعیت اجتماعی یک ملت تحقیق عرف , عادات و عنعنات اوست زیرا نتیجهء که از این گونه تحقیقات بدست می آید میتواند رهنمای مقننین ، علمای اجتماع و مورخین و... گردد.مقاله ذیل که بقلم جناب عبد الرحمن خان پژواک نگارش یافته نمونهء مختصری از این تحقیقات است و بدون مبالغه و ریا کاری میتوانیم ادعا کنیم که با نوشتن این مقاله و زحمتی که در این راه کشیده اند خدمتی بزرگی را در زمینه خدمات ملی انجام داده اند باین دلیل :
    قوانین ونظامات و بالاخره دساتیر همیشه متکی به هم همین عرف و عادات میباشد و هیچ قانونی در دنیا وضع نمیگردد که استناد به تعاملات ملت ننماید و اگر احیانا قانونی متکی به عرف و عادات ملی نباشد آن قانون دوام هم ندارد و زود از پا در می آید و از این جهت است که وضع قوانین بعهده نمایندگان ملت گذاشته شده است. ممالک اروپا پس از چندین قرن تجربه اخیرا باین امر اعتراف نموده متیقن شدند که باید قوانین را برای بنای قدیمه حقوقی و قضائی ملت که آنرا تعاملات نام میگذارند بگذارند .
    اگرچه منتسکیو در قرن 18 در کتاب روح القوانین خود گفته بود :
    " قوانین مولود ماهیت اشیا میباشد و هر ملت از خود روح علیحده دارد و باید قوانین موضوعه ء او مناسبتی با روح آن ملت داشته باشد ."
    ولی در آن روز برو خندیدند و متعصبین انقلاب فرانسه او را مرتجع گفتند اما امروز ثابت شد که آن گفته او راست و معقول بود و گوستاو لو بون در قرن بیست گفته اورا بزبان دیگری چنین افاده کرد :
    " قوانین و نظامات یک ملت مولود روح همان ملت است"
    اینک وقتی دیده شد مسئله چنین است و نظامات ملت متکی به روح آن ملت میباشد پس تعاملات که یگا نه مظهر روحی ملت است میتواند ماخذ قوانین موضوعه گردد لذا اهمیت این مقاله در عین اینکه مختصر و منحصر به قوانین تعاملی یک قوم و آنهم یک شق آن میباشد خود بخود ظاهر میگردد.
    مسا له تعامل امروز در دنیا اهمیت زیادی دارد و حتی در مترقی ترین ملل دنیا بآن اهمیت میدهند مثلا در انگلستان در مسائل تجاریه تا کنون قانون مدون و موضوع وجود ندارد و دعاوی تجارتی بذریعه تعاملات که آنرا کامن لا Camman La میگویند حل و فصل میگردد.
    کوتاه سخن باید جوانان مخصوصا فضلای پشتو باین امر متوجه شوند و سعی کنند تا رفته رفته تا این تعاملات از تمام اقوام و قبائل جمع گردد زیرا بوسیله اینها مقنن میتواند ماهیت قانونی را که وضع میکند دریابد و محقیقین دیگرمثل علمای تاریخ ، اجتماعیات ، قومیات ، بشریات هرکدام از این وثایق مالزمه های مفیدی برای مشاغل خود میتوانند تهیه کنند راه تحقیقات در زمینه ملیت همین است و نباید آن را از دست داد.

    م: قدیر تره کی *1

    عبد الرحمن پژواک : 1318 هجری شمسی- برابر 1939 میلادی :
    نوشت :

    بنده دوسال قبل بفکر افتادم که در اثر انتظام دوایر مملکتی حا کمیت حکومت و استقرار امن وسلام در دور دست ترین نقاط افغانستان و تقرر قضات شرعی قوانین جزائی ملی روز بروز از بین میروند و هم اکنون اندکی بیش از آن باقی نمانده است و روزی خواهد رسید که دیگر یک تعداد اشخاص معمری که تا کنون مواد قوانین مذ کور را در خاطره های خویش نگاه داشته اند از بین رفته و یک حصه مهم تاریخ مملکت را با خود ببرند. همین بود که از کوچکترین موقع صحبت با خوانین و ریش سفیدان قومی استفاده کرده و یک تعداد یاد داشتها گرد آوردم. در این اواخر قرار خواهش رفقای محترم انجمن ادبی که از اقدام بنده باین کار خبر داشتند پارهء از آن یادداشتها را ترتیب و بصورت مقاله مختصری بسالنامه کابل تقدیم کردم. لذا بعد از تشکر از کسانیکه درین راه بمن معاونت فرموده اند از تمام نویسندگان افغانی که بتوانند در این را خدمت کنند خواهشمندم باین جنبه مهم و قابل افتخار که تا کنون هیچکس از نویسندگان خارج و داخل بدان اقدام نکرده اند عطف توجه فرمایند.
    قبل از آنکه داخل موضوع شده و بشرح قوانین ملی بپردازیم لازم است بعضی لغات اصطلاحی پشتو را که ممکن است بعد ها در متن موضوع ذکر شده و بقارئینی که با زبان پشتو و خصوصا با اصطلاحات جزائی آن آشنائی ندارند اسباب زحمت شود شرح بدهیم. بعضی ازین کلمات قراریکه در ستون آینده روشن خواهد شد خیلیها از معنی لغوی خود دور افتاده اند و حتی بکسا نیکه زبان پنبتو لسان مادری انهاست و یا با پنبتو زبانها خیلی سر وکار هم داشته باشند مجهول است :
    1 – گتلکه ( پیغله)
    پیغله در افغانی کلمه ایست که هر پشتو زبا ن با معنی آن آشناست و حتی اکثر فارسی زبانهای افغانستان نیز در اثر اینکه خیلی رایج است شاید از آن بیخبر نبوده و بدانند که دختران جوان را پیغله میگویند ولی کلمه دیگری نیز در بین پشتونها معمول است که هر چند بایست آنرا یک کلمه جداگانه و مستقل بدانیم ولی باز هم این کلمه ترکیبی است از ( گته ) بمعنی انگشت و« لکول » به معنی لغوی استاده کردن و یا لکیدل به معنی « ایستاده شدن » ترکیب یافته است ولی باید دانست که کلمهء « ایستاده شدن » یا « ایستاده کردن » فارسی را در مقا بل « لکول » یا « لکیدل » زبان پشتو استعمال میکنیم برحسب ضرورت احتیاج است و کلمه دیگری در زبان فارسی به نظر نگارنده نخورده است که بصور کلی بتواند در مورد استعمال خویش با کلمهء پنبتو تطبیق شود- مثلا این جمله فارسی را که « احمد برخواست ( ایستاد ) » در زبان پشتو « احمد لک شو » ترجمه کنیم. بهر کیف اگر در زبان فارسی کلمهء وجود ندارد که معنی « لکیدل » یا « لکول » را بطور کامل افاده کند دیگری وجود دارد که بکلی معادل کلمهء ترکیبی فارسی « انگشت نما » واضح میگردد.
    بیائیم بر سر اصل موضوع :
    طبعا هنگامیکه دختر جوان میشود و بر مرحله « پیغله » ( دوشیزه ) پا میگزارد « انگشت نما » گردیده و چشم امید جوانان به همسری او باز گردیده توجه این وآن را جلب میکند. لذا افغانها اورا گتلکه میگویند.
    ولی فرقیکه در این کلمهء « گتلکه » پنبتو و کلمه « انگشت نما ی» فارسی موجود است همینقدر است که در زبان فارسی « انگشت نما » بطور خاص مفهوم دوشیزه را اداء نمیکند ولب کلمه « گتلکه» در زبان پشتو عینا مرادف « پیغله » بوده و قراریکه قبلا نیز اشاره رفت حد مرحله دو شیزگی را نیز تعین می کند.
    2- رونی : - دختر شیر خواره را میگویند.


    بخش دوم بعدن منتشر میګردد

  • بخش دوم-

    • رونی : - دختر شیر خواره را میگویند.
      3- پور :- کلمهء « پور» اگر از نقطه نظر لغت و معنی لغوی ترجمه شود چیزی است که بطور عاریت و به مقصد اعاده گرفته میشود و میتوان آنرا به کلمات قرض ، دین، ووام در فارسی ترجمه نمود ولی معنی اصطلاحی آن در بین پشتونها فرق میکند وقتی در مسایل قانونی و جزائی ملی این لغت استعمال میشود بصورت تقریبی ( زیرا در بسیاری جای ها امکان دارد که دو کلمه در دو زبان بکلی یکسان تعبیر شده باشد ) مفهوم « تاوان » را افاده میکند و تاوان خود چیزی است که اعاده نمیشود و در بعضی موارد دیگر میتوان آن نزدیک « دیت » آورده و یا اینکه معادل اصطلاحی کلمهء « خون » در فارسی قرار بدهیم .
      4:- سپین : به معنی سپید است ولی از نقطه ء نظر اصطلاح معنی آن فرق میکند و عموما در موارد زخم و جراحت استعمال میگردد. طوریکه آن حصه های بدن راکه همواره بیرون لباس بوده و در وقت مواجهه نظر انسان بآ نها می افتد از قبیل چشم ، بینی ، گوش ، زبان ، لب ها ، دست تا آرنج و پا تاحد بجلک و دندانهای نمایان و غیره را « سپین» میگویندعلاوتا در بعضی موارد وقتی لغت سپین در مورد شخص استعمال شودبه معنی « پاکدامن» است یعنی کسی را که بذاته در جرم شرکت ندارد« سپین » میشناسند.
      5- تور : به معنی سیاه و مفهوم اصطلاحی آن نیز مانند معنی لغوی آن ضد سپین است یعنی در موضوع جرح و زخم حصه های از بدن که درلباس مستور است تور گفته میشود و در مورد اشخاص همان کسانیکه داخل جرم هستند « تور» شناخته میشوند. زن هائیکه لکه بد نامی بدامن خویش بر میدارند تور هستند.
      6- کرشنده : « کرشه» در زبان پشتو « خط» را میگویند و این لغت نیز از آن بیرون آمده است. این کلمه دارای مفهوم اکراه و جبر است. مثلا شخصی کسی را که راضی نیست با او برود به اکراه واجبار و استعمال قوه عقب خود میکشاند . پشتونها میگویند اورا « کرشنده- کرنبنده » با خود برد وچون طبعا وقتی کسی ، کسی را بقوه و زور عقب خود کشان کشان میبرد بروی زمین خط کشیده میشوداز همین جا است که کلمه « کرشنده »/( کرخنده / کرنبنده- تذکر از باقی است ») از کرشه یا خط اشتقاق می یابد.
      7- ولور : کلمه ایست که در بین فارسی زبانها نیز معمول است کلمهء فارسی آن کابین است.
      8- ننوات : این کلمه را ع، ج، ا، ا نشان گل محمد خان مهمند وزیر صاحب داخله رئیس تنظیمه قطغن و بدخشان در کتاب جامع خویش پشتو سیند بصورت خیلی درست شرح کرده اند طوریکه لازم نیست از آن صرف نظر شود لذا عینا آنرا نقل و بقارئین گرام عرضه میدارم:
      «
      « ننواتی » معذرت مخصوص و فوق العادهء افغانی است که برای عفو جرائیم بزرگ اجراء میشود.
      در این قسمت معذرت عذر کننده به مقصد عذر بخانه ء کسیکه میخواهد عذرش را بکند میرود و اظهار عجز و انکسار کرده عفو میخواهد و این رفتن بصورت تنهائی و یا با یک جمعیت بصورت و ترتیب مخصوص بهردو نوع اجرا شده میتواند ولی اگر بصورت تنهائی هم اجرا شود باید از اجرای ننوات انکار نکند و هرگاه نزد مردم انکار کند آن ننوات مقبول و منظور نیست بلکه این وضع اگر احیانا واقع شود مخالفت و مخاصمت را تشدید می نماید. اگر ننوات کننده برای اجرای ننوات تنها به خانه ء کسی برود بصورت معمول تنها قصور او عفو میشود و اگر با جمعیت و با ترتیب مخصوص رود علاوه از بخشش عفو بلحاظ جرگه ( احترام جرگه در پشتو شرح مخصوص دارد ) با او مهربانی شده محبت هم بعد از آن ابراز میگردد حتی بعضی ها علو جنابی کرده بمقصد اعزاز و احترام جرگه را دستار ( یا باین اسم تحفه دیگری) هم میدهند.
      درین قسم عذر هرگونه جرم مجرم عفو میگردد حتی اگر پدر و فرزند و برادر کسی را هم کشته باشد صاحب خانه از خون مقتولین گذشته قلبا اورا عفو میکند و دوباره پیرامون انتقام در ظاهر و باطن نمیگردد، بلکه حمایه اورا وظیفه خود میشناسند ، مخالف که ننوات کرد و تسلیم نمود. در صورت تسلیم با او مخالفت و دشمنی کردن مخالف شئونات افغانیت و مغایر اصول افغانی است. مخالف چون ننوات کرد گویا انتقام گرفته شد ننوات کننده به جمله مرده محسوب میشود. مرده را با شمشیر زدن کار مردان و افغان نیست. مثال ننوات کننده بشخصی میماند که در محکمه ملامت شود و حکم قصاص بر او صادر گردد و در میدان قصاص اورا برده بزیر تیغ اورا خوابانیده و تیغ در گلویش گذاشته بعد عفو گردد. لهذا ننوات کردن هم کار آسان نیست ، یک افغان تا خیلی مجبور نشود ننوات نمیکند حتی اکثریت مرگ را بهتر از ننوات میدانند. اظهار عجز افغان در امر مخاصمت و دشمنی خیلی دشوار است......
      خلاصه ننوات را نپذیرفتن مخالف شان افغانی و خلاف اصول افغانیست . شخصیکه این قسم عذر را نپذیرد تقریبا از دایره افغانیت خارج میشود و در نظر عموم خوار میگردد لذا این قسم عذر در نزد افغانها واجب القبول است خصوص اگر زنی چنین وضع را اجرا کند و بی جرگه و یا با جرگه بخانه کسی در آید و آن امکان ندارد و کسیکه این عذر را قبول نکند رذیل و ذلیل میشود و حقوق افغانیتش از طرف قوم سلب میگرددولی کسیکه از او به آن طریق عذر میشود از حق خود و حق آنکسانیکه عفو آن به اقتدار او باشد میگذرد و اگر در اقتدار او نباشد معذور است ولی اقربا یا دوستان او هرگاه حق خود را باو که ذمه وار عفو حق آنها هم شده بحرف این کس هم عفو نکند قطع مناسبات در بین واقع میشود اگر کسیکه بخانه او ننوات میرود حق اقربا یا دوستان یا همراهان خود را عفو نتواند و در آن صلاحیت نداشته باشد یا اعتماد نکند اما به هر حال ذمه وار همرائی عذر کننده است. و اگر حق از دیگری باشد از دیگری باشد باین شخص تعلق نداشته باشد و ننوات بخانهء او میرود آن شخص مجبور است که قوهء انتهائی خود را در عفو خواستن این شخص صرف کند و اگر اقدام و سعی او موثر واقع نشود هرگاه از گند ( کلمه « گند » جدا گانه شرح داده میشود .) مخالف ننوات کننده و موافق مدعی علیه او باشد در همین معامله با او همرائی نمیکند و یا از « گندی » آن شخص خارج میشود و حتی بموافقت ننوات کننده و مخالف آن ایستاده میشود. این شیوه مستلزم است که کسیکه به خانه او ننوات میرود و حتی الا مکان سعی بشری را در کار این شخص دریغ ندارد و حتی با ندازه وسیع صرف مال هم کرده میشود . خلاصه این طریق معذرت در افاغنه خیلی اهمیت دارد در کاریکه به حکومت متعلق باشد محض سعی و همرائی شرط و کافیست . حاکم و مامور در معاملات جامعه از قبول ننوات معذور اند ولی در داخل اصول و شرع طرفداری هم وظیفه افغانی ووجدانی است .»
      بیانات جناب محمد گل مهمند در همین جا خاتمه یافته و همه چیز را در بر میگیرد ولی اگر اینقدر علاوه شود که این کلمه از « ننوتل» که بمعنی « در آمدن » است گرفته شده است چندان بیمورد نخواهد بود. فعلا به همین قدر قناعت کرده یک تشریح ننوات را در صفحات آینده حواله میدهیم .
      9- جرگه :-این کلمه که بیش و کم هر کسی به آن آشناست عبارت از اجتماع چند نفر است که برای بحث و فیصله مسئلهء باهم گرد آمده باشند . وقتی ما در متن موضوع کلمهء جرگه را استعمال میکنیم مقصد از آن « جرگه افغانی » یا پشتو جرگه است که قرار قوانین ملی افغانی منعقد گردیده مسئله را دایر و حکم فیصله آن را طوریکه معمول و مروج است صادر میکنند.
      10- گوند : این کلمه را میتوان « بپارتی » انگلیسی و یا حزب عربی یاد کرد ولی « گوندی » در افغانی صورت دیگری داشته و باید اندکی تفصیل داده شود : حس رقابت و همچشمی در بین افغانها از زمانه های بسیار قدیم بوده و اگر از نقطه نظر حقیقت سنجیده شود هیچ قومی در دنیا از این حس بقدر افغانها حصه نبرده است . گویا « گوندی» یا رقابت و همچشمی یک حصه بزرگ احساسات این قوم غیور را میسازد . یک افغان در اثر حس « سوپر یارتبی » که دارد هیچگاه نمیخواهد دیگری را از خود بلند تر ببیند خصوصا اگر این بلندی در سجایای باشد که از نیاکان غیور شان باین قوم به ارث رسیده است از قبیل مهمان نوازی ، شجاعت ، نان دهی ، و سر کردگی قوم وغیره – لذا وقتی یک نفر شجاعت بخرچ میدهد و یا اداره قومی را بدست میگیرد و یا مهمانان را بخوبی مینوازد در افراد دیگر قوم نیز حس رقابت و هم چشمی زنده شده و آنچه از او دیده اند کوشش میکنند دوچندان از طرف خود نشان بدهند با این ترتیب « گوندی» بمیان آمده دو حزب یا دو « گوند » بوجود می آید. هرگوند از خود قایدی داشته و دیگران که در « گوند » او شامل هستند بتمام موجودیت و دارائی خویش بطرفداری او ایستادگی و مقاومت میکنند .
      11- کونده : زنی را میگویند که عروسی کرده و شوهر او فوت کرده باشد و یا اینکه بکسی نامزد شده و نامزد او مرده باشد.
      12- نه گونه : به معنی نه چند است و عموما در مورد « تاوان» دزدی حیوانات و مواشی استعمال میشود که بعد ها واضح خواهد شد.
      13- تیژه / تی گه : بمعنی سنگ است ( چون ژ پشتو ندارم – گه نوشتم- باقی ) ولی اصطلاحا عبارت است از :
      ا
  • بخش سوم-
    حیوانات و مواشی استعمال میشود که بعد ها واضح خواهد شد.
    13- تیژه / تی گه : بمعنی سنگ است ( چون ژ پشتو ندارم – گه نوشتم- باقی ) ولی اصطلاحا عبارت است از :
    الف : میعاد صلح – مثلا وقتی دو قبیله باهم میجنگند . چند نفر از خوانین و روسا و یا به اصطلاح بهتر افغانی « سپین ژیری » یعنی ریش سفیدان قوم جرگه کرده و جنگ را برای سه ماه معطل میسازند. وقتی در باره این متارکه ء موقتی که میتوان آن را میعاد صلح نیز گفت حرف زده میشود افغانها میگویند برای مدت سه ماه سنگ مانده اند ولی باید دانست که علاوه بر مسائل جنگ و متارکه و صلح در بعضی موارد دیگر نیز که کیفیت آن شبیه فوق الذکر باشد میتوان این اصطلاح را استعمال نمود.
    ب- این کلمه از نقطه نظر اصطلاح در مسایل قضا ئی ملی به معنی « نرخ» یا بار نیز استعمال میشود چه هر قبیله بزرگ از قوم پشتون مثلا احمد زائی ، آفریدی ، مهمند و غیره از خود سنگ مخصوص دارند . برخی از این سنگ ها گران و برخی سبک هستند.یعنی برخی را « درنه تیژه » و برخی را سپکه تیژه میگویند یا آنکه واضح تر گفته باشیم چون هر قوم قوانین مخصوصی از خود دارد بارهای جزائی هریک از آنها در برابر جرم فرق میکند مثلا « پور» یا « تاوان » یک زخم قرار قوانین مهمند طوری و از روی قوانین احمد زائی طوری دیگری تعیین میشود و همین مطلب است که یک سنگ را گران و دیگری را سبک معرفی میکند.
    مهمترین سنگ های که در بین قبایل شناخته میشود عبارت است از سنگ مهمند ، آفریدی ، احمد زائی ، جدران که در درجه اول اهمیت قرار میگیرند. سنگ های توخی ، تره کی ، هوتک ، درانی در درجه دوم واقع هستند.
    نا گفته نماند که بعضی اوقات کلمهء «جرگه » و « تیژه» یک مفهوم را افاده کرده و در برخی موارد و یا محاورات بجای یک دیگر قرار میگیرند مثلا بجای اینکه بگویند سنگ احمد زائی چنین است یا فلان مساله قرار سنگ احمد زائی فیصله گردید بجای « سنگ احمد زائی » « جرگه احمد زائی » میگویند.
    14- مرکه : مرکه عبارت از مجلسی است که برای حل قضایا منعقد میگردد. این کلمه یا « جرگه » فرقی اندکی دارد که در بعضی موارد بکلی محسوس نمیشود که آن اینست که « جرگه » عموما بزرگتر از « مرکه » میباشد. کسانیکه داخل مجلس میباشند « مرکه چی » یا بطور جمع « مرکچیان » گفته میشوند.
    15- روغه : این کلمه از کلمهء روغتیا برآمده است که به معنی صحت و سلامت است و معنی «صلح »را بخود گرفته است. وقتی دو نفر و یا دو خاندان و یا دو قوم بر سر مسئله با همدیگر مخالف شده و یا می جنگند و بعد از آن در اثر دایر شدن « جرگه » و یا « مرکه » به شرایطی مخصوص با هم صلح نموده و مسئله را برضای جانبین فیصله میکنند. « روغه » کرده اند. پس بهترین کلمهء که در زبان فارسی میتواند مفهوم « روغه » را از نقطه نظر لغت ادا بکند عبارت از جور آمدن است که از راه قریب تری به کلمه پشتو مطابقت دارد.
    16- سورلاسی : - اگر چند نفر بهم متفق شده و شخص را بکشند البته واضح است که در وقت تعیین جزا اشخاص به عنوان قاتل و معاون از هم تفریق میشوند.
    سورلاسی قاتل را میگویند. این کلمه مرکب است از « سور » و « لاس» که اولی به معنی « سرخ » و دومی به معنی « دست » است.
    17- « بدرگه » این کلمه از نقطه نظر لغت قراریکه در پشتو سیند مرتبهء جناب فاضل دانشمند محمد گل مهمند خان نیز دیده شده دارای دو معنی است که اینک عینا نقل میشود.
    اول – بدرگه ، کسانیکه برای حفاظت قافله یا جمعیت یا شخص مقرر گردند تا آن قافله یا شخص را باعتبار و رسوخ خود یا با قوهء خود سالما بمنزل مقصود برسانند یا از حدود معیین بگذرانند.
    دوم – خیراتیکه متصل دفن مرده کرده میشد و حالا کمتر مروج است.
    ولی چون ما در بحث قوانین ملی کلمه « بدرگه » را استعمال کنیم شاید قارئین گرام بکلی از روی شرح فوق به اصل موضوع پی نبرند لذا اگر مثالی داده شود بد نخواهد بود :
    فرضا دو فامیل باهم مخاصمت دارند و از یک جانب یکنفر زیاد تر کشته شده است . در اینصورت جانب مقابل یک خون مقروض است و جانب دیگر حق دارد که همینکه دست بیابد یک نفر را در مقابل نفر خود بکشد. فرض میکنیم سه قلعه یکی بر سر راه دیگری واقع شده اند که یکی متعلق به یک جانب و دیگری مائل جانب مقابل است که قلعه وسطی به شخص ثالثی تعلق دارد . طبعا اگر کسی یک خون مقروض است بدون توسط صاحب قلعهء وسطی از قلعه دشمن عبور کند کشته میشود و از عبور هم ناگذیر است . اگر کسی از قلعه وسطی با او همراه باشد، دشمنش بعنوان « بدرگه » با و مزاحم نمیشود، زیرا اگر با وجود اینکه اگر شخص ثالثی با دشمنش همراه است بمدعی خود ضرر برساند گویا این ضرر را به شخص ثالث نیز رسانیده و همرائی اورا احترام نکرده است واین مساله خود به شئون افغانی فامیل لا غرض برخورده و خلاف افغانیت شمرده میشود.
    18- پگره ( پگله / ر پندک دار تلفظ گردد و لام خوانده شود- تذکر از باقی است) عملی است خیلی مدهش که تقریبا بکلی متروک شده است . پگره ( پگله ) مخصوص قوم منگل است ولی در داخل افغانستان در اثر انقیاد افغانستان و نشر تعلیم ومعارف بکلی از بین رفته است و گاه گاهی در علاقه سرحدات آزاد سمت جنوبی افغانستان واقع میشود. این کار در نزد افغانهای دیگر از قبیل احمد زائی و دیگر اقوام خیلی بد است و چون تنها خون ریزی است که در آن زنها بقتل میرسند از نقطه نظر افغانیت خوب تلقی نمیشود و اقوام دیگر افغانستان آنرا مایه عار میدانند :
    19- سپین پای سی ( ث پشتو با ح سه نقطه ثی یا سی خوانده شود/ تذکر از باقی است ) زنیکه بدون مراسم عروسی ، ساز و سرود- تویانه و ولوور بداماد سپرده شود.« بخوان سپین پایسی » گفته میشود که معنی تحت لفظ آن « سفید پاچه » است.
    20- گودی ( گودخه ) چیزی است که مالداران ( کسانیکه مالک بزو گوسفند و مواشی هستند ) افغان بر پشته های ساخته دران میخوابند و مواشی را مراقبت مینمایند.
    21- کیژدی ( غژدی ) چادری است بصورت خیمه که افغان کوچی دران بسر میبرند. اینک از شرح لغات و اصطلاحات مخصوص خلاص شدیم بر سر اصل موضوع آمده و تا حدیکه گنجایش دارد بطور مختصر قوانین ملی افغانی را شرح میدهیم :
    قراریکه در صفحات ماقبل نیز در موقع شرح اصطلاح « تیژه » بطور اجمال عرض شد قوانین تعاملی افغانی در بین تمام اقوام یک رنگ نبوده و هر قوم از خود قوانین تعاملی مخصوص دارند. ولی این طور هم نیست که تمام اقوام دارای این چنین قوانین باشند. البته هر قوم دارای عادات مختلفی هستند و هر یک از خود خصوصیاتی دارند ولی قوانین جزائی ملی چیزی دیگری است که بایست آنرا از جملهء رسم ورواج و عادات و اخلاق ندانسته بکلی تمیز و تفریق کرد. اقوام بزرگی که قوانین آنها در بین افغانها شهرت داشته و شناخته میشود عبارت اند از :
    مهمند ، افریدی ، احمد زائی ، منگل و جدران که درجه اول قرار میگیرند و توخی ، تره کی ، هوتک درانی که در درجه دوم واقع هستند . این قوانین همه دارای مواد معین و ثابت بوده و کسی حق ندارد در این تصرفی بکند و نیز هر کسی از افغانها از قوانین هر قوم چند ریش سفید و اشخاص مخصوص هستند که مواد معینه را یاد داشت و هر جا مسئله روی کار شود برای حل آن خواسته شده بعد از جرگه ومرکه به تصفیه آن میپردازند.
    یکی از مشهور ترین و مهم ترین قوانین ملی افغانی قوانین احمد زائی است. اکثر اقوام دیگری نیز هر چند دارای قوانین مخصوص خود باشند بعضی مسایل را قرار جرگهء احمد زائی فیصله میکنند. از این جهت در این مقاله چون نمیتوانم همه قوانین را شرح بدهیم بصورت مختصر ماده های برجسته و عام قوانین جرگه احمد زائی را ترتیب و بقارئین گرام عرضه میداریم. امیدواریم که در آینده بعون الله قوانین مذکور با التفصیل با قوانین و صورت جرگه های دیگر اقوام نیز ترتیب و تدوین کنیم.
    جرگه احمد زائی ها
    قراریکه از ریش سفیدان احمد زائی شنیده ام و اکثر افغانها از بین چندین روایت مختلف همین یک را تائید و تصدیق میکنند « احمد بابا » جد قوم بزرگ احمد زائی چندین پسر داشت . که از بین آنها عیسی وموسی مشهور اند. عیسی در بین برادران موقعیت پستی داشته و او را راندند . و مال پدری را بین خود تقسیم کردند. وقتی احمد بابا از مساله اطلاع یافت اورا پس خواسته نوازش کرد و امر نمود تا هریکی از مال گرفتگی حصهء اورا جدا کنند ( چون این فلکلور شرح وبسط طویلی میخواهد و یک موضوع علیحده شمرده میشود انشاء الله آنرا در یک مقاله جداگانه بادیگر روایاتیکه راجع به تقسیمات قومی جمع آورده ام ترتیب خواهم داد باین ترتیب عیسی صاحب « بخره» ( قراریکه احمد زئی ها کلمه « برخه » یعنی حصه را تلفظ میکنند) گردید . و سنگ او بیشتر دارای اهمیت شد . اگر از خود افغانها پرسیده شود وجه تسمیه عیسی را نیز از فلکلور فوق استخراج کرده و میگویند که عیسی در اصل « حصه» است ولی این مساله خیلی از حقیقت دور است . زیرا « موسی » برادرش با عیسی نزدیک است و علاوتا » حصه » خود نیز کلمه عربی بوده و پشتو نیست.
    ----------------
    بخش چهارم پیوست به این بخش با بخشهای دیګر منتشر میګردند

  • بخش چهارم

    عربی بوده و پشتو نیست.
    احمد زائی ها میگویند که « احمد بابا» اصلا از « ختاوه» که نام جائی است در حوالی قندهار بوده است. چنانچه تا کنون نیز دامنه سکونت احمد زائی ها تا حصه های قریب قندهار ممتد است. و علاوه وقتی قوم جبار خیل و معروف خیل با احمد زائی ها داخل کدام مشاجره میشوند میگویند ( د ختیاوی پوریی را ودنگوه ! ) یعنی از ختاوه گرفته همه را خبر کنید یعنی با تمام قوهء خود حاضر شوید . موسی نیز دارای سنگ است . یعنی در قوم احمد زائی « دوه تیژه » یا دو « نرخ» وجود دارد که مهمتر آن « نرخ » عیسی است که ماهم از نقطه نظر همین نرخ بحث میکنیم ونا گفته نماند که مفهوم مهمتر این نیست که نرخ موسی کمتر مروج و معمول است بلکه معنی آن اینست که وقتی مساله بقرار « نرخ» عیسی فیصله شد دیگر کسی نمیتواند آنرا تغییر بدهد.
    قوانین ملی احمد زائی
    گمان میکنم که اگر قوا نین ملی را به مواد تقسیم کنیم کار ما مشکل شود زیرا تمام این چیز ها که در بسی جای ها شرح لازم دارد زیر مواد آوردن مشکل است لهذا از نقطه نظر جرم آنرا به قسمت های کوچک تقسیم میکنیم :
    خون – قتل نفس :
    خون بهای یکنفر بحساب قوانین احمد زائی سه ونیم هزار کابلی ولی در این روز ها که قیمت پول نسبت به کثرت آن نزول کرده است خونبها یک مبلغ معینهء زیادی بالا رفته است.
    اگر دختر به ورثه مقتول داده شود ولور دختر از اصل خونبها کشیده و در حساب مجرا داده میشود.
    در برابر گتلگه دو حصه و در مقابل رونی ثلث خونبها کشیده شده و باقی آن نقد پرداخته میشود عموما در مسائل قتل برای ادامهء صلح خویشی میشود زیرا پول هر قدر زیاد باشد نمیتواند یک نفر افغان را از انتقام منصرف سازد :
    فرضا اگر کسی پور گرفت و بعد از آن کسی را از جانب مقابل در مقابل همان مردهء خود که در مسئلهء مرگ او صلح کرده و خونبها گرفته است بقتل رسانید یک خونبها و مبلغ گزافی اضافه تر میپردازد. زیرا قرار قوانین موضوعه اگر کسی میخواهد در مقابل قتل دشمن خود را بکشد اصلا با او جرگه نمیکند ولی اگر جرگه کرد باز حق ندارد بقتل او اقدام کند . طبعا باز اگر خویشی در بین صورت بگیرد از قراریست که تذکار شد.
    اگر فرضا اقدام به قتل تکرار شود باز دیگر جرگه شدنی نیست و مسئله باید بقتل و قتال فیصله گردد.
    اگر بعد از قتل مقتول بی حجاب شود و یا اینکه یکی از اعضای اورا قطع کنند در این صورت دو چند خونبها بایست داده شود. این ماده در حق زن ومرد هیچ فرق ندارد و حتی قوانین افغانی در هیچ موقعی در بین افغانها زن ومرد را فرق نمی کند ویک قانون کلی وجود دارد که این مسئله را خاطر نشان میکند : « تیکری و پگری ساری دی » یعنی چادر و دستار باهم سیال ( کفو ) هستند . صغیر و کبیر نیز در مساله قتل فرق ندارد تنها فرقیکه دیده میشود اینست که پور قتل اشخاص ریش سفید قوم روشناس و جوان مرد ، شجاع و توریالی ( شمشیری ) به نسبت اشخاص معمولی زیاده تر است. در اینصورت اعضای جرگه بلحاظ شخصیت مقتول اضافه گی پور را تعیین میکنند .-
    اگر بعد از قتل قاتل تفنگ یا دیگر اسلحهء مقتول را باخود به برند در موقع جرگه بایست علاوه بر مسترد کردن اسلحهء مذکور ( هرچه باشد ) یک مبلغ گزاف بعنوان « شرم» بورثه مقتول بدهند.
    فرضا در موقع جنگ طرفین از یک طرف یک یا چند نفر برسند و از طرف دیگر یک یا چند نفرزخم یعنی « پرهار»بردارند مقتول پور دارد اما زخمی پور ندارد ولو که مقتول یک نفر و زخمی چندین نفر باشند ولی اگر زخمی در اثر همان بمیرد آنگاه خونبها دارد. مگر اگر از یکطرف هم مقتول و هم زخمی باشد طبعا هر دو پور دارند ( پور زخم را مفصلا در سطور آینده شرح خواهم داد ) نا گفته نماند که قطع اعضا و معیوب شدن یکی از اعضای مهمه از قبیل چشم وبینی « تور » باشد یا « سپین» در تحت ماده « پور » پرهار نیامده و پور مخصوص آن قراریکه بعد ها خوا هیم دید گرفته میشود.
    قطع اعضا و پر هار ( زخم )
    1- سپین :
    چشم: یک چشم نیم خون دو چشم پوره خون
    بینی: نیم خون
    گوش: یک گوش نیم خون دو گوش پوره خون.
    زبان: پوره خون
    لب ها : یک یا هر دو لب یک خون
    دندانها: پور یک دندان نمایان قریبا ده خون است. شانزده دندان در حد « سپین» داخل است و هر یکی از آن همان پور فوق الذکر رادارد که از قرار تعداد حساب میشود .
    پای: اگر « بند» قطع شود نیم خون پور دارد. دو پای یک خون پوره پور میخواهد.
    دست: اگر یک دست از« بند» قطع شود نیم خون و اگر هر دو دست از بند بریده گردد پوره خون پرداخته میشود.
    انگشتان: انگشتان دست وپا و عضو راست وچپ فرق ندارد.
    دست : چهار انگشت خورد اگر همه قطع شوند یک مقدار و یک انگشت کلان به تنهائی یک مقدار پور دارد و پور های یک یک انگشت بقرار هرکدام علیحده میباشد. و نیم انگشت نیم پور دارد.
    یک دست اگر از حد شانه قطع شود یک خون و دو دست دو خون پور دارد. در حد آرنج و یا هر حصه که از حد بند بالاتر باشد یک یک خون پوره « پور » دارد . در ینصورت نیز دست و پا با هم فرق ندارند و اگر اعضای مذکوربه ترتیب پور های فوق الذکر بریده شوند یعنی دو دست و دوپا جدا جدا بریده شوند چهار خون باید پرداخته شود. و در صورت قطع اعضای مذکورهء مرد یک خون می پردازند اگر اعضا پیش از مرگ خراب و ناقص گردند پور آن افزوده میشود و اگر بعد از مرگ باشد این هم پور معین دارد اگر قضیب مقتول بعد از مرگ بریده شودیک خون افزوده میشود . یعنی علاوه برخون یا پور قتل بایست یک خونبهای دیگرنیز داده شودو اگر پیش از مرگ آله تناسل را قطع کننددو خون« پور» داردو اگر بعد از آن کشته هم شود سه خون باید پرداخته شود.
    البته بعضی چیز ها در فوق نوشته است که در مورد سوال واقع میشود از قبیل اینکه چهار انگشت خورد آنقدر پور د ارد که یک انگشت کلان . این البته واضح است که سر انگشت ابهام نباشد چهار انگشت دیگر بیکار و عاطل هستند. در مسئله قضیب اگر پور زیاد است و اینکه پور اعضا و حصص اعضای نمایان یا سپین زیاده تر است در اثر این است که شرم وننگ و هر وقت دیده شدن آن بیک افغان بسیار گران تمام میشود- پرهار یا زخم اگر بمناسبت نوع آلهء جرح فرق میکند که بقرار ذیل بشرح آن می پردازیم.
    پیش قبض : اگر کسی با پیش قبض به کسی حمله کند ، اگر زخم زیاده باشد یا کم ، از لباس بگذرد و یا به آن لمس کند در حصص « تور » بدن باشد یا« سپین» پور معینی دارد ولی از نقطهء نظر نرخ موسی در تور کم و در سپین زیاد است و اگر زخم شود و در تور باشد پور علیحده و اگر زخم نشود پور دیگری دارد.
    کارد: اگر کسی با کارد به دشمن حمله کند و او نیز به مقابل بشتابد و از طرف جلو زخم بردارد یک مقدار معین پور دارد زیرا زخمی بیغیرتی نکرده است و اگر بگریزد و از عقب زخمی شود چون بیغیرتی کرده است پور کمتر از آن میگیرد. اگر زخم در حصه « تور» باشد پور آن مثل پور شخص فوق الذکر است. نا گفته نماند که کمی و زیادی زخم نیز در پور موثر است یعنی اگر زخم چهار انگشت و به اصطلاح یک چانپه باشد پور آن یک مقدار معین است و اگر از این کمتر باشد بحساب انگشت پور آن کم شده میرود و همچنین اگر زیاده باشد بحساب مذکور افزون میشود تا هر اندازهء که برسد. حد معین و پور معین همان اندازه چهار انگشت است.
    سنگ :
    اگر زخم کند در سپین پور آن نصف پور فوق است و اگز زخم نکند کمتر از اواست ولی در صورت زیاده تر در عدم زخم یک گوسفند و رفتن چند « نفر» برای معذرت است که آن را ننوات گویند.
    یک چیز مهم که بایست از همه اولتر گفته میشد اینست که هر جائیکه پور الزام شود ننوات نیز الزام میشود. در موضوع ننوات آنچه علاوه بر شرح کلمه ننوات در صفحات اول باید گفته شود همین قدر است که در موضوع ننوات کسانیکه برای معذرت ( خواستن ) میروند یک گوسفند را با خود میبرند. اگر مسئله از قبیل قتل و یا زخم زیاد و مسائل بزرگ باشد دو نفر زن سر سفید با قران مجید نیز ضرور است که بروند . و اگر مسائل جزئی باشد یک گوسفند و یک نفر ملا ( سپین پتکی ) یعنی دستار سفید کفایت میکند.
    تبر: عینا مانند کارد است.
    تفنگ: اگر کسی با تفنگ زخمی شود و در تور و سپین و در هر حصهء بدن که باشد در صورتیکه استخوان نشکند یک مقدار معین « پور» از جانب مقابل باو داده میشود و اگر استخوان بشکند نیم خون « پور» دارد.
    چوب : زدن با چوب در صورتیکه زخم واقع نشود / یک مقدارپور داردو یا اینکه مضروب ضارب را با یک چوب در همان حصه بدن که خودش را زده است می زند. اکنون بایست پیش از آنکه مبحث پرهار و قطع اعضا را ختم کنیم اگر در همین جا بحث ابرو ، ریش و بروت را نیز ذکر کنیم بد نخواهد بود.
    ابرو: اگر زخمی شود یم مقدار معین « پور » دارد.
    بروت: اگر در جنگ کشیده شود و این کار سهواصورت گرفته باشد پور آن زیاده تر از پور فوق است و اگر عمد باشد پنج چند آن زیاد پور دارد.
    ریش : نیز مانند و مساوی بروت است.
    مسائل زن


    بخش پنجم بزودی منتشر میګردد

  • بخش پنجم

    ریش : نیز مانند و مساوی بروت است.
    مسائل زن
    اگر از نقطه نظر حقیقت دیده شود یک حصه بزرگ جنگ ها و زد وخوردی که در بین افغانها واقع میشود مدار آن مسائل راجع به زن است. افغانها به زن که آن را بالاترین ناموس خویش میدانند اندک چیزیرا روا دار نمیشوندو برای تحفظ اندک چیز بر علیه این ناموس از حیات خود می گذرند. لذا یک حصهء بزرگ جرمیات در همین مبحث ذکر خواهد شد . ولی برای آنکه کار ما آسان تر شود این مبحث رابه سه حصه تفسیم میکنیم.
    1 – میروشه ( زن شوهر دار )
    2- کونده ( زن بیوه )
    3- پیغله ( دوشیزه )
    1—میروشه : اگر زن شوهر دار را کسی بگریزاند هفت معادل یک خون پور را بایست بدهد و این هم البته در صورتیست که کشته نشوند و در حقیقت زندگی خود را میخرند.
    اگر یک زن و یک مرد باهم بد نام شوندو بر سر وقت جرم گیر بیایند قرار قانون افغانی هر دو کشته میشوند و پوری هم بر قاتل تحمیل نمیشود ولی اگر فرضا گریختند در این حال دو صورت است :
    الف- بلگه ( نشانه ) از آنها برجای میماند ( از قبیل دستار ، چادر و غیره) در این صورت در هر جا و هر موقعی که بدست بیا یند علنا کشته میشوند.
    ب - بلگه باقی نمیماند در این صورت کسی حق کشتن آنها را علنا ندارد.
    ولی اگر در صورت ماندن بلگه یکی از اقربای زن یا مرد ، زن ومرد یا یکی از آنها را پناه بدهند و برای مدافعه از آنها کمر بسته کنند در عوض تور قتل سپین هم قرار قانون مجاز است یعنی اگر شخص ثالثی از پناه دهندگان بقتل برسد حق بطرف قاتل است و اجازه دارد . از این نقطه نظر افغانها پناه دهنده و طرفدار مجرم را عین مجرم میشمارند.
    اگر یک مرد یا زن یا یکی از آنها کشته شود بایست دیگری هم در ظرف یکسال بهر نوعیکه باشد به قتل برسد و اگر قاتل یکی از آنها را در مدت مذکور بقتل دیگری کامیاب نشود بایست به ورثهء یک نفرمقتول یک خون پور بدهد.
    ولی اینقدر دارد که در صورت زنده ماندن مرد وکشته شدن زن میعاد فوق الذکر دوسال است زیرا مرد در فرار آزاد تر و گیر آمدن او مشکل تر است.
    اگر تور بخانه سپین ( از اقارب خود ) برود و اگر به بیگانه پناه ببرد تا دوسال اورا میتواند نگاه دارد بعد از آن بایست پناه دهنده اورا از خانه خود براند. در اینجا نیز دو صورت است :
    الف- که خانه پناه دهنده مد نظر خانهء مدعی تور باشد در این صورت قرار فوق است .
    ب- که خانهء اودور و از نظر مدعی تور دور باشد در این صورت تمام قوم گرد آمده خانه اش را ( در صورت نراندن فوری تور ) سوختانده و مال اورا بتاراج میبرند.
    اگر زنی بخانهء مرد برود و بخانهء او درایدو مرد اورا از خانهء خود نراند عیناچنان تلقی میشود که اورا گریختانده باشد.
    اگر مردی بالای زنی دست اندازد و زن چیزی نگوید چون رضایت جانبین از آن مفهوم میشود هردو بایست بقتل برسند. و اگر زن رضا نبوده و فریاد کرده استمداد نماید در اینصورت یا گوش مرد را میبرند و یا اینکه اورا بیحجاب میسازند لیکن اگر بیحجابی او طوری باشد که در اثر آن بمیرد قاتل باندازه قطع یک عضو که نیم خون پور دارد مجرائی گرفته باقی یک خون بقسم پور به ورثه مقتول میپردازد. و اگر در صورت بریدن گوش یا بینی هم بمیرد همان حساب در معرض اجرا گذاشته میشودو اگر بدون قطع اعضا و بیحجابی اورا بکشد یک خون پرداخته و دیگر مجرائی باو داده نمیشود.
    نامزد هم حکم زن شوهر دار را بخود میگیرد.
    اگر کسی نامزد خود را به « کرشنده » از خانه پدر به برد باید « ولور» و علاوتا یک « رونی » به خسر خیل خود بدهد و اگر به رضاء اورا به خانه خویش ببرد یک ننوات وولور لازم میشود.
    اگر خسر داماد را بخانه ء خویش راه واجازه ء دخول شدن داده باشد و یا باو اجازه داد که در خانه او بود وباش کند و مسایل فوق بوقوع پیوست چیزیکه قبل از آن از نزد او گرفته باشد مال اوست عملا بران حقی بر داماد ندارد وحتی اگر ولور را از قبلا نگرفته باشد نیز نمیتواند مطالبه کند.
    2- کونده ( زن بیوه ) بیوه قرار قوانین ملی اولا حق برادر بعد از آن پسر کاکاست و اگر اینچنین کسی از اقارب در بین نباشد تمام قوم در ننگ او شریک است . افغانها میگویند ( کونده دکام دی )یعنی زن بیوه ، بیوه تمام قوم است و احدی از قوم دیگر حق گرفتن و نکاح کردن اورا ندارد. و اگر بیگانه ئ به گرفتن او اقدام کرده و اورا بگیرد بایست پور یک زن شوهر دار را به اقارب و یا قوم او بپردازند.
    3- پیغله ( دوشیزه) :- اگر کسی چادر پیغله را بدست بگیرد و از سرش دور کندو یا اینکه قراریکه در بین افغانها رواج وعادت است که وقتی گرفتن و نامزد ساختن دختری اعلان میکنند تفنگ فیر مینمایند دختر مذکور بآن شخص داده نمیشود زیرا اگر اینطور شور هرکسی کار آسانی یافته و بر دختری دعوای میکند . همچنین اگر مرد باصطلاح بردختری صدا کند در اینصورت نیز از گرفتن او بطور قطعی محروم است. البته واضح است که این مسئله وقتی چنان میشود که پدر، مادر و برادر دختر راضی نبوده و با او قبلا مصلحت نکرده باشند.
    اگر کسی پیغله را گریختانده و بزور بخانهء خویش ببرد بایست یک خون برای حفاظت جان خود و نیم خون هم به عنوان شرم زن پور بدهد. اگر دختر خودش برفتن راضی شده باشد جرگه دایر گردیده وولور دو چند تعیین میگردد.( اینکه میگوئیم ولور دو چند تعیین میشود از این سبب است که ولور در هر حصه و هر قوم در بین افغانها تقریبا چیز ثابت و معیین است. ولی بعد از ازدواج با شخص مذکور دختر دیگر حق ندارد که بخانهء که پدر خویش پا بگذارد ولی اگر ننوات فرستاده شده و پذیرفته شد بعد ازآن میتواند بخانه پدر خویش رفت و آمد بکند.
    اگر مرد بالای زن صدا کند و بخانهء او در آید مرد بایست بقرار مقررات افغانی یک مرتبه او را براند ( در افاغنه دیگر چنین نیست )و خانهء پدر اورا از مسئله خبر بدهد. اگر بار دیگر آمد باز بایست اورا براند و دو نفر شاهد برای اثبات مطلب خود و آمدن زن بدون خواهش خویش بگیرد. اگر رفتن زن مرتبه ئ سوم تکرار شد باز بایست اورا براند و چار نفرشاهد بگیرد مرتبه چارم مفت از اوست و اقربای دختر هیچ حقی براو ندارند.
    زن بعد از رانده شدن بصورت فوق الذکر از خانهء کسی که بر او صدا کرده است در اختیار پدر است و خواه اورا میکشد و خواه بکسی دیگر به شوهر میدهد ولی عموما بقتل میرسند.
    ناگفته نماند که مکررا آمدن زن یک احتیاط در تعیین حد قانون بیش نیست ورنه هرگز بزن اینقدر مهلت داده نمیشود.
    اگر کسی بخانه کسی مهمان شود قراریکه معلوم است در افغانها ستر نیست و عموما دخترهای جوان برای مهمان آب دست می اندازند و غذا میچینند اگر مهمان هنگام آب دادن و یا نان دادن دست دختر را لمس کند و یا باو اشاره برساند باید یک دختر در مقابل جرم خویش پور بدهد.
    اینک در اینجا نسبت به عدم گنجایش این مقاله از قارئین گرام عفو خواسته و بعد از مختصری شرح مسایل و مواد برجسته قرار فوق فراغت یافته ایم علی الاجمال بعضی مواد ضروری دیگر را نیز تقدیم و به مقاله مختصر خویش خاتمه میدهیم.
    زن وقتی بخانه شوهر خود رفت دیگر ناموس او در اختیار اوست ولی بعضا پدر حق مداخله را دارد .مثلا اگر کسی زن خود را بزند ـ آنکه اورا نکشته و یا استخوان اورا نشکستانده است و یا یکی از اعضای اورا ضایع نکرده است پدر حق مدا فعه و یا با صطلاح افغانها حق ( گتل) یعنی کمائی کردن او را ندارد ولی اگر او را کشت و یا استخوان اورا شکستانده و یا اینکه کدام عضو اورا نا قص ساخت دران صورت بقرار مقررات باندازه ضرریکه باو رسانده است پور گرفته میتواند و اگر به پور راضی نشود همچنان بلا استثنا در تمام مسایل قانون است عین قصاص را کارفرما میشود.
    اگر زنی به کسی نامزد باشد ولی پیش از عروسی حامله شود داماد ولور اورا بطور کامل و علاوتا یک زن ( سپین پایحی )– ث – خوانده شود ( پاچه سفید ) به خسر خود بدهد.
    خانه سوختاندن
    اگر کسی خانهء کسی را بسوزاند بایست تاوان مال محروقه ، تعمیر و علاوتا یک مبلغ معین بعنوان شرم کوته بپردازد. دروازه را شکستاندن و سوراخ کردن دیوار نیز یک مبلغ معین پور دارد . ولی اگر غژدی را بسوزاند چون سوختاندن غژدی آسانتر و بیشتر از خانه واقع شده میتواند تاوان مال و یک مبلغ معین و علاوتا یک ننوات هم باید کرده شود و نیز همین پور هم گرفته میشود.اگر کودی ( چپر ) سوختانده شود و یا دزدی کرده شود تاوان مال و یک مبلغ معین پور و یک ننوات باید پرداخته شود زیرا چپر آسان تر مورد دزدی و حریق واقع میشود.
    اگر کسی فصل کسی را بقوه , عمدا . عناد بخوراند بایست چهار چند تاوان بدهد . اگر کسی سگ دیگری را سهوا بقتل برساند بایست یک گوسفند و یک مبلغ معینه بصاحب آن بپردازد.
    اگر قتل سگ عمدا باشد بایست یک خون بدهد و یا قاتل در عوض کشته شود.
    اگر کسی بز یا میش یا گاو و غیره کسی را دزدی کند بایست در عوض یک راس نه راس بپردازد یعنی پور آن « نه گونه » است.
    اگر کسی مرغی دیگری را با تفنگ بکشد« نه گونه » اگر دزدی کند نه گونه و اگر با سنگ بکشد دو چند تاووان دارد.
    اگر کسی دم گاو دیگری را قصدا ببرد یک مبلغ معین پور دارد . اگر دم خر بریده شود چون بیشتر از گاو دیده میشود زیاد تر یک مبلغ معینه پور دارد.
    اگر آب کسی را خلاف نوبت پنهان یا علانیه بکشت خود جاری سازد اگر جنگ واقع نشود یک مبلغ معین تاوان اگر جنگ شود و زخم نشود بازهم یک مبلغ معین اگر زخم واقع شود پور زخم داده میشود. اگر زخم از طرف غاصب آب باشد صرف ننوات برده میشود در پور زخم هشتاد و پنج روپیه برای صاحب آب مجرا داده میشود.
    معلومات عمومی راجع بمقررات ننوات جرگه و مرکه حقوق مرکچیان و مهمانی و غیره
    ننوات : خون وزن شوهر دار و یا دیگر مسایل : لحجه : چهار زن چهار قران و یک گوسفند است . یک گوسفند یا 54 روپیه معادل است: پنجاه چهار روپیه مرکچیان حق دارند و این پول در پور مجرا گرفته میشود : گوسفند در هر صورت یکجا است : کشتن گوسفند ننوات حرام است زیرا افغانها آن را امید دانسته و از این سبب مخالف مردم و شئون افغانی خویش میدانند : در دیگر مسائل زن ها نمیروند و قران نیز برده نمیشود و صرف رفتن یک عده مرکچیان و یک گوسفند کفایت میکند. اگر کسی که نزد او ننوات رفته است به لحاظ مرکچیان پنجاه و چهار روپیه را واپس بدهد خوب ورنه کسی براو حق ندارد ولی عموما واپس داده میشود.
    اگر جرگه دایر و مرکچیان گرد آورده شوند و کسی برخلاف اوامر جرگه و مرکه کار کند یعنی با اصطلاح جرگه ومرکه را بشکناند باید به مرکه والا و ریش سفیدان ننوات داده . پنجاه وهشت روپیه نیز بپردازد.
    اگر دریک جرگه و مرکه هر قدر نفر شامل باشد حق گرفتن حق الزحمه را که پنجاه روپیه است از کسی که پور میگیرد دارند بیش از آن حق ندارند. این پول در بین مرکچیان و اعضای جرگه تقسیم میگردد.
    اگر کسی در مقابل نفر خود با کسی مرکه و روغه نکرد و مترصد قتل قاتل بود و در عین زمان قاتل در اثر مرگ یکی از اعضای فامیل او آمده پای چارپائی جنازه را شخصا بگیرد و یا اینکه پیش از دفن در قبری که برای مرده کنده شده است بخوابد از مرگ وخون خلاص میشود ولی پور خون را باید بپردازد.
    اگر چند نفر یکجا شده و یک نفر را بقتل برسانند پور راهمه یکجا میپردازند ولی حصه « سور لاسی» پنجصد روپیه زیاده تر از دیگران است.
    اگر یکی از ریش سفیدان در عین مرکه بی آب شود 1800 روپیه پور دارد. و اگر کسی باو دشنام بدهد هشتاد روپیه پور تحمیل میگردد.و اگر کسی اورا بزند و زخم واقع نشود نود روپیه پور دارد .
    قانون برگه : قراریکه در صفحات اول در شرح کلمه بدرگه هم تا اندازه ای ذکر یافته است از اثر مخالفت قوانین مذکور بدرگه اگر در دفعه اول شکستانده شود بایست یک گوسفند و سه صد روپیه به بدرگه والا پرداخته شود در دفعه دوم و سوم نیز همین طور است و اگر از سه دفعه زیاد شد دیگر حقی بر او ندارد .
    پور فیر تفنگ در صورتیکه زخم واقع نشود یک مقدار معین است ولی اگر کسی بر دیگری زخم قرض داشته باشد هر قدر فیر کند تا زخم خود را قصور نگرفته است پور فیر بر او نیست و همچنین اگر قرض خون باشد تا وقت کشتن از پور فیر معاف است.
    اگر کسی تفنگ کسی را در جنگ از او ببرد و یا کار دو تفنگ را بزور از دست او بستاند برعلاوه مسترد داشتن اسلحه چنانچه در صفحات قبل نیز اشاره کردیم یک صد و ده روپیه و یک ننوات و گوسفند بایست پرداخته شود.
    اگر کسی بخانه کسی مهمان باشد و دشمن صاحب خانه مال او را بدزدد دو چند تاوان از او گرفته میشود و اگر مال را داد علاوتا قیمت مال را بایست به پردازد و علاوتا هشتاد و پنجروپیه بعنوان شرم خانه بایست به صاحب خانه نیز داده شود اگر کسی بر مهمان کسی فیر تفنگ کند و این کار عمدا باشد اگر زخم واقع نشود پور دو چند و اگر سهوا باشد یک صدو پنجاه روپیه پور دارد اگر کشته شود خون او دو چند ستانده شده و علاوتا یک مبلغ معین شرم خانه پرداخته میشود.
    اگر در اثر غلط فهمی از دست دشمن صاحب خانه که بر او یک خون حق دارد بقتل برسد صاحب خانه از قرض خون او خلاص شده و خون مهمان را خودش میدهد و علاوتا پنجصد روپیه نیز به ورثه ء او می پردازد.
    اگر کسی کسی را دعوت کند که شب مهمان اوست و شخص مذکور بعد از قبول کردن دعوت بخانه کسی دیگری برود و یا اینکه خودش بگوید که من مهمان تو هستم و باز نرود یک صدو پنجاه روپیه و یک ننوات باید بپردازد.
    اگر کسی را دیگری مهمان کرده و در بدل پول دشمنش اورا به دوستی بکشد و کدام خونی بگردن او نباشد حق مرگ راهم بر او دارد و یک خون هم از او میگیرد.
    جرگه عیسی خیل احمد زائی بطور مختصر در همین جا تمام شد. » 2

  • بخش ششم

    در این بخش مینګارم که بزودی مطالبی دیګری را خدمت علاقمندان این بحث تقدیم میدارم

    در اینجا یاد آور میګردم که :

    خواننده های ارجمند !
    آنچه در بالا خواندید ، اثر شاد روان عبد الرحمن پژواک است . چنانچه پیشتر هم نوشتم در سال 1318 هجری شمسی یا خورشیدی در سالنامه کابل - نمره هشت از صفحه 341 تا صفحه 358 به چاپ رسیده بود که به همت کارگران مطبع دولتی افغانستان در آنزمان حروفچینی، تصحیح ، تدقیق و صفحه بست و سرانجام چاپ شده ودر جلد کتاب که بیشتر از پنجصد صفحه را احتوا مینماید ، با پوش بسیار زیبا به خدمت خوانندگان قرار گرفته بود. صفحه های کتاب دارای هجده سانتی متر بر و بیست و پنج سانتی متر بلندی و سی و دو ملی متر ضخامت یا- لکی – است.
    من بنا بر درک ضرورت در
    این دوباره کاری را عمدا بدوش گرفتم تا که جوانان کشور ما بتوانند گوشه های تاریک جامعه را آن طوریکه بوده است ، بشناسند و از خود بپرسیم که از زمان 1318 که پژواک فقید از آن یاد میکرد تا حال چه تغییراتی در درون بخشهای از جامعه پدید آمده است و پیشرفت و ترقی و پس رفت و رجعت در کدام مقاطع متبارز بوده است ؟

    رویکردها :
    1- سالنامه کابل 1318 از نشریات مدیریت صحافت پشتو تولنه / سالنامه نمره هشت- صفحه 341 – م. قدیر تره کی
    2- سالنامه نمره هشت کابل – سال 1318 – از صفحه 341 تا 358 – عبدالرحمن پژواک

    •  
    • اقای سمندر خان .

      چه را میخوهید ثابت بکنید !! هدف تان چیست ؟

      ده ده کجا درخت ها ده کجا !! این نوشته دیگران را ان هم دور و دراز اینجا اوردن چه ربطی به مضمون بالا دارد, دوستانه خدمت تان عرض است اگر میخواهید نقد و یا تائید کتاب و نوشته دیگران رااز قلم خودتان انجام بدهید باید طی مضمون جداگانه صورت بگیرد نه اینکه خدا نا خواسته مثل بایانی و کاکر ..... مسخره دیگران قرار بگیرید .

    • باقی سمندر
      اسد سال ۱۳۹۰
      جولای ۲۰۱۱

      آقای خان سلام
      متاسفم که شش بخش ازنوشته های را که منتشر کردم - باعث آزار چشمان شما ممکن ګردیده باشد .
      من در آخرین جملات بخش ششم نوشتم که :

      من بنا بر درک ضرورت
      این دوباره کاری را عمدا بدوش گرفتم تا که جوانان کشور ما بتوانند گوشه های تاریک جامعه را آن طوریکه بوده است ، بشناسند و از خود بپرسیم که از زمان 1318 که پژواک فقید از آن یاد میکرد تا حال چه تغییراتی در درون بخشهای از جامعه پدید آمده است و پیشرفت و ترقی و پس رفت و رجعت در کدام مقاطع متبارز بوده است ؟

      منظورم همین بود واست !
      چشم براه نقد از جامعه میباشم
      من فکر مینمایم که مقاله ای از سال ۱۳۱۸ را در سال ۱۳۹۰ خواندن برده باری و حوصله میخواهد
      شادروان پژواک زحمت کشید و اینک دیګران میتوانند بخشهای از جامعه را دقیق تر بشناسند و تحلیل نسبتن خوبتر ارایه دارند

      من آرزو دارم تا مضمون های جداګانه عزیزان را بخوانم و یاد داشتهایی خود را منتشر مینمایم - شاید برای بیست نفر جالب نباشد اما برای یک نفر جالب باشد - اګر در همین حد مورد دقت قرار ګیرد - بازهم جوان مملکت دسترسی بیشتر به تحقیق می یابد- آنچه را من منتشر ساختم از ۷۲ سال پیش است و همانوقت در ۷۲ سال پیش از امروز برای جمع اوری این همه تحقیقات چند سال را شاد روان عبدالرحمن پژواک صرف بررسی وتحققیات نموده است ؟
      امروز برده باری و حوصله برای خواندن کم شده است و این شاید در روی صفحه های انترنیت و کمبود وقت باشد !
      خدا نګهدارتان
      باقی - سمندر

    • باز هم همان آش وهمان کاسه.

      جناب باقی خان اکثر مردم این را خوانده اند من نگفته ام انرا تکرار نکنید عرض من اینست که تائید و تصدیق و یا رد یک مضمون , مقاله ,کتاب ... طی مضمون مستقل از نام نامی خودتان بنشر برسد نه در ذیل مضمون دیگران انهم بدون ارتباط ....

      همچنان : اکثر نیمچه باسوادان اوغانی کوشش نموده اند تا اوغانوالی را توضیع و تشریع و جنبه مدنی و حقوقی و انسانی دهند هر کدام از شکم خود چیزی را در ان اضافه نموده اند به گونه مثال این اوغانوالی بدوی را که جناب تان از فلان ادم گله یی ذکر کرده اید در باره اوغانوالی تعدادی از طوایف کوچی هاست که در بین دیگربخش ها و ایل های قبیله ارزش و اعتبار ندارد این یاوه سرایی های "نویسنده اصلی" کاملا در لوی قندهار نااشناست .... شاید مدعا و مقصد تان خصوصا که چندی یست تاپه اوغانی هم خورده اید اینست که غیر اوغان از قوانین قرون وسطایی قبل از اسلام اوغان باخبر شوند .

      باز هم مشوره دوستانه شما این اوغانوالی را بصورت مفصل طی مضمون جداگانه نقد و برسی و یا تائید کنید نه اینکه چون بایانی و کاکر گله یی بت پرست .....بیجا و بی مورد کاغذ سیاه نمائید .

      ابتدا در باره شخصیت وسوانح پژواک کمی باید به خوانندگان معلومات داده شود که از کدام بخش جامعه سر بر اورذده در کدام دستر خوان بزرگ شده با کی ها نشت و بر خاست داشته .....

    • باقی سمندر
      سوم ماه اسد سال ۱۳۹۰ خورشیدی
      ۲۵ جولای سال ۲۰۱۱ خورشیدی

      سلام به همه خوانندګان ارجمند
      سلام به اقای خان

      اقای خان
      به نظر من بایست جامعه افغانستان را بسیاردقیق تر آزانچه تا حال در مورد ش بیان میدارند - بایست بشناسیم
      من با نشر نمودن مجدد مقاله ای از شاد روان ها - آقایون قدیر تره کی و عبدالرحمن پژواک خواستم نه در مورد رد مقاله منتشر شده آقای بهمن ونه در تایید شان جمله ای بنویسم و نه در مورد نقد شان یاد داشتی برجای بګذارم-
      باور من اینست که :
      بسیاری از جوان هایی که با مسولیت و درایت مینویسند تا هنوز دست رسی به همان منبعی که آنرا دوباره تایپ نمودم ومنتشر ګردید - متاسفانه نداشته اند - نګهداری یک سند تحقیقی بسیار مهم را به نزدم دور از انصاف میدانستم ومیدانم - من اسنادی در این موارد دارم که در آینده بازهم منتشر خواهم ساخت تا در تحقیق و بررسی جوانان ممکن ممد واقع ګردد
      سندی از ۷۲ سال پیش از امروز نشان میدهد که زندګی اصلی وحقوقی در بخش از جامعه چګونه بود و اکنون چګونه است و همه فعل وانفعالات در جامعه پیش مدرن به کدام سمت وسو روان است ؟
      اندکی دقت وتامل لازم است توام با برده باری !
      من اګر از نام خودم مطلبی بنویسم - هیچ پیشنهادی بدی نیست ولی این حق آقای بهمن بایست به رسمیت شناخته شود که زحمت کشیده و مطلبی تهییه کرده اند-
      شاید محتوی موادی را که منتشر ساختم برای هر نویسنده ای در آینده تا حدی ممد کار تحقیقی واقع شود
      خدا نګهدارتان
      باقی سمندر

    • زحمت شما(منظور از اوردن اوغانوالی ) هیچ ارتباط به اقای بهمن و مطالب بالا ندارد !

      فکر کنم مرغ تان یک پا دارد .

    • جناب شمندر خان .

      اقای بهمن انچنان ابدیده وپخته شده است که نزدیک است شکننده شوند !! او به عمق مسایل داخل شده و به چند زبان از جمله اوغانی حاکمیت عام و تام دارد ................

    • دوست ارجمند آقای سمندر ! با اظهار سپاس از زحمات شما که کوشیده اید خواننده گان کابل پرس? را به گوشه های از سنت و رسوم قبیله افغان آشنا سازید . اینکه سنت پشتونوالی چیست و چگونه در جامعه افغانان شرایط کاربردی دارد به من حقیر هیچ ارتباطی ندارد و فکر میکنم آقای پژواک بخاطر رهنمایی دیگر افغانان ، زحمت کشیده و ایشان را به اصل سنتها و قوانین پشتونوالی رهنمایی نموده اند . فقط از لای این همه زحمت کشی های آقای پژواک چنین برداشت نمودم که :

      1 - آقای پژواک واژۀ افغان و پشتون را مساوی و برابر دانسته اند . این مترادف دانستن واژۀ افغان و پشتون آقای پژواک خلاف تمام نظریات و دیدگاه های نویسنده گان اوغان جرمن است که استدلال مینمایند احمد شاه درانی وقتی بین قوم غلزایی و دارنی خواست میانجگری نماید گفت ، فرق نمی کند که غلزایی باشد یا دارنی همه افغان اند . پس احمد خان ابدالی همۀ باشنده گان سرزمین مفتوحۀ خویش را که شامل تاجک ها ، هزاره ها ، قزلباشها ، ترکمن ها بودند افغان نه نامیده ، بلکه هدفش همان افغان = پشتون اقوام غلزایی و درانی بوده نه چیز دیگری که اوغان جرمنیان ادعای آن دارند .

      2 - در بسیار موضوعات حاد جناب پژواک واژۀ قانون را استفاده برده اند که فکر میکنم واژۀ قانون افغانها یا قانون پشتونوالی را مساوی دانستن با سنت قبیله وی افغانها یا سنت پشتونوالی خلاف معنی کاربردی قانون است . قانون باید برای همه یکسان حکم نماید و انهم چی رسد که این سنت در هر قبیله تفاوت های فاحش و یا بگفتۀ ایشان سنگین و سبک هم داشته باشد .

      3 - در حصۀ حقوق مدنی زنان افغان = پشتون هم در مجموع حکم ایشان و یا تحقیقات ایشان بفکر من حقیر ناقص است . زیرا در قبایل شینوار ، باجور و مومند زنان را حسب سنت پشتونوالی ، مردان و صاحب صلاحیت ایشان میتوانند بفروشند ، تعویض نمایند و یا از وجود شان استفاده ابزاری ببرند .

      4 - نظر به پژوهش و گردآوری قانون یا سنت قبیله توسط آقای پژواک ، تمام احکام فقی و شرعی اسلام کاملأ ازبین رفته و دین ارزش حقوقی و مدنی خویش را در قبایل افغان از دست داده است . اگر امروز این سنت ها و قوانین پشتونوالی کاربرد داشته باشد خلاف قانون اساسی کشور نیست که حکم میکند : هیچ قانونی نمیتواند خلاف قوانین شرعی و اسلامی مورد اجرا باشد ؟ آیا قبایل پشتون با داشتن سنت پشتونوالی و بفرموده آقای پژواک آنهم چی غلیظ و حتمی الاجرا میتوانند خود را مسلمان خطاب نمایند ؟

      5 - نظر به حکم آقای پژواک دایر نمودن جرگه یکی از سنت های قبیله است ، آیا تحمیل آن بر سایر باشنده گان سرزمین ما فاشیزم نیست ؟

      امید مرا اگر دقیق ندانسته ام رهنمایی کنید . ارادتمند شما مزاری

    • باقی سمندر
      سوم اسد سال ۱۳۹۰ خورشیدی
      ۲۵ جولای سال ۲۰۱۱

      سلام به خوانندګان ارجمند وګرامی
      سلام به اقای خان
      سلام به آقای مزاري

      آقای خان !
      امید وارم دو یاد داشت پیشتر من را در مورد پرسشهای خود تان به مثابه برداشت من از موضوع تلقی نمایید و ناراحت نباشید اګر زیاد تر در آن مورد تماس نمیګیرم .
      آقای مزاری !
      آنچه شاد روان عبدالرحمن پژواک در ۷۲ سال پیش از امروز تحقیق نموده بود– برای من سند مهم تلقی میګردد و با مطالعه این سند شناخت من از مشلات حقوقی - سیاسی روابط قومی – قبیلوی پیش مدرن اندکی دارد دقیق تر میګردد-
      برای اینکه جامعه افغانستان جامعه قانونګرا ګردد و از حالت پیش مدرن بسوی جامعه مدرن بتوانیم حرکت خود را ادامه داده وګامهای شمرده برداریم – ناګذیرم تا شاهد تغییرات در روایط پیش مدرن باشیم – ګذار از جامعه پیش مدرن به جامعه مدرن و اینکه همه شهروند افغانستان ګردیم واز حقوق شهروندی برخوردار شویم یکی از مولفه های مهم ایست که بایست درموردش بنویسیم و روشنګری نماییم-
      ګذار از جامعه پیش مدرن به مدرن از صد سال و اندی په اینطرف شروع شده و ګسست ای بوجود آمده است – این ګسست بیشتر در روابط تولیدی و پیدایش ابزار مدرن و ګسترش پول و مصرفی شدن جامعه در حال دیدن و توجه قرار ګرفته میتواند اما این ګذار مادی بایست با ګذار معنوی و فکری وفرهنګی وقانون مدرن بسوی ترقی سوق نماید و یکی از ګره های مشکلات در همین جا است –
      در جامعه افغانستان رشد اقصادی جامعه پیش از جنګهای سی ساله اخیر و از ده سال اخیر به اینطرف نیز نا هماهنګ و نا همګون بود و است و دیده میشود که در سطح فرهنګی نیز این ناهماهنګی ها برجسته شده میرود –
      اګر شاد روان قدیر تره کی به جوانان میګوید :
      "تعاملات حقوقیه و جزائیه ملی "
      به عقیده من بهترین و مثمر ترین مشغولیت در تحقیقات و تتبعات وضعیت اجتماعی یک ملت تحقیق عرف , عادات و عنعنات اوست زیرا نتیجهء که از این گونه تحقیقات بدست می آید میتواند رهنمای مقننین ، علمای اجتماع و مورخین و... گردد.مقاله ذیل که بقلم جناب عبد الرحمن خان پژواک نگارش یافته نمونهء مختصری از این تحقیقات است و بدون مبالغه و ریا کاری میتوانیم ادعا کنیم که با نوشتن این مقاله و زحمتی که در این راه کشیده اند خدمتی بزرگی را در زمینه خدمات ملی انجام داده اند باین دلیل :
      قوانین ونظامات و بالاخره دساتیر همیشه متکی به هم همین عرف و عادات میباشد و هیچ قانونی در دنیا وضع نمیگردد که استناد به تعاملات ملت ننماید و اگر احیانا قانونی متکی به عرف و عادات ملی نباشد آن قانون دوام هم ندارد و زود از پا در می آید و از این جهت است که وضع قوانین بعهده نمایندگان ملت گذاشته شده است. ممالک اروپا پس از چندین قرن تجربه اخیرا باین امر اعتراف نموده متیقن شدند که باید قوانین را برای بنای قدیمه حقوقی و قضائی ملت که آنرا تعاملات نام میگذارند بگذارند .؛؛
      همچنان شاد روان عبدالرحمن پژواک نوشته بود که :
      عبد الرحمن پژواک :
      1318 هجری شمسی

      • برابر 1939 میلادی : :
        بنده دوسال قبل بفکر افتادم که در اثر انتظام دوایر مملکتی حا کمیت حکومت و استقرار امن وسلام در دور دست ترین نقاط افغانستان و تقرر قضات شرعی قوانین جزائی ملی روز بروز از بین میروند و هم اکنون اندکی بیش از آن باقی نمانده است و روزی خواهد رسید که دیگر یک تعداد اشخاص معمری که تا کنون مواد قوانین مذ کور را در خاطره های خویش نگاه داشته اند از بین رفته و یک حصه مهم تاریخ مملکت را با خود ببرند. همین بود که از کوچکترین موقع صحبت با خوانین و ریش سفیدان قومی استفاده کرده و یک تعداد یاد داشتها گرد آوردم.
        در این اواخر قرار خواهش رفقای محترم انجمن ادبی که از اقدام بنده باین کار خبر داشتند پارهء از آن یادداشتها را ترتیب و بصورت مقاله مختصری بسالنامه کابل تقدیم کردم. لذا بعد از تشکر از کسانیکه درین راه بمن معاونت فرموده اند از تمام نویسندگان افغانی که بتوانند در این را خدمت کنند خواهشمندم باین جنبه مهم و قابل افتخار که تا کنون هیچکس از نویسندگان خارج و داخل بدان اقدام نکرده اند عطف توجه فرمایند ؛؛

      شما اګر دقیق متوجه ګردید برای شاد روان عبدالرحمن پژواک در ۷۲ سال پیش از امروز میان قوانین ملی که بیشتر قوانین وضع شده دوران مدرن است و قوانین پیش مدرن که مربوط به ساختار قومی وقبیلوی بخشهای از جامعه بود – چنان شناخت دقیق وجود نداشت حالانکه شاد روان قدیر تره کی با بسا از کتب قانون آشنا تر به نظر میخورد-
      اګر در ۷۲ سال پیش ازامروز قوانین شرعی جای قوانین قومی وقبلیوی را میګرفت – باید قانون اساسی دوران محمد ظاهر که همان قانون دوران محمد نادر شاه پدر محمد ظا هر شاه بود دقیقن مطالعه ګردد – قانون آنروز همان قانون اساسی ای بود که در سال ۱۳۴۳ - قانون اساسی جدید دوران ظاهر شاه
      د ر لویه جرګه سال ۱۳۴۳ به تصویب رسید.
      پس بایست هردو قانون دوران محمد نادر ومحمد ظاهر شاه باهم مقایسه ګردد و باز یکبار دیګر با قانون اساسی دوران امان الله پاد شاه دقیقن مقایسه ګردد و تفاوت هایش نشان داده شود- من در پسان تر ها این تفاوت ها را بطور مستند نشان خواهم داد.
      دنیا در قرن بیست ویک پاګذاشته است ولی در افغانستان تلاشهای سخت جریان دارد تا مانع حرکت افغانستان بسوی قرن بیست و یک قرار ګرفته وافغانستان را در دوران صد ها سال پیش بکشانند – آنچه دست و پا ګیر بخشهای از جامعه است باید شناخته شود ورسالت ووظیفه روشنفکرانی که خود را ترقی خواه میدانند و زیاد تر به یک قوم نګاه دارند تا به سوی ملت شدن – میباشد تا مشکلات ای را باعث جلوګیری از پیشرفت همان کتله های قومی شده است – بشمارند و برای تغییر دادن همان تفکر از نګاه اقناعی بسوی جامعه مدرن حرکت نمایند.
      :
      آقای قدیر تره کی در سال ۱۳۱۸ یعنی ۷۲ سال پیش از امروز نوشته بودند : !
      کوتاه سخن باید جوانان مخصوصا فضلای پشتو باین امر متوجه شوند و سعی کنند تا رفته رفته تا این تعاملات از تمام اقوام و قبائل جمع گردد زیرا بوسیله اینها مقنن میتواند ماهیت قانونی را که وضع میکند دریابد و محققین دیگرمثل علمای تاریخ ، اجتماعیات ، قومیات ، بشریات هرکدام از این وثایق مالزمه های مفیدی برای مشاغل خود میتوانند تهیه کنند راه تحقیقات در زمینه ملیت همین است و نباید آن را از دست داد.
      م: قدیر تره کی
      من فکر مینمایم که مطالبی را که در پایان از اثر فیض محمد کاتب – غوری –هزاره برای شما دوباره تایپ نموده ومنتشر میګردانم – شاید خالی از دلچسپی نبوده و بتواند در بحث کنونی دم و هوای تازه ای بدمد !
      توجه تانرا به بخشهای از تحقیقات فیض محمد کاتب غوری – هزاره جلب مینمایم :
      در بخش دوم وبخشهای دیګرکه بعدن منتشر میګردد - لطفن توجه نماییذ

    • بخش دوم----
      .

      اینک بخش ای از مطالبی را از کتابی بنام « نژاد نامه افغان » باهم میخوانیم و میبینیم که در داخل قلمرو افغانستان بخشهای از انسانها چگونه خود را تعریف میکنند و یا چگونه خود را میشناسند و یا چگونه شناسانده میشوند.
      در پشتی جلد کتاب« نژاد نامه افغان» میخوانیم که :
      از سری منابع مهم نژاد شناسی در افغانستان
      نژاد نامه افغان
      مولف : مورخ نامدار
      ملا فیض محمد کاتب هزاره
      مقدمه ، تحشیه و تعلیقه
      از حاج کاظم « یزدانی» بسعی و اهتمام عزیز الله رحیمی
      کتاب نامبرده در زمستان 1372 به چاپ رسیده بود. از صفحه 55 تا 156 در هشت فصل مطالب بسیار مفصل در مورد هر قوم در افغانستان نوشته شده است . اگر من تمام صد صفحه را دوباره تایپ نموده و در این بخش پخش نمایم یقینا که با عث اذیت و آزار خواننده ها میشوم و نمیدانم که برده باری و حوصله خواننده ها چه وقت بسر خواهد رسید ؟
      بطور فشرده و مختصر در فصل اول کتاب میخوانیم که :
      نژاد نامه افغان
      بسم الله الرحمن الرحیم
      بتائید ایجاد کننده عالم علیا وسفلی و بروی روز آورندهء بشر از آدم وحوا ، اقدام در ارقام اصل نسل افغان نموده ، وجیزه مشتمل برمقدمه و هفت فصل و خاتمه مرتب ومرتسم میداردو در سهو و نسیا نی که به تذکارفرق و قبایل این قوم روی دهد ، خود را مورد اغماض نظر اعتراض عیب جویان خورده گیر می پندارد.« لان الانسان یساق السهوو النسیان » از ایشان امید وار عفو و رجاست که خطای رفته را اصلاح و نگارنده را قرین نجاح فرمایند .
      مقدمه
      مولف ناسخ التواریخ هجرت این قوم را سه هزار و هشتصدو بیست سال پس از هبوط حضرت آدم ( ع) و یکهزار و هفتصدو شصت و پنج سال قبل از میلاد حضرت مسیح ( ع) و بعد خروج حضرت موسی (ع) و بنی اسرائیل و غرق ولید بن مصعب در بحر احمر از مصر و اقامت ورزیدن و مقام گزیدن شان را در کوه سلیمان واقع شمال غربی هندوستان نگاشته ، گویا ایشان را نژاد قبط پنداشته .
      و نگارنده ء تاریخ فرشته تقرر وتمکن جستن شان را بعهد سلاطین اسلام در شهر پتنه از بلاد هند رقم کرده.
      و هاشم شایق بخاری معاون دار التالیف وزارت معارف افغانستان در تاریخ عمومی کلاسیکی مدرس رسمی باسناد کلمه پخت و پختو و پشتو وپشتون ، ایشان را ذریه آرین و توطن شان را درشرق فارس که مراد افغانستان باشد ، تذکر داده.
      و راقم مخزن افغانی این طایفه را از اولاد افغنه نام پسر آرمیا سپهدار قشون حضرت سلیمان (ع) برسییل خود تراشی ثبت و مقام گزیدن شانرا پس از استیلای بخت النصر بر بیت المقدس و انتشار بنی اسرائیل از آنجادر کوه غور و فیروز کوه و جبال خراسان ،مرتسم و از اولاد قیس ابن عیص که یکی از آنهاست ذکر کرده است .
      وجه تسمیه افغان با پتان
      اصح وجوه همان تمکن جستن شان در بلده پتنه که درج تاریخ فرشته است ، موجب موسوم و معروف گشتن شان به پتان گردیده.
      تاکنون عموم اهل هند ایشان را از قبیل استعمال اسم ظرف بر مظروف پتان یاد میکنند .
      و مولف مخزن برخلاف این مینویسد که حضرت رسول قیس جد اعلای این قوم را از خدمتی که کرد واسلام آورد ، عبد الرشید نام نهاده پتان به معنی تیر شراع کشتی لقب داد و حال آنکه بای فارسی و تای هندی در کلام عرب مصطلح و مستعمل نبوده ونیست.
      وجه تسمیه این قوم به پشتو یا پشتان و پختو و پختان
      برقمیه معتقدهء هاشم شایق از قدیم که در شمال ایران جا وما وا داشته ، دارای این نام بوده اند. و حیات خان در تاریخ مولف خود سبب این نام ، موضع پشت واقع غور هرات را که مسکن و مقام نخستینه شان بوده ، گفته ونیز نوشته است که پشتون منسوب به پشته بمعنی کوهست ، چون ماوای شان در ابتدا جبال غور و کوه سلیمان بوده ، ازاینرو به اندک تصرف لفظی ، به پشتو نام زد و زبان شان به پشتو سمرو مشتهر گردیده ، تقدیر لفظ کوهستان و پشتون ماء خوذ از پشته با هم مطابقت و معنی پشتون کوهی یا کوهستانی میشود ، انتهی رقیمته .
      و پختون از استعمال خود افغانها که شین را به خا بدل میکنند بروی روز آمده ، خود ایشان خود را پشتو و پشتون و پختو وپختون و هندیها پتان و فارسیها افغان میگویند.
      وجه تسمیه این قوم به افغان
      مولف مخزن افغانی ایشان را از نژاد افغنهء موهومی بن ارمیا انگاشته ، ماخذ این نام اورا پنداشته و در شاهنامه کک کوهزاد افغان قبل از میلاد حضرت عیسی ( ع) نام برده شده ، باری بنیاد این لفظ و اسم از فارسی زبانها بروی روز ، بروز کرده خواهد بود.
      چنانچه افغانها خود را پشتون و پختون و زبان خود را پشتو و پختو نام برده ، هرگز افغان نمی گویند .
      و مولف تاریخ فرشته وجه تسمیه شان را با خامه بیان رقم نموده که این قوم در سنه ( 143 ) یکصدو چهل وسه هجری بر نواح پشاور حمله و یورش برده ، راجه لاهور قشون بدفع شان مامور و چند جنگ کرده. مغلوب ومقهور گشت و اهالی کابل و غور و خلج که از راه دیانت بمعاضدت شان رفته ، پس از فتح مراجعت نمودند ، در پاسخ بعضی که از حالت مسلمانان کوهستان سرحد می پرسید ، همی گفتند که ازکثرت شور وشدت آشوب و غوغا و فغان کوهستان بزبان نرانده ، افغانستان بگوئید. پس از این رو ایشان به افغان و سقناق شان که ایران مشرقی و در کتاب قدیم هندو ها تا بلخ بالیک دیس و در عهد ایرانیان تا هرات کابلستان و زابلستان و بوقت استیلای اسکندر مقدونی و یونانیان بکتریه نام برده شده و می شد ، به افغانستان معروف گشت. و با این در عهد سلاطین مغولیه بصوبهء کابل و قندهار نامزد بود.
      بنیاد زبان پشتو
      دبتی حیات خان که افغان و متوطن حسن ابدال از مضافات راولپندی بوده ، از مخزن افغانی در تاریخ مولف خود نقل نموده ، که زبان پشتو ماخوذ از دیو ها که افغانها با ایشان در کار تعمیر بیت المقدس شرکت و همدستی داشته اند ، هست. و خود افغانها مظهر ومدعی اند که عدهء از افغانها در دربار حضرت سلیمان (ع) و مصاحب و راز دار او بوده ، و آن حضرت بر سبیل رمز بلفظ پشتو با ایشان تکلم می نموده ، و این ادعا و اظهار افغانها نیز در مخزن افغانی مندرجست.و لیکن از تکلم و تلفظ افغانها و جملات ومحاوره ایشان الفاظ و لحن و لهجهء فارسی جدید و پهلوی و ژند قدیم معلوم و چنان مفهوم میشود ، که اکثر الفاظ فارسی به تغییر خفیفی و بعضی بل تغییر لهجه در آن موجود است. چنانچه « انریبل» انگلیس در کتاب مولف خود مینویسد که دویست و هجده کلمه از الفاظ افغانی با الفاظ فارسی و ژند پهلوی و سنسکریت و هندی و عربی و جوجیانی و عبرانی و با بلی مقابله شده ، درصدی ده کلمه با دیگر الفاظ مطابق نیامده ، از نود کلمه باقیه ، اکثر فارسی و بعضی پهلوی و برخی ژندی و چندی بعینه ژندی و پهلوی و اندکی سنسکریت و پنج و یا شش کلمه هندی بودند، و از عبرانی که زبان اولی بنی اسرائیل است هیچ نبود. و همچنان دیگری صد کلمه از لفظ افغانی را از روی معنی با لفظ پنجابی تطبیق داده ، بجز شش کلمه دیگر هیچ مطابقت نیفتاده است.
      پس دلایل مذکور مفید آرین بودن افغانهاست. نه بنی اسرائیل و عرب و قبط بودن شان ، که خود را منسوب به خالد بن ولید سردار معروف قریش و عرب می نمایند. ولفظی را که بدان متکلمند از الفاظ قدیمهء آریانه ء شان چون فارسی و ژندی و پهلوی با الفاظ مذکوره ، خلط و ملط گردیده ، زبان جداگانه ای به روی کار آمده است.
      و اینکه افغانها خود را بنی اسرائیل میدانند ، یحتمل که در حمله و یورش تکلث پلسر پادشاه آشوریه و پسر او سلمنا صربر بیت المقدس بنی اسرائیل مقهور گردیده ، پس از عرصه اندکی بخت النصر پادشاه کلده و بابل بنی اسرائیل را مضمحل و جمع کثیری از ایشان را با حضرت دنیال( ع) اسیر نمود و دو قوم هریک بنیامین و یهود را از اسباب دوازده گانه بنی اسرائیل در شام و بیت المقدس رجعت کرده ، دیگران جانب مشرق رهگرای هجرت و غربت شدند. و از ایشان قیسی جد اعلی و مورث اولای افاغنه ، چنانچه از پیش اشارت شد ، بدین اسلام مشرف و به عبد الرشید مسمی گشت و از مخالطت با اعراب و غیره اقوام و قبا ئل مختلفه زبان عبرانی بکلی از افواه شان معدوم منفی گردید، ورنه دلیلی بجز این سبیل ، بر بنی اسرائیل بودن شان نیست.
      و همچنین منسوب داشتن افغانها خودرا به نژاد خالد بن ولید ماء خذ و مدرکی بجز مخلوط و ممزوج شدن شان با اعراب که پس از بعثت حضرت ختمی مرتبت و ظهور دین اسلام عربها برایران و افغانستان مستولی و بر جبال و کوه سلیمان و اودیه و مزارع و مراتع متمکن آمده ، افغانها که کلمه ای از لفظ عربی در کلام شان نیست خود را منسوب به عربها نموده ، و به مثابه آنها که تاجک و فارسی زبان شدند ، افغانها این زبان را که بدان تکلم میکنند جداگانه برای خود اخذ کردند ،؛ دیگر سندی ندارند که خود رااز آریائی یا قبطی خارج نموده ، بنی اسرائیل و عرب و نژاد مجهول را مجعول سازند.
      اقوام و قبایل پشتون یا افغان
      دانایان و تاریخ نگاران این قوم بزرگ و ملت سترگ که اکنون لکها نفر و هزران قبیله و خیلند ، ابتدای شجره و سلسله نسب خود پس از ظهور دین اسلام از قیس عبد الرشید و نام شاه حسین غوری گرفته ، بر هفت اصل اصلی و الحاقی قرارداده ، و آن هفت اصل :
      1- سربنی و
      2- غرغشتی و
      3- بیتنی و
      4- متی و
      5- سروانی و
      6- گررانی و
      7- استرانی
      اند . که هریک درجهت توضیح در فصل جداگانه با قبایل الحاقیه ، رقم و اقوام متفرقه متکلم به لفظ افغانی ، مرتسم میگردد تا هرکدام خواص وعوام معلوم باشد.

      (فصل اول )
      قبایل قوم سربنی
      اقوام وقبایل :
      1- ترین
      2- شیرانی و
      3- بریچ و
      4- اورمر و
      5- میانه
      از نژاد شرف الدین معروف بشرخبون پسر سر بن فرزند قیس موسوم به عبد الرشید بوجود آمده ، از اولاد و احفاد هریک چندین قبیله و خیل تولید و تشکیل یافتند . چنانچه قبایل تورترین و اسپین ترین و ابدالی و اکنون معروف بدرانی و زیرک و پنجپای که :
      1- پوپل زائی و
      2- بارکزائی و
      3- علیکو زائی و
      4- سدوزائی و
      5- نورزائی
      که شامل ادوزائی و اسحق زائی و خوکیانی و ماکو اند و مجموع یکصدو پنج خیل میباشند ، از نسل ترین اند که قبایل بزرگ شان رقم شده می آید.
      فرقه سدوزائی
      این فرقه با فرقه ء پوپل زائی پانزده هزار و دویست وپنجاه خانه و اکثر متصل شهر صفا واقع شش فرسنگی شمال شرقی شهر قندهار و اطراف رود ترنک و بعضی در شهر قندهار و چند خانه در پشاور وعده ای با دیگر ذریه ء ترین مخلوط و در ملتان و دیرجات و غیره مواضع ساکن و متمکن و احمد شاه از این فرقه که در سلک یساولان نادرشاه افشار منسلک بود ، به رتبه پادشاهی رسیده ، افغانستان را از ایران جدا کرده ،مملکت و سلطنت مستقل ساخت. و چهار نفر از اولاد او چون :
      1- تیمورشاه و
      2- شاه زمان و
      3- شاه شجاع و
      4- شاه محمود
      و دوی اول با خود احمد شاه تا لاهور و کشمیر و سند و پنجاب سلطنت نمودند ، و دوی اخیر از استیلای رنجیت سنگه سکه پنجاب و لاهور و کشمیر را از دست داده ، بر سند و افغانستان حکومت کردند ، و سه نفر دیگر چون شهزاده کامران و قیصر و فتح وجنگ در هرات و قندهارو کابل با سلطنت روز حکومت بسر بردند ، و از جمله اولاد شاه شجاع در لودیانه بکنار شرقی ستلج از انهار پنجاب میزیند . و این فرقه بر کل قوم ابدالی حالا بدرانی فائق بوده ، رقمی بعنوان فرمان از یکی از سلاطین صفویه بسالاری و سرکردگی خود داشته اند که فرقه سدوزائی ، خان و رئیس و سردار تمام قوم ابدالی و حاکم ایشانست.
      فرقه پوپل زائی
      این فرقه که در تعداد با سدوزائی یکی ، و سدوزائی فرع آنست ، اکثر در کوهستا ن شمالی قندهار ، واقع متصل هزاره جات و عده ای در علاقه ای خاک ریز و چیزی در چند موضع از مشرق قندهار ، و چیزی در ذاکرد و بالاقرض و شور اندام وغیره ، واقع جنوب و علاقه زارست ، از مضافات گرشک ، واقع کنار غربی نهر هیرمند ، و در موضع از گرمسیر و سه موقع از مغرب پایان ارغنداب و چند خانه در ارزگان هزاره که حکومت به ایشان اعطا فرموده ، اقامت و همه پیشهء زراعت و ازدیگر افاغنه نجابت دارند.
      فرقه بارکزائی
      این فرقه ( چهل و سه هزار و هفتصدو پنجاه ) خانه و در علاقه ارغستان واقع جنوب قندهار و کنار نهر هیرمند و خشک میدان مقیم ، و از جهت نیکو و عمده بودن مزرعه ، قریب کل به زراعت بسر میبرند . و بعضی در بیابان به رنج و زحمت تحصیل مایحتاج معاش کرده ، اکثر رمه و پیشه ء ییلامیشی دارند. و امیر دوست محمد خان از این فرقه بروی روز آمده ، تا امان الله خان هفت تن از اولاد او ، چون :
      1- امیر شیر علیخان و 2- امیر محمد افضل خان و 3- امیر محمد اعظم خان و 4 امیر محمد یعقوب خان و 5 امیر عبد الرحمان خان و 6- امیر حبیب الله و 7 امیر امان الله خان ، فرمانروائی کرده ، در انقلاب حبیب الله دزد و پسر امیر الله سقا ء زمام امارت ، به محمد نادر از احفاد سردار سلطان محمد خان منتقل شده ، پادشاه فعلی اوست.
      فرقه اچکزائی

      در بخش سوم وبخشهای بعدی لطفن توجه نمایید !

    • بخش سوم-

      فرقه اچکزائی
      این فرقه ( هفت هزار و پنجصد خانه ) و در کوه گوژک و اطراف آ ن متوطن و اکثر تبعه انگلیس ، و عده ء متصرف علاقه چوره هزاره ، که حکومت به ایشان موهبت فرمود ، و اکثر رمه داری ، و در کوه خواجه عمران و توبه گوسفند چرانی کرده ، اشتران خود را در بیابان شمال و شرق شورابک چرایش داده ، اندکی به زراعت و اغلب به سرقت و رهزنی روز بسر برده و غایت شریر ومتمرد و حرام خوار و زشت گفتار و کج رفتارند.
      فرقه علیکوزائی
      این فرقه ( هجده هزار و هفتصدو پنجاه) خانه ، و در علاقه جلدک واقع مشرق قندهار و شمال غربی و غرب خاص ارغنداب و پنجوائی و غیره مواضع غربی و شمالی علاقه خاکریز و کوهستان شمال و مغرب شمالی میمند و علاقه چکه و ساربان قلعه واقعه کنار شرقی نهر هیرمند ، و چند جا از جنوب شهر قندهار و بغنی و باغران واقع شمال غربی زمین داور و نوزاد و کنجاک از نفس زمینداور مقیم ، و از ایشان در هرات و غزنین و کابل متفرقانه ساکن ، و اکثر پیشه زراعت و اندکی رمه دار ، و صحرا نوردند. و هم به نوکری و تجارت کسب و تحصیل معاش میکنندو مزارع متصرفه شان عموما زرخیز و آقای اسدی رئیس التویه فعلی خراسان از این فرقه و اولاد وزیر یار محمد خان است و هر دو فرقه ء نوزائی و سرکانی از این فرقه در علاقه چهچه هزاره از توابع راولپندی و عده ء از سرکانی در کنر جلال آباد و علاقه دو آبه و غیره توابع پشاور و چند خانه در بلوچستان و دکهن هند امرار حیات مینمایند و زرغونه نام مادر احمد شاه از فرقه علیکو زائی بوده است.
      فرقه نورزائی
      این فرقه نیز مثل بارکزائی ( چهل و سه هزار و هفتصدو پنجاه ) خانه و اکثر در گرمسیر و علاقه دهراوت و کوهستان شمالی قندهار واقع متصل هزاره جات و فراه واسفزار تا هرات و ریک واقع جنوب قندهار و سپیروان واقع مغرب آن و کنار شرقی نهر ارغنداب ساکن ومتوطن اند ، و به زراعت و ییلامیشی و صحرا نوردی روز حیات بسر برده ، رعایای سرحدیهء تبعه دولت ایران را به سرقت ؛ قتل و غارت کرده ، مال و خون شان را شیعه وکافر دانسته ، حلال و مباح می پندارند ، و همواره مباشر این فعل شده و میشوند. و عموم افاغنه و سنیان افغانستان بدین عقیده راسخ و همدستانند . الغرض رمه داران این فرقه بهار و تابستان در سیاه بند متعلق قوم تایمنی واقع متصل هزاره جات رفته ، روز ییلامیشی بسر برده ، در زمستان به مقام و موطن خود باز گردیده ، راه جهالت و شرارت می سپارند .
      فرقه علی زائی
      این فرقه ( بیست هزار ) خانه و موطن شان مقابل فرقه علیکوزائی اتفاق افتاده حائل و حد فاصل هر دو فرقه نهر هیرمند ، و مزارع علیکوزائی اکثر رود بار و مسافات علی زائی چند خیل در پنجاب و در نوزده موضع از علاقه چهچه تابع راولپندی مقیم اند.
      فرقه ادوزائی
      این فرقه ( شش هزار و دویست وپنجاه ) خانه و در علاقه معروف و دو از علاقه دهراوت و سه موضع از گرمسیر متمکن و هر یکی در اخلاق زشت و زیبا با همسایه خود مطابق و زارع و حارثند.
      فرقه اسحق زائی
      این فرقه ( دوازده هزار و هفتصدو پنجاه ) خانه و در مغرب قندهار به دامن ریک، واقع کنار نهر ارغنداب تا قلعه بست ، و چند جا از پایان علاقه چکه واقع کنار شرقی نهر هیرمند و علاقه گرمسیر و فراه و اسفزار و لاش و جوین واقع جنوب شرقی هرات و شمالی سیستان و عذهء در هرات متمکن ، و هزار خانه رمه دار شان در نواح بلخ روز صحرا نشینی و ییلامیشی بسر میبرند. و اکثر این فرقه رمه دار و اقل زراعت کار ... . اند .
      فرقه ماکو و خوگیانی
      این دو فرقه ( هزار) خانه و از حصه ملک جداگانه قومی محروم بعضی در قندهار و برخی در بین قوم نورزائی و نبذی در قلاع غربی شهر غزنین متصل دره قیاق و گلبوری و قوم بیات ساکنند و از فرقه خوگیانی در دو جا از نواح قندهار بنام خوگیانی بزرگ و کوچک متفرقانه مقیم. و متوطنین غزنین شان بنام ماکوان معروف اند و بعضی از مردم درانی ایشان را پسر خوانده نیاکان خود پنداشته ، شریک نژاد خویش نمی شمارند و ایشان از قلت عدد در بین سائر افغانها بحالت مغلوبیت زیست مینمایند.
      فرقه اسپین ترین
      این فرقه (چهار هزار ) خانه و در اودیهء سه گانه 1- ژور و 2- تل و 3- چتیالی واقع متصل قوم کاکر متوطن و بوجود فاصل بین با تور ترین یکی و هر سه موضع مسکونه مذکوره ء شان باهم پیوسته و اراضی و مزارع تل و چتیالی در ربع و دخل با زمین سیوی موافق و هوای سیوی با آنکه بدوزخ دنیا معروفست گواراتر و نیل نیکو به اندازهء تجارت از آنجا به عمل می آید.
      فرقه تور ترین
      این فرقه ( هفت هزار و پنجصد ) خانه و در علاقه فوشنج واقع در بین کویته و سلسله کوه چمن موطن ومسکن دارند ، و فوشنج هموار و در جنوب ملک قوم درانی اتفاق ، و در دست استعمار انگلیس ، به فاصله کوه گوژک افتاده ، از جانب مغرب به علاقه شورابک موطن قوم بریچ و از طرف جنوب به کویته که محدود به کوه تکه تو واقع مابین آن و ملک قوم کا کر است، محدود و در طول هشتاد و در عرض چهل میل وسعت دارد. و بر علاوه فرقه تور ترین پنج هزار خانه از سید و همسایه قوم کاکر که در مجموع دوازده هزار و پنجصد خانه باشد ،در آن متوطن و از سادات تجار و با ثروت بدانجا زیست ومعیشت نموده ، اهالی تور ترین به زراعت و قلبه رانی گاو واشتر تحصیل امر مونث می کنند.
      فرقه شیرانی
      این فرقه تخمینا( بیست هزار خانه ) و در بین ملک قوم وزیری و دره گومل و علاقه ژوپ از موطن قوم کاکر و دامن پایان سلسله کوه سلیمان مقر ومقام دارند و از این فرقه در دیگر مواضع نیز مقیم است که ذیلا رقم میشود و در جبال متوطنه این فرقه انواع اشجار عمارتی و مثمره از قبیل انار و صنوبر و گردو و زیتون بکثرت و قابل تجارت موجودند. چنانچه اکثر شیرانیها ، تیر بزرگ وتخته پهنا از راه تجارت در کلاچی ( کراچی) و دیره اسما عیل خان حمل ونقل داده ، میفروشند و راه ذهاب و ایاب افاغنه کوچی در دامان و افغانستان به زمستان و تابستان از میان این فرقه و خودشان تبعه انگلس است .
      فرقه بابر از شعبهء شیرانی
      این فرقه ( پنجهزار و هفتصدو پنجاه ) خانه و جانب جنوب موطن قوم میان خیل ساکن وحصهء مغربی ملک مسکون شان کوهستان صعب و سختی اتفاق افتاده ، از بین ملک ایشان راهی موسوم به غوای لاری ( راه گومل ) بجانب افغانستان مفتوحست . و همه این فرقه بجز شعبهء استرانی در دامان و علاقه چودوان بخاک مستعمره ء دولت انگلیس مقیم و به تجارت مواظب و معدودی در شهر قندهار ، و چند خانه در سوزنای او نواح آن متعلق به ارغنداب و اطراف کابل و لهوگرد و سرخ رود وجلال آباد و دره کنر سکنی ومقام دارند و تمامیت این متفرقات شان از ( هشتصد) خانه افزون نیستند و عموما نسبت به دیگر افاغنه صالح ترند.
      فرقه هریپال از شعبه شیرانی
      این فرقه عده قلیله و در کوهستان جنوبی دره گومل به محاذ علاقه" وانه " ساکن ، و در رسم ورواج با دیگر شیرانی ها مطابق ، و در اخلاق کم آزار ، و به کار زراعت مشغول و گرفتار و رهسپارند.
      فرقه جلوانی از شیرانی
      این فرقه اندک ، و در مواضع ملحقه به کوهستان متوطنه عامه ء شیرانیها و چند جای هندوستان مقیم اند و از قلت احصائیه و تعداد در شمار قبائل بزرگ افاغنه در نمی آیند.
      فرقه بریچ
      این فرقه ( سه هزار و هفتصدو پنجاه ) خانه و در علاقه شورابک که از طرف شمال به ملک قوم درانی و از جانب جنوب به سلسله کوه مقبوضه قوم براهوی بلوچ و از سوی شرق به کوه خواجه عمران و از جهت غرب به بیابان ریگ محدود است ، ساکنند. و ساحت سطحیهء این محدوده ، در طول و عرض قریب هفت میل ، و جنوب مائل به غرب در تصرف بلوچهاست. رود لوره که مجرایش در دشت فوشنج و از شمال جانب جنوب جاریست . این علاقه را آبیاری میکنند. و این فرقه چهار دسته ، و هر دسته سرکرده جداگانه از خود دارد. و از قلت اسپ با شتر سواری معتاد ، و چند از ایشان در علاقه رود بار پلالک ، واقع کنار نهر هیرمند متصل سیستان ، و چند خانه در قلعه بست واقع چخانسور سکنی دارند. و خرابه قلعه بست که قشلاق گاه سلطان محمود سبکتگین بوده ، در کنار شرقی نهر هیرمند واقع ، و در وقت باریدن باران از آنجا بعضی لائحه بخط کوفی و نگین یاقوت و فیروزه بدست می آید .
      فرقه اورمر
      مولد و مسقط الراس این فرقه موضعی از کوه سلیمان بوده که اکنون در تصرف قوم مسعود وزیری و شهرکانی گورم از مستحدثات فرقهء اورمری در علاقه بدر مسکونه قوم مسعود موجود است. و حالا نیز پنج قبیله از فرقه اور مر چون 1- خیکنی هفتادو پنج خانه 2- خرم جانی پنجاه خانه ، 3- ملاتانی هفتادو پنج خانه 4- و بیکنی دویست و پنجاه خانه ، 5- جرانی بیست و پنج خانه ، مجموع چهارصدو هفتاد و پنج لانه در آنجا که مسکن قدیم شان است ، مقر و مقام دارند . و بقیه از تغلب و استیلای قوم وزیری ترک وطن و هجرت اختیار کرده ، در قریه برکی برک لهوگرد و علاقه پیشاور ، و عدهء در هندوستان مسکن گزیده ، از هم جدا و پراگنده ، روز بسر میبرند . و تعداد خانه و نفوس شان در هرجا که هستند داخل احصائیه اهالی آنجایند. و به زراعت تحصیل مایحتاج معیشت کرده ، به حالت مغلوبیت میزیند. و از جمله سکنه گانی گورم شان به ذلت و زیر دستی قوم وزیری روز حیات بسر میبرند. قانطین کانی گورم و لهوگرد ایشان به زبان غریب و عجیبی مرکب از افغانی و هندی و فارسی و پنجابی و کشمیری در بین خود تکلم میکنند. و اگر چندی بگذرد یحتمل که به مثابه دیگر افغانها که لفظ خود را به رمز و شفر قرار داده حضرت سلیمان ( ع) چنانچه گذشت نسبت میدهند اینان نیز به پیغمبری نسبت دهند و عجب تر اینکه لفظ خود را به رمز حضرت سلیمان ( ع) نسبت داده ، بنیاد خود را در ظهور اسلام مینمایند. و کتابهای مجعوله در نژاد مجعوله خود رقم کرده ، خویش را مجعول النسب و مجعول الحسب وامیدارند.
      فرقه میانه از نژاد سربن
      این فرقه از ( ده تا بیست و پنج) خانه در هر جا متفرقا نه ، منزل وماوا دارند . از جمله قبیله توغ از این فرقه در نواح موطن قوم بنگش که شیعه و ساکن علاقه کوهات مقبوضه انگلیس اند ، متمکن ، بقیه در اطراف قندهار و قبیله کهتران از این فرقه در علاقه گرانک متوطن و شیخ چشتی که مرقدش مزار خواص و عوام در قصبهء توسه از توابع دیره غازیخان است از این قوم بوده ، و هم فرقه غرشین را نسبت به اولاد میانه داده میگویند که غرشین شخص صالح و متعبد بوده ، کوه خشکی به دعایش سبز گردیده ، چون به لفظ افغانی " غر" کوه و " شین " سبز" را گویند ، او و اولادش به غرشین معروف شده ، اکثر ایشان در علاقه ء کوهستانیه قندهار به منزله استانه توقف و قرار دارند. و چند خانه از ایشان در موضع غرشین واقع علاقه برهان از توابع راولپندی مسکن گزینند.
      فرق دوم افاغنه سربنی
      فرقهائیکه تا اینجا رقم و به فرقه میانه ختم شد ، از نژاد شرخبون موسوم به شرف الدین پسر سر بن بودند و از این جا به ترقیم فرق افاغنهء سربنی که از اولاد خرشبون موسوم به خیر الدین پسر دوم سربن اندپرداخته ، تذکر میدهد ، که از اولاد خوشبون پانزده قببیله و از هر قبیله ای چندین هزار خانه به روی روز آمده ، موجودند.
      فرقه کمال زائی
      این فرقه به دوحصه مشران ( بزرگ ) زائی و کشران ( کوچک ) زائی منقسم ، و در موضع تورو و هوتی مردان از توابع پشاور ساکنند و احصائیه خانه و نفوس شان در دست نیامده ، معین ومرقوم نگشت . و اراضی و مزارع هر دو حصه در ابتدا مساوی بوده ، اکنون خوردک زائی هم در تعدا نفوس افزون و هم زائد از نصف مزارع و مساقات را مالک و متصرفند.
      فرقه اما زائی
      این فرقه در کنار رود سد هوم از توابع پشاور مقیم ، و قرب دو هزار خانه از ایشان در موضع چروری و نکری از علاقه مهابن متعلق بکوهات متوطنند و به زراعت و فلاحت و اطاعت انگلیس روز بسر میبرند.
      ادامه دارد..................
      یار زنده و صحبت باقی /

    • دوست ارجمند آقای باقی سمندر ! اینکه چقدر تاریخ کاتب هزاره به حقیقت نزدیک است من حقیر نمیتوانم داوری و قضاوت نمایم . شاید راست باشد شاید دروغ نمیدانم ولی فقط من حقیر پرسش داشتم از جناب کاتب هزاره که اگر زنده میبودند چنین طرح مینمودم :

      - آمار و شمارش دقیق خانه های قبایلی را که درج تاریخ تان کردید ، چگونه بدست آوردید ؟

      در سال 1300 فقط پدر کلانم و خانم شان با سه فرزند شان یک خانواده بودند . در مدت هشتاد سال از یک خانواده بابه کلانم امروز تقریبأ 50خانوادۀ دیگر بوجود آمده است و ما امروز تنها از یک پدر کلان و مادر کلان اضافه از 260 نفر کله شمار قوم نزدیک بدون خویشاوندان در مزارشریف داریم . حال بیائید یک شمارش تقریبی پشتونها را نظر به تاریخ کاتب هزاره نمائیم :

      در سال 1300 تمام قبایل و عشیره های پشتون داخل سرحدات اوغانستان را که مرحوم کاتب هزاره قید تاریخ خود نموده به 151490 خانواده میرسد . اگر در آن زمان کم از کم هر خانواده 5 عضو داشته این رقم میرسد به 757450 نفر عضو .

      در مدت هشتاد سال اگر هر خانواده پشتون لاحقل 50 خانوادۀ دیگر به وجود آورده باشند میشود: 37872500 خانواده . اگر امروز هر خانواده پشتون 5عضو داشته باشد این رقم میرسد به : 189362500نفر . این کمتر از یکصدو نود ملیون پشتون کجا هستند ؟ شاید من اشتباه نموده باشم مرا رهنمایی کنید .

    • باقی- سمندر
      چهارم ماه اسد سال ۱۳۹۰
      جولای- سال ۲۰۱۱ میلادی ۲۶
      سلام به همه خوانندګان
      سلام به اقای مزاری

      من هم مانند شما ده ها سوالی دارم و میدانم که شاد روان فیض محمد کاتب - غوری -هزاره نقاب در خاک مانده – زنده ګی را پدرود ګفته و نمیتواند بسوالهای شما ومن یا هر انسانی دیګری پاسخی ارایه دارد
      اګر آقای حاج کاظم یزدانی این نامه و جروبحث را بخوانند ویا دوستان شان این بحث راخدمت ایشان بفرستند - آنها میتوانند در یک بخش ما را کمک نمایند
      آیا این نوشته ؛؛ نژاد نامه افغان ؛؛ اثری فیض محمد کاتب غوری است یا خیر؟
      اګر این اثراز فیض محمد کاتب غوری باشد - چه بهتر که نسخه ای دست نویس اش سکن یا عکس برداری ګردد و به اختیار علاقمندان ای کاتب فیض محمد- غوری قرار ګیرد ! .
      در شهر کابل دانشګاه خصوصی اس بنام کاتب فیض محمد هزاره در کارته ۴ وجود دارد - اګر تصادفن شخصی این جروبحث را در خدمت اساتید آن دانشګاه قرار بدهند و آنها در این بحث سهم بګیرند ممکن بد نګردد- در داخل جلد کتاب در یک صفحه نمونه ؛؛ خط خوش و زیبای نستعلیق ؛؛وجود دارد که میګویند از شخص کاتب فیض محمد هزاره است - اما من تا هنوز به جز همین صفحه کاپی یا عکس یا سکن صفحه های دیګر را نخوانده ام تا در مورد صحت و سقم مجموع کتاب اظهار نظر نمایم . -
      دربخشهایی که من منتشر ګردانیده ام - سوالهای بسیار جدی تا سطح ملی وجود دارند اما از آنجاییکه من در مورد صحت وسقم که این کتاب اثر فیض محمد کاتب است یا خیر ؟ هیچ نمیدانم . از طرح سوال هم می پرهیزم .
      همچنان فردی بنام ..فرخ .. کتابی منتشر کرده بود که در آن اتهاماتی بر کاتب فیض محمد غوری رواداشته بود – از اینرو امروز اتهامات خواننده و شنونده دارد و من آرزو ندارم تا در مورد این نوع اتهامات خود را لحظه ای مصروف سازم .
      کتابی را منتشر کرده اند بنام ؛؛ فاتح هرات؛؛ که امیال نهانی همسایګان اکر نه امیال دولت جمهوری اسلامی ایران را نشان میدهد و ده نوشته دیګر از همین نوع !

      در مورد تاریخ نګاری اثری ازفرانس روزنتال - در باره تاریخ تاریخ نګاری در اسلام - منتشر شده بود که برای ما کمک مینماید تا شناخت ای از تاریخ تاریخ نګاری داشته باشیم.
      در مورد نفوس پشتون ها در افغانستان که چه حتی در مورد مجموع نفوس افغانستان تا حال احصاییه دقیقی وجود ندارد- در زمان ریاست جمهوری محمد داود یک احصاییه ګیری ازهشت یا نه منطقه افغانستان صورت ګرفته بود و بس- کتاب های احصاییه مرکزی را من در سالهای هفتاد و هشتاد میلادی خوانده بودم - متاسفانه کدام احصاییه دقیقی از مجموع نفوس افغانستان تا حال بدسترس نمیباشد
      دکانداران سیاسی مطابق میل و آرزو های سیاسی شان ارقامی را بیان داشته اند و میدارند که هیچ یک نمیتواند سند شمار ګردیده وقابل اعتبار علمی باشد .
      در زبان انګلیسی کتابی را منتشر ساخته است بنام احمد رشید
      Desent into Chaus
      و در زبان المانی ای کتاب در سال ۲۰۱۰ بنام
      Sturtz ins chaus
      ترجمه شده است - ترجمه فارسی این کتاب نیز چندی پیش در بازار کابل پخش ګردید .
      احمد رشید نفوس پشتونها را درطرف دیګر خط دیورند که امروز بنام پاکستان یاد میګردد - ۲۸ ملیون انسان می نویسد . من در این مورد هم نمیدانم و شک دارم ؛
      میدانم که در افغانستان و پاکستان از سالها بدینسو ارقام را دستکاری مینمایند . تاریخ را دستکاری مینمایند و حتی حوادٍث روز مره را دست کاری مینمایند .
      در پاکستان همه اسناد – همه اشیا – همه کالا ها وحتی انسانها ومغز ها دست کاری میشوند – در پاکستان دستګاه ها و ادارات مغز شویی وجود دارد و مغز هارا تا سطح خود کشی سمت و سو میدهند تا در بهشت ! روانه ګردانند همانطوریکه کلید بهشت ! وکربلا را در ایران به یخن هموطنان من می آویختند تا مین ها را از دم راه سپاهی و عسکر هایشان با کشتن ومرګ هموطنانم دور دارند وعساکرشان به بغداد راه یابند و در جنګ برضد عراق موفق شوند و دیدیم که همان تاجران مرګ چګونه جام زهر را ګویا نوشیدند و عموسام چګونه برایشان اسلحه میفرستاد تا ۸ سال جنګ را دوام دادند ومرګ برامریکا ګفتند !
      از داستان ها ی دیګر عمدن نمینویسم . .
      مګر نتایج انتخابات ریاست جمهوری یا شورای ملی یا شورا های ولایتی دست کاری نشدند و تقلب شان برملا نګردید؟
      از این رو در مورد نفوس مجموعی افغانستان من شک دارم ؛ من نمیدام که در افغانستان چند نفر تذکره نفوس داشت ؟
      در کابل در زمان ریاست جمهوری داود تازه در کابل و برخی ولایات شروع به نوشتن تذکره برای دختران و خانم ها نموده بودند- دربعضی ولایات این داشتن تذکره را ګناه میشمردند و تا هنوز همین ګونه است . .
      در دوران جهاد در جبهات و یا پاکستان و یا ایران انسانی را که تذکره افغانستان در جیب خود میداشت یا اجازه رانندګی یا سندی از دولت کابل را به نزد خود میداشت - صرف به جرم اینکه نشان حزب ؛؛ خلق؛؛ وبعدن؛؛ پرچم ؛؛ در آنها وجود میداشت - بنام کافر - جاسوس شوروی و بی دین وملحد مورد لت وکوب و شکنجه و زندانی شدن حتی کشتار قرار میدادند که هر مهاجر در این مورد صد ها خاطره تلخ را برایتان میتواند بنویسد -
      بهمین ترتیب اګر اعضای دولت ؛ ؛حزب دیموکراتیک یا حزب وطن ؛؛ درکابل یا ولایات شخصی را بنام مشکوک میګرفت از لت وکوب - شکنجه تا زندان و اعدام را در موردش عملی میګردانیدند .
      در این اواخردر کابل وقتی تذکره را مینویسند – همه را افغان مینویسند و اګر بیست سال بعد سرشماری ګردد همه افغان خواهند بود !
      در امریکا وقتی کارت فورمه های برای امریکایی پخش میکردند – باوجودیکه همه شهروند امریکا بودند – بازهم در مورد اینکه زبان مادریشان چیست حتی مربوط به کدام نژاد ! اند در فورمه ها سوالهایی وجود داشت ودارد !
      از اینرومن سوالهای بسیار جدی ای دارم –
      در پایان مینویسم که پروژه هایی مشغول کار اند تا نتنها افغانستان را تجزیه نمایند – بلکه تجزیه پاکستان – بخشی از هند – بخشی از چین – تاجکستان – ازبکستان و ترکمنستا ن در دستور کار سازمانهایی استخباراتی قرار دارد و روزانه پول ګزافی به تول نرخ کاه ماش مصرف میدارند تا جنک های فرسایشی را میان تاجک و پشتون – هزاره وپشتون – ازبک و پشتون ادامه بدهند – جنګ میان ترکمن و ازبک را آتشزدند و این خانه جنګی هارا ادامه میدهند .
      تفرقه انداخته اند وحکومت کرده اند وبازهم ادامه میدهند .
      دیدیم ومیبینیم که چګونه پشتون را در مقابل پشتون تسلیح کرده و شب و روز جوی خون روان داشته اند .
      من با شعر نغز حافظ این جملات را بپایان میبرم :
      جنګ هفتاد و دوملت را همه عذر بنه
      چون حقیقت ندیدند ره افسانه زدند

      خدا نګهدارتان
      باقی سمندر

  • سمندر خان عرض احترام .

    گرچه نمی خواستم بیشتر از این مزاحم تان بشوم اما چه کنم که گوش کری ودماغی گرمی دارم .

    سوال شاید اخرین سوال این حقیر باشد .

    بعنوان فرد چپ گرا یا پیرو مائو ایا این اوغانوالی و ان کاسه لیسان نظام قبیلوی اوغانی که توان شان را قلم شانرا در راه سنت های منفور گله و تبار بخصوصی بمصرف رسانیده اند مورد تصدیق و تائید تان قرار دارد یا خیر ؟

    • باقی سمندر
      چهارم اسد سال ۱۳۹۰ خورشیدی
      بیست وششم جولای سال ۲۰۱۱ میلادی

      سلام به همه خوانندګان ارجمند
      سلام به آقای خاڼ

      من نخست برای آقای خان یک جمله ای می نویسم !
      امید دارم که این آخرین سوال شما نباشد –
      بعدن به تفصیل میکوشم تا درمورد پرسشهای شما پاسخی ارایه دارم .
      من برایشما دومساله فکری را میخواهم با صراحت بسیار دقیق تر از آنچه تصور مینمایید - بیان دارم
      یک -
      اینکه من فرد چپ ګرا میباشم - در این نه شما شک داشته باشید ونه من هیچګونه شکی به خود راه میدهم - اګر چپ ګرا نمی شدم و نمی بودم - ممکن امروزشخص راست ګرای مانند حکمت یار یا ملت یار یا از این ګونه افرادی میبودم یا مانند ملا محمد عمر یا ایمن الظواهری یا اسامه بن لادن و در شکل اروپایی اش مانند جوانی که در دوسه روز پیش در ناروی حمام خون برپا ساخت -
      از اینرو در چپ ګرایی خودم نه شما اشتباه نموده اید ونه من شک دارم –
      این بدین معنی نمیتواند تعبیر ګردد که هر که اګر چپ ګرا نباشد – حتمن راست ګرااست ! نه اینطور نیست ومن این طور نمی اندیشم و به همین ترتیب اینطور هم نیست که هرکه راست ګرا نیست ُ پس حتمن چپ ګرا میباشد ! برای پیش ګیری از هر نوع سو استفاده بخاطر بازی با کلمات این بخش را نګاشتم .
      در مورد اینکه من ګویا پیرو ماوویا ماووتسه دون یا ماتسه تونګ باشم - در این جا فکر مینمایم که هم شما اشتباه مینمایید و هم عده ای که چنان می پندارند . -
      من از جمله آثار فکری ماوو - چهار جلد منتخبات اش را تا سی وپنج سال پش از امروز خوانده بودم و جلد پنجم منتخبات اش راهم سی وسه سال يیش ازامروز خوانده ام واسناد فلسفی ونظامی و رساله های کوچک اش را نیزتا جایی که ممکن بوده است خوانده ام واګرنمیخواندم بسیار ناراحت میبودم –
      هم چنان نتنها نوشته های ماوو را خوانده ام بلکه جرمی بزرګتر از آن را نیز مرتکب شده ام !!!!
      منتخبات لنین -کلیات آثار لنین - استالین - مارکس - انګلس و نوشته ها ورساله های از له دوان- جنرال جیاپ - هوشی مینی – محمد شیخو - انورخواجه – نجمی خواجه – ومتفکرین کمونیستی البانی – یوګوسلاوی – بلغاری و لهستانی ومتفکرین کمونیستی - سوسیالیستی - سوسیال دموکرات وچپ تا چریکهای مانند ارنستو چه ګوارا را تا سالهای ۱۹۷۷ بسیار زیاد خوانده بوده ام .

      • به همین ترتیب کتابهایی راست ګرایان سیاسی و حتی فاشیستها را نیزدر همان سالهای جوانی خوانده ام – و در نظر وعمل از افکار واعمال دست راستی – راسیستی وفاشیستی هزاران فرسخ فاصله داشتم و دارم .
        اما از سال ۱۹۷۸ ببعد تا حالا متاسفانه وقت کافی برای خواندن ندارم واګرنه بازهم آثار چپ ها را از انقلاب کبیر فرانسه تا حال میخواندم – اګر آثار چپ و راست را نمی خواندم به اینکه چپ بیاندیشم – مشکل میداشتم و به تعبیر واصف باختری ؛؛ اسپ ګادی ؛؛ میبودم و دوست امیر ؛؛ واحد العین ؛؛ !

      - همین روز ها در مورد تفکر راست سیاسی - مذ هبی-نصرانی درناروی و اسکندناویا مشغول ام تا ریشه های فاجعه وجنایت را در آنجا آشنا ګردم . -
      من دوستانی زیادی داشتم که چپ بودند و با آثار ماوو آشنا یی داشتند و سخت علاقمندی به نوشته های وی داشته و با تجارب سرزمین پهناور چین وانقلاب دموکراتیک نوین و انقلاب فرهنګی چین مشغولیت فکری داشتند اما مدت ها است که من متاسفانه با دوستان ام کدام رابطه ای ندارم و همیشه در سفربوده و مشغولیت در نوشتن خبر و تبصره ها دارم –
      من به شکل جسته و ګریخته مصروف مطالعه آثار چپ دنیا و راست دنیا میباشم وفکر مینمایم تا بمیرم آرزومندم در جبهه چپ خود را شامل بدانم نه در راست و در کنار آقای حکمت یار یا ایمن الظواهری - این دو شخصیکه نام بردم- افراد همسن وسال من اند و من در عمر سیاسی ام آګاهانه در مقابل طرز تفکر سیاسی و تشکیلاتی حکمت یار والظواهری ها قرارداشته و آنها در مقابل من قرار داشته اند ودارند و مردم افغانستان تا حال افکار واعمال حکمت یار و رفقا و برادرانش را دیده اند و من فقط مشغول نوشتن ام و یګان شخصی که مرا میشناسد در مورد م داوری دارد و یګا ن شخص دیګر سوالهایی دارد که میکوشم تا حد توانایی به پاسخ ایشان بنویسم .
      کتابهای مذهبی و دینی را هم اززمان کودکی ام به اینسو خوانده ام ومیخوانم :
      اما با صراحت مینویسم که با مطالعه آثارکارل مارکس متوجه شده ام که عده ای که خود را راهرو مارکس یا لنین در افغانستان میدانستند و یا میدانند – از روی بسیار علاقمندی است نه از راه مطالعه دقیق و از همینرو شباهت به کاریکاتور های علاقمند های کارل مارکس داشتند و دارند .
      در مورد افرادی که تا سطح انتحار وخود کشی و انسان کشی پیش میروند – بایست بنویسم که در احکام صریح قران کریم وحدیث بخاری که کتابهای معتبر دینی مسلمان های دنیا می باشند – هیچګاه قتل و جنایت و انسان کشی به اینترتیب قرن بیست ویکم اش مجاز نبوده است و در اسلام قتل نفس یک نفر قتل نفس بشریت است –
      از اینرو کسانی که خود را سلفی و یا وهابی و ....میدانند آرزوی سیاسی دارند و استفاده از احکام دینی برایشان صرف جنبه ابزاری دارد ونه اعتقادی .
      پس با مطالعه این بخشها باز به این نکته میرسم که کیستم و درکجا قراردارم!
      پاسخم اینست که باقی سمندر میباشم و با خودآګاهی که دارم چپ می اندیشم و چپ میباشم – و آرزو دارم تا جان به تن دارم در جناح راست در سطح افغانستان – منطقه و دنیا قرار نګیرم .
      دو-
      شما نوشته اید که :
      ؛؛بعنوان فرد چپ گرا یا پیرو مائو ایا این اوغانوالی و ان کاسه لیسان نظام قبیلوی اوغانی که توان شان را قلم شانرا در راه سنت های منفور گله و تبار بخصوصی بمصرف رسانیده اند مورد تصدیق و تائید تان قرار دارد یا خیر ؟ ؛؛
      در مورد
      اوغان والی که دقیق تر آن پشتون والی است – من نمیتوانم مانند شما و دیګران اصطلاح ګله ! را به کار ببرم یا تایید علنی یا پوشیده یا ضمنی نمایم –
      شما میدانید ومن میدانم که در ادبیات دری – ګله برای رمه ای از زنده جانهای غیر ناطق و غیر متفکر بکار برده میشود و ګروه و عده برای زنده جانهای ناطق و متفکر !
      من نمیتوانم و نمی خواهم حامی- پشتیبان یا مدافع پشتونولی باشم –من شمه ای از احکام و قوانین نا نوشته ای پشتونولی را که شاد روان عبدالرحمن پژواک جمع بندی نموده بودند – باشما یکجا خواندیم –
      شما میدانید که در افغانستان قانون اساسی ای توسط بیشتر از هزار نفری که در خیمه لویه جرګه شرکت نموده بودند- مورد جرو بحث قرار ګرفت و همه شرکت کنندګان توافق نمودند یا قراد داد اجتماعی را باهم بستند که پیرو پشتونولی نمیباشند و چنین ماده هایی ای را در قانون اساسی ګنجانیدند :
      ماده چهارم :
      حاکميت ملي در افغانستان به ملت تعلق دارد که به طور مستقيم يا توسط نمايندگان خود آن را اعمال مي کند.
      ملت افغانستان عبارت است از تمام افرادى که تابعيت افغانستان را داراباشند.
      ملت افغانستان متشکل از اقوام پشتون ، تاجيک ، هزاره ، ازبک ، ترکمن ، بلوچ ، پشه يي ، نورستاني ، ايماق ، عرب، قرغيز، قزلباش ، گوجر، براهوى وساير اقوام مي باشد.
      بر هر فرد از افراد ملت افغانستان کلمه افغان اطلاق مي شود.
      هيچ فردى از افراد ملت از تابعيت افغانستان محروم نمي گردد. ؛؛
      ماده ششم
      دولت به ايجاد يک جامعه مرفه و مترقي بر اساس عدالت اجتماعي ، حفظ کرامت انساني ، حمايت حقوق بشر، تحقق دموکراسي ، تامين وحدت ملي ، برابرى بين همه اقوام و قبايل و انکشاف متوازن در همه مناطق کشور مکلف مي باشد ؛؛
      ماده شانزدهم
      از جمله زبان هاى پشتو، درى ، ازبکي ، ترکمني ، بلوچي و پشه يي ، نورستاني ،پاميرى و ساير زبان هاى رايج در کشور، پشتو و درى زبانهاى رسمي دولت مي باشند.
      در مناطقي که اکثريت مردم به يکي از زبان هاى ازبکي ، ترکمني ، پشه يي ،نورستاني ، بلوچي و يا پاميرى تکلم مي نمايند، آن زبان علاوه بر پشتو و درى به حيث زبان سوم رسمي مي باشد و نحوه تطبيق آن توسط قانون تنظيم مي گردد.
      دولت براى تقويت و انکشاف همه زبانهاى افغانستان پروگرامهاى موثر طرح و تطبيق مي نمايد.
      نشر مطبوعات و رسانه هاى گروهي به تمام زبانهاى رايج در کشور آزادمي باشد.
      مصطلحات (اصطلاحات ) علمي و ادارى ملي موجود در کشور حفظ مي گردد. ؛؛

      ماده بيست و دوم
      هر نوع تبعيض و امتياز بين اتباع افغانستان ممنوع است .
      اتباع افغانستان اعم از زن و مرد در برابر قانون داراى حقوق و وجايب مساوى مي باشند. ؛؛
      ماده سي و چهارم
      آزادى بيان از تعرض مصون است .
      هر افغان حق دارد فکر خود را به وسيله گفتار، نوشته ، تصوير و يا وسايل ديگر، با رعايت احکام مندرج اين قانون اساسي اظهار نمايد.
      هر افغان حق دارد مطابق به احکام قانون ، به طبع و نشر مطالب، بدون ارايه قبلي آن به مقامات دولتي ، بپردازد.
      احکام مربوط به مطابع، راديو و تلويزيون ، نشر مطبوعات و ساير وسايل ارتباط جمعي توسط قانون تنظيم مي گردد. ؛؛

      به همین ترتیب من میتوانم بنویسم که هر روشنفکری که خود را روشن فکر میداند و در تلاش احیای قوانین نانوشته پیش مدرن مانند پشتون ولی یا شبیه آن میباشد – برای همان ګروه از انسانهایی که خود را متعلق به آڼ ګروه میداند ظلم بسیار وجفای بیش از حد روا میدارد .
      اګر روشنفکران پشتونولی خواه بکوشند راه فکری از جامعه پیش مدرن بسوی مدرن بپویند سزاوار حمایت و پشتیبانی هر عنصر ترقی خواه بایست میګردند و میباشند !
      شما نوشته ای ازشاد روان عبدالرحمن پژواک را خواندید – ایکاش فکر نماییم که بدانیم که عبدالرحمن پژواک چګونه در نظر وعمل افکار ترقی خواهی ومدرن را پذیرفت و در افغانستان و در سطح منطقه ودنیا شناخته میشد ولی در زمان جنبش مقاومت ضد تجاوزګران شوروی همه مدرنیست ها و پسا مدرنیست های قوم وی ودنیا به تقویه وحمایت مولوی خالص – مولوی حقانی – مولوی محمد نبی محمدی یا حکمت یار و یا ملت یار ( ملت یارامروز خود را ملت یار نمیداند ) قرار ګرفتند و تمام تلاش را به خرچ دادند تا عبدالرحمن پژواک را تجرید نمایند – حتی سید شمس الدین مجروح را تجرید کردند – فرزند مجروح شاد روان بها الدین مجروح یا فرزند آقای الفت – عزیز الرحمن الفت را به شهادت رسانید و من به دو شهید نام برده و پژواک هردم شهید از نزدیک در ارتباط قرار داشتم و میدیدم که نخبګان قوم وتبار طرفداران پشتون ولی چه ظلمی را به حق پژواک – الفت و مجروح و بسا از انسانها متفکر روا داشتند وتاهنوز هم روا میدارند-
      خوشبختانه مقاله ها وکتابهای ای بسیار جامعی از شاد روان بها الدین مجروح بزبان انګلیس - روسی و دری منتشر شده است که عنوان یکی از مقالات اش
      پایه فرهنگی ملی گرایی افغان
      بوده است و توسط آقای صدیق رهپو طرزی هم به زبان دری برګشتانده شده است- اګر خواسته باشید همان مقاله شهید مجروح را هم برایشما منتشر میسازم تا ببینیم که روشنفکران دګر اندیش چه نوع می اندیشدند-
      بهمین ترتیب مقاله ای از شاد روان سید شمس الدین مجروح در کتابخانه شخصی ام موجود است که اګرمایل باشید برایشما منتشر خواهم ساخت تا ببینیم که مبارزه و تلاش برای تفکر مدرن چګونه سیر نموده است .
      من از انسانهایی که خود را به هرقوم وتبار مربوط میدانند و مدرن و عصری ودنیایی در قرن بیست ویکم برای ترقی وتعالی و پیشرفت افغانستان می اندیشند – تا حدی که توانایی دارم پشتیبانی وحمایت مینمایم و از آنجاییکه زندګی قبیلوی وقومی در قرن ما نمیتواند توانایی مانند صد ها سال پیش داشته باشد- خواهی نخواهی به شکل آشکار یا نیمه آشکاراز پشتون ولی فاصله خواهند ګرفت –
      چنین است برداشت من !
      بازهم ببینیم که چه خواهد شد ؟
      ما از بودن بسوی شدن در حرکتیم – چه بودیم وچه شدیم وچه باز خواهیم شد ! ؟
      خدا نګهدارشما !
      آرزو دارم تا با نوشتن این بخش توانسته باشم به پرسشهایی شما پاسخ ای ارایه داشته باشم که تاحدی قناعت شما را فراهم ګرداند !

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس